اداره موفق هشت سال دفاع مقدس دوران سراسر افتخاري است که ذهن هر ناظر کنجکاوي را متوجه خود ميسازد. به راستي مديريت عملياتهاي دفع مقدس و الگوي مديريت بحران آن چيست که توانست اينچنين قدرتمندانه و افتخار آميز ايران را از اين تجاوز عظيم پيروزمندانه حفظ کند. طراحي اجرا و سازماندهي عمليات کربلاي پنج و درهم شکستن دژهاي شرق شهر بصره و عبور تاريخي رزمندگان اسلام از رود خروشان اروند در عمليات والفجر هشت هنوز به عنوان يک معماي مديريتي باقي مانده است. و اين پرسشي است که آن به صورت کاملا علمي عرضه نشده است و توصيف اين پديده در قالب يک مدل مفهومي در دانش مديريت حداقل اقدامي است که در اين زمينه ميتواند انجام پذيرد.
در مقاله حاضر ابتدا به بررسي انواع جنگها مي پردازيم سپس تحليلي درمورد شاخصه ها و مولفه هاي جنگ تحميلي هشت ساله عليه کشورمان خواهيم داشت.
بصورت کلي و شکلي مي توان جنگها را اينطور دسته بندي نمود:
*جنگهاي بر سر قلمرو
*جنگهاي صليبي
*جنگهاي جهاني
*جنگهاي منطقه اي
*جنگها در خطوط مرزها
*جنگهای دريايي يا هوايي
*جنگهاي شهري
*جنگهاي بر اثر کودتا و انقلاب
*جنگهاي کوچک يا درگيري
*جنگهاي کوتاه مدت چند روزه با آتش بس سريع
*جنگهاي گسترده آبي خاکي هوايي طولاني مدت
*جنگهاي قبيله اي يا حزبي
*جنگهاي غيرنظامي(اقتصادي، اطلاعاتي، علمي تخصصي و…)
شاخصه هاي جنگ تحميلي
در بررسي جنگ تحميلي هشت ساله عليه کشورمان مولفه هايي وجود دارد که مي توان به بررسي آنها پرداخت که اجمالا نام برده مي شود:
مدت – مناطق درگيری – تعداد شهدا و اسرا و مجروحين – ارتشها – مديران و فرماندهان* – طرفهاي حامي
مديران و فرماندهان در دفاع مقدس
اصولا در دفاع مقدس، مديران را ميتوان به چند دسته تقسيم بندي نمود:
فرماندهان ارتش با سابقه امور نظامي
نيروهاي انقلاب، بعضا با سوابق نظامي يا اطلاعاتي که پس از تشکيل سپاه در جايگاه فرماندهان سپاه ظاهر شدند.
در مقاله حاضر قصد داريم به بررسي مولفه هاي مديريت در ابتداي تشکيل سپاه بعنوان نيرويي نظامي که در بدو تشکيل، درگير يک جنگ تحميلي سنگين گرديده است بپردازيم.
شاخصه هاي مديران ابتدايي سپاه در سالهاي اول تشکيل
رشد بر اساس لياقت و قدرت مديريت
در اين باره مي توان گفت هسته اوليه مديران و فرماندهان ارشد سپاه مديراني واقعا توانا بوده اند چه اينکه اين نهاد نظامي هنوز به دوسال از تاسيس و سازماندهي اش نگذشته درگير جنگي تمام عيار ميگردد و با بسيج نيرو و البته امکانات ضعيف، علي الحساب جلوي پيشرفت سريع نيروهاي ارتش عراق را در مرزهاي شهرهاي درگير مي گيرد. مي توان گفت که مديران اوليه اين ارگان، ذاتا مدير بودند. در سالهاي دوم و سوم به بعد پيروزيهاي مکرري بدست مي آيد که نهايتا ارتش عراق را مجبور به پذيرفتن يک طرفه آتش بس مي کند.
در همين باره نکته اي از مقام معظم رهبري نيز شنيدني است که به همين نکته اشاره مي نمايند:
در دفاع هشت ساله – در مجموعهى داوطلبان و سپاه و اينها – هيچكس بعنوان فرمانده و رئيس وارد ميدان نمي شد؛ همه بر اساس تلاش خودشان به مقامات بالا مي رسيدند؛ يعنى يك نفرى وارد مي شد، بسيجى معمولى بود؛ بعد مىديدند آدم قابلى است، مي شد فرماندهى دسته يا فرماندهى گروهان، بعد مي شد فرماندهى گردان، بعد مي شد فرماندهى تيپ، مي رفت بالا. مديريت جنگِ آن زمان هم فقط مديريت نظامى نبود؛ من چون اوائل كار، مدت كوتاهى از نزديك كارها را مي ديدم، بعد هم كه از دور؛ تهران بوديم، لاكن جريانها را مي فهميدم و مي دانستم. مديريت، صرفاً مديريت نظامى نبود؛ مديريت سياسى بود، مديريت فكرى بود، مديريت انسانى و ادبى و اخلاقى بود؛ تا كسى اين چيزها را نداشت، نمي توانست مجموعهى زيردست خودش را اداره كند و هدايت بكند. اين شهيد عزيز(شهيد برونسي) وارد می شود؛ نه معلومات دانشگاهى دارد، نه عنوان و تيتر رسمى و دانشگاهى دارد، اما آنچنان در كار مديريت جنگ پيشرفت می كند كه به مقامات عالى می رسد و شخصيت برجستهاى می شود؛ شخصيت جامعالاطرافى كه مثلاً فرماندهى تيپ می شود، بعد هم به شهادت می رسد. ايشان اگر چنانچه به شهادت نمی رسيد، مقامات خيلى بالاتر – از لحاظ رتبههاى ظاهرى – را هم طى می كرد.
سعي در نمايش توانايي ها و قابليتها
در فضاي سالهاي ابتداي انقلاب که مديريت کلان کشور تغيير کرده بود و نظام جديد در حال کادرسازي و معرفي مديران انقلابي تازه نفس بود، انگيزه معنوي تعهد و خدمت باعث می شد که افراد با قابليتها و تواناييهاي فردي و اجتماعي سعي در جلب توجه و اعتماد داشته باشند. اين نکته باعث بوجود آمدن فضاي رقابتي خدمت در بين قشري از مديران جوانتر در کشور گرديد و نهايتا نتايج مثبت اين رويداد در مديريت جنگ ديده شد.
مديران برنامه ريز با اصول تئوريک قوي
سون تزو در اين مورد می گويد: رهبران شايسته بايد بجاي سعي در نابودي حريف،چنان عمل کنند که سبب تغيير مسير اقدامات حريفان به سمتوسوي موافق هدف غايي اين رهبران شود. در صورتي که تضاد يا رقابت بين سازمانها و يا مقاصد سازمانها وجود داشته باشد،با برنامهريزي دقيق نهتنها ميتوان مقاصد خود را به کرسي نشاند بلکه از رانده شدن ديگران از خود نيز جلوگيري کرد.
سعي فرماندهان براي کاهش حداکثري تلفات بخاطر احساس مسئوليت معنوي
اينکه جنگ تحميلي با تعداد شهداي بسيار کمتر از حد معمول به پايان رسيد(در مقابل اين مدت، مساحت منطقه نبرد و حجم آتش و عمليات) خود يکي از نکاتي است که در دانشگاههاي نظامي جهان درمورد روش و منش فرماندهان ما در مورد آن بحث می شود و به عنوان يکي از نکات مثبت و هنر فرماندهان ما از آن ياد مي شود. در واقع اين نکته يه شکلي از مديريت منابع محسوب می شود.
استفاده حداقلي از منابع و کمترين هدر رفت
يک مدير براي رسيدن به اهداف، بايد کمترين می زان منابع به هدر دهد و به همين لحاظ است که يک مدير شايسته ميزان دخالت خود را در کار آن دسته از کارکنان که براي انجام کار خود، آموزشهاي تخصصي لازم را ديده و مسئوليت انجام کار را به عهده گرفتهاند به حداقل ميرساند. در جنگ تحميلي فرماندهان ما بعضا حق اختيار و انتخاب شکل عمليات را درلحظه حمله باتوجه به شرايط متغير به فرمانده زيردست خود می دادند و اين خود يکي از عوامل انعطاف و موفقيت آنان بود. طرح اهداف غيرواقعي، ارائه سياستهايي که منجر به کاغذبازيهاي بيشتر اداري شود و انتصاب مديراني که آمادگي مديريت را ندارند منتج به هدر رفتن فعاليتهاي سازماني در بسياري از پروژهها و حتي عدم موفقيت و شکست بسياري ديگر خواهد شد.
توانايي ايجاد تغييرات درلحظه
يکي ديگر از عوامل موثر و کليدي براي موفقيت، توانايي مدير در واکنش سريع و ايجاد شبهه در قصد واقعي است تا سبب شود که ديگران توجهشان به سمتوسويي جلب شود که عرصه اصلي رقابت نيست.اگر مدير بتواند حريف را وادارد که در برابر چندين و چند موضع احتمالي،منابع خود را براي آمادگي دفاعي تقسيم و در همان حال مدير،عرصه اصلي مورد نظر خود را پنهان نگه دارد،آنگاه توان دفاعي حريف در عرصه واقعي رقابت از آنچه در غير اين صورت ميبود ضعيفتر خواهد شد. در نمونه هاي زيادي فرماندهان ما دشمن را در منطقه اي مشغول نگه داشته، سپس با تجهيزات بيشتري در منطقه اصلي نبرد حاضر و عمليات را آغاز می کردند و در اکثر موارد تاکتيک مورد نظر نتيجه مناسب در بر داشت.
به بحث گذاشتن روشها و تئوريها با نيروهاي پايينتر و اجازه تصميم گيري در مسايل جزيي و عملياتي
مهم نيست که يک استراتژي تا چه اندازه روي کاغذ کامل و مقبول باشد،آنچه اهميت دارد اين است که استراتژي،قابليت تعديل و اصلاح داشته باشد تا در مرحله اجرا بتوان به بهترين شکل با وضعيتهاي مختلفي که پيش ميآيند تطبيق داده شود.در عين حال مديران و رهبران سازماني بايد بتوانند نقاط قدرت و ضعف خود و رقبا را بشناسند.در چنين شرايطي با درک و شناخت وضعيت موجود و اصلاح استراتژي اصلي،مبارزه رقابتي به نفع طرفي تمام خواهد شد که وضعيت را بهتر درک کرده باشد. برخي دانشمندان نظامي بر اين باور اند که بايستي دستورات آنهايي که از ميدان و صحنه واقعي مبارزه به دورند ناديده گرفته شود يا به نقل قوي از وي«برخي از دستورات رؤسا نبايد پذيرفته شود». اين مساله نه بدين صورت بلکه به صورت يک امر قراردادي و پذيرفته شده در دوران دفاع مقدس بارها و بارها رخ مي داد که نمونه هاي آن در تاريخ جنگ ثبت شده و در کتبي مانند “همپاي صاعقه” نيز مواردي يافت می شود. کم نيستند مواردي که مدير،گروهي زيردست بلهقربانگو(که به ميل خود آنچه را که مدير ميخواهد بشنود نه آنچه که او ميبايست بشنود به وي ميگويند)به دور خود جمع کرده است و نتيجه اين اقدام صد البته در نهايت براي مدير و يا سازمان برآيند مثبتي نخواهد داشت.
شناخت نيروها و منابع و توان آنها
توانايي مدير در شناخت گروه زيردست خود و رفتار متناسب با آن يعني حمايت از گروه و منابع موجود که لازمه حياتي موفقيت هرگونه استراتژي و برنامهريزي بلندمدت خواهد بود. عدم موفقيتهاي سازمان ريشه در شش مورد زير دارد:
عدم قدرت گروه – گروه قوي اما رهبران ضعيف – رهبران گروهي بيانضباط – رهبران و اعضاي گروه فاقد اصول اخلاقي – فقدان ديد بلندمدت
اهميت نوع تفکر مدير، سپس روش اجرا
نحوهِ رفتار مديران و تصميم گيرندگان كشور در دوران جنگ را مي توان با توجه به شرايط نفوذ دو مكتب فكري آرمان گرايي و واقع گرايي مورد تجزيه و تحليل قرار داد. پيروان اين دو مكتب فكري در بحراني ترين شرايط جنگ، به هم زيستي با يكديگر تن دادند و هيچ گاه به حذف يكديگر اقدام نكردند. تجربه هاي جنگ هشت ساله هم احتياطهاي واقع گرايي و هم مطلوب نگريهاي آرمان گرايي را در بر دارد؛ زيرا، اين دو مكتب فكري در وضعيتهاي مختلف جنگ، به دو نياز ضروري پاسخ دادند. نياز نخست، حفظ كشور در برابر جهان خصم و نياز دوم بهره گيري از پتانسيل آرمان گرايي براي غلبه بر دشمن بوده است. جدال ميان واقع گرايان و آرمان گرايان بر سر استراتژي كشور در جنگ بود. به اعتقاد آرمان گرايان، جنگ، تنها با راه حل نظامي و سقوط صدام و حزب بعث پايان مي پذيرفت و از نظر واقع گرايان، پايان جنگ از طريق سياسي و كنارآمدن با مسئولان كشور عراق نيز امكان پذير بود. پيروان هر دو ديدگاه براي تأمين نظر خود بر اهداف و روشهايي تأكيد داشتند.
عاملي بنام مقاومت و پشتکار
فرماندهان خلاق اغلب براي مدتي با مقاومت مواجه بودهاند با اين حال مقاومت سد راه آنها نشده بعضي از آنها با نيروي جسماني و بعضي ديگر با نيروي اراده يا نبوغ خلاق يا زمانبندي درست پيروز شدهاند. بخصوص در دفاع مقدس، عامل مقاومت جسمي که نشات گرفته از مقاومت روحي دارد مساله اي بود که بسيار به کمک فرماندهان ما آمد و در غير اينصورت در جبهه هاي يخ بسته کردستان و جبهه هاي جوشان و داغ جنوب کاري از پيش نمی رفت.
خلاقيت و قدرت تصور پيش از اجرا
ابتدا به قدرت تصور خود اجازه صعود به آسمانها را ميدهيم و سپس آن را به زمين باز گردانده و مهندسي ميكنيم. اين سخن يکي از استراتژيستهاي تئوري پرداز اين عرصه است که مي گويد در طراحي عمليات می بايست تصور را آزاد گذاشت تا انواع روشها را مطرح کند و با عيب يابي و تصميم به موقع به بهترين آنها عمل نمود. كسب تجربيات تازه و خلاقيت دو نياز حياتي بشر است، با تشخيص اين مطلب كه تصور خلاق عامل اصلي در رهبري نظامي است، در يک تحقيقات كه نُه سال به طول انجاميد نشان داده شد كه خلاقيت در رهبري نظامي ضروري است. شهدايي مانند شهيدان احمد کاظمي و حسن باقري که طراح والفجرها بودند يا حسين خرازي نماد خلاقيت در جنگ شناخته می شوند. توان بالقوه تصور خلاق، داراي حد و مرزي نيست مثلاً «ژول ورن» بندرت محيط آرام خانه را ترك مينمود با اين وجود قدرت تصورش توانست وي را به اكناف جهان سير دهد. يك فرمانده خلاق نظامي بايد بتواند خود را به جاي دشمن قرار دهد که اين موضوع کمک بسياري می تواند در قدرت او براي حدس زدن واکنش دشمن نسبت به کنش خويش بنمايد. هيچ فرد نظامي نميتواند بدون مجبور به كاركردن قدرت تصورش ژنرال بزرگي شود.
هوش عاطفي
نقش احساسات و عواطف در فعاليتهاي روزمره، سالهاست كه مورد توجه دانشمندان جهان قرار گرفته است. در كشور ما نيز از جانب برخي دانشپژوهان، نخبگان و دستاندركاران سازمانها و مديريت، خوشبختانه به اين امر مهم پرداخته ميشود. در تحولات نوين مديريتي، بتدريج در شيوه رفتار سازماني و تصميمگيري، از عقلگرايي و منطقگرايي محض به سوي تأثيرپذيري از نقش هيجانات عاطفي برخاسته از احساسات پيش ميرويم البته اين بدان معنا نيست كه نقش عقل و منطق و دانايي را به كلي انكار كنيم.
دستها را ميتوان اجير كرد. اما قلبها را نميتوان. هميشه تحليل با مغز است اما تصميم را دل ميگيرد. شخصيت كه در اصطلاح عام همان رهبري است خصلت جسماني، فكري، بياني، قاطعيت اخلاقي موجب دستيافتن به ابزار قدرت ميشود در جوامع نخستين قدرت بدني منبع دستيابي به قدرت كيفردهنده بود در روزگار كنوني قرابت شخصيت با قدرت شرطي يعني با توانايي ترغيب با ايجاد باور است. در جنگ هشت ساله همواره فرماندهان ما در شبهاي عمليات سعي در زنده کردن روحيه حماسي و غبار زدودن از روح معنوي و احساسي افراد داشتند تا جاييکه يکي از نکات مهم قبل از شروع يک عمليات، صحبت فرمانده براي نيروها بود. دو ستون انديشه عاطفه و منطق است اهميت ما، در قبول يارداني كلام و پيام نيست بلكه ارزش ما به اين است كه از انديشه دريافت شده چگونه استفاده كنيم و در پذيرش انديشه بايد اولويتها را تعيين كنيم و اولويت انديشه در ارتباطات عاطفي است فرماندهان خلاق، بايد ابتدا با سوادان عاطفي باشند در سواد عاطفي، سواد علمي نهفته است. ارتباط عاطفي در كوتاهمدت قابليت جذب دارد و سن و جنس و نژاد و گروه نميشناسد. در ارتباطات عاطفي، جلب توجه مهم است كه بايد به بيداري ذهن منجر شود. فرماندهان خلاق بايد توجه داشته باشند كه آماده كردن شرايط لازم براي انتشار كلام، از خود كلام مهمتر است.
تز رهبري معنوي و نفوذ در قلبها
«رهبري معنوي» در ادبيات رايج مديريت در جهان، موضوعي فوق العاده مهم و در عين حال، تك بُعدي و نگاه به آن، عموماً ابزاري و عيني است. مقصود از ويژگي هاي معنوي رهبران و رهبري معنوي در ادبيات علمي موجود در جهان، رهبري بر اساس معنويت منهاي دين است. اما در دوران دفاع مقدس، اين مساله يعني رهبري معنوي، موضوعي کاملا چند وجهي و ترکيبي بوده است. بدين معني که در فرماندهان ما با شبيه سازي جنگ با شرايط يک شخصيت کاريزماتيک و شبيه سازي شرايط مانند نبرد عاشورا در کربلا، قادر به انگيزش و غليان دروني افراد و نيز توليد انگيزه بودند و ضمن اينکه در همين شبيه سازي رهبري معنوي و رهبري قلوب را نيز بدست می گرفتند و از نيروها بيشتر بصورت کيفي و با تمام ظرفيت استفاده می کردند و همين مساله يکي از عوامل کاهش تعداد شهداي جنگ ما نسبت به جان باختگان جنگهاي ديگر می باشد.
قدرت طراحي و ساختاردهي
فرماندهي واحدهاي نظامي نخست با تقسيم قدرت و صلاحيت در درون سازمان نظم ميگيرد. در ميان گروههاي مختلف و مدارج خدمت روابط فرماندهي و فرمانبري(بالادست و زير دست) به وجود ميآيد و سعي ميشود اين روابط با تحميل ارزشها و اعمال مجازاتها حفظ شود. سازمانهاي موجود در درون جامعه را ميتوان براساس شاخصهاي مختلف از جمله براساس نوع پاداش و قدرداني و يا نوع وسايل و ابزاري كه جهت دستيابي به اهداف سازمان مورد استفاده قرار ميگيرد، طبقه بندي كرد.
برقراري نظم
انضباط كه براي به فرمان درآوردن جنبه حيواني آدمي و رام كردن طبيعت وحشي اوست نخستين پله نردبان تربيت است. زيرا ميل به آزاد بودن چنان نيرومند است كه وقتي انسان به آن خو گرفت، همه چيز را در راهش فدا خواهد كرد. از اين رو است كه بايد انضباط را برقرار كرد. زيرا دگرگون كردن اخلاق كسي كه لجام گسيخته بار آمده در دورههاي بعدي، بسيار دشوار خواهد بود انسان بيفرهنگ خام و خشن است ولي انسان بيانضباط، سركش. بيانضباطي بدتر از بيفرهنگي است. زيرا بيفرهنگي را ميتوان در دورههاي بعد، جبران كرد ولي بي انضباطي و خطاهايي كه از آن برميخيزد جبران ناپذيرند. اهميت انضباط در آن است كه از يك سو آدمي را براي پيروي از نظم و قانون آماده ميكند و از سوي ديگر زمينهاي براي به كار بستن فرمانهاي خرد ميگردد. ناگفته پيداست که هنر بزرگ بکارگيري نيروهايي که از اقصي نقاط کشور آمده اند اگر در فرماندهان ما وجود نميداشت چه فجايعي را در بر داشت. در واقع فن مديريت و تربيت نيرو و اعمال انضباط مساله اي بود که فرماندهان ما را در برابر آزموني بزرگ قرار داد.
استراتژيهاي خلاق
استراتژي نظامي عبارت است از هنر يا دانش سازماندهي و كاربرد ابزار براي اهداف سياسي. استراتژي در محاسباتش از بزرگي و كوچكي محيط، از منابع نظامي و اجتماعي بهره ميجويد. غير از استراتژي نظامي، استراتژيهاي ديگر از قبيل استراتژيهاي فراگير «ملي» يا بزرگ را ميتوان نام برد. استراتژي نوعي ديسپلين است كه با پيدايش دولت پيوند نزديك داشته و يكي از قديميترين ديسپلينها بشمار ميرود. «علمي بودن» استراتژي نيز همچون برخي ديگر از حوزههاي علمي و ديسپلينهاي آكادميك ميان دو قطب «هنر» و «عمل» در نوسان است. استراتژي ميان بعضي از عناصر تئوريك و پارهاي از عناصر عملي پيوند برقرار ميكند. ناگفته پيداست که يکي از دلايل عدم موفقيت عراق در تهاجم خود به کشور ما، بکارگيري روشهاي جنگ نامنظم و در واقع مواجهه به سبک خلاقانه و نو با مشکلات است. اين نکته هنوز که هنوز است يکي از وجوه تمايز مديران موفق و ناموفق جنگ ماست که جدال بر سر آن هنوز ادامه دارد. تقويت رفتارهاي فعال، مولد و خلاق باعث شادابي و خوشحالي رزمندگان اسلام ميشود. خلاقيت سبب تلفيق حماسه و عرفان و درهمتنيدگي آزادي و آزادگي ميشود. در عصر حاضر كه قرن اطلاعات و ارتباطات است خلاقيت موجب رشد كمي و كيفي رزمندگان اسلام خواهد شد. خلاقيت مشوق خوبي براي بالا رفتن روحيه نبرد و دليري و چابكي رزمندگان است. ايمان و اعتقاد نيل به موازين و استراتژي نظامي و برخورداري از خلاقيت را در رزمندگان اسلامي فراهم ميكند. جنگ تـحميلي ميدان بـروز و ظهور انواع نـوآوري و ابتکـار و خلاقيت در عرصههاي مختلف نبرد بود. از ابتکار در طراحيها تا خلاقيت در امور فني و مهندسي گرفته تا خلاقيت در حوزه فرماندهي و رهبري نبرد و بدون ترديد در اين ميدان سهم وافر جبهه خودي نسبت به دشمن کاملاً آشکار است.
مقاومت رواني و روحيه نبرد
اين مساله در شرايط جنگي در ميان و در سطح افسران رزمي، برخورد بود كه بسيار رواج داشت در جامعهاي كه احترام به نهادهاي قانوني و ريشسفيدان عموميت داشته باشد و اين نوع رفتار سنتگرايانه در درون ارتش گسترش يابد وفاداري افراد نسبت به گروهشان پايدار ميماند و مقاومت افراد در برابر فعاليتهاي نفوذي و خرابكارانه دشمن بيشتر ميشود.
جنگ رواني
گاهي در هر اقدامي كه انسان انجام ميدهد، قدرت روحي و اميد يا برعكس ترس و يأس بيش از اسباب ظاهري نقش دارد. ابوسفيان در جنگ احد براي تقويت روحيه سپاه خود بت هبل را به ميدان آورد و دستور داد سپاهيان اين شعار را بدهند اعل هبل، اعل هبل (زنده باد هبل، زنده باد هبل) پيامبر گرامي هم به علي فرمودند پاسخ بدهد آن حضرت هم جواب داد: الله اعلي و اجل، الله اعلي و اجل (خداوند اعلي و اجل است) اين شعار روحيه دشمن را تضعيف كرد و بر سلحشوري مسلمانان افزود و ابوسفيان اين شعار را داد: ان لنا العزي و لاعزي لكم! (بت عزي از آن ماست و شما عزي نداريد) علي هم به دستور پيامبر اين شعار (كه مفهوم عالي قرآني دارد) را داد: الله مولانا و لامولي لكم (الله مولاي ماست و شما مولا نداريد). در دنياي فعلي نيز که رسانه ها نقش اول جنگ رواني را بازي می کنند هر طرفي که بيشتر سرمايه گذاري می کند می توان گفت که حداقل اگر دچار شکست هم بشود می تواند آثار شکست را راحت تر رفت و روب کند چه در جامعه خودي و چه در سطح جهاني.
الگوي تفكر انتقادي و روحيه انتقادپذيري
در خطوط مقدم، سنگرهاي فرماندهي، جلسات مشورتي و مديريتي فرماندهان، اغلب افرادي وجود داشتند که به شرايط موجود انتقاد داشتند، چه بحق و چه به ناحق. در مواجهه با اين روحيات که بعضا منتقل کننده انتقادات و افکار نيروهاي پايين دست نيز بودند، اگر به روش هوشمندانه اي عمل نمی شد و روحيه انتقادپذيري وجود نداشت، شاهد رشد و اصلاح اشتباهات جزيي و کلي در طراحي ها نبوديم. بعضا مشورت با يک غواص يا حتي يک شخص غير نظامي محلي و شنيدن انتقادات يا پيشنهادات او باعث دگرگوني يک طراحي می گشت.
بروز بودن از لحاظ اطلاعاتي عملياتي، و همچنين رعايت شرايط تحريم
در دوره هشت ساله دفاع مقدس فرهنگ تحريم کاملا جا افتاده و فرهنگ عمومي تصميم گيريها بود. اين مساله بقدري در تصميم سازيها موثر و حساس بود که مي توان گفت که در شرايط جنگ تنها عامل فشار غير نظامي بر کشور ما همين عامل بود. در اين شرايط، استفاده صحيح و بجا و به موقع از امکانات حرف اول را در مديريت بحران مي زند و همين عامل موجب رشد و شکوفايي فکرها و افزايش دقت در بکارگيري مهمات ميشود و نهايتا با راه اندازي خط توليد بعضي تجهيزات در سالهاي بعد، عملا می بينيم که بخاطر شرايط تحريم، بسيار بازدهي استفاده از تجهيزات و امکانات بالاتر می رود. همچنين يک فرمانده نظامي يا يک مدير، اگر بتواند هميشه نسبت به شرايط موجود در حيطه مديريت خويش آگاهي کامل داشته باشد نسبت به موراد ذيل، می تواند ادعا کند که سيستم تحت مديريتش هميشه بروز بوده و آماده برخورد با هرگونه مشکلي را داراست:
– نيازهاي فعلي
– امکانات و تجهيزات موجود فعلي
– منابع فعلي
– تجهيزات ابداع شده مناسب قابل استفاده براي سيستم فعلي
– منابع مورد نياز آينده سيستم جهت رشد مناسب
– مقالات علمي تخصصي و تزهاي جديد ارايه شده در حيطه کاري سيستم تحت مديريتش
می توان ادعا نمود که سرعت رشد تکنولوژي در دهه شصت آنقدري نبود که دائما نياز به بررسي و برگزاري آموزشهاي مربوطه باشد، اما طوري بود که دائما نياز به بررسي امکانات و تجهيزات جديد اهدا شده دشمن به صدام وجود داشت. بهرحال اين مساله از طرف فرماندهان ما دائما از طريق حداقلِ رسانه ها پيگيري می شد.
وجود تفکر و روحيه انقلابـي
در کلمه و واژه انقلابــي، مفاهيمي همچون؛ قانع نبودن به وضع جاري، دائم به دنبال فکر نو و راهکار جديد بودن، تحرک و پويايي نهفته است. فکر انقلابي همواره به دنبال ايجاد تحول و نوآوري است. چنانکه رهبر معظم انقلاب اسلامي ميفرمايند:
«در روحيه انقلابي، فداکاري و ايثار در او هست، ابتکار و کوچک شمردن موانع در او هست، اتکاي به خود و توکل به خداوند در او هست.»
در اين زمينه يکي از فرماندهان سپاه ميگويد: فرماندهان سپاه معتقدند دکترين انقلابي و پويا برتر از دکترينـي است که به معيارهاي کمي و ابزارهاي کلاسيک و مدرن متکي است و اين روحيه انقلابي نميپذيرد که دشمن دست نيافتني است و نميپذيرد که چون برتري فيزيکي دشمن قطعي است، جنگ با او غيرمنطقي است.
برتري ظاهري و فيزيکي دشمن، محدوديتها و کمبودهاي جبهه خودي
کمکهاي بيقيد و شرط استکبار غرب و شرق و کشورهاي عربي در طول دوران جنگ يک واقعيـتي انکارناپذير است و از طرفي محاصره اقتصادي و محدوديتهاي تحميل شده در زمينههاي مختلف تجهيزات و ابزارهاي جنگي به جبهه خودي و اوضاع بسيار بحرانــي اوايل انقلاب، وضعيتــي کاملاً نابرابر را در جنگ پيش آورده بود. توجه خردمندانه به چنين وضعيتي، مديريت جنگ را به تفکر بيشتر و بهرهگيري از فکر خلاق به منظور جبران چنين تفاوت فاحش فيزيکي در جنگ وادار ميکرد. در سراسر دوران دفاع مقدس اين عامل به عنوان يک عامل بسيار مهم و تأثيرگذار نقش خود را به خوبي نشان داد. جايگزين کردن طرح و روش و راهکار جديد به منظور جبران ساير کمبودها به عنوان يک استراتژي در رهبري و مديريت جنگ جاي خود را باز کرد و در نتيجه به ناچار مسأله تفکر و تجزيه و تحليــل و همواره در پي کشف راهکار جديد بودن ، به عنوان يک اصل مهم در همه سطوح فرماندهي مورد توجه قرار گرفت. در دوران دفاع مقدس طراحي عملياتهاي بزرگي همچون خيبر و بدر، والفجر 8 و کربلاي 4 و 5 دقيقاً بر همين مبنا شکل گرفت. به طور کلي، وجود تفکر انقلابي در فرماندهي جنگ و تحمل شرايط ذکر شده يعني برتري قدرت فيزيکي دشمن و عامل توکل و توسل که به عنوان عامل سوم مورد بحث قرار ميگيرد، نتيجهاش خلق سبک جديدي از فرماندهي و مديريت بود که ما آن را سبک فرماندهي انقلابي ميناميم.
اين سبک از مديريت و فرماندهي ميتواند به عنوان يک عامل مستقل مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و امتيازات شاخص آن در برابر همه سبکهاي موجود در ارتشهاي دنيا مورد بحث و توجه قرار گيرد. از جمله امتيازات اين نوع فرماندهي وجود نوعي ارتباط کمنظير بين فرمانده و فرمانبر است. اعتماد و احترام کامل، تبعيتپذيري توأم با علاقه وافر و اجراي دستورات توام با ايثار و گذشت است.
حضور فرمانده در خط مقدم و حذف فاصله بين رييس و مرئوس يکي از ثمرات و نيز اعتقادات دوره دفاع مقدس است که در مديريت کشور نيز در شرايط فعلي ديده می شود. يکي ديگر از ويژگيهاي اين نوع فرماندهي، حضور فرمانده با نيروهاي تحت امر در سختترين شرايط بحراني نبرد و اتخاذ تصميم متناسب با صحنه نبرد آن هم در حادترين زمان است. زيرا معمولاً به دليل عدم حضور فرمانده در نقطه بحران، در سبکهاي کلاسيک و معمول، اخذ تصميم از راه دور دقيق و منطقي نبوده و يا تصميم توام با قبول خطر و داراي عنصر شجاعت نيست و بدين ترتيب اين نکته نيز يک عامل برتري بخش در جبهه خودي است.
برخي نمونه ها
نمونه هايي از نوع مديريت فرماندهان دوران دفاع مقدس، در اتخاذ و اعمال تصميمات مهم و حساس در شرايط خاص نظامي که حاصل ترکيب مولفه هاي نام برده شده در مقاله فوق مي باشد در ذيل آورده شده که بصورت بسيار مجمل و خلاصه شرحي کوتاه از واقعه بيان می کند.
والفجر 8
انتخاب منطقه عملياتي و عبور از رودخانه اروند رود و هجوم به منطقه فاو عراق در واقع غافلگير کردن دشمن است نسبت به اصل منطقه عملياتي، در جايي که دشمن تصـور نکند نيروهاي خودي با همه کمبودها و محدوديتها دست به عملياتي بزرگ بزنند. انتخاب اين منطقه عملياتي به عنوان يک ابتکار عمل بزرگ در جنگ محسوب ميشود.
ابتکار در استراتژي عامل بروز ابتکار در تاکتيک و تکنيک است و در مجموع انتخاب منطقهاي که دشمن را غافلگير کند به طوري که نتواند از همه توان فيزيکي خود بهره ببـرد و يا حداقل در شروع نبرد نتواند مقاومت کند به عنوان اصل ديگري در حوزه مديريت و رهبري جنگ جاي خود را باز کرد و استفاده از هجوم شبانه به عنوان يک اصل مورد توجه قرار گرفته است.
عمليات کربلاي 3
نصب رادارهاي تجاري بر روي شناورهاي تندروي عاشورا و استفاده عملياتي از اين رادارها. تجهيز قايقهاي تندرو به سلاحهاي نيمه سنگين مناسب که در پي بررسيهاي مفصل فني و عملياتي و آزمايش سلاحهاي متعدد و مختلف صورت گرفت. طراحي و ساخت تجهيزات ابتکاري جهت صعود به اسکلههاي دشمن در عمق 11 کيلومتري از ساحل خودي با قابليت حمل و نقل ، که غواصان موج اول بتوانند به آساني از آن صعود کنند، در اين بخش دو نوع وسيلـه سيار و ثابت ابداع شد. طراحي و ساخت انواع پاسگاههاي شناور بهگونهاي که بتواند براي به کارگيري خمپارهاندازها، تانک، توپ ضدهوايي و… جوابگو باشـد. اتخاذ تدابير ابتکاري به منظور مقابله قايقهاي تندرو با حملات شناورهاي عراقي در زمينههايي همچون قدرت تحرک و قدرت هجومي و دفاعي مورد نياز.
عمليات طريقالقــدس
تدبير ابتکاري بعدي شهيد خرازي در ادامه حرکت قبلي نيز قابل ذکر است: براساس اطلاعات کسب شده احتمال هجوم نيروهاي عراقي قبل از هجوم نيروهاي خودي زياد بود و در چنين حالتي عمليات با مشکل اساسي روبرو ميشد، از طرفي براي جلوگيري از حمله احتمالي دشمن امکان تشکيل خط دفاعي مستحکم و درگير کردن حتي يک گردان نيز نبود. در چنين حالتي عمليات با مشکل اساسي رو به رو ميشد، در اين شرايط بحراني فرمانده مبتکر لشگر اسلام تصميم زير را اتخاذ کرد:
انتخاب 30 نفر از نيروهاي زبده و شهادتطلب و استقرار آنها با فاصله نسبتاً زياد تا خطي در حد و انــدازه يک گردان تشکيل که با حجم آتش و ايثار و گذشت اين تعداد نيرو از هجوم دشمن از جناح راست نيروهـاي خودي جلوگيري شود تا گردانهاي ديگر آماده هجوم به دشمن شوند. اين تدبير ابتکاري نيز مؤثر واقع شد و دشمن نتوانست نقشه خود را اجرا نمايد و بنابراين عمليات نيروهاي خودي به موقع و با قدرت انجام شد. در مجموع يک نکته اساسي و مهم ديگر قابل ذکر است و آن نوع برخورد با واقعيت کمبود و يا برتري فيزيکي دشمن است. برخورد منطقي عاقلانه توأم با همان پشتوانه ايماني ميتواند عاملي در جهت ظهور تفکر خلاق باشد ولي برخورد غيرمنطقي و منفعلانه موجب رکود و خشکي چشمه تفکر گردد.
عمليات فتحالمبين
در حالي که نسبت به صحت نقشه عملياتي کشيده شده ترديد و ابهام وجود دارد، در نهايت فرمانده لشگر 14 امام حسين(ع) از قرآن استعانت ميطلبد و با امداد غيبي و الهي ترديدها برطرف شده و راهکار به صورت راهکار قطعي و متقن ظهور ميکند. در پي آن، تدبير الهي ديگري بر ذهن فرمانده خطور ميکند: روشن کردن ناگهاني چراغ کليه تانکها و نفربرهـا و خودروها و شليک همزمان سلاحها، اين حرکت، رعب و وحشت عجيبي در دل دشمن ايجاد ميکند و هجوم نيروهاي خودي از عمق 85 کيلومتري پشت خط اول دشمن شروع ميشود و در نتيجه جبهه دشمن منهدم ميگردد.
نتيجه گيري
قدرت فيزيکي دشمــن مسألهاي واضح و روشن است، محدوديت و کمبود و اختلاف فناوري بين جبهه خودي و دشمن و وجود تحريمها و افزايش روز افزون آنها قطعي است. با بهرهگيري از تجربه دوران دفاع مقدس و قبل از شروع نبرد آينده، ضروري است براي جبران آن کمبـــود و فاصله، هرچه بيشتر و عميقتر از تفکر خلاق بهرهگيري شود و زمان آن هم اکنون فرا رسيده است و بهترين راه بهره گيري از تجارب دوران دفاع مقدس با همه فشارها و تحريمها و دشمني هاست. طبيعتا و قطعا ميتوان گفت بهترين معلم اين تجارب همانهايي هستند که اين تجارب را کسب کرده اند و بلکه بهترين اجراکنندگان آن تجارب همانها هستند: فرماندهان و مديران دفاعي کشور، در سالهاي دفاع مقدس.