شیعیان افغانستان

افغانستان کشوری با موقعیت خاص سیاسی و جغرافیایی، در قلب آسیا واقع شده است. از یک سو همسایه ی چین است و از طرف دیگر محل وصل آسیای مرکزی، جنوب آسیا و غرب آسیاست. با جمعیت غیر دقیقی حدود 30 میلیون نفر.

افغانستان  کشوری با موقعیت خاص سیاسی و جغرافیایی، در قلب آسیا واقع شده است. از یک سو همسایه ی چین است و از طرف دیگر محل وصل آسیای مرکزی، جنوب آسیا و غرب آسیاست. با جمعیت غیر دقیقی حدود 30 میلیون نفر.

افغانستان کشوری قبیله ای و قومی است. از گروه های نژادی گوناگون همچون پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، نورستانی، قزلباش و… تشکیل شده است. از نظر مذهبی نیز 99% مردم افغانستان مسلمان هستند که از این بین جمعیتی ما بین 27 تا 30% را شیعیان تشکیل می دهند که اغلب از قوم هزاره می باشند. به همین دلیل شیعه بودن در افغانستان مساوی است با هزاره بودن. اکثر این قوم در منطقه هزارجات که مناطق مرکزی افغانستان را شامل می شود مستقر می باشند.

پراکندگي جغرافيايي شيعيان

برای شیعیان افغانستان سه منطقه عمده می توان در نظر گرفت:
الف. شيعيان هزاره جات؛ اين منطقه در قلب افغانستان واقع شده و شامل استان هاي «باميان، غزني، ارزگان، غور، جوزجان، سمنگان» و قسمتي از «بلخ» است. بسياري از شيعيان، که اکنون در قلب افغانستان و ارتفاعات مرکزي زندگي مي کنند، از روي ميل و علاقه آنجا را براي زندگي انتخاب نکرده اند، بلکه فشار حکومت مرکزي، بخصوص سياست کوچ اجباري، آنها را از دامنه ي کوه ها به داخل ارتفاعات سوق داده که به لحاظ دفاعي، به خاطر گردنه هاي صعب العبور، مناسب به نظر مي رسد، اما شرايط زندگي در آنجا سخت است.
ب. شيعيان کابل که به دو دسته ي عمده ي قومي تقسيم مي شوند:
اول. قزلباش ها که از زمان تصرف کابل توسط نادرشاه در همان جا ساکن شدند و در بعضي مقاطع، نقش مهمي در جريانات تاريخي داشته اند.
دوم. هزاره ها که به دليل شرايط دشوار زندگي در هزاره جات، سرکوب مضاعف حکومتي و کمبود عمومي تسهيلات اوليه، مثل بيمارستان و مدرسه به کابل مهاجرت کرده اند.
ج . شيعيان شمال؛ ناحيه ي ترکستان افغانستان يا همان (ساحه شمال) از مناطقي است که به جرئت، مي توان گفت: 50 درصد جمعيت آن، بخصوص در استان هاي بلخ و جوزجان، متعلق به شيعيان است.

زبان شيعيان افغانستان فارسى درى است. البته زبان اختصاصى شيعيان نيست بلكه تاجيك‏ها نيز در افغانستان به زبان فارسى صحبت مى‏كنند. زبان فارسى در افغانستان داراى گويش‏هاى متفاوتى است كه مهم‏ترين آن‏ها هزارگى، كابلى، هراتى و بلخى مى‏باشد. بيشتر شيعيان، كه هزاره هستند، با گويش هزارگى صحبت مى‏كنند. گويش هزارگى از زبان مغولى و تركى تأثير پذيرفته است. تمامى آثار در حوزه ادبيات مكتوب شيعيان به زبان فارسى درى هستند و از الفاظ و گويش هزارگى استفاده نمى‏كنند.

چگونگی ورود تشیع به افغانستان

در مورد چگونگی شیعه شدن هزاره ها در افغانستان روایت گوناگونی مطرح است.

یک نظر بر این مسئله تاکید می کند که با به قدرت رسیدن سلسله ی صفویه، هزاره های در افغانستان نیز به تشیع پیوستند. اما دلايلى در دست هستند كه بر اساس آن‏ها مى‏توان گفت شيعه قبل از رسمى شدن در ايران، به صورت چشم‏گيرى در افغانستان وجود داشته، هرچند ظهور صفويه در ايران بدون شك در گسترش آن نقش داشته است. به طور مثال: شيخ صدوق ابن بابويه قمى از علمای بزرگ شیعه به دلیل سخت گیری بر شیعیان به روستایی نزدیک بلخ مهاجرت کرد. روستایی که مردم آن شیعه بودند و کتاب معروف خود را آنجا نوشت. از این رو نظری مبنی بر همزمانی ورود اسلام و تشیع به افغانستان مطرح می گردد. مطابق اين نظريه، پيدايش تشيّع در هزاره‏جات مربوط به دوران حكومت حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام مى‏باشد. در عصر ایشان مردم غور(هزارجات) به اسلام گرویدند و حضرت امیر با فرستادن پرچمی حاکم آنجا را ابقا نمودند. روایت دیگری نیز بیان می دارد که مردم كوهستان غور بين سال هاي40-30 هجري اسلام و تشيع را پذيرفتند. اعزام فرماندار، از سوي امام علي(علیه السلام) به منطقه ي خراسان و رفتار انساني او با عموم مردم موجب علاقه و گرايش ساكنان غور به اهل بيت شد. مقاومت هاي سر سختانه مردم غور در مقابل عوامل بني اميه، شدت علاقه آنان را به اهل بيت نشان مي دهد، همان طور كه همكاري كامل آنان با قيام ابو مسلم خراساني دليل ديگري بر قبول تشيع از طرف آنان است. البته بايد اشاره كرد كه به تدريج و به علت گرايش سلاطين منطقه به اسماعيليه مردم غور هم به شيعه اسماعيلي  گرويدند؛ ولي در منطقه ي هزاره جات تشيع اماميه هم چنان در اكثريت بود و اين منطقه در طول تاريخ همواره پناهگاه شيعيان ديگر بلاد، از جمله ايران به شمار مي رفت.

خراسان در قرن اول و دوم هجري كانون عمده ي مبارزه با امويان بود … در مناطقي چون بلخ، باميان، بدخشان، طالقان، نزاه، غور، مرورود( هزاره جات )، كابل و هرات هواداران خاندان رسالت جمعيت قابل توجهي را تشكيل مي دادند و مقدمات چندين قيام و نهضت ضد اموي و بعدها ضد عباسي را در خراسان بزرگ به وجود آوردند.

وضعيت سياسي اجتماعی شيعيان

از نظر فرهنگي و اقتصادي، مناطق شيعه نشين از زمان حاکميت عبدالرحمان خان، که يکي از تاريک ترين مقاطع تاريخ کشور افغانستان از نظر کشتار، ويراني و غارت مردم است، تاکنون از مناطق اهل سنت جدا بوده و با اختصاص دادن همه ي امکانات معيشتي و رفاهي به برادران اهل سنت، بي عدالتي و محروميت اقتصادي و سياسي براي شيعيان به ارمغان آورده است. اين سياست، که توسط حکام و زمام داران پس از وي نيز دنبال شده، بي ترديد، تعارض مذهبي ميان تشيع و تسنن را عميق تر ساخته، زمينه هاي نارضايتي مردم و به ويژه شيعيان را از حکام مستبد فراهم آورده است. اما شيعيان، که به سياست قوم محورانه و تبعيض مذهبي دولت هاي مستبد افغانستان واقف بوده اند، هيچ گاه در هم سويي با حاکميت سياسي کشور قرار نگرفته و همواره موضعي منفي و متعارض با دستگاه حاکم داشته اند. قوم هزاره در زمان عبدالرحمان خان تحت شدیترین فشارها قرار گرفتند.  این فشارها منجر به قیام هزاره ها گردید که به شدت سرکوب شد. در این زمان هزاره ها به مناطق مرکزی افغانستان و به ارتفاعات سخت و صعب العبور آن پناه آوردند و بخش عظیمی به ایران مهاجرت نمودند. در زمان عبدالرحمان خان زمین های حاصلخیز از دست هزاره ها درآمد و از این روی شیعیان هزاره در محیطی گرفتار آمدند که از دنیای اطراف خود جدا شدند و ارتباط آنها با مراکز جهان تشیع همچون قم و نجف قطع گردید. به دلیل خارج شدن کشاورزی و دامداری( که منبع اصلی درآمد در افغانستان است) از دست هزاره ها آنها در فشار اقتصادی و فقر قرار گرفتند و از این رو موجب مهاجرت برخی از آنها به شهرها برای انجام کارهای خدماتی و پست شد.

امّا، تغییرات تدریجی در زندگی آن ها در دهه های اخیر تا دهۀ هفتاد تحت حاکمیّت سلطنت ظاهرشاه (1933تا 1973)، جمهوری محمد داود (1973 تا 1978)، و حتّی تحت حاکمیّت حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان (1978 تا 1992) اتّفاق افتاد. در این فاصله، نه تنها هزاره ها تحصیلکردۀ بیشتری تربیت کردند و موقعیّت ها و شغله های حرفه ای را از آن خود نمودند، بلکه همچنین چندین شخصیت از این گروه قومی در این فاصلۀ زمانی به مقام های عالی اجتماعی رسیدند. عبدالوحید سُرابی و سلطانعلی کشتمند برجسته ترین شخصیت های سیاسی هزاره ها در این دوره هستند. سُرابی به عنوان وزیر در مقام های مختلف از سال های 1967 و کشتمند از سال 1981 تا 1988 در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان نخست وزیر بوده است. اگرچه اغلب هزاره ها از فرصت های ضروری شغلی محروم مانده بودند و نمی توانستند نقش بزرگتری در بالابردن هویت، فرهنگ و وابستگی و مشارکت خود به امور مربوط به توسعۀ ملی را بازی کنند تا به عنوان یک اقلیّت احساس راحتی نمایند، با این وجود، عرصۀ توسعه برای آن ها به صورتی حفظ شد که آن ها از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انکشاف مثبت را نظاره گر باشند.

شروع جنگ بر ضد دولت كمونيستى كابل در قالب گروه‏هاى سياسى سرآغاز بسيارى از تحولات بود و آن‏ها را جزو نخستين گروه‏هاى مجاهدين قرار داد كه درسال1358هجری شمسی تمام سرزمين‏هايشان را آزاد ساختند. حضور تاثیرگذار هزاره ها در سال های مبارزه با اشغال، تغییر اساسی در معادلات سیاسی در افغانستان ایجاد کرد. قومی که در حقیرانه ترین وضع زندگی می کرد تبدیل به یک قدرت بلامنازع شد. از سوی دیگر مهاجرت شیعیان به کشورهای همسایه افغانستان به خصوص ایران منجر به ارتقا سطح فرهنگی و سیاسی آنها شد. فضای رشد مهیا گردید و هزاره ها که تا قبل از نبرد مجاهدین بیسوادترین قوم محسوب می گردیدند، امکان تحصیل را یافتند.

با شکل یافتن تشکل های مختلف شیعیان در افغانستان همچون شاخص ترین حزب شیعیان یعنی حزب وحدت اسلامی افغانستان به رهبری عبدالعلی مزاری، روند فعالیت های شیعیان در افغانستان سازمان یافته تر شد.

پس از خروج شوروی از افغانستان و سپس سقوط دولت دکتر نجیب الله، دولت مجاهدین بر سر کار آمد اما گروه های مختلف افغانستان نتوانست به وحدت نظری دستیابند از این رو درگیری های حزبی – قومی آغاز شد. در این بین حزب وحدت اسلامی نیز از طرف های درگیر بود و نسبت به برخی درخواست های خود و مشارکت در قدرت پافشاری می نمود. این درگیری ها به مقاومت غرب کابل مشهور است.

پس از آنکه طالبان حرکت خود را آغاز کرد و کابل را به محاصره خود درآورد، عبدالعلی مزاری رهبرحزب وحدت  زمانی که برای مذاکره با طالبان به سمت آنها در حال حرکت بود، به دست طالبان به شهادت رسید.

شیعیان در نبرد مزارشریف نیز قدرتمند ظاهر شدند اما در نهایت با تصرف مزار شریف توسط طالبان به شدت توسط طالبان سرکوب گردیدند. طالبان شیعیان را کافر اعلام نمود و از این جهت موضع خصمانه ای را نسبت به شیعیان اتخاذ نمودند. پس از سقوط دولت طالبان در افغانستان، شیعیان وضعیت مساعدی را پیدا نمودند.

حزب وحدت

حزب وحدت اسلامی افغانستان، از ادغام هشت گروه بزرگ و کوچک جهادی شیعه در یکدیگر در مورخه 25/4/1368 در مرکز بامیان تشکیل و جانشین «شورای ائتلاف اسلامی افغانستان» شد. در ابتدا ریاست شورای مرکزی حزب وحدت به مدت یکسال به عهده‌ی آقای استادمحمد اکبری قرار داشت و در نخستین کنگره این حزب در سال 1369 آقای استادعبدالعلی مزاری به ریاست آن برگزیده شد که تا آخر در این مقام باقی ماند.
بعد از سقوط حکومت کمونیستها و استقرار حزب وحدت اسلامی در شهر کابل، اختلافات داخلی – که به ظاهر ریشه در گرایش به جناح‌ها و گروه‌های قبلی داشت – آغاز شد و سرانجام با اقدام نظامی نیروهای تحت امر آقای عبدالعلی مزاری برای تصفیه نیروهای طرفدار محمد اکبری در تاریخ 23/6/1373 حزب وحدت اسلامی به دو جناح «مزاری» و «اکبری» تقسیم شد. در جنگی که اتفاق افتاد 29000 نفر از ساکنان غرب کابل کشته و زخمی و 150000 نفر دیگر آوراه شدند. جناح اکبری در کنار احمد شاه مسعود و دولت برهان‌الدین ربانی قرار گرفت در حالی که جناح مزاری قبل از آن با حزب اسلامی حکمتیار و جنبش ملی رشید دوستم ائتلافی را به نام «شورای هماهنگی انقلاب اسلامی» در تاریخ 11/10/1372 تشکیل داده بود،تا دولت ربانی را سرنگون سازند.

بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکا و تشکیل دولت حامد کرزی، هر دو جناح اصلی حزب وحدت گرفتار انشعاب شدند. حزب وحدت اسلامی جناح خلیلی به سه حزب تقسیم شد که عبارتند از: حزب وحدت اسلامی افغانستان به رهبری محمد کریم خلیلی، حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری محمد محقق و حزب وحدت اسلامی ملت افغانستان به رهبری قربانعلی عرفانی یکاولنگی. حزب وحدت اسلامی جناح اکبری نیز به دو حزب یکی به نام حزب وحدت ملی اسلامی افغانستان به رهبری محمد اکبری و دیگری حزب اقتدار ملی افغانستان به رهبری سید مصطفی کاظمی تقسیم شد.
در واقع، وارث اصلی حزب وحدت اسلامی افغانستان، حزبی است که رهبری آن را محمدکریم خلیلی به عهده دارد و به همان نام فعالیت می‌کند.

انشعاب‌ها در حزب وحدت اسلامی در مرحله اول قدرت قومی این حزب را چنان ضعیف کرد که در حال حاضر هیچ یک از شاخه‌های انشعابی آن به تنهایی نمی‌توانند از قوم هزاره و جامعه شیعه نمایندگی کنند.

افغانستان نوین

امروز در افغانستان فضا برای رشد و نمو اقلیت های مذهبی و قومیتی نیز باز شده است. پس سال ها جنگ و ناامنی گروه های مختلف می توانند در قالب فعالیت های مدنی در عرصه های سیاسی و اجتماعی افغانستان شرکت کنند. هزاره ها و شیعیان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. امروز شیعیان نسبت به سال های گذشته ی خود فضای مساعدتری را برای زندگی تجربه می کنند. قانون اساسی نوین افغانستان، شیعیان را به رسمیت شناخته است در قانون اساسی جدید، اولین مطلب مهم در ارتباط با حقوق شیعیان به عنوان یک اقلیت، این است که خشونت و تبعیض بر پایه ی مذهب اساسا  نفی شده است.  وامروز معاون رئیس جمهور افغانستان، شیعه می باشد.

آگاهی های سیاسی  شیعیان در دوره ی جهاد، به آنان فرصت  داد تا برجسته و برازنده ای را در تحولات  سیاسی و اجتماعی افغانستان ایفا کنند. و مقاومت آنها در غرب افغانستان، جایگاه آنها را به عنوان یک نیروی قابل توجه سیاسی – نظامی تثبیت نمود. امروز هزاره و شیعه در افغانستان یک شهروند درجه ی دوم نیست و نگاه تحقیرآمیز به آن معنی ندارد. حجم گسترده ی شیعیان مهاجر تحصیل کرده ای که به کشورشان باز می گردند، پدید آورنده ی سرمایه ی اجتماعی عظیمی برای نقش آفرینی در آینده ی افغانستان فراهم کرده است.

امروز شیعیان از مراکز آموزشی متعددی برخوردارند و نهادهای مردم نهاد مختلفی را نیز تاسیس نموده اند. زنان شیعه نیز از تحرک بیشتری برخوردار هستند. دختران شیعه نسبت به تحصیل راغب تر هستند و از این رو از زنان اقوام دیگر تواناتر هستند. نرخ رشد تحصیلی شیعیان قابل توجه بوده است.

البته این مسائل به معنای یک شرایط آرمانی برای شیعیان در افغانستان نیست. به هرحال تهدیداتی چون گروه های تندور سلفی همچون طالبان، سازمان های دولتی و غیردولتی غربی حاضر در افغانستان، اختلافات شیعیان و گروه های شیعی با یکدیگر و حمله ی کوچی ها … همه از تهدیداتی است که شیعیان و قوم هزاره را در افغانستان تهدید می کند. از سوی دیگر نمی توان مدعی بود که در توزیع قدرت و مناصب سهم شیعیان و هزاره ها به نسبت جمعیت آنها به درستی رعایت شده است اما اعتماد به نفس و توانمندی های شیعیان در حد مطلوبی افزایش یافته است که به عقیده ی برخی حتی با قدرت یابی طالبان در افغانستان، وضعیت این کشور و شیعیان همچون دهه ی 1370 نخواهد شد.

برآورد

افزایش سرمایه اجتماعی شیعیان در افغانستان به مرور منجر به در دست گرفتن موقعیت های کلیدی در این کشور خواهد شد. بخش عمده ای از توانمندی شیعیان در افغانستان متعلق به مهاجرین ساکن ایران می باشد. از این رو هموار کردن برخی امکانات اولیه برای مهاجرین افغان در ایران می تواند تاثیر مساعدی در توسعه ی افغانستان و همچنین تثبیت جایگاه شیعیان در این کشور داشته باشد. از سوی دیگر توجه به دانشجویان افغانی دانشگاه های ایران نیز حائز اهمیت است. جمهوری اسلامی ایران باید متناسب با نیازهای کشور افغانستان بورس های تحصیلی را ارائه نماید. از سوی دیگر باید نسبت به عملکرد تفرقه افکنانه مابین دو ملت ایران و افغانستان جلوگیری شود. تفرقه افکنی مابین دو ملت مسئله ای است که می توان نقش کشورهای فرامنطقه ای را در آن احساس نمود. رسانه های غربی فارسی زبانی چون بی بی سی فارسی و… نیز در راستای تفرقه افکنی مابین دو ملت، فعالیت می نمایند.

از سوی دیگر باید توجه داشت که رشد شیعیان در افغانستان ممکن است حساسیت گروه های سلفی افغانستان و کشورهای منطقه همچون عربستان  را در این کشور برانگیزاند و شیعیان مورد تهاجم آنها واقع شوند و نوعی جنگ فرقه ای در این کشور رخ دهد. شاید بتوان انفجارات محرم سال 1390 در کابل را در راستای ایجاد انشقاق مذهبی در افغانستان ارزیابی نمود.

گرایشات سکولار در گروه های شیعه و شیعیان افغانستان خطری است که تا حدودی نیز گربیان گیر برخی گروه های شیعه در افغانستان شده است.

به نظر می آید زنان شیعه در افغانستان از وضعیت فرهنگی  بهتری نسبت به زنان پشتون برخوردار باشند. شرایط مساعدتری برای تحصیل دختران شیعه  فراهم گردیده است این مسئله از سویی به توانمندی آنها و تربیت نسلی فهیم و آگاه و مادرانی موثر منجر می شود و از سویی دیگر خطر گرایش به تفکرات فمینیستی وجود دارد. بی شک زن ایرانی تاثیر محسوسی بر زن شیعه و هزاره در افغانستان خواهد داشت که به دلیل تعداد زیاد مهاجر افغان در ایران است. از این رو ترسیم یک زن مسلمان ایرانی می تواند نقش مثبتی در افغانستان داشته باشد که به نظر می رسد که الگو نامطلوبی از زن ایرانی در منظر زنان شیعه افغان ترسیم شده باشد.

ارسال دیدگاه