موافقین بحث رابطه با امریکا

در قرنی که گمان می‏رفت هرگونه انقلاب و یا حتی هر حرکت اجتماعی باید در چهارچوب ایدئولوژی‌ها و الگوهای متعارف غربی و کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی صورت گیرد، انقلاب اسلامی با هنجارهای فرهنگی و سیاسیِ نوینی که در جهان معاصر هنوز ناشناخته و غریب می‏نمود، ضمن ساقط کردن نظام چند هزارساله شاهنشاهی، موجودیت نظام نوینی به نام «جمهوری اسلامی» را در جهان اعلام داشت.

اندیشکده راهردی تبیین پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا که به سلاح‌های عمده‌‌ی اقتصادی و میلیتاریسم مسلح بود، به‌عنوان یک قدرت جدید و برتر جهانی ظهور کرد و درصدد سیطره‌ی سیاسی بر سایر کشورها برآمد. کودتای 28 مرداد 1332، و بازگرداندن شاه به تخت سلطنت، شکل‏گیریِ جدیِ این سیطره‌ی سیاسیِ آمریکا در ایران را رقم زد. در نقطه‌ی مقابل، مقاومت‌های بسیاری در برابر فزون‏خواهی آمریکا صورت گرفت؛ مبارزات امام خمینی در اوایل دهه‌ی 1340 و اعتراض وی به کاپیتولاسیون و تبعید ایشان به ترکیه و مقاومت‌های گوناگون سیاسی که هر کدام منطق ویژه خود را داشت؛ و اوج این مقاومت، 22 بهمن 1357و پیروزی انقلاب اسلامی بود.

در قرنی که گمان می‏رفت هرگونه انقلاب و یا حتی هر حرکت اجتماعی باید در چهارچوب ایدئولوژی‌ها و الگوهای متعارف غربی و کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی صورت گیرد، انقلاب اسلامی با هنجارهای فرهنگی و سیاسیِ نوینی که در جهان معاصر هنوز ناشناخته و غریب می‏نمود، ضمن ساقط کردن نظام چند هزارساله شاهنشاهی، موجودیت نظام نوینی به نام «جمهوری اسلامی» را اعلام داشت و حوادث متعدد و گوناگونی که در فاصله‌ی این دو دهه رخ داده، بیانگر این حقیقت است که امواج جهانیِ انقلاب رو به گسترش بوده و حضور خود را به‌عنوان یک واقعیت انکارناپذیر به نمایش گذاشته است.

به گفته «دکتر جانسون»، بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهان رشد قابل توجهی کرده‌است و به موازات رشد اسلام، نفوذ و منافع غرب تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد. بنیادگرایی اسلامی نیرویی پویا و متنفذ و پرجنب‏وجوش است که قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است؛ جامعه مسلمین از آن حالت ضعف و ناتوانی خارج شده و به یک قدرت بدل گردیده‌است (گلستانی، 1377: 6).

اما در پیِ پیروزیِ انقلاب، در 13 آبان 1358 سفارت آمریکا به اشغال دانشجویان پیرو خط امام درآمد. و پس از مدتی روابط مابین این دو کشور به صورت خصمانه درآمد که از همان ابتدا تا به امروز این عملکرد ایرانیان، موافقان و مخالفانی داشته‌است که نگارنده در این جا، بر آن است تا به این پرسش‌ها بپردازد.

چه جریانات و افرادی و با چه منطقی و چگونه پس از پیروزی انقلاب، پیگیر مذاکره با امریکا بودند؟ واکنش نظام و مردم با چنین جریانات و افراد چگونه بوده است؟

در ادامه به ذکر دسته بندی شده چندین دیدگاه مطرح شده در این زمینه از نظر اندیشمندان مختلف می‌پردازیم:

« در بحث رابطه‌ی ایران و آمریکا همواره دو نظریه‏‌ی در تقابل با یکدیگر وجود دارد: نظریه‌ی اول با نگاهی‏ آرمان‌گرایانه سعی دارد روابط ایران و آمریکا را که در دوره‏ای خاص از انقلاب شکل گرفت همچنان نگاه دارد. طرفداران این نظریه کوشیده‏اند تا تعارض با امریکا را به ستونی مهم و حتی به یکی‏ از اصول تبدیل کنند.»[1]

«نظریه‌ی دوم معتقد است که روابط ایران و آمریکا همچون روابط ایران با بسیاری از کشورهای اروپایی‏ باید واقع‏گرایانه باشد. از نگاه این دسته روابط ایران و اروپا در مقاطعی به تیرگی منتهی‏ شد، اما پس از بحث و بررسی و گذر زمان، روابط مجدداً فعال و حتی رو به توسعه گذاشت. به نظر آن‌ها استراتژیِ‏ تبدیل اروپا به رقیبی استراتژیک در برابر آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه در حال‏ حاضر کارایی ندارد و به‌‌دلیل تحولات منطقه، فشار گاز انبری توسط آمریکا و نفوذ آمریکا در کشورهای همسایه و تلاش برای‏ حذف نفوذ ژئوپلتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک‏ ایران، این نیاز وجود دارد که سطح تنش ایران و آمریکا کاهش یافته و سیاست نزدیکی به اروپا، به سیاست‏ حل و فصل ساختارهای نزاع با امریکا در منطقه‏ تبدیل شود. این طیف هم در جناح موسوم‏ به راست و هم در جناح موسوم به چپ و اصلاح‏ طلب طرفدارانی دارد.

در نگاه هزینه- فایده در بحث‏ رابطه‌ی ایران و آمریکا، هر قدم دو طرف به یکدیگر، باعث کاهش هزینه‏های فراوان به‌ویژه از سوی‏ ایران در مقابل همسایگان و در حوزه‌ی اقتصادی خواهد شد. این عده به‌‌شدت معتقدند که در یک سطح کلان و کارشناسی و درسطوح بالای تصمیم‏گیری، اگر به بحث رابطه‌ی ایران‏ و امریکا پرداخته‌شود، قطعاً رأی اکثریت به سود کاهش نزاع و بسیج هزینه‏های این نزاع برای حل‏ مشکلات داخلی است، اما تا زمانی که تصمیم‏گیری‏ در مورد این رابطه در سطوح خیابانی تنظیم شود و نزد کارشناسان سیاسی و مجریان سیاست خارجی‏ و تصمیم‏گیرندگان روابط خارجی ایران طرح و بررسی نشود، امیدی به باز شدن راه‏حلی برای این‏ مشکل نیست»[2]

بنابراین در بحث رابطه با امریکا، نگاه‌ها متفاوت است و برای پرداختن به چگونگیِ تفکر و نوع عملکرد آنان، روش‌های گوناگونی وجود دارد که یکی از آن روش‌ها، پرداختن به مسائل از منظر و در بسط و بستر تاریخی است؛ که با عنایت به این رویکرد می‌توان نگاه‌ها به رابطه‌ی با غرب را با توجه به عهده‌دار شدن افراد و گروه‌ها، با تفکرات و گفتمان‌های خاص خود و سوار شدن آن‌ها بر اریکه‌ی قدرت در نهاد دولت، مورد بررسی قرار داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت موقت به سرپرستی مهدی بازرگان عهده دار انتقال قدرت بود. این دولت به همراه افراد خاصی که در آن بودند، دارای تفکرات لیبرالی بوده و همچنین خود را از پیروان دکتر مصدق و جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی قلمداد می‌کردند. سیاست خارجی این دولت دارای مؤلفه‌های متعددی است که یکی از اصول و ابعاد سیاست خارجیِ دولت موقت، سیاست نگاه به غرب است. این سیاست بر چند اصل استوار بود. اولاً از منظر گفتمان ملی‌گرای لیبرال و در چهارچوب سیاست موازنه‌ی منفی، هیچ منعی برای برقراری رابطه و همکاری با غرب و امریکا وجود ندارد. چون عدم تعهد و اصل «نه شرقی نه غربی» به معنای استکبارستیزی و امریکاگریزی تعریف نمی‌شود. دوم اینکه، تلاش برای اعتمادسازی با غرب و امریکا و جلب رضایت و حمایت آنان بود. دولت موقت درصدد بود تا با سیاست نگاه به غرب، گرایش ضد امریکاییِ انقلاب اسلامی را تعدیل نماید. به‌عبارت دیگر، دولت موقت در جهت تنش‌زدایی و اعتمادسازی با غرب گام بر‌می‌داشت. سوم اینکه، هدف از این سیاست، ایجاد نوعی توازن بین امریکا و شوروی در سیاست خارجی بود تا بتواند همزمان دو نگرانی را پشت سر بگذارد، چون از یک سو دولت موقت نگران نفوذ شوروی در سیاست و حکومت ایران بود و از طرف دیگر آنان نگران واکنش و مداخله‌ی امریکا جهت مقابله با انقلاب از طریق بازگرداندن رژیم شاه بودند. از این رو گرایش به امریکا می‌توانست هم زمان از طریق ایجاد موازنه هر دو نگرانی را رفع کند؛ به طوری که دولت موقت پیشنهاد مبادله‌ی اطلاعات سری بین دو کشور را برای مقابله با خطر شوروی و کمونیست داده بود. در نهایت اینکه، رهبران دولت موقت بر این باور بودند که ایران برای دست‌یافتن به توسعه‌ی اقتصادی و رفاهی به دانش و فناوری غرب نیازمند است. دولت موقت سعی داشت، این نکته را در باور همه بگنجاند که ایران برای گام نهادن در راه توسعه و دسترسی به دستاوردهای تکنولوژیِ پیشرفته و حتی استمرار حیات، به یاری و کمک ایالات متحده‌ی امریکا و دیگر کشورهای غربی نیازمند است. [3]

بنابراین، نخست وزیر دولت موقت، درباره‌ی ارتباط با امریکا چنین گفت « ایران می‌تواند براساس احترام متقابل رابطه‌ی دوستانه‌ای با امریکا داشته باشد. چرا ایران نباید از امریکا اسلحه بخرد؟ ما چنین رابطه‌ای را حق خود می دانیم»[4]. ابراهیم یزدی، معاون نخست‌وزیر نیز در همین‌باره تصریح می‌کند: «گذشته، گذشته است و ایرانیان مرد عمل هستند و زمینه‌های بسیاری برای همکاری وجود دارد. ایران به مرور زمان نیازمند تکنولوژیِ امریکا خواهد بود».[5]

با توجه به این موارد بود که عباس امیرانتظام، معاون وقت نخست‌وزیر به‌عنوان رابط جهت برقراریِ پلِ ارتباطی بین دولت موقت و سفارت امریکا انتخاب شد. با توجه به عملکرد وی، روابط دو کشور به سطح سفیر ارتقا یافت و پایگاه‌های خبری و اطلاعاتی امریکا در ایران کار خود را حفظ و ادامه دادند. و همچنین صدور نفت به امریکا ادامه یافت. تلاش برای تداوم حضور مستشاران امریکایی در کشور صورت گرفت و پیشنهادی مبنی بر مبادله‌ی اطلاعات سری دو کشور برای مقابله با خطر شوروی و کمونیسم و اجازه‌ی فعالیت‌های حقوق بشر به امریکا در ایران داده شد و ملاقات‌های متعددی با مقامات امریکایی برای عادی‌سازی روابط انجام شد که ملاقات مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی با برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر در 12 آبان 1358 در الجزیره را می‌توان اوج سیاست نگاه به غرب به شمار آورد. این اقدام نتیجه‌ی عکس به بار آورد و به جای تنش‌زدایی و عادی‌سازی روابط جمهوری اسلامی با امریکا، به بحران گروگان‌گیری انجامید و روابط را متشنج‌تر و بحرانی‌تر کرد.

با پایان جنگ، به گفته‌ی برخی جمهوریِ اسلامی دوم شروع شد و آقای هاشمی رفسنجانی بر مبنای علایق شخصی، فکری و سیاسی از اولویت توسعه و رفاه اقتصادی در سیاست خارجی دفاع کرد. یکی از تغییر و تحولاتی که در این زمان رخ داد، فروپاشی اتحاد شوروی در 30 آذر 1370 بود که طی آن نظام دوقطبی پایان پذیرفت. پس از آن امریکا درصدد استقرار نظم مورد نظر که جورج بوشِ پدر آن را «نظم نوین جهانی» خواند، برآمد. یکی از تأثیرات به سرآمدن نظام دوقطبی بر سیاست خارجیِ جمهوریِ اسلامی در اتخاذ و پیگیریِ راهبرد موازنه‌سازی در برابر امریکا تجلی و تبلور یافت؛ یعنی نزدیکی به روسیه، عادی‌سازیِ روابط با اروپا و گسترش روابط منطقه‌ای در شمال و جنوب.

بنابراین با پایان جنگ، هر دو کشور درصدد کاهش تشنجات برآمدند و تلاش کردند از برخورد مجدد جلوگیری کنند. به‌طوری که جورج شولتز وزیر امور خارجه امریکا در 10 مردادماه 1367 تمایلش را برای ملاقات با همتای ایرانی خود ابراز داشت. یکی از اهداف مهم نزدیکیِ امریکا به ایران در این مقطع، آزادی گروگان‌های امریکایی در لبنان بود. همچنین با انتخاب جورج هربرت واکر بوش (پدر) به ریاست جمهوریِ امریکا در دی ماه 1367، وی لحن آشتی‌جویانه‌ای در قبال ایران در پیش گرفت. از سوی دیگر با انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوریِ اسلامیِ ایران در تیرماه 1368 نیز، امید به تنش‌زدایی در روابط ایران و امریکا افزایش یافت. از این رو عطاءا… مهاجرانی؛ معاون پارلمانیِ رئیس جمهور در 6 اردیبهشت ماه 1369 در مقاله‌ی کوتاهی که در روزنامه‌ی اطلاعات به چاپ رسید، از لزوم مذاکره‌ی مستقیم با امریکا سخن به میان آورد. بلافاصله امریکا از این پیشنهاد استقبال کرد و آمادگی خود را برای بهبود روابط با ایران اعلام داشت. اما رهبر انقلاب اسلامی به شدت با پیشنهاد مذاکره با امریکا مخالفت ورزید و آن را کاملاً منتفی دانست. با تهاجم عراق به کویت، روابط ایران و امریکا نیز وارد مرحله‌ی جدیدی شد.

جورج بوش پدر بار دیگر خواستار بهبود روابط با ایران شد و به نوشته‌ی روزنامه‌ی واشنگتن پست، وی در پیامی به رهبران ایران، خواهان مذاکره‌ی مستقیم با آنان درباره‌ی گروگان‌ها و بهبود روابط دو کشور شد. وی خط‌مشیِ دولت هاشمی رفسنجانی را معتدل و مثبت توصیف کرد. دولت هاشمیِ رفسنجانی جهت نشان‌دادن حسن نیت ایران، نیروهای انقلابی در لبنان را متقاعد ساخت تا گروگان‌های غربی را آزاد کنند. ولی این حسن نیت، به رغم وعده‌ی جورج بوش با حسن نیت متقابل امریکا روبه رو نشد. و بار دیگر جوّ بی‌اعتمادی حاکم شد.

پس از اتمام دوران سازندگی، گفتمان اصلاحات با روی کار آمدن آقای خاتمی با مؤلفه‌ها و ایدئولوژی‌های خاص خود و جایگزین‌شدن توسعه‌ی سیاسی به جای توسعه‌ی اقتصادی و با اتخاذ سیاست خارجی خاص خود که برهه‌ای از تاریخ ایران اسلامی را به خود مشغول کرده بود، طنین‌انداز شد. در دوران خاتمی، علاوه‌بر ادامه‌ی گفتگوهای ایران و اروپا و اعتمادسازی با شورای همکاریِ خلیج فارس، گفتگوی غیرمستقیم با امریکا نیز آغاز شد.

یکی از اصول بنیادین سیاست خارجیِ جمهوریِ اسلامی در دوران اصلاحات تنش‌زداییِ همه جانبه بود، زیرا یکی از الزامات و پیش‌شرط‌های ضروری و حیاتی گفتگوی تمدن‌ها و صلح دموکراتیک در سطح بین‌المللی، کاهش تشنجات و تنش‌ها بین کشورهای مختلف است. به‌عبارت دیگر، تنش‌زدایی نوعی سیاست عمل‌گرایانه است که اصل همزیستی، همگرایی و همکاری را در مرکز ثقل خود قرار می‌دهد و از منطق مفاهمه پیروی می‌کند که مبنایی برای اعتمادسازی در سیاست خارجی است.

مهم‌ترین بعد سیاست تنش‌زدایی، کاهش سطح تنش و رویارویی بین ایران و امریکا بود؛ به گونه‌ای که خاتمی سعی کرد از طریق گفتگوی مستقیم با مردم و غیرمستقیم با دولت امریکا، سیاست هاشمیِ رفسنجانی را در جهت پرهیز از تقابل با این کشور تعمیق نماید. بی‌تردید بی‌سابقه‌ترین موضع آشتی‌جویانه را در قبال جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، «مادلین آلبرایت»؛ وزیرامورخارجه امریکا اتخاذ کرد. اما سیاست آنان نامعلوم بود و گاهی از فرهنگ و تمدن ایران تمجید و گاهی ایران را «محورت شرارت» می‌خواندند که برآیند آن نقش عملی در رفع بی‌اعتمادی و بهبود روابط دو کشور ایفا نکرد.

با توجه به اینکه انتخابات خرداد 76 تغییرات کمی و کیفی در سطح سیاست خارجی ایران را موجب شد؛ شعارهای جامعه‌ی مدنی در داخل و «گفت‌و‌گوی تمدن‌ها» در خارج، صرف‌نظر از مباحث موجود در مورد تحقق یا عدم تحقق آن‌ها، نقاط عطفی به شمار می‌رفت و در برخی‌ سطوح موجب تغییر گفتمان‌ها شد. گفت‌و‌گوی تمدن‌ها و به تبع آن سیاست تنش‌زدایی، این‌ برداشت را در سطح بین‌الملی تقویت کرد که در دولت آقای خاتمی، منافع ملی ایران نقشی‌ تعیین‌کننده در پیشبرد و هدایت سیاست خارجی کشور خواهد داشت. در مجموع، علائمی که بعد از شروع به کار دولت آقای خاتمی از تهران ارسال می‌شد، به‌گونه‌ای بود که در خارج به‌صورت تلاشی آگاهانه از سوی ایران برای ادغام این کشور در جامعه‌ی بین‌المللی و ارائه‌ی چهره‌ای جدید و متفاوت با چهره‌ای که قبلاً در رسانه‌ها از ایران‌ ترسیم شده بود، تعبیر می‌شد.

رهبر انقلاب اسلامی در 25 مردادماه 1379 در دیدار با وزیر امور خارجه و رؤسای نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور، به‌شدت از مذاکره با امریکا که مبتنی بر تغییر رفتار سیاست خارجی باشد مخالفت ورزیدند. ایشان خاطرنشان ساختند «الآن هیچ نقطه‌ای بین ما و امریکایی‌ها در هیچ یک از مسائل دنیا به طور عملی وجود ندارد. ما هیچ بده بستانی با امریکایی‌ها نداریم… در مقابل قدرتی که شما قرار گرفتید، مثل قدرت امریکا، هر چه که شما امتیاز بدهید، یک امتیاز بعدی هم وجود دارد که باید بدهید… پشت میز مذاکره، او وسیله‌ای پیدا می‌کند که حرف خودش را از همان موضع ابرقدرتی به شما بگوید که امروز نمی‌تواند بگوید.[6] همچنین، رهبر انقلاب اسلامی تصریح می‌کنند: «تنش‌زدایی یکی از سیاست‌های اعلام‌شده‌ی جمهوریِ اسلامیِ ایران است، اما نه با رژیم صهیونیستی که اساس وجود آن را قبول نداریم… مسئله با امریکا، مسئله‌ی تنش‌زدایی نیست… [چون] سیاست استکباریِ امریکا متکی بر ایجاد مزاحمت برای جمهوریِ اسلامیِ ایران و مخالفت از پیشرفت اقتصادیِ کشور ماست».[7]

در این قسمت از بحث، به رویکرد مردم ایران به مقوله‌ی رابطه‌ی ایران و امریکا می‌پردازیم. برای پی‌بردن به چگونگیِ تفکر و واکنش مردم ایران به سیاست‌های اتخاذ شده‌ی طرفین و نوع عملکرد غرب، می‌توان از «کنشِ متقابلِ نمادین بلومر» استفاده کرد، زیرا که یکی از نگرش‌هایی که براى فهم وضعیت نوع نگرش موجود بین افراد در دو فرهنگ و جامعه کاربرد دارد، نظریه‌ی کنشِ متقابلِ نمادین است. نظریه‌ی کنشِ متقابلِ نمادین امکان شناسایىِ تصور دو طرف از یکدیگر و درک تصور دیگرى از خود و سپس نحوه‌ی تفسیر از تصورات را ارائه مى‏کند. در این صورت است که مى‏توان توانایى درک نظریه‌ی رابطه‌ی بین مردم ایران و جهان غرب را پیدا کرد.

پیش‌فرض اصلىِ نظریه‌ی کنش متقابل در بررسىِ ماهیت کنش متقابل، وجود تصّورهاى هم جهت و یا همسو و معطوف به یکدیگر است. به گفته‌ی وبر، مقصود از«کنش»، آن رفتار انسانى است که داراى معانى ذهنى خاصى باشد. چنین کنشى یا برونى است و یا کاملا درونى. کنش ممکن است شرکت فعال در موقعیتى به‌خصوص یا اغراض عمدى از چنین مشارکتى و یا پذیرش منفعلانه‌ی آن باشد. منتهى، زمانى یک کنش، اجتماعى است که شخص، عامل رفتار دیگران را نیز در معانىِ ذهنى منظور کند و رفتار خویش را با توجه به آن جهت دهد. براساس نظریه‌ی کنش متقابل اجتماعى، ارائه‌ی تفسیرى از طرز تلقّى دو طرف از یکدیگر ضرورى است.

نگرش به غرب بر اساس رابطه‌ی کشورهاى غربى با ایران، با توجه به میزان تحصیلات، سن، منطقه‌ی سکونت و سایر ویژگی‌هاى فردى و خانوادگى تا اندازه‏اى تفاوت مى‏کند، زیرا افراد با ویژگی‌هاى متفاوت و تجربه‌ی گوناگونى که از غرب دارند، نگرش آن‌ها در طیفى قرار گرفته که یک سر آن نگاه کاملاً منفى و سر دیگر آن نگاه مثبت است. تجربه‌های گذشته، نقش به‌سزایی در تعیین نوع نگرش دارد. رابطه‌ی بین ایران و غرب براساس روابط اقتصادیِ سودجویانه و نابرابر باعث نگرش منفی مردم ایران در قالب اعتراض‌ها و حرکت‌های سیاسی- اجتماعی شده‌است. انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، 15 خرداد 1342و انقلاب اسلامیِ ایران از آن نمونه‌ها هستند.

در تحقیقی که از ایرانیان با جامعه‌ی آماری 1200 نفر که اکثراً از جوانان هستند، صورت گرفته‌است، به نتایج جالبی دست یافته‌اند. در این تحقیق که به‌صورت پیمایشی صورت گرفته‌است، سؤالات و پاسخ‌های متنوعی به انجام رسیده‌است که در زیر به مختصر به آن می‌پردازیم.

برخی از سؤالات که از جامعه آماری پرسیده‌شد، از این قرارند:

آیا کشورهای غربی فقط به دنبال سودجویی از ما هستند؟ برای این سؤال، 73% پاسخگویان معتقدند کشورهای غربی به دنبال سودجویی از ایران هستند. از این رو نگرش مردم به سالم‌بودن رابطه‌ی غرب با ایران عمدتا بدبینانه و منفی است.

پرسشی مبنی بر این که آیا بعد از انقلاب اسلامی، امریکا شیطان بزرگ است؟ که 80% موافق این مقوله و 12% مخالف و مابقی پاسخگویان، نظری نداشته‌اند. همچنین نتایجی که تحقیق دربرداشته است از این قرار است : گروه مخالفان اکثراً مرد، شاغل به تحصیل در سطوح تحصیلات عالی و ساکن مناطق شهری هستند.

نگرش به غرب به تفکیک گروه‌های سنی نشان می‌دهد که هر چه سن پاسخگویان بیشتر می‌شود نسبت به غرب نگرش منفی‌تری دارند؛ یعنی افراد حاضر در سنین جوان‌تر دارای نگرش مثبت‌تری نسبت به افراد حاضر در گروه‌های سنی بالاتر هستند. همچنین زنان نسبت به مردان از نگرش منفی‌تری نسبت به غرب برخوردارند و همچنین متأهلان نگرش منفی‌تری نسبت به مجردان دارند و نگرش روستاییان به غرب منفی‌تر از ساکنان مناطق شهری است.[8]

بنابراین با توجه به گفته‌های پیشین می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که: به اعتراف «آبا ابان»، اندیشه‏پرداز صهیونیسم، انقلاب اسلامی، فصل جدیدی در تاریخ ایده‏هاست که این ایده‏ به‌ویژه در خاورمیانه شیوع یافته‌است و پیروزی انقلاب اسلامیِ ایران بیانگر پیروزی این ایده‌‌ی شایع و رایج است که برای مسلمانان تحقیر شده‌ی تحت ستم به‌صورت یک الگو درآمده‌است.[9]

همچنین، مگر نه این است که انقلاب اسلامی در زمینه‌ی سیاست خارجیِ خود، تعهداتی از قبیلِ: عدم وابستگی به شرق و غرب، حمایت از حقوق مسلمانان و ملت‌های مستضعف در سراسر جهان، نفی هرگونه سلطه‏جویی و سلطه‏پذیری، تزِ صدور انقلاب، سیاست اعلام حمایت از آزادیِ فلسطین، حفظ استقلال همه‌‌جانبه و تمامیت ارضیِ کشور، دفاع از حقوق همه‌ی مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‏گر و روابط صلح‏آمیز متقابل با دولت‌های غربی، حمایت از مبارزه‌ی حق‌طلبانه‌ی مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان و .. را دارد؟ آیا این تعهدات با ارتباط با آمریکا همخوانی دارد؟!

مگر نه این است که مهمترین بُعد استقلال، پایان‌دادن به هر گونه وابستگی به نیروهای خارجی به‌خصوص آمریکا بوده و هست و این که ایران پس از انقلاب در تصمیم‏گیری‌های خود، وابسته و تحت نفوذ قدرت‌های غربی به‌ویژه آمریکا نباشد، بلکه تصمیم‏گیری‌هایش مبتنی بر منافع اسلامی و ملی کشور باشد. بررسی اصول مختلف قانون اساسیِ جمهوریِ اسلامی نشانگر تأکید نظام اسلامی بر نفیِ وابستگی در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی است و این به معنای نفی رابطه با دولت‌های خارجیِ سلطه‏گر و استعمارگر می‏باشد.

و همانگونه که در بالا بیان شد، روحیه و واکنش‌‌های مردم در طول و بستر تاریخی، نشانگر نگرش منفی‌ِ مردم ایران نسبت به غرب است. زیرا شکل‌گیریِ رابطه‌ی غرب با ایران بیشتر در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی مبتنی بر سودجویی، سلطه و دشمنی بوده است.

—————————————-

منابع مورد استفاده:

– آزادارمکی، تقی(1377)؛ نگرش ایرانیان نسبت به غرب: بررسیِ تجربی در ایران، مجله‌نامه‌ی علوم اجتماعی،ش12.

– روبین، باری (1363)؛ جنگ قدرت‌ها در ایران، ترجمه‌ی محمود مشرقی، تهران: آشتیانی.

– گلستانی، غلام نبی (1377)؛ انقلاب اسلامی، رستاخیز استکبارستیزی، مجله‌ی اندیشه حوزه، ش 15.

– محمدی، منوچهر (1377)؛ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: نشر دادگستر.

– مظلومی عقیلی، غلامحسین (1384)؛ هزینه فایده تیرگی روابط ایران و آمریکا، مجله گزارش، ش 169.

– بخشی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با وزیر امورخارجه و نمایندگان سیاسی ایران در خارج از کشور، به نقل از اطلاعات26/5/1378، ص3.

– ر.ک. اسناد لانه جاسوسی، دانشجویان پیرو خط امام، ج 24، ص 62.


[1] مظلومی عقیلی، 1384: 19.

[2] همان

[3] محمدی، 1377 :10.

[4] روبین، 1363: 179

[5] به نقل از اسنادلانه جاسوسی، ج24: 62

[6] به نقل از کیهان،7/6/1379: 6

[7] به نقل از اطلاعات،26/5/1378: 3

[8] به نقل از آزاد ارمکی،1377: 3الی24

[9] مظلومی عقیلی،1384: 6

ارسال دیدگاه