استکبار ستیزان پشیمان-3

دومخردادیها در اشتیاق مذاکره

استکبار ستیزی در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از شاخصه‌های اصلی گفتمان انقلاب اسلامی فراز و فرود گوناگونی داشته است. در دو قسمت پیشین این سلسله مقالات به تحلیل جریان‌شناختی تجدیدنظرطلبی در استکبار ستیزی پرداختیم و به جریان تکنوکرات به عنوان نخستین جریان از این دست و دفتر تحکیم وحدت به عنوان یک نمونه کامل از گروه‌های سیاسی‌ای که به طور کامل سیر استحاله از استکبارستیزی تا دوستی با استکبار را طی کرد، اشاره نمودیم. در این شماره به اشتیاقی که در نظام سلطه و غرب زدگان جریان دوم خرداد برای مذاکره در فضای سال‌های پس از دوم خرداد 1376 وجود داشت، خواهیم پرداخت.

قبح مذاکره و رابطه با آمریکا در نگاه حضرت امام خمینی (ره) و ملت بزرگ ایران به حدی بود که پس از رسوایی ارتباط جاسوسی دولت موقت با سفارت آمریکا، هیچ فردی جرأت طرح آن را هم به خود نمی‌داد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دهه سوم با به قدرت رسیدن گروه‌ها و جریان‌های موسوم به دوم خرداد، دست‌خوش دگرگونی گردید. پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد ماه 1376 مبدأ تحولاتی نوین در عرصه سیاست داخلی و خارجی شد که نظر تحلیل گران و سیاست مداران غربی و به خصوص آمریکایی را به خود معطوف کرد و هر کدام به تجزیه و تحلیل این رویداد پرداختند. اتخاذ این سیاست که ادامه سیاست تنش زدایی دولت سازندگی بود، در این دوره پررنگ تر خود را نشان داد. آمریکایی‌ها با تلقی از دوم خرداد 1376 به عنوان نقطه عطفی در تاریخ روابط دو کشور، به منظور شکستن این فضای سنگین و از بین بردن قبح مذاکره و رابطه به طرح وسیع آن پرداختند.

با پیروزی جریان دوم خرداد در انتخابات سال 76، متأسفانه سیر جدیدی در عدول از دکترین استکبارستیزی حضرت امام (ره) آغاز گردید که پیش از آن در این سطح و وسعت سابقه نداشت. انقلابیون لیبرال شده، با قرارگرفتن در مراکز تصمیم گیری و با اولویت قرار دادن توسعه سیاسی، محور سیاست خارجی خود را بر «تنش زدایی» قرار دادند. البته با قرائتی که در تعارض با دکترین استکبار ستیزی حضرت امام (ره) قرار داشت. مطبوعات زنجیره‌ای با ایجاد فضایی امن برای قلم‌ها و اندیشه‌هایی که به آرمان‌های حضرت امام (ره) اعتقادی نداشتند، به تضعیف گفتمان استکبار ستیزی پرداخته و تلاش کردند تا نظریه رقیب را که بر ایجاد ارتباط و تعامل با استکبار جهانی و در رأس آن آمریکای جنایتکار بنا نهاده شده بود را به گفتمان حاکم تبدیل نمایند؛ و این در حالی بود که عطاالله مهاجرانی – پیشگام ارتباط با آمریکا – بر مسند وزارت ارشاد تکیه زده بود. در ادامه تلاش خواهد گردید ابعاد گوناگون این روند مورد بررسی قرار گیرد.

تحلیلگر شبکه‌ی تلویزیونی سی‌ان‌ان آمریکا چند ماه پس از آغاز ریاست جمهوری خاتمی گفت: «اکثر تحلیل گران اطلاعات دولت آمریکا با تحلیل دیدگاه‌های آقای خاتمی سال‌ها پیش از رئیس جمهور شدن وی به این نتیجه رسیدند که وی صادق است. آن‌ها می‌خواهند با او کار کنند و خواهان برقراری رابطه خوب و مشخص با وی هستند.» این اظهارنظر تعجب آور به نظر می‌رسید. خاتمی موضع‌گیری چندانی درباره سیاست خارجی نداشت. حتی در تبلیغات انتخاباتی نیز موضوع سیاست خارجی بسیار کم‌رنگ بود. چگونه آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده بودند؟ شاید آن‌ها معتقد بودند که غایت تغییر در دیدگاه‌های فرهنگی و سیاسی تسامح طلب چیزی جز نزدیک شدن به غرب نخواهد بود. هوشنگ امیراحمدی از اولین سفر خاتمی به نیویورک پس از رسیدن به مسئولیت ریاست جمهوری خاطره جالبی را نقل کرده است. خاتمی در این سفر امیراحمدی را درباره راهکار آینده مسائل داخلی مثل شکل گیری جامعه مدنی به ارائه نظر طلبیده بود و امیراحمدی چند بار بر لزوم برقراری رابطه با آمریکا برای تحقق همین منظور تاکید کرده بود! این که او پس از چند سال بررسی و بیان وضعیت و مراحل آینده تحقق جامعه مدنی در ایران لازمه آن را برقراری رابطه با آمریکا بیان می‌کرد رمزگشای تحلیل‌هایی از جنس نظر تحلیلگر شبکه سی‌ان‌ان می‌توانست باشد.

خاتمی در تبلیغات انتخاباتی خود تاکید می‌کرد: «ما نباید به تشنجات بین‌الملل دامن بزنیم و رفتاری داشته باشیم که در این مورد شبهه ایجاد کند.»[1] این سخن که حاوی نوعی اتهام تلویحی نسبت به رفتار سیاسی جمهوری اسلامی بود، با حساسیت خاصی مواجه نشد. اولین موضع‌گیری خاتمی بعد از ریاست جمهوری نیز با مضامینی مثل ابراز تأسف از بدی‌های سیاستمداران آمریکا در 50 سال گذشته در حق ایران و تحمیل اهداف خود بر دیگر کشورها و این نکته همراه بود که مسئله ما با آمریکا ریشه دار تر از آن است که به این سادگی (از طریق دیپلماسی فوتبال) حل شود. خاتمی در همین مصاحبه مطبوعاتی از سخن گفتن خود با مردم آمریکا در آینده نزدیک سخن گفت. اندکی بعد مصاحبه کریستین امان‌پور خبرنگار سی‌ان‌ان با خاتمی این امکان را فراهم ساخت. او در مواجهه با مردم آمریکا، پیوریتن های مسیحی مؤسس تمدن آمریکا را با تعابیری همچون دارای بینش و منش سازگار با جمهوریت، دموکراسی و آزادی علاوه بر پرستش خدا ستود و از آبراهم لینکلن بنیان‌گذار کشور ایالات متحده آمریکا به عنوان «شهید نامدار» یاد کرد. او ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها را که پیش از آن مطرح ساخته بود جدای از رابطه سیاسی دانست و از دیوار بزرگ بی اعتمادی میان ایران و آمریکا سخن به میان آورد که ریشه در رفتارهای نادرست دولت آمریکا دارد.[2]

در مقابل سخنان خاتمی در این مصاحبه با استقبال گسترده مقامات و تحلیل گران آمریکایی مواجه شد. غربی‌ها ابراز تأسف او از وقوع ماجرای تسخیر لانه جاسوسی را مورد توجه ویژه قراردادند. «باری روزن» وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا در تهران خواستار دعوت گروگان‌های آمریکایی به تهران برای بررسی مسئله گروگان گیری و تسخیر لانه جاسوسی در سال 1358 شد. مترینکو دیگر گروگان آمریکایی نیز از نزدیک شدن خاتمی بیش از هر مسئول ایرانی به عذرخواهی تلویحی از این ماجرا سخن گفت. پاتریک کلاوسون هم این سخنان را نشانه «درک پرداخت قیمت بالای تندروی» از سوی ایران تلقی کرد. مدیرکل وزارت امور خارجه آمریکا نیز این‌چنین به استقبال سخنان خاتمی رفت: «با انتخاب پرزیدنت خاتمی، پرزیدنت کلینتون، به سرعت این مطلب را روشن کرد که احساس می‌کند، تحولات و تغییر روش‌هایی در ایران دیده می‌شود. ما به دقت تحولات ایران را زیر نظر داریم و از نکات بسیاری که پرزیدنت خاتمی در مصاحبه خود با شبکه «سی‌ان‌ان» گفت، استقبال می‌کنیم، ولی به طور کلی در نهایت معتقدیم که تنها راه رفع هرگونه اختلاف نظر، نشستن سر میز مذاکره و انجام گفتگو میان مقام‌های دو دولت است.»

اما اظهارات گراهام فولر سخنگوی کاخ سفید از اهمیت بیشتری برخوردار بود. او سخنان خاتمی را دلگرم کننده و نشانه تحولات جدید دانست و پیشنهاد تماس بین دانشگاهیان، نویسندگان، روزنامه نگاران و جهانگردان را مفید ارزیابی کرد. سخنگوی کاخ سفید در مصاحبه‌ای درباره اظهارات خاتمی گفت: «ما پیشرفت‌های جدید و لحن تشویق آمیزی را که از طرف رئیس جمهوری ایران عنوان می‌شد، مشاهده کردیم. قصد داریم، سخنان رئیس جمهور خاتمی و پاسخ‌های خودمان را خیلی به دقت بررسی کنیم. خاتمی که از زمان شروع به کار، در صدد هدایت سیاست ایران در مسیری با میانه روی بیشتر بوده است، پیشنهاد کرد که تماس بین دانشگاهیان، نویسندگان، روزنامه نگاران و جهانگردان، می‌تواند بعد از دو دهه خصومت، به شکستن یخ بی اعتمادی کمک کند. ما این پیشنهاد را مفید یافتیم و قصد داریم، نگاه خیلی دقیقی به آن بیندازیم.»

«مفید» بودن این ایده از نظر آمریکایی‌ها، با اظهارات «آنتونی کوردزمن» عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل قابل تفسیر بود. او گفت: «با تضمین این که تندروهای ایران دیگر نمی‌توانند از آمریکا تصویری به عنوان یک شیطان بزرگ ارائه کنند و فرهنگ آمریکا را ضد اسلام معرفی کنند، بسیار سود خواهیم جست. مذاکره با دشمن، راهی برای تغییر دادن ذهن و افکار دشمن است.»[3]

ریچارد کلمن از سیاست مداران آمریکایی می‌نویسد: «آمریکا از این جهت در مقابله با جمهوری اسلامی ایران درمانده است که نمی‌داند در ایران با چه کسی طرف است، با مجلس؟ با رئیس جمهور؟ با رهبر؟ اما ظاهراً روزهای تلخ و سردرگمی ما، با روی کار آمدن اصلاح طلبان سپری می‌شود. اصلاح طلبانی که حتی توانستند کرسی‌های نمایندگی مجلس را که دژ تسخیرناپذیری بود، فتح کنند. ما از این پس باید شاهد فروریختن ستون‌های این انقلاب سرکش و مهار نشدنی باشیم. نظامی که در یک قلم، ایالات متحده آمریکا را با این همه قدرت هسته‌ای و تکنولوژی، به پشت دیواری از تحقیر رانده است. من به همه مردم دنیا می‌گویم ما به ایران باز خواهیم گشت.»[4]

سام گچنسون از نمایندگان کنگره آمریکا در این رابطه می‌گوید: «ما همگی از انتخاب آقای خاتمی خوشحال شدیم.»[5] آیا به راستی در ایران اتفاق خاصی رخ داده بود و یا اینکه جریان‌های سیاسی پیروز در این دوره از انتخابات با آن طرف مرزها سری داشتند که این گونه دشمن را خوشحال کرده بود. سایروس، مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید، دلیل این خوشحالی را چنین اعلام می‌کند: «من باور دارم که زمان برقراری مجدد روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا فرا رسیده است. ریاست جمهوری آقای خاتمی، فرصتی برای برقراری مجدد روابط است.»[6]

روزنامه ایران نیز که از مطالب عناصر آمریکایی به وجد آمده بود، با چاپ مشروح مصاحبه رئیس جمهور وقت اصلاحات با شبکه‌ی سی‌ان‌ان آمریکا در دی ماه 1376 به درج مطلبی از رئیس جمهوری آمریکا پرداخت که کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا، عقب نشینی آقای خاتمی را نه تنها کافی ندانست، بلکه آرزو کرد به قدرت رسیدن اصلاح طلبان، نهضتی به سوی گشایش و آزادی در ایران منتهی شود: «با انتخاب پرزیدنت خاتمی، احساس می‌کنم تحولات و تغییر روش‌هایی در ایران دیده می‌شود. امیدوارم پس از پیروزی فراگیر اصلاح طلبان، آزادی و گشایش بیشتری در این کشور به وجود آید. امیدوارم و دعا می‌کنم آنچه را که در انتخابات در ایران، دیده‌ایم، به این معنا باشد، که نهضتی به سوی گشایش و آزادی به وجود آمده است.»[7]

در این میان مطبوعات وابسته به جریان سازش و مذاکره نیز با انواع و اقسام روش ها سعی در تابوشکنی و تبلیغ و ترویج موضوع ارتباط با آمریکا داشتند. روزنامه دولتی ایران متنی از پرویز ورجاوند دبیر کل گروهک جبهه ملی منتشر کرد که در آن سیاست خارجی ایران را درگذشته، منفی ارزیابی نموده و انزوای کشور را در نتیجه این سیاست دانسته است: «سیاست خارجی ما سیاست قهر با دنیا و سیاست توأم با تنش به خصوص با کشورهای صاحب قدرت دنیا بوده است که در نتیجه، رفتار منفی غرب را به دنبال داشت. شیوه دشمن سازی ایران، تأثیر بسزایی در عرصه دیپلماسی ایران به جای گذاشته است.»[8]

روزنامه صبح امروز، مطلبی را از احمد زیدآبادی آورد که در آن سیاست خارجی ایران را قشری گری و سطحی نگر معرفی و لزوم مذاکره با آمریکا را گوشزد می‌کند. سیاست خارجی هیچ کشوری به اندازه کشور ما دچار قشری گری، سطحی نگری و رفرمالیسم نبوده است. هم و غم همه طراحان و مجریان سیاست خارجی صرف اظهار نظرهای بی فایده در مورد رابطه ایران و ایالات متحده آمریکا شده است. باید قبح عدم مذاکره با آمریکا شکسته شود. [9]

عباس عبدی – که یکی از فعالین شاخص جریان دوم خرداد است- را باید نماد «توبه از دشمنی با آمریکا» دانست. وی که از دانشجویان مشارکت کننده در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 58 بود، سال ها بعد دیگر از استکبارستیزی دست کشیده بود. عبدی، همان سال‌ها با نگارش یادداشتی در روزنامه خرداد با تاکید بر لزوم ایجاد ارتباط با آمریکا، مردم انقلابی و استکبارستیز ایران را تعدادی اوباش لقب داد. او نوشت: «رابطه با آمریکا در شرایطی که منافع ملی را تأمین کند، اشکال ندارد و دفاع از انقلاب، امروز با شعار دادن، محکوم کردن و مرگ بر گفتن ها، معنا ندارد. آن‌هایی که شعار مرگ بر آمریکا می‌دهند، بدانند این شعار با اتکا به تعدادی اوباش محقق نمی‌شود.»[10]

او در مرداد سال 1377 به دعوت سازمان آموزشی و تربیتی سازمان ملل (یونسکو) به پاریس رفت و در جریان سفر خود با «باري روزن» آخرین وابسته فرهنگی سفارت آمریکا در تهران که از گروگان‌های دانشجویان پیرو خط امام بود، دیدار کرد.

وی در این دیدار، تسخیر لانه جاسوسی که خود از بانیان آن بود را اقدامی احساسی دانست و مدعی شد این عمل با هدف نجات جان آمریکایی ها انجام گرفته است (!) : «آنچه را باید در اینجا بگویم این است که با توجه به احساسات آن موقع مردم ایران علیه شاه و شناختی که از رابطه شاه و آمریکا داشتند، تصرف سفارت آمریکا، مسالمت‌آمیزترین و کم‌هزینه‌ترین اقدامی بود که علیه ایالات متحده در ایران انجام شد و اگر آن واقعه رخ نمی‌داد، دیر یا زود گروه‌های دیگری به صورت مسلحانه به آنجا حمله می‌کردند و کمترین نتیجه‌اش قتل تعداد زیادی آمریکایی بود.»[11] وی هم چنین از گفتگو و مذاکره میان محافل غیر رسمی ایران آمریکا حمایت و آرزو کرد تا دیوار بی اعتمادی میان دو کشور کوتاه شود.

این اظهارات، آن هم از سوی کسی که خود در اشغال سفارت آمریکا نقش داشته موج رسانه‌ای فراگیری در جهان ایجاد کرد و موجب ایجاد امیدواری بسیاری از پشتوانه‌های جریان تجدیدنظرطلب در آن سوی مرزها شد. روزنامه لوموند در همان ایام نوشت: «آشتی گروگان و گروگان‌گیر؛ باید اصلاحات سیاسی ایران را باور کرد.»

عبدی البته در 30 خرداد 1378 در اجلاس «ایران در قرن 21» در نیکوزیای قبرس شرکت کرد و به همراه ابراهیم یزدی، عزت الله سحابی، رضا رئیسی طوسی در خصوص رابطه ایران و امریکا سخنرانی کرد. عبدی با سخنرانی در این اجلاس کوشید تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را اقدامی احساسی از سوی دانشجویان خط امام جلوه دهد و البته وی نسبت به برقراری رابطه با آمریکا اظهار خوش‌بینی کرد.

عبدی خود بعد ها در خصوص این دو اقدام، با پذیرش اشتباه خود گفت: «با این حال در هر دو مورد یعنی حرکت در کنفرانس قبرس و مناظره با گروگان آمریکایی می‌باید بپذیریم که ضروری بود نسبت به انگیزه‌ها و نیز آثاری که این‌گونه کنفرانس ها در مرزبندی میان نیروهای داخل و بیرون حاکمیت دارد توجه بیشتری صورت می‌گرفت. به علاوه در خصوص مناظره در مقر یونسکو از آنجا که احتمال تأثیرگذاری در سیاست‌های کلان خارجی کشور متصور بود، لازم می‌آمد که موافقت مقامات برای انجام چنین کاری اخذ شود.»[12]

در عین حال بارها این ادعا توسط حامیان خاتمی مطرح می‌شد که انتخاب او در دوم خرداد 76، ایران را از خطر حمله نظامی آمریکا نجات داد! می‌توان پذیرفت آمریکایی‌ها در قالب تاکتیک چماق و هویج، در آن مقطع با مطرح کردن ادعای دروغ نقش ایران در انفجار «ظهران» عربستان، تبلیغات وسیعی را درباره احتمال حمله نظامی به ایران، به راه انداخته بودند. گاهی هم دیپلمات‌های غربی یا کارشناسان ایرانی مراکز تحقیقاتی آمریکا نیز در سفر به ایران، با لابی‌های دیپلماتیک و یا شرکت در همایش‌های تخصصی به این فضا دامن می‌زدند خصوصاً که دموکرات‌های آمریکایی با مداخله نظامی در منطقه آشفته بالکان چهره دیگری را از خود به نمایش گذاشته بودند. اما آیا واقعاً بیل کلینتون حاضر به قبول یک ریسک بزرگ در قبال کشوری بود که مناطق مختلف خاورمیانه و جهان اسلام، عمق استراتژیک آن محسوب می‌شدند و آیا هرگونه اقدامی از این جنس منافع آمریکا را در کل منطقه و بلکه جهان به خطر نمی‌انداخت؟ از همه این‌ها گذشته آنچه برای آمریکایی‌ها اهمیت داشت نه ضربه ولو محدود نظامی، بلکه خواسته‌ای بود که آن‌ها بارها اعلام کرده بودند: «تغییر رفتار سیاسی جمهوری اسلامی ایران.»

این تغییر رفتار در فضای نگرانی از تهدید نظامی، بایستی از بطن تحولات سیاسی داخلی ایران برون می‌آمد. تغییر در نگرش جناح‌های سیاسی درون حاکمیت، اگر در جهت همین خواسته، رخساره عیان می‌کرد، هدف آمریکایی‌ها تحقق یافته بود. مجبوریم از طریق مثال‌های کوچک به جست‌وجوی این تغییر نگرش برویم. روزنامه سلام درست سه ماه و نیم بعد از دوم خرداد 76 در ستون خوانندگان مطلبی را در واکنش به این کلام رهبر معظم انقلاب به چاپ رسانده بود که فرموده بودند: «غرب دائماً به نظام اسلامی، می‌گوید که به جامعه جهانی برگردید در حالی که منظور اصلی آن‌ها از این درخواست آن است که فرهنگ غرب را بپذیرد.» ستون الو سلام، در روز شنبه 15/6/76 متن توهین آمیزی با این مضمون را در پاسخ به این بیانات درج کرد: «بهتر است همه در گفتار و نوشتار، طوری بگویند و بنویسند که مورد استهزا قرار نگیرند. مثلاً خواستم عرض کنم که به جامعه جهانی برگشتن و ایجاد روابط سالم با تمام کشورهایی که انقلاب اسلامی را قبول دارند که شعار انتخاباتی عزیز ما هم بوده به هیچ وجه به معنای قبول فرهنگ غرب نیست. این نوع برداشت‌های منفی از هر نوع سخنی و از هر نوع حرکتی یک نوع عوام‌فریبی است.»[13] این پیام کوتاه، آنقدر برای رادیو رژیم صهیونیستی هیجان انگیز بود که آن را یکی از «شدیداللحن‌ترین انتقادهای آشکار محافل داخلی حکومت نسبت به آیت الله سیدعلی خامنه‌ای» و «به سخریه گرفتن» ایشان نامید. چاپ چنین مطالبی در روزنامه ارگان غیررسمی مجمع روحانیون مبارز – که خاتمی عضو آن بود- حاوی این پیام برای آمریکا، غرب و صهیونیست‌ها بود که مجموعه جدیدی که بر قوه مجریه حاکم شده و از قضا تا چند سال قبل، دولت پیش از خود را به سبب تلاش برای بازگشت به نظام جهانی سرزنش می‌کرد، قصد شورش بر مناسبات ارزشی نظام جمهوری اسلامی را دارد. این دقیقاً هدفی بود که آمریکا و غرب از تهدیدهای نظامی و غیر نظامی تعقیب می‌کردند.

وقتی مدیر اولین روزنامه برآمده از ستاد انتخاباتی جریان پیروز انتخابات خرداد 76 (روزنامه جامعه) به خبرنگاران و نویسندگان خود تاکید می‌کرد که دیگر از عبارت رژیم اشغالگر صهیونیستی استفاده نکنند و فقط همان کلمه اسرائیل را به کار ببرند، می‌شد تشخیص داد که حداقل بخش مهمی از این مجموعه، پیوستن به روند سازش و خیانت به ملت فلسطین را تعقیب می‌کند.

چنین موضع‌گیری‌هایی چنان غربی‌ها را نسبت به تحقق تغییر رفتار جمهوری اسلامی متقاعد کرده بود که زمانی که سیدمحمد خاتمی ملاقاتی با رهبران مقاومت فلسطین و لبنان داشت، مارتین ایندایک فرستاده ویژه دولت کلینتون به خاورمیانه، این ملاقات و حمایت رئیس جمهور وقت از مقاومت فلسطین را مایه «پریشان خاطری آمریکا» خواند و گفت: «خود آقای خاتمی کسی بود که بیانات محکمی علیه تروریسم و از جمله تروریسم ضد اسرائیل ایراد کرد. از این رو منطقی است که انتظار داشت دولت ایران به نحوی عمل کند که با آن بیانات محکم سازگاری داشته باشد.»

در همان زمان شبکه تلویزیونی آمریکایی سی‌ان‌ان در گزارشی از دیدار خاتمی از کشورهای عربی گفت: «در سخنان خاتمی رئیس جمهور ایران اثری از مواضع ضد غربی که مورد علاقه رهبران شیعه ایران بود دیده نمی‌شد. یک سیاستمدار غربی اعلام کرد سخنان خاتمی تازه و آرمانی است.» در همان ایام رادیو آمریکا ملاقات خاتمی با رهبران مقاومت اسلامی فلسطین را این گونه تحلیل کرد: «آقای خاتمی غیرمستقیم پیامی هم به رادیکال‌های داخل کشور می‌دهد که اگر به دنیای عرب رفته فقط با آن‌هایی که نرمش دارند و سازشکارند، ملاقات نکرده، بلکه با رهبران تند و مخالفان صلح اعراب و اسرائیل هم گفت‌وگو داشته است و این کار، او را تا حدودی از گزند مخالفان داخل کشور مصون می‌دارد.»[14]

عبدالله نوری هم در آن روزها مواضع جدید خود را در حمایت از روند سازش با رژیم صهیونیستی بیان می‌کرد. نوری که زمانی برجسته‌ترین عضو دولت خاتمی بود در دفاع از مندرجات روزنامه خود (خرداد) در میان ناباوری همگان گفت: «مخالفت با روند سازش خاورمیانه چه نفعی عاید ملت ایران می‌کند، جز این که به عنوان حامی تروریسم معرفی می‌شویم؟ جز آن که باید هزینه‌های سنگین اتخاذ چنین مواضعی را در عرصه‌های سیاسی بین‌المللی و اقتصادی بپردازیم؟» او با بیان این گفته که «سخنان امام خمینی (ره) حتی در مورد اسرائیل را نیز در یک ظرف زمانی خاص با یک مورد بررسی قرار داد» سعی داشت شمول عام استراتژی تاریخی امام خمینی (ره) در قبال مسائل خاورمیانه را زیر سؤال ببرد. [15]

البته این تنها مورد در مواضع جدید عبدالله نوری نبود. او استدلال می‌کرد که روابط مستقیم ایران و آمریکا حتی در ارتباط کشورهای هم‌جوار با ما تأثیری مثبت می‌گذارد. او مدعی بود که عدم رابطه و مذاکره با آمریکا خریداری دشمنی آمریکا و ایجاد جرئت در کشورهای دیگر برای یافتن مواضع تندتر علیه ایران است! مواضع گذشته عبدالله نوری نشان می‌داد که موضع گیری جدید او از یک عقبه فکری خارج از چارچوب اعتقادی گذشته‌ی او و افرادی که کوله باری از فخر به خط امامی بودن را حمل می‌کردند، برخوردار است. این عقبه فکری را نظریه‌پردازان سکولاری مثل «مراد فرهادپور» تشکیل می‌دادند که در نشریات نو ظهور مثل «راه نو» (به مدیریت اکبر گنجی) توسعه اقتصادی را پیش شرط جامعه مدنی و ادغام در بازار جهانی را پیش شرط توسعه اقتصادی معرفی می‌کردند و سپس تاکید داشتند: «تا آنجا که مسئله ادغام در بازار جهانی مطرح است، مشکل اصلی در مرحله نخست ماهیتی ایدئولوژیک دارد و حل آن مستلزم کمی توهم زدایی است… جای خالی فقدان رابطه با آمریکا را نه ژاپن و نه اروپا نمی‌تواند پر کند و کسب جایگاه بهتر برای اقتصاد ایران در بازار جهانی مشروط به برقراری رابطه و داد و ستد با آمریکاست.»

این در حالی بود که سیاست استکبار ستیزی و استقلال طلبی ملت ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره موجب عزت و افتخار بوده و بیداری اسلامی همراه با عزت‌مندی مسلمانان و آزادی خواهان در سراسر جهان نتیجه همین سیاست، ارزیابی می‌شود. نکته مهم و حائز اهمیت، تغییر موضع و عدول از موضع‌گیری برخی از عناصر تندرو و فعال در محکوم کردن آمریکا در گذشته و اتخاذ سیاست آشتی پذیری در بعد از دوم خرداد 1376 و لزوم تسلیم شدن به هژمونی آمریکا در دهکده جهانی ساختگی ابر قدرت ها، است. اما موضع قاطع رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه 26 دی ماه 1376 خواب شیفتگان آمریکا را آشفته کرد. ایشان در فرازی از خطبه‌های این نماز جمعه فرمودند: «مواضع نظام، همچون گذشته، محکم و استوار است و از ارزش ها و باورهای خود هرگز عدول نخواهیم کرد.»[16]



[1] – نشریه سیاست خارجی، حقدار، 1378، ص 111

[2] – مصاحبه CNN با خاتمی، ۱۳۷۶/۱۰/۱۸

[3] – روزنامه کیهان، ۱۳۸۹/۶/۷

[4] – روزنامه کیهان، ۱۳۷۹/۴/۱۸ ص 14

[5] – محمد تقی کرامتی، وسوسه شیطان بزرگ، (قم، همای غدیر، 1383) ص 170

[6] – همان، ص 170

[7] – روزنامه ایران، ۱۳۷۸/۱۲/۱۶، ص 3

[8] – روزنامه ایران، ۱۳۷۹/۱/۲۰ ص 5

[9] – روزنامه صبح امروز، ۱۳۷۸/۱۲/۱۷ ص 2

[10] – روزنامه خرداد، ۱۳۷۷/۱/۲۰، ص 2

[11] – سلام، ۱۳۷۷/۵/۱۳

[12] – روزنامه ايران، ۱۳۸۱/۱۰/۵

[13] – روزنامه سلام، ۱۳۷۶/۶/۱۵

[14] – صدای آمریکا، ۱۳۷۸/۲/۲۴

[15] – شوکران اصلاح، دفاعیات عبدالله نوری

[16] – خطبه های رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه  ۱۳۷۶/۱۰/۲۶

ارسال دیدگاه