در حالی که اخبار موفقیت ارتش سوریه و مقاومت اسلامی لبنان در رسانهها موج جدیدی را در منطقه ایجاد کرده بود، بازهم حادثهای این بار در شهر مهم صیدا -در شاه راه ارتباط پایتخت و جنوب- به وقوع پیوست.
از آغاز بحران سوریه بارها شاهد بودهایم که هر بار که در نبرد با دولت بشار اسد، تروریستها و معارضان متحمل شکست شدهاند، بلافاصله برای منحرف کردن نگاهها، رخدادی -اکثراً خونین- در یکی از همسایگان این کشور رخ داده است: یا فجایع خونین در عراق (مانند شهادت بیش از 130 نفر تنها در دو روز در رمضان سال گذشته) و یا ناآرامیها در منطقهی طرابلس در شمال لبنان. نقطهی اشتراک تمام این رویدادها، علاوه بر همزمانی با شکستها و کوتاهمدت بودن، ماهیت فرقهای و اجرای آن توسط سلفیها و تفکیریهاست.
این بار نیز شیخی به نام احمد الاسیر در کانون حرکت قرار گرفته بود که در محاسبات خود شدیداً دچار اشتباه شد. وی انتظار داشت که شبهنظامیان خود را رودرروی حزب الله قرار دهد تا ادامهی جریان مستقبل (سعد حریری) و جماعتالسلامیه (شاخه لبنانی اخوان المسلمین) مجبور به کمک به آنها بشوند تا آنچه وی به عنوان “پیروزی بزرگ بر مقاومت” میدانست، تحقق یابد، اما ارتش لبنان در مقابل آنها ایستاد و توانست شکست سختی بر آنها وارد کند.
تصویری از «احمد الاسیر»
تابویی که الاسیر شکست
رویدادها و تحولات در لبنان، معمولاً یا به دلیل مسائل خارجی یا با نقشآفرینی قدرتهای خارج بودهاند. رشد ناگهانی جریان سلفی در سالهای گذشته در لبنان نیز محصول پشتیبانی مالی و مداخلهی شورای همکاری خلیج فارس (GCC) بوده است.
اسعد ابوخلیل در مقاله خود با عنوان “پدیده احمد الاسیرِ لبنان” در روزنامه الاخبار چاپ بیروت، ریشه کمپین ضد شیعی را آل سعود میداند که سپس توسط آل ثانی قطر مورد پیگیری قرار گرفت و لازمهی آن استفاده و ترویج صداها و شیخهای فرقهگرای مختلف سلفی بود. به همین دلیل، کمپین سعودی (با تایید آمریکا) در زمینهی بسیج و تهییج اعراب منطقه بر اساس مسائل فرقهای، مخاطراتی را هم به دنبال داشته است.
در حالی که آمریکا مدعی جنگ با القاعده و تفکر آن است، سفارت این کشور که در کوچکترین مسائل در لبنان مداخله و اظهارنظر میکند، هیج واکنشی نسبت به تشکیل سازمانی با تفکرات بن لادنی نشان نداد زیرا در زیر چتر چیزی بود که رسانههای غربی “ائتلاف طرفدار غربِ 14 مارس” مینامند.
در حالت عادی احمد الاسیر توجه خاصی را جلب نمیکرد، وی جنبش گستردهای را نداشت و از حمایت زیادی برخوردار نبود. وی یکی از شیوخ سلفی است که توسط کشورهای GCC (هم دولتها و هم اشخاص متمول) پشتیبانی مالی میشود.
اما کاری که الاسیر کرد و هیچ کدام از شیوخ دیگر سلفی جرئت آن را به خود نداده بودند، بالابردن صدا و خطاب قراردادن شخصِ سید حسن نصرالله بود. در این زمینه، وی یک تابو را در لبنان شکست. تاکنون هیچ رهبر مذهبی از انتقاد یا حتی استهزاء مصون نبودهاست. اما الاسیر گامی فراتر از این گذاشت و آشکارا از زبانی فرقهای استفاده کرد و توهینهایی به دو شخصیت محبوب شیعی لبنان -یعنی سید حسن نصرالله و نبیه بری- کرد.
هر چه وی صدای خود را بالاتر برد، بیشتر مورد توجه رسانهها قرار گرفت و به طور حتم از این موضوع لذت برد. وی در مصاحبهای با شبکه New TV اعتراف کرد در ابتدا هیچ ارتباطی با سفارتخانهها نداشته، اما سفارت عربستان پس از مدتی با وی تماس گرفت و ماشین ضدگلوله به دنبال وی فرستاد. پس از آن الاسیر تحت پشتیبانی دولت قطر و عربستان قرار گرفت تا علیه حزبالله از وی استفاده شود. اما وی نه تنها باعث عصبانیت شیعیان از هر دو جناح حزب الله و امل شد، بلکه با توهین به اعضا و رهبران ارتش لبنان، خشم آنها را هم برانگیخت که نتیجهی آن را در تهاجم به صیدا مشاهده کردند.
در اینجا بود که جریان المستقبل نیز وارد ماجرا شد و ضمن حفظ فاصله به عنوان یک تشکل میانهرو، پوشش سیاسی برای الاسیر را بوجود آورد.
حزبالله و صیدا
صیدا در ساحل مدیترانه، سومین شهر بزرگ لبنان محسوب میشود که در مسیر اصلی پایتخت به سمت جنوب قرار دارد.
زمانی این شهر در سیطرهی خاندان حریری بود و شاهد رشد طبقهی مصرفگرایی بود که به بافت سیاسی و فرهنگی شهر آسیب بسیار زیادی وارد کردند. اما پس از این که در دهه 1970 نیروهای مقاومت از ملیگرا و چپگرا بودند، مقاومت اسلامی حزب الله در دههی بعد سر برآورد و در نتیجه مردمی که خواهان ادامهی مبارزه علیه اشغالگری بودند، به نیروهایی پیوستند که در آن زمان “گردانهای مقاومت” نامیده میشد.
اما در حالی که حزب الله از این طریق به دنبال جذب تمام لبنانیها از فرقهها و دیدگاههای سیاسی مختلف برای آزادسازی مناطق تحت اشغال بود، جریان المستقبل و حامیان از این مسأله سوء استفاده کردند تا کل جریان مقاومت را زیر سؤال بردند.
جریان المستقبل از پدیدهی رویارویی فرقهای بسیار راضی بود. آنها سالهاست تلاش میکنند که مقاومت را خلع سلاح کنند و مدعی هستند این سلاح کاربرد داخلی دارد. آنها امیدوار بودند پس از چندین بار تحرکات حساسیت برانگیز در صیدا، این بار بتوانند حزبالله را مجبور به رویارویی مسلحانه کنند تا به اهداف شوم خود دست یابند.
اما واکنش قاطع ارتش لبنان، تلاش آنها را کاملاً ناکام گذاشت و در صحنهی سیاسی نیز قطبی شدنِ اوضاع، نفعی برای جریان المستقبل نداشت.
سوریه و حزبالله
در مراحل اولیهی بحران سوریه، حزب الله تلاش کرد نقش واسطه را بازی کند و به دنبال ایجاد راه ارتباطی میان دولت اسد و معارضان بود.
اما آنطوریکه ابراهیم الامین (سردبیر روزنامهی الاخبار لبنان) در سرمقالهی خود نوشت، به سرعت تحولات رخ داده -از جمله مداخلهی روزافزون رژیم صهیونیستی- باعث تغییر ماهیت رابطه دمشق و مقاومت اسلامی لبنان شد.
برای درک بهتر تغییر معادلات منطقهای، کافی است به پاسخ اسد به حملات هوایی رژیم صهیونیستی به دمشق اشاره کنیم که با حمایت قدرتمندانهی حزب الله، ایران و حتی روسیه مواجه شد و مقاومت اسلامی به صراحت اعلام آمادگی برای از بین بردن تهدیدات تلآویو کرد.
پس از بحث محافظت از حرم حضرت زینب (س) در دمشق و حمایت از لبنانیهای ساکن در شهرهای مرزی در سوریه، از حدود 2 ماه پیش حزب الله به صورت علنیتری وارد جریانات شد.
سید حسن نصرالله در دو سخنرانی اخیر در سالگرد آزادسازی جنوب لبنان (3 خرداد) و روز جانباز (23 خرداد) به طور مشروح به دلایل این تغییر رویکرد و خطری که احساس شده بود، پرداختند. ایشان در این زمینه فرمودند: “پروژهی تکفیر در مقابل بیداری، قیام و ارادهی ملتها آخرین دستاویز آمریکا برای نابودی منطقه و بازگرداندن سلطهی خود بر آن است.”
دبیرکل حزب الله همچنین گفتند: ما ظرفیتهای منطقی و خوبی داریم و گفتیم اگر کمکهای مورد نظر، پیشبینی شده و هماهنگشده به ما برسد «سرِ چشمه» را میبندیم و بخشی از مسئولیت خود برای رویارویی با این پروژهی خطرناک جهانی را ایفا میکنیم. پروژهای که هدفهایش به سوریه محدود نمیشوند و لبنان، ملت لبنان و ملتها و دولتهای منطقه را هدف گرفته است. کسی میخواهد نه تنها سوریه که تمام منطقه را -در گذشته گفته بودم سوریه ولی الآن میگویم تمام منطقه. لبنان، عراق، اردن و…- به ورطهی پروژهی آمریکایی، اسرائیلی و تکفیری بکشاند. به همین خاطر این گزینه را انتخاب کردیم و به سراغ آن رفتیم.
تکفیریها علیه محور مقاومت
بر خلاف درگیریهای فرقهای که از سال 2005 در لبنان رخ داده است، حرکتهای احمد الاسیر فاقد هر گونه بستر محلی است.
شبکه المیادین گزارش داد که اکثریت 30 تروریست کشته شده سوری بودند و بلال البدر -یکی از رهبران فتح الاسلام که تحت الحمایهی القاعده هستند- نیز در درگیریها مجروح شده بود.
حتی پایگاه اینترنتی نهارنِت که نزدیک به جریان 14 مارس است نیز اذعان کرد که جنگجویان (در عین الحلوه) از ملیتهای مختلف و از اعضای جندالشام و فتح الاسلام با ارتش درگیر شدند تا فشار بر افراد مسلح الاسیر کاهش یابد.
امل سعد غریب، استاد دانشگاه و محقق برجستهی لبنانی در تشریح شرایط مینویسد: به طور خلاصه، این جبهه النصره و گروههای مشابه بودند که تلاش میکردند حزب الله را به جنگ فرقهای در لبنان بکشانند. این رویداد همچنین نشانهی فاز جدیدی از جنگ استعماری- صهیونیستی- تکفیری علیه محور مقاومت با استفاده از الاسیر به عنوان چهره سنی جریان است.
الاسیر در حالی تلاش میکرد خشونتهای فوق را به بهانهی حضور حزب الله در سوریه مطرح کند که در حقیقت حضور حزب الله در آنجا، خود به دلیل اقدامات تکفیریها و شورشیان سوری و حملات آنها علیه شیعیان لبنانی ساکن در سوریه و حتی در مناطق لبنان بود.
محقق لبنانی همچنین این خلط مبحث توسط الاسیر را برای پنهانسازی طرحی دانست که اصولاً خارجی است و با هدف حذف سیاسی و نظامی نیروهای مقاومت در منطقه و با الگوبرداری از نمونهی سوریه برای لبنان است.
وی میافزاید: با شکست در رسیدن به هدف فوق از طریق بمبارانهای مکرر رژیم صهیونیستی، حمایت از گروههای مخالفِ مقاومت، اعمال تحریمها و …؛ نیروهای ضد-مقاومت؛ آنها هماکنون از فُرم وارداتی فرقهگرایی بنیادین فاصله گرفتهاند و به سمت الگوی قابل کنترلِ فرقهگرایی سیاسی حرکت کردهاند. آنها در این راه از گروههای شناخته شدهتری که مخالف حزب الله و دولت سوریه هستند استفاده میکنند. چه در سوریه و چه در لبنان، از بین بردن یا تضعیف ارتش ملی و ساختارهای دولتی -به عنوان موانع فعالیتهای خود- بخشی از بستهی جامعتر آنهاست. این کمپین با پایان درگیریها در صیدا یا عین الحلوه به پایان نمیرسد.
این جریان ادامه دارد
در فاصلهی کوتاهی پس از شکست احمد الاسیر در برانگیختنِ جنگ فرقهای در شهر جنوبی صیدا، شاهد بودیم که پشتیبانان وی از غرب گرفته تا کشورهای حاشیهی خلیج فارس و ائتلاف 14 مارس، مجدداً به صورت هماهنگ صدای خود را بالا بردند و از گروههای مسلح خواستند تا توجه خود را به سمت رویارویی با حزب الله بگردانند.
شاید جریان الاسیر به پایان کار خود رسیده باشد اما بدون درنظر گرفتن سرنوشت شخص وی و آنچه در صیدا رخ داد، این پایان ماجرا نخواهد بود. این بخشی از تنشها و درگیریهای فرقهای حاد در منطقه است که توسط عربستان و قطر به راه افتاده است و در راستای منافع ائتلاف آمریکایی- صهیونیستی است تا عداوت مردمی را از سمت رژیم اشغالگر قدس به سمت آنچه پادشاه اردن در سخنرانیاش -که توسط یکی از مشاوران آمریکایی برایش آماده شده بود- “هلال شیعی” نامید، معطوف کند.
