سقوط آزاد: چرا دائماً از محبوبیت ایران نزد افکار عمومی کشورهای عربی کاسته میشود[1]
سیاستهایی که ایران در مواجهه با بحرانهای منطقه در پیش گرفت باعث چالشهای بسیاری شد که مهمترین آنها پایین آمدن سطح محبوبیت این کشور در نزد افکار عمومی جهان عرب است؛ حسن روحانی که به جریان معتدل وابسته است نیز نتوانست به وعدههای انتخاباتی سال 2013 خود عمل کند؛ وعدههایی که یکی از آنها بهبود روابط با کشورهای همسایه مخصوصاً کشورهای حاشیه خلیج فارس بود؛ به نظر میرسد ایران اولویت خود را فقط به رسیدن به نتیجه در توافق هستهای با گروه 5+1 قرار داد و بعد از توافق نیز همچنان به دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه و حمایت از متحدان منطقهای خود ادامه داد.
نظرسنجیهایی درمدت اخیر انجام شد؛ تمرکز این نظر سنجیها بر مشخص کردن رویکرد افکار عمومی جهان عرب در قبال روابط با ایران بود. نتیجه این نظرسنجیها آن بود که نقش ایران در منطقه به گونهای شده که حتی در نزد شهروند عرب نیز نگرانیهایی را برانگیخته است به گونهای که آنان ایران را منبع خطری برای منطقه به حساب میآورند.
نظرسنجی عربی سال 2015 که مرکز پژوهشها و مطالعات سیاسی عرب آن را در 12 کشور عربی به اجرا گذاشت و در اواخر دسامبر سال 2015 منتشر کرد، نشان داد که دید منفی و دشمنی با ایران به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافته است؛ نتایج این نظرسنجی که در 12 کشور عربی انجام شد نشان داد که 62 درصد از کسانی که در نظرسنجی شرکت کردهاند سیاستهای ایران را سیاستهایی منفی به شمار میآورند و در مقابل فقط 28 درصد این سیاستها را مثبت ارزیابی میکنند.
با مقایسه این نتایج با نتایج سال 2014 در مییابیم که نگاه منفی به سیاستهای ایران 10درصد افزایش داشته است؛ چرا که در سال 2014 تعداد کسانی که نسبت به سیاستهای ایران دیدگاهی منفی داشتند 52 درصد بود.
مسألهای که در این بین جالب توجه است اینست که درصد کسانی که در کشورهای عربستان و اردن و الجزائر، کویت و لبنان نسبت به سیاستهای ایران دیدگاهی منفی بالایی داشته اند بین 60 تا 89 درصد است؛ این درصد در کشورهای موریتانی، تونس، مراکش، فلسطین و سودان بین 52% تا 57% است و در عراق نیز 50% است. همانگونه که 12 درصد از کل کسانی که در این نظر سنجی شرکت کردهاند ایران را بعد از آمریکا و رژیم صهیونیستی تهدید سوم برای کشورهای عربی به شمار آوردهاند.
نظرسنجی دیگری از سوی “مرکز پژوهشهای الجزیره” تحت عنوان “ایران در نظر نخبگان عرب” در 21 کشور عربی انجام شد و نتایج آن در 18 ژانویه 2016 روی سایت منتشر گردید. نتایج نشان داد نخبگان کشورهای عربی نقش ایران در جهان عرب را نقشی منفی ارزیابی میکنند و با بدبینی به آیندهی روابط ایرانی -عربی مینگرند.
همچنین نتایج نظرسنجی نشان داد اکثر کسانی که در این نظرسنجی شرکت کردهاند اذعان داشتهاند نمیتوان به حکومت و دولت ایران اعتماد کرد؛ 92 درصد از شرکت کنندگان بر این عقیده بودهاند و در مقابل تنها 6 درصد به این موضوع اعتقادی نداشتهاند. همچنین سیاستهای ایران در قبال کشورهای بهار عربی باعث شده تصویری منفی از ایران در نزد نخبگان عربی رقم بخورد؛ 82 از شرکت کنندگان اعتقاد دارند که چهره ایران در نزد نخبگان عرب بدتر از زمان قبل از انقلابهای عربی است و در مقابل تنها 6 درصد اعتقاد دارند که بعد از این انقلابها چهره ایران در نزد نخبگان بهتر شده است؛ 10 نیز اعتقاد دارند که این دیدگاه تغییری نکرده است.
دلایل پایین آمدن محبوبیت ایران
می توان گفت دلایل زیادی در پایین آمدن محبوبیت ایران نقش داشته و دارد و باعث ارزیابی منفی جهان عرب در قبال این کشور و سیاستهای آن در منطقه شده است؛
1- بی میلی ایران نسبت به ارسال پیامهایی که نشان از سعی این کشور برای بهبود روابط با کشورهای عربی بعد از توافق بدهد.
2- افزایش شدت دخالت ایران در امور داخلی کشورهای منطقه؛ با وجود اینکه نتایج نظرسنجیهایی که به آن اشاره شد مربوط به قبل از شعله ور شدن بحران اخیر بین ایران و عربستان است؛ اما نتایج به طور خلاصه نشان میدهد که دخالت مستمر ایران در امور داخلی کشورهای منطقه باعث ارزیابی منفی سیاستهای این کشور شده است.
همچنین در این چارچوب نتایج نظرسنجی “ایران در نظر نخبگان عرب” نشان داد که غالب کسانی که در نظر سنجی شرکت کردهاند دخالت ایران در سوریه و یمن و عراق را ناپسند میدانند؛ 85 درصد، دخالت ایران در سوریه، 89 درصد در یمن و 86 درصد این قضیه را در عراق ناپسند دانستند؛ همچنین 67 درصد از پرسش شوندگان نقش ایران در تهدید منافع کشورهای عربی را مضر ارزیابی کردند؛ در مقابل 30 درصد نقش ایران را هم مثبت و هم منفی ارزیابی کردند و تنها 2 درصد نقش ایران را مثبت ارزیابی کردند؛ این دلیل مهمی است که بیان میدارد سیاستهای ایران باعث شدت درگیریهای منطقه شده است و در کاهش سطح محبوبیت آن در کشورهای عربی نقش به سزایی داشته است .
3- سیاستهای فرقه گرایانه ایران در مواجهه با تحولات منطقه که شاهد آن قطب بندی و جداکردن طرفدارانش در منطقه است؛ با وجود این ایران از تغییر سیاستهای خود و حمایت از متحدان خود دست بر نمیدارد.
گام اول: آیا امکان اجرایی شدن آتش بس در سوریه وجود دارد ؟[2]
می توان گفت بحران سوریه بعد از توافق مشترک بین آمریکا و سوریه برای آتش بس از ابتدای فوریه سال 2016 وارد مرحله جدیدی شده است؛ این تصمیم مقارن با متغیرهای خاصی شده است؛ از این متغیرها میتوان تلاش های آمریکا و روسیه برای پشتیبانی از تلاشهای فرستاده سازمان ملل درسوریه به منظور رسیدن به توافق درباره بحران سوریه وجلوگیری از توسعهطلبی گروه داعش و گروههای تروریستی دیگر مخصوصاً بعد از بمبگذاری داعش در “حمص” نام برد. با وجود این موانع متعددی وجود دارد که میتواند احتمال موفقیت این آتش بس را تضعیف کند؛ حداقل در کوتاهمدت تداخل مواضع داعش و النصره با معارضین این آتش بس را شکننده میکند؛ همچنین آتش بس به اراده واقعی طرفهای سوری بستگی دارد؛ علاوه بر این رویکرد نظام سوریه به اجرای انتخابات مجلس در آوریل آینده به گونهای است که با وجود تلاشهای آمریکا و روسیه انگار توافقی صورت نگرفته است.
متغیرهای متعدد
عوامل متعددی در رسیدن واشنگتن و مسکو به توافق آتش بس وجود دارد که عبارتند از:
1- توقف ضربات ارتش ترکیه ضد مواضع”یگانهای مدافع خلق کرد” که مورد حمایت روسیه است؛ کردهایی که ترکیه نگرانی عمیق خود را در قبال پیشروی آنها به شهر اعزاز اعلام و آن را مقدمهای برای ایجاد منطقهای کردی در مرزهای جنوبی خود عنوان کرده بود. اینجاست که به نظر میرسد عدم موفقیت روسیه برای صدور قطعنامه شورای امنیت علیه ترکیه، برای جلوگیری از هدف قراردادن کردها توسط این کشور، روسیه را به پیشنهاد طرح آتش بس واداشته است.
2- اولویت بخشیدن به مبارزه با داعش مخصوصاً بعد از تلاش این گروه برای سیطره بر مناطق استراتژیک جدید در سوریه، مثل شهر “خناصر” در “ریف حلب جنوبی” و نگاه آن به مناطق حساس سوریه مثل “حمص” و “جنوب دمشق” از دیگر دلایل این طرح است.
3- تلاش واشنگتن برای تقویت قدرت معارضین و تازه نفس کردن آنها برای بار دیگر بویژه بعد از اینکه این گروهها خسارات زیادی متحمل شدند؛ بعضی از نظرات وجود دارد که هدف آمریکا از طرح این است که آتش بس باعث میشود نظام سوریه نتواند سیطره خود بر مناطق استراتژیک را تکمیل نماید؛ به نظر میرسد این مورد اختلافی بین نظام سوریه و روسیه میباشد که به آن اختلافات بزرگ دیگر افزوده میشود؛ یکی از آنها اعلام نظام سوری مبنی بر برگزاری انتخابات مجلس در آوریل 2016 است؛ قضیهای که به نظر میرسد پاسخی در خور از جانب روسیه دریافت نکرده است.
فرصتها و چالشها
اعلام آتشبس گام مهمی است که ممکن است طرفهای اصلی جنگ را در رسیدن به صلح یاری کند؛ مخصوصا اینکه اعلان آتش بس از جانب دو کشور تاثیرگذار در این بحران یعنی آمریکا و روسیه است و به نوعی به اجرایی شدن آن کمک میکنند. علاوه بر این توافق با موافقت نظام و طرفهای داخلی سوریه صورت پذیرفته است؛ اما با این وجود موانعی وجود دارد که باعث عدم موفقیت آتش بس خواهد شد که در ادامه به مهمترین موانع اشاره خواهد شد:
1- تلاش بشار اسد برای شکستن آتش بس و یا حتی جلوگیری از تکمیل شدن مسیر سیاسی حل بحران سوریه بویژه در پی فراخوان بشار اسد برای برگزاری انتخابات مجلس در 13 آوریل آینده که چالشی بین سوریه و روسیه است؛ روسیهای که برای از سر گیری راه حل سیاسی تلاش میکند.
2- تلاش نظام سوریه برای ادامه پیشرویهای چشمگیر خود در برهه اخیر برای تقویت موضع خود در مذاکرات؛ به نظر میرسد که دلیل اصلی سفر مشاور سیاسی و رسانهای بشار اسد “بثینه شعبان” به مسکو اختلاف مسکو و سوریه در مورد آتشبس و برگزاری انتخابات است؛ او به طور مشخص اعلام کرد که برگزاری انتخابات ارتباطی به تلاش برای رسیدن به راه حل سیاسی بحران سوریه ندارد و به صورت قانونی برگزار می شود؛ این سخنان به این اشاره دارد که روسیه به گامی که نظام سوریه برداشته است جواب نداده و ممکن است موانعی در راه حل و فصل بحران سوریه به وجود آورد.
3- تداخل مواضع نیروهای معارض (به ظاهر معتدل) و جبهه النصره؛ این تداخل در بعضی مناطق همچون” حلب” و “ادلب” و “حماه” وجود دارد؛ به طوری که درابتدای توافق مشکلات زیادی برای تشخیص مناطق تحت سیطره آنها وجود داشت؛ معارضین سوریه به این تداخل اشاره کرده و گفتهاند که این قضیه ممکن است توافق را به خطر بیندازد. “خالد خوجه” عضو هیئت بلندپایه مذاکرات ائتلاف ملی سوریه نیز گفت: مشکلی که در مورد النصره وجود دارد این است که این گروه نه تنها در ادلب، بلکه در حلب و دمشق و جنوب نیز حضور دارد و امکان دارد که شهروندان و یا ارتش آزاد به بهانه النصره هدف قرار بگیرند.
4- عدم وجود مکانیزمهایی برای حصول اطمینان از اجرای توافق؛ به گونهای که عدم حضور نمایندگان سازمان ملل و نیروهای حافظ صلح احتمال نقض توافق را تقویت میکند.
خلاصه سخن اینکه بدون شک توافق آتش بس گامی مهم به سمت حل بحران سوریه از طریق سیاسی است، اما احتیاج به اراده منطقهای و بین المللی دارد و نیازمند الزاماتی خاص است و در زمان کنونی با چالشهای متعددی روبروست.
آینده روابط کشورهای عربی با روسیه[3]
با گسترش نقش روسیه در خاورمیانه سؤالهایی از آینده روابط مسکو با کشورهای عربی در اذهان شکل میگیرد بهویژه آنکه تجربه ورود روسیه به خاورمیانه با حمله به افغانستان تجربه تلخی را رقم میزند. اما گمانهزنیهایی در اهداف حقیقی مسکو در ارتباط با شبکهای از کشورهای عربی وجود دارد که ممکن است مانعی بر سر راه هرگونه توسعه روسیه در روابطش بهحساب آید.
اول: دوران جدید روابط کشورهای عربی با روسیه 2011-2015
اگر نگاهی کوتاه به سابقه روابط عربستان -روسیه بیندازیم متوجه پیشرفت ملموسی در روابط این دو کشور خواهیم شد که آغازکننده اغلب این روابط مسکو بوده است زیرا این کشور بعد از فروپاشی نظام شوروی نیاز به گسترش شراکتها و سرمایهگذاریهای خارجی را حیاتیتر ارزیابی کرده است. در همین اثنا عربستان با غنیمت شمردن فرصت همکاری با مسکو تفاهمنامههایی درزمینههای مختلف، میانسالهای 2003-2007 منعقد کرده است.
اما سال 2015 با سفر محمد بن سلمان به روسیه و امضای قرارداد ساخت16 نیروگاه اتمی در عربستان و اعطای حق امتیاز ساخت نیروگاه اتمی عربستان به این کشور نشان از ورود به مرحلهای جدید در روابط دو کشور داشت.
البته روابط مسکو با کشورهای عربی به عربستان محدود نمیشود و از دیدارهای دوجانبه مصری_روسی نمیتوان چشمپوشی کرد درواقع روسیه با مصر، امارات، اردن، کویت و بحرین وارد روابط گسترده و امضای تفاهمنامههای همکاری شده است.
جالبتوجه است که پیشرفت روابط کشورهای عربی با روسیه کامل و در همه زمینهها بوده است و نمیتوان آنها را درزمینههای نظامی و هستهای محدود کرد و موضوعاتی همانند دانش، فنّاوری، هوا_فضا، گردشگری، هواپیمایی و سایر زمینهها را شامل میگردد.
دوم: گرایش کشورهای عربی درمورد روسیه
نظرات و دیدگاههای مختلفی در خصوص منافع روسیه و نقش این کشور در منطقه وجود دارد که بارزترین آنها به شرح زیر ارائه میشود:
1- حمایت روسیه از حاکمیتهای ملی: همچنان روسیه حاکمیتهای سنتی را مبنای روابط خود با کشورهای عربی قرار دادِه است و در امور دیگر کشورها جز برای برقراری مکانیسمهای قانونی دخالت نمیکند. ارزش دموکراسی و حقوق بشر را بهخوبی میداند و دموکراسی را به نظم داخلی کشورها نمیفروشد. لذا روسیه برای کشورهای عربی بهعنوان قطب حامی بهحساب خواهد آمد.
2- پر کردن خلأ استراتژیک: در میان کشورهای عربی تفکری مبنی بر پر کردن جایگاه خالی آمریکا از سوی روسیه بعد از عقبنشینی آمریکا در روابط خود با کشورهای عربی وجود دارد. زیرا بسیاری از کشورهای عربی با عقد قراردادهای تجهیزاتی گسترده، روسیه را بهعنوان حامی همهجانبه خود برگزیدهاند.
3- شریک در هرگونه سازش: روسیه مهمترین کارتهای بازی را در سوریه با خود به همراه دارد. از این پس، در دستیابی به اهداف مذاکرات سیاسی، روسیه جزئی از راهحل سیاسی سوریه، عراق و لیبی خواهد بود. شاید بتوان گفت نزدیکی کشورهای حاشیه خلیج فارس به روسیه در جهت گرا دادن به این کشور جهت برکنار کردن بشار اسد از قدرت باشد. کشورهای عربی ترجیح میدهند دست به انتخاب این گزینه بزنند زیرا میتوانند با هزینه کمتر، عبور از آمریکا را محقق ساخته و خود را به روسیه نزدیکتر سازند. این کشورها بهخوبی میدانند هرگونه تضارب آرا با روسیه این کشور را به همپیمانان سنتیاش یعنی ایران و سوریه نزدیکتر میکند.
4- همپیمان در مبارزه با تروریسم: یکی از انگیزههایی که گفتمان رسمی روسیه برای ورود نظامی در سوریه برگزیده است مبارزه با گروههای تکفیری_جهادی و ترس از تأثیر پیروزیهای گروههای مسلح در سوریه و عراق بر اسلامگرایان در جمهوریهای مسلمان روسیه و تأثیر بازگشت عناصر جهادی به این جمهوریها است. لذا منافع استراتژیک امنیتی بین روسیه و جهان عرب میتواند برای سال بیشتری ادامه یابد.
5- منبع تسلیحاتی جدید: با دنبال کردن میزان و حجم مخارج نظامی کشورهای حاشیه خلیج فارس و مصر و قراردادهای تسلیحاتی در دو سال اخیر میتوان به نکتهای مهم در این خصوص رسید: تمایل کشورهای عربی برای جذب روسیه به مدار این کشورها در حالی صورت میگیرد که این کشورهای عربی در تلاشاند تا روسیه را از روابط عمیق خود با ایران خارج ساخته و ایران را بهسوی غرب متمایل گردانند.
6- همپیمان اقتصادی: کشورهای عربی علاوه بر مسائل نظامی و معاملات اسلحه، روسیه را بهعنوان شریک اقتصادی مهم خود بهحساب میآورند. بازار پویا و آماده سرمایهگذاری روسیه، توافقاتی را که بین روسیه و کشورهای عربی به امضا رسیده است نمایان میکند. تشکیل بسیاری از کمیسیونها و کارگروههای اقتصادی مهم بین روسیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس ازجمله عربستان و امارات در دو سال اخیر جالبتوجه است.
طبیعتاً روابط میان روسیه و کشورهای منطقه بهخودیخود رو به بحرانی شدن نخواهد رفت اما ممکن است در چندین مورد متفاوت باشد مثلاً بعد از اعلام لغو دیدار شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر از روسیه در اعتراض به دخالت روسیه در سوریه تنشها در روابط این دو کشور بالاگرفته است زیرا قطر با حمایت از گروههای معارض آنها را معتدل میانگارد و روسیه آنها را تروریست میداند.
سوم: دخالت روسیه و روابط با عربستان سعودی
علیرغم پذیرش حضور نظامی روسیه در سوریه از سوی کشورهای عربی، حاکمان سعودی و قطری نگاه دیگری به این حضور دارند. آنها معتقدند این حضور باعث طولانیتر شدن بقای اسد در حکومت و باعث پیچیدهتر شدن بحران خواهد شد. برخی از بخشهای جامعه و نخبگان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس معتقدند دخالت روسیه موجب شکلگیری خصومتی خواهد شد که مبارزه با آن الزام دارد اما برخی دیگر از جریانات سلفی همانند النصرة معتقد به تکرار تجربه جهاد افغانها ضد روسیه در سوریه هستند.
اما درزمینه گزینههای موجود گفتنی است ائتلاف روسیه هنگامی شکل گرفت که بر عدم امکان شکلگیری پیمان بینالمللی آمریکایی باهدف برکناری بشار اسد تأکید میشد. همچنین بالاترین بلندپروازیها شامل حمایت از گروههای معتدل و افزایش حملات ترکیه در مناطق مرزی بود. اکنون دیگر هیچگونه ائتلاف نظامی بینالمللیای که بتواند بر گروههای شیعه مدافع نظام اسد پیروز شود و یا به دخالت مستقیم ایران در سوریه پایان دهد نمیتواند شکل گیرد.
علیرغم اینکه دخالت روسیه با سیاستهای عربستان در تعارض است این دخالت به شکل ضمنی فوایدی برای عربستان به همراه داشته است:
1- پایان دادن به تردیدهای بازیگران بینالمللی در مورد سوریه:دخالت روسیه به تردیدهای بین المللی که بیشتر ناشی از ناتوانی بود، پایان داده است. علاوه بر وجود دلایل و انگیزهها جهت بهبود مواضع قدرتهای بزرگ در خصوص سوریه، دخالت روسیه موجب تحرک از ناحیه عربستان و برانگیختن تلاشهای بین المللی برای حل مسالمتآمیز بحران گردید.
2- قطع کردن راه تکروی ایران بر سوریه: هرچقدر سخن از نزدیکی ایران و روسیه به میان آید بازهم اختلافات زیادی بین مواضع ایران و روسیه به چشم میخورد که موجب نزدیکی عربستان و روسیه در توافق بر سر یک هدف استراتژیک در آینده شده است و آن تأکید بر یکپارچگی سوریه است و این برخلاف اقدامات تحریکآمیز ایران و ترویج قومگرایی در سوریه است زیرا ایران به میزانی به سوریه توجه دارد که موردنیاز این کشور در ساختن هلال شیعی است!. این مسئله دقیقاً برخلاف منافع استراتژیک عربستان در منطقه است و با تمام قوا مانع از ساختن سوریهای ایرانی خواهد شد.
با این حال احتمال بروز اختلافات روسیه و عربستان به دلایل گوناگون وجود دارد. به دلیل عدم پشتوانه و اعتبار اجتماعی فرهنگی در کشورهای حاشیه خلیج فارس و وابستگی هشتادساله این کشورها به غرب امکان این نزدیکی عملاً وجود ندارد. ارتباط و وابستگی کشورهای عربی به غرب و تعلق به سبک زندگی غربی مانعی درراه تلاشهای رهبران کشورهای عربی در تغییر جهت قطبنما بهسوی روسیه به شمار میآید. علاوه براین نگرش گروههای جهادی به روسیه براین روابط سایه انداخته است.
درنهایت آنچه برای کشورهای عربی مهم مینماید بازبینی در مواضع و سیاستهای خود جهت در برگرفتن منافع بیشتری با کشورهای حاشیه خلیج فارس و بازبینی نقش خود جهت توازن با مقتضیات منطقهای است.
روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس با آمریکا در معرض خطر نابودی[4]
وزرای خارجه کشورهای حاشیه خلیج فارس و وزیر خارجه آمریکا در تاریخ 23 ژانویه 2016 گرد هم آمدند و آخرین تحولات سوریه و نتیجه توافق جامع هستهای ایران و مجموعه 5+1 را بررسی کردند؛ توافقی که در 16 ژانویه 2016 اجرایی شد.
وزیر خارجه آمریکا تلاش کرد به کشورهای حوزه خلیج فارس اطمینان دهد که واشنگتن از نتایج رفع تحریمها علیه ایران و وارد شدن آن به جامعه بین المللی آگاه است و تأكيد کرد که آمریکا نگرانیهای کشورهای عرب در مورد برداشته شدن تحریم ها علیه ایران را درک می کند. وی گفت کشورش متعهد به حمایت از شرکایش در منطقه خلیج فارس در مقابل هر تهدید خارجی است و اقدامات نگران کننده ایران را زیر نظر دارد و تحت تأثیر توافق هستهای با تهران و دیگر مسائل مرتبط با آن قرار نخواهد گرفت.
واضح است که روابط آمریکا و عربستان روابط محکمی است که بر مبنای پیمان استراتژیک قوی بین دو کشور میباشد اما با این وجود آنچه در کاخ سفید میگذرد به طور کلی با رویکرد وزارت خارجه آمریکا تناقض دارد. در زمانی که وزارت خارجه آمریکا بر اهمیت روابط استراتژیک با کشورهای حاشیه خلیج فارس تأکید دارد، مشاهده میکنیم که کاخ سفید قضایایی همچون حقوق بشر، آزادی بیان و کثرت گرایی سیاسی را در اولویت خود قرار داده است؛ به همین خاطر موج بهار عربی از اواخر سال 2010 شروع شد و دولتهای عربی مستقل را سرنگون کرد و نظامهای جدیدی در تونس و لیبی بر سر کار آمد که از آشوب، خشونت و تروریسم رنج میبرند و همچنان آتش جنگ در یمن وسوریه روشن است. همچنین در سقوط اخوان المسلمین در مصر و سرقت انقلاب 25 ژانویه نیز تأثیر گذاشت؛ اگر موضع عربستان و امارات در قبال حوادث مصر نبود، آشوب همه کشورهای جهان عرب را گرفته بود؛ آشوبی که نتیجه اجرای نسخه حکومت دمکراتیک دینی آمریکایی بود.
پیداست که آمریکاییها برزیادهروی خود برای استمرار اجرای چشمانداز جدید درخاورمیانه اصرار دارند؛ مسئلهای که با دقت در اقدامات عملی آنها به وضوح نمایان است از جمله:
1- به کارگیری اخوان المسلمین معتدل (به زعم آمریکا) برای پیشبرد اهدافش به سمت کثرتگرایی و تکثر احزاب و باز شدن فضای سیاسی مصر
2- بازنگری در ائتلافهای استراتژیک آمریکا در منطقه، با تکیه بر متحدان جدید مثل ایران و مصرِ بعد از سقوط مبارک و حمایت از حکومت اخوان المسلمین و تلاش در جهت ایجاد اختلاف بین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، تا جایی که اگر تلاشهای کویت نبود شورای کشورهای عضو از هم پاشیده بود؛ تلاشی که باعث شد قرارداد ریاض در 16 نوامبر 2014 تنظیم شود؛ در این قرارداد بر یکپارچگی دولتهای خلیج فارس در برابر خطرات و تهدیداتی که در منطقه خاور میانه وجود دارد، تأکید شد؛ همچنین بر حمایت از حکومت مصر و ثبات آن و توقف حملات رسانهای ضد عبد الفتاح سیسی اجماع صورت گرفت.
3- حمایت از اقلیتها در بعضی از کشورهای عربی بر اساس مذهبگرایی و فرقهگرایی و با سوء استفاده از حقوق بشر که هدف آن بر هم زدن ثبات و اتحاد این کشورهاست و منجر به درگیریهای سختی میشود که به دنبال آن نظامها نابود و در پی آن تغییر مورد نظر کاخ سفید دراین کشورها تسهیل میگردد.
نتیجه آن میشود که ما در مییابیم که آمریکا اعتبار خود را در خاورمیانه از دست داده است؛ اوباما و مشاوران کاخ سفید، مردم کشورهای خلیج فارس را که ملتزم به حمایت از نظام خود و رهبرانشان هستند به فراموشی سپردهاند؛ مردمی که به سرنوشت مشترک و وحدت هدف و صفوفشان در رویارویی با چالشها و خطراتی که دولتهای خلیج فارس را احاطه کرده ایمان دارند. آنها اعتقاد دارند که اصلاحات و چند صدایی و برپایی نهادهای دولتی و قانونی نیازمند پیمودن راهی طولانی است و نمیتواند به صورت یک بسته آماده وارداتی از کشورهای خارجی باشد.
پیداست که چشم انداز جدید آمریکا در منطقه به چنددستگی سیاسی در این منطقه کمک کرده است؛ مسئلهای که واکنشهای ضد و نقیض کشورهای عربی را در پی داشت. عکس العملهایی در قبال این سیاست آمریکا صورت گرفت که همگی تلاشی در جهت مصلحت یا تقویت و حفظ نظام و استقلال کشورهای عربی بود. به همین خاطر کشورهای خلیج فارس باید درک کنند که امکان ندارد آمریکا به تنهایی امنیت آنها را تضمین کند؛ در حالی که خود آمریکا بخشی از تهدید علیه این کشورها به حساب میآید. کاری که به نظر درست است، تشکیل ائتلافی گستردهتر برای حمایت از کشورهای خلیج فارس با همکاری دیگر کشورهای خلیج فارس است و همچنین توافق بر سر ایجاد اتحادیه خلیج فارس که در آینده موانع و مرزها را برمیدارد و ارتباط جامعه مشترک خلیج فارس را افزایش میدهد؛ همچنین ایجاد زمینه همکاری مشترک برای اتحادیهای که بر پایه بردباری و همزیستی انسانی و فضایی باز بر پایه ی فرهنگ صلح بین ملتها و برچیده شدن خشونت و تنفر و تروریسم است.
توافق مشکل: آینده حل و فصل بحران سوریه بعد از به تعویق افتادن توافق ژنو 3[5]
تلاشهایی که بسیاری از قدرتهای منطقهای و بین المللی مرتبط با بحران سوریه برای برپایی گفتگوهای “ژنو 3 میکنند” با موانع بسیاری روبروست؛ موانعی که علت آن افزایش دامنه اختلافها میان رئیس جمهور سوریه بشار اسد و نیروهای معارض بر سر بعضی از پروندههای اصلی و اختلاف دیدگاههای دو طرف در مورد اهداف این مذاکرات است، بدون آنکه هیچ گونه توافقی بین آنها درباره راههای حل و فصل بحران صورت گیرد؛ این مسأله باعث به تعویق افتادن مذاکرات ژنو 3 تا 25 فوریه 2016 شد. با توجه به این میتوان گفت که پایان رکود کنونی بحران بستگی به میزان بروز تغییر در معادلات روی زمین دارد؛ همچنین نیازمند حصول توافقی بین المللی خصوصا بین آمریکا و روسیه در مورد راه های حل وفصل بحران است.
شاید بتوان تصمیم تعویق مذاکرات ژنو را در سایه عواملی معرفی کرد که عبارتند از:
1- اختلاف در مورد شرکت نمایندگان کرد در مذاکرات: ترکیه اصرار دارد که نیازی به شرکت “حزب دموکرات کردهای سوریه” در قالب گروههای معارض نظام سوریه که قرار است در ژنو حضور یابند نیست؛ این موضوع با مخالفت قدرتهای منطقهای و بین المللی زیادی از جمله روسیه مواجه شده است. نماینده دائم روسیه در سازمان ملل “الكسي بوروداوكين” از نماینده سازمان ملل در سوریه “استفان دیمیستورا” به خاطر عدم دعوت گروهای کرد به این اجلاس انتقاد کرد و آنها را جزء تفکیکناپذیر سوریه عنوان کرد.
آنچه در این چارچوب مورد توجه است، اینست که اختلاف در مورد حضور کردها در این مذاکرات همزمان با افزایش خشم ترکیه در قبال سیاستهایی است که آمریکا درباره کردها در پیش گرفته است؛ سیاستهایی که “رجب طیب اردوغان” رئیس جمهور ترکیه را بر آن داشت تا در 7 فوریه 2016 به آمریکا هشدار دهد که بین ترکیه و تروریستهای کوبانی یکی را انتخاب کند. این موضعگیری ترکیه بعد از گامهای متعدد آمریکا در حمایت از کردها صورت گرفت؛ آمریکا اعلام کرده که موضع ترکیه در قبال کردهای سوریه را تایید نمیکند؛ در این راستا اوباما نماینده خود “برت مک گورک” در ائتلاف ضد داعش را به دیدار گردانهای مردمی کرد در منطقه کوبانی فرستاد؛ همچنین در بیانیهای که سخنگوی وزارت خارجه ی آمریکا جان کربی قرائت کرد، تاکید کرد که واشنگتن نیروهای کرد سوریه را که آنکارا با آنها مبارزه می کند تروریست نمیداند.
2- رد شدن شروط معارضان توسط نظام: شروطی که معارضان قبل از شروع مذاکرات بر آن پافشاری میکردند؛ مخصوصا برداشته شدن محاصره از سوی نظام رد شد. “بشار جعفری” رئیس گروه مذاکره کننده حکومت تاکید کرد که معارضان شروطی را برای شکست مذاکرات گذاشتهاند. معارضان نیز اعلام کردند که عدم پذیرش این شرط شاخصی است برای اینکه نشان دهد نظام در مذاکرات جدی نیست و تلاش میکند در روی زمین معادلات را به نفع خود تمام کند.
موفقیت نظام در بدست آوردن پیشرفتهای نظامی بارز در این روزها، مخصوصا در سایه حملات هوایی روسیه به مواضع معارضان، نگرانی شدید معارضان را در پی داشته است و مانعی بزرگ بر سر راه مذاکره به حساب میآید، چرا که موضع نظام سوریه را در مذاکرات تقویت میکند و فشارهایی بر معارضان برای کم کردن شرطهایشان میآورد.
مسیرهای ممکن
می توان گفت تعویق مذاکرات ژنو آینده حل وفصل بحران سوریه را به سه مسیر احتمالی سوق میدهد:
1- شکست مذاکرات؛ این احتمال با موانع بسیاری روبروست، چرا که قدرتهای منطقه ای و بین المللی بر ادامه تلاشهایشان برای برپایی گفتگوها در 25 فوریه اصرار دارند؛ اما با این وجود اختلافات متعدد موجود بین طرفهای درگیر ممکن است باعث عدم رسیدن به توافقی اولیه شود؛ توافقی که با آن فرصتهای رسیدن به نتیجه در مذاکرات بعدی تقویت شود.
2- تا زمانی که تغییرات در روی زمین صورت میگیرد، ممکن است باعث تعویق دوباره مذاکرات گردد؛ آنگونه که به نظر میرسد نظام سوریه بعد از آزاد کردن نبل و الزهرا در ریف شمالی حلب سعی در تکمیل پیشرویهای خود دارد؛ قوای معارضه نیز برای اتحاد با هم تلاش کنند؛ تلاشهایی که “ریاض حجاب” رئیس هیئت معارضان سوری در جهت اتحاد نظامی معارضان انجام میدهد.
3- مسیر سوم به از سر گیری مذاکرات و اعمال فشار برای پیشبرد آن در 25 فوریه بستگی دارد؛ آنگونه که به نظر می رسد آمریکا و روسیه برخلاف اختلافات عمیق فیمابین میل به حل و فصل بحران سوریه دارند؛ با وجود اینکه جان کری به این نکته اشاره کرد که شکست در رسیدن به حل و فصل سیاسی برای بحران سوریه آمریکا را وادار به استفاده از گزینه ب (نظامی) میکند؛ اما با این حال موانعی وجود دارد که ممکن است واشنگتن را به تجدید نظر در این حوزه وادار کند؛ مخصوصاً با نزدیکشدن به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و مشغول شدن دولت آمریکا به دفاع از دستاوردهای متعددی که از توافق هستهای با ایران به دست آورده است.
در پایان میتوان گفت تلاشهای خستگی ناپذیری که قدرتهای منطقهای وبین المللی بسیاری برای حل و فصل بحران سوریه انجام میدهند، در آینده نیز متوقف نخواهد شد، اما باید این نکته را هم در نظر داشت که فرصتهای موفقیت با موانع بسیاری مواجه شده است که به اختلافات طرفهای درگیر مربوط میشود؛ همچنین تلاش نظام سوریه که در این برهه سعی میکند از پیشرفتهای نظامی چشمگیر خود برای تقویت موضع خود در مذاکرات آینده بهره ببرد نیز از جمله موانع مهم است. استمرار سردرگمی آمریکا در قبال بحران سوریه که با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر 2016 همراه شده است، نیز مزید بر علت شده است.
پنج سال پس از رفتن مبارک: چه اتفاقی برای انقلاب مصر افتاد؟[6]
با برکناری مبارک بسیاری از تحلیلگران مصر نتیجهگیری کردند که رفتن مبارک موفقیتی برای انقلاب 25 ژانویه و آغازی بر پایان دوره فساد، سرکوب و اقتدارگرایی 30 ساله خواهد بود. همزمان، سقف انتظارات درباره ورود مصر به دوره تحول دموکراتیک فعلی افزایش یافت. اما با گذشت پنج سال از رفتن مبارک، واقعیتهای سیاسی در مصر بیانگر آن است که این انتظارات تحقق نیافته است. پرسش اصلی آن است که چه اتفاقی برای انقلاب مصر رخ داد و چرا این انقلاب علی رغم تحقق یکی از مهمترین خواستههایش که همان رفتن مبارک بود، نتوانست به اهدافی که انقلاب برای آن برپا شده بود، برسد؟ هرچند عوامل مؤثر فراوان است اما در اینجا بر دو عامل اصلی تأکید میشود: نخست وجود نوعی تناقض بین خواستههای انقلاب 25 ژانویه و الگوی اعتراضی موجود در انقلاب که منجر به تعارض زیاد در اهداف انقلاب و خروجیهای نهایی آن شد. دوم، تأثیر درگیریهای نخبگان پس از انقلاب و چالشهای داخلی ناشی از آن بر حجم تغییراتی که این نخبگان تلاش کردند عملی نمایند.
گلدستون بین «انقلابهای رنگی» و «انقلابهای رادیکالی» تفاوت قائل میشود. انقلابهای رنگی فاقد خشونت زیاد است و عمدتاً در جوامع شهری و تجاری روی میدهد و معمولاً بسیج در این انقلابها بر بنیانهای ملی و سیاسی صورت میگیرد و کمتر به بنیادهای مربوط به عدم برابری طبقاتی ارتباط دارد. با نگاه به انقلابهای عربی میتوان گفت که عامل نزاع طبقاتی در مراحل بسیج قبل و در طول انقلابها وجود نداشته است هرچند که تفاوت و تبعیض زیادی بین طبقات موجود در جوامع عربی قبل از انقلابها دیده میشد. از این رو، انقلابهای عربی بیش از آنکه اجتماعی باشد سیاسی بود به این معنا که برای اصلاح اوضاع سیاسی مرتبط با نظامهای حاکم رخ داد و کمتر به دنبال تغییر در ساختار طبقاتی یا ترکیب روستایی-شهری جوامع عربی بود.
فاکتور دیگری که باید به آن توجه کرد ماهیت نخبگان پس از انقلاب مصر است. حجم اختلافات بین نیروهای انقلابی در دوره پس از سرنگونی نظام یکی از مهمترین عوامل سیاسی و اجتماعی بود که بر خروجیهای انقلاب تأثیر منفی برجای گذاشت. اختلافات بین جریان مدنی به نمایندگی نیروهای لیبرالی و چپ و جریان اسلامی به نمایندگی اخوان المسلمین و سلفیها یکی از مهمترین عواملی بود که مسیر انقلاب مصر را تغییر داد. دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد الگوی انقلاب 25 ژانویه سیاسی و دموکراتیک بوده است که این مسأله را میتوان در کیفیت اقشار اجتماعی شرکت کننده در انقلاب، روشهای بسیج، ماهیت اعتراضاتی که مبتنی بر استفاده مسالمتآمیز از میدانهای عمومی بود و نیز عدم توسل به خشونت جز برای دفاع مشاهده نمود. در انقلاب مصر بر ابزارهای سیاسی برای تحقق تغییر از طریق سازوکارهایی مانند همهپرسی و انتخابات زیر نظر دولت تأکید شد. انقلاب مصر انقلابی اجتماعی یا رادیکال نبود به این معنا که مبتنی بر بسیج طبقاتی نبود بلکه ملی و سراسری بود؛ همچنین انشعاباتی درون نیروهای مسلح صورت نگرفت یا رهبری یکپارچهای برای انقلابیون وجود نداشت.
مسأله مهمی که بر خروجی انقلاب تأثیر گذاشت ماهیت و ایدئولوژی و فعل و انفعلات نخبگان پسا انقلاب بود. در مورد مصر چهار گروه نخبه وجود داشت: نخست نخبگان سیاسی و اقتصادی که در طول دوره حکومت حسنی مبارک فعال بودند، دوم، نخبگان نظامی که به نیروهای نظامی وابسته بوده و نقشی سیاسی و محوری در دوره انتقالی بازی کردند، سوم جریان اسلامی چهارم: مجموعه نیروهای سیاسی نهادی و غیر نهادی. ائتلاف بین نخبگانی که در طول اعتراضات میدان تحریر شکل گرفته بود، زیاد دوام نیاورد و اختلاف درباره فرایند سیاسی و درگیری با دولت انتقالی از جمله مهمترین عوامل در شکاف بنیادی در این ائتلاف نخبگانی بود. درگیری بین این عناصر مختلف از زمان همهپرسی قانون اساسی 2011 شروع شد.
سقوط حکومت مبارک منجر به ایجاد ساختار جدیدی برای فرصت سیاسی شد. این ساختار تأثیر مضاعفی در افزایش حجم انشقاق و شکاف درون ائتلاف بین نخبگان گردید. افزون بر اختلافاتی که به درگیری سیاسی، رسانهای و دینی بین نخبگان در دوره پس از انقلاب منجر شد، برخی از نیروهای انقلابی از مشکلات داخلی رنج میبردند که تأثیر سلبی بر توانمندیهای بسیجکنندگی و انسجام داخلی این نیروها گذاشت. در حالی که جریان اسلامی به سمت ایجاد احزاب سیاسی گام برداشت، نیروهای انقلابی به دو بخش تقسیم شدند: عدهای حرکت به سمت نهادهای سیاسی را رد کرده و آن را زمینهای برای اختلاف و چند دستگی میدانستند و عدهای نیز طرفدار نهادسازی و تأسیس احزاب بوند. نقش نخبگان در مسیر انقلاب مصر را میتوان در دو نقطه خلاصه کرد: نخست درگیری این نخبگان با یکدیگر در چارچوب فرآیند سیاسی و دوم شکاف داخلی برخی از این نخبگان که توانمندیهای بسیجکنندگی و سازمانی آن ها را به تحلیل برد. دولت نیز نقش مهمی در کاهش نقش این نخبگان داشت و برای این کار از دو ابزار مهم بهره گرفت: قاعدهمند کردن فرآیند سیاسی و تعیین ابزارهای تطبیق و حمایت از آن و دیگری برخورد امنیتی و قانونی.
مداخله زمینی سعودی-ترکی در سوریه…. انگیزهها و محدودیتها[7]
موازنه قدرت نظامی بین نظام سوریه و مخالفان مسلح از آغاز سال جاری در نتیجه حمایت هوایی روسیه به نفع نظام تغییر کرده که این پیشرفتها تأثیرات خود را بر مواضع نیروهای منطقهای حامی معارضان و به طور مشخص ترکیه و عربستان برجای گذاشته است. تا جایی که این دو دولت از همکاری مشترک بین خود درباره مداخله زمینی در سوریه پرده برداشتند. از منظر عربستان دولت آمریکا تمایل جدی برای توقف جنگ روسیه علیه معارضه ندارد این در حالی است که نیروهای نظام به پیشرویهای خوبی در حلب دست یافتهاند. برخی از کارشناسان نیز اعلام حضور نظامی در سوریه را اقدامی برای تحت فشار قرار دادن واشنگتن میدانند. ریاض برای اجرای این برنامه جنگندههای نظامی خود را در پایگاه اینجرلیک ترکیه در حالت آمادهباش نگه داشته و همچنین موشکهای زمین به زمین گراد را در اختیار معارضان قرار داده که موجب کاهش زیانهای پیدرپی معارضان در حلب شده است. همچنین عربستان تلاش میکند تا موشکهای زمین به هوا را در اختیار معارضه قرار دهد که این به صورت تلویحی حاکی از تصمیم برای هدف قرار دادن جنگندههای روسیه نیز هست که میتواند سطح درگیری با روسیه را افزایش دهد. اردن و امارات نیز از رویکرد جدید سعودیها حمایت کردهاند. اشاره ریاض و ترکیه به مداخله نظامی، دولت آمریکا را به تفاهم مونیخ درباره توقف اقدامات خصمانه در سوریه سوق داد. اما بعید است این آتش بس بتواند موفقیتآمیز باشد.
در مورد ترکیه باید گفت که نزدیک شدن نظام سوریه به شهرها و روستاهای مرزی و قطع شدن خطوط ارتباطی و کمکرسانی و مهاجرت هزاران سوری به سمت مرزهای شمالی و نیز وارد شدن فاکتور کردهای سوریه انگیزه قوی برای مداخله ترکیه در سوریه فراهم کرده است. هم اکنون مخالفان در شمال در چنبره نیروهای نظام و گردانهای مدافع خلق قرار دارند. کردها تصمیم گرفتهاند با روسیه برای حمله به عناصر معارضه همکاری کنند، در مقابل روسیه نیز از تشکیل اقلیم خودمختار کردی در شمال حمایت میکند. این چالشی در برابر دولت ترکیه است که تحرکات کردها را تهدیدی برای امنیت ملی خود میداند بویژه آنکه واحدهای کردی سوریه با حزب کارگران کردستان (پ ک ک) همکاری دارند.
از آنجا که مداخله زمینی ترکیه و عربستان در سوریه دایره درگیری را گسترش داده و عربستان و ترکیه را در رویارویی مستقیم با روسیه و جامعه جهانی را در معرض جنگ جهانی سوم قرار میدهد، هرگونه مداخله احتمالی صرفاً به اقدامهای نظامی پنهانی محدود خواهد شد که نیروهای ویژه عربی-ترکی با توانمندیهای جنگی بالا علیه داعش و نظام سوریه انجام خواهند داد.
از جمله موانعی که در برابر مداخله سعودی ترکیه در سوریه وجود دارد اختلافات درونی ائتلاف ترکی-عربی است به عنوان نمونه آنکارا مشارکت امارات را در این ائتلاف برای حمایت از مخالفان جنوب از طریق اردن نمیپذیرد. مصر نیز با مداخله عربستان و ترکیه در سوریه مخالفت میکند. همچنین برخی چالشهای اقتصادی در برابر عربستان وجود دارد که بر تصمیمهای عربستان در قبال مداخله محتمل در سوریه تأثیر میگذارد از جمله کاهش شدید قیمت نفت و کاهش ذخایر مالی عربستان در پی حمله به یمن.
در مجموع مداخله نظامی عربستان و ترکیه در طول دوره آینده بعید نیست اما احتمال وقوع آن محکوم به مجموعهای از محدودیتها و موانعی است که محاسبات دو طرف سعودی و ترکی در سوریه را به غایت پیچیده میسازد.
[1] وحدة الرأي العام، “تراجع مستمر:لماذا تخسر إيران شعبيتها لدى الرأى العام العربي؟”، المرکز الاقلیمی للدراسات الاستراتیجیه، 21/02/2016:
http://www.rcssmideast.org/Article/4373
[2] وحدة العلاقات الإقليميه، “خطوة أولية: هل يمكن تنفيذ اتفاق وقف إطلاق النار في سوريا؟”، المرکز الاقلیمی للدراسات الاستراتیجیه، 28/02/2016:
http://www.rcssmideast.org/Article/4394
[3] سلامة، معتز، «مستقبل العلاقات العربية – الروسية»، موقع الألوان، 18 فبرایر 2016، الرابط:
http://www.alawan.org/article14966.html
[4] حمد أحمد عبدالعزيز العامر،”العلاقات الخليجية الأمريكية في مهب الريح”، جریده عکاظ،الجمعة، 26/04/1437ه،5 فبراير 2016 م ، العدد: 5346:
http://www.okaz.com.sa/new/Issues/20160205/Con20160205822947.htm
[5] وحدة العلاقات الإقليمية،” توافق صعب: مستقبل التسوية السياسية للأزمة السورية بعد تأجيل “جنيف 3″، المرکز الاقلیمی للدراسات الاستراتیجیة، 14/02/2016، الرابط:
http://www.rcssmideast.org/Article/4353
[6] زیاد عقل، «خمس سنوات علي رحيل مبارك: ماذا حدث للثورة المصرية؟»، مرکز الأهرام للدراسات السیاسیة و الاستراتیجیة، 19/2/2016، الرابط:
http://acpss.ahramdigital.org.eg/News.aspx?Serial=10277
[7] صافيناز محمد أحمد، «التدخل البري السعودي-التركي في سوريا.. الدوافع والقيود»، مرکز الأهرام للدراسات السیاسیة و الإستراتیجیة، 23/02/2016، الرابط:
http://acpss.ahramdigital.org.eg/Review.aspx?Serial=10279