در مرحلهی نخست بگویم ترکیه را باید به عنوان بخش مهمی از جغرافیای سیاسی جهان مورد توجه قرار داد. جایگاه ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک ترکیه غیرقابل انکار است. ترکیه از یک طرف نزدیک مدیترانه است و از طرف دیگر بهعنوان آناتولی و قسطنطنیهی قدیم، دروازهی ورود به بخش شرقی خاورمیانه و خاور دور بوده است. لذا از قدیمالایام ترکیه جایگاه ویژهای در سیاستها و فعل و انفعالات بینالمللی داشته است.
از طرف دیگر ترکیه میراثدار عثمانی بزرگ میباشد و در درون خاورمیانه نیز به عنوان یک قطب کنشگر و فعال سیاسی مطرح بوده است. در حال حاضر، فعالیت حزب عدالت و توسعه با نگرش اردوغانی خود، بازتابشگر یک معنای مهم میباشد و آن تلاش ترکیه برای بازگشت به اقتدار از دست رفتهای است که از عثمانی به جای مانده است. لازم به ذکر است زمانی که سران حزب عدالت و توسعه در پی کسب قدرت بودند، مقر اصلی آنها در کشورهای اروپایی مانند آلمان بود. از طرف دیگر وقوع برخی اتفاقات در دهههای اخیر، ترکیه را مجبور به بازتعریف مدرنیتهای که توسط آتاتورک کمال پاشا ایجاد شده بود، نمود و زمینههای انتقال نگرشهای عثمانیاندیشانه با رویکردهای مدرن و ایجاد تلفیقی کاربردی از آن را فراهم کرد.
از جملهی این اتفاقات باید به وقوع انقلاب اسلامی در ایران، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، جنگهای سهگانهی خلیج فارس، یازده سپتامبر و همچنین بهار عربی و زمینههای ایجاد یک الگوی متعادل اسلامی در برابر دو کنشگر دیگر منطقه؛ یعنی ایران و عربستان اشاره نمود.
بنابراین در کنار ابعاد ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک، نباید مسائل مختلف در حوزهی منطقه، رقابتهای منطقهای و رویدادها را نادیده بگیریم. اکنون در داخل ترکیه، ما شاهد ایجاد یک فضای معنادار دوقطبی در حوزهی تأثیر و تأثرات سیاست خارجه هستیم که شامل کمالیسم در یک سو و اسلامگرایی اردوغانی یا حزب عدالت و توسعه از سوی دیگر است. اسلامگراییِ موجود در ترکیه، یک اسلامگرایی مدرن و بر اساس یک مدرنیتهی دینی است. متأسفانه مدرنیته و مدرنیستم در ادبیات سیاسی ایران و حتی از نگاه برخی از اساتید، یکی دیده میشود، در حالی که مدرنیته تغییر و تحول فکری است و نوع نگاه انسان به جهان، خود و ارتباط خود با جهان را تغییر میدهد، ولی مدرنیسم به محصولات این مدرنیته اطلاق میگردد. مدرنیته در غرب از سال 1300م زمانی که «یان هوس»؛ شاگرد «جان ویکلیف» بر ضد پاپ و حکومت مستبدانهی او به نام دین در کلیسا برخاست، شروع شد. در ادامه به تدریج نوع نگرشها عوض شد و ما مشاهده کردیم که با اومانیسم و عصر روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه پیوند خورد. این مدرنتیه است. آمدن مونتسیکو، فیزیوکراتها، ولتر و روسو را باید مراحل چهارگانه عبور در عصر روشنگری دردو نیمه اول و دوم قرن 18م بدانیم.اکنون یک نوع مدرنیتهای نیز در خاورمیانه شکل گرفته است که عامل شکوفایی آن نیز اتفاقا انقلاب اسلامی در ایران است. انقلاب اسلامی ایران تحول عظیمی در منطقه ایجاد کرده است و ما بازتاب آن را در ترکیه میبینیم. این که به ناگهان در کشوری مانند ترکیه اسلامگرایی رشد میکند، باید یکی از پیامدهای انقلاب اسلامی ایران دانسته شود، ولی آنها اسلامگرایی را مدیریت کردند. اسلامگرایی که در ترکیه است با اسلامگرایی که در تهران وجود دارد از منظر آرایهی شکلی یکی است، ولی از منظر محتوایی تفاوت وجود دارد؛ که در رفتار دولتمردان ترکیه نیز تجلی میکند. اسلام ترکیهای نوعی اسلام گرایی ناسیونالیسممحورانه است. در سیاست خارجی دولت ترکیه در دوران جدید، کتاب «داود اوغلو» با عنوان «عمق استراتژیک» را داریم که محور آن، مسائل فرهنگی است ولی این یک سازهانگاری است که به کارکردگرایی نزدیک میشود. در کارکردگرایی، سیستمی متشکل از اجزای مختلف وجود دارد که هر جزء کارکرد خاص خود را انجام میدهد، ولی در مجموع کارکرد دیگر اجزا را تکمیل مینماید. بنابراین رویکرد جدید سردمداران ترکیه سعی میکند که منطقه خاورمیانه را به عنوان عرصهی عمل این سازهانگاری ببیند. در اینجا اصالت با سازهانگاری است. امروزه ترکیه بهعنوان یک الگوی اسلام متعادل شناخته میشود. «خالد مشعل» زمانی که بعد از بهار عربی به ترکیه میآید رجب طیب اردوغان را رهبر خود مینامد، چرا که وی مدلی در تقابل با مدل اسلام سیاسی-انقلابی ایران و در رقابت با اسلام سنتی ریاض ساخته است. در مدل جدید ترکیه سعی میشود که از reformation و revolution ای که در طی انقلاب اسلامی ایران رخ داد استفاده گردد. اوج گرفتن حزب عدالت و توسعه در عرصه ترکیه مترادف با زمانی بود که اصلاحات در ایران شروع شد. حتی میتوان گفت که ثمرهی اصلاحات در ایران را حزب عدالت و توسعهی ترکیه چید! ترکیه حتی ثمراتی را طی تحولات 8 سالهی اخیر، بهویژه حوادث سال 1388 ایران به دست آورد؛ چرا که توانست خود را به عنوان رهبر بهار عربی معرفی کند. بهار عربی متأثر از وقایع ایران بود. الان 6-5 سال از آن موقع گذشتهاست و نمیتوان آن را نادیده گرفت. البته بنده نمیگویم که این دو صد در صد یکی است، ولی تأثیر و تأثر متقابل رویدادها را میتوان مشاهده کرد. به هر ترتیب آنچه که در سال 88 در ایران رخ داد، یک فضا گفتمانی خروش درونی را در عرصهی سیاسی خاورمیانه ترویج کرد.
پیشران های موثر بر سیاست خارجی ترکیه در چنین بافت موقعیتی یا context of situation ی عبارتند از رقابت اسلامیسم و کمالیسم، که در آن حوزه های سه گانه ای از رفتارها و کنش ها میان دو سویه گیری اسلامیستی و کمالیستی قابل پروا است. این سویه گیری های سه گانه عبارتند از: حوزه های همگراگرایانه مانند روابط ترکیه و اروپا؛ عضویت در بلوک غرب و موضع ترکیه در برابر جنگ امریکا در برابر عراق؛ حوزه های فرجام گرا مانند موضوع قبرس که گاه به یک بحران نزدیک می شود، حوزه های واگرا مانند سازمان کنفرانس اسلامی، بحران دارفور، جنگ 33 روزه.
در همین حال پیشران موثر بر موفقیت دولت اسلام گرا در عرصه سیاست خارجی را باید به واقع، موفقیت اقتصادی این دولت در عرصه داخلی و منطقه ای و حتا موفقیت در ابعاد قاره ای در این زمینه دانست. بالا بودن میزان رشد و توسعه اقتصادی در میان کشورهای منطقه خاورمیانه و حتا میان کشورهای قاره اروپا، و موفقیت در ساحت سیاست داخلی را از این نظر نباید از نظر دور داشت.
جایگاه ترکیه به عنوان میانجی میان اسراییل و سوریه و تلاش های منفعت محورانه ملی در این زمینه که با تلاطم های معنادار در موضع گیری دولتمردان ترک در قبالِ اسراییل همراه بوده است نباید نادیده انگاشته شود.
در همین میان است که ترکیه می تواند نقش موثر منطقه ای در معادلات فرامنطقه ای را بازی کند. غرب به ویژه آمریکا در چارچوب تئوری «قدرت هوشمند»، آموخت که رو در رو قرار گرفتن مستقیم با نظام و گفتمان جمهوری اسلامی به نفع غرب نیست و بنابراین باید مشکلات خود با ایران را بومیسازی و منطقهایسازی کند. بهعنوان مثال در حالِ حاضر داعش محصول بازتعریف انقلاب سیاسی با رسالت حکومتی توسط ایران است. انقلاب اسلامی آمد و سیاست را بازتعریف سیاسی با رسالت تشکیل حکومت دینی کرد. البته داعش نماد انحراف در دین است. شکلگیریِ داعش حالت تاسیسی دارد در حالی که انقلاب اسلامی و تئوری «ولایت فقیه» یک تئوری تکوینی و برخاسته از درون دین است. البته امریکا موسس داعش نیست بلکه مولف آن است و تاسیس داعش را باید در همین نزدیکی های خودمان ردیابی کنیم!! آمریکایی ها این عنصر تاسیسی درون منطقع ای را تالیف فرامنطقه ای نموده اند. اکنون داعش سر خبرنگار آمریکایی را میبرد، چرا که حمایت کردن از تروریست تاریخ فساد دارد و بعد از مدتی گریبانگیر خلق کنندگان و حامیانِ آن میشود. آمریکا نیز این را میدانسته ولی حاضر شده است که هزینههای آن را بپذیرد.
در هر صورت امر مسلم این است که تشکیل مقاومت توسط ایران، این نتیجه را به تئوریسینهای امنیتی آمریکا با فرمولهای گوناگون سیاسی و بینالمللی و آیندهپژوهانهی خود میدهد که در مقابل ایران باید چیزی از جنس خود آن قرار داد. لذا شما میبینید که اگر در منطقه، جبههی مقاومت هست در مقابل آن جبههی موافقت ایجاد میشود. قطر، عربستان و ترکیه در این جبهه قرار دارند و مصر را نیز میخواهند به درون بکشند. آمدن ترکیه در محور موافقت» و رودررویی آن با سوریه در حالی بود که روابط دو کشور از سال 1980م به بعد و امضای محور امنیتی بر سر کردها در 1992م موجب شده بود که سفر اردوغان به سوریه صورت بگیرد و بشار اسد نیز به ترکیه برود. در نتیجه این سمت گیری های مثبت یک هم نشینی معطوف به همگنی بین ترکیه و سوریه ایجاد گردد. در اینجا رسیدن به نقطه صفر داود اوغلو در حال جواب دادن بود. ترکیه در پیوستگی با قدرت های فرامنطقه ای با سویه گیری پیوند با اروپای متحد در یک وضعیت لغزان در سیاست خارجی خود گرفتار می آید. محور عملیاتی این همکاری در دوره جدید، به جایگاه ترکیه در مبارزه با تروریسم باز می گردد. ترک ها تلاش داشتند در این زمان دیپلماسی عمومی خود را برای یافتن عمق استراتژیک، و رسیدن به نقطه صفر فعال کنند. اگر اشتباه نکنم اداره دیپلماسی عمومی ترکیه در وزارت خارجه این کشور به سال 2010 رسما راه اقتاد و اولین سال راه اندازی این ااداره بود که بهار عربی نیز به سالِ 2011وزیدن گرفت.
در چنین بافتی از رویدادها و تحولات بین المللی و منطقه ای بود که حوادث سال های اخیر، این همگنی برای رساندن اختلافات به نقطه صفر با همسایگان را به چالش کشید؛ و کوشش های موجود براب همنشینی معطوف به همگنی میان ترکیه و سوریه را از بین برد. همین وضعیت بر ارتباط ترکیه با دیگر نیروهای موجود در خاورمیانه را نیز باز تعریف کرد. ترکیه در مسیر محور مقاومت قرار گرفت و خط موربی به نام جبهه موافقت را شکل داد.
این جبهه در سوریه فعال شد. ولی نتوانست به موفقیت نهایی . موثری دست یابد. زمانی که بهار عربی به سوریه رسید و دارای مرکز ثقل شد، ترکیه مرتکب اشتباه شد، چرا که عمق استراتژیک از منظر سازهانگاری نیازمند حلوفصل مشکلات موجود با همسایگان بود و داود اوغلو نیز در ارتباط با کارکردگرایی تئوریک خود روی آن تاکید داشت. ولی در اینجا نهتنها کارکردگرایی از دست رفت، بلکه تأثیرات منفی آن روی سازهانگاری شکل گرفت. لذا در حال حاضر ترکیه در پی ترمیم سیاست خود و بازگشت به نقطهی ماقبل بحران سوریه است.
بر این باورم که نگاه به داود اوغلو و هر پدیدهی سیاسی و اجتماعی نباید یک نگاه کلاممحورانه باشد. نباید سفید و سیاه یا صفر و یک به پدیده ها و پدیدارهای سیاسی نگریست. در صحنهی سیاست نمیتوان گفت که شکست و پیروزی به معنای مطلق وجود دارد. داود اوغلو توانست تئوری خود را تا حدود زیادی پیاده کند، اما در صحنهی عمل این تئوری با چالشهایی جدی و همچنین تأثیر و تأثرات مسائل فرامنطقهای در منطقه و مسائل منطقه در فرامنطقه روبرو شد. پیادهسازی یک تئوری به texture یا بافت متن، context یا بافت موقعیت و text-co، بهمعنای بافت موضوعی باز میگردد. بافت موضوعی در نظریهی اوغلو بسیار خوب است. تئوری وی توانستهاست که بین سازهانگاری و کارکردگرایی پل بزند. این امر خلاقیت داود اوغلو را نشان میدهد که نباید آن را نادیده گرفت. بافت متن، زمانی که نظریه داود اوغلو وارد میشود دارای تغییر و تحولاتی همچون انقلاب اسلامی، فروپاشی شوروی و یازده سپتامبر و… میباشد. بنابراین بافت متن نیز برای داود اوغلو مناسب بود. بر اساس همین بافت مناسب بود که شما میبینید که برخلاف قبل، کودتای نظامیان در ترکیه کنترل میگردد. این فقط حزب عدالت و توسعه نبود که آن را کنترل کرد بلکه سیستمهای اطلاعاتی منطقهای و فرامنطقهای نیز با حزب عدالت و توسعه همکاری کردند. در اینجا شاهد هستیم که آمریکا و کشورهای اروپایی از رویکردهای لائیک و حتی سکولار در ترکیه حمایت نمیکنند. پس بافت متن، نیز خوب است. اما بافت موقعیتی (context of situation) برای آنها چالش برانگیز بود، چرا که آمریکا خود در منطقه حضور پیدا کرده بود. بنابراین حزب عدالت و توسعه از یک طرف میخواهد سازهانگاری کرده و بر مشترکات فرهنگی میان خود و همسایگان به ویژه سویه گیری های دین باورانه تکیه کند تا از یک طرف عمق استراتژیک خود را افزایش دهد و از سوی دیگر،بتواند مسایل میان خود و همسایگان را به نقطهی صفر برساند.
همسایگان در این بافت موقعیتی در تعارض معنادار قرار دارند. در اینجا بازیگری رجب طیب اردوغان است که به خوبی کمک میکند. نمایشی که از وی در کنفرانس داوس دیدیم حتی ایرانیان را تحت تأثیر قرار داد. وی مقابل رئیس جمهور اسرائیل محکم و حقطلبانه صحبت کرد و در ایران نیز فورا از وی حمایت شد. در آن زمان اینجانب در مصاحبهای گفتم که این قدر سریع نتیجه نگیرید و عجله نکنید. الان نیز رجب طیب اردوغان دارد بازیگری خود را انجام میدهد. اکنون باید دید که آیا داود اوغلو به شخصه نیز میتواند این بازیگری را انجام دهد؛ چرا که وی اکنون نخست وزیر ترکیه شده است! در سال آینده قرار است که انتخابات پارلمانی ترکیه برگزار شود و اینجاست که چالش فراروی داود اوغلو نمایان میگردد. البته به نظر میرسد که داود اوغلو در این عرصه نیز موفق باشد، چرا که گرایش به رجب طیب اردوغان در تودههای مردم به واسطهی رشد اقتصادی و سایر موفقیتهای وی زیاد است. اردوغان امروز رییس جمهور و داود اوغلو نخست وزیر است. اردوغان خواهان افزایش سطح قدرت رییس جمهوری است. . نوعی بازی پوتین و مدودوف در ترکیه قابل لمس است.
با این حال پرسش اساسی این است که آیا رجب طیب اردوغان خواهد توانست در چالشهایی آینده به تنهایی بازیگر باشد؟ به نظر میرسد که وی به تنهایی نمیتواند این کار را انجام دهد. یکی از مسائلی که برای رجب طیب اردوغان و حزب عدالت و توسعه میتواند به عنوان جزام مطرح شود، تکیهی رجب طیب اردوغان به کوتولههاست. این امر برای اردوغان خطرناک است. از آنجا که اردوغان یک انسان اقتدارمحورِ دمکرات است، بدش نمیآید که یک کمالپاشا باشد و هر چه که پیرتر میشود، گرایش بدل شدن به یک قطب در وی افزایش پیدا میکند. این در حالی است که دنیای امروز قطبپذیر نیست. رهبرانی که سعی میکنند که تبدیل به یک قطب یا کاریزما شوند، سقوط خود را تسریع کرده و محبوبیت خود را پایین میآورند. مشکل اساسی اردوغان این است و برای همین است که به کوتولهها اشاره میکنم. اگر زیردستان اردوغان آدمهای بزرگی باشند میتوانند چالشها را مدیریت کنند. زمانی که چالشها رخنمایی میکنند، اردوغان به تنهایی نخواهد توانست که بازیگر معرکه باشد. فلذا یکی از خطراتی که برای حزب عدالت و توسعه وجود دارد، همین رفتارشناسی سیاسی اردوغان است. عصر دایناسورها تمام شده است و دنیای امروز دیگر دایناسورپذیر نیست که در سیاست، بگویند که فلان شخص حضور دارد و همهی کارها را انجام میدهد. ممکن است که ملت، چون فضا را برای رعد و برق خود آماده نمیبیند، مدتی چالشها را تحمل کند ولی انرژی خود را در یکجا جمع میکند و ناگهان صاعقه بیرون میدهد. اردوغان، رهبران خاورمیانه و جهان باید این را بدانند.
سیاست خارجی ترکیه بر مبنای دکترین داود اوغلو به موقعیت استراتژیک ترکیه و عمق تاریخی این کشور وابسته است. ژئوپلتیک هسته اصلی این دکترین است. تاکید بر قدرت نرم و دیپلماسی عمومی، تلاش برای میانجی گری، وحل بحران های منطقه ای و بین المللی، اتخاذ راهبرد برد – برد در ارتباط با دیگر کشورها بر همین اساس در دستور کار سیاست خارجی ترکیه قرار گرفت. ترک های اسلام گرا تلاش دارند نقش رهبری مناطق پیرامونی خود را بازی کنند. و از همین طریق اهمیت استراتژیک بین المللی برای خود فراهم سازند. برای همین خاطر است که در کنار عمق استراتژیک فعالیت در بابِ رسیدن به تنش صفر با همسایگان را مد نظر قرار دادند. انجام چنین نقشی رییس جمهور قدرتمند ولی دمکرات؛ نه اقتدارگرا طلب می کند.
پس از چالش تکروی اردوغان؛ چالش دیگر حزب عدالت و توسعه در ترکیه مسئلهی نظامیان است. ترکیه نظامیان خیلی قدرتمندی دارد و صنایع و اقتصاد این کشور در دست نظامیان است. اردوغان در دورهی اخیر با نظامیان خیلی برخورد کرده است و یک عده را تحت عنوان کودتا، خلع، دادگاهی و محکوم نموده است. اردوغان همچنین دوره سربازی را در این کشور کوتاه کرده است.
اگر اردوغان خود را از چنبرهی تمایلات خویش در جهت ایجاد یک اقتدار متکی بر شخصیت خود رها کند، ترکیه جهش خواهد کرد و بهعنوان یک مدل برتر در منطقه با نام «اسلام مدرن» تثبیت خواهد شد.
ترکیه باید به زدودن اختلافات موجود و تنش های حاصل از عملکرد چند ساله اخیر خود روی اورد. افزایش ثبات در منطقه از طریق افزایش سطح ارتباط اقتصادی در این جغرافیا قابل حصول است اگرچه ترک ها هم مانند ارمان گرایان ایرانی در فکر همگرایی فرهنگی و دینی هستند؛ و در این ارتباط نوعی سازه انگاری با تاکید بر نقش فرهنگ که خود متاثر از نقش مذهب بر تاریخ و و جغرافیای مشترک منطقه ای است؛ را مورد توجه قرار داده اند. اما، باید دانست که تعریف عملیاتی از این معنا در همکاری های بخشی بین واحدهای مورد نظر حاصل می اید که مهم ترین وجه این همکاتری ها همکاری های اقتصادی است. همکاری در زمینه هایی چ.ن همکاری های فنی، اقتصادی و علمی می تواند پیشران همگرایی های منطقه ای و بین المللی باشد.
منطقه نیازمند نوعی وابستگی متقابل اقتصادی؛ توازن فرهنگی و احترام متقابل است. این معنا می توانست میلان سوریه و حامیانش به انجام رسد. تحت فشار ترکیه در سال 1998 دمشق pkk را تروریست خواند. پیمان ADANA، در اکتبر 1998 و سفر نجدت سزر در مراسم درگذشت حافظ اسد در 2000 م، و متعاقب آن سفر عبدالحلیم خدام و بشار اسد به ترکیه نشانه های خوبی از به صفر رساندن مسایل در سیاست خارجی ترکیه بود.
بهار عربی و تلاش اردوغان برای یک موتاسیونMUTATION، در قدرت منطقه ای و بین المللی سکته ای بر این روند ایجاد کرد که تلاش داشت ترکیه را به قدرت مرکزی و ایفا کننده نقش رهبری در تحولات منطقه ای تبدیل سازد.
ترک ها می کوشند که دوباره به فضای عمق استراتژیک برگردند. پیگیری جدی روند عضویت در قاره اروپا، حفظ روابط راهبردی با آمریکا، ایفای نقش فعال در خاورمیانه و تبدیل شدن به الگوی اسلام میانه رو، تبدیل شدن به قطب ترانزیت انرژی، تلاش برای احیای نقش تاریخی ترک ها در بالکان، قفقاز و آسیای مرکزی، بهره مندی از نهاد های مدنی و سازمان های غیر دولتی تجاری در چارچوب دیپلماسی عمومی، فرصت سازی از بحران های منطقه ای برای افزایش نقش بین المللی ترکیه، خط مشی واقع گرایانه پراگماتیستی با آرایه دینی، و پرهیز از اتخاذ رویکرد امنیتی در رویارویی با غرب، در کنار توسعه روابط با چین، روسیه و ایران در سیاست خارجی ترکیه دنبال خواهد شد.
در این میان نقش اسراییل در ارتباط با اسراییل نیز مورد توجه غرب است و می تواند برگ برنده دو سویه ای برای ترک ها باشد. نزدیکی ترکیه به حماس به موازات حل اختلاف با تل آویو را نباید از نظر دور داشت.
بقر این باورم که اسرائیل قرن بیستم با قرن بیست و یکم متفاوت است. اسرائیل قرن بیست و یکم دیگر یک شریک حیاتی برای ایالات متحدهی آمریکا نیست، بلکه حداکثر یک شریک کلیدی برای این کشور است. شرکای ایالات متحدهی آمریکا را اینجانب به سه دسته تقسیم میکنم: شرکای مهم، شرکای کلیدی و شرکای حیاتی یا استراتژیک. ایالات متحدهی آمریکا در حال بازتعریف شرکای استراتژیک خود در سطح بینالمللی است و تا یک دههی آینده، انگلیس دیگر شریک استراتژیک آمریکا نخواهد بود. نگرانیهای انگلیس نیز در رابطه با خاورمیانه با مرکزیت ایران از همین جا ناشی میشود. نظریهای که از نظر بینالمللی بعد یا قبل از نظریهی قدرت هوشمندتر در آمریکا مطرح شد و کمتر کسی به آن میپردازد و تئوری قدرت هوشمندتر آمریکایی، تعریف عملیاتی از آن است، تئوری «هژمونی مرکب» متعلق به «جوزف جوف» میباشد که بعد از تئوری یا پنداشته “هژمونی بسیط” مطرح شد. مطابق با پنداشته هژمونی مرکب، آمریکا باید شرکای استراتژیک خود را بازتعریف کند. شرکای استراتژیک آمریکا در سطح جهان استرالیا و کانادا است. اولین سفر اوباما به کانادا بود و در اولین سفرش به منطقهی خاورمیانه به آنکارا آمد. لذا شریک استراتژیک آمریکا در منطقه در آینده ترکیه است.
در ارتباط با تأثیر لابی یهود در آمریکا باید گفت که آنها برای جلوگیری از کاهش اهمیت اسرائیل برای آمریکا کوشش خود را کردهاند ولی در 8 سال اخیر به چه نتیجهای رسیدهاند؟! آمریکا راهبردی را در منطقه دنبال میکند که به عقیدهی بنده باید آن را «دکترین توازن ضعف» نامید. در منطقهی خاورمیانه چهار کنشگر اصلی وجود دارد: ایران، عربستان، ترکیه و اسرائیل. البته مصر هم هست ولی تا حدی نسبت به منطقهی مد نظر اینجانب دور است. اینها یا باید با یکدیگر قدرتمند شوند یا با یکدیگر ضعیف گردند، ولی هر کدام به حد و اندازهای که برایشان قائل شدهاند. اینجاست که عربستان نیز باید متناسب با ایران ضعیف شود. براساس این نظریه، اگر ایران ضعیف میشود، عربستان نیز باید ضعیف گردد و اگر عربستان ضعیف میشود، ترکیه باید ضعیف گردد و اگر ترکیه ضعیف میشود، اسرائیل باید ضعیف گردد. لذا میبینید که دریچه های سدِّ هزینه هایی که در منطقه رخ میدهد، روی دلارهای نفتی و اقتصاد این کشورها بار میشود.
ایران باید هزینههای عراق و سوریه را بپردازد، عربستان باید هزینههای قسمت دیگری مانند یمن و بخشهایی از عراق را بپردازد، ترکیه باید هزینههایش را بپردازد و… قدرتهای بزرگ نمیگذارند که در جغرافیای هدف آنها یک قدرت بهطور کامل و مطلق بر قدرتهای دیگر مسلط شود. این قانون نوشتهنشده، ولی امضا شده و مهرشدهی قدرتهای بزرگ است!. روسیه، چین، فرانسه، آلمان و انگلیس نیز اجازه چنین امری را نمیدهند. برای همین است که در جنگ ایران و عراق هیچ گاه نمیگذاشتند که عراق کاملا بر ایران پیروز گردد. مطابق دکترین آنها جنگ منطقهای نباید پیروز داشته باشد.
اسلام تکفیری و داعش در واقع روباهی است که تئوریسینهای امنیتی، در لانهی مرغهای خاورمیانه انداختهاند که همه به خروس بزرگ جهانی پناه برند. خروس نیز در اینجا آمریکا است. امروز در منطقه دو مدل در مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند؛ مدل ایران و مدل عربستان. مدل ترکیه آمد و پاچهی شلوار خود را در سوریه خیس کرد، اما اکنون عقب کشیده است. اگر مسئلهی سوریه به وجود نمیآمد آیا دو مدل ایران و عربستان با یکدیگر درگیر میشدند؟ چه کسی تئوری نقطهی صفر داود اوغلو را به دم تیغ داده و دوباره برمیگرداند؟! آمریکاییها! اگر آنها، این کار را با ترکیه نمیکردند، آیا این دو مدل وارد معرکه میشدند؟! اینها را مغزهای امنیتی به عنوان سناریو طراحی کردهاند. اینجانب به تئوری توطئه معتقد نیستم، ولی معتقدم که مغزهایی در اتاقهای فکر نشستهاند که افراد را یکبهیک کدگذاری میکنند. آن ها بر روی سرشان راه می روند نه بر روی پاها یا دست ها، یا زبانشان. پس کسی که کمتر از همه پایش خیس میشود و تنها به دم تیغ میآید، برای آیندهاش برنامه دارد.
جالب آنجاست که همهی موارد نیز متکی بر پروندهی هستهای ایران است. وقتی وزیر امور خارجهی ایران طی سفر اخیر خود به غرب میرود، دیگر صحبت از پروندهی هستهای نیست، بلکه صحبت از داعش و اوکراین است.
واقعا نیز همین است. داعش شمشیر دموکلس آمریکا بر گردن ظریف است و اگر مشکل آمریکا و ایران حل شود، داعشیها بیچارهاند. اینجانب از همین جا به شما میگویم که داعش به آسیای جنوب شرقی و کشورهایی همچون مالزی، سنگاپور و اندونزی و نه آفریقا خواهد رفت، چون ابزاری برای محاصره کردن چین است. اگر داعش، مسئلهی عراق، مسئلهی القاعده و… نبود دگرِ othere، استراتژیک غرب چه میشد!؟ «هانتینگتون» در سال 1990م در مقالهی فرسایش منابع ملی خود از قول «جک انگستروم» مینویسد که اگر شوروی نباشد آمریکایی بودن به چه معناست؟ لذا باید چیزی میساختند که آمریکایی بودن را در مقابل آن قرار دهند، ولی دیگر چیزی مانند شوروی نبود. بنابراین تروریسم را ساختند و دگرسازی و غیریت استراتژیک انجام دادند. زمانی که میگوییم اهانت به آمریکا به نفع این کشور تمام میشود به ما پاسخ میدهند که شما سازشکار و حزباللهیِ آمریکایی هستید. ما کجا میخواهیم که با آمریکاییها سازش کنیم؟!
ما باید آمریکا را بشناسیم، چرا که آمریکا در حال برنامهریزی است. همین الان نیز میگوییم که نظامیان تا این حد مانور موشکی برگزار نکنند. آمریکا در حال انجام جنگ تئوری نامتعادل با ما است و مطابق جنگ نامتقارن با ما بازی نمیکند و ما نباید در این باره دچار اشتباه استراتژیک شویم. به هر ترتیب این نکته، نکتهای اساسی است. ایران نمیتواند خود را از این معرکه خارج کند و ترکیه نیز این را فهمیده است. اینجانب رجب طیب اردوغان و داود اوغلو را وابسته به آمریکا نمیبینم، اما آنها پیوسته با آمریکا هستند، چون اساسا مکتب آنها اگرچه سازهانگارانهی کارکردگرایانه است ولی رئالیستی و بهتر بگویم رئالپراگماتیستی است. من در ایران میگویم که سیاست خارجی ما متکی بر منافع ملی و مصالح دینی است. منافع ملی باید برای ما اَوَلَّیت داشته باشد و مصالح دینی باید برای ما اُولَوّیت داشته باشد. گزارهی اعتقادی من به عنوان یک معلم سیاست در حوزهی سیاست خارجهی ایران مبتنی بر قانون اساسی این است که بالاترین مصلحت دینیِ ما منفعت ملی ماست. پس اَوَلّیت ما ایرانی بودن ماست و اُولَوّیت ما اسلامیت ماست.
– اردوغان با چالش اجتماعی میخواهد چه کند؟ الان اردوغان با چالشهای اجتماعی بزرگی روبروست، چه حرکت چند ساله گذشته NGOها بهویژه آنهایی که فعالیتهای بشردوستانه انجام میدهند
– شما به من بگویید که در کشورهای دموکراتیک پیشرفته آیا این گروهها فعال هستند یا نیستند؟ چرا در این کشورهای انقلاب رخ نمیدهد ولی در کشوری مانند اوکراین انقلاب رنگی رخ میدهد. نظامها هر چه دموکراتیک تر باشند، طبقهی متوسط در آن فربه تر میشود و وقتی که طبقه متوسط فربه شد، تودههای ضعیف و پایین اقلیت پیدا میکنند و اکثریت طبقهی بالا نیز کوچک میشوند. در این مثلثها به بنده بگویید که کدام یک ثبات بیشتری دارند؟
از منظر جامعه شناسی سیاسی و دگرگونی های اجتماعی ثبا ت در جوامع گروه 3 بیشتر است. ترکیه اگر به اسلام میانه رو و فربه سازی دمکراسی ناشی از آن در قالب قدرت گیری طبقه متوسط جامعه ملی خود روی آورد خواهد توانست بر این بحران ها فایق آید. نگرانی ترک ها باید در بازگشت به نوعی دولت اقتدارگرای فردمحور با آرایه ی اسلامی باشد. این سویه گیری می تواند ترکیه را به نقطه بحران درونی هدایت نماید. تا به حال نیز موفقیت دولت اسلام گرای ترک در محور عملیاتی متوجه کارآمدی و در محور سیاسی متوجه جلب مشارکت طبقه متوسط جامعه ملی خود بوده است. عبور از کودتا های ارتش و گولنیست ها و … را باید بیش از هرچیز رهین چنین وضعیتی دانست. ترکیه و کشورهای دیگر خاورمیانه برای ورود فرهمندانه به پیشرفت و توسعه ملی باید به جامعه ی متکی بر طبقه متوسط بیاندیشند نه آنکه طبقه متوسط را به بهای حفظ قدرت طبقه ی حاکم و یا سویه گیری های پوپولیستی کاذب ضعیف نمایند.