دست چدنی آمریکا و فشار در عین مذاکره

حادثه‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی که ابوطالبی به شرکت در آن متهم شده، حادثه‌ای است که هم برای امریکایی‌ها و هم برای ایرانی‌ها از ارزش فوق‌العاده‌ای برخوردار است. موضوع گروگان‌گیری سال 58، برای امریکا در حیطه حیثیت ابرقدرتی او و برای ایران به مثابه یکی از پایه‌های مشی ایدئولوژیکش، یعنی مبارزه با استکبار تعریف می‌شود.

سال 2009 میلادی هنگامی که باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا، طی پیامی نوروزی به مردم ایران عنوان کرد که «دست دوستی» خود را به سوی مردم ایران دراز کرده است؛ رهبر معظم انقلاب در پاسخ به این گفته‌های رئیس جمهور تازه‌وارد آمریکا فرمودند: «اگر دستى دراز شده باشد كه يك دستكش مخملی رويش باشد، اما زيرش يك دست چدنى باشد، اين هيچ معناى خوبى ندارد. عيد را به ملت ايران تبريك مي‌گويند، اما در همان تبريك، ملت ايران را به طرفدارى از تروريسم، دنبال سلاح هسته‌اى رفتن و از اين قبيل چيزها متهم مي‌كنند.» کمتر از سه ماه بعد، یکی از بزرگترین و تأسف‌بارترین حوادث تاریخ انقلاب یعنی فتنه‌ی 88 به وقوع پیوست.

اوباما که از ابتدا با سیاست «فشار و مذاکره» روی کار آمده بود، شرایط پس از فتنه را مناسب دید. شدت گرفتن تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی در کنار دور شدن تدریجی دولت وقت از گفتمان اصیل انقلاب، به افزایش مشکلات داخلی دامن زد. با این وجود ملت ایران با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، «حسن روحانی» را به عنوان رئیس جمهور ایران اسلامی انتخاب کردند.

حسن روحانی با گردشی محسوس در روابط خارجی سعی کرد حسن نیت دولت خود را نسبت به جامعه‌ی بین الملل خصوصاً ایالات متحده نشان دهد. اتخاذ سیاست «دیپلماسی لبخند» توسط «محمدجواد ظریف» با استقبال تمامی کشورهای دنیا مواجه شد. این رویکرد که به توافق زودهنگام هسته‌ای با عنوان «برنامه‌ی اقدام مشترک» منجر شد، البته واکنش‌هایی را در طرف مقابل داشت.

متأسفانه بر خلاف آنچه که دستگاه دیپلماسی ایران انتظار داشت، آمریکایی‌ها نه تنها از فشار و تهدید در این چند ماه صرف نظر نکردند، بلکه به گواه آمار و ارقام، به مراتب بیش از گذشته به تهدید و اهانت به مردم شریف ایران پرداختند. این روند که به صورت بحث برانگیزی ادامه دارد، تردید‌ها را درباره‌ی کارآمدی سیاست لبخند بیشتر کرده است؛ به گونه‌ای که در آخرین اقدام، کنگره‌ی ایالات متحده با تصویب لایحه‌ی عدم صدور ویزا برای کسانی که امنیت آمریکا را تهدید می‌کنند، از ورود «حمید ابوطالبی» به عنوان سفیر جدید ایران در سازمان ملل، جلوگیری کرده است.

اما پرسش اساسی این است که چرا باید واشنگتن در ازای ابراز حسن نیت فوق‌العاده‌ی ایران و عمل به تعهداتی بیش از تکالیف بین المللی، باز هم برای ایران مشکل آفرینی کند؟ «حسین موسویان» عضو سابق تیم مذاکره کننده‌ی هسته‌ای و از افراد نزدیک به حسن روحانی در گفتگو با روزنامه‌ی «آرمان» معتقد است: «کنگره‌ی آمریکا از توافقنامه‌ی هسته‌ای ژنو به شدت عصبانی بود. تلاش‌های زیادی کرد که در اجرای آن اخلال کند. دو سه ماهی تنش سنگین بر سر این مسئله بین کنگره و دولت اوباما ادامه یافت که نهایتاً مقاومت و قاطعیت اوباما و حمایت افکار عمومی آمریکا موجب شد که کنگره عقب‌نشینی کند. موضوع آقای ابوطالبی فرصتی برای کنگره به وجود آورد که تلافی کند زیرا موضوع گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی در افکار عمومی این کشور یک مساله‌ی حساسی است. دولت اوباما هم نخواست که این مسئله تبدیل به یک چالش جدید با کنگره شود». اما آیا همه‌ی ماجرا همین است؟

در دنیای امروز از نظر قاطبه‌ی کارشناسان مسائل سیاسی، تحلیل یک‌وجهی، تحلیلی سست است. با نگاهی به رویکرد واشنگتن درباره‌ی ایران پس از توافق هسته‌ای باید گفت که نمی‌توان این اقدام آمریکا را اقدامی با «مصرف داخلی» دانست. طرح مجدد و مجدانه‌ی مسئله‌ی حقوق بشر و حمایت ایران از تروریسم از طرف اروپا و آمریکا، نقض خطوط قرمز حاکمیت نظام در دیدار هیئت‌های اروپایی و اشتون با عاملان فتنه و واریز نمایشی و همراه با تأخیر مبالغ مورد توافق در «طرح اقدام مشترک» بدون حق برداشت، تنها بخشی از برنامه‌ای است که اوباما در ابتدای ورودش به کاخ سفید مطرح کرد و آن «فشار و مذاکره» است. با وجود این اقدامات، علاقه‌ی زایدالوصفی که دولت ایران برای به ثمر نشستن مذاکرات هسته‌ای دارد، این گمانه‌زنی را که «ایران تحت فشار تحریم حاضر به مذاکره شد»، تقویت می‌کند. لذا طرف غربی تلاش می‌کند با اقداماتی دیگر برای «تحقیر ایران» تلاش کند. «خاویر سولانا» مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه‌ی اروپا در اندیشکده‌ی بروکینگز معتقد است: «آنچه در مذاکرات اتمی ایران به دست آمده، بیشتر از انتظار من بود البته باید بسیار محکم بوده و به فعالیت ادامه دهیم.» تاکتیک «تحقیر طرف مذاکره» در عین امتیازات فراوانی که کسب شده است، برای این است که غرب بتواند شرایط بسیار سنگین‌تری را بدون دادن امتیازات قابل توجه به ایران تحمیل کند. حتی زمین زدن مذاکرات هسته‌ای به معنی طولانی شدن و یا تعلیق مدت‌دار مذاکرات، موجب تضعیف دولت ایران بوده و غرب می‌تواند موج‌سواری بیشتری بر روی آن بکند.

ماجرای ابوطالبی می‌تواند به افزایش تنش و تأثیر آن بر مذاکرات هسته‌ای منجر شود. لکن به دلیل اصرار طرف ایرانی برای رسیدن به نتیجه، تهران مانع از ورود تنش به پرونده‌ی هسته‌ای خواهد شد و نخواهد توانست ایستادگی‌ای از خود نشان دهد که البته این نیز موجب تحقیر دولت ایران خواهد شد.

در صورتی که پیگیری حقوقی دولت در این‌باره به نتیجه نرسد- زیرا آمریکا زیر بار لغو لایحه نمی‌رود- ایران در حالت خوش‌بینانه مقاومت خواهد کرد که دو اثر مهم خواهد داشت: نخست اینکه ناگزیر است سطح روابط دیپلماتیک خود را با سازمان ملل کاهش دهد که این خود هزینه‌هایی دارد. دیگر اینکه تنش‌ها با آمریکا و البته جامعه‌ی بین الملل افزایش می‌یابد و زمینه برای فشارهای بیشتر آمریکا علیه ایران فراهم می‌شود.

اما اگر دولت روحانی زیر بار تغییر گزینه‌ی مورد نظرش برای سازمان ملل برود، اثرات فاجعه‌بارتری برای نظام اسلامی دارد. نخست اینکه سناریوی «تحقیر» در این رابطه کامل می‌شود و ایران می‌پذیرد که در این ماجرا شکست خورده و تن به تحقیر داده است. از سوی دیگر این پذیرش شکست به اختلافات داخلی و مخالفت‌ها علیه دولت دامن می‌زند و او را با چالش جدی مواجه می‌کند. اما فاجعه‌بارتر از این دو اثر این است که حادثه‌ی تسخیر لانه‌ی جاسوسی که ابوطالبی به شرکت در آن متهم شده است، حادثه‌ای است که هم برای آمریکایی‌ها و هم برای ایرانی‌ها از ارزش فوق‌العاده‌ای برخوردار است. موضوع گروگان‌گیری سال 58 برای آمریکا در حیطه‌ی حیثیت ابرقدرتی او تعریف می‌شود و برای جمهوری اسلامی به مثابه یکی از پایه‌های مشی ایدئولوژیکش، یعنی مبارزه با استکبار تعریف می‌شود. به هر حال عقب‌نشینی در این ماجرا ضربه‌ی سنگینی به آرمان‌های نظام وارد می‌آورد.

تیم دیپلماسی دولت اگرچه در قبال کشورهای جهان به خوبی سیاست «لبخند» را در پیش گرفته است، لکن به نظر می‌رسد مولفه‌ی «خوی دشمنی دشمن» را در نظر نگرفته باشد. در حالی که «جن پساکی» سخنگوی وزارت خارجه‌ی آمریکا مدعی است که ما پیشتر درباره‌ی ابوطالبی به ایران هشدار داده بودیم، دلیل انتخاب بازی‌ای که به قول موسویان دردسر غیر ضروری می‌آورد هنوز روشن نیست. در واقع رویکرد «تحقیرآمیز» دولت اوباما و دقت کم در اتخاذ سیاست‌های درست در دستگاه دیپلماسی، می‌تواند به مثابه دستی چدنی باشد که بدون دستکش مخملی ضربه می‌زند. با تمام این مسائل، توجه و اصرار بر حقوق هسته‌ای و مقاومت در برابر زیاده‌خواهی‌های غرب باید اولویت اصلی سیاست خارجی ایران باشد؛ مقاومتی که انقلاب اسلامی امروز بیش از پیش بدان نیازمند است.

ارسال دیدگاه