مجری: باسلام خدمت اساتید و حضار محترم. علت برگزاری نشست تخصصی فعلی پیرامون مسئلهی سوریه، تحولات میدانی جدیدی است که در این کشور صورت میگیرد. همچنین در پشت صحنهی این تحولات میدانی یک نقشهی راهبردی وجود دارد که عملا دارد بر آن اثر میگذارد؛ تحولات میدانی روی راهبردها اثرگذار است و راهبردها بر تحولات میدانی. از این رو بسیار ضروری به نظر میرسید که پیرامون این مسئله یک نشست تخصصی برگزار شود چرا که تاکنون کمتر نگاهی کلان به تحولات جدید صورت گرفته و از سوی دیگر، مباحث میدانی هم کمتر به صورت غیر ژورنالیستی مطرح شده. سؤالاتی نیز که برای این جلسه طراحی شده است، مبتنی بر این دو موضوع یعنی مسائل راهبردی و تحولات میدانی است. لذا در خدمت دو استاد بزرگوار هستیم؛ جناب دکتر ابراهیم متقی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و جناب دکتر حسین آجرلو دکترای روابط بینالملل از بیروت. ضمن اجازه از دکتر متقی اولین سؤال را از جناب دکتر آجرلو پیرامون تحولات میدانی سوریه در جبهههای مختلف اعم از گروهبندی هایی که وجود دارد و پیشرویهای صورت گرفته میپرسیم.
دکتر آجرلو: ابتدا لازم است که مقدمهای را پیرامون تحولات سوریه خدمت شما عرض کنم. از سال 2011م که بحران سوریه شروع شد تا سال 2012م معارضان در قالب ارتش آزاد و جمعیت کمی از نیروهای تکفیری، پیشرویهای خیلی خوبی داشتند تا اینکه با ورود حزبالله، گروههای مردمی از عراق و دیگر نقاط اوضاع تفاوت پیدا کرد. در سال 2013 و 2014م در ایران این حس به وجود آمد که قضیهی سوریه تمام شده است و حتی آمریکاییها و خیلی از قدرتهای منطقه به این نتیجه رسیدند که تحولات در حال اتمام است و نظام سوریه مستقر شده است. با این وجود چند مسئله از سال 2015م به بعد باعث شد که مقداری ورق جبههها برگردد و ما شاهد سقوط برخی از نقاط حساس باشیم. اولین مسئلهای که باعث این تحولات شد، این بود که گروههای معارض به این نتیجه رسیدند که باید در کنار هم باشند و در کنار هم اقدام کنند.
اینجانب در ادامهی عرایض خود مباحثی چون جیش الفتح و… را بیشتر توضیح خواهم داد. در زمینهی میدانی، چند گروه فعال در سوریه وجود دارند که یکی از آنها جیشالفتح است. این گروه در ادلب و غرب استان حلب تا مرزهای لبنان؛ یعنی تا ریف دمشق فعال هستند. (همانطور که میدانید سواحل سوریه شامل دو استان لاذقیه و طرطوس در اختیار ارتش سوریه است و گروههای معارض هیچگونه فعالیتی در آنجا ندارند) این نواحی در اختیار جریاناتی مانند جبهه النصره، احرار الشام یا جریانات مرتبط با اخوان المسلمین بودند و اخیرا آنها با تاسیس جبههی جدیدی با نام جیش الفتح توانستهاند که استان ادلب را تقریبا از دست ارتش خارج کنند. دیگر فعالیتها در مناطقی که مربوط به داعش است صورت گرفته.
داعش در حدود مرزهای عراق و قسمتهای عمدتا بیابانی فعال است. همانطور که میدانید که حدود 70% استان حمص مناطق بیابانی است و شهرهایی از جمله تدمر در این نواحی قرار دارند. از آنجا که پیشروی داعش در مناطق پر جمعیت با مشکل مواجه شده بود، داعش در استراتژی جدید خود، عملیات خود را در مناطق بیابانی گسترش داد. این امر برای داعش این وجهه را ایجاد کرد که مناطق بیشتری را در اختیار دارد و به نوعی یک نوع نمایش بینالمللی از سوی داعش محسوب میشد. همانطور که مستحضر هستید، داعش اخیرا در الرمادی عراق پیشرفتهایی داشته است و در تدمر نیز موفقیتهایی کسب کرد. از آنجا که این مناطق بیابانی مناطق استراتژیکی نیستند، ارتشها نیروی زیادی را در این نواحی نمیتواند پیاده کند و اگر هم پیاده کنند باعث هدر رفتن نیروهای آن ها و در معرض قرار گرفتن مناطق حساس میشود. همانطور که عرض کردم، مناطقی چون تدمر، بیابانی هستند. خصلتی که مناطق صحراوی دارند این است که پیشروی در آنها آسان اما دفاع در آنها بسیار سخت است. ارتش سوریه چنانچه میخواست تمرکز خود را در این قسمتها قرار دهد، بسیاری از نیروهای آن هدر میرفت. به همین خاطر، فضا مقداری برای پیشرفت داعش باز شد. البته وقوع این امر دلایل دیگری نیز داشت، از جمله غنائمی که در عراق گرفته شد و همچنین برخی از نیروهای فعال در آنجا برای عملیاتهای اخیر داعش به سوریه منتقل شدند. در جنوب سوریه ارتش آزاد تا حدی قویتر است.
جنگ یمن در 25 مارس امسال شروع شد. ائتلاف جیش الفتح نیز در 24 مارس تشکیل شد. واضح است که حوثیها یکباره به قدرت نرسیدهاند که سعودیها یکباره با آن بخواهند مقابله کنند. مشخص بود که سعودیها درصدد بودند تا همزمان که تمرکز رسانهای غرب روی یمن متمرکز میشود جبههی سوریه را تقویت کنند |
ارتش آزاد جنوبی توانسته است تا با 12 گروه متفرقهی عشایری و اسلامی ائتلاف تشکیل دهد و در اوایل سال 2015م مقداری پیشروی داشت و برخی مناطق دیگر را گرفت و تا نزدیکی درعا پیش آمد، اما در نهایت متوقف شد. در ریف دمشق از همهی گروهها، نیروهایی حضور دارند. بهعنوان مثال درایا و مناطق نزدیک سیده زینب، مسیر رسیدن به فرودگاه و… تماما مناطقی هستند که در آن ارتش آزاد، داعش، النصره و… فعالیت میکنند. چون در دمشق تراکم جمعیت خیلی بالاست، هر منطقهای یا محلهای که شیخ عشیره یا بزرگان آن با گروههای معارض همکاری کنند، آن مناطق در اختیار این معارضان قرار گرفته و محل فعالیت آنها میشود. با این وجود ارتش سوریه بهشدت مناطق ریف دمشق را در اختیار دارد و در این مناطق چنانچه ارتش سوریه یک موضع را از دست داده، موضع دیگری را به دست آورده است. از این رو اگرچه نگرانیهای در رابطه با ریف دمشق وجود دارد، اما شدید نیست. نگرانی که فعلا وجود دارد این است که با سقوط ادلب، نیروهای معارض به نزدیکی لاذقیه رسیدهاند. چنانچه ارتش سوریه در این مناطق به خوبی مقاومت نکند، این احتمال وجود دارد که بسیار از نیروهای زبدهی ارتش که عمدتا علوی هستند، از مناطق دیگر به این مناطق بروند تا بتوانند مناطق حساس علوی را حفظ کنند.
مجری: اهمیت راهبردی لاذقیه در چیست که گروههای تکفیری تا این حد در تلاشند تا به این منطقه مسلط شوند؟
دکتر آجرلو: لاذقیه و طرطوس ، مناطق جبل علوی هستند و از جمله مناطق اقتصادی مهم میباشند و بنادر مهم سوریه در آنها قرار گرفته است. همچنین این دو استان به عنوان نماد علویان سوریه میباشد. بنابراین اگر اتفاقی در آنجا بیفتد ما با یک فاجعهی انسانی روبرو خواهیم بود. توجه داشته باشید که گروههای معارض مکررا به ارتش سوریه جیش نصیری میگویند که اشاره به علویان نصیری است و آن را تهدید میکنند و بنابراین این احتمال وجود دارد که در صورت دستیابی گروههای تروریستی به آنجا یک فاجعهی انسانی اتفاق بیفتد و اگر چنین اتفاقی رخ دهد، دستاوردی بزرگ برای گروههای معارض است و همچنین برای تشیع یک آسیب جدی محسوب میشود و یک سرخورگی پیش میآید. از طرفی اطراف لاذقیه محل تولد آقای اسد است و اکثر نیروهای زبدهی ارتشی و امنیتی اهل لاذقیه و طرطوس (مناطق جبل علوی) هستند.
بر این اساس سقوط این منطقه حداقل از حیث پرستیژ یک مشکل بزرگ است. با این حال، با وجود تمام شکستها یا عقبنشینیهای استراتژیکی که ارتش سوریه داشته است، پیشرویهای خیلی خوبی در منطقهی القلمون صورت گرفته است. القلمون منطقهای است که میان دو رشته کوه قرار دارد، یکی رشتهکوههای لبنان غربی و دیگری رشتهکوههای لبنان شرقی و میان این دو رشتهکوه درهای به نام دره بقاع قرار دارد. در رشتهکوه لبنان شرقی -قسمتی که متمایل به غرب است- و درهی بقاع، بعلبک و حرمل در آن قرار دارد شیعهنشین هستند. قسمت شرقی این رشتهکوه در سوریه واقع شده است. در این رشتهکوه چه کوهپایه و چه داخل آن روستاهای زیادی وجود دارند. بر این اساس این رشتهکوهها مناطق بسیار مهمی هستند، بهویژه اینکه این رشتهکوه تا جنوب حمص امتداد مییابد. مناطق سنینشین مانند عکار (شمال رشتهکوه) و عرسال (جنوب رشتهکوه) در این منطقه قرار دارند و اگر به نقشهی لبنان نگاه کنید در قسمت شمال لبنان بنادر طرابلس نیز در امتداد این رشتهکوهها واقع شده اند. بنابراین این رشتهکوهها منطقهی امنی برای انتقال سلاح و تجهیزات به داخل جبهههای ریف دمشق هستند و خیلی هم ارتش سوریه را اذیت میکنند. معارضان دسترسی از طریق اسرائیل ندارند و اسرائیلیها اگر هم بخواهند کمک کنند، اینگونه عمل نمیکنند. ضمن این که لاذقیه بندری است و تسلط بر آن، میتواند تروریستها را به دریا متصل کند.
مجری: منظور شما از این رشتهکوه، همان ارتفاعات قلمون است؟
دکتر آجرلو: بله. در سوریه به ناحیهی شرقی این رشتهکوه که همان سلسلهجبال لبنان شرقی باشد القلمون میگویند. این فضای کوهپایهای باعث شده است که منطقهی امنی ایجاد شود که خودروهای ارتشیها نتوانند عبور کنند، چون جادههای آنجا صعبالعبور است و بنابراین این منطقه جایی امن برای فرار تروریستها برای ضربهزدن و حرکت به سمت ریف دمشق بود و از طرف دیگر تروریستها در عرسال و طرابلس دست به هر اقدامی میزدند، میآمدند و در القلمون پناه میگرفتند. بنابراین حزب الله به این نتیجه رسید که باید این منطقه را پاکسازی کند.
مجری: اولین بار بحث اتحاد قطر، ترکیه و عربستان را بهطور برجسته آقای سیدحسن نصرالله مطرح کردند. این اتحاد در تحولات میدانی تغییراتی به وجود آورد. ؟ علی الظاهر سعودیها اختلافات مبنایی و فکریشان را با گروههای اخوانی و کشورهایی که از آن حمایت میکنند کنار گذاشتند و به این سمت آمدند. بهنظر شما راهبرد اصلی آنها چه بود که این اختلافات را کنار گذاشتند و در سوریه به اشتراک رسیدند؟ سیاستهای ملک سلمان در این حوزه چیست؟
دکتر متقی: از صحبتهای ارزشمند آقای دکتر آجرلو بسیار استفاده کردم. خاورمیانه بعد از مدتها آرامش و منازعهی محدود در یک وضعیت منازعهی نامحدود قرار دارد. علت اصلی این منازعهی نامحدود نیز مبتنی بر جنگهای هویتی است. ما باید این مسئله را مورد توجه قرار دهیم که هویت در درون خاورمیانه زمینهی گسترش منازعه و جنگهای منطقهای را به وجود آورده است. اما این هویت دارای یکسری بنیانهای ساختاری است. بخشی از هویت منطقه، هویت مقاومت است که در قالب هویت گروههای شیعی معنا پیدا میکند و بخش دیگری از هویت آن، هویت سلفی [تکفیری] است. دوستانی که فکر میکنند هویت سلفی [تکفیری] یکی امر جدیدی است، قادر به درک و شناخت عمق منازعهای که شکل گرفته و ادامه پیدا خواهد کرد نیستند. باید توجه کنید که از اولین روزهای فوت پیامبر این جدال آغاز شده است؛ به ویژه در دورانی که حضرت علی در خلافت بودند. در آن زمان عدهای نگاهشان بر ایجاد تردید در ارتباط با نقش کسانی بود که یک نوع باورهای اعتقادی نسبت به خلفای راشد داشتند.
بحث مربوط به خوارج که مبتنی بر نظریهی لاحکم الا لله بود از زمان حضرت علی آغاز شده و در دوران موجود ادامه پیدا کرده است. مجموعههایی در جهان اسلام ظهور پیدا کردهاند (در میان اهل تسنن) که جهاد را وظیفهای اولیهی هر انسان میدانستهاند. اگر ما در فروع دین، نماز، روزه، خمس، زکات، حج و… را داریم، آنها گام و اصل اولیهی فروع دینشان را بر جهاد قرار میدهند و جهاد را یک تکلیف میدانند. به همین دلیل هم هست که کشورهای غربی این مجموعههایی را که در قالب جیشالفتح و داعش و جبهه النصره هستند را در فضای گروههای جهادی تحلیل میکنند. اندیشههای گروههای جهادی در دورانهای مختلف در وضعیت تعارض جدی با شیعیان قرار گرفت. از دیدگاه آنها شیعیان شکلگرا و تشریفاتگرا هستند و آنها اصل دین را رها کردهاند و به تشریفات دین پرداخته اند. از نگاه گروههای سلفی [طبیعتا همه گروههای سلفی چنین نگرشی به شیعیان ندارند]، شیعیان مجموعههای مرتدی هستند که باید در یک وضعیت تکفیری با آنها قرار بگیرند، چون در قالب فضای ایدئولوژیک آنها، شیعیان در وضعیت شرک قرار گرفتهاند و اصلا در زمرهی گروههای اسلامی قرار ندارند. شما وقتی که به مجموعههای تقریب مراجعه میکنید، میگویند که ما به تقریب اعتقاد داریم اما اول شما (شیعیان) بیایید مسلمان شوید و بعد از اینکه مسلمان شدید ما تقریب خواهیم کرد. از طرف دیگر آنها شیعیان را یک نماد فتنه میدانند که در جهان اسلام ولایت را به جای خلافت بنا نهادهاند؛ یعنی بنیانها کاملا ماهیت ایدئولوژیک دارد. حرفشان هم این است که در شرایطی که جهان اسلام در یک فضای توسعه قرار داشت کسی که خلافت و جهان اسلام را در وضعیت رکود قرار داد، شیعیان بودند و به همین دلیل است که در تاریخ حداقل سیصد سال گذشته، شیعیان مسلمانان فراموششدهی جهان عرب بودند.
میخواهند منازعه را به حوزهی لبنان وارد میکند؛ یعنی حزب الله به جای اینکه بیاید و در فضای میانی سوریه در وضعیت دفاع و جنگ قرار داشته باشد، امروز دارند فضایی را برای حزب الله فراهم میکنند که حزب الله در همان حوزهی جغرافیایی لبنان باقی بماند. فکر نکنید که این روند با یک پیروزی یا شکست پایان پیدا میکند. این امر منازعه ای است که بنده آن را مشابه منازعات و جنگهای 30 سالهی اروپا میدانم که میان سال های 1648-1618م ادامه پیدا کرد؛ جنگی که عمدتا بین کاتولیکها و پروتستانها بود |
گراهام فولر کتابی را با همین عنوان مینویسد: «شیعیان، مسلمانان فراموششدهی جهان عرب». این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است. حرف گراهام فولر این بود که شیعیان چون از طرف گروههای اهل تسنن در وضعیت سرکوب و حاشیهای شدن قرار داشتند، بنابراین آنها طرفدار دموکراسی هستند تا اینکه در سال 2006م ولیالله نصر کتابی با عنوان “the rise of shi’a” نوشت. این کتاب یک نوع هشدار جدی به آمریکا بود. ولیالله نصر عضو شورای روابط خارجی آمریکا است و در سال 2013م بهعنوان یکی از 50 استاد روابط بینالمللی که نظریهپردازی آنها منجر به تحول در سیاستگذاری شد، معرفی گردید. کدام کتاب این فرد منجر به تحول در سیاستگذاری شد؟! همین کتاب “the rise of shia” . در این کتاب، صحبت اصلی ولیالله نصر این است که شیعه دارد روز به روز انقلابیتر میشود. پیش از این بحث گراهام فولر این بود که شیعه دموکراتیک میشود، اما بحث ولیالله نصر این است که شیعه دارد انقلابی میشود. 4 ماه بعد از انتشار کتاب وی، حادثهی جنگ 33 روزه شکل گرفت و در این جنگ، مقاومت شیعیان مهمترین مسئله بود. اسرائیل و آمریکا به این جمعبندی رسیدند که شیعیان در امروز سازماندهی، اطلاعات، انگیزه، اراده، موشک و سیستم شبکههای مختلف عملیاتی دارند. شما در هر کدام از دانشگاههای معتبر مختلف که نگاه کنید میبینید که مرکزی به نام شرقشناسی وجود دارد. در مطالعات شرقشناسانهی آنها گاها اطلاعاتی که ما از داخل کشورمان نداریم، آنها دارند و جزو پروژههای تحقیقاتی آنها است . تمام گروههای اهل تسنن، قبایل، عشایر، گروههای صوفی، دراویش و فرقههای مختلف در حوزهی شرقشناسی قرار دارند. آنها پروژههای بسیاری را در این زمینه تعریف میکنند و هدفشان از این پروژهها، شناخت است. شناخت آنها فقط مربوط به ایران نیست، بلکه آنها این وضعیت را در ارتباط با کل فضای منطقه دارند. در سال 1993م بود که هانتیگتون هشدار داد که زمینه برای شکلگیری جنگهای بین تمدنی دارد فراهم میشود.
به همین دلیل در سال 2006م بعد از انتشار این کتاب [کتاب ولیالله نصر] و جنگ 33 روزه، مبارک کنفرانسی را در شرمالشیخ تشکیل داد و روابط امنیتی اسرائیل و عربستان را به صورت نهادینه شده و سازمانیافته برقرار کرد. در آنجا الگوی رفتارشان در برخورد با شیعیان و ایران، مسئلهای مبتنی بر نظریهی موازنهی تهدید بود. موازنهی تهدید یعنی اینکه گروهها در اینکه دشمن مشترکی به نام ایران دارند باید متحد شوند. به همین دلیل است که عربستان و ترکیه در این اتحاد علیه سوریه حاضر هستند. ترکیه اتفاقا تضادهایش زمانی با ما آغاز شد و گسترش پیدا کرد که اسلامگرایان به قدرت رسیدند. متأسفانه ما درک دقیق در درون کشور نسبت به فضای اسلامگرایی در منطقه نداریم. ما نمیدانیم که اگر این اسلامگرایی ظهور پیدا کند، بیش از آنکه ماهیت تعارضی علیه جهان غرب یا اسرائیل داشته باشد، به دنبال این است که یک پرستیژ ضد اسرائیلی و ضد غربی داشته باشد و بر آن اساس بتواند نیروهایش را متمرکز و متحد کرده و علیه ما به کار گیرد. بنابراین مسئلهای که وجود دارد این است که اخوان در زمرهی همان مجموعههای سلفی هستند که در ترکیه فعالیت داشتند و در عربستان بیش از آنکه اخوانیها جایگاه داشته باشند، وهابیها جایگاه دارند.
مجری: یعنی حل اختلافات ظاهری آنها به دلیل برجسته شدن هویت شیعی در منطقه است؟
دکتر متقی: دقیقا، اسرائیلیها، برخی گروههای اهل تسنن و مجموعههای مختلف منطقه در یک فضای واکنش نسبت به ایران قرار گرفتهاند.
مجری: بر این اساس به سمت علنی شدن روابط اسرائیل و عربستان خواهیم رفت؟
دکتر متقی: این امر پیش از این صورت گرفته است و بحث جدیدی نیست. الان روابط آنها، روابط رسمی اما غیر آشکار است. ما در سال 1392 با آمریکاییها در عمان مذاکره داشتیم (دوران آقای احمدینژاد). آن مذاکرات با آمریکاییها مذاکرات رسمی و غیرعلنی بود. روابطی که اسرائیل با کشورهایی مثل قطر و عربستان دارد، رسمی و غیر علنی است. روابطی که اسرائیل با ترکیه دارد رسمی و علنی است. بنابراین برای مقابله با شیعه یک ائتلاف ایجاد شد و نکتهی مهم این است که این ائتلاف ادامه خواهد یافت. فکر نکنید ائتلاف علیه ایران چنانچه ما چند موفقیت به دست بیاوریم، پایان پیدا میکند. آنها بحثی به نام تقاطع تهدید “vertex of threat” دارند. این تقاطع مربوط به زمانی است که دو خط با همدیگر تقاطعی در یک نقطه دارد. این نقطهی تقاطع در اینجا، نقطهی جدال است. خطهایی که در اینجا قرار دارند، یک خط ایران و خط دیگر شیعه است. آنها میگویند که آن حوزهای که تقاطع ایران و شیعه باشد، آن نقطهی اصلی تهدید امنیت ماست.
بنابراین نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که ائتلاف ضد ایران، شکل گرفته است و این ائتلاف مبتنی بر تهدید مرکب است. قبلا تهدیدها را جدا از هم تحلیل میکردیم، اما بحثی که امروز وجود دارد، تهدید مرکب است. این تهدید مرکب مبتنی بر شکلی از تهدیدات خوشهای است. تهدیدات مرکب چه ویژگیهایی دارند!؟ تهدید مرکب یعنی اینکه گروههای فراملی، گروههای بینالمللی، مجموعههای منطقهای، مجموعههای ملی و مجموعههای فروملی در وضعیت ائتلاف قرار دارند و این تهدید مرکب، زیربنای تئوریک جنگ نیابتی است. به عبارتی بحثی که حضرت آقا پیرامون منازعات آینده مورد تأکید قرار دادند، این است که این منازعات ریشه در منازعات قبل دارد، حداقل از سال 2006م و بعد از آن از سال 2011م که جدال آغاز شد. در سال 2006 این منازعات در لبنان وجود داشت و در طرابلس در اوج خود بود.
در حال حاضر دو روز قبل داعش به دلیل پیشرویهایی که در منطقهی لاذقیه داشته است، میخواهد منازعه را به حوزهی لبنان وارد میکند؛ یعنی حزب الله به جای اینکه بیاید و در فضای میانی سوریه در وضعیت دفاع و جنگ قرار داشته باشد، امروز دارند فضایی را برای حزب الله فراهم میکنند که حزب الله در همان حوزهی جغرافیایی لبنان باقی بماند. فکر نکنید که این روند با یک پیروزی یا شکست پایان پیدا میکند. این امر منازعه ای است که بنده آن را مشابه منازعات و جنگهای 30 سالهی اروپا میدانم که میان سال های 1648-1618م ادامه پیدا کرد؛ جنگی که عمدتا بین کاتولیکها و پروتستانها بود. بنابراین منازعهای که آغاز شده است، ریشههای ایدئولوژیک و هویتی آن تاریخی است و آثار و پیامدهای آن مربوط به آینده است. به همین دلیل است که مجموعههایی که در حوزههای راهبردی در ایران کار میکنند باید بدانند که اولا زمینههای جنگ نیابتی از قبل وجود داشته است و این جنگ نیابتی مبتنی بر منازعات هویتی، یک بحثی است که حداقل تا دو دههی دیگر ادامه خواهد یافت.
مجری: جناب دکتر آجرلو نمود عینی و خروجی اصلی ائتلاف سه کشور عربستان، قطر و ترکیه در حاصل حاضر جیش الفتح است که عمدتا در جبههی شمال فعال هستند. همانطور که شما فرمودید، جبههی شمال شامل ارزشهای راهبردی مختص خود است و جبههی جنوب هم یکسری ارزشهای راهبردی دیگر. لطفا بفرمایید که جیش الفتح از چه گروههای تشکیل شده است. این گروهها اساسا از لحاظ عملکردی و حتی اندیشهای، اختلافاتی با هم داشتند و اما سه کشور ترکیه، قطر و عربستان آنها را در کنار یکدیگر قرار دادند. بر این اساس آیا امکان تشکیل چنین ائتلاف نظامی در جنوب سوریه؛ یعنی اصلیترین جبههای که دمشق را میتواند به خطر بیندازد، وجود دارد؟
جدال ما با داعش و جدال داعش با ما، ماهیت هستیشناسانه دارد. در آغاز صحبت خود اشاره کردم که این جدال مبتنی بر نشانههای هویتی و جوهری است. اما بحثهای آمریکاییها و گروههای سلفی ماهیت معرفتشناسانه دارد؛ یعنی الگوی رفتار آنها ماهیت هویتی و بنیادین ندارد. بحث بر سر صحنهی نبرد است و آمریکا میخواهد در این صحنهی نبرد کار کند و در آینده هزینههای انسانی را در رابطه با منطقه خود پرداخت نکند. |
دکتر آجرلو: در مورد جیشالفتح باید خدمت شما عرض کنم که جیش الفتح خود الگوگرفته از جبههی جنوب بود و سابقهی همکاری گروههای معارض از جنوب شروع شد، البته بیشتر میان قطر و ترکیه و از یک طرف هم عربستانیها و اردنیها بود. اینکه چرا جبههی شمال موفق بود و پیشروی داشت به این دلیل بود که این سه در کنار یکدیگر قرار گرفتند؛ یعنی عربستانیها که هیچگاه حاضر نبودند با اخوانیها همکاری کنند به این نقطه رسیدند که یک دشمن مشترک وجود دارد و حاضر شدند با اخوانیهایی که بهصورت ایدئولوژیک اختلاف داشتند همکاری کنند و حتی با گروههای سلفی مانند القاعده (النصره شعبهی القاعده در شام است). از طرفی ترکها هم با ارتش آزاد و هم با جبهه النصره و هم با سایر گروهها کار میکردند، البته بیشتر با اخوانیها. اما اینکه چرا آنها به هم رسیدند باید گفت که این امر چند دلیل در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی داشت. آقای دکتر متقی سطح بینالمللی آن را توضیح دادند اما در سطح داخلی و منطقهای اینجانب توضیحات بیشتری را ارائه خواهم داد. اولین دلیل شکستهای پیدرپی معارضان به دلیل عدم همکاری بود. آنها با یکدیگر همکاری نمیکردند و در حالی که تعدادشان از ارتش نیز بیشتر بود توفیق چندانی به دست نمیآوردند چون هم با یکدیگر میجنگیدند و هم با ارتش سوریه. آنها پیش از این سابقهی همکاری و ائتلاف داشتهاند.
در جبهه الثوار سوریه در سال 2012م و در جبهه الاسلامیه که در آن عربستانیها همکاری کردند و در سال 2014 آن را تشکیل دادند سابقه ائتلاف میان معارضان وجود دارد. بر این اساس سابقهی همکاری وجود داشت. تا حدی نیز تلاش رهبران و روحانیون معنوی و نه سیاسی برای نزدیک کردن این گروهها با دو هدف؛ یکی اینکه داعش را کنار بزنند و دیگری با یکدیگر درگیری نداشته باشند در این زمینه مؤثر بود. در این زمینه میتوان شیخ عبدالله المحیسنی؛ رئیس مرکز دعات جهاد اشاره کرد. وی پیشنهاداتی در مورد جهاد داده بود. مسئلهی دیگر این بود که آنها میخواستند در برابر داعش یک توازن قوایی نیز داشته باشند. پنجمین دلیلی که اینها به هم نزدیک شدند این بود که پیشبینی میکردند که عملیات حزب الله نزدیک است. به هر حال آنها نیز شرایط را رصد میکنند و به این نتیجه رسیدند که عملیات حزب الله در منطقه نزدیک است.
از طرفی از آنجا که جنگ وجودی بود، اگر پاکسازی میشدند، به سختی میتوانستند مجددا در این مناطق فعالیت کنند. ششمین دلیل در بحث داخلی نیز ضعف ارتش بود. ارتش سوریه چند وقتی بود که اعتراض میکرد چرا حقوقهای سربازان کم است که در نتیجه 1000 لیر سوریه به آن اضافه شد. حتی خبرهایی به ما میرسید از این قرار که زمانی که معارضان چند موشک میزدند، ارتش تخلیه میکرد و میرفت. از طرفی عکسهایی که چند روز پیش از مناطق جنوبی ادلب به دست آمد نشان از آن داشت که ارتشیها اسلحههای خود را رها کرده و فرار کرده اند و حتی در مقابل چند نفر هم مقاومت نمیکردهاند. از این رو ارتش تا حدی دچار تضعیف روحیه شده بود. دیگر مسئله، بحث خیانتها در ارتش بود که گروههای معارض متوجه آن شدند و بر اساس آن تشکیل ائتلاف دادند. اما بعد منطقهای توافق میان این سه کشور بسیار جالب است. جنگ یمن در 25 مارس امسال شروع شد. ائتلاف جیش الفتح نیز در 24 مارس تشکیل شد. واضح است که حوثیها یکباره به قدرت نرسیدهاند که سعودیها یکباره با آن بخواهند مقابله کنند.
مشخص بود که سعودیها درصدد بودند تا همزمان که تمرکز رسانهای غرب روی یمن متمرکز میشود جبههی سوریه را تقویت کنند. دیگر مسئلهی مهم روی کار آمدن طیف جدیدی در عربستان است. بعضیها میگویند که محمد بن نایف از قدیم با اخوانیها دوستی اندکی داشته است. محمد بن نایف زمانی که در وزارت کشور مسئولیت داشت (در زمان پدرش)، سعی کرد که گروههای سلفی و القاعده را خیلی ضعیف کند. از این رو برای این اهداف خود، میان آنها و اخوانیها توازنهایی را برقرار میکرد. بنابراین محمد بن نایف این قابلیت را داشت که در مقابل اخوانیها کوتاه بیاید. از طرفی آنها شاهد ناتوانی ارتش آزاد سوریه بودند و میدیدند که هرچه که روی آنها سرمایهگذاری میشود، آنها آن را هدر میدهند. مثلا وقتی به ارتش آزاد سلاحهای سنگین داده میشود، آنها سلاحها را به نظام سوریه میفروشند. از طرف دیگر آنها در مناطق مختلف سوریه پاسگاه راه انداختهاند و به عنوان کاسبی از مردم پول میگیرند و حتی اگر یکی ایرانی هم بخواهد از مناطق آنها رد شود، با یک 50 دلاری میتواند این کار را بکند در حالی که از پاسگاه داعشیها به این راحتیها نمیتوان رد شد، گرچه پول دادن در این مورد هم میتواند مؤثر باشد! بنابراین این کشورها به این نتیجه رسیدند که ارتش آزاد دیگر نمیتواند توان جنگ داشته باشد، البته منظور بنده در اینجا جبههی ادلب است و بحث جبههی جنوب جداست. دو ماه پیش جیشالشام نیز در جبههی حلب تشکیل شد که یکسری حملاتی کرد و پیشرویهایی نیز داشت اما باز هم همان مسئلهای که معمولا میان گروههای تکفیری اتفاق میافتد رخ داد: آنها پس از مدتی که با یکدیگر همکاری میکنند بر سر غنائم و… به اختلاف بر میخورند. مسئلهای دیگر این بود که این کشورها در بعد منطقهای به این نتیجه رسیدند که محور مقاومت، جمهوری اسلامی ایران و حزب الله غیر از درگیریشان در سوریه، در عراق و یمن نیز درگیر هستند.
بنابراین تمرکز آنها به چند جهت کشیده شده است و بنابراین بهترین موقع است که به این محور ضربه زده شود. در ابعاد بینالمللی، غربیها تأکید زیادی دارند که به جای نیروهای تکفیری از ارتش آزاد و جریانات میانهرو حمایت کنند. در مقابل همپیمانان منطقهای غرب به این نتیجه رسیدهاند که این گروههای میانهرو نیستند که جبههها را پیش میبرند، بلکه آنهایی که جبههها را جلو میبرند گروههای تکفیری هستند. بر این اساس آنها آمدند و جیش الفتح را ایجاد کردند. در جیش الفتح نمادی از اسلام به چشم نمیخورد؛ یعنی در آرم جیشالفتح تنها یک ماه وجود دارد. آنها اسم اسلامی هم ندارند و از واژگانی مانند احرار و… استفاده نمیکنند. بنابراین آنها آمدند و با یک تغییر نام، گروههای تکفیری را بهعنوان گروههای میانهرو معرفی کردند، در حالی که آنها وقتی به ادلب میرسند نزدیک به 500 نفر را به فجیعترین شکل سر میبرند.
مجری: آیا همهی گروههایی که در جیشالفتح حاضر هستند، تکفیریاند؟
دکتر آجرلو: بله! اسمهای آنها نیز از این قرار است: جبهه النصره، احرار الشام، صقور الشام، جند الاقصی، فلیق الشام (یک گروه اخوانی)، لواء حق فی ادلب، جیش السنه، جند الشام؛ تکفیری بودن این گروهها از اسامیشان نیز معلوم است. با این حال آنها اسم خود را به دنبال ائتلاف به یک اسم ملایمتر تغییر دادند. هدف آنها از این کار قانع کردن غربیها از این بابت بود که آنها میانهرو هستند و در ضمن پیشروی نیز میکنند.
مجری: شما فرمودید که در جبههی جنوب ارتش آزاد فعالتر است. آیا ارتش آزاد در جنوب مانع محسوب نمیشود؟ عربستان میتواند آن را نیز همراه با سایر گروههای تکفیری کرده و یک گروه منسجم ایجاد کند؟
دکتر آجرلو: در جبههی جنوب، ارتش آزاد قویتر است و دلیل آن این است که مانند سایر کشورها از جمله ایران و لبنان، در برخی مناطق مردم بیشتر وارد ارتش میشوند، زیرا بهنوعی شغل خانوادگی به حساب میآید. اکثریت اهل سنت ارتش سوریه از جنوب هستند؛ یعنی آنها نیروی نظامی در قالب ارتش بودند که به ارتش جنوبیها معروف بودند. در لبنان نیز به غیر از مسحیان، اهالی طرابلس و نبطیه در جنوب لبنان و عکا بیشتر در ارتش حضور دارند؛ یعنی اگر شما در این مناطق بروید افرادی با لباسهای نظامی زیادی میبینید که دارند به خانهی خود میروند. بر این اساس منطقهی جنوب سوریه منطقهی ارتشیتری است. به همین دلیل آنها پس از اینکه از ارتش سوریه جدا شدند از سوی اردن مورد حمایت قرار گرفتند (عربستان بسیار دوست دارد که ارتش آزاد قدرت را در دست بگیرد). بنابراین ارتش آزاد در درعا قویتر است.
مجری: بر این اساس سرمایهگذاری در جنوب بیشتر روی ارتش آزاد است. آیا در آنجا امکان پیشروی جیشالفتح وجود دارد؟
دکتر آجرلو: بله! اما در قالبهای دیگر. نکتهی دیگری که الان به ذهن بنده آمد، این است که همانطور که اگر جیشالفتح کمی بیشتر در ادلب پیشروی کند به مناطق علوینشین لاذقیه میرسد، اگر در درعا پیشرویهایی صورت بگیرد آنها به منطقه جبل دروز میرسند که منطقهی دروزیهاست. از آنجا که دروزیها نیز به نوعی باطنی هستند، یک خطی وجود دارد که معارضان بیشتر از آن امکان پیشروی ندارند و عشایر آنجا مقاومت خواهند کرد.
مجری: جناب آقای دکتر متقی، پیرامون بحث معرفی کردن این گروههای سلفی بهعنوان گروههای میانهرو که آقای دکتر نیز مورد اشاره قرار دادند، هفتهی اخیر تغییر و تحولی در این حوزه اتفاق افتاد که شروع آن بهصورت رسانهای و علنی در مصاحبهی الجزیره با رهبر جبهه النصره بود که در آن جولانی به صراحت اعلام کرد که ما از سوریه بهعنوان پایگاهی برای تهدید منافع غرب و آمریکا استفاده نمیکنیم. نظر برخی از تحلیلگران این است که پاسخ آمریکا به این چراغ سبز جبهه النصره، چند روز بعدتر اتفاق افتاد. معمولا وقتی جنگندههای ائتلاف که عمدتا آمریکایی هستند، داعش را بمباران میکنند با هدف پیشروی کردهاست اما در شمال حلب این اتفاق نیفتاد و داعش را بمباران کردند تا جبههی النصره پیشروی کند. در حال حاضر راهبرد اصلی آمریکا در سوریه دقیقا چیست و با توجه به اینکه جبهه النصره در شورای امنیت سازمان ملل بهعنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود آیا این حمایتها یعنی حمایت آمریکا در میدان عمل به کمک جنگندهها و در صحنهی سیاسی با حمایت بیشتر از جیش الفتح و گروههای مشابه علنیتر و بیشتر خواهد شد؟
دکتر متقی: در داخل آمریکا کنگره نسبت به آیندهی گروههای سلفی کاملا حساس است. کمیسیون سیاست خارجی و همچنین کمیسیون دفاعی کنگره آمریکا از وزارت دفاع این کشور درخواست کردهاست که گزارش کاملی را تا 15 ژوئن دربارهی جایگاه نیروهای سلفی در منطقه به ویژه در سوریه بدهد. بحث آنها این است که آیا این گروهها همانند القاعده و طالبان که ریشهی عرب-افغان داشتند و متحد آمریکا در جنگ علیه اتحاد شوروی بودند، در آینده تبدیل به نیروهای هویتی ضد منافع آمریکا خواهند شد یا خیر؟ یعنی در اینجا حوزهای که مربوط به برنامهریزی راهبردی است و دارد بودجه میدهد، این درخواست مرا کرده. اگر شما hearing کنگره را ترجمه کنید و بخشهای مربوط به مذاکرات افراد؛ یعنی congressman و congress… را در مورد موضوع سوریه و تکفیریها بررسی کنید، میبینید که نگرانی در بین آنها بیش از نگرانی در مجلس شورای اسلامی ایران در مورد مسائل سلفیها و آیندهی آنها در منطقه است. بحث دیگر نقشی است که نیروهای حرفهای انگلستان و آمریکا در منطقه دارند. در گذشته اساتید دانشگاهی و مجموعههای تحقیقاتی آمریکا در عراق کارهای پژوهشی انجام میدادند، برای اینکه بدانند چه آیندهای به وجود خواهد آمد، چرا که میدانستند که منازعه، یک منازعهی گستردهی پایانناپذیر است. به همین دلیل است که آمریکاییها به شدت نگران آیندهی گروههای سلفی و تکفیری هستند و احساس میکنند که این گروهها که امروز علیه شیعیان هستند، اگر شیعیان و ایران بیش از حد تضعیف شوند، در آن شرایط ممکن است که اقدامات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی این مجموعهها گسترش پیدا کند.
مجری: آیا میان گروهها تمایزی قائل نمیشوند؟ تروریستهای خوب و بد؟!
دکتر متقی: بحث اصلی آنها بحث تمایز گروههاست و اینکه برای هر مدتی یک گروه را برجسته میکنند تا بتوانند قدرت این مجموعهها را با یکدیگر متوازن نمایند. نکتهی دوم این است که از خود این نیروها علیه سایر نیروها برای کنترل کاهش قدرت خود استفاده میکنند و همانگونه که یک روز به آنها پول، امکانات و تجهیزات میدهند اگر قدرتشان موازنه را به هم بزند، علیه آنها بمباران انجام میشود. بنابراین به این نکته توجه داشته باشید که جدال ما با داعش و جدال داعش با ما، ماهیت هستیشناسانه دارد. در آغاز صحبت خود اشاره کردم که این جدال مبتنی بر نشانههای هویتی و جوهری است. اما بحثهای آمریکاییها و گروههای سلفی ماهیت معرفتشناسانه دارد؛ یعنی الگوی رفتار آنها ماهیت هویتی و بنیادین ندارد. بحث بر سر صحنهی نبرد است و آمریکا میخواهد در این صحنهی نبرد کار کند و در آینده هزینههای انسانی را در رابطه با منطقه خود پرداخت نکند.
به همین علت است که گروههای مبارز سلفی روز به روز بیشتر میشوند: یکی به علت منافع اقتصادی و دیگری بحثهای ایدئولوژیکی. بحث منافع اقتصادی و تفاوتهای ایدئولوژیک منجر به انشعاب میشود. در سال 58-1357 در دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی (که آن زمان دانشجو و الان استاد آن هستم)، بیش از 65 گروه سیاسی فعالیت میکرد. گروههایی که بزرگ بودند اتاق داشتند و گروههایی که کوچکتر بودند، میز داشتند. گروههای کوچکتر از صندلیهای فلزی آن زمان که مخصوص امتحان بود استفاده کرده و جزوه، کتاب و دخل پول خود را روی آن گذاشته و کنار آن میایستادند. در آن زمان تنوع بسیار زیادی وجود داشت. کی این گروههای تکفیری زیاد شدند؟! زمانی که فضا رادیکالیزه شد و قدرت آنها شکننده بود. اگر آنها میتوانستند قدرت خود را گسترش دهند، مطمئنا هر کدام از آنها یک مرجع و ابزار نظامی و عملیاتی برای کشورهای مختلف تلقی میشدند. بنابراین امروز وضعیتی که در سوریه وجود دارد، مشابه سال 58-1357 خودمان است که گروهها متعدد بودند و هر گروهی نیز در درون خود متعارض با گروه دیگر بود. به خاطر دارم که یک نشریهی فکاهی به نام جیغ و داد وجود داشت. این نشریه در مقابل نشریهی دیگری به نام آهنگر و چلنگر منتشر میشد. در این نشریه جوکی نوشته شده بود که میگفت گروههای مارکسیستی زمانی که یک نفرند به فکر تشکیل حزبند، زمانی که دو نفرند یک حزب و سازمان تشکیل میدهند و زمانی که سه نفر شدند انشعاب میکنند. واقعیت امروز سوریه نیز همین است.
خیلی از این گروهها اگر دولت دمشق قدرت لازم را داشته باشد، منهدم میشوند و نکتهی بعدی اینکه در فضای بحران و جنگ، این گروههای مافیا هستند که قدرت پیدا میکنند. اینجانب دقیقا به خاطر دارم که در سال 1992م که به تازگی فروپاشی اتحاد شوروی انجام شده بود، مافیا چه قدرتی در مسکو داشت. اما به آرامی قدرت نیروهای مافیایی را کاهش دادند. امروز هم آنچه که در وضعیت سوریه وجود دارد تنوع گروهها است و این تنوع گروهها ذات جوامع ناپایدار هستند. کاری که آمریکاییها میکنند این است که از بودجه، اسلحه، اطلاعات وشبکهی منابع خود استفاده میکنند. آنها شبکهی منابع خود را بر اساس سه مؤلفهی اول سازماندهی میکنند. بخش عمدهی اطلاعات آنها زمینی و نه ماهوارهای است. در عراق نیز همین وضعیت وجود دارد؛ یعنی شبکههای اطلاعاتی آمریکا برخلاف ما که به منابعمان حقوق ثابت میدهیم آنها به منابع حقوق ثابت نمیدهند و میگویند که شما اطلاعات به ما بدهید و این اطلاعات مورد استفاده قرار بگیرد آنگاه ما پول بیشتری به شما پرداخت میکنیم. به همین دلیل است که خیلی از مقامات و کارگزاران اجرایی ما وقتی که به عراق و سوریه میروند (بهویژه در عراق) اطلاعات این سفرها، به راحتی به آمریکاییها منتقل میشود. شبکههای انتقال اطلاعات آنها نیز شبکههای مبتنی بر شبکههای یک طرفه است. به آنها کد میدهند که این اطلاعات را ایمیل کنند و سپس توسط منابع دیگر این اطلاعات را بررسی میکنند تا ببینند تا چه حد آن موضوع صحت دارد. بنابراین بحث اصلی که آمریکاییها در عراق و سوریه و انگلیس و فرانسه در سوریه دارند، مسئلهی شبکهی منابع آنهاست.
مجری: با این حساب هدف نهایی آمریکاییها چگونه تأمین میشود؟ چون ارتش آزاد به اندازهی سایر گروهها بهویژه ائتلافی که در جیش الفتح شکل گرفته است قدرتمند نیست و بنا بر نظر شما، بین گروههای تکفیری نیز قرار است که موازنهبخشی صورت گیرد تا قدرت آنها از حدی بیشتر نشود که بعدها ممکن شود برای خودشان خطرساز باشد!
دکتر متقی: باید دید که هدف آنها چیست. هدف اولیهی آمریکا این بود که بشار اسد ساقط شود. بعد از اینکه ایران درگیر شد و حزب الله در آنجا قرار گرفت، آنها به این جمعبندی رسیدند که میتوانند جبهههای مختلفی را برای حزب الله و ایران ایجاد کنند. امروز حزب اللهی که هدف اولیهی آن در زمان تأسیس و تشکیل مقابله با اسرائیل بود، تنها یک بخش از قدرتش در مقابل اسرائیل است. اگر امروز اسرائیل آن تهاجم سال 2006 را به لبنان داشته باشد، شما فکر نکنید که قدرت حزب اللهِ امروز همانند قدرت حزب الله سال 2006 است. برخی دوستان اعتقاد دارند که قدرت حزب الله بیشتر هم شده است، اما رویکردی که بنده دارم این است که قدرت حزب الله کاهش پیدا کرده گرچه ممکن است که ابزارهای آن بیشتر شده باشد ولی اثربخشی آن کاهش پیدا کرده است. بحثی که آنها دارند این است که در ابتدا گروههای انقلابی جبههی مقاومت را درگیر منازعات کنند، در مرحلهی دوم این مجموعهها را در وضعیت فرسایش قرار دهند و در مرحلهی سوم، زمینه را برای کاهش پشتیبانی اجتماعی در رابطه با این گروهها به وجود آورند و در مرحلهی چهارم وضعیتی مانند جنبش فتح به وجود بیاورند که زمانی نماد مقاومت بود و بعد از آن به این جمعبندی رسید که برای بقا چارهای جز سازش ندارد. سازش یک واژهی فنی روابط بینالملل و است و بیانگر زمانی است که شما ناچار میشوید یا به این جمعبندی میرسید که هدفهایتان را به خاطر اینکه خود را حفظ کنید نادیده بگیرید.
بحثی که آنها دارند این است که در ابتدا گروههای انقلابی جبههی مقاومت را درگیر منازعات کنند، در مرحلهی دوم این مجموعهها را در وضعیت فرسایش قرار دهند و در مرحلهی سوم، زمینه را برای کاهش پشتیبانی اجتماعی در رابطه با این گروهها به وجود آورند و در مرحلهی چهارم وضعیتی مانند جنبش فتح به وجود بیاورند که زمانی نماد مقاومت بود و بعد از آن به این جمعبندی رسید که برای بقا چارهای جز سازش ندارد. |
این واژه از سال 1938م در کنفرانس مونیخ وارد روابط بینالملل شد که در آن چمبرلن که نخستوزیر انگلستان بود، سیاست مماشات را با آلمانیها در پیش گرفت و منطقهی سودت را به آلمانیها داد. این واژه از آن مقطع زمانی مورد استفاده قرار گرفته است و با مصالحه متفاوت است. هدف این است که مجموعههای مقاومت را چه مرکزیت آن که ایران باشد و چه حوزههای پیرامون آن را در وضعیت فرسایش قرار دهند. به همین دلیل است که در بحثهای مرتبط با حماس ابهام وجود دارد از این قرار که حماس بهویژه دفتر سیاسی آن چه مواضعی را اتخاذ خواهد کرد. البته در اینجا منظور بنده مجموعههای نظامی نیست. بنابراین نگاهی که آمریکاییها دارند، مرحلهای و نقطهای نیست، بلکه یک فرایند است. بحث اصلی که وجود دارد، بحث trendاست. شما نباید به بحثهای mode که بحثهای نشانهای است توجه کنید چون یک شکل و حادثه است. نگاه شما باید در قالبهای پارادایمیک و سپسtrend باشد. ترندی که آمریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها پیگیری میکنند این است که ایران را چه در قسمت دیپلماتیک هستهای و چه حوزههای پیرامونی در وضعیت فرسایشی قرار دهند؛ یعنی به پیروزی کوتاهمدت فکر نمیکنند و بحث آنها ادامهی منازعه است و پیروزیِ نهایی را در نهایت منازعه میبینند. برای این است که من میگویم که ما باید خود را برای جنگ در حوزههای مختلف و داخلی [اشاره به جنگهای نیابتی در مرزها] آماده کنیم، چون این جنگ یک فرایند است. ما باید منطق این جنگی که ایجاد شده است را درک کنیم تا بتوانیم در فضای داخلی و منطقهای خود اثربخش باشیم.
مجری: جناب آقای دکتر آجرلو، دکتر متقی اشارهای به اسرائیل داشتند. در هفتههای اخیر بحثهایی پیرامون احتمال حملهی اسرائیل به جبههی جنوبی سوریه مطرح شده است. همچنین دروزیهایی در جنوب سوریه حضور دارند که اکنون بیشتر از قبل موقعیتشان به خطر افتاده و نکته مدنظر در این بحث این است که برخی از دروزیهایی که در شمال سرزمینهای اشغالی ساکن هستند، از نتانیاهو و ارتش اسرائیل درخواست کمک کردهاند تا به کمک دروزیهای سوریه بروند. الان معادلات جنوب را چگونه می بینید با توجه به اینکه حزب الله دارد پیشرویهایی را انجام میدهد. آیا این امکان وجود دارد که اسرائیل به بهانهی دروزیها و اینکه جبههالنصره تهدیدهایی را علیه دروزیها مطرح میکند وارد شود و منافع و اهداف خود را قبال حزب الله و اسد پیگیری کند؟
دکتر آجرلو: در اینجا چند بحث وجود دارد. اگر خاطرتان باشد حضرت آقا در مراسم رحلت امام بیان کردند که بحث اصلی و مرکزی ما فلسطین است. این همان چیزی است که ما نباید از آن غافل شویم و حزب الله نیز نباید نسبت به آن بیتوجه باشد. ما نباید بیش از حد با گروههای منطقه درگیر شویم. اسرائیل اصلیترین دشمن ماست. اینجانب برآوردی را اخیرا مطالعه کردم که مطابق 53 یادداشتی که غربیها نوشته بودند، حداقل منازعات خاورمیانه 10 سال طول میکشد و احتمال دارد که بدتر از این هم بشود. اما در این میان برندهی واقعی اسرائیل است. اسرائیل به دنبال شکلگیری یک سوریه سلفی نیست، اسرائیل به دنبال یک سوریه عربی نیست، اسرائیل به دنبال یک سوریهی محافظهکار نیز نیست، بلکه اسرائیل به دنبال بیثباتی در مرزهای خود است. لبنان نمونهی کامل این امر است. از سال 1975م و قبل از آن از سال 1958م که بیثباتی در این کشور با جنگ بین ناصریها و مسیحیها شروع شد، اسرائیل همواره از شمال احساس راحتی کردهاست.
از زمانی که امام موسی صدر هستهی مقاومت را در سال 1975م تشکیل دادند و بعد در قالب حزب الله شکل گرفت، ثباتی بهواسطهی شیعیان در جنوب لبنان به وجود آمد که در نتیجه اسرائیل احساس خطر کرد. اسرائیلیها به دنبال این هستند. به نظر بنده اسرائیلیها برای به هم زدن توازن جنگ وارد عمل نخواهند شد، اما برای اینکه توازن یک گروه با گروه دیگر به هم بخورد، این کار را خواهند کرد. همانطور که میدانید دروزیها در سیاست اسرائیل نقش دارند. آنها به خدمت سربازی و ارتش میروند. دروزیها خصلتی دارند که مطابق آن خود را با شرایط تطبیق میدهند که نمونهی آن آقای ولید جنبلاط در لبنان است. نکتهی جالب آنجاست که در احزاب تندروی لیکود و اسرائیل بیتنا اشخاصی دروزی حضور دارند؛ بهعبارتی دروزیها در احزاب صهیونیست عضو هستند و عضو پارلمان نیز میباشند. لذا آنها حاضر به همراهی با سیاستهای نژادپرستانهی رژیم اسرائیل که تمام دنیا به آن اعتراف میکند هستند و در ساختار قدرت حزب لیکود دروزیها نقش دارند. دروزی ها هماکنون نواری را تشکیل دادهاند که مرزهای نسبتا مشخصی دارد و اجازه نمیدهند که گروههای سلفی، ارتش سوریه و… قدرت بیش از حدی پیدا کنند. آنها بارها نیز دست به چنین کاری زده اند و آقای مغنیه و سایرین نیز در همین مناطق بود که شهید شدند. متأسفانه اشتباه ما و دوستان عرب ما این است که اجازه دادهایم که اسرائیلیها در کمال امنیت زندگی کنند. اسرائیلیها در صورتی دست به حمایت از دروزیها دست میزنند که خطری جدی برای آنها وجود داشته باشد. بعد از جنگ 51 روزه از طرف محور مقاومت سه استراتژی علیه اسرائیل اعلام شد.
اولین مورد آن را حضرت آقا فرمودند که کرانهی باختری باید تسلیح شود. دومین مورد را سید حسن نصرالله اعلام کرد که استراتژی الجلیل و امکان نفوذ به این منطقه در شمال سرزمینهای اشغالی بود. سومین آن هم این بود که در زمان جنگ 51 روزه، حماس و نیروهای مقاومت با همکاری جهاد اسلامی (که بیشتر جهادیها بودند) بحث غلاف غزه را مطرح کردند. در زمان جنگ 51 روزه غزه، 5 عملیات داشتیم. غلاف غزه یک نواری به دور غزه است که از ساحل آن شروع میشود. در این غلاف حدود 32 شهرک وجود دارد و بعدی در حدود 40-30 کیلومتر دارد. اگر به این استراتژیها فضا داده شود، کرانهی باختری تسلیح شود و غلاف غزه اجرا شود، مرزهای نوار غزه نزدیک به مرزهای کرانهی باختری میشود. حماسیها بحث آزادسازی را مطرح میکنند اما به نظر بنده این در حقیقت یک فضای امنیتی است؛ یعنی ناامن کردن این مناطق. اولین عملیات هم در این رابطه [استراتژی سهگانه] از سوی شهدای قنیطره بود که در مناطق شمالی اسرائیل اجرا شد. بیشترین درگیری ذهنی اسرائیلیها پیرامون امنیت، همین است. آنها دارند تهدید میکنند که جلوی [ناامنی] در آن بخش را بگیرند. حتی صحبت از این استراتژی هم هزینههای عملیاتی اسرائیل را افزایش میدهد. اسرائیل در چند سال اخیر هزینههای نظامیاش کمتر شده ولی هزینههای امنیتی آن بالا رفته است. دلیل این امر این است که از استراتژیهای الجلیل، غلاف غزه و تسلیح کرانه باختری ترس دارند. اینها هزینههای امنیتی آنها را بالا میبرد و آنها باید منابع خود را صرف عملیات اطلاعاتی کنند. به نظر میآید که اگر اسرائیلیها احساس کنند که خط جنوب لبنان، خط قنیطره، خط کرانهی باختری رود اردن (که تقریبا برای آنها حل است) و نوار غزه دارد به سمت این استراتژی پیش میآید، برای اینکه آن را کمرنگ کنند احتمال یک ماجراجویی جدید را از سوی اسرائیل داریم که به جنوب لبنان یا به منطقهی جولان حمله کنند که البته دور از ذهن نیست چون میخواهند این فضای امنیتی را از خود دور کنند. اما اگر منظور این است که اسرائیل صرفا به خاطر یک گروه [دروزیها] به یک سمت بیایند [و عملیات انجام دهند]، این محتمل نیست.
مجری: با این حال اگر حزب الله پیشرویهای خود را ادامه دهد این احتمال وجود خواهد داشت که اسرائیل واکنش نشان دهد. روزهای گذشته خبری منتشر شد مبنی بر اینکه حزب الله به نزدیکیهای قنیطره و مرزهای جولان رسیده است. با توجه به عملیات اسرائیل در قنیطره که موجب شهادت جمعی از جمله جهاد مغنیه شد و نشان از حساسیت اسرائیل نسبت به این منطقه دارد، امکان یک عملیات مشابه دیگر را در صورت پیشرویهای حزبالله چقدر میدانید؟
دکتر آجرلو: دقیقا همینطور است. اگر تهدید افزایش پیدا کند، اسرائیلیها این کار را میکنند. اسرائیلیها حتی در مورد آب هم این کار را میکنند یعنی اگر احساس کنند که رودخانهای نیز بسته میشود و امنیت آب شان به خطر میافتد، این کار را انجام میدهند. این چیز جدیدی برای اسرائیلیها نیست. اسرائیلیها از ابتدای آغاز منازعات نزدیک 11 عملیات انجام دادند و صراحتا به آن اعتراف کردند. اما به نظر بنده اسرائیلیها با توجه به شرایط امروز برای به هم زدن جبههها وارد عمل نخواهد شد. حداقل به نظر بنده این طور است. اما اگر احساس کند که حزب الله دارد به نزدیکی مرز میرسد یا گروههای سلفی دارند، خیلی قدرت پیدا میکنند، نه به نفع حزبالله و ارتش سوریه، بلکه به نفع ارتش آزاد و… ممکن است که دست به اقداماتی بزند. البته ارتباط شاخهی جنوب جبهه النصره با اسرائیل تقریبا فاش شده است.
جبهه النصره تکفیری است اما برخلاف داعش بحث اولویتبندی میان مصالح را مطرح میکند و میگوید که دشمنِ در اولویت ما هماکنون شیعیان و علویان هستند. اما این مسئله را در نظر بگیرید که عملیات شهدای قنیطره حزبالله که پس از عملیات حزبالله در قنیطره انجام شد، درسی به اسرائیلیها داد. پیام این عملیات حزبالله این بود که میگفت در عین اینکه ما درگیر هستیم اما پاسخگو نیز هستیم و اگر عملیات مستقیمی علیه ما صورت گیرد مقابله به مثل میکنیم. در عملیاتهای قبلی، اسرائیل اعلام میکرد که ما به کاروانها حمله میکنیم اما هدف هیچ کدام از عملیاتها مستقیما حزب الله نبود. اسرائیلیها از این واهمه دارند. این احتمال وجود دارد که تا مادامی که حزب الله مشغول القلمون هست، اسرائیل عملیات گستردهای در جنوب لبنان انجام دهد. ولی به نظر بنده مطابق آنچه که ما از اسرائیلیها سراغ داریم، وضعیت منطقهای دارد به نفع آن پیش میرود و گروهها مشغول نبرد با یکدیگر هستند، منابع مالی و تسلیحاتی آنها در حال از بین رفتن است که این منجر به این میشود که امنیت اسرائیل حفظ شود.
مجری: جناب متقی، بحث روسیه و نسبت آن با جبههی مقاومت به ویژه در بحران سوریه همواره برای یک مسئله قابل تامل بوده و بحثهای مختلفی در مورد آن صورت گرفته است. در یمن برخلاف صحبتهایی که میشد، در قطعنامهی شورای امنیت روسیه نظر ممتنع داد. در همین تحولات میدانی چند روز اخیر نیز خبری تأیید نشده از سوی رسانهها عنوان شد که روسیه نیروهایش را به همراه خانوادههایشان از لاذقیه خارج کرده است که البته بیشتر یک جنگ روانی رسانههای سعودی و قطری تلقی شد. با احتساب فشارهای غرب به روسیه در بحران اکراین، تا چه اندازه میتوان روی روسیه حساب کرد و تا کجا همراه محور مقاومت خواهد بود بهویژه وقتی که منازعات شکل شدیدتری به خود بگیرد؟
رژیم صهیونیستی در چند سال اخیر هزینههای نظامیاش کمتر شده ولی هزینههای امنیتی آن بالا رفته است. دلیل این امر این است که از استراتژیهای الجلیل، غلاف غزه و تسلیح کرانه باختری ترس دارند. اینها هزینههای امنیتی آنها را بالا میبرد و آنها باید منابع خود را صرف عملیات اطلاعاتی کنند. به نظر میآید که اگر اسرائیلیها احساس کنند که خط جنوب لبنان، خط قنیطره، خط کرانهی باختری رود اردن (که تقریبا برای آنها حل است) و نوار غزه دارد به سمت این استراتژی پیش میآید، برای اینکه آن را کمرنگ کنند احتمال یک ماجراجویی جدید را از سوی رژیم صهیونیستی داریم |
دکتر متقی: رویکرد روسیه مبتنی بر موازنهی قدرت است. روسها احساس میکنند که موقعیت خود را در جاهای مختلف از دست دادهاند از جمله در حوزهی کارائیب کشور نیکاراگوئه، در حوزهی آفریقا کشورهای موزامبیک، زامبیا و آنگولا و در حوزهی درونی خودشان؛ یعنی حوزهی CSIS(جمهوریهای مستقل مشترک المنافع). اما بحثی در روابط بینالملل به نام قدرت افکنی وجود دارد. قدرت افکنی تابع سه مؤلفه است: قدرت نسبی، ایدئولوژی نسبی و اهمیت نسبی. میزان قدرتافکنی روسیه در حوزههای مختلف جغرافیایی کاهش پیدا کرده است. اگر امروز روسیه در سوریه است، بر اساس توافق با آمریکاییهاست. یعنی امروز تمام فرماندهی سیستم موشکهای زمین به زمین سوریه که قبلا روسها به آنها دادهاند، در اختیار روسهاست. فرماندهی سیستم موشکهای زمین به هوای سوریه نیز در اختیار روسهاست. کاری که روسها دارند انجام میدهند، کار مستشاری است و آنها نبض قدرت راهبردی سوریه را در اختیار دارند. اینها موشکهایی است که میتواند علیه اسرائیل به کار گرفته شود، اما روسها عملیات با آنها را در اختیار خود قرار دادهاند. اما در حوزههایی که منجر به کشتهشدن ارتش سوریه میشود، روسها حمایت خاصی ندارند اگرچه حمایت محدود به تسلیحات را داشتهاند اما در صدد این نیستند که از موجودیت خود برای سوریه مایه بگذارند. به همین دلیل است که کشوری مانند ایران برای نقشیابی در فضای منطقهای نیازمند این است که خود را براساس قدرت خود تعریف کند. ژئوپولتیک ما ائتلافبردار نیست. متحدین واقعی ما stateها نیستند. همین سوریه که از سال 2011م پشت آن ایستادیم و از آن حمایت کردیم، در سال 2010م کنفرانس سازماندهی حزب بعث عراق را برگزار کرد. بنابراین زمانی که سوریه قدرت داشت، نسبت به بعثیهایی که ما نگاهمان این بود که آنها باید از قدرت حذف شوند، چنین نگاهی را نداشت.
زمانی که بشار اسد از اخوانالمسلمین یاد میکند با عنوان اخوان المسلمین یاد نمیکند، بلکه با عنوان اخوان الشیاطین یاد میکند؛ یعنی بنیانهای تضاد و تعارض آنها در آنجا خیلی بیشتر است. شما کتابهای اخوانالمسلمین را در نظر بگیرد، سید قطب، رشید رضا و…؛ در ایران چه در قبل از انقلاب و چه بعد از آن این کتابها ترجمه شده اند و در اختیار گروههای اجتماعی قرار گرفته اند اما در سوریه برای کتابهای اخوان مجازات اعدام وجود داشت. بنابراین فضایی که در رابطه با روسیه وجود دارد را مبتنی بر همان ادامهی سنتهای جنگ سردی بگذارید که روسیه در وضعیت موجود دارد. از طرفی میزان قدرتافکنی روسیه دارد کاهش پیدا میکند. روسیهای که نمیتواند بحث مربوط به حوزهی پایگاه دریایی خود در دریای سیاه و منطقهی سواستوپول را حفظ کند و امروز با تحریمهای اقتصادی بالایی روبرو شده است، طبیعی است که قابلیت چندانی برای حمایت مؤثر از ایران و سوریه نخواهند داشت. روسیه بیش از اینکه تمایل به کار کردن با ایران داشته باشد، در رابطه با ایران بازی میکند. هنوز جامعهی ایران این موضوع را درک نکرده است که الگوی رفتاری روسیه در قبال ایران، «بازی» است. بهعنوان مثال موشک s-300 را میفروشد و آموزش آن را به نظامیان ایران میدهد، بیش از یک سال افراد به پایگاه روسیه میروند تا آموزش ببینند و در آخر نیز موشک را نمیدهد. چنین کسی نیز که آموزش دیده است باید حداقل 15 سال سابقه داشته باشد. 10 سال نیز اگر از آن زمان [زمان آموزش] بگذرد، دیگر کارکرد نظامی خود را از دست میدهد. اگر روسیه بخواهد چند سال بعد این موشکهای s-300 را بدهد، این سامانه کارآمدی خود را متناسب با لوپهای تکنولوژیک از دست میدهد. مهمترین مسئلهی ما این نیست که ما در یک وضعیت تأخیری قرار داشته باشیم. ما باید خود را به وضعیتی برسانیم که بتوانیم از قابلیتهای خود استفاده کنیم. بنابراین مهمترین مسئله در رابطه با ایران مربوط به اراده است و اینجانب آیندهی ایران را بر اساس روسیه یا چین نمیبینم اما میتوان با این کشورها قراردادهای مشخص نظامی داشت. ما نباید احساس کنیم که میتوانیم با این کشورها روابط راهبردی برقرار کنیم.
مجری: برخی مناطق در نزدیکی دمشق همواره حل نبرد ارتش و نیروهای مردمی با تروریستها بوده است. این نبردها چقدر میتواند امنیت دمشق را به خطر بیاندازد؟
دکتر آجرلو: اگر توجه داشته باشید داریا تنها 6 کیلومتر تا کاخ ریاست جمهوری بشار اسد فاصله دارد. با ماشین میتوان 10 دقیقهای از منطقه سیده زینب به مرکز دمشق رسید. بنابراین گروههای معارض نزدیکتر از این حرفها هستند اما مسئله این است که آیا داعش و سایر گروههای تروریستی میتوانند از لایههایی که مربوط به دمشق است عبور کند؟! ارتش استحکامات زیادی در این مناطق دارد. اگر که میشنویم مناطقی سقوط کرده است بیشتر ناشی از همکاری بزرگان آن مناطق است وگرنه معارضان بهطور پیوسته مناطقی را در ریف دمشق در اختیار ندارند. در حال حاضر پیوستهترین جایی که آنها در اختیار دارند ادلب، رقه، دیرالزور و تدمور است و آنها حتی در حلب نیز چنین وضعیتی ندارند. بنابراین پیوستگی زیادی وجود ندارد. در سایر مناطق آنها میروند و تکتیراندازانی را قرار میدهند و ارتش آنجا را خالی میکند. به نظر من خیلی زود است که ما به بحث تهدید دمشق و سقوط آن برسیم. اگر هم نیروهای ارتش کماکان بخواهند بیروحیه کار کنند، نیروهای مردمی، بخش علوی ارتش و حزب الله هنوز حضور دارند.
در سقوط یک منطقه، اگر پیوستگی وجود داشته باشد (مانند ادلب) و منطقهای سقوط کرده باشد، ما آن را بهعنوان خطر جدی میتوانیم تلقی کنیم. اما اگر مناطقی مدام سقوط کنند و آزاد شوند، خیلی خطرساز نیستند. مناطقی هستند که 6-5 بار تا الان سقوط کرده و دست به دست شده اند مثلا بهواسطه تمایلات شیوخ آن منطق! ارتش این مناطق را محاصره میکند و اجازه نمیدهد که آب و غذا به آنجا وارد شود و شیوخ آنجا میآیند و فرمهایی را امضا میکنند و تسلیم میشوند و سلاح خود را تحویل میدهند. بنابراین اگر دیدید که منطقهی پیوستهای سقوط کرد، خطرناک است، مثلا الان ادلب بسیار خطرناک است. با این حال مناطقی در حاشیهی دمشق وجود دارند که در تسلط معارضان هستند، اما دمشق احساس خطر نمیکند. حدود یک سال است که ستونهای بتونی که خط عسکری بود برداشته شدهاند. دلیل آن این است که این دستاوردها برای جبههی معارضان دستاوردهای باثباتی نیست و دست به دست میشود.
مجری: از اینکه دو استاد بزرگوار وقت خود را در اختیار اندیشکده تبیین قرار دادند تا بحران سوریه متناسب با تحولات جدید، به صورت راهبردی و میدانی مورد تحلیل قرار بگیرد، سپاسگزاریم.