اصول و بایدها در روابط جمهوری اسلامی ایران و حماس

امروزه یکی از موضوعاتی که بسیاری از تحلیل گران منطقه‌ای و جمهوری اسلامی را درگیر کرده است، چگونگی روند روابط جمهوری اسلامی با جنبش‌های مقاومت فلسطین از جمله حماس و جهاد اسلامی است. ریشه این سؤال به سیر تحولات منطقه‌ای پس از بیداری اسلامی یا عربی برمی‌گردد.

امروزه یکی از موضوعاتی که بسیاری از تحلیل گران منطقه‌ای و جمهوری اسلامی را درگیر کرده است، چگونگی روند روابط جمهوری اسلامی با جنبش‌های مقاومت فلسطین از جمله حماس و جهاد اسلامی است. ریشه این سؤال به سیر تحولات منطقه‌ای پس از بیداری اسلامی یا عربی برمی‌گردد. از سال 2011 با شروع اتفاقات در منطقه، روابط جمهوری اسلامی و گروه‌های فلسطینی بالأخص حماس، دچار فراز و نشیب‌های مختلفی شد. ما در این نوشتار ضمن بررسی مختصری از روابط، به پاسخی برای بایدها و الزامات چگونگی روابط با این جنبش‌ها از سوی جمهوری اسلامی می‌پردازیم. ازآنجاکه ما در راستای پاسخ به الزامات و بایدهای چگونگی روابط با جنبش‌های فلسطینی چون حماس، از نظریه نظام جهانی والرشتاین کمک خواهیم گرفت، نخست به معرفی مختصری از نظریه نظام جهانی والرشتاین خواهیم پرداخت.

1. نظام جهانی والرشتاین و جنبش‌های ضد نظام:

یکی از خصوصیت‌های نظریه والرشتاین برخلاف دیگر نظریه‌های اصلی روابط بین‌الملل چون واقع‌گرایی و نئولیبرالیسم، تأکید جدی بر نقش کنشگران غیردولتی است. یکی از اصلی‌ترین بازیگرانی که والرشتاین به آن‌ها اشاره می‌کند، جنبش‌های ضد نظام است. والرشتاین این جنبش‌ها را نتیجه و برساخته‌ی خود نظام جهانی می‌داند که به مسائل فراموش‌شده و چالش‌های نظام جهانی سرمایه‌داری می‌پردازند. والرشتاین وجه اشتراک این جنبش‌ها را در جهان سوم مخالفت با جهان غرب می‌داند.[1] اما آنچه در این نوشتار ما بر آن تأکید داریم، شیوه‌ی برخورد نظام جهانی و هژمون با جنبش‌های ضد نظام از نگاه والرشتاین است. والرشتاین معتقد است، نظام جهانی سرمایه‌داری برای سرکوب جنبش‌های ضد نظام، آنان را نه‌تنها از نظام و ساختار خارج نمی‌کند بلکه به دنبال هضم آنان در نظام بین‌الملل است. به باور والرشتاین، نظام بین‌الملل سعی می‌کند با دادن قدرت به این جنبش‌های ضد نظام، آنان مسیری سلسله‌وار را طی کنند. این مسیر، تبدیل جنبش به حزب، سپس گروه سیاسی و در پایان تبدیل‌شدن به دولت- ملت است. نظام بین‌الملل ضمن کنترل این مسیر، جنبش ضد نظام را با تبدیل به یک ساختار دولتی در درون نظام جهانی هضم و محدود می‌کند. شروع این روند با حضور جنبش‌ها در انتخابات برای کسب قدرت است.[2]

2. شرح مختصر روابط جمهوری اسلامی و حماس از سال 2011 تا 2015

با شروع بیداری اسلامی و تحولات سوریه، روابط جمهوری اسلامی و حماس با حمایت رهبران جنبش مقاومت فلسطین از معارضین سوری و خروج از دمشق دچار تنش شد. تنشی که البته در سایه جنگ 8 روزه در سال 2012 کمی ترمیم پیدا کرد. پس از جنگ 8 روزه، در خیابان‌های نوار غزه، پوسترها و پلاکاردهایی نصب‌شده بود که از ایران به دلیل حمایت از فلسطین تشکر می‌کرد و سران جنبش حماس از جمله اسماعیل هنیه حمایت ایران در جنگ 8 روزه را دلیلی بر عدم تأثیر اختلاف در سوریه حول هدف ضد صهیونیستی دو طرف معرفی کردند.[3] اما اتفاق مهم دیگر این جنگ، شهادت أحمد الجعبری، فرمانده عملیاتی و جانشین فرماندهی گردان‌های قسام (شاخه نظامی حماس) در تاریخ 14 نوامبر 2012 بود. الجعبری از معدود افرادی بود که با مواضع حماس در قبال تحولات کشورهای عربی و همچنین سوریه، بسیار مخالف و دارای تفکرات مقاومتی نزدیک به ایران بود. [4]

اما پس از جنگ 8 روزه، تداوم جنگ در سوریه و به قدرت رسیدن اخوانی‌ها در مصر که از اصلی‌ترین مخالفان بشار اسد بودند، باری دیگر روابط ایران و حماس را بسیار تیره کرد. شهید غضنفر رکن‌آبادی یکی از اصلی‌ترین دیپلمات‌های تأثیرگذار در حوزه روابط گروه‌های مقاومت با جمهوری اسلامی، معتقد است فشار اخوانی‌ها در مصر پس از رسیدن به حکومت و هم‌چنین تلاش دولت ترکیه برای سقوط حکومت بشار اسد، از اصلی‌ترین عوامل در تصمیم اشتباه راهبردی حماس در سوریه و آغاز فاصله‌گیری او از محور مقاومت بود.[5] حضور سران حماس در نشست‌های ضد سوری، دست گرفتن پرچم معارضین، حضور نظامیان حماس در نبردهای سوریه علیه مقاومت، مخالفت با حضور حزب‌الله در سوریه و… از دیگر حاشیه‌ها و پیامدهای این اشتباه راهبردی حماس بود. این اتفاقات در ایران، با واکنش‌ها و عکس‌العمل‌های زیادی نسبت به حماس روبرو شد.

اما عواملی از جمله سقوط حکومت اخوانی‌ها در مصر، تغییر سیاست‌های قطر در حمایت از اخوانی‌ها، فشارهای اقتصادی و اجتماعی برآمده از تشدید محاصره غزه از سوی دولت السیسی، جنگ 51 روزه در غزه و هم‌چنین تثبیت حاکمیت بشار اسد را می‌توان مجموعه عواملی بر تغییر سیاست (اکثریت رهبران) حماس در سیاست منطقه‌ای دانست. شروع روابط را می‌توان سفر هیئتی بلندپایه از مسئولان حماس به ایران در 18 آذر 1393 دانست. اعضای هیئت اعزامی حماس به ایران شامل ماهر عبید، جمال عیسی و أسامه حمدان و به سرپرستی محمد نصر بود که همگی از اعضای دفتر سیاسی حماس در خارج از اراضی فلسطینی می‌باشند. باید توجه داشت که آخرین حضور رهبران بلندپایه حماس در ایران، به پنجمین اجلاس حمایت از انتفاضه فلسطین در سال 1390 برمی‌گشت و پس‌ازآن، هیئتی در این سطح از سران حماس به ایران نیامده بود.[6] ردوبدل شدن پیام‌هایی از سوی سران حماس و جمهوری اسلامی در سال 2015 و 2014 نشان از بهبود روابط پس از سه سال است. این نشانه‌ها عبارت‌اند ازجمله پیام تسلیت درگذشت آیت‌الله مهدوی کنی از سوی خالد مشعل به امام خامنه‌ای، پیام قاسم سلیمانی به مقاومت حماس، بیانات رهبر ایران بر لزوم تسلیح کرانه باختری و حمایت از حماس و انتفاضه، پیام تسلیت شهادت نیروهای حزب‌الله در سوریه از سوی حماس و… .

هم‌چنین آخرین نشانه‌ها از بهبود روابط و بازگشت به سطح قبل از بحران را می‌توان سخنان خالد قدومی نماینده‌ی حماس در ایران، در مصاحبه‌ی خود با یکی از روزنامه‌های ایران دانست که اشاره می‌کند:

 اخیراً دیدار‌هايي در يكي از كشورهاي عربي ميان مسئولان جنبش مقاومت و برادران ايراني صورت گرفت. توافق شد تا مسير جديدي در مناسبات ميان ايران و حماس طي كنيم و اين روابط را به سمت جلو پيش ببريم. بايد اين را بگويم ان‌شاءالله ما در آينده نزديك، شاهد تقويت و تحكيم اين روابط خواهيم بود. بايد بار ديگر تأکید كنم كه روابط با جمهوري اسلامي ايران از نظر حماس، راهبردي است و تنها قطب‌نما و هدف آن‌هم رهايي قدس و فلسطين است.[7]

والرشتاین معتقد است، نظام جهانی سرمایه‌داری برای سرکوب جنبش‌های ضد نظام، آنان را نه‌تنها از نظام و ساختار خارج نمی‌کند بلکه به دنبال هضم آنان در نظام بین‌الملل است. به باور والرشتاین، نظام بین‌الملل سعی می‌کند با دادن قدرت به این جنبش‌های ضد نظام، آنان مسیری سلسله‌وار را طی کنند. این مسیر، تبدیل جنبش به حزب، سپس گروه سیاسی و در پایان تبدیل‌شدن به دولت- ملت است.

3. بایدها و اصول راهبردی در روابط جمهوری اسلامی به جنبش‌های مقاومت

بسیاری تحلیل‌ها نشان از بهبود روابط ایران و جنبش مقاومت فلسطین در برای سال 2016 می‌دهد؛ اما آنچه باید به آن توجه کرد آسیب‌شناسی اتفاقات و پیامدهای تیرگی روابط در سال‌های گذشته است. یکی از اصلی‌ترین عوامل این تیرگی، توقع رفتار دولتی دیگر کشورها از جنبش حماس در چالش‌های منطقه‌ای است. منظور از توقع رفتار دولتی، حضور و موضع‌گیری حماس در چالش هاو قطب‌بندی‌هاست. البته این توقع نیز، نشأت گرفته از برخی رفتارهای خود حماس است. اگر هدف نظام جهانی والرشتاین آن‌گونه که گفته شد، صلح اعراب و رژیم صهیونیستی بدانیم، حماس به‌عنوان یک جنبش ضد نظام جهانی شناخته می‌شود؛ اما پس از وقوع اتفاقات بیداری اسلامی، حماس ناشی از اشتباه راهبردی توأم با فشار افکار عمومی و حامیان اخوانی خود، به سمت یک رفتار دولتی خارج از هدف جنبشی‌اش در منطقه حرکت کرد.

 پذیرش معارضین، حضور نظامی در برخی جبهه‌های سوریه، موضع‌گیری در مورد اتفاقات رخ‌داده خارج از سرزمین‌های اشغالی فلسطین، نمونه‌ای از رفتارهای دولتی حماس است که بسیار متأثر از توقع دیگر کشورها بود. جنبش حماس باید با مبنا قرار دادن هدف جنبشی خود یعنی مبارزه با رژیم صهیونیستی، رفتارهای خود را تنظیم نماید. حماس می‌بایست ضمن حفظ ماهیت جنبشی خود، از تلاش نظام بین‌الملل برای سوق دادن حماس به یک بازیگر دولتی مقابله نماید؛ در حقیقت توازن میان دولت بودن و جنبش بودن راهکار برون‌رفت شرایط فعلی است.

نظام بین‌الملل سعی می‌کند با سوق دادن حماس به‌سوی دولت-ملت سازی، توقع کار ویژه‌ای دولت نسبت به این جنبش ایجاد نماید. درصورتی‌که حماس هرچه بیشتر به ماهیت دولتی سوق پیدا کند، ماهیت مقاومتی خویش را از دست خواهد داد. این روند محدودسازی جنبش را می‌توان در جنبش فتح و تشکیلات خودگردان به‌خوبی مشاهده کرد. یاسر عرفات با اشتباه راهبردی خود، مسیری جز کنار گذاشتن سلاح و برداشتن سیاست برای خود باقی نگذاشت.

یکی از اصلی‌ترین شرط‌های حفظ توازن ماهیت جنبشی- دولتی حماس، به جمهوری اسلامی و دیگر بازیگران منطقه‌ای برمی‌گردد. جمهوری اسلامی باید با داشتن توقعات جنبشی از حماس او را در راستای عمل به هدف اصلی‌اش کمک نماید. به‌طور مثال برخی رفتار حماس را نشأت گرفته از فشار بازیگرانی چون سوریه و مصر برای تعیین جبهه‌بندی خود در سوریه می‌دانند. درحالی‌که اگر همه بازیگران حامی یا مخالف محور مقاومت در سوریه با حماس، چون یک جنبش ضد نظام برخورد می‌کردند، حماس می‌توانست با سکوت یا عدم رفتار عملی از این بحران عبور نماید. ضمن آنکه باید این نکته را موردتوجه قرار داد که حماس به دلیل ماهیت جنبشی آن، اقناع افکار عمومی خویش از اولویت‌های او هست. لذا با توجه به اتفاقات منطقه‌ای و جنگ نیابتی در سوریه و برداشت اکثریت اهل تسنن از این بحران‌ها، توقع ما از جنبش‌هایی چون حماس باید با واقعیت همخوان باشد. برای همین حماس امروزه از سوی بسیاری از تحلیل‌گران و افکار عمومی حامی او برای نزدیکی دوباره به حزب‌الله و ایران در سوریه (پیام تسلیت شهید قنطار) مورد فشار است.[8]

موضوع دیگری که باید در چگونگی رفتار ما با حماس موردتوجه قرار بگیرد، عدم خلط رفتارها و اهداف منطقه‌ای ما با حماس است. روابط حماس با دیگر کشورها چون عربستان و ترکیه باید در پازلی تحلیل نمود که به روابط جمهوری اسلامی و حماس حول هدف مشترک یعنی مبارزه با رژیم صهیونیستی آسیبی وارد ننماید. این‌گونه رفتار قطعاً مورد استقبال حماس و جنبش‌های فلسطینی قرار خواهد گرفت. به تعبیری دیگر ما نباید به رفتارهای حماس از زاویه جمهوری اسلامی نگاه کنیم، بلکه باید از زاویه جنبش و گروه‌های فلسطینی بنگریم. واکنش‌های مثبت این نوع نگاه را می‌توان در جنگ 51 روزه دانست که ایران فراتر از اتفاقات منطقه‌ای حماس را پشتیبانی نمود. هم‌چنین خالد قدومی نماینده حماس در واکنش به سؤالی مبنی بر ادعای واکنش منفی جمهوری اسلامی به سفر اخیر مسئولان حماس به عربستان سعودی می‌گوید:

 ما چنين احساسي نداريم و بعد از ديداري كه صورت گرفت، من با برادرانمان در وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ديدارهايي داشتم. ما چنين احساس‌هایی را نزد برادرانمان نيافتيم. مسئله عادي است، آن‌ها می‌دانند كه اين نوع روابط بايد باشد. بايد توجه داشت كه اساس اين روابط مبتني بر حمايت از آرمان فلسطين است و نه عليه كشوري ديگر. از سوي ديگر، ما می‌خواهیم مسئولیت اين كشورها را به آن‌ها در قبال اين مسئله بسيار مهم يادآوري كنيم.[9]

لذا بایسته‌ی دوم نوع نگرش ما به حماس است. درصورتی‌که جمهوری اسلامی چون جنگ 51 روزه و روابط اخیر حماس با دیگر بازیگران بالأخص ترکیه و عربستان، نگرش رقابت منطقه‌ای را کنار بگذارد و تنها از زاویه هدف جنبشی حماس بنگرد، بسیاری از تنش‌ها و سو اعتمادها تا حدودی برطرف خواهد شد. نشان دادن این‌گونه رفتارها به جنبش‌های فلسطینی، نقش‌آفرینی و نفوذ در تصمیمات آتی در مسئله فلسطین برای جمهوری اسلامی به همراه خواهد داشت.

نتیجه‌گیری:

پس از فروکش کردن نسبی برخی از مسائل چالشی میان جمهوری اسلامی و گروه‌های مقاومت فلسطینی چون حماس، امروزه باید به دنبال یک راهبرد مشخص برای بهبود روابط باشیم. حماس ازآنجایی‌که یک جنبش ضد نظام و نظم (صلح اعراب و رژیم صهیونیستی) محسوب می‌شود، بنا به باور والرشتاین، نظام بین‌الملل برای کنترل این‌گونه جنبش‌ها، سعی می‌کند با دادن قدرت و درگیر کردن آنان در کار ویژه‌های دولت- ملت چون بحران‌های منطقه‌ای آنان را از جنبش به یک دولت کامل سوق دهد. این تغییر ماهیت، امکان پیگیری اهداف جنبشی را با محدودیت روبرو کرده و این جنبش‌ها در نظام بین‌الملل هضم می‌شوند.

به باور برخی تحلیل گران حماس به‌عنوان یک جنبش ضد نظام و نظم، پس از سال 2007 با ورود به مجلس و تشکیل دولت در غزه وارد روند کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه و مقاومت شد؛ اما باوجود خلأهایی چون عدم پذیرش جهانی حماس به‌عنوان دولت، حفظ اهداف جنبشی و هم‌چنین جنگ‌های مختلف با رژیم صهیونیستی تاکنون این جنبش به سرنوشت فتح و تشکیلات خودگردان دچار نشده است.

لذا تصمیمات جمهوری اسلامی در برخورد با حماس باید شامل اصول و راهبردهایی باشد که حماس را در قالب توازن میان ماهیت جنبشی و دولتی با هدف اصلی خود یعنی مقاومت فلسطین حفظ کند. این راهبرد دارای اصول زیر است:

1. عدم توقع از حماس برای ورود و موضع‌گیری در بحران‌ها و چالش‌های منطقه‌ای

2. پذیرش ارتباط و همراهی حماس و جنبش‌های فلسطینی با دیگر بازیگران و رقیبان منطقه‌ای جمهوری اسلامی بر اساس هدف اصلی جنبش

3. حفظ و بهبود روابط در سایه درک افکار عمومی جنبش‌ها (اهل تسنن و اخوان المسلمین)

4. ایجاد جنبش‌ها و پایگاه‌های اجتماعی بیشتر با تفکر مقاومت در فلسطین خارج از روابط جنبش‌های فلسطینی چون حماس

5. پذیرش امکان انشعاب و اختلاف رهبران در حماس به دلیل ماهیت جنبشی آن (نه دولتی) و همکاری با طیف همراه آن جنبش



[1]حمیرا مشیرزاده، نظریه نظام جهانی: توانمندی ها و محدودیت های یک دیدگاه رادیکال، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 71 بهار 1385 ص 253-276

[2] http://www.bashgah.net/fa/content/show/20137

[3] http://jamejamonline.ir/online/671424097513567912

[4] http://nedains.com/fa/news/311099

[5] http://www.nahadiran.ir/viewcontent/?c_id=43150

[6] http://nedains.com/fa/news/311099

[7] http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3285666

[8] http://fna.ir/95RQO9

[9] http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3285666

ارسال دیدگاه