یمنگاهی به فعالیت تکفیریهای تندرو در لبنان در آستانه انتخابات پارلمانی 2013
مقدمه
اوج هنرنمایی اندیشه سلفیهای تکفیری، در بحران سوریه در معرض دید همگان قرار گرفت و الان کمتر کسی در جهان پیدا میشود که با اعمال وحشیانه این تفکر پوسیده آشنا نباشد و آن را محکوم نکند. تکفیریها همانطور که از اسمشان هم پیداست، با هر مرام و مسلکی که در مقابلشان باشد، به شدت برخورد میکنند و آن را مخالف اسلام میدانند و با سرکوب آن عقیده حکم به تکفیرش و مباح بودن خون افراد آن عقیده میدهند. نتیجه چنین تفکری چیزی نیست جز حاکم شدن خوی خمود فکری که اگر با چاشنی سلاح همراه باشد به غیر از قتل، غارت و خونریزی نخواهیم دید و این بهترین فرصت است برای دشمنان تا با سوءاستفاده از این گروه، آنان را با کلمه جهاد بفریبند و به مقاصد شومشان برسند.
نفوذ سلفیهای تندرو به سوریه از کشورهای مختلف دنیا چه آسیایی و آفریقایی و چه اروپایی با حمایت سازمانهای اطلاعاتی محور عربی – غربی با شعار انحرافی و مضحک «جهاد علیه حکومت بشار برای رضایت خدا» موجب برهم خوردن جو درونی کشورهای همسایه سوریه و ترس حاکمان و مردمان آنان نیز شد. این ترس بیراه هم نبود چرا که چندی بعد ارتش و نیروهای امنیتی لبنان، عراق و حتی خود کشور اردن هم مجبور شدند به مقابله با سلفیهای تکفیری بپردازند که این امر هنوز هم ادامه دارد.
لبنان به عنوان یکی از کشورهایی که حوادث سوریه به شدت بر آن تأثیرگذار است، طی این 26 ماه گذشته از بحران سوریه، دچار چالشهای فراوان امنیتی شده است که بعید به نظر میرسد این مشکلات به راحتی قابل حل باشند. عروس خاورمیانه حالا علاوه بر دشمن صهیونیستی، از وجود بیش از 15 هزار تکفیری تندرو در درون خود نیز رنج میبرد که در آستانه انتخابات 2013 میتوانند هر لحظه بحران گستردهای را رقم زنند. در این نوشتار سعی بر آن است تا ضمن معرفی اجمالی گروههای سلفی سابق و حاضر در لبنان و اقدامات گذشته و حال آنان، به نقش احتمالیشان در انتخابات پارلمانی نیز پرداخته شود.
الف- گروههای سلفی تندروی سابق و موجود در لبنان
1. مجموعه الدینیه (گروه دینی):
رهبر این گروه «بسام کنج» معروف به «ابوعیشه» بود. او گروه مذکور را پس از بازگشت از افغانستان تأسیس کرد و با الهام از القاعده تلاش نمود تا گروهی شبیه به آن را در لبنان به وجود آورد. بسیاری از جوانانی که به مجموعه الدینیه پیوستند اطلاعی از اصول اعتقادی القاعده نداشتند و حتی نام آن را به ندرت شنیده بودند. بسیاری از این افراد خلافکارانی بودند که از دست پلیس فرار کرده بودند. تعداد انگشتشماری از آنها نیز اعضای سابق حرکت التوحید بودند. گروه دینیه در دسامبر 1999 با ارتش به زد و خورد پرداخت و در نتیجه آن بسیاری از افراد گروه کشته شدند و شماری نیز دستگیر گردیدند. شورش مجموعه الدینیه را باید اولین شورش بنیادگرایان اسلامی لبنان نامید.
2. گروه شبه نظامی عصبه الانصار:
این گروه، یک سازمان سلفی فلسطینی و تحت هدایت «احمد عبدالکریم السعد» معروف به (ابومهجن) میباشد. عصبه الانصار در سال 1985 در اردوگاه آوارگان «عینالحلوه» تشکیل گردید. در سپتامبر سال 2001 و پس از قرار گرفتن نام این گروه در فهرست سازمانهای افراطگرای اسلامی توسط دولت لبنان، داراییهای آن در ایالات متحده، به دستور «جورج بوش» مسدود گردید. در روز 26 سپتامبر همان سال، گروه طی بیانیهای ضمن تکذیب هرگونه ارتباط با القاعده، اعلام کرد تصمیماتش کاملاً مستقل هستند. در این بیانیه تصریح شده بود که ارتباط با القاعده بیشتر از این که سازمانی باشد، فکری و مذهبی است.
3. گروه شبه نظامی جندالشام:
این گروه به عنوان یکی از شاخههای فرعی «عصبه الانصار» آغاز بهکار کرد. جندالشام در سال 1989 توسط فردی فلسطینی با نام «محمد احمد شرقیه» پایهگذاری شد. این گروه از مدتها قبل تحت نفوذ فکری اخوان المسلمین و حزب التحریر قرار گرفته و عمدتاً در اردوگاه آوارگان عینالحلوه در صیدا متمرکز شده است. این گروه آشکارا خشونت را به عنوان یک ابزار نیل به تغییر دانسته و تمام دولتها و ارتشهای کنونی را کافر یا مرتد مینامد. اعضای این گروه در حملات صورت گرفته علیه پاسگاههای ارتش در خارج از اردوگاه دخالت داشتهاند. هماکنون وظیفه مراقبت و کنترل آنها بر عهده عصبه الانصار است.
4. فتح الاسلام:
«شاکر العبسی» رهبر این گروه یک فرد فلسطینی – اردنی است که پس از مدتی خدمت در ارتش اردن، برای فرار از مجازات مرگ از این کشور به سوریه گریخت. در سوریه نیز به اتهام قاچاق اسلحه به بلندیهای جولان، به مدت سه سال در زندان بود. بعد از آزادی دوباره در لبنان ظاهر شد و به گفته خودش مدیریت آموزش نظامی اعضای گروه «فتح الانتفاضه» – یک گروه متحد نزدیک سوریه – را عهدهدار شد. پس از مدتی نیز با جدایی از گروه مذکور،
فتح الاسلام را تشکیل داد و دفاتر فتح الانتفاضه در اردوگاه نهرالبارد را نیز در نوامبر سال 2006 تحویل گرفت. اعضای فتح الاسلام به قتل سربازان و غیرنظامیان و نقل و انتقال مواد انفجاری و سلاح متهم بودند. ممکن است این ادعا صحت داشته و فتح الاسلام فاقد یک رابطه مستقیم با القاعده باشد، اما عملکرد این گروه در بهکارگیری افرادی از ملیتهای مختلف عربی برای تشکیل یک نیروی نظامی، نشاندهنده یک الگوگیری آشکار از شیوه استخدام القاعده است. طی درگیری اعضای این گروه با ارتش لبنان تعداد زیادی از آنها کشته و زخمی یا دستگیر شدند که برخی از رهبران اصلی گروه نیز در میان آنها بودند.
5. عصبه النور:
عصبه النور را «عبدالله الشریدی» فرزند «هشام الشریدی» مؤسس عصبه الانصار پس از جدا شدن از گروه مذکور، تأسیس نمود. این گروه تاکنون به ترور برخی از اعضای جنبش فتح ازجمله «امین کاید» اقدام کرده که وی را متهم به ترور هشام الشریدی میکردند.
6. حرکة السلفیه:
جنبش سلفی یا «الحرکه السلفیه» از هنگام پایهگذاری توسط «شیخ سالم الشحال» در سال 1946، تحولات زیادی را پشت سر گذاشته و اکنون به جنبشی متشکل از پنجاه سازمان عامل به عنوان انجمنهای خیریه و مدارس مذهبی تبدیل شده که عمدتاً در شمال متمرکز است اما شاخههایی نیز در بیروت و صیدا دارد. الشحال هنوز تندیس معنوی جنبش است، در حالیکه دو پسرش لباس او را به ارث برده و اکنون در سازمانی به نام «جمعیت هدایت و احسان» فعالیت میکنند. همانند بقیه انجمنهایی که جنبش سلفی را تشکیل میدهند، «جمعیت هدایت و احسان» نیز یک جنبش سلفی مهم از وهابیت است که ارزش زیادی برای فعالیتهای مذهبی قائل میباشد. اعضای آن متون قرآنی و حدیث را با تأکید بر امور اجتماعی و خیریه میآموزند. جمعیت هدایت و احسان دارای دیدگاهی محافظهکارانه در مورد سیاست و جامعه بوده و مواضع بیثباتی را در قبال کشور لبنان اتخاذ میکند. البته برخی سلفیهای دیگر، روی همرفته این جنبش را موجودی نامشروع تلقی میکنند. پسر بزرگ شحال یعنی «داعی الاسلام» که رهبری جنبش را عهدهدار شده بود، تصمیم گرفت سازمان خیریه دیگری تحت عنوان «بنیاد احیاء الاسلام» را با تمرکز روی فعالیتهای اجتماعی تشکیل دهد. در سال 2006 نیز او انجمنی را تحت عنوان «مؤسسه زادالآخره» تأسیس نمود.
اصل قضیه این است که سلفیها عموماً از عرصههای سیاسی لبنان دور نگه داشته شدهاند. لیکن، پس از ترور «رفیق حریری» تغییری برجسته در این وضعیت رخ داد. سازمانهای مختلف سلفی، پیروان خود را برای مشارکت در انتخابات بسیج کردند. رشد جنبش سلفی در لبنان به طور نزدیکی با نقش قابل توجه و برجسته عربستان سعودی، به عنوان مقصدی برای وعاظ لبنانی -پس از کمرنگ شدن دانشگاه الازهر مصر که حوزه سنتی دانش مذهبی اهل تسنن به شمار میرفت- مرتبط است. مرگ رفیق حریری و خروج نیروهای سوری از لبنان در آوریل 2005 را میتوان دو عامل آزاد شدن قدرت سلفیها در نظر گرفت. آنها نه تنها سنت قدیمی پرهیز از ورود به انتخابات را شکستند بلکه پیروان خود را هم به عنوان بخشی از عملیات انتخاباتی جریان المستقبل بسیج کرده و وارد میدان نمودند. امروزه «داعی الاسلام الشحال» یکی از شخصیتهای برجسته سلفی در شمال، جنبش سلفی را به عنوان «چهره حقیقی اسلام» تعریف میکند. جنبش سلفیت لبنان میگوید: «به دنبال اندیشهای خاصّ و فعالیّت سیاسی نیست و این جنبش عملکرد تبلیغی و اجتماعی دارد، ولی آرام آرام، به ویژه بعد از جنگ سی و سه روزه، وارد فعالیت سیاسی شد. در پی ایجاد ارتباط با حزبالله، درون جنبش دستهبندیهایی به وجود آمد تا جایی که برخی منتقدان جوان درون جنبش، مانند شیخ محمد خدر شروع به انتقاد از روش این جنبش کردند.»
ب- جنبشهای سلفی و اهل سنت معتدل
1. جماعه الاسلامیه:
یکی از سه نماینده اصلی اسلام سُنی در لبنان جماعه الاسلامیه است. ریشه اصلی این حرکت به جمعیت «عباد الرحمن» برمیگردد که در سال ۱۹۴۸ در بیروت نهاده شد و هدف اصلی آن احیای معنوی جامعه اسلامی در پاسخ به شکست اعراب در جنگ با رژیم صهیونیستی بود. در واقع در پاسخ به ناسیونالیسم عربیِ جمال عبد الناصر، جماعه الاسلامیه در ۱۹۶۴ در لبنان تأسیس گردید. بعد از جنگ ۱۹۶۷ و شکست ناصر این جریان نیرومند شد و با مارونیها جنگید. ایدئولوگ اصلی آنها فردی است به نام «فتحی یِکن» که از مخالفان جدی تفکیک دین از سیاست در عرصه عمل سیاسی بود. او در راستای احیاگری اسلامی، با کمونیسم مخالفت جدی و دیرینهای داشت و همه را به جهاد علیه صلیبیون یعنی مارونیها و صهیونیستها فرا میخواند. یِکن با تقسیم لبنان مخالفت جدی داشت و با اخوان المسلمین سوریه و مصر هم ارتباط نزدیکی برقرار کرده بود. در سالهای اخیر سه شخصیت مهم رهبری این جنبش را بر عهده داشتند: «فیصل المولوی»، «ابراهیم المصری»، و «علی الشیخ عمار».
2. جنبش التوحید الاسلامي:
این حرکت در ۱۹۸۲ توسط «شیخ سعید شعبان» در طرابلس پایهگذاری شد. شیخ سعید شعبان هر چند سُنی مذهب بود لکن در تفکرات و ایدئولوژی خود تمایلات شیعهگرایانه داشت و چند بار به ایران نیز سفر کرده بود. او فارغالتحصیل الازهر بود که در سالهای 1983 و 1984 با سوسیالیستها درگیر شد و علیه آنان به پیروزی رسید. او در صیدا فعالیت جدی داشت و در نبرد با رژیم جعلی صهیونیستی در ۱۹۸۸ نیز به طور فعالانه حضور یافت. روابط متفاوت وی با حزبالله و دولت ایران قدری کار را مشکل کرده بود. وی از با وجود اینکه از حامیان حزبالله به شمار میرفت اما از طرفداری نظامی مانند ایران در لبنان ممانعت میکرد. ایشان مذاکره با صهیونیستها را نیز به طور جدی رد میکرد. او در سال ۱۹۹۷ فوت کرد و «ماهر حمود» دبیرکلی جنبش را به عهده گرفت.
3. انجمن اسلامی طرحهای خیریه (جمعیه المشعری الخیریه الاسلامیه):
در سال ۱۹۳۰ تأسیس و در ۱۹۸۲ «محمد حبشی» را به رهبری خود برگزید. طرفداران حبشی به خاطر این که جزء سلفیون و اشعریون بودند دائم با هواداران فتحی یکن که یک معتزلی بود نزاع داشتند. آنها با استقرار جامعه اسلامی مخالفند چون این جامعه را عامل تفرقه بین مسلمانان میدانند. به سوریه تمایل زیادی دارند و استدلالات سلفی جدی نیز پیدا کردهاند. این انجمن در زمینه مشارکت سیاسی دارای موضعی بیثبات است. سوریها در طول سی سال حضورشان در لبنان، از این گروه حمایت میکردند. در حقیقت، سوریها از سوی الجماعه الاسلامیه و التوحید متهم بودند که با کمک به ایجاد الاحبش، از آن به عنوان ابزاری برای مبارزه با دیگر نیروهای اسلامگرا استفاده کرده و انجمن را برای تسخیر مساجد در بیروت و طرابلس و گسترش پایگاههایش تشویق میکنند. الاحبش از نظر سیاسی اکنون در یک ائتلاف اعلام نشده با جریان المستقبل قرار دارد.
4. جبهه العمل الاسلامی:
جبهه «عمل اسلامی» در آگوست سال 2006 توسط «فتحی یکن» پایهگذاری شد؛ یک کهنه سرباز اسلامگرا در عرصههای سیاسی لبنان که طبق اشاره در تأسیس جماعت الاسلامیه نیز همکاری داشت. یکن در سال 2006 به واسطه بروز اختلاف بر سر ائتلاف با جریان المستقبل، از جنبش جماعت جدا شد. او معتقد بود که تحت رهبری «سعد حریری»، جریان المستقبل عملاً به منافع غربیها در لبنان خدمت کرده و خودش را با ایالات متحده و محور موسوم به رژیمهای عرب «میانهرو» متحد میکند. هدف اصلی جبهه عمل، کار کردن روی موضوع اتحاد ملی و اسلامی و نیز حفظ مقاومت و ایستادگی در مقابل هرگونه تلاشی برای ایجاد اختلافات فرقهای تعریف شده است.
جبهه عمل اسلامی در تلاش است ضمن اشغال کردن فضای میان هرجومرج ناشی از حضور و دخالتهای ایالاتمتحده و اقدامات القاعده در لبنان، گروهها و فرقههای سرگردان و بلاتکلیف جامعه اهل سنت را نیز به نفع خود بسیج نماید. در واقع جبهه عمل اسلامی را باید یک سازمان «چتر» به حساب آورد که سازمانهای اسلامگرای متعددی را گرد هم میآورد؛ گروههایی همچون «حرکت التوحید» با دو جناحش، یکی تحت رهبری «شیخ سعید شعبان» و دیگری به رهبری «هاشم منغارا»، به علاوه گروههای اسلامگرای کوچکتری همچون «اسلام بدون مرز»، «انجمن امام علی (علیهالسلام)» و «انجمنهای مسلمان لبنان».
5. حزب التحریر:
این گروه، شاخهای نورسته از یک حزب منطقهای است که در سال 1953 توسط «تقیالدین النبهانی» پایهگذاری شده و حضوری کمرنگ در صحنه سیاسی لبنان دارد. در سال 2006، دولت فؤاد سنیوره مجوز تبدیل این گروه به یک حزب را صادر نمود. این حزب در آگوست سال 2007 دومین مجمع عمومی خود را برگزار و طی آن درخواست خود برای تأسیس یک خلافت اسلامی در لبنان را تکرار کرد. التحریر دارای تشکیلاتی در سراسر لبنان و ستادهایی در طرابلس و اطراف آن است. با این وجود، برجستگی این جنبش بیشتر ساخته دست رسانهها است و کمتر میتوان آن را یک جنبش دارای سازماندهی خوب و طرفداران قابل توجه در لبنان به حساب آورد.
ج- جریان شیخ تندروی سلفی «احمد الاسیر»
«شیخ احمد الاسیر» روحانی سلفی است که ابتدا در نانوایی كار میكرد. وی در سال گذشته به یكباره به بهانه هجمه ساختگی یكی از اعضای حزبالله به یكی از چهرههای مورد احترام اهل سنت، شیعیان را تهدید كرد اجازه نخواهد داد مراسم عاشورای حسینی در جنوب لبنان برگزار شود. از همان زمان، حزبالله و شیعیان لبنان برای بزرگ نشدن این فرد تصمیم به سكوت در برابر وی گرفتند اما چندی بعد در پی سیاست بیطرفی لبنان در قبال اوضاع سوریه و همچنین حمایت مقاومت و دبیر کل آن «سید حسن نصرالله» از دولت و مردم سوریه، الاسیر طرفداران خود را برای برگزاری تجمعی در مركز بیروت جمع كرد؛ تجمعی كه با حضور حدود 2000 نفر برگزار شد و زنگ خطری را برای سیاسیون اهل سنت به صدا درآورد كه وی درصدد رهبری و زعامت اهل سنت به جای خاندان حریری است! مسجد وی «بلالبنرباح» در صیدا بعد از این حوادث به یك باره بازسازی شد و پول زیادی در اختیار الاسیر قرار گرفت كه این امر از حمایت مالی برخی دولتها همچون سعودی و قطر و همچنین افراد و گروههای مشخص از وی حكایت داشت.
پایگاه الاسیر در شهر صیدا در مدت كمتر از شش ماه به مركزی برای اشاعه فتنه و ایجاد آشوب در لبنان تبدیل شد و با جمع كردن وسایل و تجهیزات لازم، پدیدهای به نام «الاسیریه» در این منطقه رواج داده شد و کار تا جایی پیش رفت که هنوز نیز از شمال تا جنوب اين كشور، الاسیر را با نام «شيخ فتنه» ميشناسند.
در همان ایام و به دنبال پيشرفت حوادث امنيتي در لبنان، برخي رسانهها از وجود رابطه و هماهنگي مستقيم ميان شيخ الاسير و برخي نيروهاي امنيتي و رسانههاي خارجي و داخلي براي اشاعه فتنههاي طايفهاي و مذهبي پرده برداشتند. در این میان گروه 14 مارس نيز به عنوان يكي از ابزارهاي آشكار رژیم صهیونیستی در لبنان، از طريق ربط دادن مسئله تأمين خواستههاي قانوني مردم در امر گسترش رفاه اجتماعي و اقتصادي به موضوع سلاح مقاومت، به نحوي از طريق سياسي درصدد حمله عليه سلاح مقاومت برآمد و شيخ الاسير نيز به عنوان عامل فتنه، سر دادن شعار عليه حزبالله را بر عهده گرفت. از سوي ديگر نيروهاي امنيتي وابسته به جريانهاي سلفي لبنان، در آن روزها تحت عنوان «نارضايتي مردم از قطع جريان برق»، با تحريك جوانان به اعمال خشونت و خراب كردن اماكن عمومي و بستن راهها با آتش زدن تايرهاي ماشينها، بر دامنه اختناق مذهبي و سياسي لبنان کمی افزودند و مصاحبه جنجالی شيخ الاسير با شبكه تلويزيوني الجديد، مزيد بر علت شد و منجر به تحريك فضاي مذهبي لبنان گشت. الاسير در اين مصاحبه طي حمله شديد عليه شيعيان و رهبران آن به ویژه سید حسن نصرالله و نبيه بري، آنها را به فتنه و توهين عليه مقدسات اهل سنت متهم كرد. در حالی که منابع مطلع اعلام کردند شبكه الجديد قبل از انجام مصاحبه، با شيخ الاسير در مورد اهانت وي به طايفه و رهبران شيعي لبنان، هماهنگي كرده بود و از موضع شيخ الاسير نسبت به طايفه شيعي آگاهي داشت.
كارشناسان سياسي لبنان بر اين باور بودند که شيخ الاسير تحت پوشش دفاع از طايفه اهل سنت و با هدف رقابت با رهبران سني كشورش در امر تولي منصب رهبري طايفه اهل سنت، خود را وارد صحنه سياسي كرده و با ايجاد هماهنگي با سازمانهاي جاسوسي آمريكا، قطر يا رژيم صهيونيستي به وسيلهاي براي هدف قرار دادن مقاومت در لبنان تبديل شد. البته در همان زمان نیز رسانههای لبنانی از سکوت حکمتآمیز حزبالله آگاه بودند. برای نمونه روزنامه «الجمهوریه» طی گزارشی با اشاره به سكوت مقامات حزبالله در قبال اقدامات الاسیر بر ضد این حزب نوشت: «حزبالله همچنان در برابر الاسیر سیاست سكوت را پیش گرفته تا از وقوع هرگونه فتنهای جلوگیری به عمل آید.»
جالب اینکه فتنهانگیزیهای اخیر شیخ «احمد الاسیر» حمایت رسانههای رژیم صهیونیستی را هم به همراه داشت. این رسانهها گزارشهای ویژهای پیرامون تحرك شیخ الاسیر در جنوب لبنان منتشر كردند و نوشتند: «این شیخ سلفی طلیعهدار بهار عربی در لبنان خواهد بود.» رسانههای صهیونیستی در حقیقت به تحركات شیخ الاسیر و هواداران وی علاقهمند شدند؛ از این رو عكس وی به سوژه اول روزنامههای آنها تبدیل شده بود و امیدوار بودند اقدامات الاسیر سرانجام حزبالله را به تنگ آورد! روزنامههای صهیونیستی «هآرتص» و «جروزالمپست» ضمن درج مقالههایی پیرامون الاسیر، تحرك وی را حالتی غریب و یگانه با هدف مواجهه با حزبالله لبنان برشمرده و تأكید كردند: «حركت این شیخ سلفی موجی از موجهای بهار عربی در لبنان است.» زفی بارئیل خبرنگار صهیونیست با درج مقالهای در روزنامه صهیونیستی «هآرتص» به شرح ویژگیهای الاسیر به نقل از مخالفان وی پرداخت و او را فردی دانست كه از قرصهای آرامشبخش در طول روز استفاده میكند و مانند پدر و برادرش در شهر صیدا، آوازخوان بوده است. بارئیل تأكید كرد: «پدیده شیخ الاسیر، حلقه یگانه و بینظیری در صحنه سیاسی-دینی پیچیده لبنان است و یقیناً با گسترش آن، فضای بینظمی و آشفتگی لبنان را فرا خواهد گرفت.»«جوناتان سبایر» دیگر خبرنگار صهیونیست نیز در مقالهای در روزنامه صهیونیستی «جروزالمپست» تحت عنوان «بهار عربی به رهبری سنیها به لبنان خواهد رسید» نوشت «بعد از شكست سعد حریری در تشكیل نیروی بازدارنده و فعال در برابر حزبالله، اینك سلفیها از نقش حزبالله در منطقه نگران هستند و خشم و غضب آنها در تحرك شیخ الاسیر ظاهر شده است. امروز تنها گروه اندكی از سنیهای لبنان، سعد حریری را رئیس طایفه اهل سنت لبنان میدانند و جریان 14 مارس طبق استراتژی خود درصدد بود در مجامع بینالمللی به رویارویی با سلاح حزبالله بپردازد ولی حزبالله این طرح 14 مارسی را شكست داد.»
د- چگونگی فعال شدن سلفیهای شمال لبنان از سال گذشته
توقف دو کشتی حامل سلاحهای سنگین و نیمهسنگین در شهر طرابلس لبنان توسط نیروهای ارتش که به قصد تأمین معارضین سوری بارگیری شده بودند، این شهر را کانون توجهات منطقهای قرار داد. پیش از این طرابلس به خاطر وجود طرفداران 14 مارس و گروههای سلفی مخالف دولت سوریه خبرساز شده بود. هنوز چند روز از توقف این دو کشتی نگذشته بود که دستگاههای امنیتی لبنان توانستند طی عملیاتی «شادی المولوی» (فرزند رهبر متوفی اخوان المسلمین لبنان) را که نقش هماهنگی میان گروههای وابسته به سازمان القاعده و سلفیها در لبنان و سوریه بر عهده داشت، دستگیر کنند. بازداشت این فرد بهانهای بود برای شروع درگیری بین سلفیهای مخالف سوریه و علویون طرفدار نظام بشار اسد در مناطق باب التبانه (سنینشین) و جبلمحسن (شیعهنشین) طرابلس. با وجودی که ارتش لبنان توانست تا حدودی ناآرامیهای این مناطق را محدود سازد اما اشتباه استراتژیک در کشتن شیخ «احمد عبدالواحد» -(از اعضای جریان المستقبل) که در میان کاروانی مملو از اسلحه در منطقه عکار از فرمان ایست و بازرسی حلبا سرپیچی کرده بود- باز هم آتش درگیریها را شعلهور ساخت. در پی این رخداد طرفداران مسلح سعد حریری با حمله به دفتر «شاکر برجاوی» (از همپیمانان اهل سنت حزبالله) و همچنین دانشگاه عربی بیروت، این دو مکان را به تصرف خود درآوردند. آنان از قبل توانسته بودند مناطق «المزرعة»، «بشارة خوری»، «طریق الجدیدة» و «وردان» که از محلات سنینشین بودند را در اختیار خود گیرند و با مسدود سازی راهها روند عبور و مرور را مختل سازند. اگرچه با کشیده شدن دامنه درگیریها به بیروت، مسئولان سیاسی لبنان نیز به تکاپو افتادند تا هرچه سریعتر به قضایا خاتمه دهند اما با این حال این منازعات که هر چند هفته یکبار تکرار میشد، بیش از دهها کشته و صدها زخمی برجای گذاشت.
در حوادث طرابلس جدای از ارتش، پنج مجموعه از ساعات آغازین درگیریها به صورت منظم فعال بودند:
1- جنبش عمل اسلامی به رهبری شیخ «سالم الرافعی» که بیشترین حمایت از ارتش آزاد سوریه را دارد.
2- گروه شیخ «حسین صباغ» که از سلفیهای تندروی طرابلس محسوب میشوند.
3- گروه سرتیپ «حمود» مسئول امنیتی و نظامی حزب المستقبل که مبارزان «محمد کبارة» عضو این گروه هستند.
4- گروه «خالد ظاهر» که اکثریت مبارزان اهل عکار مقیم طرابلس را شامل میشود.
5- گروه «ارتش آزاد سوریه» با دهها مبارز سوری. (این گروه به تازگی خود را در طرابلس علنی ساخت و بعضاً در منطقه «ابوسمرا» با سلاح به گشتزنی میپرداخت)
البته برای تحلیلگران و مفسران سیاسی آشکار بود که شمال لبنان و علیالخصوص طرابلس به علت وجود پایگاههای مردمی طرفدار گروه 14 مارس به سرکردگی سعد حریری و سمیرجعجع، همواره پتانسیل بالایی برای ایجاد اغتشاشات خیابانی و جنگهای طایفهای داشته و همین امر سبب گشت تا کسانی که منافعشان در اینگونه درگیریها رقم میخورد نگاه ویژهای به این مناطق داشته باشند. در همان زمان سفر «جفری فلتمن» (معاون وزیر وقت خارجه آمریکا) و «جوزف لیبرمن» (عضو کنگره آمریکا) و بازدید از مناطق «وادی خالد» و «عکار»، هدفی نداشت جز تبدیل این مناطق به گذرگاهی جهت تجاوز و فشار بیشتر به دولت و ارتش سوریه. برای نیل به این هدف ابتدا میبایست چندین اتفاق شکل میگرفت: آزادی عمل بیشتر به گروه ارتش آزاد سوریه، خروج نیروهای ارتش لبنان از این مناطق و در اختیار قرار گرفتن کنترل شمال توسط عناصر افراطی القاعده و سلفیها. شکلگیری همه این اتفاقات منوط بود به ناآرام شدن شمال لبنان که در نتیجه سرکردههای گروهک میتوانستند با نزدیکی به تصمیمگیرندگان دولتی به مقاصد خود نایل آیند و شمال را به لانههای امنیتی مبدل سازند که حتی از سوی دولت نیز به رسمیت شناخته شود. در صورت رسیدن به این هدف آنان میتوانستند علاوه بر تشکیل جبههای مقابل جبهه مقاومت در جنوب، به تقویت جریان 14 مارس برای حضوری پررنگ در انتخابات امسال پارلمان بپردازند. در نتیجه راه برای ضربه زدن به سوریه با پشتیبانی تسلیحاتی معارضان سوری هموارتر میگشت.اما حوادث لبنان با درایت جریان مقاومت به سمت منفی پیش نرفت و همچنین ایستادگی بشار اسد و ارتش در برابر معارضین، همه نقشههای جناح غربزده لبنان را نقش بر آب کرد.
ه- حزبالله لبنان و نوع برخورد با سلفیهای این کشور
عقلانیت نیروهای حزبالله که با درایت دبیر کل آن سید حسن نصرالله جهتگیری میشود، تاکنون موجب شده این حزب در صحنه داخلی لبنان خود را در مقابل سلفیهای تندرو برای درگیری نظامی و حتی بعضاً کلامی قرار ندهد. با وجود اینکه گروههای سلفی توسط رهبرانشان در چندین مورد برای حزبالله شاخ و شانه کشیدند اما جواب رهبران و اعضای حزبالله در مقابل این تهدیدات چیزی نبوده جز سکوت. چرا که حزبالله به خوبی میداند آتش جنگ داخلی در لبنان چه تبعات ناگواری را به همراه خواهد داشت. این همان امری است که دشمنان لبنان هم به دنبال آن هستند و جای تعجب نیست که کمکهای مالی و تسلیحاتی قطر، عربستان و محور غربی به سلفیهای تندرو روز بهروز افزونتر میگردد. این کمکها همزمان با بحران سوریه به شکل وسیعی افزایش یافت از دو سال پیش تاکنون عربستان سعودی و قطر با گسيل نيروهاي سلفي و وهابيون تكفيري از طريق مرزهاي تركيه و سپس لبنان به داخل سوريه و حمایتهای مالي- تسليحاتي از آنها باعث گسترش و رشد گرايشهاي سلفي و وهابي در سوريه و به تبع آن در ميان سلفيهاي لبنان شدند. محور غربي- عربي در گام بعدي دخالت در بحران سوريه تلاش كرد تا از گروه 14 مارس و سلفيهاي لبنان در راستاي حمايتهاي بيشتر از مخالفان مسلح استفاده كند. اين موضوع باعث شد جريان 14 مارس به دليل همگرايي با عربستان و قطر در تقابل و مخالفت با نظام سوريه و نيز حركت در راستاي سياستهاي امريكا در منطقه در افزايش تنشها و رشد سلفيگري در لبنان نقش بارزي ايفا كند. به همين جهت گروه 14 مارس، عليرغم اعلام بيطرفي دولت لبنان در رابطه با حوادث سوريه و اتخاذ سياست عدم دخالت در امور اين كشور، با حمايتهاي خود از سلفيهاي لبنان و نيز تروريستها و گروههاي مسلح مخالف سوريه، در بحران سوريه دخالت آشكاري داشت. از سوي ديگر سلفيها و وهابيون تكفيري كه به خاطر اين حمايتها رشد كردند، بر اين باورند كه اقليتها و گروههايي كه با آنها همفكر نيستند، بايستي سركوب شوند، به همين دليل علويون مقيم طرابلس در منطقه «جبل المحسن» توسط اين گروهها تحت فشار هستند. اما یکی از اهداف اصلی آنها ضربه زدن به تفکر مقاومت به رهبری حزبالله است. در طول یک سال گذشته جریانهای سلفی لبنان و در رأس آنها جریان شیخ احمد الاسیر با سخنرانیها و اقداماتش همواره سعی در ایجاد جنگی مذهبی و طائفهای داشته که یک سر آن حزبالله باشد. این موضوع علاوه بر اینکه میتوانست به حزبالله و مردم ضربه وارد سازد، در نهایت موجبات خوشحالی مقامات صهیونیست را که حزبالله دشمن درجه یک آنها خوانده میشود، فراهم میساخت. ضمن اینکه با تضعیف حزبالله و جریان 8 مارس، راه برای پیروزی جریان 14 مارس در انتخابات پارلمانی به شدت هموار میگشت و آنان را از مرگ سیاسی نجات میداد و از طرفی دیگر آمریکا و فرانسه به آنچه که در لبنان میخواستند، دست پیدا میکردند. جالب اینکه سیاست سکوت حزبالله در برابر بیخردیهای احمد الاسیر این پروژه را نیز با شکست مواجه کرد.
اما محور غربی به همین سادگی زمین بازی را خالی نکرد. چندی پیش روزنامه الاخبار از پروژه شومی دیگر علیه حزبالله پرده برداشت که باز هم سلفیهای تندرو بازوان اصلی و اجرایی این پروژه بودند. این روزنامه در گزارشش خبر داد که القاعده قصد دارد با استفاده از جوانان سوری که در لبنان به عنوان آواره جنگی حضور دارند، به مقابله با حزبالله بپردازد.اینطور که الاخبار ادعا میکند، در این پروژه نیز اهداف قبلی بازی سلفیها دنبال میشود چرا که در بازی جدید القاعده برای راهاندازی فتنه طایفهای در لبنان از طریق ترور شخصیتهای سنی مذهب است. بنا بر این گزارش علمای سنی مذهبی که مخالف طرحهای سلفیها در لبنان هستند، هدف حملات خواهند بود و به این ترتیب امام مسجد القدس «شیخ ماهر حمود» در صدر لیست اهداف القاعده در لبنان قرار گرفته است. نیروهای القاعده که از دو ماه قبل از ترکیه به لبنان آمدهاند و با علمای سلفی و رهبران سیاسی در این کشور که حامی جنگ در سوریه هستند، دیدار کردند. از جمله رهبران القاعدهای سرشناس که به لبنان آمدهاند: «عابد المصری»، «مصعب العمری» و «جهاد المغامس» هستند. در این نقشه شوم نیروهای القاعده به دنبال شناسایی شخصیتهای سیاسی و مذهبی طایفه سنی مرتبط با ایران و سوریه در لبنان هستند و تلاش دارند تا مذاهب سنی را با هم متحد کنند. همچنین القاعده به دنبال تقویت همکاریها و هماهنگی بین گروههای سلفی طرابلس و جبهه النصره سوریه است تا مانع افزایش قدرت تشیع در لبنان، عراق و سوریه شوند. انتقال سلاح، ایجاد مراکز آموزش نظامی برای سلفیها، اعزام جوانان فلسطینی از اردوگاههای آوارگان در اطراف بیروت به جنگ سوریه از دیگر اهداف القاعده در لبنان است. همه این موارد در حالی است که درست یک ماه قبل از این خبر الاخبار، شیخ الشهال از جوانان اهل سنت این کشور خواست خود را برای هر اقدامی آماده کنند. وی در مصاحبه با پایگاه خبری النشره مدعی شد هر نقطه از لبنان اعم از طرابلس، صیدا یا عرسال، برای شعلهور شدن آتش فتنه آمادگی دارد! الشهال چندی قبل هم عنوان کرده بود: «كه از چهارصد نفري كه اكنون به اتهام دست داشتن در درگيريها در زندانهاي امنيتي به سر ميبرند، حدود سيصد تن سلفياند.»
حزبالله گرچه خطر سلفیهای تکفیری و وهابیت در جهان اسلام و لبنان را چندین مرتبه از تریبونهای رسمی گوشزد کرده است اما سعی دارد به هیچ وجه خود را در مقابل آنان قرار ندهد و به صحبتهایشان توجهی نکند حتی اگر این حزب را در حوادث سوریه محکوم به کشتار مردم سوریه کنند!
و- دلایل آرامش نسبی در اردوگاه تکفیریها تا قبل از انتخابات پارلمانی
مدتی است که از آن کبکبه و دبدبه و آتشبازی های تکفیریها در لبنان خبری نیست. این امر در شرایط فعلی دلایل خاصی دارد که به طور مختصر به آنها اشاره میکنیم:
1. استعفای نجیب میقاتی از منصب نخستوزیری و روی کار آمدن تمام سلام
سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان، با فشار عربستان سعودی و جریان 14 مارس «نجیب میقاتی» از زیر بار مسئولیت نخستوزیری شانه خالی کرد و طی فرآیندی از قبل تعیین شده و برخلاف انتظار، «تمام سلام» که حمایت جدی سازمان اطلاعات سعودی و جریان سعد حریری را پشت خویش داشت، به کرسی نخستوزیری تکیه زد. تمام سلام که قبل از انتخابش توسط نمایندگان مجلس، در سفری چند ساعته به عربستان رفته بود و با بندر بن سلطان (رئیس سازمان اطلاعات سعودی) دیدار کرده بود، توانست رأی 124 تن از 128 نماینده پارلمان را از آن خویش سازد و مأمور به تشکیل کابینهای گردد که هنوز نیز تشکیل نشده است. گرچه تمام سلام در همان اظهارنظرهای نخستین دست خویش را به سوی حزبالله و ایران برای مساعدت سیاسی دراز کرد و از تبریک سید حسن نصرالله به مناسبت انتخابش سخن به میان آورد و دیداری هم با غضنفر رکن آبادی سفیر ایران در بیروت داشت؛ اما عملاً با اقداماتش در همین مدت کم نشان داد که آمده است تا روند پیروزی جریان 14 مارس در انتخابات پارلمانی را هموار سازد. پس با این حساب دیگر نیازی نیست تکفیریهای تندرو از راههای خشونتآمیز، سعی در ملتهب فضای سیاسی و امنیتی لبنان برای رأی آوری 14 مارس کنند. به مانند آنچه بعد از ترور رفیق حریری اتفاق افتاد و غربگراها که بعداً به «14 مارس» معروف شدند، از فضای به وجود آمده استفاده کردند و اکثر کرسیهای پارلمان را تصاحب کردند.
2. تضعیف معارضه مسلح در سوریه به علت پیشرویهای ارتش سوریه
شاید کمتر کسی فکر میکرد دولت و ارتش بشار اسد بتواند در برابر زیادهخواهیهای استکبار غربی تا این حد بایستد و پروژه حذف حلقه میانی و طلایی محور مقاومت را با شکست مواجه سازد. پیروزیهای گسترده اخیر ارتش سوریه در برابر معارضه مسلح -که با دو تابلوی «ارتش آزاد» و «جبهه النصره» به زعم خودشان جهاد میکنند- ضربات سختی را به نیروهای تکفیری وارد ساخته است. طی این مدت ارتش سوریه توانسته راههای ورود سلاح از لبنان به سوریه را به شدت کنترل کند و از ورود تکفیریها جلوگیری به عمل آورد. از طرفی دیگر ارتش لبنان هم سعی دارد ارتباط تکفیریهای لبنان و سوریه را در حال حاضر قطع کند و همین امر موجب کندی حرکت و عدم تقویت تکفیریهای لبنان شده است.
3. کنترل و تأمین امنیت توسط ارتش لبنان با دخالت به موقع
در پی درگیریهای طرابلس در دو منطقه جبل محسن و بابالتبانه – دو محله نزدیک به هم که در یکی تصاویر بشار اسد و سید حسن نصرالله به اهتزاز درآمده و در دیگری تنها چند متر آن طرفتر تصاویر ملک عبدالله و سعد حریری به چشم میخورد و تنها وجه اشتراکشان این است که فقر از در و دیوار هر دو محله بالا میرود- و همچنین خشونتهای صیدا با فتنهانگیزی احمد الاسیر، ارتش لبنان سعی کرد با حضور به موقع در محلهای درگیری، آرامش را به این مناطق بازگرداند. اگرچه در این راه چندین تن از نیروهای خود را نیز از دست داد اما باز در برقراری آرامش موفق بود و مجال کافی برای تحرکات سلفیها را سلب کرد.
4. عدم ورود حزبالله و دیگر گروههای شیعی به نزاع مذهبی
همانطور که در سطور بالا توضیح داده شد درایت رهبری حزبالله و خویشتنداری دیگر گروههای شیعی همچون «حزب امل» این فرصت را از تکفیریهای این کشور برای ایجاد درگیری طائفی-مذهبی گرفت و جریان تکفیری هم که دید کاری از پیش نمیبرد مجبور به سکوت شد. البته هنوز هم هر از چند گاهی اتفاقاتی کوچک در طرابلس و صیدا پیش میآید و شیخ فتنه به طبل جنگ میکوبد اما نه به مانند سابق که علناً خواستار تحویل سلاح و نابودی حزبالله شده بود!
5. نرسیدن سلاح مورد نیاز برای راه انداختن جنگی بزرگ
با وجود اینکه بیشتر سلاحهای واردشده به لبنان طی این مدت از طریق 14 مارس و نیروهای امنیتی نفوذی در دستگاه امنیت این کشور به معارضه سوریه میرسید؛ اگر همت ارتش لبنان نبود حجم انبوهی از این سلاحها میتوانست در اختیار تکفیریهای لبنانی قرار گیرد. ارتش توانست چندین محموله کشتی پر از سلاحهای سنگین و نیمهسنگین را در بندر طرابلس متوقف سازد و از فاجعههای بزرگ در سوریه و لبنان جلوگیری به عمل آورد.
6. عدم موفقیت در تشکیل امارت اسلامی در شمال این کشور (طرابلس)
القاعده در هر کشوری که نفوذ کرده است به دنبال تأسیس «امارت اسلامی» بوده است. شهر «رقه» در سوریه نمونه بارزی از امارت اسلامیای است که القاعده دم از آن میزند. در این نوشته مجال آن نیست که به خصوصیات امارت اسلامی مد نظر القاعده بپردازیم اما برای تقریب به ذهن خوانندگان محترم بهتر است فضای کشور افغانستان در زمان حکومت طالبان تصور شود و چه بسا بدتر!
به هر ترتیب القاعده در لبنان قبل از سال 2007 پروژه تشکیل امارت اسلامی را کلید زد. شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که از مهمترین آنها درگیریهای گروه سلفی «فتح الاسلام» با ارتش لبنان در اردوگاه فلسطینی «نهر البارد» در شمال لبنان در همان سال 2007 بود. این موضوع در طول درگیریهای طرابلس در سال 2011 و 2012 به وضوح قابل مشاهده بود. امیران تکفیری به تدریج توانستند با تکیه بر طرفداران متعصب خود کنترل خیابانهای نواحی مهم طرابلس نظیر التبانه، القبه، المنکوبین و جبل محسن را در دست گیرند. این مسئله موجب شد برای مدتی قدرت نیروهای امنیتی در این مناطق به شدت کاهش یافته و این نیروها به جای اینکه نقش بازدارندگی داشته باشند، صرفاً به میانجیگری بین گروههای درگیر اکتفا کنند. هرگاه که درگیریها در شهر به اوج میرسید، پلیس طرابلس اقدام به انتشار بیانیههایی با مضمون مسلط بودن نیروهایش بر اوضاع و ممنوعیت حمل سلاح منتشر میکرد اما کاملاً مشخص بود که پلیس حتی نمیتواند عاملان برهم زدن نظم و امنیت شهر را دستگیر کند. در این اوضاع نابسامان، گروههای تندرو فرصت یافتند تا طرفداران خود در طرابلس را مسلح نموده و خشونت را در شهر رواج دهند. نیروهای بنیادگرا بارها مردم بیگناه را هدف قرار دادند و به تدریج جو مسمومی از رعب و وحشت را بر شهر حاکم نمودند. گروههای تندرو برای اثبات قدرت خود به روشهای دیگری نیز متوسل شدند؛ آنها بارها با بستن جادهها، اشغال خیابانها و میادین اصلی شهر و برگزاری تحصنهای متعدد سعی کردند قدرت خود را به رخ دولت مرکزی بکشند. در چندین مورد حتی از آوارگان سوری نیز برای نیل به اهداف خود استفاده کردند و تعداد زیادی از آنها را به تظاهراتها و تحصنهای خود کشاندند.
البته طرابلس هنوز هم پتانسیل تبدیل شدن به امارت اسلامی کامل القاعده را دارد تا جریان 14 مارس از آن به عنوان لانههای امنیتی به منظور استفادههای خاص بهره ببرد. تشکیل نشدن این امارت فعالیتهای القاعده و تکفیریها را تا حدودی با بحران مواجه کرده و باعث آرام شدن آنان -حداقل در این مقطع- شده است.
7. تغییر سیاستهای دولتهای سعودی و قطر در مقطع فعلی
طبق محاسبات دولتمردان سعودی و قطری، دولت بشار میبایست کمتر از دو تا سه ماه سقوط میکرد. پس در این راه تجهیز تکفیریهای لبنان و کشورهای همجوار سوریه و گسیل آنان به سوریه به شکل وسیعی صورت گرفت. عدم سقوط دولت بشار باعث تغییر در سیاستهای کوتاهمدت جبهه ارتجاع-انحراف در مورد سوریه شد که این تغییر سیاستها تأثیر مستقیم بر عملکرد تکفیریها در لبنان گذاشت. دولت سعودی با تغییر بازی توانست تمام سلام را که مطیع کامل آنهاست جای نجیب میقاتیای بگذارد که امنیت لبنان برایش از اهمیت بالایی برخوردار بود. به این ترتیب از این به بعد میتواند از حربه سیاسی به جای جنگ داخلی برای نفوذش در لبنان استفاده کند. در این راهبرد جدید نقش تکفیریها به شدت در مقطع فعلی کاهش مییابد چرا که دیگر نیازی به فتنهانگیزی آنان برای برهم زدن امنیت لبنان نیست که بعد از آن طریق به دولت و ملت فشار بیاورند و اهدافشان را اجرایی سازند.
8. کسب آمادگی برای آینده
شاید یکی دیگر از دلایل آرام بودن تکفیریهای تندرو در لبنان در حال حاضر را بتوان تلاش آنان برای کسب آمادگی برای مرحله بعد از انتخابات پارلمانی و قبل از ریاست جمهوری در سال 2014 دانست. تشریح این احتمال آغازگر بحث پایانی ما در خصوص فعالیت تکفیریها در مورد انتخابات پیش روی لبنان خواهد بود که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
ز- تکفیریها برای انتخابات چه خواهند کرد؟
جبهه استکبار و در رأس آن آمریکا به خوبی به این امر واقف است که فاصله بین سالهای 2013 تا 2015 بهترین و شاید تنها فرصت برای به دستگیری، کنترل و مدیریت منطقه غرب آسیا است. در این فاصله در همه کشورهای محور مقاومت (ایران، عراق، سوریه و لبنان) انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد و این امکان برای نظام سلطه فراهم آمده تا با همه قوای خویش پای به میدان بگذارد و خواستههای خود را اجرایی سازد. بر همین اساس استفاده ابزاری از هر گروه و جریانی که غربیها را در این مسیر یاری کند قابل تصور است.
اگر جریان 14 مارس نتواند کرسیهای پارلمان را در انتخابات پارلمانی بدست آورد، قطعاً از اهرم سلفیها و یا عملیات مخفیِ هوشمند با دخالت عناصر خارجی -بهمانند آنچه در سال 2005 و با ترور رفیق حریری شکل گرفت و نهایتاً با روی کار آمدن سعد حریری به پایان رسید- استفاده خواهد نمود. اما اگر 14 مارس پیروز انتخابات پارلمانی شود، میتواند باز از پتانسیل سلفیت برای انتخابات 2014 ریاست جمهوری لبنان بهره ببرد. البته قرار دادن تکفیریها در مقابل حزبالله لبنان یکی از اهداف بلندمدت محورهای غربی-ارتجاع و انحراف در منطقه است.
عدم برگزاری انتخابات پارلمانی در لبنان در موقع مشخص (خرداد ماه 1392 ه. ش) تنها در صورتی خواهد بود که جریان 8 مارس بر قانونی به غیر از قانون 60 اصرار داشته باشد. طبق قانون 60 لبنان به دوایر انتخاباتی كوچك (۲۴ حوزه) تقسیم میشود و نمایندگان با توجه به میزان درصد آرای دوایر انتخاباتی انتخاب میشوند. قانون ۶۰ فرصت كسب آرای بیشتری برای گروه ۱۴ مارس در جریان انتخابات پارلمانی گذشته به وجود آورد و یكی از عوامل پیروزی این گروه در مقابل حزبالله و همپیمانانش بود. در قانون معروف به ۶۰، به جوانان زیر ۲۱ سال اجازه شركت در انتخابات داده نمیشود، این امر از سوی گروه ۱۴ مارس مورد استقبال قرار گرفت چرا که آنها عقیده دارند قشر جوان لبنان بیشتر به سوی جریان 8 مارس و هواداران حزبالله گرایش دارند. در حال حاضر سیاستمداران لبنانی بر اهمیت برگزاری انتخابات توافق دارند، اما در نحوه نمایندگی اختلاف نظر وجود دارند و هر کدام از آنها میخواهند قانونی را به تصویب برسانند که با حجم نمایندگی آنها در پارلمان همخوانی بیشتری داشته باشد و منافع آنها را تمدید و استمرار بخشد. به همین علت دو نوع احتمال تعویق در مورد انتخابات مطرح است که اولی فنی است و تا 6 ماه آینده میتواند آن را به تعویق بیندازد، در حالت دوم ممکن است تعویق انتخابات تا سه سال ادامه پیدا کند و این موضوع با ایجاد تأثیر منفی، سطح امنیت داخلی کشور لبنان را کاهش دهد.
در کنار تکفیریها نمیبایست از جریانهای تندروی دیگر در لبنان همچون «القوات اللبنانیه» که ریاستش را یک قاتل خونخوار به نام «سمیر جعجع» بر عهده دارد، غافل شد. درست یک سال پیش روزنامه السفیر لبنان از نقشه خطرناکی در خصوص انتخابات ریاست جمهوری لبنان خبر داد. این روزنامه از طرحی «آمریكایی – سعودی- قطری» پرده برداشت كه بر اساس آن، این سه كشور سعی دارند جعجع را به ریاست جمهوری لبنان برسانند. در این طرح سعد حریری یكی از مهمترین بازیگران اصلی بوده و جعجع توسط وی نامزد ریاست جمهوری خواهد شد. به نوشته روز پنجشنبه 8/4/1391 این روزنامه، همپیمانان حریری از جمله «ولید جنبلاط» رئیس حزب دروزی «سوسیالیست ترقیخواه»، نسبت به این انتخاب در سال 2014 راضی نخواهند بود. بر اساس قانون اساسی لبنان، رئیس جمهوری باید آراء دو سوم پارلمان این كشور را در مرحله اول به دست آورد و در صورت كشیده شدن رأیگیری به جلسات بعدی، به اكثریت آراء یعنی به 50 درصد به علاوه یك رأی كفایت میشود و تلاش این طرح سه جانبه این است كه از این طریق یعنی با كسب نصف آراء به علاوه یك رأی، جعجع را به ریاست جمهوری لبنان برسانند.
با این تفاصیل میتوانیم بگوییم انتخابات در لبنان همواره پاشنه آشیل عروس زخمی منطقه بوده و در شرایط کنونی نیز به علت وجود جریانهای تندروی سلفی این پاشنه آشیل بیشتر از هر زمان دیگری زنگ خطر را برای دلسوزان این کشور به صدا درآورده است که اگر کمی دیر بجنبند مدیریت حوادث کشورشان به راحتی به دست معاندین خواهد افتاد.
—————————————-
منابع مورد استفاده:
1. سایت «باشگاه اندیشه»
2. سایت شخصی «حمیدرضا غریبرضا»
7. گزارش مرکز آیندهپژوهی و مطالعات راهبردی تابان در خصوص حوادث شمال لبنان
8. روزنامه ایران: مصاحبه با دکتر «محمد مرندی»
10. واحد مرکزی خبر
11. خبرگزاری فارس
12. خبرگزاری فارس
13. روزنامه السفیر لبنان (لینک این مطلب به علت گذشت زمان از سایت این روزنامه خارج شده است. اما برای مشاهده میتوانید به این لینک در «خبرگزاری اخبار الشرق الجدید» مراجعه نمایید)