فرصت‌ها و تهديدهای دانشگاه

قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمى در عالم غرب مى‌باشد، عبارت از قرن جدايى از دين و طرد دين از صحنه‌ى زندگى است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه‌ى اصلى دانشگاه ما بر مبناى غير دينى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه ها هم از علما و حوزه‌هاى علميه روگردانيدند... .

مقدمه

بي‌شك يكي از  دغدغه‌هاي جدي نظام اسلامي و به خصوص مقام‌معظم‌رهبري، دست‌يابي به دانشگاهي اسلامي است. دانشگاهي كه تجلي حقيقي ارزش‌ها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي باشد و هدف اصلي خود را  تلاش و مجاهده در تمامي عرصه‌ها به خصوص در عرصه علمي در جهت آرمان‌هاي انقلاب اسلامي بداند. امروز بيش از سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذرد. اما واقعيت‌هاي اين سه دهه به خوبي نشان مي‌دهد كه نياز به يك آسيب‌شناسي و تحليل جدي  در مورد نظام علمي كشور وجود دارد. در اين نوشتار مختصر تلاش بر اين است كه فرصت‌ها و تهديدهاي نظام دانشگاهي كشور به عنوان يكي از كانون‌هاي اصلي تربيت نخبگان و نيروي انساني مورد نياز نظام اسلامي مورد تحليل قرار بگيرد.

1- تاريخچه نظام دانشگاهي در كشور

ايجاد اولين دانشگاه‌ها در كشور ما به دوران پهلوي اول، رضاخان باز مي‌گردد. نظام دانشگاهي در آن دوران به نوعي در جهت ايجاد ساختارهاي غربي وارداتي در كشور شكل گرفت و هسته اصلي تشكيل دهنده آن نيز تحصيل‌کردگاني بودند كه در غرب تحصيل كرده بودند و به واسطه وابستگي و تعلق به تمدن غرب بخش زيادي از ايشان سوداي تبديل ايران به يك جامعه غربي را در سر مي‌پروراندند. اما آنچه كه بيش از پيش در آن دوران در سياست‌گذاري در جامعه و در دانشگاه نمود داشت، حركت جامعه و اجزاي آن به سمت يك جامعه آري از شعائر ديني مانند حجاب بود. اين فضا بر فضاي عمومي دانشگاهي كشور نيز اثرگذار بود. چنين شرايطي در  دوران پهلوي دوم نيز ادامه داشت.

مقام‌ معظم رهبري در تحليل نظام دانشگاهي كشور در دوران پهلوي مي‌فرمايند:

«قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمى در عالم غرب مى‌باشد، عبارت از قرن جدايى از دين و طرد دين از صحنه‌ى زندگى است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه‌ى اصلى دانشگاه ما بر مبناى غير دينى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه‌هاى علميه روگردانيدند…..و اما دانشگاه  كه خشت اولش از حوزه‌ى علميه و دين جدا نهاده شده‌بود، در مشت كسانى افتاد كه نه از دين و نه از اخلاق اسلامى و نه از اخلاق سياسى و نه از احساس وجدان يك شهروند نسبت به كشور و ملتشان بهره‌يى نداشتند. در طول هفتاد سال اخير، به جز عده‌ى معدودى از قبيل اميركبير و بعدها هم چند نفرى كه بسيار معدود بودند، بيشتر كسانى كه زمام امور تحصيلات عاليه در اين كشور به‌دست آنها بوده‌است و مسايل آموزش عالى به اراده و تدبير آنها ارتباط پيدا مى‌كرده، بقيه كسانى بوده‌اند كه منافع ملت ايران در مقابل منافع بيگانگان، براى آنها از هيچ رجحانى برخوردار نبود و بيشتر به فكر چيزهاى ديگرى بودند تا آينده‌ى اين ملت و اين كشور!

ملتى با اين سابقه‌ى درخشان تاريخى، در دوران ستم فراگير حكومت پادشاهى در اين كشورو بدتر از همه در اين دويست يا صد و پنجاه سال اخير، يعنى اواخر قاجاريه و همه‌ى دوران پهلوى  از لحاظ پيشرفت علمى، در اين حد از تنزل قرار گرفت. اين، كارى است كه انجام دادند و علت عمده‌ى اين مسأله، جدايى دين از علم در كشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبيعى در كشور ما، از دين جدا ماندند و در نتيجه به درد مردم و كشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترين‌هايشان رفتند و براى بيگانگان مفيد واقع شدند. عده‌يى هم در همين‌جا بودند و براى بيگانه‌ها كار كردند. روشنفكرانى كه در همين دانشگاه‌ها درس خواندند، همان‌ها بودند كه در طول حكومت پهلوى، اداره‌ى اين كشور را به خائنانه‌ترين وجهى برعهده داشتند و به اين ملت خيانت كردند. اينها، متخرجان همين دانشگاه‌ها بودند و خدا رحم كرد كه انقلاب اسلامى پديد آمد. آن نسلى كه به تدريج از روشنفكران متأخر اين جامعه فارغ‌التحصيل شده بودند و به سمت كارهاى سياسى مى‌رفتند، به قدرى نسل بى‌ريشه و بى‌اعتقاد و بى‌پيوندى بودند كه خدا مى‌داند اگر آنها بر سر كار مى‌آمدند، با اين ملت و اين كشور چه مى‌كردند. هست و نيست و بود و نبود اين ملت را مى‌سوزاندند و از بين مى‌بردند! خدا را شكر كه آنها مهلت پيدا نكردند و انقلاب اسلامى آمد و آن سلسله و طومار را درهم دريد.»

بر اساس بيانات رهبري

الف: نظام‌دانشگاهي كشور در آن دوران مبتني بر بي ‌ديني و حذف شعائر اسلامي و جدايي علم از دين‌ شكل‌ گرفت.

ب: دانشگاه زمينه‌ساز تربيت نخبگاني بود كه بخش زيادي از اين نخبگان با مهاجرت از ايران در خدمت بيگانگان قرار گرفتند. در حقيقت دانشگاه ظرفيتي را ايجاد كرده‌بود كه نخبگاني براي جوامع غربي فراهم آيند.

ج: جريان روشنفكري كه از اين دانشگاه‌ها خارج شده‌بودند، نسل بى‌ريشه و بى‌اعتقاد و بى‌پيوندى بودند كه به طور قطع جامعه ايران را به سمت يك جامعه بي دين هدايت مي‌كردند.

در چنين فضايي محتواي علوم وبه خصوص محتواي مباحث علوم انساني به خصوص در رشته‌هايي مانند اقتصاد مبتني بر يك نگاه سكولار و با نگاه ليبرال تأليف و ارائه مي‌شد.

اما با توجه به روند حوادث آن دوران به خصوص مبارزات سياسي نيروهاي انقلابي به رهبري امام خميني (ره) و همچنين حضور چهره‌هاي روحاني متعهد مانند شهيد مطهري و شهيد مفتح و شهيد هاشمي ن‍‍‍ژاد در دانشگاه‌ها جريان‌هاي مذهبي به تدريج در دانشگاه‌ها قدرت گرفتند.  علاوه بر اين در آن دوران متناسب با جريان‌هاي فكري مطرح در جهان جريان‌هاي كمونيستي و ماركسيستي نيز در دانشگاه‌ها حضور داشتند. نمونه بارز اين جريان، سازمان مجاهدين خلق بود كه از يك جريان اسلامي به يك جريان ماركسيسم تغيير ايدئولوژيك داده بود.

2- دانشگاه پس از انقلاب اسلامي

سرانجام انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و بخش زيادي از جريان‌هاي دانشگاهي هم در آن شرايط در پيروزي انقلاب نقش داشتند.

شايد يك از حساس‌ترين عرصه‌هاي حضور جريان دانشگاهي اصيل انقلاب‌اسلامي فتح  سفارت آمريكا بود كه اين مسأله از سوي امام‌ خميني( ره) به عنوان انقلاب دوم نامگذاري شد و اين حادثه زمينه‌ساز كناره گيري دولت موقت را فراهم آورد.

البته بخش ديگري از جريان‌هاي دانشجويي هم به تدريج هسته‌هاي ابتدايي سپاه پاسداران و جهاد سازندگي را تشكيل دادند.

در سال‌هاي ابتدايي پيروزي انقلاب‌اسلامي متناسب با فضاي باز حاكم در جامعه شرايط به گونه‌اي گرديد كه دانشگاه محل بحث‌هاي آزاد ميان آحاد مختلف جامعه، به خصوص دانشجويان و روشنفكران و جريان هاي مختلف در جامعه بود.  با توجه به حضورگروهك‌ها و مسلح بودن آنها و جريان‌هاي مختلف ، دانشگاه‌ها تبديل به محل بسياري از درگيري‌ها شده‌بودند. علاوه براين نياز به يك تغيير محتوايي در دروس  دانشگاهي لازم وضروري به نظر مي‌رسيد. به همين دليل شوراي عالي انقلاب فرهنگي تشكيل و دانشگاه‌ها تعطيل شدند.

نكته بسيار مهمي كه در دوران انقلاب فرهنگي رخ داد وبايستي از آن به عنوان يك غفلت ياد كرد، اين بود كه  بخش زيادي از جريان‌هاي ماركسيستي از نظام دانشگاهي كشور حذف شدند، اما جريان‌ها ليبرال با هوشمندي وبزرگ‌جلوه‌دادن جريان‌هاي ماركسيستي در صحنه ماندند كه بعدها، برخي از اين چهره‌هاي ليبرال مانند حسین بشيريه، زمينه‌ساز انحرافات جدي در عرصه علمي كشور به خصوص در زمينه علوم انساني شدند.

نكته تلخ ديگري كه در اين دوران به وجود آمد اين بود كه در محتواي بسياري از دروس به خصوص در زمينه علوم انساني تغيير بنياديني به وجود نيامد، بلكه محتواي دروس ثابت ماند و تنها برخي از دروس جديد به سرفصل‌ها اضافه شد. به عنوان مثال در رشته اقتصاد، درس تجارت بين‌الملل با همان سرفصلهاي قبلي با رويكرد سكولار ارائه مي‌شد، در حالي كه عنوان درس اقتصاد اسلامي به عنوان يك درس مجزا در كنار ساير دروس ارائه مي‌شد. چنين رويكردي مانند اين بود كه گويي اسلام در حوزه تجارت بين‌الملل فاقد نگاه و رويكرد است. در حقيقت باز هم رويكرد سكولار بر فضاي دانشگاهي كشور حكم‌فرما بود.

نكته ديگري كه به عنوان يك حقيقت تلخ  وجود داشت، عدم حضور فعال حوزه‌ها در انقلاب فرهنگي در دانشگاه‌ها بود. در حقيقت حوزه به عنوان متولي اصلي حضور در حوزه علوم انساني اسلامي  حضور آنچنان مؤثري در تغيير محتواي علوم انساني ايفا نكرد.

مقام‌معظم‌رهبري به خوبي علت اين نگاه انفعالي حوزه را تشريح كرده‌اند:

«قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمى در عالم غرب مى‌باشد، عبارت از قرن جدايى از دين و طرد دين از صحنه‌ى زندگى است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه‌ى اصلى دانشگاه ما بر مبناى غير دينى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه‌هاى علميه روگردانيدند. اين پديده‌ى مرارتبار، هم در حوزه‌ى علميه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزه‌هاى علميه سوء اثر گذاشت؛ زيرا علماى دين را صرفاً به مسايل ذهنى دينى – ولاغير – محدود و محصور كرد و آنها را از تحولات دنياى خارج بى خبر نگهداشت. پيشرفت‌هاى علم از نظر آنها پوشيده ماند و روح تحول‌گرايى و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام دينى – كه همواره در تحولات عظيم جهانى، چنين تحولى در استنباط دين و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براى رفع نياز جامعه، مستند به قرآن و سنت است – در حوزه‌ها از بين رفت. حوزه‌ها از واقعيت زندگى و حوادث دنياى خارج و تحولات عظيمى كه به وقوع مى‌پيوست، بى‌خبر ماندند و به يك سلسله مسايل فقهى و غالباً فرعى محدود شدند. مسايل اصلى فقه – مثل جهاد و تشكيل حكومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه حكومتى – منزوى و متروك و «نسياً منسيّا» شد و به مسايل فرعى و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسايل مهم زندگى، توجه بيشترى گرديد. اين، ضربه‌يى بود كه به حوزه‌هاى علميه وارد آمد و دست سياست‌ها هم از اين استفاده كرد و با تبليغات و روش‌هاى شيطنت‌آميز، هر چه توانستند حوزه‌ها را از تحولات زندگى دورتر كردند.»

هرچند كه  حضرت امام‌خميني(ره) و پس از ايشان رهبري  با تكيه بر بحث وحدت حوزه ودانشگاه سعي در جهت اصلاح اين نقيصه كردند، اما علي‌رقم ‌تلاش‌هايي كه در اين زمينه صورت پذيرفت، حقيقت تلخ اين است كه هنوز هم محتواي دروس ونگاه‌ها در دانشگاه‌ها  به خصوص در عرصه علوم انساني، تغيير عمده اي نكرده‌است.

پس از دوران جنگ و رحلت امام خميني(ره) و در دوران سازندگي با توجه به افول تدريجي نگرش‌هاي انقلابي در ميان بخش زيادي از مسئولين در كشور، به تدريج نگاه‌هاي دنياطلبانه وغرب‌گرايانه صرف به عرصه جامعه وارد شد. اين نگاه در دانشگاه‌ها نيز حاكم گرديد.

يكي از اشتباهات كليدي در اين دوره، تكيه بر مدرك‌گرايي ( بدون توجه به كار محوري) در عرصه مديريت كشور بود. اين امر موجب‌شد كه بسياري از افراد، براي دست‌يابي به پست‌هاي اجرايي( به واسطه امتيازات و رانت‌ها يي كه در اين پست‌ها وجود داشت.) به گرفتن مدارك صوري در كشور، روي آورند.

اين رويكرد، در نظام استخدامي‌وكاري كشور هم، مد نظر قرار گرفت. در اين رويكرد، باز هم فضا به گونه‌اي رقم خورد كه مدرك‌گرايي، جايگزين خدمت‌رساني، باشد.

نكته كليدي اين است كه شاخصه براي بسياري از ارتقائات، چيزي جز مدرك‌گرايي نبود.

اين شرايط، سبب شد كه بسياري از افراد در سراب مدرك‌گرايي اسير شوند وبراي رسيدن به شغل‌هاي بهتر، وارد نظام دانشگاهي كشور شوند( بسياري از رشته‌ها در كشور، تناسبي با نيازهاي واقعي كشور نداشتند.) تا بتوانند به كمك مدرك در نظام بروكراسي اداري كشور رشد كنند. اين امر منجر به گسترش مهاجرت از روستاها به شهرها( از سوي جوانان) شد.

تمركز فضاي دانشگاهي در شهرهاي بزرگ كشور، موجب مي‌شد كه علاقه به مدرك‌گرايي موجب رشد جمعيت كشور در كلان‌شهرها گردد.توسعه نظام دانشگاهي دركشور هم، بر اساس يك رويكرد هدف‌مند ومتناسب با نيازهاي منطقه‌اي، صورت نگرفت.

چنين رويكردي در دوران اصلاحات نيز ادامه يافت.

در دوران اصلاحات، بخشی از جریان چپ( مدیران دولت مهندس موسوی که در دولت‌هاشمی هم حضور داشتند) کسانی بودند که به واسطه امتیازات ورانت‌ها در سال‌های پایانی دولت مهندس موسوی و همچنین دولت جناب آقای‌هاشمی برای تحصیل در رشته‌های علوم انسانی، به خصوص اقتصاد وعلوم سیاسی، عازم خارج از کشور شده‌بودند و  با آشنایی با تفکرات غربی در این زمینه، دچار تغییرات ایدئولوژیک شده‌ واز مبانی انقلاب فاصله گرفته‌بودند، به عرصه اداره كشور وارد شدند. تعدادی از این نیروها، وارد سازمان برنامه وبودجه وقت شدند. حلقه‌ی دیگر این جریان نیز، تحت تاثیر فضای علوم انسانی وارداتی در کشور، تحت حمایت دولت جناب آقای‌هاشمی در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری، به بحث و مطالعه در حوزه‌های علوم انسانی به خصوص حوزه‌های جامعه شناسی و علوم سیاسی واقتصاد پرداخته‌بودند و این حلقه نیز، دچار تغییرات ایدئولوژیک شده بودند. بخش زیادی از این جریان، تحت تأثیر اندیشه حلقه کیان و تفکرات سکولار در این حلقه بودند. اين امر در حالي بود كه جريان ارزشي در حوزه علوم انساني در دانشگاه‌ها علي‌رقم فرصتي كه در اختيار داشت، نتوانسته‌بود، تغيير بنياديني را در محتواي دروس به خصوص در عرصه علوم انساني به وجودآورد.

در حقيقت در چنين فضايي بستر رشد تفكرات سكولار در دانشگاه‌ها بيش از پيش فراهم شد.

علاوه براين به تبع فضاي عمومي جامعه بستر بدحجابي، روابط آزاد و مختلط در دانشگاه‌ها  كه از دوران سازندگي به وجود آمده‌بود، بيش از پيش گسترش يافت. اين روند تا كنون نيز ادامه دارد.

در اين دوران دانشگاه عرصه بسياري از بحران‌ها مانند بحران 18 تير و زمينه‌ساز چالش براي انقلاب گرديد.

البته مقام‌معظم‌رهبري با درايت خود،  با ايجاد گفتمان عدالت‌خواهي و همچنين تكيه بر بحث جنبش نرم‌افزاري زمينه را براي شروع يك حركت علمي در دانشگاه‌ها فراهم كردند. در اين دوران بخش زيادي از چالش‌ها ميان تشكل‌هاي وابسته به جريان‌سكولار و تشكل‌هاي انقلابي بروز وظهور داشت كه رفته‌رفته تشكل‌هاي سكولار، روند افول را در پيش گرفتند. اتفاق ديگري كه در اين دوران رخ داد، اين بود كه روند تخاصم‌هاي سياسي در دانشگاه‌ها رفته‌رفته زمينه سياست‌گريزي بخش از بدنه دانشجويي كشور را فراهم آورد.

البته با توجه به شبهات مطرح شده توسط جريان‌ سكولار واحساس خطر نيروهاي ارزشي ما شاهد تلاش‌هاي بسياري به خصوص در عرصه محتوايي در جهت مقابله با اين شبهات بوديم، اما اين تلاش‌ها نيز نتوانستند، تحول بنياديني را در عرصه علوم انساني فراهم آورند، هرچند كه زمينه شروع يك حركت جدي را فراهم آوردند.

با تغيير دولت اصلاحات و حضور دولت فعلي هم علي‌رقم تلاشي كه در جهت تصفيه جريان‌هاي سكولار صورت گرفت، اما به واسطه فقدان يك نگاه و برنامه هدفمند و جامع و پايدار، باز هم تغيير بنياديني در محتواهاي دروس به خصوص در عرصه علوم انساني به وجود نيامد.

البته در اين دوران و به خصوص در فتنه 88 باز هم دانشگاه‌ها عرصه تخاصم‌هاي بسياري شدند. اما سرانجام پس از فتنه با حذف بخش زيادي از عناصر اصلاح‌طلب، دانشگاه‌ها رفته‌رفته آرام شدند.

البته در اين دوران تلاش‌هاي علمي بسياري نيز صورت پذيرفت كه محصول گفتمان‌سازي رهبري در مورد جنبش نرم‌افزاري بود. رشد مقالات علمي، گسترش اختراعات، تشكيل كانون نخبگان، ارتقاء رتبه علمي كشور، همه و همه رشدهايي بودند كه در فضاي دانشگاهي كشور به وجود آمدند. اما حقيقت تلخ اين است كه هنوز هم محتواي حقيقي دروس دانشگاه‌ها به خصوص در عرصه علوم انساني، تغيير بنياديني نكرده‌است.

البته در اين دوران بحث دانشجوي پولي نيز مطرح گرديد.

3- آسيب‌شناسي نظام دانشگاهي كشور

با توجه به واقعيات و به خصوص تاريخچه‌اي كه ارائه گرديد، مي‌توان يك آسيب‌شناسي كلي از نظام دانشگاهي كشور ارائه داد.

آسيب‌هاي نظام دانشگاهي كشور به ترتيب عبارتند از

* دوري از فضاي اسلامي در دانشگاه‌ها با توجه به فاصله جامعه از ارزش‌هاي ديني در دو دهه اخير به خصوص در دوران اصلاحات و سازندگي

بي‌شك وقتي در طول دو دهه (دولت اصلاحات و سازندگي و حتي گروه هايي در داخل دولت فعلي)، فضاي عمومي جامعه به خصوص از سوي برخي از مسئولين در عرصه‌هاي مختلف مانند عرصه فرهنگ به سمت جدايي جامعه از شعائر ديني هدايت مي‌شود و محتواي دروس در دانشگاه‌ها هم بر گرايش به ارزش‌هاي سكولار و جدايي جامعه از شعائر ديني تأكيد دارند و نيروي دانشگاهي ما نيز در چنين فضايي تربيت مي‌شوند، بخش زيادي از نيروي كارشناسي جامعه كه در چنين فضايي تربيت مي‌شود هم خود در مقابل شعائر ديني مي‌ايستد و هم مي‌تواند مروج ايستادگي در برابر شعائر ديني باشد.

* فقدان اصلاح محتوايي دروس در رشته‌هاي علوم انساني

واقعيت اين است كه علي‌رقم تلاش‌هاي بسياري كه صورت گرفته، هنوز هم  محتواي دروس در علوم انساني به خصوص در رشته‌هاي علوم اجتماعي مانند اقتصاد و مديريت تغيير نكرده‌است. فراموش نبايد كرد كه محتواي غير ديني فكر دانشجو را نيز تغيير خواهد داد. در حقيقت تغيير استاد بدون تغيير محتوا نمي‌تواند مانع از گسترش تفكر غرب‌گرايي در كشور شود.

شاهد مثال چنين اشتباهي، دانشگاه تربيت‌مدرس است. دانشگاه تربيت مدرس با نگاه ارزشي تشكيل گرديد. بسياري از دانشجويان در اين دانشگاه هم نيروهاي ارزشي بودند، اما به واسطه آموزش محتواي سكولار به اين افراد، بسياري از نيروهاي انقلاب در همين دانشگاه، پس از تحصيل تبديل به عناصر سكولاري شدند كه بعدها در حوادث دوران اصلاحات و فتنه 88 نقشي اساسي داشتند.

در اين زمينه نياز به يك برنامه‌ريزي هدفمند و دقيق و مجاهدانه به خصوص در اين دوران با ثبات سياسي لازم و ضروري به نظر مي‌رسد.

البته تلاش‌هاي خوبي از سوي برخي از مؤسسات مانند پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي انجام شده‌‌است، اما با يك نگاه جهادي و همه جانبه اين تلاش صورت نپذيرفته‌است. علاوه بر اين بسياري از كارهايي كه انجام شده‌است، تبديل به دروس دانشگاهي نشده‌اند. اساتيد نيز براي تدريس چنين كتاب‌هايي تربيت نشده‌اند.

صريح‌ترين بيان را در اين مورد مقام‌معظم رهبري دارند، ايشان در اين زمينه مي‌فرمانيد: «مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاه‌های کشور به صورت ترجمه‌ای تدریس می شود، جهان بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.» (مقام معظم رهبری، دیدار با بانوان قرآن پژوه، 28/7/1388)

اين بيان رهبري به خوبي نشان مي‌دهد كه هنوز هم علوم‌انساني غربي در دانشگاه‌هاي كشور تدريس مي‌شوند وتلاش‌هاي صورت گرفته در اين زمينه، نتوانسته‌است چالش‌هاي نظام را در اين زمينه برطرف نمايد.

* مدرك‌گرايي و عدم توجه كافي به علم به ما هو علم

مقام‌معظم رهبري در تبيين شاخصه‌هاي دانشگاه اسلامي مي‌فرمايند: « دانشگاه اسلامى از لحاظ ايمان، انگيزه، شور مقدس، رفتار اسلامى و علم‌آموزى مؤمنانه، اينها شرط دانشگاه اسلامى است.» (ديدار با دانشجويان دانشگاه‌امام‌صادق عليه‌السلام، 29/10/1384)

در حقيقت از نگاه رهبري يكي از شاخصه‌هاي جدي يك دانشگاه اسلامي علم‌آموزي براي خدا و با يك نگاه مؤمنانه است. اما واقعيت تلخ اين است كه با توجه به گسترش رويكرد مدرك‌گرايي در دانشگاه و يا صرف نگاه به دانشگاه به عنوان مأمني براي ورود به عرصه بازار كار، نگاه مؤ‌منانه و خالصانه در عرصه نظام‌ دانشگاهي كشور تا حد زيادي كمرنگ ‌شده‌است. اين امر موجب مي‌شود كه تلاش‌ها و مجاهدت‌هاي خستگي‌ناپذير كه ثمره آنها بر مبناي ( وان جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا) مي‌تواند زمينه‌ساز ايجاد فضاهاي جديد و نصرت الهي باشد، آن‌گونه كه بايد و شايد در دانشگاه‌ها صورت نپذيرد. هر چند كه گروه‌هايي از دانشجويان و اساتيد با چنين نگاهي تلاش مي‌كنند. اما اين امر دغدغه عمومي دانشگاه‌ها نيست.

* عدم انطباق ميان‌ دانشگاه ونيازهاي حقيقي جامعه

متأسفانه بخش بسياري از محتواهاي توليدي در دانشگاه‌ها انطباق زيادي با نيازهاي جامعه در عرصه واقعي ندارند.

اين آسيب در دو عرصه نمود بالاتري دارد.

الف: عدم همراهي دانشگاه با صنعت

دغدغه توليد علم به عنوان يك ابزار توليد ثروت در جامعه، يكي از دغدغه هاي جدي مقام‌معظم‌رهبري بوده است. يكي از عرصه‌هاي بروز چنين نگاهي دانشگاه و صنعت است.  علي‌رقم تلاش‌هاي بسياري كه در اين زمينه به خصوص در حيطه ارتباط ميان دانشگاه و صنعت صورت پذيرفته‌است، اما هنوز هم بخش بسياري از محتواي دروس و نظام تدريس و مديريت دانش در رشته‌هاي فني، بستر را براي يك ارتباط پايدار ميان دانشگاه وصنعت  فراهم نمي‌آورد. به عنوان مثال هنوز هم بخش زيادي از نيرو‌هاي دانشجوي ما در طول دوران آموزش فضاي واقعي كارخانه‌ها و كارگاه‌ها و زمين‌هاي كشاورزي را درك نمي‌كنند و نمي‌توانند چالش‌هاي حقيقي  صنعت و كشاورزي را ملموس درك كنند و نظام دانشگاهي كشور هم چنين شرايطي را براي ايشان فراهم نمي‌آورد.

ب: توليد حجم بسياري از مقالات در نظام دانشگاهي كشور،‌ به خصوص در رشته‌هاي علوم انساني كه اين مقالات ارتباطي با مسائل واقعي جامعه ندارند و علاوه بر اين بسياري از اين مقالات پاسخ مسائل كشورهاي غربي را مي‌دهند كه محتواي علوم انساني در كشور ما بر مبناي نگاه و مسائل ايشان آموزش داده مي‌شود. اين امر چيزي جز خدمت به دشمن وعلاوه بر اين نابودي ظرفيت‌هاي ملي نيست.

در حقيقت با توجه به اين دو بحث بخش زيادي از كارهاي پژوهشي  در دانشگاه‌ها، علي‌رقم رشد بسيار خوبي كه داشته‌اند، پاسخ‌گوي نيازهاي حقيق جامعه نبوده‌اند و  نبايد ارتقاء علمي ما بر اساس رشد تعداد مقالات ما را گول بزند. بلكه بايد اين مقالات تحليل محتواي جدي شوند و برررسي شود كه چند درصد اين مقالات پاسخ‌گوي نيازهاي واقعي جامعه ودر جهت آرمان‌هاي انقلاب اسلامي بوده‌اند. به خصوص با توجه به بيانات مقام‌معظم‌رهبري در زمينه علوم انساني نياز به بررسي و تحليل محتواي مقالات علوم انساني كه به صورت مبنايي در كشور بر محتواهاي غربي استوار بوده‌اند، لازم وضروري به نظر مي‌رسد.

* نظام ارتقاء غلط

بر اساس مباحثي كه در قسمت قبل ارائه شد، نظام ارتقاء اعضاي هيئت علمي دانشگاه‌ها نيز نياز به تغييرجدي دارد. بر اين اساس تغيير  نظام ارتقاء‌ اساتيد با تحليل محتواي مقالات مبتني بر مباحثي كه ارائه گرديد، نيز لازم و ضروري به نظر مي‌رسد.

با توجه به بحث مدرك‌گرايي و همچنين نظام ارتقاء غلط حاكم بر دانشگاه‌ها ، بخش زيادي از متخصصين و نيروهايي كه از دانشگاه‌ها بيرون آمده‌اند، نيروي متخصص كارآمدي در جامعه نيستند. نمونه بارز اين امرنرخ بيكاري بالاي فارغ‌التحصيلان دانشگاهي است.  علاوه براين در چنين فضايي توسعه رشته‌هاي دانشگاهي نيز هدفمند و با توجه به نيازهاي حقيقي جامعه صورت نمي‌پذيرد كه اين امر هم موجب بيكاري بخش زيادي از فارغ‌التحصيلان شده‌است.

* فضاي رخوت حاكم بر دانشگاه‌ها

متأسفانه پس از حوادث دانشگاه‌ها  در دوران فتنه 88، بخش زيادي از شاكله دانشجويي دانشجويان انقلابي، دچار يك نوع آرامش كاذب و بي‌دغدغگي شده‌اند. در حقيقت اين احساس كه ديگر فضا آرام است، زمينه‌ساز رخوت نيروهاي ارزشي شده‌است. در حالي كه بسياري از دغدغه‌هاي رهبري در زمينه‌هاي مختلف مانند علوم انساني اسلامي، نخبه‌پروري سياسي و….. هنوز روي زمين‌است و علاوه براين بدنه دانشجويي جريان اصيل انقلابي كشور هنوز هم براي پاسخ به اين پرسش كه چه بايد كرد كه ديگر فتنه‌اي مانند فتنه 88 رخ ندهد، برنامه‌ريزي منسجم و دقيقي ، كار جديي صورت نداده‌اند.

* عدم توجه به بحث‌هاي علمي دقيق و كرسي‌هاي نظريه‌پردازي در دانشگاه‌ها

يكي از دغدغه‌هاي جدي مقام‌معظم‌رهبري به خصوص در پاسخي كه ايشان به فضلاي حوزه‌هاي علميه دادند، تكيه بر بحث كرسي‌هاي نظريه پردازي در دانشگاه‌ها بود كه متأسفانه تا كنون تلاشي جدي در اين زمينه صورت نپذيرفته‌است.

يكي از ويژگي‌هاي مثبت كرسي‌هاي نظريه‌پردازي هدايت بسياري از فضاهاي چالشي از سوي جريان‌هاي دگرانديش به سمت يك فضاي عميق علمي و همچنين ايجاد انگيزه براي جريان‌هاي علمي مذهبي براي پاسخ به شبهات و پرهيز از فضاي رخوت است.

4- پيشنهادات

در نهايت با توجه به جميع مباحث فوق برخي از پيشنهادات زير ارائه مي‌گردد.

– مسئولان دانشگاهي كشور و جريان‌هاي علمي انقلابي در دانشگاه‌ها و حوزه ها بايد تغيير در محتواي علوم‌انساني در دانشگاه‌ها را فراتر از يك موضوع آكادميك مد نظر قرار دهند. اين تغيير نياز به يك حركت جهادي و در عين‌حال فارغ از شتابزدگي دارد.

بر اين اساس پيشنهاد مي‌گردد كه تمامي  دانشگاه‌ها در كشور متعهد به تشكيل گروه‌هاي خاص پ‍ژوهشي متناسب با اين موضوع گردند و به تدريج  ادبيات طراحي‌شده در يك كميته مركزي بررسي گردد و ثمره اين بررسي به عنوان كتب درسي ارائه گردد.

علاوه بر اين بايد بخش زيادي از پايان‌نامه‌هايي كه در اين زمينه تأليف شده‌اند نيز تحليل و بررسي گردند و به عنوان بخش از محتواي توليد شده‌ وارد حوزه تدريس در علوم انساني گردند.

– پيشنهاد بعدي اين است كه مجموعه‌اي از مشكلات و مسائل در حوزه‌هاي مختلف اداره كشور شناسايي گردند و كساني كه بتوانند براي حل اين مسائل راه‌حل‌هاي كاربردي و دقيق ارائه دهند( اين امر در شوراهاي دانشگاهي بررسي گردد.) مدرك دانشگاهي دريافت نمايند. اين امر منجر به دوري از فضاي مدرك‌گرايي آموزشي مي‌گردد و فضا را براي كارهاي علمي كاربردي و ثمرده باز مي‌كند.

– به موضوع تشكيل كرسي‌هاي آزاد نظريه پردازي نيز اشاره گرديد.

– علاوه براين در حيطه فرهنگي دانشگاهي پيشنهاد مي‌گردد كه گروهي دقيق با مراجعه به خود دانشجويان شبهات رايج ايشان را شناسايي و براي پاسخ به اين شبهات برنامه‌ريزي نمايند. علاوه براين پيشنهاد جدي اين است كه مسأله ازدواج جوانان دانشجو و همچنين موضوع حجاب و عفاف به عنوان دو مسأله جدي در نظام دانشگاهي كشور مد نظر قرار بگيرند و برنامه‌ريزي‌ها در جهت تسهيل ازداج دانشجويي از طريق برنامه‌هايي چون مسكن دانشجويي صورت پذيرند و دوره‌هاي آموزشي ازدواج با تكيه بر ترويج فرهنگ عفاف و حجاب و همچنين واقعي كردن توقعات در زندگي و ترويج سبك زندگي ديني ارائه گردند.

– در مورد حل مشكل اشتغال دانشجويان نيز حركت به سمت آموزش‌هاي كاربردي و همچنين كمك به تشكيل تعاوني‌هاي دانش‌بنيان  با راهبردهاي مختلف پيشنهاد مي‌گردند. علاوه براين ايجاد حلقه ارتباط ميان دانشجويان و كشاورزان و كارخانه‌ها و كارگاه ها لازم وضروري است.

– در نهايت بايد پذيرفت كه تنها با رويكرد جهادي مي‌توان فضاي دانشگاهي كشور و در نهايت فضاي مديريتي كشور را به دوران ارزشي خود باز گرداند. در همين راستا پيشنهاد مي‌گردد كه گروهي از دانشجويان انقلابي و ارزشي دست به احياء جهاد سازندگي بزنند.

علاوه براين  پيشنهاد مي‌گردد كه چنين رويكردي وارد عرصه توليد علم نيز بشود.

همچنين با گسترش اردوهاي جهادي مي‌توان فضايي براي تربيت نيروهاي انقلابي و با نگاه ارزشي براي آينده نظام به وجود آورد.

– علاوه براين بايد پذيرفت كه مسائل اصلي انقلاب‌اسلامي از طريق نگاه بروكراتيك حل نخواهند شد و در نهايت اين خود دانشجويان هستند كه بايد با يك حركت جهادي و فارغ از نگاه‌هاي مادي دست به تلاشي مجاهدانه براي حل مشكلات كشور  و دغدغه‌هاي رهبري بزنند.

– علاوه براين به نظر مي‌رسد كه احياء نظام ارزيابي حوزه‌ها كه مبتي بر فهم بود و همچنين تلاش در جهت گسترش فرهنگ مباحثه حوزه ها در دانشگاه‌ها مي‌تواند زمينه‌ساز گسترش كار علمي گروهي در دانشگاه‌ها گردد.

ارسال دیدگاه