چالش‌های پیش روی رئیس جمهور آینده‌ی مصر

کاهش تمامی میزان‌های سنجش رشد اقتصادی مصر از جمله منابع ارزی بانک مرکزی، کاهش تولید ناخالص داخلی و نیز کاهش جذب سرمایه‌گذاری خارجی در پس تحولات سه سال گذشته‌ی مصر، شعارهای انقلابی مردم مصر را تحت‌الشعاع خویش قرار داده است.

با گذشت بیش از سه سال از انقلاب 25 ژانویه‌ی 2011 در مصر، صحنه‌ی اجتماعی مصر هم‌چنان انقلاب مردمی به خود ندیده است. اگرچه در این مدت شاهد تحولات گسترده‌ای بوده‌ایم اما هنوز شعارهای اصلی مردم به فراموشی نرفته است. صدای اصلی مردم در آن زمان برکناری مبارک بود که آزادی و عدالت اجتماعی را خواستار بودند. غیر قابل انکار است که با روی کار آمدن السیسی و برکناری مرسی، اتفاقات میدان‌ رابعه، سرکوب و بازداشت رهبران اخوان‌المسلمین و ایضاً سایر معترضین مدنی، تصویب قانون تظاهرات، ممنوع الفعالیت شدن حرکت 6 آوریل، افزایش فشار اقتصادی و سنگینی برخی رفتارهای کشورهای همسایه از جمله لیبی و اتیوپی، خواسته‌های عدالت اجتماعی و اقتصادی تا حدودی رنگ باخته است که شاید باید دست‌مایه‌ی اصلی آن را در هراس غرب و آمریکا از به دست گرفتن حکومت از سوی حرکت‌های اسلام‌گرا دانست.

از سوی دیگر، در صحنه‌ی کنونی مصر، شاید بتوان این دوره را دوره‌ی انتقالی قلمداد نمود؛ دوره‌ی گذار از تحولات سه سال گذشته به واسطه‌ی انتخابات، به سرنوشتی که آینده‌ی آن مبهم می‌نمایاند.

اکنون این مسئله که آیا این انتخابات از مشروعیت و سلامت لازم برخوردار است یا خیر، محل تأمل است؛ اما بررسی مسائل پیش‌روی رئیس‌جمهوری آتی مصر، شناخت بهتری از آینده‌ی مصر خواهد داد:

سیاست خارجی

مصر به عنوان بزرگترین و پرقدمت‌ترین کشور عربی، پس از تحولات 2011، در کانون توجهات بین‌المللی قرار گرفت؛ چرا که مصر با توجه با فضای فرهنگی و غلبه‌ی جریان فرهنگی‌اش بر جهان عرب در حوزه‌های غیر دیپلماسی، تحولات سیاسی داخلی‌اش در سیاست سایر کشورها- به واسطه‌ی جریان فرهنگی- تأثیرگذار خواهد بود. شاید آن چه که باعث شده مصر کنونی از سیاست خارجی خویش بیشترین نفع را ببرد، همانا کسب سرمایه‌گذاری خارجی، دریافت وام و جذب جهانگرد باشد و از سویی دیگر، کسب وجهه‌ای دموکراتیک‌گونه در عرصه‌ی بین المللی. حال در این عرصه، مصر با چند مسئله‌ی پیش‌رو مواجه است.

1. مصر و آمریکا: آمریکا تا پیش از تحولات بیداری اسلامی در منطقه‌ی شمال آفریقا و به ویژه مصر، صاحب نفوذ و قدرت برتری بوده است، چندان که این کشور یعنی مصر، برای اسرائیل به عنوان گنجی استراتژیک قلمداد می‌شده است. اگر تا پیش از تحولات 2011، آمریکا دارای گسترده‌ترین ساختار اطلاعاتی و ابزارهای دقیق پردازش تصمیم‌گیری بوده است، پس از روی کار آمدن السیسی، در ابتدا به سمت سیاستی منفعلانه‌ روی آورد اما اکنون، در بهترین حالت اگر براندازی حکومت مرسی را در اعتصاب‌های کارگری و اختلاف عمیق بین احزاب اسلامی و سکولار متحد بدانیم، با روی کار آمدن السیسی، سیاست آمریکا را در چند مرحله می‌توان در نظر گرفت:

1- توقف کمک‌های نظامی به ارتش مصر. 2- محکوم نمودن سرکوب نظامی فعالان مصری. 3- آغاز گسترش روابط در سطح وزیر دفاع و وزیر خارجه. 4- آزادسازی کمک‌های نظامی به مصر. 5- تعیین سفیر جدید در مصر و کاملاً هماهنگ با سیاست‌های رژیم صهیونیستی.

با در نظر گرفتن تمامی سیاست‌های آمریکا، آن چه که بیش از هرچیز مورد توجه است، رفتار محتاطانه‌ی آمریکایی‌هاست. علی‌رغم وابستگی شدید ارتش مصر به آمریکا، این کشور جایگاه مطلوبی در پیشینه‌ی ذهنی مردم مصر ندارد. لذاست که با وقوع انقلاب 2011 و تضعیف بیش از پیش جایگاه آمریکا در صحنه‌ی اجتماعی، نوع روابط این دو کشور به نحو ظریفی از سوی اذهان مردم مصر پیگیری می‌شود. بنابراین نوع سیاست السیسی در مواجهه با آمریکا نیز تأمل‌برانگیز بوده است. گرایش السیسی به سمت روسیه در زمان توقف کمک‌های نظامی آمریکا و سپس ارائه‌ی تصویری عبدالناصر گونه از السیسی در رسانه‌های مصری، دال بر تلطیف فضای فکری مردم مصر نسبت به جایگاه السیسی است و در پس آن حفظ موقعیت ارتباط با آمریکا مدنظر قرار دارد. السیسی ابتدا با ایجاد تصویری ملی‌گرا، چندی پیش در مصاحبه با رویترز، روابط با آمریکا را راهبردی و باثبات دانست.[1] در سویی دیگر، پیش از این، وزیر خارجه‌ی مصر، نبیل فهمی نیز بر این نوع ارتباط تأکید داشته است. بنابراین، مادامی که السیسی بتواند منافع اسرائیل و منافع استراتژیک و اقتصادی آمریکا را حفظ نماید، مورد حمایت آن‌ها خواهد بود و از سویی، السیسی نیز، به دلیل تلاش برای ایجاد ثبات مدنی و سیاسی و بعد از آن اصلاحات اقتصادی، خود را اکنون بیش از پیش نیازمند حمایت آمریکا می‌داند.[2] بنابراین به نظر می‌رسد مهم‌ترین مسئله در زمینه‌ی رابطه‌ی مصر و آمریکا، وجود پس‌زمینه‌ی منفی در اذهان عمومی نسبت به آمریکا و سیاست‌های آن باشد که در صورت برجسته شدن این روابط، می‌تواند عاملی شود جهت تضعیف جایگاه السیسی و در نتیجه تقویت یکی از احتمالات انفجار اجتماعی پس از سرکوب‌های شدید از سوی ارتش مصر.

2. پیمان صلح: آن چه که در انقلاب 2011 به عنوان بزرگترین خطر برای اسرائیل محسوب می‌شد، اکنون در سایه‌ای از آرامش قرار گرفته است. اما معضل اصلی در این رابطه، سابقه‌ی ذهنی منفی مردم مصر به اسرائیل است. لذا شاهد هستیم که هر دو کاندیدا نسبت به این قضیه بسیار محتاطانه موضع گرفته‌اند به ویژه این‌که پیمان صلح، نقش حیاتی برای امنیت اسرائیل محسوب می‌شود.

1- در صورت به خطر افتادن پیمان صلح- به این دلیل که اکنون شرایط مصر کاملاً مساعد جنگ داخلی و شورش‌های گسترده‌ی اجتماعی است- نباید از نظر دور داشت که سرنوشتی هم‌چون سوریه، دور از نظر اسرائیل نباشد. به عبارتی، ایجاد درگیری داخلی و تمرکز تمامی نیروهای جهادی در منطقه‌ای مشخص، هم‌چون صحرای سینا.

2- تشدید وابستگی به منابع انرژی اسرائیل؛ چرا که اکنون اسرائیل در پرتو آشفتگی سیاسی مصر به خوبی از وجود منابع مشترک گازی استفاده می‌کند[3] و نیز با در نظر گرفتن بحران آبی که ممکن است هر لحظه گریبان‌گیر مصر گردد.

3. اتحادیه‌ی آفریقا: اکنون پررنگ‌ترین مسئله‌ی مصر و کشورهای هم‌جوار رود نیل، وجود معضلی به نام سد النهضه اتیوپی است. در حقیقت نیل شاهرگ حیاتی مصر است. آنچه که گه‌گاه، سد النهضه را برجسته می‌سازد، توجه به دو نکته است: 1- در صحنه‌ی رقابت بین دول عربی، هیچ کشوری چندان خواستار استقلال و عزت مصر نمی‌باشد. فلذا از این قضیه، سایر کشورهای صاحب نفوذ جهت فشار آوردن به حاکمان مصری استفاده می‌کنند. 2- چشم‌‎داشت مصر بر کمک خارجی و عدم توجه به توانمندی‌های داخلی، موجبی است بر وابستگی بسیار این کشور بزرگ عربی.

از آن جایی که اتیوپی روابط بسیار خوبی با اسرائیل دارد و به نوعی مستعمره‌ی اسرائیل است، بعید به نظر می‌رسد که سد النهضه عاملی جهت جنگ شود چرا که مصر، از لحاظ داخلی به شدت تحلیل رفته است و هم چنین برجسته شدن موقتی این مسئله، گزینه‌ی بسیار مناسبی خواهد بود جهت کنترل اقدامات داخلی و خارجی مصر.[4]

4. عربستان: کمک مالی فزاینده‌ی عربستان به السیسی، اولین سفر خارجی السیسی به عربستان، تعریف و تمجید از عربستان از سوی السیسی، نیازمندی مصر به بازار کار گسترده‌ی عربستان برای کارگران مصری، همگی شواهدی است دال بر سرآغاز روابط حسنه‌ی فی‌مابین؛ روابطی که از دو منظر قابل توجه است:

1- اقتصادی: وابستگی روزافزون مصر به عربستان و تأکیدات پیاپی عربستان مبنی بر نگه داشتن مصر در دست سیاست‌های عربستان؛ اصولاً مصر کنونی به فرض ریاست جمهوری السیسی، بدون مد نظر قرار دادن عربستان امری ناممکن می‌نماید. وابستگی اقتصادی که ریشه در افکار سعودی‌ها مبنی بر سیطره‌ی جایگاه خویش بر کشورهای عربی دارد.

2- بین المللی: «از دید مصری‌ها، بالا گرفتن نقش منطقه‌ای عربستان در طول سه دهه‌ی گذشته، میراث عملکرد نظام مبارک است و چه بسا بسیاری از آن‌ها بر آن باشند که با رفتن مبارک، نیازی به بقای چنین میراثی نیست. از این منظر مداخله‌های عربستان در مسائل پس از انقلاب، برای بسیاری از مصری‌ها غیر قابل اغماض است و در نتیجه نوعی تضاد و تنافر در ذهنیت مصری‌ها علیه ریاض و تحرکات آن شکل گرفته است.»[5] لذا با نگاه به آینده اگر شاهد روند دموکراسی در مصر باشیم، این امر، یعنی دوگانه‌ی دموکراسی‌خواهی جوانان مصری و حاکمیت سلطه‌گران عربستان، به معضل تبدیل خواهد شد. شاید جدای از آن که عربستان به دنبال بسط سیطره‌ی خویش بر جهان عرب است، دو هدف دیگر را در نظر داشته باشد: 1- دور نگه داشتن جبهه‌های جهادی اسلامی از مرزهای خویش. 2- ثبات وضعیت تزلزل و وامداری در مصر به عنوان گزینه‌ی مطلوب عربستان.

امنیت داخلی و اجتماعی

وجود سرکوب‌های شدید رهبران و طرفداران اخوان‌المسلمین و فعالان مدنی، خود عاملی است جهت گسترش فضای اعتراضات در قالب بمب‌گذاری و… . اما از سویی دیگر چه بسا دولت آینده نیز از این فضا به سمت ایجاد خفقان بیشتر حرکت نماید. به نوعی با بهره‌برداری از فضای ترور و حتی به وسیله‌ی عناصر درونی حکومت سعی بر تشدید نمودن این فضا بنماید. چنان که بمب‌گذاری نزدیک ساختمان پلیس قاهره و هم‌چنین تشدید فعالیت گروه‌هایی چون انصار بیت‌المقدس مشکوک ارزیابی شد؛ لذا با توجه به مشکلات عدیده‌ی دولت آینده، بعید به نظر می‌رسد که در صورت به قدرت رسیدن السیسی، وی اعتراضات اجتماعی را برتابد. چندان که تا کنون، به واسطه‌ی تشدید فضای امنیتی در کنار قانون تظاهرات، جامعه‌ی مصری به شدت از جو خفقان رنج می‌برد.

مسائل اقتصادی

کاهش تمامی میزان‌های سنجش رشد اقتصادی مصر از جمله منابع ارزی بانک مرکزی، کاهش تولید ناخالص داخلی و نیز کاهش جذب سرمایه‌گذاری خارجی در پس تحولات سه سال گذشته‌ی مصر، شعارهای انقلابی مردم مصر را تحت‌الشعاع خویش قرار داده است. در حقیقت دوگانه‌ی عدالت اجتماعی و اوضاع اقتصادی از ابتدای انقلاب مطرح بوده است. اگرچه در جامعه‌ی دانشجویی و جوان مصر، شعار عدالت اجتماعی هم‌چنان به عنوان محور محسوب می‌شود، اما از سویی دیگر اوضاع اقتصادی وخیم به نسبت زمان مبارک، بر وخامت اوضاع اجتماعی می‌افزاید. هر چند که السیسی با تغییر نخست‌وزیر و روی کار آوردن شخصیتی اقتصادی و دریافت کمک‌های مالی، سعی در اصلاح اوضاع اقتصادی دارد اما در این میان دو نکته قابل تأمل است:

1- برجسته شدن قضایای اجتماعی و فرهنگی که محوریت آن تقریباً خارج از شعارهای 25 ژانویه بوده و از سوی رسانه‌های مصری مطرح می‌شود، نشان از تلاش برای تغییر فضای روانی جهت دور نگاه داشتن از اعتصابات کارگری و اعتراضات مدنی جامعه دارد.

2- عربستان به عنوان مخالف سرسخت انقلاب مردمی مصر، به گونه‌ای در حمایت مالی مصر قدم برداشته است که نبض اقتصادی این کشور را به دست خویش گرفته است و بدین طریق نیز می‌تواند بخش زیادی از جامعه‌ی مصر را که در سطح پایینی از شرایط اقتصادی به سر می‌برند، به دست خویش کنترل نماید.

لذاست که با توجه به سیاست ثبات اقتصادی از طریق ایجاد ابتدایی ثبات سیاسی در آینده و ایضاً با تکیه بر جذب سرمایه‌ی خارجی و وام خارجی، وابستگی روزافزون سیاست‌های خارجی مصر و افزایش اعتراضات اجتماعی را شاهد باشیم.



[1]  السیسی: روابط ما با ایالات متحده‌ی آمریکا، یک رابطه‌ی راهبردی و باثبات است./ خبرگزاری رویترز، 2014/5/15.

[2]  با بررسی سیاست‌های السسیسی به این نتیجه خواهیم رسید که وی در ابتدا به دنبال ایجاد ثبات سیاسی و سپس بهبود اوضاع اقتصادی است. برای مطالعه‌ی بیشتر رجوع شود به: «مسیر دشوار دموکراسی در مصر»، نوشته سهراب شهابی و فهیمه عباسی؛ فصلنامه روابط خارجی، سال پنجم، شماره چهارم، زمستان 92.

[3]  اندیشکده مؤسسه واشنگتن بررسی کرد: تلاش اسرائیل برای غارت منابع انرژی مدیترانه/ خبرگزاری تسنیم، 93/2/21.

[4]  لا يمكن حل مشكلة إثيوبيا بالحرب بسبب الطبيعة الجغرافية/ الیوم السابع، 2014/5/17.

[5]  مصر و عربستان، روابطی محکوم به دگرگونی/ حسن احمدیان؛ موسسه مطالعاتی اندیشه سازان نور.

ارسال دیدگاه