از زمان پس از جنگ جهانی دوم تاکنون، اروپا با چهار موج از ورود مهاجران و پناهجویان مواجه بوده است که موج چهارم آن یعنی بحران پناهجویان اخیر، بزرگترین آنان بوده است. بحران پناهجویان همانند بحران اقتصادی اخیر، یکبار دیگر همگرایی اتحادیه اروپا را به چالش کشیده و آزمون دشوار دیگری را پیش روی آن قرار داده است. این نوشتار به بررسی ابعاد این موضوع و چالشها و فرصتهای آن برای اتحادیه اروپا خواهد پرداخت.
بیان رخداد
همانطور که عنوان شد موج اخیر پناهجویان و آوارگان از سوریه، عراق و برخی دیگر از کشورها به اتحادیه اروپا، بزرگترین موج پناهجویان به اروپا از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است. دفتر کمیساریای سازمان ملل متحد برای آوارگان بهتازگی در گزارشی اعلام کرد که شمار پناهجویانی که از آغاز سال جاری تا کنون از طریق دریای مدیترانه به اروپا آمدهاند، بیش از ۲۵۰ هزار نفر است. این تعداد (در هفت ماه آغازین سال جاری) بیش از کل پناهجویانی است که در سال ۲۰۱۴ از طریق دریای مدیترانه به اروپا آمدهاند. شمار این پناهجویان در سال ۲۰۱۴ حدود ۲۱۹ هزار نفر بود. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) در ۱۷ شهریور 1393/ ۸ سپتامبر 2015 اعلام کرد که تا پایان سال ۲۰۱۵ دست کم ۴۰۰ هزار پناهجوی دیگر پا به اروپا خواهند گذاشت و این رقم برای سال ۲۰۱۶ حداقل ۴۵۰ هزار نفر خواهد بود. بنابراین، برآوردهای سازمان ملل نشان میدهد که در طول یک سال آینده دستکم ۸۵۰ هزار پناهجوی دیگر با گذر از دریای مدیترانه خود را به مرزهای اروپا خواهند رساند. تصویر زیر میزان ورود پناهجویان را به کشورهای مختلف نشان میدهد.
این پناهجویان از سه کانون عمده وارد اروپا میشوند: پناهجویان چند کشور آفریقایی مانند اریتره و سومالی، سودان و لیبی (از مسیر لیبی)؛ پناهجویان سوری، عراقی و افغان از آسیا (از مسیر ترکیه و یونان)؛ و از درون خود قاره اروپا مهاجرانی از آلبانی، کوزوو و مقدونیه (از مسیر بالکان و مجارستان). این مسیرها را میتوان در تصویر زیر مشاهده کرد.
کشورهای اتحادیۀ اروپا تا پیش از این بحران، برای برخورد با افراد خواستار پناهندگی، مطابق با کنوانسیون دوبلین که در سال 1990 به امضا رسیده و در سال 1997 اجرایی شد، عمل میکردند. در این کنوانسیون آمده است که هر پناهجویی که وارد خاک اتحادیۀ اروپا شود، باید در اولین کشور عضو این اتحادیه که در آن پا میگذارد، درخواست پناهندگی کند و کشور مورد درخواست موظف است که پس از بازرسیهای لازم، برای کسانی که مشخص میشد حقیقتاً در حال فرار از جنگ یا سرکوب هستند، فرآیند اعطای پناهندگی را آغاز کند. اما در نتیجه بحران کنونی و گستردگی هجوم، این کنوانسیون قابلیت اجرایی خود را از دست داده است. در همین رابطه، کشورهای جنوبی و شرقی اتحادیۀ اروپا از این که قوانین کنوانسیون دوبلین تقریباً تمام بار پناهجویانی که از طریق مبادی ورودی فوقالذکر به اروپا میآیند را به گردن آنها میاندازد، ناراضیاند. گذشته از این، خود اتحادیه اروپا در چارچوب قوانین نهادی، مکانسیم مشخص و منسجمی برای مدیریت این بحران ندارد. همین مسئله سبب اختلافنظر کشورهای عضو اتحادیه اروپا در قبال نحوه برخورد و پذیرش پناهجویان شده است.
به طور کلی کشورهای جنوب اروپا همچون اسپانیا و ایتالیا و یونان خواهان تقسیمبندی پذیرش پناهجویان هستند. کشورهای مرکزی و شمال اروپا نظیر آلمان، ایتالیا، اتریش و سوئد ضمن موافقت با پذیرش بخشی از پناهجویان، هم نظر با کشورهای جنوب (به ویژه آلمان و سوئد)، خواهان اجرا کردن طرح سهمیهبندی پذیرش خودکار و اجباری از سوی کمیسیون اروپا هستند. در همین زمینه، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان در 9 سپتامبر عنوان کرد که سهمیهبندی اجباری در کشورهای اتحادیه اروپا برای پذیرش مهاجران یک “گام اول مهم” است. فرانسوا اولاند، رییس جمهور فرانسه نیز از مواضعی که در ماههای گذشته داشت قدری کوتاه آمده است. او پیشتر هر نوع سیستم خودکار و دائمی برای تقسیم پناهجویان را رد میکرد، اما حالا در حمایت از طرح سهمیهبندی بروکسل به کشورهای جنوبی و غربی اتحادیه پیوسته است. بریتانیا نیز همچون همیشه تلاش میکنند که با قوانین خودش با قضیه برخورد کند.
اما کشورهای اروپای شرقی موضع سرسختانهای دارند و با استدلالهایی همچون عدم تجربه کافی در پذیرش پناهجویان، ضعف اقتصادی، تهدیدهای تروریستی و عدم نیاز به نیروی کار در مقایسه با کشورهایی چون آلمان، اتریش و سوئد، با پذیرش پناهجویان به شدت مخالفاند. در همین رابطه، اوا کوپاچ، نخست وزیر لهستان در ۳ سپتامبر بر مخالفت خود با سهمیه خودکار برای توزیع مهاجران در اتحادیه اروپا تاکید کرد. میلوش زمان، رئیس جمهور چک تاکید میکند که کشورش تنها میتواند پناهجویان اوکراینی را بپذیرد، زیرا آنها به گفته او بهتر از مسلمانان در جامعه چک ادغام میشوند. رابرت فیکو، نخستوزیر اسلواکی نیز تاکید میکند که اسلواکی موجب پدید آمدن بدبختیها در سوریه، عراق و لیبی نیست و کشورش پاسخگوی وضعیت بوجود آمده نمیباشد. ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان در دیدار با مارتین شولتس، رئیس پارلمان اتحادیه اروپا (۱۲ شهریور/ ۳ سپتامبر) به سیاست دولت آلمان، مبنی بر ضرورت برقراری سهمیهای برای پناهندگان انتقاد وارد ساخت و عنوان کرد: «مشکل پناهندگان، مسئله اتحادیه اروپا نیست، بلکه مشکل آلمان است، زیرا هیچکس نمیخواهد در مجارستان بماند و همه میخواهند به آلمان بروند». اوربان مجددا چند روز بعد (8 سپتامبر)، بار دیگر بر مخالفت خود با طرح اتحادیه اروپا مبنی بر تقسیم عادلانه پناهجویانی که به اتحادیه اروپا وارد شدهاند، تاکید کرد.
با این همه، رئیس کمیسیون اروپا در ۹ سپتامبر در مقر پارلمان اروپا در استراسبورگ طرح توزیع اجباری ۱۶۰ هزار پناهجو را در کشورهای عضو ارائه کرد. اما این طرح در نشست ۱۴ سپتامبر/ ۲۳ شهریور وزیران کشور ۲۸ کشور عضو اتحادیه اروپا، به دلیل اختلافهای پیش گفته به تصویب کشورهای عضو نرسید و قرار است ماه آینده بار دیگر این موضوع در نشستی جداگانه به رای گذاشته شود. گفتنی است که در نشست اضطراری وزیران کشور اتحادیه اروپا در بروکسل، توافق بر سر تقسیم ۴۰ هزار مهاجری که خود را به یونان و ایتالیا رساندهاند، حاصل شد، اما اساس این توافق، بر اساس همکاری داوطلبانه کشورهای عضو است و نه در قالب طرح توزیع اجباری از سوی کمیسیون[1].
به طور کلی باید گفت، هماهنگی و هارمونی بیشتر میان کشورهای اروپایی برای پذیرش پناهجویان و توزیع منصفانه آنان از مهمترین مسائل پیش روی اروپا در ماههای آتی خواهند بود. در صورتی که این طرح و سایر طرحهای کمیسیون اروپا محقق نشوند، پیمان شنگن و سایر دستاوردهای جمعی بنیادین اتحادیه اروپا در حوزه تبادل آزاد سرمایه و انسان و همچنین تصویر هنجاری و حقوقبشردوستانه آن در معرض آسیب و تهدید جدی قرار خواهد گرفت.
چالشها و فرصتهای بحران پناهجویان
این خیل عظیم هجوم پناهجویان به اتحادیه اروپا بی تردید حامل فرصتها و چالشهایی برای کشورهای عضو آن است که از این قرارند:
الف) فرصتها
جذب نیروی کار ماهر: بسیاری از کشورهای اروپایی به دلیل کاهش زاد و ولد و همچنین مواجه شدن با بحران کهنسالی نیاز جدی به جذب نیروی کار ماهر از کشورهای دیگر هستند. تازهترین گزارش سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی هشدار میدهد که اگر کشورهای اروپای غربی و شمالی و به ویژه آلمان درهای خود را به روی مهاجران ماهر و متخصص باز نکنند، به زودی برخی از رشتههای اقتصادی این کشور با کمبود نیروی کار مواجه خواهند شد. کارشناسان امور اشتغال پیشبینی میکنند، شمار افرادی که در آلمان در سن اشتغال هستند تا سال ۲۰۵۰، از ۴۵ میلیون به ۲۹ میلیون نفر کاهش خواهد یافت و به زیر سقف ۳۶ درصد خواهد رسید. بنابراین، هجوم پناهجویان فرصتی را در اختیار آلمان و سایر کشورهای اروپایی قرار میدهد تا با گزینش نیروی کار ماهر کمبودهای خود را در این زمینه جبران نمایند[2].
تشدید ضرورت اتخاذ یک رویکرد واحد در زمینه مهاجرت و پناهجویی: این بحران با همه پیامدهای منفی آن، بیش از گذشته ضرورت اتخاذ یک مکانیسم و سیاست واحد اروپایی را به اعضای اتحادیه اروپا گوشزد کرد. مکانیسمی که ضمن پاسخدهی به نیازهای نیروی کار کشورهای عضو، بتواند چالشها و تهدیدهای مهاجران و پناهجویان را برای کشورهای میزبان کنترل نماید. بنابراین، به نظر میرسد در آینده شاهد تلاشهای جدیتری از سوی اتحادیه برای ایجاد همبستگی و همگرایی میان اعضای خود در این زمینه خواهیم بود.
فرصتی برای نمایش یک اروپای هنجاری و بشردوست: اتحادیه اروپا همواره نمایندگی ارزشهای بنیادین و حقوق بشردوستانه را به یدک کشیده است و خود را به عنوان بازیگری هنجاری به جهان معرفی کرده است. بحران پناهجویان نه تنها این فرصت را برای کشورهای اروپایی فراهم کرده است که با پذیرش شمار زیادی از پناهجویان نقش منفی گذشته خود را در بحران منطقه تطهیر نمایند، بلکه یکبار دیگر از خود چهرهای نوعدوست و بشردوست به نمایش گذارده و از این طریق بر روی افکار عمومی منطقه و جهان تاثیر مثبتی بگذارد.
ب) چالشها
تشدید واگرایی و تضعیف همگرایی: همواره بحرانها به جریانهای منفی کمک رسانده است. بحران چه از نوع اقتصادی آن و چه از نوع بحران پناهجویان به مثابه کاتالیزوری عمل کرده و فرایندهای ضعیف نارضایتی و واگرایی را تشدید کرده است. در چنین شرایطی، کشورهای عضو بیش از آنکه به راهحلهای مشترک پایبند باشند و به نهادهای اروپایی اعتماد کنند، به سمت سیاستهای ملی سوق پیدا میکنند که این مسئله با روح همگرایی اروپایی در تضاد است و آن را تضعیف میکند[3].
اتحادیه اروپا هنوز نتوانسته است خود را به طور کامل از بحران اقتصادی خارج نماید. هنوز هم شاخصهای اشتغال، تورم و رشد اقتصادی شکننده است و سیاستهای ریاضت اقتصادی در حوزه یورو به مردم اروپا فشار وارد میسازد. بنابراین، این برداشت در اروپا در حال گسترش است که مهاجران و پناهجویان فرصتهای شغلی را از مردم بومی میربایند و هجوم آنها زندگی را بر بومیان اروپایی سختتر خواهد کرد. |
تعلیق پیمان شنگن: پیمان شنگن یکی از بزرگترین دستاوردهای اتحادیه اروپا است که گردش آزاد سرمایه، کالا و انسان را در این اتحادیه تضمین میکند. هجوم پناهجویان این پیمان را در مرز فروپاشی قرار داده است و چند کشور عضو اتحادیه برای کنترل ورود پناهجویان، به صورت موقت پیمان شنگن را از حالت اجرا خارج ساختهاند که هلند، آلمان، اتریش و اسلواکی از آن جملهاند[4].
ایجاد شکاف میان اعضای اتحادیه: اتحادیه اروپا در طول دو دهه اخیر از شکاف میان شمال و جنوب و شرق و غرب رنج برده و این مسئله همگرایی در این اتحادیه را تهدید کرده است. بسته به چالشی که پیش روی اتحادیه اروپا قرار میگیرد، یکی از این نوع شکافها خود را نمایان میسازد. همانگونه که در بحران پناهجویان نیز مشاهده میکنیم اینبار شکاف میان شرق و غرب اروپا خودنمایی میکند. اعضای شرق خود را به نسبت اعضای غربی از لحاظ ساختارهای اقتصادی و امنیتی ضعیفتر میدانند به همین دلیل با طرح اسکان اجباری پناهجویان که از سوی کشورهای غرب و شمال اتحادیه دنبال میشود، به شدت مخالفاند.
ناامنی اقتصادی و بحرانهای اجتماعی: اتحادیه اروپا هنوز نتوانسته است خود را به طور کامل از بحران اقتصادی خارج نماید. هنوز هم شاخصهای اشتغال، تورم و رشد اقتصادی شکننده است و سیاستهای ریاضت اقتصادی در حوزه یورو به مردم اروپا فشار وارد میسازد. بنابراین، این برداشت در اروپا در حال گسترش است که مهاجران و پناهجویان فرصتهای شغلی را از مردم بومی میربایند و هجوم آنها زندگی را بر بومیان اروپایی سختتر خواهد کرد. تمرکز بر این مسئله در برخی اعتراضات مردمی در کشورهای مختلف اروپایی دیده میشود.
گسترش تهدید تروریسم: حوادث تروریستی دهه گذشته لندن و مادرید و رخداد شارلی ابدو در فرانسه اروپاییان را بیش از پیش نسبت به تهدیدهای تروریستی نگران کرده است. این ترس و تهدید وجود دارد که در میان سیل پناهجویان، تروریستها نیز بتوانند به داخل کشورهای اروپایی نفوذ نمایند و در آینده دست به اقدامات تروریستی بزنند. به ویژه اینکه در میان این پناهجویان تکفیریهایی وجود دارند که پس از نبرد در سوریه و عراق در حال بازگشت به اروپا هستند.
چالش نظام تامین اجتماعی: کشورهای اتحادیه اروپا به ویژه کشورهای غربی آن از یک سیستم تامین اجتماعی فراگیر برخوردارند که هزینههای بسیاری را بر دولتهای آنان تحمیل میکند. روند فزاینده پناهجویان میتواند بر نظامهای بهداشتی، رفاهی و آموزشی کشورهای اروپایی تاثیر جدی بگذارد. چگونگی استفاده مهاجران از مزایای رفاهی اتحادیه اروپا یکی از چالشهای جدی سیاستگذاری کشورهای عضو آن در حال حاضر است که این چالش با هجوم پناهجویان در آینده شکل جدیتری به خود خواهد گرفت.
چالش ادغام و گسترش نژادپرستی: اگرچه مهاجران و پناهجویان به تنوع فرهنگی اروپا کمک کردهاند، اما در بسیاری از موارد فرهنگ بومی کشور میزبان را به چالش کشیده، رد کرده و یا به مقابله با آن پرداخته است. این امر سبب شده بخشهایی از جامعه میزبان بیاعتمادی فزایندهای به تازهواردها و ارزشها و فرهنگ آنان داشته باشد و آنان را بیگانه و تهدیدی علیه انسجام ملی، فرهنگ ملی و شیوه زندگی ملی خود تلقی کنند. در این متن، ملیگرایی نژادی و بیگانهستیزی نزج و گسترش مییابد[5].
تغییر ترکیب جمعیتی: رشد مناسب زاد و ولد مسلمانان اروپایی و نرخ رشد پایین جمعیت در اکثر کشورهای اروپایی، این نگرانی را در میان کارشناسان و دولتمردان اروپایی بوجود آورده است که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، بخش قابل توجهی از جمعیت اروپا را در دهههای آتی مسلمان تشکیل خواهند داد. این تهدید برای اروپاییان تا حدی است که برخی از جامعهشناسان غربی از جمله برنارد لوئیس هشدار داده است که اروپا تا پایان همین قرن مسلمان شده و به بخشی از غرب عربی تبدیل خواهد شد. اگرچه شاید هشدار برنارد لوئیس تا حدود زیادی همراه با اغراق باشد، اما از طرف دیگر، نمیتوان تهدیدی را که مسلمانان برای برتری جمعیتی در دهههای آتی در اروپا بوجود میآورند نادیده گرفت. اگرچه بخشی از این پناهجویان به صورت موقت در اروپا هستند، اما در این میان بخشی نیز به دلیل نیاز به نیروی کار در اروپا باقی خواهند ماند. بنابراین، تحلیلگران بر این باورند که جهان اسلام بیش از آمریکا و روسیه در شکلدهی به چشمانداز اروپای آینده نقشآفرین خواهد بود.
رشد احزاب ملیگرای افراطی: راستگراهای افراطی در دو دهه اخیر با سردادن شعارهای ملیگرایانه و مخالفت با مهاجرت دیگران به اروپا توانستهاند خود را به قدرت نزدیک کرده و در برخی کشورهای همچون هلند، فرانسه، دانمارک و نروژ وارد مجلس نیز بشوند. احزاب افراطی دست راستی با استفاده از شرایط بحرانی بر افکار عمومی سوار شده و به بهرهبرداریهای سیاسی میپردازند. از این رو، رشد مجدد احزاب ملیگرای افراطی و حتی فاشیسم در اروپا- که امروزه مسلمانان و به طور کلی مهاجران را در شرایط بحران اقتصادی مقصر قلمداد کرده و با اخراج آنان از کشورهای خود آینده بهتری را از لحاظ رفاه اقتصادی و اجتماعی به شهروندان خود نوید میدهند- در درجه اول و قبل از آنکه برای مسلمانان ساکن در اروپا یک خطر و تهدید تلقی شوند، برای دولتهای اروپایی و نظامهای سیاسیشان خطرناک قلمداد میشوند.
[1]. http://www.dw.com/fa-ir/a-18714556
[2]. http://www.khabaronline.ir/detail/406276/society/urban
[3]. نقیب زاده، احمد (1391)، تاثیر بحرانهای اقتصادی بر واگرایی در اتحادیه اروپا، فصلنامه پژوهشهای روابط بینالملل، دوره نخست، شماره چهارم.
[4]. http://www.dw.com/fa-ir/a-18713960
[5]. احمدی لفورکی، بهزاد (1392)، گردش به راست؛ احزاب و گفتمان راست افراطی در اتحادیه اروپا، کتاب اروپا 12، ابرار معاصر تهران.