دوهفتهی اخیر را می توان هفته بهتها و تعجبها دانست. پس از موضع گیریهای نرمشآمیز مقامات جمهوری اسلامی در خصوص کاهش تنش با آمریکا و اقبال برای حل و فصل دیپلماتیک مناقشات، ایالات متحده نیز با تغییر لحنی نسبی سعی در جلب نظر تهران کرد به طوری که بسیاری از رسانهها و تحلیلگران اظهارات مقامات دو کشور را آغازی برای پایان 34 سال خصومت تلقی کردند. این گمانه زنیها زمانی قوت گرفت که باراک اوباما و حسن روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل به ارائه دیدگاههایشان پرداختند. استقبال گسترده از بیانات روحانی همه را به از سرگیری روابط امیدوار کرد و تماس تلفنی اوباما و روحانی تردیدها را درباره عزم دو طرف برای حل و فصل مناقشات کمتر کرد.
درحالی که هنوز غبار سفر نیویورک بر تن هیات ایرانی بود، باراک اوباما در دیدار با بنیامین نتانیاهو با بیان اینکه ایران بر اثر تحریمها پذیرفت بر سر میز مذاکره بنشیند، موضع سلطهجویانه پیشین خود را تکرار کرد. علاوه بر این بیان اینکه “همه گزینهها از جمله گزینه نظامی” همچنان روی میز است، موجبات رضایت اسرائیل را فراهم کرده و امید به حسن نیت را در ایرانیان خاموش کرد.
سوال اساسی اینجاست که آیا به گفتهی بعضی از تحلیلگران علاقمند به رابطه با آمریکا، اظهارات جدید اوباما تاکتیکی برای جلب رضایت رژیم صهیونیستی است؟ یا حاکی از حقایقی است که در جنجال رسانهای غرب و برخی از جریانات داخلی، گم شده است؟ بسیار واضح و مبرهن است که اگر نگوییم تمام دغدغه آمریکا، بخش عمده ای از دغدغه آمریکا برای کاهش تنش با ایران، حفظ موقعیت و امنیت رژیم صهیونیستی است. اوباما در نطق خود در مجمع عمومی سازمان ملل از اسرائیل با عنوان “متحد استراتژیک” خود در خاورمیانه نام میبرد. لذا بسیار غیر منطقی است که پنداشته شود جای استراتژی و تاکتیک در نظر آمریکاییها با یک سخنرانی روحانی عوض شود. بلکه به عکس اگر لحن نسبتا آرام اوباما را تاکتیکی برای حفظ جایگاه استراتژیک اسرائیل در نظر بگیریم، گزاف نیست.
اما سوال دیگری مطرح می شود اینکه اگر هدف آمریکا از این ابراز تمایل به بهبود روابط، حفظ جایگاه اسرائیل است، چرا نتانیاهو از ابتدا با بدترین الفاظ نسبت به بهبود روابط با ایران هشدار داده است؟ چرا اسرائیلیها اعلام می کنند نباید فریب لبخند ایران را خورد؟ عده ای در داخل این عصبانیت را ناشی از عملکرد قوی هیئت ایرانی میدانند و عصبانیت اسراییل را ناشی از توفیق ایران در جلب نظر بسیاری از کشورها میدانند که به انزوای اسراییل میانجامد.برخی نیز هیئت ایرانی را ناموفق و در بازی خورده میبینند و عصبانیت اسراییل را “نعل وارونه” ای می دانند که آنها برای ترغیب ایران به ادامه همین مسیر، استفاده کرده اند.
به عقیده نگارنده آنچه که در حال روی دادن است، تلفیقی از این دو نگاه است. یعنی اسرائیلیها همزمان هم مشتاق ادامه این روند هستند و هم مخالف آن. آنها از توفیق ایران در جلب نظر سایر کشورها بیمناکاند و البته منافعی را هم در بهبود روابط ایران و آمریکا می بینند لکن “راهکنش” آمریکا را به اندازه کافی قدرتمند نمیدانند. به خوبی روشن است که آمریکا نیز چنانکه از سخنان اوباما پیدا بود، تمایلی جدی برای امتیاز داد به ایران ندارد و به بازی “برد- برد” معتقد نیست. به نظر میرسد موضع حقیقی آمریکا که تا این لحظه تغییری در آن داده نشده است، همان مواضعی است که در دیدار با نتانیاهو مطرح شده است. موضعی که “اندیشکدهی امنیت ملی” اسرائیل هم آن را تایید می کند.
مرکز سابان اندیشکده بروکینگز نیز پیش از دیدار اوباما و نتانیاهو در گزارشی به قلم “تامارا وایت” اعلام کرده بود: “توافق تهران و واشنگتن برای مذاکره، تل آویو را راضی نمیکند و واشنگتن مجبور است برای تسکین او، تحریمهایی را علیه ایران عملی سازد. باتوجه به انعطاف اوباما و احتمال عملی نبودن تحریمها، اسرائیل از طریق فشار بر کنگره این تحریمها را پیگیری می کند.”
اگرچه کنگره تحریمهای جدید را یک ماه یعنی تا پس از مذاکرات ژنو 1+5 به تعویق انداخته است اما نشان میدهد عزم برای فشار بر روی ایران بسیار جدیتر از عزم برای حل و فصل مناقشات است.با این وجود غرب از ایران میخواهد که اقدامات عملی اعتماد ساز انجام دهد در حالی که خود غربیها هنوز ادبیات قابل اعتماد ندارند.
تاکید برخی مقامات غربی بر باقی ماندن تحریمها به عنوان اهرم فشار در مذاکرات، چیزی جز سوء نیت آنها را به ذهن متبادر نمی کند. بنابراین جمهوری اسلامی لازم است نسبت به رفتارهای غرب از خوش بینی مفرط پرهیز کرده و با هوشیاری نسبت به غرب عمل نماید. چرا که مذاکرهای که یک طرف خود را طلبکار و دیگری را متهم بداند بازی نامتوازنی است.
به عقیده نگارنده لازم است دستگاه دیپلماسی ایران در قبال این دورویی طلبکارانه آمریکا از اقدام نامتقارن استفاده کند. این اقدام می تواند در زمین مذاکره برای شخص ثالث تعریف شود. یعنی به جای بازی با پرونده هستهای، ایران خود را برای چانه زنی در “ژنو2” آماده کند. دراین زمین ایران نقش موثری خواهد داشت و در ازای برگ برنده غرب یعنی تحریمها، برگ برنده سوریه را رو خواهد کرد. اگر آمریکا و غرب بتوانند به توافقی با ایران برسند که همانا انتخابات در سوریه و اخراج نیروهای غیر سوری باشد، میتوان به حسن نیت غرب در عدم سلطهجویی امیدوار بود. در غیر این صورت غرب نشان خواهد داد که هنوز تغییری در نوع نگاه خود نسبت به مسایل جهانی ایجاد نکرده است.