بررسی ابعاد و علل تحولات اخیر مصر پس از مُرسی

انقلابیون مصر اهداف والایی را دنبال می‌کردند که این اهداف نیز تحقق پیدا نکردند. به‌عنوان مثال می‌توان به عدم لغو معاهده کمپ‌دیوید اشاره داشت که مسئولین مصری و شخص محمد مرسی عزم جدی برای انجام این کار نداشتند. همچنین اگرچه در طی انقلاب خلل‌هایی در صدور گاز این کشور به اسرائیل رخ داد، اما مرسی صادرات گاز مصر را به اسرائیل ادامه داد.

بررسی ابعاد و علل تحولات اخیر مصر پس از مرسی در گفتگو با کارشناس مسائل مصر

در انقلاب مصر یا هر آنچه که در مصر رخ داد، افراد شرکت کننده در حوادث به‌دنبال یکسری اهداف بودند. بعضی از این اهداف ماهیت شخصی داشتند که این اهداف شخصی با قرارگیری در کنار هم اهداف بزرگ را تشکیل می‌دادند. از جمله این اهداف می‌توان به سرنگونی و محاکمه مبارک و اطرافیان وی و لغو معاهده کمپ دیوید اشاره کرد. در رابطه با معاهده کمپ دیوید مردم مصر قصد داشتند تا با لغو این پیمان عزت مصر را به این کشور بازگردانند . همچنین مردم مصر می‌خواستند که منابع این کشور توسط خودشان  مورد بهره‌‌برداری قرار گیرد. کشور مصر جمعیتی بین 75 الی 80 میلیون نفر دارد و از منابعی همچون منابع گازی و رود نیل بهره‌مند است. در گذشته مصر نمی‌توانست از این منابع بهره چندانی بگیرد و مردم مصر علاقه داشتند که خود از این منابع استفاده کنند.

از دیگر اهداف مصری‌ها در انقلاب، تلاش برای نقش‌آفرینی در جهان عرب بود. در سال‌های اخیر عربستان سعودی رهبری جهان عرب را بر عهده داشت و مصر با جمعیت و ظرفیت فرهنگی خود نتوانسته‌ بود نقش‌ مؤثری را ایفا کند. رئیس‌جمهور جدید مصر؛ «محمد مرسی» سعی داشت تا در جهان عرب نقش‌آفرینی کند، به‌عنوان مثال در رابطه با حوادث سوریه ایشان اظهار نظر نموده و طرح ارائه کرد و با برخی از وزرای خارجه کشورهای اسلامی جلسه گذاشت. در سال‌های قبل با وجود اینکه رئیس اتحادیه عرب یک مصری یعنی «عمرو موسی» بود، لکن نقش مصر چندان پررنگ نبود. بنابراین گسترش نقش‌آفرینی مصر در سیاست خارجه یکی از اهداف انقلابیون ‌بود. گروه‌های اسلام‌گرا که پیش از این در زمان مبارک به‌شدت در انزوا بودند پس از انقلاب از این انزوا خارج شدند و این هدف را دنبال کردند. گل گروه‌های اسلام‌گرا یعنی گروه «اخوان‌المسلمین» در طی انقلاب طوری رفتار کرد که طی انقلاب متحمل ضربه‌ای نشد و سپس توانست پس از انقلاب آن را به‌نفع خود مصادره کند و با ارائه کاندیدای مناسب رای مردم را کسب نماید که این امر با روی کار آمدن مرسی محقق گردید.

در انتخاباتی که پس از تحولات مصر انجام شد حدود نیمی از مردم مصر مشارکت کردند. حدود 50% از مردم به مرسی رای داده و بقیه به «احمد شفیق» رای دادند که شفیق نامزد اسلام‌گراها نبود. با این حساب مرسی با یک رای 25 درصدی بر سر کار آمد. این رای یک رای شکننده بود و این رای شکننده از همان ابتدا منجر به بروز مشکلاتی برای وی گردید که این مشکلات به‌تدریج افزایش یافت.

از دلایل وقوع اتفاقات کنونی در مصر باید به تحقق نیافتن اهداف انقلابیون حتی آن‌هایی که  به مرسی رای داده بودند و اخوان را بر مسند قدرت  نشانده  بودند  اشاره کرد. یعنی اگرچه انقلابیون توانستند  مبارک را به همراه پسرش در قفس شیشه‌ای محاکمه کنند، اما احکامی که صادر شد ضعیف بوده و حکمی را که مردم می‌خواستند صادر نشد. دیگر آن‌که مردم مصر در طی انقلاب شهدایی را تقدیم کردند و خانواده‌های شهدای مصر انتظار داشتند که عاملان این جنایات مجازات شوند، اما احکامی که صادر شد به‌گونه‌ای بود که اعتراض خانواده‌های شهدا را برانگیخت.

انقلابیون مصر اهداف والایی را دنبال می‌کردند که این اهداف نیز تحقق پیدا نکردند. به‌عنوان مثال می‌توان به عدم لغو معاهده کمپ‌دیوید اشاره داشت که مسئولین مصری و شخص محمد مرسی عزم جدی برای انجام این کار نداشتند. همچنین اگرچه در طی انقلاب خلل‌هایی در صدور گاز این کشور به اسرائیل رخ داد، اما مرسی صادرات گاز مصر را به اسرائیل ادامه داد. با وجود اینکه مردم مصر سفارت رژیم صهیونیستی در مصر را تسخیر کردند و سفیر این رژیم از مصر گریخت ، اما پس از مدتی با آرام شدن اوضاع، سفیر این رژیم به مصر بازگشت و حتی مرسی در نامه‌ای عجیب از جانب خود یک سفیر به اسرائیل فرستاد.

به‌طور کلی ناکارآمدی دولت آقای مرسی چه در عرصه سیاست خارجی و چه در عرصه سیاست داخلی در طی یک سال اول حکومت وی نمایان گردید. در عرصه سیاست خارجی در رابطه با سوریه وی با مخالفان نظام سوریه همراه شد و با حکومت بشار اسد مخالفت کرد؛ به نحوی که در مقابل پیام تبریک بشار اسد به مرسی، وی این پیام را نپذیرفته و علیه اسد و به نفع گروه‌های معارض موضع‌گیری نمود. اگر چه در داخل مصر برخی این رویکرد مرسی را قبول داشتند اما کسانی نیز بودند که با این سیاست خارجی مخالفت کردند. این موارد شروعی برای مخالفت با دولت مرسی بود.

در دیگر عرصه‌های سیاست خارجی مردم مصر انتظار برقراری ارتباط با ایران را داشتند که این امر اتفاق نیفتاد. پیشنهاد ایران برای برقراری رابطه مؤثر واقع نشد و دیگر فرصت‌ها نیز برای برقراری ارتباط میان دو کشور توسط مرسی کنار گذاشته‌شد. در مورد مشکلات مصر با سودان و ارتباط با سایر کشورها نیز دولت مرسی خوب عمل نکرد. دلیل این امر این بود که ایشان پشتوانه‌ رای کمی در مصر داشت و نتوانست با این پشتوانه ضعیف مردم را با خود همراه کند. در برخی موارد مردم با وی مخالفت‌های شدیدی می‌کردند. موافقان مبارک نیز نه‌تنها با وی همراهی ننمودند بلکه مخالفت نیز کردند.

آقای مرسی در داخل مصر نیز مشکلاتی داشت که یک نمونه‌ آن سلفی‌ها بودند. سلفی حزب داشتند و به مجلس نیز راه پیدا کرده‌بودند. مرسی در مقابل آن‌ها موضع‌گیری خاصی نداشت و گاها به‌نظر می‌رسید که میان مرسی و سلفی‌ها همکاری وجود دارد، به‌عنوان مثال در ماجرای شهادت یکی از رهبران شیعه در مراسم نیمه شعبان با وجود آنکه مرسی عده ای  از عاملان جنایت را پس از ارتکاب جرم دستگیر کرد اما عملکرد وی چندان مناسب نبود؛ به‌طوری که پلیس مصر در زمان وقوع حادثه اگر از سلفیان حمایت نکرده‌باشد کار خاصی نیز انجام داد و باعث شد تا این رهبر شیعه شهید شود.

این بی‌ثباتی‌ها در مصر منجر به یکسری اختلافات در مصر گردید و  مردم و کسانی که به مرسی اعتماد داشتند به این نتیجه رسیدند که مرسی مسبب این مشکلات داخلی است و وی در یک سال اخیر نتوانسته‌است اهداف مردم و طرفداران خود را تامین کند. مصری که قرار بود مرکز ثقلی برای جهان عرب باشد با اقدامات مرسی حتی شاید دچار عقبگرد شده باشد و در برخی موارد آرامش آن از دوران مبارک نیز کمتر است.

وقوع ناامنی در مصر منجر به ظهور برخی فرصت‌ها و تهدیدها برای برخی کشورها و رژیم‌ها شد. رژیم صهیونیستی که در زمان مبارک مصر را گنج خود می‌دانست، با کنار رفتن مبارک احساس کرد که رفته رفته این گنج را از دست می‌دهد و انقلاب مصر به ضرر این رژیم تمام شده‌است؛ به‌طوری که مسئولین رژیم بیان کردند که اسرائیل گنج خود را از دست داد. اما در این مدت اسرائیل بی‌کار ننشست و حداقل کاری که انجام داد سنگ‌اندازی در اهداف مصریان بود؛ به‌طوری که این رژیم توانست جلوی لغو پیمان کمپ دیوید را بگیرد. در نتیجه صحرای سینا به شکل خود باقی ماند و ارتباط مصر با رژیم صهیونیستی مجددا برقرار گردید؛ اسرائیل سفیر خود را به مصر برگرداند و دو کشور با یکدیگر تبادل سفیر انجام دادند. بدین ترتیب اسرائیل از تهدیدی که برایش آمده‌بود به‌نحوی استفاده کرد و آن را به فرصتی برای خود تبدیل نمود. بر این اساس می‌توان گفت که شکل‌گیری کمربند اخوانی حول رژیم صهیونیستی به نفع این رژیم تمام شد؛ یعنی به‌قدرت رسیدن مرسی در مصر و تلاش برای به روی کار آوردن گروه‌های اخوانی در سوریه و اردن و  حضور یک اخوانی (شبه‌اخوانی؟) در ترکیه نشان‌دهنده شکل‌گیری یک حلقه، زنجیره یا کمربند اخوانی حول رژیم صهیونیستی است. هدف این کمربند اخوانی رژیم صهیونیستی نیست بلکه هدف آن بزرگ‌کردن گروه‌های اخوانی در جهان عرب است و رژیم صهیونیستی از این بابت چندان نگران نشد. کنار رفتن اخوان در شرایط کنونی می‌تواند امنیت رژیم صهیونیستی را تا حدی به خطر بیندازد اما از دیگر سو  ناامنی منجر به عدم تمرکز مصری‌ها روی آرمان‌های خود همچون آرمان فلسطین و مقاومت می‌گردد و باعث می‌شود تا مصری‌ها درگیر مشکلات داخلی خود باشند و رژیم صهیونیستی نیز از این فرصت پیش آمده برای خود استفاده خواهدکرد.

اگر وقایع کنونی مصر را نسبت به کشور سوریه در نظر بگیریم، ناامنی در مصر به‌ویژه در سطح سران این کشور و امنیت داخلی آن، تقریبا می‌تواند به نفع امنیت داخلی سوریه در وضعیت فعلی باشد. چرا که مصر و شخص آقای مرسی از معارضان حمایت کرد و در چند هفته اخیر روابط خود را به‌طور کامل با دولت سوریه قطع نمود و به ناامنی در سوریه کمک کرد.اگر در نظر بگیریم که دولت مصر با این وضعیت دچار ناامنی می‌شود پس درنتیجه فشار بر سوریه کمتر می‌گردد. همانطور که دولت ترکیه با ناامنی مواجه شد و شخص آقای اردوغان درگیر مخالفان سکولار خود است و بنابراین به سوریه فشار کمتری وارد می‌کند و این به نفع سوریه است. این امر فارغ از آن است که چه کسی بعدا در مصر روی کار می‌آید و  حضور این شخص به نفع بشار اسد یا جانشین وی خواهد بود یا خیر که بعدا راجع به آن بحث می‌کنم اما وضعیت کنونی مصر به نفع سوریه می‌باشد.

در رابطه با کشور ایران تحولات مصر هم می‌تواند یک تهدید و هم یک فرصت باشد. تهدید از این جهت که اگر یکی از وابستگان آمریکا مانند عمرو موسی، البرادعی و… روی کار بیاید و قدرت را در اختیار بگیرد چون گرایش غربی داشته و با منافع غرب سازگاری دارد و نه منافع ایران، این امر می‌تواند یک تهدید باشد اما از طرف دیگر می‌تواند برای ما یک فرصت باشد؛ برقراری رابطه مجدد با گروه‌های فرهنگی و اندیشمندان مصر که در دواران مبارک ابدا ممکن نبود و در دوران مرسی کمی ممکن شد شاید در دولت جدید ممکن شده و از ظرفیت‌های دو کشور بتوان استفاده کرد. به عقیده اینجانب اگر ما بتوانیم با گروه‌های تاثیر گذار داخلی مصر که روی سیاست خارجی و داخلی این کشور مؤثر هستند ارتباط برقرار کنیم؛ خیلی بهتر است و این یک فرصت است که باید بتوانیم از این فرصت استفاده کنیم.

در اتفاقات کنونی مصر یکسری افراد را می‌بینیم که مشخصا در حال سوءاستفاده هستند. من جمله این افراد؛ ارتش و نظامی‌ها هستند که در سیاست مصر دخالت می‌کنند. آن‌ها در زمان مبارک نسبت به اخوان المسلمین بغض داشتند و روی کار آمدن مرسی آن‌ها را کمی در خطر انداخت. اقدامات کنونی آن‌ها بیانگر این است که می‌خواهند به قدرت بازگردند و حوادث اخیر مصر فرصتی برای نظامی‌ها شده‌است.

اما کنار رفتن اخوان موضوع دیگری را نیز نشان می‌دهد. تلاش اسلام‌گرایان اهل سنت در نهایت منجر به تشکیل جریان اخوان المسلمین شده‌است، اما اخوان ناکارآمدی خود را در وقایع اخیر نشان داده‌است. این امر به کشورهای دیگر نشان می‌دهد که اگر اخوان بر سر کار بیاید در نهایت نمی‌تواند بیش از یک سال در عرصه سیاست دوام بیاورد. این شکست اخوان المسلمین به نام اسلام‌گراها تمام خواهدشد؛ از این جهت که کسی که از غرب به خاورمیانه نگاه می‌کند دو نوع مدل پیش روی خود می‌بیند؛ مدل ایران و مدل اخوان. اگر اسلام‌گرایی را در اخوان خلاصه کند مشاهده می‌کند که این جریان یک جریان شکست خورده است.

نکته دیگر آن است که غربی‌ها توانسته‌اند در روند بیداری اسلامی ایجاد اخلال کنند؛ به‌طوری که اگر ما می‌گوییم انقلاب‌های اخیر بیداری اسلامی است، آن‌ها خواهند گفت که این بیداری اسلامی اکنون شکست خورده است و نمونه آن نمونه مصر می‌باشد. افرادی که در داخل ایران نیز حضور دارند و نسبت به نظریه بیداری اسلامی انتقاد دارند نیز خواهند گفت که همانطور که ما گفتیم جریانات اخیر بیداری اسلامی نبوده و بیداری انسانی بوده‌است و به‌طور محتمل این افراد در چند روز آینده تحلیل‌های خود را به این سمت و سو خواهند برد. وقایعی که در مصر رخ می‌دهد احتمالا منجر به به قدرت رسیدن سکولارها خواهد شد و این گروه از تحلیل‌گران ایرانی نیز سکولار هستند و از این طریق به اسلام حمله خواهند کرد که این هم می‌تواند یک تهدید برای ما در جهت‌گیری‌مان باشد.

ارسال دیدگاه