اندیشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌ای که گذشت؛ شماره‌ی 43 (متن + pdf)

در سلسله گزارش‌هاي «انديشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌اي که گذشت» بر آن شده‌ايم تا مهمترين خروجي‌هاي انديشکده‌هاي مختلف غربي را در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران، منطقه و فرامنطقه رصد کرده و خلاصه‌اي از محتواي اين خروجي‌ها ارائه نماييم؛ اين گزارش‌ ان‌شاءالله به صورت هفتگي منتشر مي‌شود.

غرب در تنش میان ایران و عربستان باید رویکردی متوازن اتخاذ کند[1]

ایران و عربستان هردو به تنش­های موجود در منطقه دامن زده‌اند. غرب باید از نزدیک شدن بیش‌ازحد به هریک از آن‌ها خودداری کند. اعدام شیخ نمر بدین ‌جهت بود که عربستان می‌خواست رهبری مطلق سنی خود را هم در داخل و هم در خارج کشور به اثبات برساند. این کار و پس‌ از آن حمله بی جهت به سفارت عربستان در تهران موجب گسترش فرقه‌گرایی در منطقه خواهد شد. بحران اخیر این شانس را به عربستان می‌دهد تا اذهان را از آسیب‌پذیری درونی خود و مشکلات کشور (ازجمله کسری بودجه 100 میلیارد دلاری، مخالفت گروه‌های دینی با اصلاحات، بیکاری جوانان و هزینه گزاف جنگ در یمن) منحرف کند و موجب اتحاد اهل تسنن شود. اعدام شیخ نمر حامل این پیام بود که آل سعود از این ‌پس مخالفین شیعه را به سختی مجازات خواهد کرد و در امور داخلی مستقل از تصمیمات غرب است (سیاستی که موجب محبوبیت داخلی می‌شود) همچنین می‌توان گفت که این اعدام و افزایش تنش با ایران در راستای رقابت ریاض با داعش در مبارزه با هژمونی شیعه در منطقه است.

تأثیرات تنش­زایی

این تحولات بعید است که تأثیر زیادی بر تصمیمات ایران و عربستان در منطقه بگذارد، زیرا در حال حاضر نیز هر دو در بدترین وضعیت ممکن رفتار می­کنند. سیاست مقابله‌به‌مثل بین ریاض و تهران طبیعی است. از روزی که رسیدن به توافق هسته‌ای با تهران قطعی شد، ریاض برای افزایش نفوذ در منطقه تلاشش را دوچندان کرده است، ایران نیز در راستای حفظ موقعیت منطقه‌ای خود گام برمی­دارد.

عربستان تلاش می‌کند تا متحدین خود را برای اتخاذ موضعی سرسختانه علیه ایران بشوراند. ولی در فکر تشکیل یا ائتلاف عربی یا سنی علیه ایران نیست، زیرا عمان که خیال ندارد موضع بی‌طرفی خود را از دست بدهد. ترکیه هم به روال عادی روابطش با تهران ادامه می‌دهد. مخالفت پاکستان از پیوستن به ائتلاف‌های سعودی، حاکی از عدم تمایل این کشور به تنش‌زایی با همسایه‌اش ایران است. امارات بعید است که از کاهش روابط دیپلماتیک فراتر رود. قطر، اردن و کویت هم راه امارات را پیش می‌گیرند. متحد عربستان برای تشکیل ائتلاف علیه ایران صد درصد اروپا هم نیست، زیرا کشورهای اروپایی به دنبال روابطی تازه با ایران پسا برجام هستند.

ادامه تنش‌زایی میان این دو کشور تأثیرات زیر را بر منطقه و غرب خواهد داشت:

1- موجب قطبی شدن بیشتر کشورهای منطقه خواهد شد. این مسئله کار را برای دیپلماسی کشورهای غربی سخت می‌کند و گزینه‌های حفظ توازن محدود می‌شود.

2- اگر قیام اقلیت شیعه در منطقه نفت‌خیز شرق عربستان خشونت‌آمیز شود و آن‌ها موردحمایت ایران قرار گیرند، عربستان نیز به‌ تلافی، اهل تسنن ایران، مستقر در نزدیکی مرزهای پاکستان را تحریک خواهد کرد. ایران و عربستان تاکنون از چنین اقدامات مستقیمی خودداری کرده و جنگ نیابتی را ترجیح داده‌اند.

3- ممکن است ایران و عربستان درنتیجه این تنش‌ها با مطرح کردن خواسته‌های حداکثری که عملاً مانع رسیدن به توافق می‌شود، مذاکرات سوریه را به هم بزنند.

نقش غرب

در مقطع کنونی، حفاظت از مذاکرات سوریه بسیار ضروری است. تنش‌زایی بین ایران و عربستان تأثیرات بدی بر منطقه و اروپا خواهد داشت. عربستان و ایران ممکن است استراتژی خود را بر اقدامات کوتاه‌مدت و واپس­گرایانه بنا کنند و زیر میز مذاکرات بزنند. غرب برای تنش‌زدایی باید بکوشد از موضع‌گیری‌های نامتوازن و تشدیدکننده اختلافات بپرهیزد. اروپاییان باید در جنگی که نتیجه آن مشخص نیست، بیش‌ازحد به هریک از طرفین نزدیک نشوند.

ترس و نفرت در عربستان سعودی[2]

هرکس که مسائل عربستان را دنبال می‌کند می‌داند که قضیه‌ای همچون اعدام شیخ نمر مسئله جدیدی نیست و در چند ماه گذشته هر روز احتمال انجام آن وجود داشت. برای فهم شرایط موجود باید سیاست داخلی و خارجی عربستان را بررسی کنیم که البته اطلاعات کمی در دست داریم.

در مورد تغییرات اساسی در سیاست عربستان چه می‌توان گفت؟ نخست؛ باید بدانیم که سعودی‌ها تأثیر مسائل خارجی بر سیاست داخلی خود را چگونه می­بینند. آن‌ها خاورمیانه را منطقه‌ای می‌بینند که کنترلش از دستان آن‌ها خارج شده است. از سال 2011 و با بیداری جوامع عربی، خاندان سعودی احساس خطر کرده‌ است. همچنین جنگ‌های داخلی در منطقه، مشکل بی‌خانمان‌ها و گسترش تروریست‌ها و شبه‌نظامیان عوامل نگرانی هستند. همه­ی این مسائل موجب قدرت ایران و پیگیری مصرّانه­تر منافعش در منطقه شده است.

ناامنی منطقه موجب بسیج نیروهای شیعه­ی منطقه، ازجمله شیعیان عربستان، تحت رهبری ایران شده است. صدها نیروی امنیتی سعودی در شرق عربستان کشته شده‌اند و آمریکا با این توجیه که عربستان همه‌چیز را به‌خوبی تحت کنترل دارد وارد ماجرا نمی‌شود. ولی واقعیت این است که بسیج شیعیان شرق عربستان گسترده‌تر و درگیری بین آن‌ها و آل سعود خشونت‌آمیزتر خواهد شد.

در بین خاندان آل سعود ترس از بازار نفت نیز وجود دارد. همه می‌دانند که عربستان به‌منظور حذف تولیدکنندگان نفت شیل در آمریکای شمالی، تولید خود را کاهش نمی‌دهد؛ اما سعودی‌ها این مسئله را رد می‌کنند و مدعی‌اند که دیگر قادر به کنترل بازار نیستند. در 20-30 سال گذشته آن‌ها تولید را برای جلوگیری از سقوط قیمت نفت، کاهش می‌دادند ولی سایر اعضای اوپک برخلاف قول و قرارها تولید را تا می‌توانستند افزایش می‌دادند و این عربستان بود که ضرر می‌کرد و بازار را از دست می‌داد. ولی اکنون عربستان دیگر این کار را نخواهد کرد و به قیمت ضررهای عظیم در درآمد نفتی خود، در پی پیروزی در این رقابت است. این عدم کنترل بر بازار نفت موجب ترس و وحشت آن‌ها شده است؛ زیرا قیمت پایین نفت در حال نابودی آن‌هاست. این کاهش درآمد موجب شده که مسئولین عربستان از ریاضت اقتصادی و حذف یارانه­هایی مثل یارانه بنزین صحبت کنند. مردم عربستان چنین یارانه‌هایی را حق خود می‌دادند و حذف آن‌ها به ‌راحتی موجب نارضایتی و شورش خواهد شد. ترکیب این مشکلات اقتصادی با ناآرامی‌های شرق عربستان موجب نگرانی بیش ‌از پیش عربستان شده است.

عربستان از ترس گسترش جنگ داخلی در کشورهای متحد خود میلیاردها دلار در کشورهای منطقه ازجمله سوریه و یمن هزینه کرده است؛ اما این افزایش هزینه در سیاست خارجی با کاهش درآمد نفتی همراه شد و به همین دلیل عربستان ماهانه 12 تا 14 میلیارد دلار از صندوق ذخیره ارزی خود برداشت کرد. اگر این روند ادامه یابد ذخیره ارزی عربستان در کمتر از 3 سال به اتمام خواهد رسید. این مسئله موجب مشکلات سیاسی در کشور شده است؛ ازجمله اختلافات درونی در خاندان سعودی. ازنظر عربستان فصل مشترک تمام این مشکلات ایران است. سعودی‌ها، ایران را مقصر بروز جنگ در منطقه می‌دانند و بسیج شیعیان عراق توسط ایران را در راستای تضعیف سنی‌ها می نگرند. آن‌ها همچنین افزایش تولید نفت توسط ایران پس از رفع تحریم‌ها و بی‌توجهی آن‌ها به کاهش قیمت نفت را تهدیدی برای خود می‌دانند.

درحالی‌که ما ممکن است فکر کنیم سعودی‌ها هم در توان ایران و هم در مقاصد ایران غلو می‌کنند، عربستان به نکاتی قابل‌توجه از فعالیت‌های ایران اشاره می‌کند. ایرانی‌ها برای سرنگونی دولت‌های عربی منطقه تلاش کرده‌اند. ایران از شیعیان منطقه، چه اقلیت و چه اکثریت حمایت و آن‌ها را تحریک کرده است. ایران در افزایش جنگ‌های منطقه تأثیر داشته است. ممکن است فعالیت آن‌ها در عراق و سوریه تدافعی باشد ولی قطعاً در یمن رویکردی تهاجمی داشته‌اند. این اقدامات در راستای مزاحمت برای عربستان، تضعیف و حتی حذف این کشور صورت گرفته است.

نهایتاً، عربستان احساس می‌کند که آمریکا رهایش کرده و این مسئله موجب وحشت این کشور شده است. کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس، اوباما را اگر کاملاً احمق ندانند، دست‌کم وی را فردی کم‌سواد تلقی می‌کنند که چیزی در مورد جهان و خاورمیانه نمی‌داند. ازنظر آن‌ها آمریکا تلاش زیادی در عراق و سوریه نمی‌کند و به همین دلیل بحران ادامه یافته است. آل­سعود توافق هسته‌ای را پشت کردن آمریکا به عربستان و حرکت به سمت دوستی با ایران می‌داند.

در این شرایط است که می‌توان سیاست خارجی عربستان را تفسیر کرد. در نگاه سعودی‌ها وقتی آمریکا نمی‌تواند منطقه را کنترل کند یک نفر دیگر باید نخ کلاف را در دست بگیرد و این کسی نیست جز عربستان سعودی. خیلی از فعالیت‌های عربستان برای تأثیرگذاری بیشتر در منطقه و محدود کردن تأثیر ایران بوده است؛ زیرا دیگر نمی‌توانند برای حل مشکلات منطقه به‌طور سنتی روی آمریکا حساب باز کنند. مثلاً در یمن بااینکه خطر زیادی امنیت عربستان را تهدید نمی‌کرد و علاوه بر آن ایران نقش اندکی در تحولات آن داشت، ولی عربستان چون حوثی‌ها را تحت حمایت ایران می‌دید به حمله نظامی متوسل شد.

خیلی‌ها تصور می‌کنند که عربستان همواره به دنبال مفت‌خوری است و خود را به قدرت اول منطقه می‌چسباند. تاریخ مخالف این حرف را نشان می‌دهد؛ عربستان همواره با قدرتی که علاقه‌ای به آن نداشته-از شوروی سابق گرفته تا صدام حسین- جنگیده است. در حال حاضر این قدرت ایران است. عربستان همچون همیشه در حال مقابله با تهدیدهای پیرامونی خود است. برای همین است که اصرار آمریکا به آن‌ها مبنی بر حفظ آرامش، هیچ تأثیری بر سیاست‌های این کشور ندارد، جز اینکه بر عصبانیت سعودی‌ها بیفزاید؛ زیرا آمریکا با ندیدن مسائلی که عربستان را تهدید می‌کند و بعد هم توصیه آن‌ها به عدم مقابله با تهدیدها، بدتر بر زخم آن‌ها نمک می‌پاشد. به همین دلیل ما باید منتظر تهدیدهای بعدی باشیم.

 

تنش میان ایران و عربستان حامل چه پیامی برای آمریکاست؟[3]

عربستان سعودی در هفته گذشته یکی از علمای شیعه را اعدام کرد. از نظر همه کارشناسان این مسئله موجب تشنج بیشتر در خاورمیانه خواهد شد. دریای واسط بین این دو کشور مهم‌ترین گذرگاه نفتی جهان است که بیش از 30% نفت و گاز طبیعی جهان از آن می‌گذرد. عربستان معتقد است که ایران در حال نفوذ به قلب کشورهای عربی سنی است و اکنون با یک پادشاه فعال‌تر، پیامی به جهان فرستاده است؛ اینکه دیگر رویکرد منفعلانه و واکنشی نخواهد داشت.

نزدیک‌ترین قربانی درگیری این دو کشور، تلاش‌های دیپلماتیک اخیر آمریکا برای حل بحران سوریه خواهد بود؛ جایی که دو کشور در دو جبهه مخالف هم می‌جنگند. در پی حوادث اخیر، این دو کشور کمک‌های خود را در سوریه دو برابر خواهند کرد.

دومین قربانی این تنش، تلاش منطقه‌ای برای جنگ با داعش است. درحالی‌که اروپا و آمریکا به‌شدت درگیر جنگ با داعش هستند، متحدین عرب آمریکا اولویتی برای این قضیه قائل نیستند. پیروی از عربستان در قطع ارتباط با ایران به معنای این است که دول منطقه‌ای، ایران شیعی را به‌عنوان اصلی‌ترین تهدید می‌بینند نه داعش سنی را.

با افزایش شکاف میان شیعیان و سنی‌ها، تلاش برای متحد کردن قبایل سنی و شیعه برای جنگ با داعش شکست خواهد خورد. در دیگر کشورهای چند نژادی مثل بحرین و لبنان نیز خطر بروز تنش افزایش یافته است.

وضعیت ممکن است از این هم پیچیده‌تر شود. عربستان برای محروم کردن ایران از درآمد حاصل از فروش نفت، قیمت نفت را پایین نگه داشته است. مسئله‌ای که موجب فشار اجتماعی بر خود عربستان هم شده است، زیرا دولت عربستان در حال حاضر 10 میلیارد دلار کسری بودجه دارد. ایران به خاطر مشکلات اقتصادی پای میز مذاکره آمد ولی اکنون نیز به دلیل قیمت پایین نفت نمی‌تواند از فواید رفع تحریم‌ها استفاده کند و این هدف عربستان است.

تلاش‌های دیپلماتیک آمریکا توانست در برنامه هسته‌ای ایران توقف ایجاد کند؛ ولی موجب افزایش این ترس در دولت‌های عرب سنی شد که حامیان غربی آن‌ها در حال حرکت به سمت آشتی بیشتر با ایران هستند. همین قضیه موجب دشمنی اخیر عربستان با ایران شده است. گام‌های آمریکا در بی‌طرف نشان دادن خود در قضیه ایران و عربستان ممکن است موجب نافرمانی بیشتر اعراب شود.

تلاش آمریکا برای کم کردن از شدت تحریم‌های اخیر علیه ایران، موجب سردرگمی بیش‌ازپیش تحلیلگران در مورد برنامه آینده آمریکا شده است. همه این‌ها در حالی است که ایران بعد از توافق، با آزمایش موشکی و شلیک گلوله در نزدیکی ناو آمریکایی به ستیزه با آمریکا ادامه داده است.

واکنش شدید کشورهای عربی ممکن است موجب تلنگری در تهران شود، مخصوصاً تلنگری به گروه‌های تندرویی که از حمله به سفارت عقب‌نشینی کرده‌اند. برخی افراد در ایران، مخصوصاً مخالفین ارتباط با غرب، ممکن است عمداً یا از روی اشتباه محاسباتی کاری انجام دهند که موجب تحریم‌های تلافی‌جویانه علیه کشورشان شود یا موجب تضعیف احتمال پرداخت پولی شوند که در صورت رفع تحریم به ایران داده می‌شود.

سیستم اطلاعاتی آمریکا باید اسرائیل را هدف قرار دهد[4]

مقاله وال‌استریت ژورنال درباره شنود مکالمات مقامات اسرائیلی از سوی آمریکا بلوایی به پا کرد، مخصوصاً بین کسانی که همواره در دفاع از سیاست‌های اسرائیل پیش‌قدم می‌شوند. به‌صورت عمومی مشخص است که چه میزان از محتوای این مقاله صحت داشت؛ این مقاله تنها بیانگر گزارش یکی از خبرنگاران این روزنامه بود. مسئولین آمریکایی این موضوع را نه رد می‌کنند و نه تأیید. آنچه ارزش بحث کردن دارد این است که موضع آمریکا نسبت به این موضوع چگونه باید باشد، فارغ از اینکه تاکنون چه انجام داده است.

سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا وظیفه دارند که در چهارچوب قانون، اقدام به جمع‌آوری اطلاعات از کشورهای خارجی کنند تا از این طریق تصویری دقیق از جهان بیرون در اختیار سیاست‌گذاران قرار گرفته و در تصمیم‌گیری به یاری آن‌ها بیاید. در عوض سیاست‌گذاران نیز وظیفه دارند، از جمع‌آوری اطلاعات دقیق و تحلیل آن‌ها جلوگیری نکنند.

بدون شک فعالیت‌های اسرائیل ارتباط نزدیکی با منافع آمریکا دارد. اسرائیل مهره‌ای کلیدی در خاورمیانه به شمار می‌رود و در مرکز بسیاری از جنگ‌های منطقه قرار گرفته و عامل بسیاری از بی‌ثباتی‌ها و مشاجرات منطقه بوده است. همچنین کشورهای جهان، فعالیت‌های اسرائیل را از چشم آمریکا می‌بینند و رسوایی اسرائیل به پای آمریکا نوشته می‌شود. تأثیر فعالیت‌های اسرائیل بر سیاست‌های آمریکا در حدی است که باید در اولویت سیستم‌های اطلاعاتی برای جمع‌آوری اطلاعات قرار بگیرد. در توافق هسته‌ای اخیر آمریکا با ایران، اسرائیل تمام تلاش خود را برای بر هم زدن توافق انجام داد. بنا بر گزارش وال‌استریت ژورنال، جاسوسی از اسرائیل، سیاست‌گذاران را از چگونگی نشت جزئیات مذاکرات هسته‌ای و رسیدن آن به دست رهبران اسرائیل مطلع می‌کند. جمع‌آوری اطلاعات از بازیگران خارجی که در حال مذاکره یا تعامل با بازیگران آمریکایی هستند، امری طبیعی است. مثلاً در مورد جاسوسی از تروریست‌های خارجی که در حال برنامه‌ریزی برای خرابکاری در خاک آمریکا هستند و در مورد کشورهایی که به دنبال خرابکاری در سیاست خارجی امریکا هستند.

قواعدی که آژانس امنیت ملی (ان اس ای) در جاسوسی در ارتباطات به کار می‌بندند بسیار دقیق و معتبر است. از جمله این قوانین، منع انتشار اطلاعات است. حتی اگر این اطلاعات در قالب فوق سری و به دیگر اعضای سیستم اطلاعاتی کشور داده شود ممنوع است. تنها زمانی که سیستم اطلاعاتی کشور برخی موضوعات خارجی را بی‌استفاده و بیهوده تشخیص داد، می‌توان به انتشار آن‌ها اقدام کرد. همچنین در ساختار قوانین، این فهم وجود دارد که در حین جاسوسی از یک فرد خارجی به‌ناچار از افراد آمریکایی نیز اطلاعاتی جمع می‌شود و این قضیه اجتناب‌ناپذیر است؛ اما هیچ‌گاه نباید یک فرد آمریکایی مستقلاً هدف سیستم اطلاعاتی قرار بگیرد.

برخی انتقاد می‌کنند که آمریکا نباید از متحدین نزدیک خود جاسوسی کند. زمانی که منافع همین متحدین نزدیک در تضاد با منافع ملی قرار می‌گیرد، چه دلیلی برای خودداری از جاسوسی از آن‌ها وجود دارد. این روش یعنی زدن برچسب «متحد» بر اسرائیل، همان توجیه همیشگی دوستان اسرائیل برای چشم‌پوشی از اشتباهات اسرائیل است. این کار اولویت بخشیدن اسرائیل بر منافع ملی آمریکاست که صرفاً به خاطر یک برچسب انجام می‌شود. برخلاف دیگر متحدین آمریکا، اسرائیل به‌هیچ‌عنوان قرارداد اتحاد با آمریکا ندارد. همچنین هیچ‌کدام از این متحدین به‌اندازه اسرائیل آمریکا را به دردسر نیانداخته است.

کسانی که جمع‌آوری اطلاعات از اسرائیل را یک رسوایی می‌دانند توجهی به جاسوسی اسرائیل از «متحد نزدیک» خود یعنی آمریکا ندارند. علاوه بر جاسوسی اسرائیل از مذاکرات هسته‌ای ایران، قضیه جاسوسی «جاناتان پولارد» هم از آنجا که اطلاعات محرمانه­ای از آمریکا دزدیده شد و خسارات زیادی به کشور ما وارد شد، یکی از مهم‌ترین جاسوسی‌های تاریخ آمریکا بوده است. در آن قضیه هم دولت اسرائیل همچون مذاکرات هسته‌ای، هرگونه جاسوسی را انکار می‌کرد.

اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم می‌بینیم که عدم جمع‌آوری اطلاعات از اسرائیل صدمات زیادی به آمریکا وارد کرده است، مثلاً وقوع جنگ اعراب و اسرائیل در 1973 و ناتوانی آمریکا از پیش‌بینی آن. امروز نیز شرایط همچون گذشته است و وقوع جنگ بین ایران و اسرائیل و ناتوانی آمریکا از پیش‌بینی آن می‌تواند تهدیدی بزرگ برای منطقه باشد. در این صورت اگر این خودداری از جمع‌آوری اطلاعات از اسرائیل با فشار سیاستمداران باشد، نمی‌توان دستگاه‌های امنیتی را مقصر دانست و انگشت اتهام به سمت سیاستمداران است.

پیچیدگی وضعیت کردها در عراق و سوریه[5]

103 نماینده گروه‌های مخالف سوری در هفتم تا نهم دسامبر امسال در ریاض دور هم جمع شدند تا در مذاکره با دولت اسد رویکردی واحد اتخاذ کنند. غیبت «حزب اتحاد دموکراتیک» از احزاب کرد در سوریه که شاخه نظامی آن «یگان‌های مدافع خلق» رهبری نیروهای تحت حمایت آمریکا در سوریه را بر عهده دارد، به خوبی احساس می‌شد. عدم دعوت از حزب اتحاد دموکراتیک، به خوبی بیانگر عمق اختلافات میان اعراب و کردها بود. این مسئله نشان داد که چگونه چنین اختلافاتی می‌تواند از رسیدن به یک توافق سیاسی جلوگیری کند.

اختلافات میان اعراب و کردها بسیار عمیق است و قدمت آن به تأسیس دولت‌های مدرن عربی برمی‌گردد. در عراق سال‌ها آرزوی استقلال کردها سرکوب شد. تا اینکه در دهه 1990 برای اولین بار توانستند یک حکومت خودمختار در شمال عراق تأسیس کنند و در سال 2003 پس از حملات آمریکا، خودمختاری آن‌ها در قانون اساسی ذکر شد. پس از حمله داعش در سال 2014، سهم خواهی سیاسی و گسترش منطقه‌ای کردها افزایش یافته است.

در سوریه نیز کردها با بهره‌برداری از حمله داعش تسلط خود بر بیشتر قسمت‌های شما سوریه را تحکیم بخشیده‌اند. تنش عربی-کردی به اوج خود رسیده و نیروهای کرد، عرب‌هایی که مظنون به موافقت با داعش هستند را می‌کشند. در عراق نیز وضعیت به همین صورت است. دیدبان حقوق بشر بارها کردها را به خاطر تجاوز به خانه و کاشانه عرب‌ها محکوم کرده است.

عدم دعوت «حزب اتحاد دموکراتیک» به کنفرانس ریاض بدین دلیل بود که این حزب همچون مخالفین به دنبال برکناری اسد نیست و در قبال حکومت، مواضعی چندپهلو گرفته است. در حسکه و قامشلی با سرپرستی موازی کردها و دولت مخالفت نکرده است و حتی در جنگ با داعش در اطراف حسکه در کنار دولت ایستاده است؛ زیرا دخالت این حزب در جنگ داخلی با هدف حفاظت از مردم کردستان بوده و منافاتی با عدم مخالفت با اسد و حتی همکاری با وی ندارد. مسئله‌ای که اوضاع را پیچیده‌تر می‌کند این است که «حزب اتحاد دموکراتیک» از شاخه‌های «حزب کارگران کردستان» (پ.­ک­.ک) به شمار می‌رود و عبدالله اوجالان را رهبری فکر خود می‌داند. ترکیه‌ای که به مخالفین سوریه کمک می‌کند، از تقویت حزب اتحاد دموکراتیک نگران است، زیرا قدرت یافتن این حزب به تأسیس یک حکومت خودمختار کرد، در مرز ترکیه منجر خواهد شد.

در 16 نوامبر، «نیروهای دموکراتیک سوریه» که تحت رهبری کردها هستند، گروه‌های جدیدی را جذب کرد. این حزب که قبلاً تنها در شرق رود فرات حضور داشت با این کار در استان حلب نیز شاخه‌ای از خود را تأسیس کرد. منطقه‌ای که این نیروها بدان وارد شده‌اند تحت کنترل نیروهای تحت حمایت ترکیه (جیش الفتح و جبهة الشام) است. از ترس افزایش نفوذ کردها، درگیری‌های شدیدی در این منطقه رخ داد.

«حزب اتحاد دموکراتیک» تنها نماینده مردم کردستان در سوریه نیست. در ماه­های گذشته مردم در اعتراض به فراخوان اجباری جوانان کُرد برای جنگ با داعش، چندین تظاهرات برگزار کرده‌اند. در ضمن همه‌ی کردها در کنفرانس ریاض غایب نبودند. «اتحادیه ملی کردستان» هرچند کوچک بود، ولی به‌عنوان بخشی از مخالفین سوری در ریاض حاضر شد.

در عراق دو حزب کرد وجود دارد؛ اتحادیه میهنی کردستان که فؤاد معصوم رییس‌جمهور عراق از اعضای آن است و حزب دموکرات کردستان که رهبر آن مسعود بارزانی رییس‌جمهور حکومت خودمختار کردستان است. همواره میان این دو حزب که به ترتیب به ایران و ترکیه تمایل دارند رقابت وجود داشته است که جنگ با داعش بر شدت آن افزوده است.

آمریکا با تمام این احزاب کرد به‌جز «حزب کارگران کردستان» (پ.­ک­.ک) کار کرده است. آمریکا به «حزب اتحاد دموکراتیک» توجه ویژه‌ای دارد و در جنگ با داعش کمک‌های زیادی به این حزب کرده است. نظامیان کرد نیز که بسیار منظم و متعهد هستند، پیروزی‌های زیادی را در جنگ با نیروهای جهادی به دست آورده‌اند. هرچند این حمایت به هزینه ناراحتی ترکیه و معارضین عرب تمام شده است.

در عراق، آمریکا با هردو حزب همکاری می‌کند؛ زیرا در شرایطی که شبه‌نظامیان شیعه به ایران وابسته هستند، آمریکا هر دو حزب را قابل‌اعتماد می‌داند. این وضعیت بر دشواری کار بازیگران بین‌المللی برای حل بحران سوریه و تقویت دولت عراق برای جنگ با داعش می‌افزاید و مسائل زیادی حل‌نشده باقی می‌ماند.

آیا آمریکا و روسیه می‌توانند در سوریه همکاری کنند؟[6]

تصمیم پوتین مبنی بر دخالت نظامی در سوریه، نقطه‌ی عطفی در سیاست خارجی روسیه در سال 2015 بود. در طی سالیان اخیر پوتین کوشیده است با توسل به قدرت نظامی به اهداف ملی و خارجی خود دست یابد. ازجمله حمله به چچن در سال 1999، حمله به گرجستان در 2008 و نهایتاً حمله به اوکراین در سال 2014. البته حمله به سوریه متفاوت با حملات قبلی پوتین بوده است، زیرا برخلاف آن‌ها در این مورد جامعه بین‌الملل نه‌تنها روسیه را محکوم نکرد بلکه از آن حمایت کرد. تحلیلگران طرفدار روسیه با اشاره به سفر اخیر جان کری به مسکو، این نکته را یادآور می‌شوند که انزوای بین‌المللی روسیه به پایان رسیده است و این کشور در حال ارائه وجه‌ای جدید از خود به‌عنوان یکی از قدرت‌های جهانی است. این نوع نتیجه‌گیری، شتاب‌زده است زیرا گرچه روسیه می‌تواند در بلندمدت به یکی از شرکای غرب در مبارزه با تروریسم تبدیل شود، ولی در عرصه عمل قبل از آن باید بسیاری از مسائل حل شود، از جمله موارد زیر؛

نخست؛ روسیه که مشخصاً با هدف دفاع از عامل خود یعنی بشار اسد وارد سوریه شده است، باید از بمباران مخالفین سوری دست بردارد و به جای آن فقط داعش را هدف قرار دهد. هدف از بمباران هوایی روسیه در هفته‌های نخست مشخص بود: حذف شخص ثالث (مخالفین سوری) و اجبار غرب به انتخاب یکی از دو شیطان یعنی داعش و اسد.

دوم؛ روسیه باید در تلاش بین‌المللی برای اجرای فرآیند گذار سیاسی، نقش فعال‌تری داشته باشد. بشار نمی‌تواند باقی بماند و طی یک بازه زمانی باید قدرت را منتقل کند؛ زیرا بشار بیش از هر گروه دیگر در سوریه آدم کشته است و بیشتر قربانیان او غیرنظامیان هستند نه تروریست‌ها! اگر هدف برقراری صلح است، بشار نمی‌تواند نقش برقرارکننده صلح را بر عهده بگیرد.

سوم؛ روسیه باید روش بمباران خود را تغییر دهد. بسیاری از غیرنظامیان در بمباران روسیه کشته شده‌اند؛ زیرا انتشار اخبار چنین حملاتی، مخصوصاً در یوتیوب، باعث جذب بیشتر نیروهای جهادی به داعش می‌شود.

چهارم؛ روسیه باید از متهم کردن آمریکا به حمایت از داعش دست بردارد. چگونه می‌توان با کشوری همکاری کرد که چنین ادعاهایی را مطرح می‌کند و آمریکا را به عنوان یک دشمن به تصویر می‌کشد.

پنجم؛ پوتین باید از ورود شبه‌نظامیان جهادی از خاک روسیه به سوریه جلوگیری کند.

نهایتاً؛ روسیه باید از این توقع که آمریکا کار این کشور در اوکراین را تصدیق کند، دست بردارد.

برای همکاری با روسیه، آمریکا و متحدانش نیز باید اقداماتی را انجام دهند؛

نخست؛ مخالفین میانه‌رو که از آمریکا پول و سلاح دریافت می‌کنند، نباید مجبور شوند که تنها با داعش بجنگند. بلکه باید این توان را داشته باشند تا با جنگ با نیروهای اسد، به دولت برای مذاکره فشار بیاورند.

دوم؛ مسئولین آمریکا باید به کرملین برای همکاری بیشتر در فرآیند گذار سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه فشار بیاورند.

سوم؛ رهبران آمریکا باید بین حمایت از اوکراین و همکاری با روسیه در سوریه تمییز قائل شوند و آن را به‌وضوح اعلام کنند.

نهایتاً اینکه؛ رهبران آمریکا باید بدانند شانس کمی برای موفقیت در همکاری با روسیه وجود دارد و دراین‌باره واقع‌گرا باشند.

جامعۀ مدنی متحول مراکش[7]

فعالان مراکشی که پیش‌تر با جنبش 20 فوریه همکاری داشتند، اکنون به‌جای آشکار نمودن مطالبات سیاسی، توجه خود را بر فعالیت‌های فرهنگی متمرکز ساخته‌اند. جنبش 20 فوریه جنبشی بود غیرسلسله‌مراتبی و متنوع ازنظر ایدئولوژی که توسط جوانان چپ‌گرا و نیز جنبش العدل و الاحسان که بزرگترین جنبش اسلام‌گرای مراکش در میان دیگر جنبش‌ها است، حمایت می‌شد. جذب شدن فعالان سابق این جنبش به درون جامعۀ مدنی معنایش این است که در حال حاضر احتمال پدید آمدن تظاهرات گسترده در مراکش کم شده است.

پس از ناآرامی‌های سال 2011[8]، فعالان جامعۀ مدنی به فعالیت در حوزه‌های فرهنگی همچون تئاتر و ادبیات روی آوردند و بر فعالیت در فضاهای عمومی تأکید بیشتری ورزیدند. این فعالان با توجه به تجربۀ خود از جنبش 20 فوریه، مبنی بر اینکه جناح چپ سیاسی در مراکش فاقد یک پایگاه قدرت واقعی است، به‌طور فزاینده‌ای فعالیت‌های خود را در خیابان‌ها سازمان‌دهی می‌کنند. جنبش العدل و الاحسان که بخش مهمی از جنبش 20 فوریه را تشکیل می‌داد نیز با نزدیک شدن به پایان سال 2011 از حرکت بازایستاد. پیروزی حزب اسلام‌گرای عدالت و توسعه در نوامبر همان سال، قدرت تشکیلاتی اسلام سیاسی و ضعف جناح چپ سیاسی را در مراکش بیش‌ازپیش برجسته ساخت. بازیگران جناح چپ سیاسی با آگاهی یافتن از این واقعیت که فاقد پشتوانۀ مردمی کافی برای بسیج [نیرو و امکانات] می‌باشند، به‌عنوان راهی برای بنا کردن یک پایگاه مردمی، بر آن شدند تا با به نمایش گذاشتن فعالیت‌های خود در جامعۀ مدنی خود را به‌عنوان فعالان اجتماعی معرفی کنند تا مخالفان رژیم. برخلاف آنچه در جنبش 20 فوریه انجام شد، این تشکل‌ها مطالبات خود از رژیم را بی‌پرده و شفاف مطرح نمی‌کنند، در عوض سعی در ایجاد تغییر در سطح عموم دارند و در تلاش برای آموزش مسائلی هستند که از دید آن‌ها برای تبدیل‌شدن مردم به شهروندانی منتقد ضروری است. این رویکرد مسئولیت فردی دولت را از معادله خارج می‌سازد.

بردباری رژیم در برابر این اقدامات حاکی از آن است که این بازیگران را کم‌خطر می‌پندارد و می‌توان گفت که به‌نوعی، از افزایش توجهات به فرهنگ در برابر هزینه‌های ناشی از مطالبات سیاسی علنی حمایت می‌کند. درمجموع، این بازیگران تاکنون از هیچ خط قرمزی عبور نکرده‌اند.

به‌طورکلی، این تشکل‌ها بر تغییر تدریجی تمرکز کرده‌اند و این بدان معناست که خواسته یا ناخواسته در نمایش اصلاح تدریجی سلطنت بازی می‌کنند. جذب شدن فعالان سابق به درون جامعۀ مدنی، تجزیه شدن جامعۀ مدنی به‌واسطۀ تخصصی شدن کارها، بازیگران به‌ظاهر غیرسیاسی و تغییر پایه و اساس این تشکل‌ها، سبب محدود شدن احتمالات و انتظارات برای تظاهراتی در مقیاس بزرگ شده است. حتی اگر نوع فعالیت آن‌ها فرصت تظاهرات انبوه را در آیندۀ نزدیک کاهش داده باشد، ممکن است در بلندمدت به تحول گرایش‌ها در سطح عموم منجر شود.

چرا عربستان بر اختلافات فرقه‌ای در منطقه دامن می‌زند[9]

پس از اعدام شیخ نمر، روحانی و سیاستمدار شیعه در عربستان، اختلافات فرقه‌ای در منطقه‌ی جنوب غرب آسیا در حال تشدید است. به سفارت عربستان در ایران حمله شده و عربستان نیز روابط خود را با این کشور قطع کرده است. عربستان و ایران سال‌های زیادی است که در منطقه درگیر جنگ‌های نیابتی هستند. روند صلح سوریه از خط خود خارج شده است و هر روز تعداد بیشتری از سلاح‌های مخرب‌تر وارد این کشور می‌شود. جنگ یمن نیز در وضعیت نابسامان و مخرب قرار دارد و آتش‌بس‌ها تاکنون فایده‌ای نداشته است. ائتلاف در برابر داعش هر روز دشوارتر می‌شود و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس نیز مدتی است که تمرکز خود را روی یمن گذاشته‌اند. ایالات‌متحده هم قصد ندارد تا روند اجرای توافق هسته‌ای مذاکره شده با ایران را رها کند.

اعدام شیخ نمر به‌وضوح سیاست‌های منطقه‌ای را آشفته ساخته است. برخی سؤالات این احتمال را تقویت می‌کند که عربستان به‌عمد اوضاع ناآرام منطقه را تشدید می‌کند. عجیب‌ترین نتیجه‌ای که اعدام شیخ در بر داشت این است که خط قرمز مدیریت مخالفان شیعه در عربستان شکسته شد؛ در گذشته مخالفان مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند و یا زندانی می‌شدند اما به دلیل سیاست‌های توسعه و آشتی آزاد می‌شدند.

فرقه‌گرایی در منطقه جنوب غرب آسیا کمی در حال تغییر است. با این‌که بسیاری از فرازوفرودهای سیاسی منطقه را در اختلافات میان شیعه و سنی می‌توان یافت اما این اختلافات ادامه‌ی اختلافات 1400 ساله نیست؛ بلکه بازتابی است از اشغال عراق توسط امریکا، جنگ شهری در سوریه و توافقنامه هسته‌ای ایران.

استفاده عربستان از فرقه‌گرایی در سیاست داخلی و منطقه‌ای خود، یک موضوع مهم در ادبیات علوم سیاسی است. عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس همواره به دنبال برقراری تعادلی میان تهدیدهای داخلی و خارجی بوده‌اند. جنبش ضد شیعی که آن‌ها ایجاد کرده‌اند از یک‌سو برای کند کردن جذابیت ایران برای مردم سنی منطقه و از سویی دیگر برای نزدیکی بیشتر سنی‌هاست. تحقیقات نشان می‌دهد که سیاست فرقه‌گرایی در حفظ ثبات داخلی تأثیرگذار است.

حادثه اخیر که فرقه‌گرایی را تشدید کرده است، حاصل بازی کنجکاوانه و خطرناک ریاض است که شامل تهدیدها و فرصت‌هایی بود. عربستان هم‌اکنون در میان اعراب با توجه به تضعیف قدرت‌های سنتی مانند عراق، سوریه و مصر، قدرت بالایی دارد و از حمایت نزدیک امارات بهره می‌برد و همچنین به بیداری عربی (اسلامی) نیز غلبه کرده است. رقبای سنی عربستان، یعنی ترکیه و قطر هم بارها در مقابل او عقب‌نشینی کرده‌اند.

اما عربستان به‌وضوح احساس آسیب‌پذیری می‌کند. در جنگ‌های یمن و سوریه دست‌وپا میزند و با ظهور داعش و توافق هسته‌ای ایران این احساس تقویت می‌شود. ترکیب این قدرت و احساس آسیب‌پذیری باعث شده است که رهبری جدید و تهاجمی عربستان، سیاست خارجی نامنظمی داشته باشد. این سیاست‌ها برای کمرنگ کردن رقابت‌های داخلی آل سعود، قیمت پایین نفت و یا کسری بودجه بی ‌سابقه نیست؛ بلکه در جهت خنثی نمودن بزرگ‌ترین خطری است که عربستان سعودی را از ابتدای تأسیسش تاکنون تهدید می‌کند. سیاست خارجی، معمولاً پیشنهادات کم‌هزینه و راحت‌تری نسبت به سیاست داخلی ارائه می‌دهد. حال سه دلیل عمده تشدید اختلافات فرقه‌ای توسط عربستان سعودی را با هم بررسی می‌کنیم.

توافق هسته‌ای ایران: عربستان از موفقیت بالقوه ایران در رسیدن به توافق هسته‌ای با ایالات‌متحده می‌ترسد. عربستان شاهد برقراری مجدد روابط ایران با جامعه‌ی جهانی است و لذا ارتباط ایران با واشنگتن را خطری عمیق برای موقعیت منطقه‌ای خود می‌داند. تلاش فرقه‌گرایانه و ضد شیعی این کشور برای مهار ایران و کشاندن این کشور به انزوا است. علاوه بر موضوع ایران، عربستان در پنج سال گذشته در مواردی دیگر مانند دموکراسی مصر و مداخله نظامی امریکا در سوریه با ایالات‌متحده همراهی نداشته است. به‌احتمال‌زیاد عربستان قصد دارد به‌وسیله این کار، با توافق هسته‌ای ایران و مذاکرات صلح سوریه مخالفت کند.

شکست سیاست خارجی: عربستان با این کار به دنبال منحرف کردن اذهان مخاطبان داخلی و منطقه‌ای خود از شکست‌های آشکار خود در سیاست خارجی است. سعودی‌ها در مخالفت با توافق هسته‌ای ایران شکست خوردند؛ شورشیان سوریه که از جانب آن‌ها حمایت می‌شدند نتوانستند حکومت اسد را ساقط کنند و با رادیکال شدن شورشیان، داعش ایجاد شد. جنگ یمن نیز حال به‌عنوان یک خطای استراتژیک شناخته می‌شود که به هدف‌های خود نرسیده و خسارات و تلفات انسانی فراوانی به‌جای گذاشته است. اختلاف با ایران به سعودی‌ها کمک می‌کند که توجه عمومی را به یک دشمن آشنا یعنی ایران منحرف سازد.

رهبری سنی‌ها: عربستان سعودی به دنبال رسیدن به رهبری کشورهای سنی در منطقه است. آن‌ها ائتلاف‌هایی را در مبارزه با تروریسم و یا جنگ با یمن داشته‌اند؛ اما کشورهایی رقیب مانند قطر و ترکیه نیز در تلاش هستند تأثیر خود را با حمایت از شورشیان داشته باشند. به‌غیراز بحرین، بقیه‌ی کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس به نظر نمی‌رسد روابط خود را به‌طور کامل با ایران قطع کنند. شبکه‌های اسلام‌گرای سنی در پی به چالش کشیدن سیاست‌های اصلی عربستان هستند. حمایت آن‌ها از شورشیان سوریه و در گذشته القاعده به هرج‌ومرج منطقه منجر شده است.

آینده القاعده و داعش[10]

یک سال دیگر از جنگ طولانی‌مدت با داعش و القاعده گذشت. هم‌اکنون چند سؤال عمده وجود دارد: بهترین راهبرد حال حاضر چیست؟ چه تغییرات سیاسی ممکن است در سال جدید پیش آید؟ برای پاسخ به این سوال نزد آقای مندلسون، استادیار علوم سیاسی هاور فورد[11] و عضو ارشد موسسه تحقیقات سیاست خارجه[12] رفتیم:

باراک مندلسون[13]: القاعده در یازده سپتامبر به آمریکا حمله کرد؛ میان “توانایی‌ها و تجهیزاتِ القاعده” و “اهداف راهبردی این گروه برای فلج آمریکا و تغییر منطقه” از زمین تا آسمان تفاوت وجود داشت. اسامه بن‌لادن گمان می‌کرد حمله به آمریکا باعث پیوستن انبوهی از مسلمانان و گروه‌های نظامیِ اسلامی به القاعده خواهد شد؛ ولی نابودی طالبان و درهم‌شکسته شدن صفوف القاعده، خیلی زود اشتباه وی را ثابت کرد.

هنوز بعد از 15 سال و باوجود “دیدگاه سیاسیِ غیرواقعی” و عقب‌نشینی قابل‌ملاحظه این گروه، القاعده در هرجایی وجود دارد؛ داعش و شاخه‌های آن در شمال آفریقا، شبه‌جزیره عربستان [القاعده یمن]، شام، آسیای میانه و شاخ آفریقا از نمونه‌های آن است.

دو عامل می‌تواند بازگشت القاعده [قدرت گیری دوباره] را توضیح دهد؛ بهار عربی و استفاده این گروه از این فرصت و درس گرفتن از گذشته. در ابتدای بیداری عربی القاعده ادعا می‌کرد که کشورهای مسلمان نمی‌توانند به‌صورت مسالمت‌آمیز و یا بدون تضعیف آمریکا تغییر ایجاد کنند. خشونت رژیم‌ها علیه مردم خود در سوریه، لیبی و یا هر جای دیگر فرصت مناسبی به القاعده داد. همچنین درخواست شهروندان برای تصمیم‌گیری در مورد آینده خود فرصت دیگری به این گروه برای جذب نیرو داده است. عامل دیگر، درس گرفتن از تجارب تلخ خود در عراق بود. لذا القاعده تصمیم گرفت که کمی با اعتدال و میانه‌روی عمل کند. این گروه خود را در میان جنبش‌های شورشی در سوریه و یمن جا داد و خود را حافظ نیازهای مردم معرفی کرد.

در حال حاضر بزرگ‌ترین تهدید برای القاعده نه آمریکا است و نه رژیم‌های عربی؛ بلکه هم‌پیمان سابقش در عراق یعنی داعش تهدید اصلی آن است. حتی اگر القاعده چالش داعش را نیز مدیریت کند، مشکل اساسی دیگری دارد؛ این گروه حتی با نشان دادن مقداری اعتدال در عملکرد خود، هنوز برای بیشتر مسلمانان یک گروه بسیار افراطی است.

درحالی‌که آمریکا به دنبال محکم کردن جایگاه خود و تضعیف رژیم‌های منطقه است، داعش در شرایط مساعدتر رشد می‌کند و به دنبال راهبردی متفاوت است. داعش به‌جای اینکه “ابتدا” انرژی خود در مبارزه با آمریکا هدر دهد، ایجاد یک “حکومت خلافتی” بر روی ویرانه‌های کشورهای غرب آسیا را اولویت خود قرار داده است. این گروه در زمان شورش‌های بهار عربی رشد کرد. داعش (در مقایسه با القاعده) نه‌تنها از سنی‌های ستم دیده حمایت می‌کند، بلکه پا را فراتر گذاشته و به ترویج پیام‌های امید و غرور می‌پردازد. این کار نه‌تنها باعث قدرتمند شدن مسلمانان برای دفع حملات می‌شود، بلکه به داعش برای ساختن “مدینه فاضله” مدنظرش نیز کمک می‌کند.

مهارت جنگجویان داعش، ضعف مخالفان و بی‌میلی آمریکا برای شروع جنگی دیگر در منطقه، به این گروه اجازه می‌دهد تا مناطق جدید را تسخیر و کنترل کند. واکنش ضعیف به رشد داعش، به ماشین تبلیغاتی این گروه برای جذب نیرو، با استفاده از انتشار افسانه شکست‌ناپذیری داعش، کمک کرده است.

داعش به‌جای دنبال کردن یک برنامه اقتصادی برای بقای خلافت خود، حیات اقتصادی خود را به توسعه نظامی پیوند داده است. در حال حاضر داعش به فروش نفت و مالیات شهروندان خود متکی است. حتی باوجود کاهش توانایی داعش در تسلط بر مناطق تحت تصرفش، حوادث پاریس، بیروت و سینا نشان داد که این گروه هنوز توانایی ایجاد دردسرهای طولانی‌مدت را دارد.

چرا ایران و عربستان برای جلب حمایت  پاکستان رقابت می‌کنند؟[14]

عربستان سعودی پاکستان را تحت‌فشار گذاشته است که در درگیری با ایران طرفدار عربستان باشد. لکن پاکستان با توجه به تنش‌های شدید فرقه‌ای که به آن مبتلاست، نسبت به این اقدام بی‌میل است. در هفته گذشته وزیر خارجه و وزیر دفاع عربستان سعودی به پاکستان رفتند تا درباره تصمیم خود مبنی بر قطع روابط دیپلماتیک با ایران به پاکستان توضیح دهند. وزیر دفاع و معاون ولیعهد، محمد بن سلمان، هم چنین پاکستان را تحت‌فشار گذاشته‌اند تا در اتحاد نظامی اسلامی که به پاکستان پیشنهادشده است، حضور فعال داشته باشد. ایران عضو این اتحاد نیست. رسانه‌ها و نخبگان پاکستانی خواستار پاسخی محتاطانه به درخواست عربستان شده‌اند. بسیاری، رهبری عربستان را همراه با بی‌ملاحظگی و ترس توصیف کرده‌اند. سال گذشته پاکستان درخواست محمد بن سلمان مبنی بر شرکت نیروی زمینی این کشور در جنگ علیه یمن را رد کرد. در این موضوع مجلس پاکستان متفق‌القول با شرکت در جنگ یمن مخالفت کرد. مقامات ارشد پاکستانی تصمیم عربستان سعودی مبنی بر آغاز جنگ را بی‌پروایی و شروع جنگ را همچون رفتن به مرداب توصیف کردند. تاکنون مقامات پاکستانی وعده‌های شیرینی برای دوستی و تعهد به عربستان سعودی در برابر تجاوز خارجی داده‌اند. آن‌ها گویا از اتحاد نظامی نیز حمایت می‌کنند، اما تاکنون هیچ اقدام قابل‌توجهی انجام نداده‌اند. پاکستان سال‌ها در معرض درگیری‌های بین ایران و عربستان بوده است. با توجه به آمارهای اخیر، 285 مدرسه اسلامی در پاکستان وجود دارد که بودجه خارجی می‌گیرند. یک‌سوم آن‌ها از شیعیان عراق و ایران بودجه می‌گیرند و دوسوم آن‌ها نیز از عربستان و سایر حکام خلیج‌فارس بودجه می‌گیرند. این مدرسه‌ها گاهی زمینه را برای درگیری‌های افراطی قومیتی فراهم می‌کنند. در ایالت پنجاب، 122 مدرسه از عربستان سعودی بودجه می‌گیرند و 25 مدرسه از ایران. در پیشاور و بلوچستان نیز مدرسه‌ها با پول عربستان اداره می‌شود و ایرانی‌ها نیز بیشتر مدرسه‌هایی در شمال این کشور دارند. این درگیری برای پر کردن ذهن جوانان پاکستانی برای افراطی‌گری است. 80 درصد جمعیت پاکستان را سنی‌ها تشکیل می‌دهند (که جمعیت هدف سعودی‌ها هستند).

در این شرایط، نواز شریف به پادشاهی سعودی اطمینان می‌دهد که پشتیبان آن است و درعین‌حال سعی در نگه‌داشتن رابطه با هر دو کشور دارد. اظهارنظرهایی مبنی بر آمادگی برای برقراری ارتباط و میانجیگری بین این دو دولت توسط دولت پاکستان انجام‌شده است.

تحریم‌های کره شمالی[15]

برای یک دهه تحریم‌ها وسیله‌ای برای سیاست ایالات‌متحده و جامعه جهانی در جهت تلاش برای توافق با کره شمالی درباره برنامه اتمی و موشک‌های بالستیک دوربرد، بود. با توجه به پیشرفت جدیدی که در برنامه اتمی کره شمالی صورت گرفته است، تحریم‌ها به نظر نامناسب و بی‌ربط می‌رسند. این بدان معنا نیست که تحریم‌ها نقشی در راهبرد علیه کره شمالی ندارند اما می‌بایست مجموعه‌ای از اقدامات صورت پذیرد تا این تحریم‌ها، مثمرِ ثمر باشند. ایالات‌متحده می‌بایست تحریم‌ها را با راهبرد تکامل‌یافته‌ای همراه کند تا درنهایت موفق شویم کره شمالی را در برنامه اتمی و موشکی‌اش محدود کنیم.

تکامل برنامه اتمی و موشکی کره شمالی راهبرد واقعی جدیدی را ایجاد کرده است. در این واقعیت جدید، تحریم‌های موجود نمی‌توانند به خلع سلاح اتمی کره شمالی بی انجامد و حتی نمی‌تواند از سرعت برنامه‌های اتمی این کشور بکاهد. الآن زمان آن فرارسیده است که برگردیم و به گذشته خود نگاه کنیم و بفهمیم که چگونه تحریم‌ها می‌تواند مولد راهبردی موفقیت‌آمیز باشد. درحالی‌که دلایلی وجود دارد که نمی‌توانیم کره شمالی را به حال خود رها کنیم، یک راهبرد جدید می‌تواند بهتر به خلع سلاح کره شمالی کمک کند و خطرات این کشور را برای جهانیان محدود کند و این موضوع بسیار بهتر است از ظهور یک کره شمالی مجهز به بمب اتمی. در چنین راهبردی، البته تحریم‌ها می‌تواند از اقدامات بالقوه کره شمالی جلوگیری کند، اما در ادامه نیز می‌بایست برای برداشتن تحریم‌ها مذاکراتی شکل گیرد که هدف آن درنهایت محدود کردن برنامه اتمی کره شمالی باشد. البته باید ببینیم که آیا در این راهبرد چین نیز همراهی می‌کند یا خیر؟ درهرحال این راهبرد قطعاً کم‌خطرتر است و احتمال به نتیجه رسیدن آن بیشتر است اگر چین با آن همراهی کند.

آینده توافق اتمی ایران: اروپا[16]

 توافق اتمی که در ژانویه به دست آمد تنها موفقیتی برای ایران نبود، بلکه این توافق موفقیت درحرکتی بود که سه کشور اروپایی در سال 2003 میلادی آغاز کردند. این مذاکرات همراه با فشارهای سختی بود که تهران را مجبور می‌کرد برای برنامه اتمی خود محدودیت‌های سختی وضع کند. در حقیقت این اتفاق تنها برای این افتاد که ایران و اروپا با یکدیگر مشترک و در کنار یکدیگر تلاش کردند تا در ابتدا بتوانند تهران را تحریم کنند و پس از آن بتوانند برنامه اتمی این کشور را محدود کنند. و این مهم بدون همکاری اروپا با ایالات‌متحده امکان‌پذیر نبود. البته این همکاری میان اروپا و ایالات‌متحده می‌تواند به نابودی بیانجامد زیرا ایالت متحده تحت‌فشارهای داخلی ممکن است به خاطر 36 سال دشمنی با ایران، این توافق را نقض کند. سؤالی که اینجا پیش می‌آید این است که واشنگتن چه میزان می‌بایست در اجرای برنامه جامع اقدام مشترک نقش فعال داشته باشد؟ اروپایی‌ها (مخصوصاً کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان) به‌عنوان آغازگر این مذاکرات شاید مانع کمتری برای اجرای این برنامه نسبت به ایالات‌متحده باشند. اروپایی‌ها با بحران‌ها بزرگ‌تری در نزدیکی خود درگیر هستند و این موضوع احتمال همکاری آن‌ها با ایران را برای پایان قضیه این کشور بیشتر می‌کند. مشکلاتی که با روسیه در مسئله اوکراین رخ داد، بحران جدایی کشورها از منطقه یورو و بحران عظیم و جدید پناهندگان به این کشورها از شمال افریقا و خاورمیانه که مشکلات عدیده‌ای را برای این‌ کشورها ایجاد کرده است.

اروپا بیش ازآنچه در برجام اتفاق افتاد نیاز دارد تا به ایران نزدیک شود زیرا این اقدام منافع زیادی برایش دارد اما مشکل اصلی در اینجا مسائل امنیتی است و اینکه آمریکا با این موضوع مخالف است به این دلیل که اگر ایران با اروپا نزدیک شوند ایران خطرناک می‌شود اما اروپا می‌بایست حساب‌شده رضایت امریکا را جلب کند و کمک کند به اینکه توافقاتی ورای آنچه در برجام اتفاق افتاد به ثمر برسد. برای نیل به این هدف باید اروپا و امریکا این اقدامات را انجام دهند:

1. با هشیاری و شدت مراقب اجرای برجام باشند که این شامل تقویت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است. هم‌چنین فراهم کردن و ایجاد ظرفیت‌های جدید برای همکاری‌های بیشتر میان این کشورها.

2. ایجاد کانال ارتباطی مستقیم بین ایران و اروپا برای اتفاقات و مذاکرات چندجانبه که ممکن است در منطقه بی‌ثبات خاورمیانه نیاز برای ثبات آن باشد.

3. گسترش حمایت آن‌ها از پیمان‌های عدم گسترش و امثال آن که مطمئن شوند کشورهایی که تمایل به غنی سازی دارند اهداف دیگری را دنبال نکنند.

پاسخ ایران به اقدام عربستان در قطع روابط[17]

تشدید دشمنی‌ها بین ایران و عربستان باعث شده است تا منطقه در معرض یک جنگ منطقه‌ای قرار گیرد. این موضوع بسیار برای تهران مهم است زیرا همواره تلاش داشته است که بدون کنار گذاشتن اصول انقلابی حکومت جمهوری اسلامی، مسیر معتدل‌تری را در پیش گیرد. هفته گذشته سفارت عربستان در تهران به آتش کشیده شد و این موضوع در پی اعدام شیخ نمر النمر بود که این اتفاق، قابل پیش‌بینی نیز بود. این اتفاق بعد از سه سال لفاظی‌های دولت ایران در پی زندانی شدن شیخ نمر صورت گرفت. جالب‌توجه است که واکنش اولیه‌ی ایران متناسب با خویشتن‌داری بوده است. روحانیون، مجلس و وزارت خارجه ایران، همگی واکنش مناسبی انجام دادند. حتی حمله سریعی که به کنسول گری عربستان در مشهد انجام شد خود نشانی از هدایت خشم داخلی و تخلیه این احساس‌های انتقام‌جویانه بوده است. اما ایران درگذشته هنر خاصی در تحریک افکار عمومی و انجام چنین کارهایی به‌عنوان عنصری در قدرت استفاده می‌کرده است. اما امروزه این نیروهای آشوب‌گر به‌صورت خودکار عمل می‌کنند. یا به‌صورت دقیق‌تر با همکاری فعال با نیروهای امنیتی ایران و بدون مشکلی از طرف پلیس اقدام به غارت سفارت کردند.

رییس‌جمهور ایران روحانی از زمانی که به قدرت رسیده است اعلام کرده که ریاست جمهوری وی فصل جدیدی از روابط ایران با کشورهای جهان خواهد بود. وی ترسید که این موضوع (به آتش کشیده شدن سفارت) باعث به خطر افتادن تلاش‌های وی برای دست یافتن به روابط گسترده با جهان شود. به همین دلیل روحانی به‌سرعت این اقدام علیه سفارت را محکوم کرد. وی دستور پیگیری سریع این واقعه را صادر نمود. ایران تمایل دارد تا تنش‌ها را در منطقه کاهش دهد لکن این موضوع ممکن است دیر شود و منطقه وارد شرایطی خطرناک‌تر از شرایط امروز شود. از طرفی نیز باید توجه داشته باشیم که ایران اگر بخواهد به‌عنوان بازیگری به اقتصاد جهانی و سایر موارد مانند حقوق بشر بازگردد نیاز به اصلاحات جدی دارد که این موضوع با ایدئولوژی حاکم بر ایران ناسازگار است. ایرانیان باید به سمت راضی نگه‌داشتن مردمشان به سمت زندگی بهتر و با رفاه بیشتر پیش روند به‌جای اینکه درگیری‌های بیشتری در این منطقه ایجاد کنند لذا رویکرد آن‌ها مثبت است. عملیاتی که در خلیج‌فارس برای آزاد کردن ملوانان آمریکایی انجام پذیرفت نشان‌دهنده رفتار مسئولانه مقامات ایرانی است که اگر ایران به همین صورت پیش برود به نفع این کشور است و البته عربستان تصور می‌کند که به ضررش باشد. راه جدیدی بعد از توافق اتمی مقابل ایران بازشده است اما آتش کشیدن سفارت نشان داد که این راه برای روحانی همراه با سختی نیز خواهد بود.

باید کره شمالی را متوقف کرد[18]

در زمان مذاکرات سال 2005 میلادی یکی از دیپلمات‌های کره شمالی مطلب ارزشمندی را بیان کرد که به فهم بهتر سیاست‌های اتمی دولت کره شمالی کمک می کند. وی بیان کرد: «دلیل حمله شما (ایالات‌متحده و هم‌پیمانانش) به افغانستان این است که آن‌ها بمب اتم نداشته‌اند و آنچه در لیبی اتفاق افتاد باعث می‌شود که ما به‌هیچ‌وجه توانایی‌های خود را محدود نکنیم».

کره شمالی چهارشنبه گذشته چهارمین آزمایش اتمی خود را انجام داد که بیان‌شده این آزمایش مربوط به بمب هیدروژنی است. اگرچه ایالات‌متحده این موضوع را رد کرده است اما به نظر می‌رسد که رهبران کره شمالی همچنان فکر می‌کنند که بدون توجه به این‌که چه اقداماتی را مرتکب می‌شوند، بمب اتمی می‌تواند در برابر حمله دیگران از آن‌ها محافظت کند. کره شمالی باید متوجه خطراتی باشد که کشورهایی که بمب اتمی دارند در معرض آن هستند و از طرفی نیز ایالات‌متحده باید به فکر پاسخ مناسبی برای این اقدام کره شمالی باشد. برای مثال یکی از خطرات سلاح‌های اتمی این است که، فنّاوری آن به گروه‌های خطرناک منتقل شود. البته کره شمالی به این موضوع واقف است که اگر مرتکب چنین اشتباهی شود، ممکن است پاسخ ایالات‌متحده پایانی بر بیش از 70 سال حکومت کمونیستی در این کشور باشد. خطر بعدی این است که تعقیب این برنامه اتمی سبب شده است که ارتش کره شمالی در سایر جنبه‌ها ضعیف شود. اشتباه بعدی که رهبران کره شمالی دچار آن هستند این است که قدرت اتمی آن‌ها سبب ترساندن ایالات‌متحده و کره جنوبی برای پاسخگویی می‌شود. بعید به نظر می‌آید که ایالات‌متحده و کره جنوبی کماکان مانند گذشته به خشونت‌های کره شمالی بی‌تفاوت باشند. گذشته از آن‌که آزمایش چهارشنبه گذشته موفقیت‌آمیز بوده است یا خیر می‌بایست اقدامی فوری برای جلوگیری از رفتار کره شمالی صورت پذیرد پیش از آن‌که این سهل‌انگاری‌ها منجر به پشیمانی شود.

 با نگاهی به گذشته میتوانیم دریابیم که کره شمالی تنها در دو مورد وارد مذاکره شده است و انگیزه از مذاکرات تنها نجات رژیم کیم جونگ اون و البته سبک کردن تحریم‌های این کشور بوده است. به همین دلیل ایالات‌متحده آمریکا و سازمان ملل می‌بایست فوراً تحریم‌ها را افزایش دهند. تحریم‌ها باید تمامی جنبه‌های جرم‌هایی را که کره شمالی مرتکب می‌شود، شامل شود. از تحریم‌های مالی گرفته تا مسائل رایانه‌ای و … . البته تحریم‌ها تنها می‌توانند بخشی از راهبردهای ما باشند. می‌بایست راهی نیز اندیشیده شود برای جلوگیری از حمایت کره شمالی از سوی چین و روسیه و این دو کشور نباید کارگران کره شمالی را بپذیرند. اما به نظر می‌رسد چین به‌سادگی متحد خود را رها نخواهد کرد؛ اما ایالات‌متحده می‌تواند (و باید) پکن را مجبور کند تا حمایت‌های خود را از کره شمالی متوقف سازد.

کره شمالی گمان می‌کند که سلاح اتمی، امنیتش را بالا می‌برد اما این موضوع اشتباه است. تنها راه بالا رفتن امنیت کره شمالی و خارج شدن از محدودیت، بازگشت به میز مذاکره و مذاکره درباره تمام مسائل، ازجمله مسائل امنیتی حقوق بشر و مسائل اقتصادی است؛ و برای اینکه این موضوع را به رهبران این کشور بفهمانیم ایالات‌متحده می‌بایست از آزمایش موشکی اخیر کره شمالی به‌عنوان بهانه، استفاده کند.

عدم توافق چین و ایالات‌متحده در قبال کره شمالی[19]

زمین‌لرزه مصنوعی که توسط چهارمین آزمایش اتمی کره شمالی ایجاد شد شکاف عمیقی را میان روابط چین و ایالات‌متحده در مسئله اتمی کره شمالی نشان داد. دو کشور در سال 2013 میلادی توافق کردند که در مسئله کره شمالی با یکدیگر همکاری داشته باشند. جان کری در گفتگو با همتای چینی خود عنوان کرد که روش‌های گذشته در مقابله با کره شمالی جوابگو نبوده است و گفت: «ما نمی‌توانیم این کار را مانند گذشته انجام دهیم». در همین حال سخنگوی حزب کمونیست چین نیز اعلام داشته است که اگر ایالات‌متحده، کره جنوبی و ژاپن با چین در این موضوع همکاری نکنند صلحی در کار نخواهد بود. با این اتفاقات شکاف عمیق میان چین و ایالات‌متحده حداقل در چهار بعد نمایان می‌شود:

1. تا زمانی که چین، غذا و سوخت پیونگ‌یانگ را در اختیار دارد غرب سرنوشت پیونگ‌یانگ را در دستان پکن می‌بیند. کره شمالی متوجه شده است که منافع منطقه‌ای چین مانع از این خواهد شد که روابط خود را با این کشور قطع کند اما غرب دائماً در حال فشار آوردن است تا اینکه بتواند این کار را انجام دهد.

2. به نظر می‌رسد برای دولت پکن درک دشمنی ایالات‌متحده و کره شمالی سخت باشد که چرا می‌بایست ایالات‌متحده و کره شمالی دشمن باشند؟

3. سابقه دیپلماسی برای کره شمالی بیان‌گر این موضوع است که هیچ‌یک از ابزارهای زور سبب نمی‌شود تا اینکه کره شمالی برنامه خود را به عقب بازگرداند. راهبرد ایالات‌متحده همواره فشار بیشتر بوده است اما چین نگران است که فشار بیشتر بر پیونگ‌یانگ موجب تحریک این بازیگر شود. به همین دلیل است که سعی در کمتر کردن فشارها دارد درحالی‌که ایالات‌متحده دائماً برافزایش فشارها تأکید داشته است.

4. ایالات‌متحده هر تلاشی داشته درنهایت به این نتیجه رسیده است که خلاصی از شر تسلیحات اتمی کره شمالی بدون خلاص شدن از شر رژیم کیم جونگ اون ممکن نیست؛ اما خواست چین برکناری و نابودی رژیم کیم جونگ اون نیست زیرا ممکن است با این کار کل جزیره کره در اختیار متحدان ایالات‌متحده قرار گیرد و این به‌هیچ‌وجه خواسته چین نیست.

فرض اساسی کره شمالی این است که می‌تواند باوجود اختلافات میان دولت‌های واشنگتن و پکن به حیات خود ادامه دهد و هم این‌که از این اختلافات بهره برد. رابطه میان چین و ایالات‌متحده برای کره شمالی هزینه‌بر است همین ‌طور که اگر ناکامی در این میان به وجود آید باعث تشدید تنش‌ها خواهد شد. درنهایت باید اذعان داشت که اگر کره شمالی نتواند از تنش‌ها و اختلافات موجود میان ایالات‌متحده و چین به نفع خود بهره‌برداری کند، این آزمایش‌های اتمی ممکن است به پایان حکومت کیم منجر شود.

سرمایه‌گذاری در آینده اوکراین[20]

یک سال پیش اوباما قانون حمایت از آزادی اوکراین را امضا کرد که درنتیجه آن کنگره تحریم‌هایی علیه روسیه اعمال کرد. از آن زمان علاوه بر صدمات اقتصادی واردشده، روس‌ها ازجمله پوتین امکان سفر به غرب را نداشتند. هرچند دولت اوباما در این زمینه نسبتاً موفق بود اما واشنگتن باید گامی فراتر از تنبیه روسیه بردارد و اوکراین را برای رسیدن به دولتی جدید یاری نماید.

ادامه پیدا کردن تنش‌های شرق اوکراین در زمستان، درگیری را به صحنه اقتصادی‌ کشانده است که در آن روسیه سعی دارد با اهرم‌هایی مثل گاز، زغال‌سنگ و … از اوکراین امتیازاتی بگیرد. این فشارها سبب شده تا مردم نسبت به آینده اوکراین اطمینان نداشته باشند و دولت آن را متزلزل بدانند. یکی از روش‌های مؤثر برای ثبات اوکراین اختصاص بودجه از جانب اروپا برای حفظ امنیت اوکراین است. تصرف زمینی روسیه در کریمه نمودی از نقض معماری امنیتی جهان ازجمله قانون هلسینکی است، قانونی که امنیت اروپا را پس از جنگ دوم جهانی تأمین کرده بود. البته تدوام این قانون کاملاً به دفاع اروپا از آن بستگی دارد به عبارتی اگر اروپا خواهان حفظ این سیستم است باید در تنش‌ها مداخله کرده و به دو طرف قضیه هشدار دهد.

پشتیبانی از خواسته‌های دموکراتیک اوکراین در برابر تجاوز روسیه یکی از راه‌کارها است. در سال آینده اوکراین می‌تواند حدود 3 میلیارد دلار جهت حمایت مشروط از آمریکا دریافت نماید که بنا بر نظر وزیر سابق خزانه‌داری آمریکا این اختصاص بودجه نوعی سرمایه‌گذاری امنیتی است. در سوی دیگر آمریکا باید سعی کند اروپا را نیز برای کمک مالی به اوکراین متقاعد کند تا حجم بودجه موردنیاز دولت اوکراین تأمین گردد. تحقق این امر برای حفظ اوکراین مستقل ضروری می‌نماید.

البته توجه داشته باشید که حمایت‌ها نباید فقط روی پرداخت وام متمرکز گردد. بلکه کمک‌ها می‌تواند از طریق کمک‌های مالی، پشتیبانی مستقیم از بودجه همچنین حمایت از اصلاحات در بخش‌های کلیدی مثل بانکداری و قوه قضاییه و … انجام گیرند.

یکی از چالش‌های بزرگ پیش‌روی این کمک‌ها بحث فساد است از همین رو باید با ارائه بسته‌هایی مشروط به یاری دولت اوکراین رفت. به عبارتی دولت اوکراین باید متعهد شود این مبالغ را در راستای اصلاحات بکار گیرد. هرچند وضعیت فساد در دولت کنونی اوکراین مناسب نیست اما اتفاقات امیدوارکننده‌ای ازجمله برکناری برخی مفسدین پارلمان و انتصاب دادستان ویژه در راستای جلوگیری از فساد انجام‌گرفته‌ است. پس از تولد اوکراین جدید، ایالات‌متحده و اروپا تلاش بسیاری برای موفقیت آن انجام داده‌اند و از راهکارهای اقتصادی و نظامی فروگذار نکرده‌اند. درهرصورت با توجه به اقدامات روسیه نظم جهانی درخطر است و نجات آن مسلماً بدون هزینه میسر نیست.


[3] M. Danin, Robert, “What Saudi Arabia’s Spat With Iran Means for the U.S.”, Fortune, JANUARY 6, 2016, at:

http://fortune.com/2016/01/06/saudi-arabia-iran-sheikh-nimr-al-nimr/

 

[4] Pillar, Paul, “U.S. Intelligence Ought to Target Israel”, January 4, 2016, The National Interest, at:

http://nationalinterest.org/blog/paul-pillar/us-intelligence-ought-target-israel-14799?page=2

 

[5] Crawford, Nicholas, “Kurdish complications in Iraq and Syria”, 11 January 2016, Armed Conflict Database- International Institute for Strategic Studies, at:

https://acd.iiss.org/en/news/2016-c34f/kurdish-complications-new-4da0

 

[6] Mcfaul, Michael, “Can America and Russia Cooperate in Syria?”, JAN 5, 2016, Project Syndicate, at:

https://www.project-syndicate.org/commentary/can-us-and-russia-cooperate-in-syria-by-michael-mcfaul-2016-01

 

[7] Dörthe Engelcke (Jan. 7, 2016) Morocco’s Changing Civil Society[online], Carnegie Endowment for International Peace, United States, available at:

http://carnegieendowment.org/sada/?fa=62417

[8] مراد از ناآرامی‌ها جنبش 20 فوریه است.

[9] Marc Lynch, Why Saudi Arabia Escalated the Middle East’s Sectarian Conflict, Carnegie Endowment for International Peace, January 4, 2016:

http://carnegieendowment.org/2016/01/04/why-saudi-arabia-escalated-middle-east-s-sectarian-conflict/ioiv

 

[10] Barak Mendelsohn and William McCants,Experts Weigh In: What is the future of al-Qaida and the Islamic State?,at:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2016/01/07-future-of-al-qaida-and-isis-mendelsohn-mccants

 

[11] Haverford College

[12] Foreign Policy Research Institute (FPRI)

[13] Barak Mendelsohn

[14] Bruce Riedel, Why do Saudi Arabia and Iran compete for Pakistani support?, January 11, 2016, at:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2016/01/11-saudi-arabia-iran-compete-for-pakistan-riedel

 

[15] Sanctions’ Role in Dealing with the North Korean Problem, 13 January 2016, at:

http://38north.org/2016/01/nukefuture011316/

 

[16] CORNELIUS ADEBAHR, linchpin to Iran deals future Europe, January 14, 2016, at:

http://carnegieendowment.org/2016/01/14/linchpin-to-iran-deal-s-future-europe/isky

 

[17] Suzanne Maloney, Hot and cold: Understanding Iran’s response to the spat with Saudi Arabia, January 13, 2016, at:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2016/01/13-iran-response-to-escalation-with-saudi-arabia-maloney

 

[18] VICTOR CHA, Stopping North Korea’s Nuclear Threat, 8 JAN 2016 , at:

 

[19]  Scott A. Snyder, Where China and the United States Disagree on North Korea, January 8, 2016 at:

http://blogs.cfr.org/asia/2016/01/08/where-china-and-the-united-states-disagree-on-north-korea/

 

[20] JOHN E. HERBST, STEVEN PIFER and WILLIAM B. TAYLOR Jr Investing in Ukraine’s Future.DEC. 29, 2015:

http://www.nytimes.com/2015/12/30/opinion/investing-in-ukraines-future.html?_r=1

ارسال دیدگاه