چرا راهحلهای سیاسی برای سوریه وجود ندارد[1]
اگر درگیری های سوریه تبدیل به گره ای کور شود، بیش از پیش سیاست های ایالات متحده درگیر خواهد شد. در حالی که اوباما دیگر طرح تسلیح گروههای محلی را دنبال نمیکند، جان کری همچنان به تلاش برای دستیابی به راه حل دیپلماتیک ادامه میدهد. اما نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا، از تمام گزینه ها از ایجاد پرواز ممنوع گرفته تا اعزام نیروی زمینی به سوریه حمایت کردهاند. با این حال، گزینه ایالات متحده در سوریه واقعا چیست؟
بر اساس تحلیل دانیل بایمن، سیاست آمریکا در قبال سوریه، در طیفی است که شامل انزوا سازی در یک سو و ایجاد ائتلاف نظامی بزرگ در طرف دیگر میشود. گزینه های احتمالی علاوه بر آنکه باید از نظر سیاسی جذاب باشند، مشکلات خاص خود را نیز دارند. ولی به نظر بایمن تمام این گزینه ها اشتباه هستند.
واقعیتها و حقایق موجود در میدان نبرد و همچنین سیاستهای آمریکا، راهبردهای آمریکا را در چند گزینه محدود میکند. آمریکایی ها نمیخواهند نیروی زمینی به خارج از کشور اعزام کنند، این در حالی است که مردم آمریکا از داعش هراس دارند و ممکن است به طور خاص از حملات فعالانهتر علیه این گروه حمایت کنند. هرگونه اقدام آمریکا در سوریه نیازمند همکاری و تعامل با دیگر بازیگران در این صحنه است اما بسیاری از این بازیگران ضد آمریکایی هستند.
راههای پیشِ رو
بایمن برای پاسخ دادن به این سوال که آیا راه حلی برای رفع تناقضات موجود در این مسیر وجود دارد یا خیر، شش راه حل ارائه می دهد:
1- بگذار تا بسوزد و به ویرانه تبدیل شود؛ درسی است که آمریکاییها از مداخلات اخیر در منطقه خاورمیانه گرفتهاند این است که منطقه به مثابه باتلاق است. با این حال، انزوا طلبی در مورد سوریه، هزینههایی از جمله ادامه فاجعه انسانی به همراه دارد، همچنین گسترش درگیری در منطقه که میتواند مخاطرات را در سراسر منطقه افزایش داده و فشار بیشتری برای مداخله بوجود بیاورد.
2- مداخله نظامی گسترده؛ در دیگر سوی طیف گزینههای موجود، آمریکا میتواند دست به تشکیل ائتلاف بزرگ نظامی بزند که به طور ایده آل با همکاری کشورهای اروپایی و منطقهای صورت میگیرد. گرچه در ابتدا این حرکت قاطعانه خواهد بود ولی نمیتواند منجر به نتیجه شود. مزیت حمله گسترده نظامی این است که داعش و رژیم بشار اسد شکست خواهند خورد، آوارگان به وطن خود باز میگردند و تنشهای منطقهای تا حدودی کاهش مییابد. اما 1) با توجه به پشتیبانی محدود برای چنین حرکتی چگونه شانس موفقیت وجود دارد؟ و 2) چشم انداز این حرکت در صورتیکه این مداخله چندین دهه به طول انجامد، چگونه خواهد بود؟
3- همکاری با متحدان برای جنگ علیه داعش؛ راهبرد آمریکا ممکن است تنها بر نبرد با داعش که هم اکنون به دردسر بزرگی تبدیل شده متمرکز شود، این گزینه برای آمریکا که بیشتر بر قدرت هوایی تکیه میکند، میتواند قابل قبولتر باشد اما اگر خواهان آزادی مناطق تحت سلطه داعش شود، مداخله زمینی همچنان لازم خواهد بود. نیروهای محلی تاکنون به وظیفه خود عمل نکردهاند و بسیاری از آنها به عنوان شرکای آمریکا بسیار غیر قابل اعتماد هستند.
4- همکاری با شیطان؛ یعنی همکاری با بشار اسد. به عقیده بایمن، در گذشته، نظمی بیرحمانه در سوریه اعمال شده است. اما به این دلیل که بشار اسد شخصی عملگرا است، امکان تعامل وجود دارد. مشکل اصلی این است که بزرگترین شرکای آمریکا در این قضیه، یعنی عربستان و ترکیه چنین عقیده ای ندارند و ممکن است تعامل با بشار، منجر به تحریک اعراب سنی منطقه شده و به تقویت داعش منجر شود. البته به این گزینه از نظر اخلاقی نیز ایراد وارد است چرا که راهی برای حفظ قدرت یک قاتل بزرگ است.
5- عدم تشکیل منطقه پرواز ممنوع و منطقه حائل؛ وجود این مناطق برای حفاظت از غیرنظامیان و مردم عادی است و مانند حمله نظامی، هزینه آنچنانی ندارد. اما به عقیده بایمن، هزینه و خطر در این گزینه بسیار بیشتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. برای حمایت از منطقه پرواز ممنوع، لازم است که آمریکا در مقابل نیروی هوایی سوریه بایستد که این امر منجر به ورود به جنگ با ائتلاف دولت سوریه خواهد شد. فراتر از این موضوع، در منطقه پرواز ممنوع، حضور نیروهای زمینی برای اطمینان از عدم وقوع فاجعه انسانی و سوء استفاده گروه های مسلح از این مناطق برای سازماندهی خود، نیاز است. در نهایت، اگر آمریکا دست به ایجاد چنین منطقه ای بزند، دیگر راه بازگشتی نخواهد داشت.
6- توقف خشونت و خونریزی؛ این گزینه شامل کمک به پناهندگان سوری که هم اکنون کشور خود را ترک کردهاند و کمک به اسکان آنها در خارج از کشور میشود. این گزینه همچنین شامل کمک به همسایگان سوریه در جهت تامین امنیت مرزهای خود و همچنین همکاری در مبارزه با تروریسم برای عدم گسترش بحران در منطقه، می شود. بایمن اشاره میکند که سیاست مهار، تنها دفاعی نخواهد بود، بلکه شامل اقدامات عملی نیز خواهد بود (از جمله حملات هوایی و پشتیبانی از مخالفین) که باعث می شود در حالی که تلاشهای دیپلماتیک برای متقاعد کردن سایر بازیگران منطقه ایی برای عدم دخالت، در جریان است، جنگجویان داعش همچنان در خطوط خود مشغول باشند. بنابر این نتیجه این خواهد بود که پیشگیری بهتر از درمان است.
آمریکایی ها تا زمانیکه حملهای به کشور آنها از سوی داعش یا گروه های وابسته در سوریه صورت نگیرد، خواستار مداخله نظامی گسترده نخواهند بود. زمان برای مداخله محدود و کم هزینه در سوریه گذشته است و دیگر این امر امکان پذیر نخواهد بود، بایمن معتقد است بدون توجه به آنچه در حال وقوع است، اجرای برخی راهبردها برای مهار لازم است. افزون بر این، وی معتقد است که تمامی گزینه های موجود، به طرز تاسف برانگیزی، نامطلوب هستند.
لغزش سخت اوکراین[2]
دو حزب کوچک مجلس اوکراین، در پی رأی ناموفق برای کنار زدن نخستوزیر این کشور، آرسنی یاتسینیوک، از دولت وحدت ملی کنارهگیری کردند. لذا دولت یاتسینیوک در معرض انحلال قرار گرفت. اصلاحطلبان و حتی روزنامهنگاران اوکراین از رأی عدم اعتماد بهعنوان اشتباه بزرگی یادکردند و آن را حاصل فریب اعضای حزب حاکم برای حفظ تسلط خود بر اهرم قدرت بیان کردند. 26 نفر از حزب غربگرای خودکفایی حمایت خود را از دولت برداشتند و به 19 عضو حزب میهن، وابسته به تیموشنکو، پیوستند. درنتیجه حزب نخستوزیر یاتسینیوک و فراکسیون رئیسجمهور پروشنکو اکثریت خود را از دست دادند.
با این حال، نخستوزیر با جلب حمایت حزب رادیکال که سال گذشته از اتحاد خارجشده بود از رسیدن ضرب العجل انتخابات زودهنگام جلوگیری کرده و همه را شگفتزده کرد؛ یعنی همان چیزی که حزب میهن منتسب به تیموشنکو و حزب غربگرای خودکفایی برای آن میجنگیدند. آندرس اسلاند، عضو ارشد اندیشکده شورای آتلانتیک، هشدار داد که این ترکیب نمیتواند به این شکل باقی بماند. همچنین با این عملکرد، آنها عدهای را علیه خود تحریک و حیثیت خود را در بین رأیدهندگان تضعیف کردند.
این حوادث نسبت به انقلاب سال 2014 اوکراین مناسب به نظر نمیرسند. این بحران این نکته را آشکار میکند که دولت اوکراین چقدر ضعیف و آسیبپذیر است و میزان زیادی از نخبگان سیاسی، تحت کنترل الیگارشی پنهان و منفعتطلب موجود در این کشور باقی میمانند.
پوتین رئیسجمهور روسیه موازنه قوا را در اوکراین بهخوبی میداند؛ او این اشراف و بزرگان حاکم بر کشور را میشناسد و از میل و طمع آنها مطلع است و بهخوبی با سیاستمداران خودفروخته این کشور آشناست. او همچنین میداند چگونه ضعفهای این کشور میتواند برای اجرای اصلاحات مؤثر در راستای تأمین اهداف اصلی خودش کمک کند. پوتین به نسبت غرب وظیفه سادهتری دارد. او فقط به یک اوکراین ضعیف و شکسته خورده نیازمند دارد؛ اما غرب مجبور است تا اثبات کند که یک مسیر رو به اصلاح و مدرنیزاسیون میتواند یک جامعه آزاد و شکوفا را ایجاد کند؛ آنهم درجایی که اصالتاً کشوری ارتدکس بهحساب میآید و جزو حوزه فرهنگی روسیه محسوب میشود. اگر برنامه غرب به ثمر بنشیند، پوتین در روسیه با مشکلات بیشتری مواجه میشود. چراکه آینده بهتر اوکراین از طریق دمکراسی، بسیاری از روسها را به این نتیجه خواهد رساند که دیگر چه لزومی دارد همراه دیکتاتور سرکوبگری مثل پوتین بمانند؟ اما اگر اوکراین شکست بخورد موقعیت سیاسی پوتین در کشورش تقویت میشود و عدم نتیجه دهی این طرح در اوکراین، روسها را به این باور میرساند که این طرحها برای کشور آنها هم کارایی ندارد.
متأسفانه غرب قادر نیست برای کسانی که خواسته یا ناخواسته نمیتوانند کاری را به نفع خودشان بهپیش ببرند کمکی بکند؛ اما این مسئله جوازی برای خروج کامل اروپا و آمریکا از گود نیست. پیشرفت و ترقی همواره در اوکراین کار سختی بوده است و باوجود خطرات بسیار بر سر راه تغییرات، همکاری و تلاش بسیاری برای تغییر انجامگرفته است. رویهمرفته رهبران غربی-چند دسته، سردرگم از هجوم بحرانها- به امید پیروزی قطعی اصلاحطلبان، به ارسال پول و مشورت دهی برای حل مشکلات اکتفا کردند؛ اما بااینحال اصلاحات شکست میخورد و درحالیکه مشکلات روزافزون بسیاری بر سر راه این اصلاحات قد علم کرده است، نمیتواند شرایط موجود را چیزی جز عقبنشینی خطرناک غرب نامید.
حال به نظر میرسد که غرب خود را فریب میدهد. آنها وانمود میکنند که همواره سیاست سازمانیافتهای در برابر اوکراین داشتهاند. شکست اوکراین فرصتی به رهبران غربی میبخشد که دستان خود را با ناامیدی بالا بگیرند و بگویند: «ما تلاش خود را کردیم» و عرصه را خالی کرده و اجازه میدهند اوضاع اوکراین بدتر شود. گاهی اوقات سیاست خارجی تأثیرگذار، بلوف زدن و فریب رقبا را میطلبد اما غالباً فریب خود مسرتبخش نیست.
ترکیه تحتفشار حملات حمایتی روسیه در سوریه محدودشده است[3]
توقف مخاصمات در سوریه رو به پایان مینماید اما این مسئله نیز مانند گذشته ناتمام خواهد ماند. دولت سوریه امروز در تلاش برای تسلط بر بخشهای شورشی حلب است و میخواهد جلوی نیروهای تدارکاتی ترکی از پایین این منطقه را بگیرد. همپیمانان دولت سوریه یعنی ایران و روسیه نیز قصد دارند شرایط تسلیم شدن را برطرف مقابل تحمیل کنند و به دنبال راهحل سیاسی نیستند.
باگذشت زمان تمایل روسیه برای توافق و مصالحه بیشتر میشود و اگر روسیه به این مسیر درآمده میتواند عملیاتهای خود علیه شورشیان را به حالت تعلیق درآورد؛ اما بشار اسد به دلیل حمایتهای ایران توانسته از تأثیر کفه روسیه در معادله بکاهد. بشار میتوانست در سال 2011 به نزاع پایان دهد اما این کار را نکرد و معلوم نیست که وی در این برهه زمانی این کار را خواهد کرد یا نه.
البته شرایط مانند سال 2011 نیست. شاخه نظامی حزب اتحاد دموکراتیک سوریه از تهاجم سوری- روسی به حلب برای به دست آوردن کنترل مناطق شمالی نوار مرزی سوریه استفاده کرده است. درعینحال دولت سوریه که امروز با کمبود نیروی ارتشی مواجه است از مبارزه این حزب در مناطق خود با شورشیان خوشحال است. ازاینرو نماینده سوریه در سازمان ملل از آنها بهعنوان متحد دولت سوریه یادکرد.
کردستان قوی سوریه در مرزهای ترکیه محرکی جدی برای دولت ترکیه بهحساب میآید. نگرانی دیگر، خویشاوندی بین کردهای ترکیه و سوریه است که از جنگ جهانی اول بین آنها جدایی افتاده است. آنکارا این رابطههای ناسیونالیستی را خطری بزرگتر از داعش برای ترکیه میداند. در ضمن قطع محور تأمین ترکیه تا حلب از سوی نیروهای سوری یا کردها هزاران پناهنده سوری را بیشازپیش روانه مرزهای ترکیه خواهد کرد.
علاوه بر این ترکها در یک موقعیت ضعف قرارگرفتهاند. پس از حمایتهای بیقیدوشرط ترکیه از حزب اتحاد دموکراتیک در سال گذشته آمریکا نتوانست نفوذ چندانی در این حزب داشته باشد. کرد ها درخواست آمریکا مبنی بر توقف حمله به نیروهای تحت حمایت ترکیه در شمال حلب و شهر اعزاز را رد کردند که دراینبین حمایتهای هوایی روسیه از آنان این موضع را تقویت کرد. از سوی دیگر ترکیه هم به درخواست آمریکا برای توقف بمباران کردها بیاعتنایی کرد. ترکیه همچنان به تلاش مذبوحانه خود در مقابله با نیروهای کرد و دولت سوریه و همچنین تزریق سلاح به شورشیان ادامه خواهد داد.
اما بدون پشتیبانی آمریکا چیز زیادی از ارسال نیروهای نظامی برای مبارزه با دولت اسلامی دستگیر دولت ترکیه و عربستان سعودی نخواهد شد. کما اینکه دولت اوباما در برابر روسیه در سوریه ریسک نخواهد کرد. در هفتههای آینده ممکن است مناطق تحت کنترل شورشیان به محاصره درآید و سازمان ملل باید کمکهای درخواستی دولت سوریه را برساند؛ اما بههرحال چون مخالفان نمیخواهند در برابر اسد سر فرود آورند لذا باز به شورشهایی نظیر آنچه در سال 2011 و 2012 با حمایت ترکیه و عربستان انجام دادند بر خواهند گشت. خشم آنان نسبت به اسد، ایران و روسیه گریبان آمریکا را نیز خواهد گرفت.
دراینبین بزرگترین برنده دولت اسد است که توانایی نگهداری شرق سوریه را ندارد اما توانسته قسمتهای دیگر را تحت کنترل خود حفظ کند. این مسئله سؤالبرانگیز است. این موضوع به خاطر حمایتهای ایران و روسیه امکانپذیر شد. ازاینرو رژیم اولویت خود را بر گزینه نظامی قرار داده است و لذا امکان سازش با گروههای مخالف از بین میرود.
ازقضا برنده دیگر میدان داعش خواهد بود که دو دشمن (کردها و نیروهای سوریه)، از دشمن سوم داعش یعنی مخالفان سوری تلفات میگیرند. کردها در مناطق خود با داعش مبارزه نخواهند کرد لذا طرف مقابل داعش نیروهای سوری و شیعیان خواهند بود که در اینجا ابوبکر بغدادی ابزار مناسبی برای پیاده کردن چشمانداز مبارزه با شیعیان به دست خواهد آورد. درنتیجه اعراب سنی از شرق و غرب به آغوش داعش خواهند افتاد و ازاینپس مبارزه آمریکا علیه خلیفه در باتلاق سوریه خواهد بود.
مسیر چالشی پیش روی افغانستان[4]
بسیاری از علائم حیاتی دولت افغانستان رو به ضعف نهاده است. انتقال قدرت سخت شده، امنیت کاهشیافته و تقریباً نیمی از استانها درخطر فروپاشی به دست شورشیان هستند. در طرف دیگر اقتصاد در حال دستوپا زدن برای غرق نشدن در مسائل نظامی است.
در همین حال دولت افغانستان که مملو از منازعات سیاسی است در مبارزه با فساد و عملی کردن وعدههایش شکستخورده است. رئیسجمهور افغانستان برای آغاز فرایند صلح با طالبان و یکپارچگی اقتصادی منطقه قصد بهبود روابط با پاکستان را دارد. عملکرد دولت اوباما میتواند بر افغانستان درزمینهی تأمین امنیت و مسائل اقتصادی و مقابله با تهدیدها در منطقه تأثیرگذار باشد. مانند بسیاری از مسائل در خاورمیانه حدودی وجود دارند که نباید شکسته شوند ازاینرو سیاست خارجی آمریکا نیز امسال باید دوباره تنظیم شود زیرا بعید است افغانستان در یک لشکرکشی شرکت کند.
اختلافات حزبی در آمریکا درباره افغانستان وجود دارد. انتظار میرود بیشتر جمهوریخواهان به دنبال برنامه نظامی شدیدتری نسبت به دولت اوباما باشند اما این نوع خواسته آنها مبنی برافزایش نیروها در افغانستان میتواند موجب از دست رفتن عایدی نظامی آنها برای سوریه و عراق شود.
اوباما در نیمه سال 2015 تصمیم به خروج نظامیان آمریکا از کشور افغانستان گرفت. نیروی ناتو نیز تا سال 2020 اعلام کرده از امنیت افغانستان حمایت خواهد کرد. دراینبین موج سهمگین طالبان در سال 2016 که نیروهای امنیتی افغان را تحتفشار قرار خواهد داد، دولت آمریکا را متقاعد به ساماندهی دوباره نیروهای خود در افغانستان خواهد کرد؛ اما سرعت اضمحلال افغانستان میتواند دولت آمریکا و همپیمانانش در ناتو را به این نتیجه برساند که حضور نظامی آنها در این کشور قابل دفاع نیست.
سال 2016 شاهد تلاشی دیگر برای مصالحه با طالبان است. آمریکا و چین با افغانستان وارد همکاری شدهاند به این امید که طالبان و دیگر گروههای شورشی متمایل به مصالحه هستند. پافشاری آمریکا به برقراری صلح به خاطر پایان دادن به یک نزاع دلسردکننده است.
ناشناختهی بزرگتر سال 2016، داعش است. در حال حاضر داعش در برخی نقاط شرقی و شمالی افغانستان حضور دارد. آنها باید از طریق رقابت با طالبان خود را گسترش دهند. بسیاری از پیروان داعش کسانی هستند که از سیاستهای تقسیمبندی نژادی سران طالبان فرار کردهاند. ازاینرو آمریکا باید برای استحکام استراتژیک خود در افغانستان و همچنین منطقه در سیاستهای خود تجدیدنظر کند.
باوجود اختلافنظرها درباره سیاست خارجی آمریکا در افغانستان این اتفاقنظر وجود دارد که افغانستان وارد دورهای شده که مصالحه با طالبان دستور کار جدیدی میطلبد. آیا طالبان میتواند همچنان انگیزش و تحرک را برای حفظ قلمروهای بزرگ خود حفظ کند؟ آیا ادامه سیاستها و هرجومرجها در طالبان منجر به یارگیری داعش در افغانستان خواهد شد؟ همه این سؤالات نشاندهنده این است که آمریکا باید در مورد سیاستهای خود در افغانستان چه در این دولت و چه در دولت آینده تجدیدنظر کند.
اهمیت تازه شورای همکاری خلیجفارس برای چین[5]
سفر اخیر رئیسجمهور چین به عربستان سعودی، مصر و ایران بیانگر راهاندازی کامل استراتژی یک کمربند و یک جاده (OBOR) از سوی چین در خاورمیانه است. این سفر پیامدهای گستردهای برای روابط بین شورای همکاری خلیجفارس و چین دربرداشت. شورای همکاری خلیجفارس این رویکرد پکن را در دو جهت به رسمیت میشناسد: کمربند اقتصادی جاده ابریشم و جاده دریایی ابریشم. برای چین این مسئله ازلحاظ دسترسی به مواد معدنی استراتژیک مهم است. آن چیزی که برای کشورهای خلیجفارس مهم مینماید این است که حوزه این استراتژی پیرامون شبهجزیره عربی را فراگرفته است. چین در حال تجربهای نزدیک از مناسبات با خاورمیانه است. برنامه OBOR در خاورمیانه بر محور امنیت منافع اقتصادی و سرمایهگذاری کشورها تشکیل شده و تمرکز دارد. اگر پکن ایران را از حالت ناظر به یکی از اعضای این پیمان تبدیل کند معادلات تغییر خواهد کرد و روسیه نیز از طریق ایران وارد خواهد شد.
ابعاد نظامی و رشد مراودات اقتصادی
کشورهای پیمان همکاری خلیجفارس از دیرباز با روابط نزدیک تهران و پکن مشکل داشتهاند. پسازاینکه چین در سال 1971 با ایران پیمان دموکراتیک بست، امارات و برخی دیگر از کشورهای خلیج فارس با چین وارد روابط دیپلماتیک شدند. عربستان آخرین کشوری بود که با چین وارد معاهده شد. در سی سال گذشته روابط چین با ایران ازجمله در بخش انرژی و ساختوساز بسیار خوب بوده است. ازاینرو کشورهای پیمان همکاری خلیجفارس بدبینانه به روابط چین و دشمنشان ایران نگاه میکردند اما در سه دهه گذشته شورا روابط خود را با چین گرمتر کرده است.
آنچه در ابتدا برای شورا زنگ خطر بود روابط چین با ایران درزمینههای نظامی بود. چین برای ایران تانک و تجهیزات نظامی مهیا میکرد. درواقع چین در پیشرفت نظامی و علمی ایران سهم بسزایی داشت.
اما شورای همکاری خلیجفارس در این مدت از رهگذر اقتصاد سعی در تعدیل روابط دیپلماتیک ایران و پکن داشته است؛ زیرا ایران هستهای را در منطقه خطری برای قطب اقتصادی خود میبیند. ازاینرو رؤسای این کشورها سفرهایی به چین داشتند.
درواقع امروز روابط اقتصادی شورا با چین از معاهدات ایران مهمتر است. ارزش معاملات چین با شورا بیش از 4 برابر معاهدات با ایران است. شورا، چین را برای معامله یکچهارم نفت خود انتخاب کرده است در صوتی که سهم ایران بیش از 9 درصد نخواهد بود. طبق برخی برآوردها معاملات شورا با چین طی دهه آینده سه برابر خواهد شد.
در سالهای گذشته اهمیت دفاع در منطقه بالا رفته است. برخی از بزرگترین قراردادهای نظامی چین با عربستان و کشورهای خلیج فارس بوده است. مشارکت چین در مبارزه با دزدان دریایی سومالی در قالب ارتش آزادی خلق در شورای همکاری خلیجفارس طنینانداز شد و این باور را تقویت کرد که چین برای امنیت منطقه قابل تکیه و اعتماد است. امروز عربستان و امارات در یمن از پهبادهای یو ای وی چین در برابر حمایت ایران از شورشیهای حوثی استفاده میکنند.
چشمانداز شورا در پرتو سفر شی: همگرایی منافع
سفر شی به سواحل خلیج فارس و مصر بهعنوان بخشی از برنامه OBOR در یک دوره بحرانی برای شورا بسیار خوشایند است. درواقع آغازی بر یک تغییر پارادایم در روابط بین شورا و چین خواهد بود. این همگرایی چه میتواند باشد؟ شورا به دنبال ایجاد فضاهای جدیدی جهت همکاری با چین و آسیای مرکزی است. این همکاری با چین میتواند به پیشرفت اقتصادی شورا کمک کند. برخی از فرصتهایی که در خلال این همکاری وجود دارد شامل ارتباط از راه دور و همکاریهای زیربنایی و ریلی و … است.
OBOR بر مبنای فلسفه چینی است که میگوید هر چیز از دو بخش تشکیلشده است. لذا میتوان با بخش نرم آن ارتباط برقرار کرد. درنتیجه چین امروز با شورا وارد همکاری شده است. این دید چین به مسائل برای شورا بسیار پراهمیت و خوشایند مینماید. آنچه شورا از همکاری با چین به دنبال آن است دستیابی به بازار جهانی است تا بتواند با چین بهعنوان همکاران همگرا به رشد اقتصادی ناشی از OBOR برسند.
پیامدهایی برای سیاست خارجی ایالاتمتحده
همانطور که تأثیرگذاری ایالاتمتحده در دنیا و خاورمیانه رو به افول گذاشته است کشورها نیز در تلاش هستند تا از وابستگی خود به ایالاتمتحده بکاهند. امروز سلطه اقتصادی در دنیا سردمدار دیگری به نام چین پیداکرده است. دکترین سلمان که به دنبال مبارزه با تسنن و تشیع در کشورهای عربی است آینده خود را در سوی دیگر آسیا میبیند. ارزیابیها نشان میدهد در سالهای آینده کمکم از ارزش نفت جهانی کاسته خواهد شد و کالاهای دیگری ارزش بیشتری پیدا خواهند کرد. این به نفع کشورهای شورا نیست اما چین با برنامه اقتصادی خود در منطقه میتواند خود را با این اوضاع وفق دهد.
نگرش شورا که فشار بیشتری بر روابط با آمریکا میگذارد این است که ایران از دخالت آمریکا در مسائل منطقه همچون جنگ عراق و سوریه بهره خواهد برد. به همین خاطر شورا در روابط خود با آمریکا تجدیدنظر کلی میکند ازاینرو به روابط پرسود با چین میاندیشد.
بااینوجود شورا جای پای خود را علاوه برچین در آمریکا و در بحث تجارت اسلحه حفظ خواهد کرد. این حقیقت که آمریکا روابط خود را از سطح نظامی به سطح روابط امنیتی با کشورهای شورا تنظیم میکند شورا را در دوراهی میگذارد. همانطور که سخنگوی شورا گفت شورا از آمریکا انتظار دارد تا در مقابل ایران سلاحهای خود را به نیروهای شورا بدهد تا از آنها استفاده کنند.
آونگ شورا در زمین چین میگردد و باسیاستهای نظامی آمریکا فاصله دارد و بر پایه اقتصاد ساده در برنامه OBOR چیده شده است. درنتیجه آمریکا چین را بهعنوان یکی از معماران اصلی امنیت در منطقه خواهد دید.
جهتگیریهای جديد براي توانمندسازی اسرائيل با هدف فائق آمدن بر پریشانیهای استراتژيك: دیدگاههایی از گردهمايي سالانه انديشكده مطالعات امنيت ملي[6]
در تاريخ ١٧ الي نوزدهم ژانویهی سال ٢٠١٦ انديشكده ي مطالعات امنيت ملي جديدترين گردهمايي خود را از سري اجلاسهای سالانهی اين انديشكده با عنوان “کشمکشهای امنيتي در قرن ٢١” برگزار كرد. لازم به ذكر است كه در اين اجلاس موضوعهای مهم استراتژيك داخلي، منطقهای و جهاني از سوي سخنراناني با دیدگاههای متعارض موردبررسی قرار گرفت. هدف اين نوشتار اين است كه مهمترین دیدگاههای مطرحشده در اين اجلاس را براي استفادهی بهتر و بيشتر دولتمردان اسرائيل براي تصمیمگیری و تصميم سازي مورداستفاده قرار گيرد.
پریشانیهای استراتژيك
قاطبهي سخنرانان و متخصصان شرکتکننده در اين اجلاس دیدگاههای متفاوتي دراینباره كه مهمترین کشمکشهای استراتژيك متوجه اسرائيل است اتخاذ كردند؛ اما علیرغم اين تفاوتها، همگي بر اين امر اتفاقنظر داشتند كه نظم قديمي حاكم بر خاورميانه تغيير كرده است و اسرائيل هم هيچ اهرمي براي شكل دادن به ثبات جديد در منطقه، در اختيار ندارد. ضمن اينكه بهصورت گسترده بر اين امر تأکید شد كه به علت طولاني بودن اين فرايند، نياز به صبر و بردباري و انعطافپذیری و توانمندي سازگاري سريع در مقابل تغییرات جديد بهشدت احساس میشود.
برخي از متخصصان از اسرائيل و نيز خارج از آن معتقد بودند كه دولت اسلامي (داعش) مهمترین درگيري پيش روي اسرائيل و گذشته از آن، همهی جهان محسوب میشود؛ امري كه منتج از رويكرد جهاني السلفية الجهادية (سلفیهای جهادي) بوده تا جايي كه به عقیدهی برخي تحت عنوان جنگ جهاني سوم از آن ياد میشود. بنيامين ريولين رئیسجمهور اسرائيل، داعش را مهمترین درگيري پيش روی اين كشور خواند و علاوه بر اقدامات اين گروه در مرزهاي اسرائيل، بر تأثیر ايدئولوژي داعش بر شهروندان حاشیهای عرب اسرائيل تأکید كرد. بر همين اساس، وي مهمترین برنامهی اسرائيل را سرمایهگذاری در اين حوزه براي جلوگيري از رشد نفوذ گرایشهای تخریبکنندهی سلفي گري در ميان شهروندان عرب كشور متبوع خود معرفي كرد. ضمناً ريولين بر وظیفهی اسرائيل براي جلوگيري از گسترش اين پديده تأکید كرد.
در طرف مقابل موشه يعلون، وزير دفاع، ايران را بهعنوان مهمترین خطر پيش رو اسرائيل خواند و به حرکتهای دولت اسلامي در بلندیهای جولان ذيل فعالیتهای ايران و سیاستهای آن همچون رژيم بشار اسد، حزبالله و نيروهاي سپاه قدس مینگرد. در اين دیدگاه، متخصصان توافق هستهای با ايران را مانع اقدامات مخرب اين كشور در حمايت از عناصر تروريستی يا مانعي بر سر راه گسترش هژموني ايران در خاورميانه نمیدانند، بلكه معتقدند كه توافق هستهای در عمل ايران را به سازوكارهاي افزايش دخالت در کشمکشهای منطقهای و حمايت از عناصر مخرب، مسلح میسازد.
در نقطه مقابل ژنرال گادى آيزنكوت رئيس ستاد مشترك ارتش، حزبالله را بهعنوان مهمترین بحران پيش روی اسرائيل میداند ضمن اينكه اين مهم پس از تجدیدقوای اخير اين گروه و مجهز شدن آن به موشکهای پيشرفته، راکتها و ادوات نظامى بدون سرنشين باقابلیت كنترل از راه دور تهديدى جدى براى امنيت ملى اسرائيل محسوب میشود. اين در حالى است كه حزبالله تجربهی بسيارى را از جنگ سوريه در حمايت از رژيم سوريه به دست آورده است.
درعینحال نكته ديگرى كه از سوی بسيارى از سخنرانان مورد تأکید قرار گرفت مسئله فلسطين بهعنوان مهمترین كشمكش اسرائيل بود. چنانكه نظرسنجیهای صورت گرفته توسط انديشكده مطالعات امنيت ملى اسرائيل اين مهم در جامعهی اسرائيل بهروشنی احساس میشود. بنابراین، استراتژى حفظ وضعيت موجود كه در عمل از سوى دولت اسرائيل اتخاذشده، غیرممکن است چنانكه ايجاد وضعيت ثبات علیالخصوص پس از انجام عملیات تروريستى از سوى افراد و گسترش تروريسم در ميان فلسطينيان توسط داعش، شدت يافته است. اين مطلب به ايجاد حس خدشهدار شدن امنيت شخصى در ميان اسرائيليان و نيز شکلگیری راديكاليسم و دوقطبیشدن داخل منجر شده است. اين احساسات از صحبتهای ديويد گراسمن، نویسندهی اسرائيلى، دربارهی سقوط “خانهی اسرائيلى” در صورت عدم اتخاذ رويكرد دقيق و بهموقع در مقابل اين تهديدها بهروشنی قابلدرک است. بايد گفت كه تفاوت دیدگاهها از کشمکشهای پيش روي اسرائيل ريشه در تفاوت نگرشها به تهديدات و ايجاد حالت “سردرگمي استراتژيك” دارد. به عبارت دقیقتر بايد گفت وضعيت استراتژيك اسرائيل در حال حاضر، از بحرانهای ناشي از هرجومرج روشنفكري نشئت میگیرد كه بهترين راهحل موجود را در حفظ وضع موجود میداند؛ گزینههای جايگزين نياز به بررسیهای پیشدستانه، با هدف شكل دادن به واقعيتي متفاوت است.
گرایشهای اصلي
در ادامهی اجلاس سه گرايش عمدهی موجود، كه عمدتاً در خاورميانه در حال شکلگیری است، مطرح شد.
1- [گذار] از ساختار حکومتمحور به نيروهاي غیر حکومتی: ضعف ساختار حكومتي در منطقه كه به قدرت گيري ساير بازيگران و بهتبع آن پررنگتر شدن ویژگیهای مذهبي، فرهنگي و عوامل ديگر بهجای ماهيت دولت، انجاميده است. اين مهم خصوصاً در كشورهاي درگیر خشونت همچون سوريه، عراق، ليبي و يمن بهروشنی قابلملاحظه است هرچند در بخشهایی از كشورهاي باثبات بيشتر همچون لبنان، اردن و عربستان سعودي و نيز بخشهای خودمختاري چون حكومت خودگردان و حماس در نوار غزه ديده میشود. علیرغم تلاشهای گسترده كشورهاي غربي و علیالخصوص امريكا براي جايگزيني ساختار قديمي دولتها در منطقه، غيرممكن مینماید و آمادگیهای لازم براي تغييرات و ايجاد نظم و ساختار جديد در منطقه میبایست ايجاد شود.
2- افزايش روزافزون قراردادهای همكاري کوتاهمدت بر پایههای شكننده و ناپايدار: به دنبال آشفتگیهای منطقهای، همهی بازیگران به دنبال اين هستند تا بيشتر بر قراردادهاي همكاري کوتاهمدت اعتماد كنند. براي مثال در سوريه اتحاد ميان طرفهای درگير عمیقاً تحت تأثیر پیشرفتها و پیشرویها در عرصهی ميدان نبرد و حمایتهای خارجي است. اين شكنندگي روابط در ميان كشورها باهم نيز قابلپیگیری است چنانكه قرارداد هستهای ايران و قدرتهای جهان، تنها پانزده سال را در برمیگیرد و اين همان علتي است كه میبایست بهجای قراردادهاي بلندمدت به کوتاهمدت روي آورد.
3- هوشياري بهعنوان وسیلهای براي نيل به اهداف استراتژيك:میتوان دهههای اخير را دورهی گذار از جنگهای ارتشهای عادي [كشورها] به میدانهای نبرد نامتوازن، با دشمنان چندمليتي خصوصاً با گسترش تروريسم ناميد. اين مهم عمدتاً با توجه به مؤلفههای هوشيار تعريف میشود. از مهمترین مثال براي اين جنگ تصويرسازي، دولت اسلامي با توانمندي بسيار آن در بهکارگیری از رسانه براي گسترش فضاي رعب و وحشت را میتوان نام برد. حكومت خودگردان فلسطين هم از اين روش رويارويى بهره میگیرد كه میتوان در تلاشهای اين بازيگر در جهت تضعيف اسرائيل در عرصهی بینالملل، مشاهده كرد.
واقعیتهای استراتژيك
در كنار سه گرايش مطرحشده دربارهی فضاي استراتژيك اسرائيل میتوان گفت كه چهار حوزه و محيط مرتبط وجود دارد:
1- قدرتهای جهان: ماهيت اين مسئله، رقابت موجود ميان ایالاتمتحدهی امريكا و روسيه در منطقه و تأثیرشان بر بازيگران دخيل در آن است. در ميان مهمترین رویاروییهای موجود ميان قدرتهای جهان، اسرائيل میبایست از دو امر آگاه باشد. اول، گسترش مداخلهی ایالاتمتحدهی امريكا و روسيه در منطقهی خاورميانه بهطور اعم و سوريه بهطور اخص است. دوم، وضعيت امريكا بهعنوان قدرت حامي اسرائيل و وضعيت رو به ضعف آن در مقابل کشمکشهای بسيار موجود است؛ در اين فضا اسرائيل در حال افزايش و بهبود روابط خود با روسيه، بهطور خاص در قالب همكاري در رابطه با جنگ سوريه است.
2- فضاي منطقهای: اين محيط به علت تفرقهی موجود در خاورميانه دستخوش تغيير شده و رقابتهای سني و شيعه بار ديگر به مهمترین مشوق براي دامن زدن به تفرقه بدل شده است. اين مسئله با سركردگي ايران بهعنوان رهبر طرف شيعي و عربستان سعودي بهعنوان رهبر طرف سني و رقابتهای اين دو كشور براي نيل به هژمونی منطقهای همراه شده است؛ بهعبارتدیگر كشمكش اين دو كشور نقش كليدي و اصلی در عرصهی [رويارويي] بازيگران دخيل، ايفا میکند. اين فضاي آكنده از درگيري از ميزان متفاوتي تقابل برخوردار است؛ اين مسئله از سوريه گرفته تا لبنان و يمن وجود دارد. حال بايد گفت كه استراتژي سياسي-امنيتي اسرائيل روشن است: بر پایهی گفته و عمل ايران، اين كشور مهمترین تهديد براي اسرائيل محسوب میشود؛ اين در حالي است كه عربستان سعودي و همپیمانان آن منافع مشترك در مورد تقابل با دولت اسلامي و القاعده را نشان میدهند.
3- كشمكش در ميان طرفهای سني: درگيري ديگري در ميان طرفهای سني وجود دارد و آن تقابل ميان ديدگاه سلفي جهادي است كه توسط دولت اسلامي و القاعده رهبري میشود و ديدگاه اسلام سياسي، كه تركيه و قطر- علیرغم ضعفهای اخير- سركردگي آن را بر عهدهدارند. بايد گفت در دههی اخير- در مقايسه با دهههای پيشين- با گسترش پديده داعش، طرف سني به تهديدي واقعي مبدل شده است. اثرات اين پديده در تضعيف ساختار دولت در سوريه براثر اقدامات اين گروه [داعش] در عراق و سوريه، قابلمشاهده است. از منظر اسرائيل اين تهديد [از جانب اختلافات درونسازمانی جبهه سنى] از دو عامل قابلبررسی است: اول، آنكه دولت اسلامى در نزديكى مرزهاى اسرائيل، بهصورت جنگ در سوريه، همكارى با تروریستهای سلفى در صنعا و تلاش براى تغيير در لبنان و نفوذ در اردن، فعاليت میکند. دوم، آنكه تلاشهایی براى جذب پايگاه مردمى در نوار غزه و کرانهی غربى رود اردن و در ميان عربهای ساكن اسرائيل صورت میگیرد.
4- محيط فلسطين: در مقابل سه مسئلهی فوق، اين مسئله- يعني درگيري ميان فلسطين و اسرائيل- ايزوله شده و پس از رنگ باختن هويت ملي در بخشهای گستردهای از خاورميانه، موضوع فلسطين- پسازاینکه سالها بهعنوان مسئلهی اصلي در ميان اعراب و مسلمانان مطرح میشد- به حاشيه راندهشده است. اگرچه جمعيت فلسطينيان بخش جداییناپذیر از محيط و گرایشهای منطقهای است (موج اخير تروريسم در اسرائيل از سوي داعش حمايت و جهتدهی میشد)، اما فلسطينيان بهعنوان بازيگران قابلتوجهی در میدانهای نبرد سوريه، عراق، ليبي و يمن محسوب نمیشوند. وضعيت فلسطينيان شکافهای اجتماعي موجود در جامعهی اسرائيل كه شعار آن دولت دموكراتيك، يهودي و امن است را نشان میدهد. اگرچه منافع فلسطينيان در صدر اولویتهای منطقهای محسوب نمیشود، اما درعینحال اين موضوع بيشترين احتمال را در تغيير وضعيت منطقهای اسرائيل و توازن قدرت در منطقه دارد كه نشاندهندهی پیشرفتهای گستردهی اسرائيل است.
قالبهای استراتژيك
مهمترین كشمكش پيش روي اسرائيل نياز به شناخت عوامل با منافع استراتژيك در ايجاد گزینههای جديد سياسي-امنيتي است. پژوهشهای انجامشده نشاندهندهی اين مهم است كه اسرائيل در حال حاضر از فرصتهای مناسبي برخوردار است كه میتواند از آنها بهعنوان سكوي پرش براي افزايش منافع خود هم در مقابل دشمنان و هم در مقابل همپیمانان استفاده كند.
1- استراتژي اول: عرصهی داخلي اسرائيل: بالاترين اولويت در اين عرصه میبایست تلاش در جهت كاهش اختلافات ميان اعراب اسرائيل و يهوديان باشد. ترويج همزیستی بر پایهی منافع نزدیک مشترك میتواند متضمن افزايش انعطافپذیری ملي جامعهی اسرائيل و متعادل كردن دوگانگي موجود ميان بخشهای مختلف آن باشد. وضعيت كنوني اعراب در اسرائيل به تأثیرات و اقدامات منفي- همچون آنچه در مورد دولت اسلامي قابلمشاهده است- فرامیخواند؛ لذا تنها اتخاذ سیاستهای اقتصادي يكسان و فراهم آوردن امكانات موردنیاز بهصورت يكسان میتواند به افزايش مقاومت اسرائيل در مقابل تهديدها بيانجامد.
2- استراتژي دوم: مسئلهی فلسطين: تغيير وضعيت در عرصهی كشمكش ميان اسرائيل و فلسطين، بهعنوان تغییردهندهی بازي براي اسرائيل محسوب میشود. چنانكه موج حملات تروريستي در پائيز ٢٠١٥ نشاندهندهی اهميت و لزوم اتخاذ روشي براي تغيير واقعيات در عمل بود اما بايد گفت كه در كنار پیشنهادها براي تقويت اقتصادي فلسطينيان، هیچگونه راهحل سياسي پيشنهاد نشده است؛ اما بهطورکلی بايد گفت كه نيل به يك گفتگوی مثبت و سازنده با فلسطينيان، روابط استراتژيك با اردن و مصر را تقويت خواهد كرد.
3- استراتژي سوم: نهايي كردن همكاري ميان اسرائيل و كشورهاي عرب: در پرتو منافع مشترك با كشورهاي سني منطقه، همچون تضعيف ايران، مقابله با جبههی جهادي سلفي و تقويت بازيگران معتبر در سوريه، اسرائيل میتواند برنامههای اقتصادي در عرصههای فنّاوری، آب، كشاورزي و انرژي را به انجام برساند. درازای آن، كشورهاي مذكور میتوانند به ساختن حكومت فلسطيني كمك كنند. گذشته از آن اسرائيل میتواند همپیمانانش [همپیمانان موقت] را در عرصهی محلي و در ميان ساير بازيگران به رسميت بشناسد و اين شامل گروههای فاقد حكومت در اطراف مرزهاي خودش و نيز در عمق كشورهاي عربي- آنهایی كه توانايي تبديل به يك قدرت مهم در مقابل آن بازيگراني كه در آينده ممكن است به وخامت گرايد- است.
4- استراتژي چهارم: در سطح كشورهاي قدرتمند جهان: مهمترین اولويت بازسازي ارتباط خاص اسرائيل با ایالاتمتحدهی امريكا است. علیرغم رابطهی بسيار نزديك اين دو كشور، اختلاف نظرات سياسي به ايجاد وضعيت وخيمي براي اسرائيل در منطقه تبدیل شده است. بنابراين اين مهم بسيار ضروري به نظر میرسد كه تلاشهای لازم براي ايجاد اعتماد مشترك و در پيش گرفتن همكاري كامل با ایالاتمتحده میبایست در دستور كار قرار گيرد. در ضمن ورود روسيه به منطقه با مداخلهی آن كشور در سوريه، فرصتهای جديدي را براي اسرائيل به ارمغان آورده است. درعینحال نبايد از چين و گسترش فعالیتهای آن –بهویژه در عرصهی اقتصادي- در منطقه غافل شد، چراكه چين میتواند اسرائيل را در پيشرفت اقتصادي اسرائيل و انجام پروژههای اقتصادي در منطقهی خودگردان فلسطين، كمك كند. ايجاد ارتباط متعادل با قدرتها –علي الخصوص امريكا- مي تواند متضمن منافع ارزشمند استراتژيك براي اسرائيل باشد.
بنابراين همانطور كه در كنفرانس مورد تاكيد قرار گرفت؛ در فضاي ايجاد گرايش هاي جديد در منطقه بايد گفت كه اسرائيل از ايستادن پشت حصار چيزي به دست نخواهد آورد. چراكه جريانهاي متغير اخير نشان داد كه اين مسئله نه تنها اسرائيل را با تهديدهاي جديد مواجه خواهد كرد بلكه فرصتهاي جديدي هم در حال گذر است و افقهاي جديدي را براي اسرائيل ايجاد ميكند. لذا موضع گيري در قبال شرايط جديد از روي اختيار نبوده بلكه از روي ضرورت است.
[1] Why there are no good policy options on Syria- Anna Newby- The Brookings Institution- January 19, 2016:
http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2016/01/19-no-good-policy-options-on-syria-newby
[2] Walter, Russell Mead. “Ukraine’s Grim Slide”, Hudson Institute, February 19, 2016, at:
http://www.hudson.org/research/12231-ukraine-s-grim-slide
[3] Robert S. Ford، The Middle East Institute Feb 19, 2016:
http://www.mei.edu/content/at/turkey-squeezed-russian-backed-offensives-syria
[4] Marvin Weinbaum, Director of the Center for Pakistan Studies , Feb 23, 2016,at:
http://www.mei.edu/content/article/challenging-road-ahead-afghanistan
[5]The GCC’s New Affair with China- Theodore Karasik, Feb 24, 2016, at:
http://www.mei.edu/content/map/gcc%E2%80%99s-new-affair-china
[6] Udi Dekel, Omer Einav; “New Directions for Enabling Israel to Overcome its “Strategic Confusion”: Insights from the INSS Annual Conference”; January 31, 2016; The Institute for National Security Studies