زمانی که دولت عثمانی پس از فتح استانبول به دست «سلطان محمد دوم» در سال 1453 میلادی به قدرتی منطقهای بدل شد، اندکی بعد نیز قدرت جدیدی در شرق ظهور کرد و «شاه اسماعیل» قدرت را در سرزمین ایران به دست گرفت و سلسله صفویان را در سال 1501 میلادی بنا نهاد. پس از آن، رقابت ترکیه و ایران، شاخص مبارزات سیاسی خاورمیانه را شکل داد. متعاقب آن، ایرانیان صفوی و ترکهای عثمانی برای دو قرن، بر سر عراق، قفقاز، و آنچه امروزه ترکیه شرقی نامیده میشود، درگیری و جنگهای بیوقفهای را در جهت سلطه بر مناطق ژئوپلتیک و مزایایِ اقتصادی با یکدیگر داشته و رقم زدند. این جنگها هزینههای بسیاری برای هر دو امپراتوری بههمراه داشت: ضعف امپراتوری عثمانی در جبهه غربی، که منجر به شکست ترکها در برابر «هابسبورگها» شد، و خالی شدن خزانه سلسله صفویان، که منجر به ضعف داخلی حکومت گردید؛ باعث شد ترکها و ایرانیها در سال 1639 با پیمان «قصرشیرین» (زهاب)، بر سر آتشبسی سیاسی و نظامی به توافق برسند[1]. از آن موقع تاکنون روابط دو کشور وارد درگیریِ نظامی نشده و عموماً در قالب رقابت و تعارضی پیچیده پیگیری شده است.
از یک دهه پیش و در سال 2002، «حزب عدالت و توسعه» قدرت را در ترکیه بهدست گرفت و برنامهای بلندپروازانه را برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای آغاز نمود. این کشور خط مشی «صفر کردن مشکلات با همسایگان» را دنبال کرد و رفتهرفته مناسبات سیاسی و اقتصادی میان تهران – آنکارا بهبود یافت. اشغال عراق و ایجاد تنش در رابطه آنکارا – واشنگتن، فرصت خوبی را در اختیار ایران نهاد تا اندکی به همسایۀ خود نزدیکتر شود. اردوغان نیز آماده بود تا در این فضا، روابط خود را با ایران گسترش دهد. ایران، ترکیه را در مبارزه با پکک همراهی کرد، و آنکارا نیز با دادن رای مخالف به قطعنامه 1929 (لایحه پیشنهادی آمریکا علیه برنامه هستهای ایران در شورای امنیت) به کمک تهران شتافت. از همینرو ترکیه و ایران آماده بودند تا اختلافات تاریخی خود را پشت سر گذاشته و به همپیمانان نزدیک منطقهای بدل شوند. در این میان، تحولات جهان عرب، موسوم به «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» همۀ این خوشبینیها را دگرگون ساخت. جغرافیای سیاسی متغیر و بیثبات خاورمیانه و بالا گرفتن خشونتهای سیاسی- مذهبی در سوریه، علیرغم ماهیت متفاوت خیزش در سوریه با تحولات جهان عرب و در پرتو پروژه بیثباتسازی سوریه توسط محور عربی – غربی، ترکیه و ایران را واداشت تا بار دیگر و به شکل متفاوت، پا در مسیر رقابت بگذارند. بنابراین اگر بتوان به تاریخ به چشم الگویی تکرارشدنی نگاه کرد، میشود چیزهای زیادی را در مورد منظومۀ مناسبات جدید ترکیه و ایران دریافت.
از پایان سال 2011، روابط آنکارا و تهران بهطور فزایندهای دچار تنش شد و ترکیه در کنار دشمنان محور مقاومت در موضوع سوریه در تقابل با ایران گام نهاد. در این چارچوب، اکنون پرسش کلیدی این است که روابط فعلی این دو کشور در آینده دستخوش چه تغییراتی خواهد شد؟ آیا اختلافات اخیر آنکارا با تهران، عوارض دورهای موقت و زودگذر در روابط دو کشور است؟ و یا بازتابدهنده اختلافات بنیادیتری است که ممکن است به پایداریِ بیاعتمادی سه سال گذشته کمک کند؟ بهسادگی نمیتوان به این پرسشها پاسخ داد. مسیر پیشِ رو، مملو از رویدادهای نامشخص و غیرمنتظره است. در حوزۀ تحولات داخلی، انتخابات آتی در ترکیه و شکست یا پیروزیِ اسلامگرایان با عنایت به ناآرامیها و موضوع فساد مالی در این کشور در این خصوص اثرگذار است. در حوزۀ تحولات منطقهای نیز، سرنوشت سوریه نقش بسیار مهمی در تحولات آینده رابطه ترکیه و ایران دارد. تحولات عراق و مسائل مربوط به کردها نیز میتواند تأثیر مهمی بر روابط ایران و ترکیه داشته باشد. اگر کردهای سوریه و کردهای عراقی در دستیابی به خودمختاری محلی موفق شوند؛ فشار کردهای ترکیه برای برخورداری از حقوق مشابه افزایش خواهد یافت و به اختلافات و چنددستگیهای داخلی ترکیه دامن خواهد زد. موضوعی که باعث میشود ترکیه دست به دامان ایران شود.
اما بلافاصله پس از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و اتخاذ مشی جدید از سوی دولت، مواضع بسیاری از کشورها و از جمله ترکیه در خصوص ایران تلطیف شد و آنکارا نیز درصدد بازسازی مناسبات خود با تهران برآمد. ایران اکنون دومین تأمینکننده بزرگ گاز طبیعی برای ترکیه و همچنین یکی از منابع مهم نفت خام است. تجارت میان دو کشور قرار است تا سال 2015 به 30 میلیارد دلار برسد. بنابراین ترکیه میتواند مزایای مثبت بسیاری از توافقنامه میان ایران و گروه 5+1 بهدست آورد؛ چرا که هرگونه کاهش تحریمها علیه ایران، سود بسیاری برای ترکیه به ارمغان خواهد آورد. اما این حقیقت که ترکیه هیچ نقشی در کمک به کسب توافق ژنو نداشته است، ممکن است برای نقشی که این کشور مایل است بهعنوان واسطه و میانجی در منطقه ایفا نماید دردسرساز باشد.
در این راستا، نزد مقامات ترکیه این پرسش مطرح میشود که اگر آمریکا قادر باشد از یکسو مستقیماً با ایران، و از سوی دیگر ایران مستقیماً با عربستان سعودی مذاکره نماید، دیگر چه دلیلی دارد ترکیه در نقش میانجی ظاهر شود و هر نقشی که قرار باشد ایران در میانجیگری در تنشهای منطقه ایفا نماید، بهویژه در سوریه و عراق، تنها باعث به حاشیه رانده شدن هرچه بیشتر ترکیه خواهد شد، نفوذش در منطقه را کاهش خواهد داد و ناکامیهای سیاسیاش در مصر، سوریه و دیگر کشورها را بیشتر نمایان خواهد ساخت.[2] از سویی، احتمال دارد که حزب عدالت و توسعه از توافقنامه ژنو میان ایران و گروه 5+1 استفاده کند تا جهت سیاست خارجیاش را به سوی یک موضع مسالمتآمیزتر در مورد عراق و سوریه، و شاید حتی مصر سوق دهد. بهجای میانجیگری در خصوص اختلافات میان ایران و غرب، ممکن است آنکارا بیشتر وقت خود را صرف تلاش برای حل اختلافات سیاسی میان خودش و تهران کند، و ترجیح دهد از مشترکات میان دو کشور دفاع کرده و در عین حال رقابت منطقهایشان را کم اهمیت جلوه دهد و سعی کند شبیه به یک شریک تازهکار به نظر نرسد.
در همین حال، اعتراضاتی که در پایان ماه می 2013 به ناگاه در استانبول شکل گرفت و به سرعت به بیش از 70 شهر ترکیه سرایت کرد، چهره اردوغان را مخدوش و حمایتهای مردمی از آن را کاهش داد. از طرفی موضوع فساد مالی در ماه دسامبر همان سال (که اردوغان آن را توطئۀ غرب قلمداد نمود) قدرت مانور حزب حاکم را در تحولات داخلی و خارجی کاهش داد و بر دامنۀ اختلاف میان آنکارا – واشنگتن افزود. همین بستر با لحاظ قدرت گرفتن دولت جدید در ایران و مذاکره مستقیم با آمریکا، فضا را به سمت تغییر تدریجی سیاست حزب عدالت و توسعه نسبت به همسایۀ شرقیِ خود سوق داد و باعث شد اردوغان پس از دو سال و نیم به ایران سفر کند. اهمیت سفر اخیر اردوغان را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد؛ چرا که ترکیه نیز دریافته است که سیاست گفتوگو و تعامل با دولت جدید جواب داده است و ایران از بایکوت غرب در قالب سیاستهای تحریمی خارج شده و بنبست روابط ایران و غرب شکسته شده است. این کشور همچنین دریافته است که گزارۀ «ایران؛ قدرتمندترین کشور خاورمیانه»، اکنون باوری واقعی است که بیش از پیش موضوعیت یافته است. ایرانِ امروز نیز با دولت جدید آقای روحانی در روابط دو جانبه با ترکیه دریافته است که دوستی و رقابت اگر در این زمان سازمان یافته و وارد یک مدیریت برنامهریزی شده گردد، دو کشور و دو قدرت بزرگ منطقهای علاوه بر حل برخی از مشکلات تجاری و اقتصادی در روابط دوجانبه، در عرصه سیاستهای منطقهای و بینالمللی نیز قدرت مانور مضاعف پیدا خواهند کرد. لذا در شرایط فعلی، روابط دو قدرتِ محوری ایران و ترکیه میتواند از بروز بسیاری از معادلات تخریبی و یا تشدید بحرانها در منطقه ممانعت بعمل آورد. آنکارا و تهران نیاز دارند تا برای حل بحران سوریه با یکدیگر گفتگوهای مستقیم داشته باشند. مجموعه این تحولات نشان میدهد که هر دو کشور ترکیه و ایران نیازمند تنظیم فصل جدیدی از یک مناسبات استراتژیک هستند. لذا میشود انتظار داشت که روابط دو جانبه آنکارا ـ تهران، به سطح روابط وسیع و عمیقتر دو کشور منجر شود.
[1]- اندیشکده واشنگتن، به نقل از خبرگزاری تسنیم، 1392/6/16.
[2]- مرکز پژوهشی راهبردی آریا، 1392/9/17.