نیمنگاهی به نقشآفرینی رژیم صهیونیستی قبل و بعد از جداسازی جنوب سودان از این کشور
* مقدمه
درست همان زمانی که نخستین جرقههای بیداری اسلامی در قاره سیاه زده میشد و میرفت تا موقعیت رژیم صهیونیستی را در آفریقا با مشکل اساسی مواجه سازد؛ پهناورترین کشور عربی – آفریقایی که در گرفتن مواضع ضدصهیونیستی و حمایت از جریان مقاومت، شهره بود، طبق یک نقشه از قبل تعیینشده به زیر تیغ جراحی ناجوانمردانه رفت و رؤیای دیرین مقامات صهیون به واقعیتی شیرین تبدیل گشت. با این اتفاق نیروهای زبده موساد میتوانستند از این پس به راحتی در قلب آفریقا قدم بزنند. در واقع کشور تازه تأسیس “سودان جنوبی” که حالا همسایگانی همچون اوگاندا، اتيوپي، كنيا، جمهوري آفريقاي مركزي، چاد و ليبي را در کنار خود میبیند؛ تا حدودی التیامی شد بر دردهای رژیم صهیونیستی برای گنجهای ازدسترفتهای همچون مصر و تونس.
سعی بر آن است تا در این نوشتار کوتاه ضمن بررسی دخالتهای رژیم صهیونیستی در خصوص جداسازی قسمت جنوبی سودان، به علل انتخاب منطقه مذکور توسط این رژیم و همچنین فعالیتهای فعلیاش اشاره شود و در پایان برآوردی از اهداف و نگاه صهیونیستها به آینده سودان ارائه گردد.
* فعالیتهای رژیم صهیونیستی قبل از جداسازی جنوب سودان
9 ژولای 2011 (18 تیر 1390ش) یعنی روز استقلال رسمی سودان جنوبی به عنوان صد و نود و سومین کشور جهان، در مراسمی که در پایتخت آن یعنی “جوبا” برگزار میشد به غیر از پرچم این کشور، دو پرچم دیگر بهشدت خودنمایی میکرد: پرچم “ایالات متحده آمریکا” و پرچمی آبی و سفید رنگ با نماد ستارهای در وسط که همان پرچم “رژیم جعلی صهیونیستی” بود. وجود پرچم آمریکا در این مراسم چندان تعجببرانگیز نبود چراکه این کشور از سالها پیش در برابر انظار عمومی جهانیان از تمامي ابزارهاي ممكن براي تجزيه سودان كمك گرفته بود. اقداماتي از قبيل تحريمهاي ضدسوداني و احتمال لغو آنها در قبال برگزاري رفراندوم جنوب، كمپينهاي دانشگاهي، تسليح شورشيان، ارسال ماهواره جستجوگر “نگهبان” با هزينه “جرج كلوني” و همكارانش در سال 2010م (1389ش) به فضا و همچنین استفاده از تمام شيوههاي جنگنرم به ابتكار هاليوود مانند ارائه فيلمهاي مستند، بهرهگيري از موسيقي و كليپهای تصويري؛ بر کسی پوشیده نبود. ضمن اینکه صحبتهای “باراک اوباما” رئیس جمهور امریکا در روز بعد از استقلال سودان جنوبی که این امر را يك «دستاورد تاريخي» دانسته و از آن به عنوان «طلوع جديدي پس از جنگ» نام برده بود، بر همه چیز صحه میگذاشت اما اینکه چطور پرچم صهیونیستها در آن مکان سر درآورده بود جای تأمل داشت.
گرچه سودانیها در سال 1956م (1335ش) بهطور رسمی از استعمار انگلیس و دشمن خارجی رهایی یافته بودند اما از آن سال تاکنون تنها بین سالهای 1972 تا 1983 (1351 تا 1362ش) روی آرامش به خود دیدند و به غیر از این در تمامی سالها، درگیر دشمنی بودند به نام “جنگهای داخلی در غرب و جنوب” که نطفهاش از همان سالهای سیاه استعمار انگلیس منعقد شده بود. در این میان شورشیان جنوب با حمایت گسترده از سوی برخی دُوَل غربی و بهویژه رژیم صهیونیستی، جدیتر از بقیه به مبارزه خود با دولت مرکزی ادامه میدادند.
“موشه فرجی” نویسنده صهیونیست در کتاب خود (نقش موساد در آفریقا) درباره حضور نیروهای موساد در آفریقا، اشارهای هم به سودان جنوبی دارد. طبق نوشتههای این شخص، رژیم صهیونیستی در چارچوب ایجاد رابطه با شورشیان جنوب به هر یک از مأموران خود مأموریت داد در یکی از ابعاد سیاسی، نظامی و اطلاعاتی، روابط خود را با رهبران جنبش گسترش دهند. بهطور مثال در بُعد سیاسی، “یوری لوبرانی” و “دیوید کمحی” دو مأمور ویژه موساد به همراه مرد عملیات ویژه “یوسی میوحاس” برای این عرصه انتخاب شدند. در عرصه نظامی، فرماندهان نظامی بارزی که از ارتش رژیم صهیونیستی خارج و وارد فعالیتهای اطلاعاتی شده بودند به عنوان نمایندگان این رژیم به آفریقا اعزام شدند تا در کنار فعالیتهای اقتصادی خود از جمله فروش سلاح و دلالی برای شرکتهای تسلیحاتی صهیونیستی در کشورهای آفریقایی، روابط ویژهای هم در چارچوب اهداف این رژیم با رهبران این منطقه از جمله رهبران جنبش جنوب سودان برقرار کنند. در میان این افراد میتوان به نامهایی همچون ژنرال “یاموسبنجال”، ژنرال “ساموئل جونین” و نیز شخص سرهنگ “موشه فرجی” اشاره کرد. در بُعد امنیتی و اطلاعاتی نیز گروهی به رهبری “بنالیاهو” از سازمان امنیت عمومی رژیم صهیونیستی (شاباک) و “یسرائیل مئیری” از شعبه ضداطلاعات ارتش و سرگرد “ساموئل کیدری” حضور پررنگی داشتند. البته این نکته قابل ذکر است که در سال1961 (1340 ش) که سودان در کنار ارتش مصر وارد جنگ با رژیم صهیونیستی شد، تلآویو رابطه خود را با شورشیان سودانی آغاز کرد.
همه این روابط در حالی بود که صهیونیستها با “جان کارانگ” (John Garang)-رهبر ارتش خلق سودان- نیز پیوند مستحکمی برقرار کردند تا جاییکه نخستوزیران مختلف این رژیم وادار شدند بین سال های 1990 تا 1999 (1369 تا 1378ش) تصمیماتی مهم را در جهت حمایت از وی اتخاذ کرده و طبق نوشته مجله نظامی صهیونیستی “معرخوت” مبلغی معادل 500 میلیون دلار به او کمک کنند.
کارانگ که موفق به گذراندن دورههای نظامی در آمریکا و دانشکده امنیت داخلی رژیم صهیونیستی شده بود، سرانجام در اثر سقوط هلیکوپتر در سال 2005 (1384ش) بعد از جریان “توافقنامه صلح نیوآشا” جان خود را از دست داد. توافقنامه صلح نیوآشا همان پیمان معروف بین دولت مرکزی و شورشیان بود که به موجب آن دو طرف فرصت داشتند تا در مدت 5 سال تمام اختلافات موجود بین خود را در سه زمینه «نفت، مرز و ملّیت» حل سازند تا در نهایت انتخابات و همهپرسی، تکلیف را مشخص سازد. جالب اینکه اکثر بندهای این توافقنامه تا سال 2010 (1389ش)اجرایی نشد و تنها بندی که بهشدت از طرف نهادهای بینالمللی بر روی آن پافشاری میشد اجرای همهپرسی در 9 ژانویه 2010 (19 دی 1388ش) آن هم بین مردم جنوب بود که 9 میلیون از جمعیت 44 میلیونی سودان را تشکیل میدادند و تنها در حالی منطقه خود را فدرالی اداره میکردند که بیش از 27 درصد از وسعت کشورشان را در اختیار نداشتند. در نهایت براساس موافقتنامه جامع صلح، جنوب سودان متشكل شد از 3 استان بحرالغرال، استوايي و نيلعليا كه شامل 10 فرمانداري است.
در مدت 5 سال از امضای توافقنامه تا برگزاری همهپرسی، افرادی از “کمیته یهودیان آمریکا” در مؤسسه آفریقا بهطور علنی شروع به بازدید از جنوب سودان میکردند تا در خصوص چگونگی تسهیل استقلال سودان جنوبی برنامهریزی کنند. تا قبل از این اتفاقات و علاوهبر کمکهای مالی، مسئولین رژیم صهیونیستی با فرستادن انواع سلاحهای سنگین و نیمهسنگین، آتش جنگ را همچنان گرم نگه داشته بودند. به عنوان مثال در یکی از صدها گزارشهایی که “تسفی رویتر” فرمانده شعبه ارسال این کمکها وابسته به وزارت جنگ صهیونیستی تهیه و تقدیم مراجع مافوق کرده؛ به موارد ذیل اشاره نموده بود:
– 1000 قبضه مسلسل سبک از انواع دیکرنوف، تفنگ سمینوف و کلت براونینگ
– 600 موشکانداز آرپیجی
– 150 خمپارهانداز 80 و 20 میلیمتری
– 40 عراده توپهای ضدهوایی (یک و دو لول)
– تعدادی موشکاندازهای کاتیوشا و موشکهای ضدهوایی از نوع استریلا
صهیونیستها برای ورود به این عرصه ابتدا از طریق کنسولگری ادیس آبابا در اتیوپی با شورشیان سودان ارتباط برقرار کرده و سرمایهگذارانشان نیز توانستند با متصل شدن به قبیله دینکا -که قویترین قبیله منطقه بود- راه نفوذ خود را باز کنند.
تأمین تصاویر ماهوارهای از مراکز نیروهای دولتی سودان، آموزش دهها خلبان برای هدایت جنگندههای سبک و اعزام کارشناسان برجسته برای تدوین طرح جنگ در پوشش کمک به طرحهای کشاورزی و توسعه امور زیربنایی و نظامی؛ قسمتی از فعالیت نیروهای صهیونیست در جنوب سودان قبل از جداشدن از دولت مرکزی بود.
* دلایل انتخاب سودان جنوبی توسط رژیم صهیونیستی
شاید برای خیلی از افراد این سوال پیش آید که مگر سودان چه کرده و جنوب این کشور چه دارد که صهیونیستها اینگونه به جانش افتادهاند. آشنایان به قضایای سیاسی و دنبالکنندگان مسائل بینالمللی برای پاسخ به این پرسش به هیچوجه به سختی نخواهند افتاد.
“بنگوریون” از پایهگذاران دولت غاصب صهیونیستی، سالها پیش برای خارج شدن این رژیم از انزوای سیاسی و رسیدن به رؤیای از نیل تا فرات، دو راهحل اساسی پیشنهاد داد. اول «کشیدن حصار انزوا پیرامون جهان عرب» و دوم «بهدست آوردن دوست در کشورهای آفریقایی و آسیایی در کنار کشورهای متخاصم خود -به مثابه سیاست همسایگانِ همسایگان- به منظور کاهش یافتن کینه اعراب نسبت به صهیونیستها و برقراری صلح.»
بدین منظور آنان برای رسیدن به راهحل دوم روی به کشورهای فقیر آفریقایی آوردند و اتیوپی، اریتره، اوگاندا و کنیا را مأمن نیروهای خود ساختند و رابطه حسنهای با دولتهای آنان برقرار کردند. البته مقامات صهیون قبل از برقراری رابطه با این دولتها، سراغ رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی رفته و روابط خود را با این رژیم تا بالاترین سطوح گسترش داده بودند. طوریکه در جنگهای صورتگرفته بین اعراب و رژیم صهیونیستی، بهترین سربازان یهودی از جنوب آفریقا سربازان بنیصهیون را یاری میکردند.
بهتدریج پای افسران و نیروهای اطلاعاتی بازنشسته صهیونیست به این کشورها باز شد و آنان با تربیت کارآموزان جوان آفریقایی، سعی در گرفتن آینده سیاسی این بلاد در دستان خود کردند. این نیروها کشورهای بزرگ را تجزیه میکردند و سپس در کشورهای کوچک تشکیلشده، حکومتهای حامی خود را بنیانگذاری مینمودند که سودان نمونهای از آنهاست. با این کار رژیم صهیونیستی عملاً به چند هدف عمده دست مییافت: رفع مشکلات اقتصادی خود، ترویج دموکراسیهای کنترلشده، استحاله فرهنگی کشورهای هدف، الگوسازی برای دیگر کشورها، کنترل و تسلط بر کشتیرانی منطقه، دولتسازی و ملتسازی، گسترش مشروعیت سیاسی خود و ممانعت از نفوذ کشورهایی همچون ایران به منطقه و به تهدید افتادن منافع این کشورها؛ تنها گوشهای از اهداف نانوشته رژیم صهیونیستی در ورود به آفریقا بود که اکثر آنها تاکنون محقق شده است.
سودان از جمله کشورهایی بود که جدای از اینکه همه این اهداف بر آن منطبق میشد، دارای شرایطی ممتاز و ویژه بود که در هیچ کشور آفریقایی دیده نمیشد. صهیونیستها تنها از متحد و یکپارچه شدن سودانی که بتواند نقش یک قدرت بزرگ در جهان عرب را بازی کند و در مقابل قلدریِ آنان شاخ و شانه بکشد؛ واهمه نداشتند. بلکه در اختیار داشتن منابع عظیم این کشور میتوانست بسیاری از مشکلات آنان را حل نماید. در ادامه به برخی از این منابع غنی که در جنوب سودان واقع شدهاند اشاره میکنیم:
– بزرگترین ذخایر اورانیوم و گاز منطقه
– معادن بزرگ طلا، نقره، کروم، روی، مس، میکا، تنگستن و منیزیم
– بزرگترین جنگل “چوب ساج” آفریقا در منطقه دریاچههای “لوکا”
– بیش از 45 درصد اراضی مطلوب کشور برای کشاورزی
– گذر یکی از دو شاخه طولانیترین رود جهان یعنی “نیل سفید” از کوههای جنوب (رود نیل از پیوستن دو رود نیل سفید و نیل آبی تشکیل میشود)
– واقعشدن 85 درصد از منابع نفتی کل سودان در این قسمت که معادل 6 میلیارد بشکه نفت میباشد.
– دومین منطقه حیاتوحش حیوانات مهاجر جهان در مناطق حفاظت شده جنوب که خیل توریستهای جهان را به این منطقه جذب کرده است.
رژیم صهیونیستی به تک تک این منابع نیاز مبرم دارد تا با کنترل آنها به آسانی به اغراض خاص خود دست یابد. برای نمونه توضیحی کوتاه درباره دو نمونه از موارد یادشده میدهیم: با در اختیار داشتن کنترل رود نیل عملاً نبض کشور و بازیگر مهم منطقه یعنی “مصر” و حتی خود سودان در دستان صهیونیستها میافتد. چراکه این رژیم از قبل برای منابع اصلی آب خاورمیانه همچون آب دریاچه “طبریه”، “رود اردن” و همچنین رود “فرات” که از کوههای ترکیه سرچشمه میگیرد، نقشهها ریخته بود و حالا نوبت به نیل رسیده است تا آرزوی دیرینه بنگوریون را بهطور کامل جامه عمل پوشانیده باشد. در اختیار گرفتن نفت سودان جنوبی هم یعنی از کار انداختن دولت “عمر البشیر” که از دشمنان خونی صهیونیستها محسوب میشود. رژیم صهیونیستی حالا سودان را در منگنه ائتلافی از کشورهای اوگاندا، اتیوپی، کنیا و اینک سودان جنوبیِ مسیحینشین قرار داده و با دامن زدن به بحران “دارفور” در غرب این کشور؛ برای مقابله با کمربند اسلام در آفریقا و کشوری که زمانی میزبان حامیان مقاومت و کشورهای ضدصهیونیست بود، عزم خود را جزم کرده است.
* فعالیتهای فعلی رژیم صهیونیستی در سودان جنوبی
“سیلواکییر میاردیت” رئیسجمهور فعلی سودان جنوبی به هیچوجه نمیخواست جواب محبتهای صهیونیستها در جداکردن کشورش از سودان را با تأخیر دهد. به همین خاطر “تلآویو” اولین مقصد از سفرهای خارجیاش بود. وی در این سفر سخنانی به زبان آورد که خیال صهیونیستها را برای تداوم حضور در جنوب سودان تا مدتها راحت کرد: «بدون اسرائیل، سودان جنوبی به وجود نمیآمد. شما در کنار ما جنگیدید تا این کشور تشکیل شد. استقلال ما مدیون شما و تلاشهای بینالمللی است. اسرائیل الگویی موفق است که باید از آن پیروی کرد.» این سخنان کافی بود تا “شیمون پرز” هم از فرط خوشحالی چنین بگوید: «اسرائیل بر حمایت بیدریغ خود از سودان جنوبی ادامه میدهد.»(1)
پالسهای این روابط مثبت از خیلی قبل داده شده بود. آنجا که مدیرکل وزارت اطلاعرسانی جنوب، قبل از همهپرسی گفته بود: «در صورتی که ایجاد رابطه با اسرائیل به نفع جنوب سودان باشد، قطعاً ما همانگونه که با کشورهای عربی رابطه برقرار خواهیم کرد به برقراری رابطه با تلآویو هم اقدام خواهیم کرد!» بر همین اساس سودان جنوبی پذیرای “دان شهام” اولین سفیر غیرمقیم رژیم صهیونیستی در جوبا شد که با هدف «ایجاد رابطه بلندمدت راهبردی و تلاش به منظور توسعه روابط دوجانبه» وارد پایتخت سودان جنوبی شد. البته وزارت خارجه رژیم صهیونیستی در ژانویه 2012 (1390ش) “حالیم کورین” را جایگزین وی نمود.
گشودن دفاتر نمایندگی دو طرف در جوبا و تلآویو، برقراری پروازهای منظم هوایی، آموزش پنجهزار نیروی نظامی سودانی توسط صهیونیستها، ایجاد پایگاه نظامی از زبدهترین فرماندهان آموزشی صهیون در جنوب سودان، ایجاد یک پایگاه هوایی در استانهای “الوحده” و “نیل علیا” برای آموزش خلبانهای جنگی، تأسیس یک نیروگاه برق در منطقه “نمولی”، فعالیت در ایستگاه تصفیه آب در “نیل سفید”، ایجاد پایگاههایی برای نیروهای مرزی در کنار بیمارستانهای نظامی، تأسیس مرکز تحقیقات درباره مین در جوبا، ساخت یک هتل پنج ستاره مجهز در جوبا، برنامهای موسوم به “African Market Garden ” برای کشتوکار در مناطقی از حاشیه رود نیل که از حاصلخیزی قابل توجهی برخوردار هستند و همچنین امضای قرارداد همکاری در زمینه آب و آبیاری با پوشش توسعه زیرساختهای آبی و تکنولوژی؛ قسمتی از اقدامات صورتگرفته توسط موساد و عناصر رژیم صهیونیستی در سودان جنوبی طی یکسالونیم گذشته است.
جالب اینکه پیش از انفصال قانونی جنوب سودان از سرزمین اصلی و حتی همزمان با فرایند انفصال، توافقهایی بر سر همکاریهای ترانزیتی و ترابری از جمله گشودن فرودگاههای “جوبا” برای پروازهای شرکت صهیونیستی “ال عال” در جریان بوده است. همه این موارد را باید در کنار خیز بلند مقامات صهیونیست برای تصاحب منابع عظیم سودان جنوبی گذاشت که قبلاً به آنها اشاره شد. منابعی که تاکنون سودی برای مردم فقیر این منطقه نداشته و طبق گفته “هلن مكالهینی” مشاور سیاسی آكسفام در سودان جنوبی، برخی از مردم سودان جنوبی فقط با یك وعده غذایی روزگار میگذارنند و تعداد كسانی كه به كمكهای غذایی نیاز مبرم دارند، از سال گذشته تاكنون دو برابر افزایش یافته است.
* برآورد نفوذ رژیم صهیونیستی در سودان جنوبی
همانطور که رژیم صهیونیستی با هر کدام از کشورهای همسایه سودان جنوبی مناسبات خاص سیاسی، امنیتی و اقتصادی برقرار کرده که بحث پیرامون هرکدام از آنها فرصت خاصی را میطلبد و در این مختصر نمیگنجد (تنها به عنوان اشاره شبکه عنکبوتی موساد به صورت فعال در اتیوپی و بهویژه در سواحل اریتره مشغول به کار است و همین تلاشها را نیز بعد از سقوط قذافی در لیبی تحت پوششهایی همچون روزنامهنگاری و… آغاز نمود و عناصر اطلاعاتی خود را وارد بنغازی کرد)؛ فعالیتهای آینده رژیم صهیونیستی در سودان در ابعاد مختلف نیز میتواند قابل بررسی باشد. تحت فشار قرار دادن دولت عمرالبشیر در آینده از پروژههای حتمی رژیم صهیونیستی میباشد. این پروژه با اختلاف انداختن در نقاط مرزی و نفتخیز “ابیه” در جنوب استان “کردفان جنوبی” و “هجلیج” بین دو دولت آغاز شده است تا جاییکه سودان جنوبی اواخر مارس 2012 (1391ش) به منطقه هجلیج حمله برد و آن را اشغال کرد و در آخر همین ماه با فشار سودان از منطقه خارج شد و مقرر گشت طرفین اختلافات خود را در نشستی در اتحادیه آفریقا حل کنند. اما سودان جنوبی دوباره در 10 آوریل با حمایت سیاسی مقامات صهیونیست و چراغ سبز مجامع بینالمللی، هجلیج را اشغال کرد و منجر به درگیری بین دو کشور شد. تسریع در انتقال نفت جنوب از طریق شمال، یکی از دلایل این جنگ اعلام شده بود که با توجه به نیاز صهیونیستها به نفت جنوب، فشار سیاسی به دولت سودان چندین برابر خواهد شد. این فشار سیاسی که اجرای طرحهای ریاضت اقتصادی و حذف یارانهها را در دولت مرکزی موجب شده، اعتراضات مردمی را به همراه داشته تا رژیم صهیونیستی از این فرصت بهترین سوءاستفاده را برای تقسیمبندیهای آینده در قسمت دارفور نماید.
نیاز صهیونیستها به دیگر منابع سودان جنوبی هم منجر خواهد شد تا این رژیم برای غارت این منابع در آیندهای نزدیک، اقدام به توسعه و افزایش شرکتهای خصوصی خود در این کشور نماید و به زودی شاهد بستهشدن قراردادهای سنگین اقتصادی دیگری بین دو طرف خواهیم بود. در این بین سودان جنوبی به تدریج به یکی از بازارهای مصرفی محصولات کشاورزی و صنایع رژیم صهیونیستی تبدیل میشود.
بر کسی پوشیده نیست که آینده رژیم صهیونیستی در گرو در اختیار داشتن منابع عظیم حیاتی انرژی است. علاوهبر گاز و نفت سودان جنوبی، برای آینده آب این سرزمین که از رود “نیل آبی” تأمین میشود نیز از سوی صهیونیستها نقشههای خاصی در نظر گرفته خواهد شد. سدسازی و مسدود کردن یا انحراف مسیر این رود از جمله احتمالات موجود برای تسلط بر آب این منطقه است.
تحت فشار قرار دادن دیگر کشورهای اسلامی در شاخ و شمال آفریقا و ناآرام کردن آنها با استفاده از گروههای کشورهای متحد صهیونیستی هدف بعدی رژیم صهیونیستی است که با فعال کردن احتمالی گروههای شورشی در کشورهای اسلامی از طریق انتقال اسلحه از سوی کشورهای متحد غربزده و بعضاً مسیحی و غیراسلامی همچون سودان جنوبی، پیگیری خواهد شد. البته در این بین پروژه مقابله با کشورهای رقیب رژیم صهیونیستی همچون ایران نیز که از خیلی پیش کلید خورده بود به روشهای مختلف ادامه خواهد یافت. به طوریکه رسانههای غربی در مارس 2012 (1391ش) به نقل از مقامات سودان جنوبی، ایران را به ارسال موشک برای دولت سودان متهم کردند(2) که این ادعا بلافاصله توسط “رامین مهمانپرست” سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان تکذیب شد. (3) ضمن اینکه مهمانپرست بار دیگر در عکسالعملی جداگانه حمله نیروهای سودان جنوبی در مارس و آوریل 2012 (1391ش) به منطقه هجلیج سودان را بهشدت محکوم کرد و خواستار عقبنشینی بدون قیدوشرط نیروهای سودان جنوبی از این منطقه شد.(4) با همه این اوصاف و نقش اساسی رژیم صهیونیستی در این کشور بعید به نظر میرسد روابط تهران و جوبا به همین راحتیها به سطح عالی خود برسد مگر اینکه در زمینههای کشاورزی و منابع طبیعی بتوان جای پایی در این کشور باز کرد.
—————————————-
منابع:
1- پایگاه اینترنتی «الشرق الاوسط»
4- سایت وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران