اندیشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌ای که گذشت؛ شماره‌ی 36 (متن + pdf)

اصلاحات شکست‌خورده‌ی حیدر العبادی[1]

پارلمان عراق در دوم نوامبر، به سلب تمامی اختیارات نخست‌وزیر این کشور، حیدر العبادی، در اجرای اصلاحات رأی مثبت داد. پارلمان با این کار به تلاش 11 هفته‌ای رییس دولت برای پیگیری موج به راه افتاده در مورد اصلاحات پایان داد. دوره کوتاه «اصلاحات عبادی» از روزی که نخستین بیانیه اصلاحات خود را در 9 اوت منتشر کرد، هم در عرصه عملکرد عبادی و هم در ذکر دلایلی که موجب مخالفت برخی با وی شد، دچار تحریف‌شده است. هردو گروه؛ یعنی عبادی و مخالفانش بیش از آنکه به مبارزه با فساد بپردازند مشغول جنگ قدرت سنتی خود بودند و شکست وی در اجرای اصلاحات فقط به خاطر تلاش رقبای شیعه در تضعیف وی نبود بلکه اشتباهات خودش نیز در این شکست نقش داشته است.

اصلاحات عبادی یا در راستای اقدامات ریاضت اقتصادی مثل کاهش مناصب دولتی مازاد بود و یا صرفاً حرکت‌هایی نمادین مثل حذف سه معاونت ریاست جمهوری (که یکی از آن‌ها در دست نوری المالکی است) به شمار می‌رفت. ریاضت اقتصادی برای کشوری که به دلیل کاهش قیمت نفت با مشکلات مالی روبه‌رو است ضروری است اما این اقدامات نباید موجب تغییر سیستم سیاسی کشور شود.

سه عامل موجب تصمیم پارلمان در 2 نوامبر شد که مبنی بر آن، عبادی تنها با موافقت سایر بازیگران سیاسی در پارلمان قادر به پیگیری اصلاحات خواهد بود.

عامل اول اینکه؛ وی حقیقتاً از حدود قانونی خود فراتر رفت. طبق قانون رییس‌جمهور حداقل نیازمند یک معاون است. در قانون مصوب سال 2011 نیز چهارچوبی برای عزل و نصب معاونان رییس‌جمهور مقررشده که نخست‌وزیر نقشی در این زمینه ندارد. پارلمان در 11 اوت، برخی از مصوبات 9 اوت عبادی را تائید کرد ولی همه­ی مصوبات بعدی وی را به دلیل مخالفت با قانون اساسی رد کرد. عدم‌حمایت رقبای شیعی به این مسئله برمی­گشت که آن­ها از تلاش عبادی در برقرار کردن یک برنامه سیاسی جایگزین که احزاب نظامی را به حاشیه می‌راند، هراس داشتند. پس مخالفت­ گروه‌های شیعه برخلاف گفته رسانه‌ها، به خاطر تلاش عبادی در مبارزه با فساد و نیز به خاطر اصلاحات گسترده وی نبود. خود عبادی بیش از مبارزه با «دزدی» بر جلوگیری از «اسراف» تأکید کرد و به انتظارات در مورد پیگرد قانونی دزدهای دانه‌درشت اهمیت چندانی نداد. فراتر از جاه‌طلبی شخصی عبادی، امنیت و سیاست خارجی نیز موجب اختلاف عبادی و گروه‌های شیعه شد. عبادی بر روی ساخت ارتش ملی و ارتباط بیشتر با دول غربی متمرکزشده است درحالی‌که احزاب مرتبط با ایران بر روی قوی‌تر کردن شبکه نظامیان شیعه و ارتباط بیشتر بغداد با محور تهران-دمشق-مسکو متمرکز هستند. در نامه لو رفته ابو مهدی المهندس -که اسماً معاون فرمانده الحشد الشعبي و درواقع فرمانده آن است- به عبادی روی این مسئله تأکید شده است که الحشد الشعبی لیاقت قرار گرفتن در جایگاه یک ارتش یا هر نهاد امنیتی دیگری را دارد. عبادی علی‌رغم تأکید بسیار رهبران حشد، این مسئله را نادیده گرفته است. در مسئله سیاست خارجی نیز در کابینه اختلافات زیادی مشاهده می‌شود.

عامل دوم شکستِ عبادی مربوط به ناتوانی وی در ایجاد یک ائتلاف سیاسی و یا لااقل یک اجماع عمومی برای اجرای برنامه اصلاحاتش بود. پس از اعتراضات گسترده در بغداد و قسمت‌های جنوبی و مرکزی کشور، عبادی خبر از اجرای اصلاحات داد. رهبران این اعتراضات که عموماً سکولار بودند ابتدا از عبادی حمایت کردند اما آن‌ها نیز پس از مدتی از وی ناامید شدند.

عامل سوم؛ آبروریزی اصلاحات وی درزمینه‌ی دستمزدهای بخش عمومی بود. کابینه عبادی در 13 اکتبر لایحه‌ای را تصویب کرد که بر اساس آن ازاین‌پس؛ افراد کم‌درآمدتر پرداختی بیشتر و مقامات دستمزدی کمتر خواهند داشت اما شنیده‌ها حاکی از آن است که تنها دستمزد برخی مشاغل طبقه متوسط تا 50 درصد کاهش‌یافته است. حتی با فرض اغراق در این مسئله، خبر کار خودش را کرد و بخش عظیمی از حوزه عمومی را به مخالفت با عبادی برانگیخت.

درهرصورت؛ شکست اصلاحات به معنای حذف عبادی نخواهد بود اما زمان وی برای بنا کردن یک جریان اجتماعی برای اصلاحاتش گذشته است. احزاب شیعه و سنی مخالف دارای اهداف سیاسی متفاوتی هستند و همین مسئله امکان برقرار شدن ائتلاف حداکثری بین آن‌ها علیه عبادی را منتفی می‌کند.

همکاری هند و ایالات‌متحده[2]

در پی نزدیکیِ بین ایالات‌متحده و هند و دیدار نخست‌وزیر هند با باراک اوباما؛ شورای روابط خارجی مصاحبه‌ای با جوزف نای، استاد روابط بین‌الملل، ترتیب داده و به بررسی ابعاد این اتفاق پرداخته است:

– خبرها حاکی از آن است که علائق هند به سمت تعهد ساختاری مایل شده است. اهمیت این موضوع چیست؟

همان‌طور که هند در حال خارج شدن از سیاست‌های عدم تعهد است، به سمت سیاست‌های تعهد ساختاری با ایالات‌متحده پیشروی می‌کند و این موضوع می‌تواند به‌طور چشم‌گیری روابط اقتصادی و سیاسی دو طرف را افزایش دهد. ارتقا روابط بین دو دولت که از بزرگ‌ترین دمکراسی‌های جهان هستند، می‌تواند به مبارزه با اقتدارگرایی (که پکن و مسکو مروج آن هستند) نیز کمک کند. از سوی دیگر، اگر اقتصاد هند از طریق تجارت و سرمایه‌گذاری ایالات‌متحده در حال رشد باشد، می‌تواند به‌سلامت اقتصاد جهانی نیز کمک کند.

اگر به جهان نگاه کنیم می‌بینیم که چین و روسیه هر دو به سمت اقتدارگرایی در جهان پیشروی می‌کنند و درباره رابطه‌ی بین چین و روسیه نگرانی‌هایی وجود دارد که این رابطه می‌تواند استبداد را تقویت کند. هند و ایالات‌متحده هر دو کشورهای دمکراتیک هستند و این حیاتی به نظر می‌رسد که برای ارزش‌های مشترک به همکاری بپردازند. این از آرمان‌های ایالات‌متحده است که شاهد رونق دمکراسی در دنیا باشد و هند نیز بزرگ‌ترین دمکراسی دنیاست. همکاری بین این دو کشور، دمکراسی را رونق خواهد داد و هردو از همکاری‌های اقتصادی و دفاعی نفع خواهند برد.

– منافع مشترک این دو دولت در چیست؟

منافع اقتصادی آشکار است. ایالات‌متحده مایل است تا تجارت خود را با سرمایه‌گذاری در هند افزایش دهد. هم‌چنین منافع دفاعی مشترک نیز وجود دارد. دهلی‌نو و واشنگتن هر دو می‌خواهند تا روابط خوبی با چین داشته باشند اما نمی‌خواهند که چین بر منطقه اقیانوس آرام و هند، سلطه یابد. روابط خوب دفاعی بین این دو کشور می‌تواند باعث افزایش فعالیت‌های نظامی دریایی، هوایی، زمینی، انتقال فنّاوری، تجارت، تحقیق، توسعه مشترک و تولید مشترک مواد و خدمات مرتبط با صنایع دفاعی بشود. در حوزه امنیت سایبری و دولت الکترونیک علایق دیگری نیز وجود دارد که ایالات متحده، هند و برزیل در این حوزه سیاست‌های متفاوتی نسبت به چین و روسیه دارند.

– خبرها از یک سرمایه‌گذاری مشترک حکایت دارد. آیا توضیحی دراین‌باره دارید؟

سرمایه‌گذاری مشترک به این معنی است که شرکت‌ها با مشارکت در این سرمایه‌گذاری به‌جای ادغام شدن، استقلال خود را حفظ می‌کنند و در حوزه‌ای که برای هردوی آن‌ها مزایایی دارد، به‌صورت عمیق در موضوعات معینی همکاری می‌کنند. احساس ما این است که این همکاری، می‌تواند مدل خوبی برای همکاری‌های هند و ایالات‌متحده باشد. بااینکه هند هنوز هم از چین اقتصاد کوچک‌تری دارد (حدود یک‌پنجم اقتصاد چین است) در مقایسه با چین از رشد اقتصادی بیشتری بهره‌مند ‌است. رشد اقتصادی هند می‌تواند به تقاضای جهانی کمک کند و برای اقتصاد جهانی بسیار خوب است. این موضوع ‌زمانی به کمک ما آمده، که رشد اقتصادی چین در حال کنُد شدن است.

– چگونه هند با راهبردهای ایالات‌متحده در آسیا هماهنگ می‌شود؟

ایالات‌متحده تمایل دارد هم در زمینه‌های اقتصادی و هم در زمینه‌های امنیتی، بازیگر اصلی قاره آسیا باشد. واشنگتن اعتقاد دارد که اگر اقتصاد آسیا در حال رشد و تقویت باشد، این هم برای جهان و هم برای ایالات متحده خوب است. همان‌طور که چین در حال رشد اقتصادی و امنیتی خود است، واشنگتن اعتقاد دارد که باید فضای قاره آسیا به‌گونه‌ای شود که پکن، رفتاری مسئولیت‌پذیر از خود بروز دهد.

در این قاره سه قدرت بزرگِ هند، ژاپن و چین حضور دارند و ایالات متحده یک بازیگر دور از منطقه است اما به‌شدت با مسائل این منطقه درگیر است. اگر هند، ژاپن و ایالات متحده با یکدیگر همکاری داشته باشند، می‌توانند برای چین تصمیم سازی کنند و هند نقش مهمی در کمک به این مهم، ایفا می‌کند.

– چگونه رشد چین، روابط هند و ایالات متحده را شکل داده است؟

ایالات متحده به دنبال متحدی برای مقابله با چین نمی‌گردد و حتی به این موضوع فکر هم نمی‌کند. ولی آن‌ها می‌خواهند روابط نزدیک‌تری شکل دهند تا باهم مشارکت داشته باشند و مطمئن شوند که چین رفتار عقلانی و مسئولانه خواهد داشت. به اختلافات ایالات‌متحده و چین درباره دریای چین نگاه کنید. چین در این دریا جزیره‌های مصنوعی ساخته و ادعا می‌کند که حقوق آنجا برای خودش است و این موضوع با معاهده دریاها تناقض دارد. تصمیم هند در موافقت با موضع ایالات متحده مبنی بر آزادی ناوبری و حفظ حقوق دریاها می‌تواند مؤثر باشد. به‌علاوه همین‌که ناوهای هند و ایالات متحده با یکدیگر فعالیت می‌کنند، می‌تواند برای چین نشانه‌هایی باشد تا شاید مسئولانه عمل کند. واشنگتن و دهلی‌نو به دنبال موضع مشترک در مسائل قدرت نیروی دریایی در اقیانوس هند و یا روشی برای کاهش اختلافات ارضی در آسیا و اقیانوسیه هستند که این تنها به روابط دوستانه و همکاری بین نیروهای دریایی احتیاج دارد. از لحاظ اقتصادی، چین اعلام کرده است که به پیوستن به پیمان همکاری اقیانوس آرام و تجارت آن علاقه دارد و در آینده ممکن است که هند نیز به فکر پیوستن به این پیمان بیفتد. پیمان جامع‌تر می‌تواند برای اقتصاد جهان و تک‌تک اعضای این پیمان بهتر باشد.

– چالش‌های بالقوه‌ای که می‌تواند سبب پیشرفت همکاری‌های دهلی‌نو و واشنگتن شود، چیست؟

اگرچه به‌طورکلی علائق ساختاری برای همکاری‌های بین ایالات‌متحده و هند وجود دارد لیکن واگرایی می‌تواند همکاری‌ها را سخت‌تر کند. حمایت از تولیدات داخلی در هر دمکراسی وجود دارد و هر دو کشور ازنظر سرمایه تحت‌فشار هستند (و نمی‌توانند در کشور دیگری بیش‌ازحد سرمایه‌گذاری کنند) از دیگر فشارهای بین این دو کشور می‌تواند این باشد که در مسائل منطقه‌ای مواضع متفاوتی را اتخاذ کنند. یک مثال آن درباره ایران است. هند از شرکت‌کنندگان حوزه تحریم‌های هسته‌ای درباره ایران بود. ولی اگر توافق هسته‌ای ایران به عدم اجرا برسد و ایالات متحده نیاز پیدا کند تا دوباره تحریم‌ها را بازگرداند، این موضوع می‌تواند بین هند و ایالات متحده تنش ایجاد کند. هند به مدت طولانی روابط و منافع انرژی با ایران داشته و دهلی‌نو ممکن است دراین‌باره به دلیل منافع سیاسی و اقتصادی تنش ایجاد کند. هم‌چنین ایالات متحده باید با پاکستان صریح برخورد کند که حملات تروریستی در مرزهای هند را تحمل نخواهد کرد. اگر مشکلات قبلی بین پاکستان و هند، دوباره اتفاق بیفتد، ممکن است باعث جنگی بین این دو کشور شود. آمریکا تلاش زیادی برای تعدیل زمینه‌های جنگ در جنوب آسیا کرده است. افغانستان نیز یکی دیگر از جاهایی است که آمریکا و هند باهم منافع مشترک دارند و هر دو کشور می‌خواهند که افغانستانی باثبات و خارج از دست طالبان داشته باشند ولی سؤال اینجاست که تا چه زمانی ایالات‌متحده تمایل به ماندن در این کشور را دارد.

ایالات متحده چگونه می‌بایست به رشد هند واکنش نشان دهد؟[3]

به دلیل توانایی‌های هند در زمینه‌های اقتصادی، امنیت ملی و سیاست جهانی، این کشورِ در حال رشد، می‌تواند یکی از بهترین فرصت‌های اتحاد، برای ایالات‌متحده در دو دهه آینده باشد. امروز، کلید آینده هند در دست خودشان است. این کشور می‌تواند رشد کنونی اقتصاد خود را نگه دارد که هم‌اکنون در حدود 7 درصد است و یا اینکه به رشد پایدار دورقمی رسیده و طی 20 یا 30 سال آینده به چین برسد و یکی دیگر از اَبَر اقتصادهای دنیا شود. دهلی‌نو هم‌اکنون درست در زمان انتخابی مهم قرار دارد که انتخابی درست می‌تواند آن را به عامل مهم‌تری در تولید ناخالص داخلی (GDP) دنیا تبدیل کند و در دهه‌های پیش رو با حصول این هدف می‌تواند شریک راهبردی قوی‌تری برای ایالات‌متحده باشد. گزارش‌های جدید، رشد پایدار با نرخ بالا را برای این کشور گزارش می‌کنند. این پیامی است برای ایالات متحده تا از رشد اقتصادی هند به طور مؤثرتر، حمایت کند.

سیگنال نیروی دریایی آمریکا در دریای چین جنوبی[4]

کاپیتان «شان لیدمن» عضو شورای روابط خارجی (CFR) و همچنین متخصص در استراتژی دریایی می‌گوید، مانور اخیر نیروی دریایی آمریکا در دریای چین جنوبی نشان‌دهنده این است که آمریکا چگونه قصد دارد از منافع خود در منطقه آسیا-اقیانوسیه حفاظت کند. پیام عملیات آزادی ناوبری انجام‌شده از سوی کشتی‌های جنگی ایالات‌متحده مانند «یو اس اس لاسن» این بود که ادعاهای دریایی فزاینده کشورهایی مانند چین را به عقب براند و کمک کند تا جریان آزاد تجارت جهانی از طریق مسیرهای منطقه تضمین شود. «لیدمن» در یک مصاحبه می‌گوید: این عملیات‌ها تضمینی برای متحدان آمریکا “به‌منظور افزایش ثبات و امنیت در منطقه” خواهد بود.

منافع آمریکا در منطقه آسیا – اقیانوسیه چه چیزهایی هستند؟

ایالات‌متحده آمریکا سه هدف استراتژیک برای منطقه‌ی آسیا و اقیانوسیه دارد: اول اینکه ثبات و امنیت در منطقه را افزایش دهد، دوم تجارت و بازرگانی را به‌وسیله یک سیستم باز و شفاف آسان کند و سوم احترام به حقوق و آزادی‌های جهانی تضمین شود. علاوه بر این، ایالات‌متحده اتحادهای امنیتی با ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و فیلیپین دارد و در تلاش است تا این اتحادها را تقویت کند.

اهداف آمریکایی‌ها با این نوع عملیات‌ها در دریای چین جنوبی چیست؟

اهداف نظامی عملیات آزادی ناوبری را می‌توان به هر یک از سه هدف استراتژیک که قبلاً ذکر شد ربط داد. هرچند که دو متحد آمریکا یعنی- ژاپن و فیلیپین- کشورهایی هستند که با کشور چین مناقشه دریایی دارند، اما ایالات‌متحده در مجامع عمومی متعددی اعلام نموده است که در مناقشه دریایی منطقه‌ی آسیا- اقیانوسیه بی‌طرف است. بااین‌حال انجام این عملیات سیگنالی آشکار باهدف اطمینان بخشی به متحدان ایالات‌متحده به‌منظور افزایش ثبات و امنیت در منطقه است.

در خصوص جریان آزاد تجارت برآورد شده است که 50 درصد از محموله‌های نفتی جهان از طریق دریای چین جنوبی منتقل می‌شود و بیش از نیمی از ده بندر مهم حمل‌ونقل جهانی در داخل و اطراف دریای چین جنوبی واقع‌شده است، بنابراین آزادی ناوبری در دریای چین جنوبی اهمیت فوق‌العاده‌ای برای همه کشورهای منطقه دارد.

درنهایت این عملیات‌ها طراحی‌شده است برای مقابله با ادعاهای دریایی فزاینده، بطوریکه این ادعاها قانون بین‌الملل مرسوم که در کنوانسیون سازمان ملل در خصوص حقوق دریاها (UNCLOS) منعکس‌شده است را نقض می‌کند. ایالات‌متحده آمریکا می‌خواهد از این میثاق به‌عنوان بخشی از بدنه حقوق اساسی جامعه بین‌المللی حفاظت کند.

چگونه نیروی دریایی اغلب این نوع گشت زنی‌ها را انجام می‌دهد؟

این نوع گشت زنی‌ها در طول زمان در نوسان بوده است. دپارتمان برنامه دفاعی آزادی کشتیرانی و وزارت دفاع یک گزارش سالانه از آن‌ها را منتشر کرده است. یک مرور سریع از داده‌ها نشان می‌دهد که بالاترین گشت زنی در سال 1998 میلادی انجام‌گرفته است که 28 مورد بوده این در حالی است که در سال‌های دیگر کمتر از 12 بار گشت زنی در سال به ثبت رسیده است.

الزامات نظامی برای این نوع عملیات چه چیزهایی است؟

باید به این نکته مهم توجه داشته باشید که برنامه آزادی ناوبری نه‌تنها یک فعالیت نظامی نیست بلکه شامل رایزنی‌هایی است که توسط دیپلمات‌های آمریکایی انجام می‌شود. عملیات‌های آزادی ناوبری می‌توانند در امتداد طیفی از فعالیت‌های نیروی دریایی اعم از گروه ضربت حامل تا گشت زنی یک کشتی یا هواپیمای گشت دریایی و یا ترکیبی از آن‌ها انجام شوند. این عملیات در دریای چین جنوبی توسط ناوشکن- یو اس اس لاسن (USS Lassen)- که نابودگر موشک‌های هدایت‌شونده است، همراه با گشت دریایی P8 و هواپیمای شناسایی انجام‌شده است.

آیا این سیگنال در سیاست ایالت متحده تغییر ایجاد می‌کند؟

خیر. آزادی کشتیرانی در دریاهای آزاد، یک نفع ملی حیاتی از زمان تأسیس کشور بوده است. برنامه آزادی ناوبری وزارت دفاع به‌طور رسمی در سال 1979 میلادی آغاز گردید و پس‌ازآن با راهبرد ایالات‌متحده در خصوص اقیانوس‌ها در سال 1983 میلادی وضوح بیشتری یافت. باید به این نکته مهم توجه داشت که ایالات‌متحده این عملیات را در برابر کشورهای متحد ازجمله ژاپن و فیلیپین و کشورهای شریک مانند عربستان سعودی انجام داد تا ایستادگی خود بر اصل عدم تسلیم در برابر ادعاهای بیش‌ازحد دریایی را مورد تأکید قرار دهد.

آیا خطراتی هم وجود دارد؟

برخی از این خطرات ناشی از اشتباه محاسباتی راهبردی است و همچنین برخی از آن‌ها اشتباهاتی تاکتیکی است که می‌تواند پیامدهای استراتژیک مهمی در پی داشته باشد. با توجه به پیش‌بینی غلط استراتژیک، ایالات‌متحده آمریکا این عملیات را در یک محدوده زمانی برای جلوگیری از غافلگیری چین مخابره کرده است. در بخش تاکتیکی این معادله، عملیات‌های نظامی در مناطقی از این محدوده جغرافیایی، احتمال برخورد غیرعمدی را افزایش می‌دهد، اما فرض حرفه‌ای بودن نیروهای چینی و نیروی دریایی آمریکا همراه با فرض پایبندی متقابل به توافق اخیر طرفین درباره برخوردهای برنامه‌ریزی نشده، این احتمال را کاهش می‌دهد.

آیا خواسته‌ی چین مقابله‌به‌مثل است؟

ایالات‌متحده و متحدان او در منطقه مجبور هستند، صبر کنند و ببینند چین چگونه پاسخ می‌دهد. گزارش‌های اولیه نشان می‌دهد سفیر آمریکا در چین برای ملاقات با معاون وزیر امور خارجه چین «ژانگ یسوی» احضار شده است. «یسوی» این حرکت را ” بسیار غیرمسئولانه” دانست.

از یک لحاظ، چین تقریباً به‌نوعی در ماه سپتامبر پاسخ خود را داد، هنگامی‌که پنج کشتی ارتش خود را وارد محدوده دوازده مایلی دریایی آب‌های سرزمینی جزایر الیوت آمریکا کرد و این اقدام خود را به رژیم “عبور بی‌ضرر” که در کنوانسیون سازمان ملل در خصوص حقوق دریاها (UNCLOS) آمده است، مستند ساخت. پس‌ازاین اتفاق، پنتاگون چنین پاسخ داد: “این‌یک ورود قانونی به آب‌های سرزمینی آمریکا و منطبق بر قانون کنوانسیون دریایی بود” به‌طوری‌که تعهد آمریکا نسبت به قانون بین‌المللی عرفی مندرج در کنوانسیون سازمان ملل در خصوص حقوق دریاها (UNCLOS) را تائید می‌کند.

این موضوع مهم است که نشان دهیم عملیات آزادی ناوبری آمریکا تحت رژیم‌های عبور بی‌ضرر کنوانسیون سازمان ملل در خصوص حقوق دریاها(UNCLOS) صورت نگرفت، بلکه هدف ایالات‌متحده آن بوده که ادعاهای دریایی فزاینده را هدف بگیرد. آمریکا با این عملیات می‌خواست اعتبار ادعاهای دریایی منطقه‌ای اخیر در ارتباط با “جزایر” دریای چین جنوبی را- که از سوی چین مطرح می‌شود- زیر سؤال ببرد. در مفهوم گسترده‌تر این عملیات ادعای “نقشه خطوط فاصله نه‌گانه” چین در دریای چین جنوبی را به چالش کشید. این ادعاهای چین به‌وضوح با تعاریف رایج در قانون بین‌المللی دریاهای منطقه‌ای تعارض دارد.

پیامدهای ناخواسته سرکوب رسانه‌ها در غرب آسیا و شمال آفریقا[5]

اعطای بالاترین جایزه صلح اتحادیه اروپا به رائف بدوی[6] وبلاگ نویس زندانی عربستانی باعث شد که توجه‌ها بار دیگر به عدم آزادی در غرب آسیا و شمال آفریقا جلب شود. باوجوداینکه حاکمان عرب سالیان متمادی است که برای ساکت کردن مخالفان، رسانه‌ها را در کنترل خود دارند، ولی در ماه‌های اخیر فشارهایی از طرف بعضی دولت‌ها (که انتظار نمی‌رفت؛ مانند مصر، عربستان، تونس و مراکش) بر فعالان رسانه‌های دیجیتالی نمایان شده است.

هرگاه رهبران عرب می‌خواهند به سرکوب خبرنگاران، وبلاگ نویسان و فعالان رسانه‌ای فشار بیاورند از یک بهانه مشابه استفاده می‌کنند و آن مبارزه با تروریسماست.

دولت‌ها زمانی که از تصویر خود در خارج و یا داخل کشور نگرانی کمتری داشته باشند، ممکن است به‌صورت فیزیکی به سرکوب روزنامه‌نگاران مخالف حکومت اقدام کند. افسرانی که این کار را انجام می‌دهند اغلب مشمول مصونیت و یا عفو قضایی هستند. دولت هم برای جلوگیری از انتشار اخبار منفی، به سانسور دست می‌زند.

چرا دولت‌های عربی رسانه‌ها را هدف قرار می‌دهند؟ پاسخی که می‌توان به این سؤال داد این است که روزنامه‌نگاران و وبلاگ نویسان خواسته یا ناخواسته از طریق کارشان باعث آسیب به ثبات حکومت می‌شوند. پاسخ واقع‌گرایانه‌تر این است که حکام عربی از طریق سرکوب انتقادهای موجود، حیات و طول عمر رژیم‌های خود را حفظ می‌کنند.

این نکته واضح است که در عصر اینترنت، غیرممکن است بتوان صدای منتقدان را ساکت کرد. در مصر و در جریان انقلاب[7] این کشور، رژیم حسنی مبارک اقدام به قطع اینترنت کرد، به گمان اینکه این کار فایده دارد؛ اما این کار شکست خورد. امروزه اگر رسانه‌های محلی نیز نتوانند پیام خود را ارسال کنند، روزنامه‌های شهروندی[8] این کار را انجام خواهند داد.

علاوه بر این، سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی (NGOها)، مانند کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران، سازمان دیده‌بان حقوق بشر و گزارشگران بدون مرز به‌طور فزاینده‌ای از بی‌توجهی کشورهای عربی برای آزادی مطبوعات انتقاد کرده‌اند. این منتقدین در تلاش هستند تا چهره‌ی ریاکار حکام عربی را به جامعه جهانی نشان دهند.

حکام عربی گمان می‌کنند که رابطه امنیتی قوی با ایالات‌متحده، آنان را از هر انتقادی مصون نگه می‌دارد؛ درصورتی‌که آزادی مطبوعات یکی از بنیادی‌ترین ارزش‌های آمریکا است. البته این تناقض باعث اعتراض طیف‌های سیاسی مختلف در آمریکا شده است که البته این به معنای عدم قطع کمک‌های مالی (در قالب حمایت از آزادی رسانه‌ها) به کشورهای عربی نیست، بلکه آزادی رسانه‌ها در این کشورها می‌تواند از طریق فشار دیپلماتیک صورت گیرد.

اشتباه دیگرِ رهبران عرب در فهم اهمیت رسانه‌ها به‌عنوان شیر تخلیه فشارها است. با حضور رسانه‌های آزاد و حتی با آزادی بیانِ محدود، شهروندان اعتماد بیشتری به حکومت و سیستم قضایی دارند.از این طریق مردم به‌جای تضعیف حکومت، یک‌راه مشروع برای بیان نظرات خود دارند.

وقت آن رسیده است که حکام عربی بفهمند که فشار بر خبرنگاران معترض راه مناسبی نیست. ممکن که آزادی رسانه‌ها برای رهبران سیاسی دردناک باشد، ولی در بلندمدت برای شهروندان، حکومت و حتی رهبران سیاسی مفید است.

آشتی عربستان و پاکستان بعد از اختلاف در مورد جنگ یمن[9]

عربستان در حال بهبود دوباره روابط با پاکستان است؛ پاکستان اوایل سال جاری میلادی شرکت در جنگ یمن را رد کرده بود. راحیل شریف، فرمانده ارتش پاکستان در هفته گذشته به ریاض سفر کرد و دیدارهایی با ملک سلمان، محمد بن نایف (ولیعهد) و محمد بن سلمان (وزیر دفاع) داشت. در این دیدارها قرار شد یک مانور نظامی مشترک نیز برگزار شود. رسانه‌های سعودی این دیدار را پایانی بر دوره زمانی نسبتاً سرد میان دو کشور بعد از رأی منفی مجلس پاکستان به ارسال نیرو برای شرکت در جنگ ضد یمن دانسته‌اند. بعدازاین رأی روزنامه‌های پاکستان هم بر ضد پادشاه عربستان موضع‌گیری کردند؛ این موضع‌گیری‌ها غیرعادی بود؛ زیرا این دو کشور روابط نزدیکی با یکدیگر داشته‌اند. برای مثال در دهه 1980 میلادی هزاران سرباز پاکستانی برای دفاع از عربستان در برابر هرگونه تجاوز از طرف ایران وارد این کشور شدند؛ همچنین عربستان به پاکستان برای پیش برد برنامه هسته‌ای‌اش کمک مالی کرده است؛ علاوه بر این حدود یک‌میلیون و نیمپاکستانی در عربستان مشغول به کار هستند.

این سفر به بهبود روابط دو کشور بعد از جنگ یمن کمک خواهد کرد، ولی شک و تردید در مورد قابل‌اعتماد بودن پاکستان در بین کشورهای حاشیه خلیج‌فارس ادامه خواهد داشت. وعده فرمانده ارتش پاکستان در دفاع از پادشاهی عربستان و به‌خصوص دفاع از دو شهر مقدس این کشور و چند سؤال دیگر موردتوجه خانواده‌های پادشاهیِ کشورهای حاشیه خلیج‌فارس[10](به‌خصوص پادشاهی ابوظبی [امارات]) قرار خواهد داشت.

مسئولان ارشد پاکستانی در مورد ثبات فرآیند انتقال قدرت و جانشینی در عربستان شک و تردید دارند. آن‌ها به‌دقت پسر پادشاه را رصد می‌کنند؛ شاهزاده محمد بن سلمان، جانشین ولیعهد و وزیر دفاع عربستان که بسیار جاه‌طلب است. پادشاه، امسال شاهزاده مقرن [بن عبدالعزیز] را بدون هیچ توضیحی برکنار کرد. بسیاری از پاکستانی هم از عربستان به خاطر فاجعه منای امسال که باعث مرگ ده‌ها تن از مردم این کشور شد، ناراحت هستند.

پاکستان به علت بی‌طرفی در جنگ یمن می‌تواند نقش مهمی در هر قرارداد صلحی ایفا کند. پاکستان سابقه خوبی در ارسال نیرو به مأموریت‌های صلح بانی سازمان ملل داشته است. این کشور همچنین در مدیریت اختلافات شیعی- سنی (که این اختلافات برای فرآیند صلح خطرناک است) فعال بوده است. ژنرال شریف اواخر ماه جاری به واشنگتن سفر می‌کند؛ بایستی وی در این سفر به‌آرامی برای پایان جنگ تلاش کند؛ جنگی که پاکستان از آن دوری کرد.

فسادزدایی از اقتصاد می‌تواند جلوی افراط‌گرایی در جهان عرب را بگیرد[11]

بیشتر ناظران، به‌خصوص ناظران کشورهای عربی موافق این موضوع هستند که محرومیت اقتصادی یک از محرک‌های تروریسم است؛ ولی این محرک تنها یک محرک در میان محرک‌های زیادِ دیگر است. عوامل دیگری همچون عوامل سیاسی، اجتماعی و حتی مذهبی در تحریک خشونت تأثیر دارند؛ بااین‌وجود، این موضوع بدان معناست که علاوه بر برنامه‌های سیاسی و امنیتی برای جلوگیری از تروریسم باید بر مسائل اقتصادی هم توجه کرد.

اسنادی کم (و ناکافی) وجود دارد که بیانگر رابطه متغیرهای اقتصادی همچون فقر، بیکاری یا سطح تحصیلات با خشونت و بی‌ثباتی است. درحالی‌که تروریسم در کشورهای فقیر، بیشتر است، اسناد معتبری وجود ندارد که بگوید فقر، احتمال پیوستن به گروه‌های تروریستی را بیشتر می‌کند (و اگر فقر وجود نداشت این احتمال کمتر می‌شد). همچنین اسناد معتبری که بیان‌کننده افزایش احتمال تروریسم، خشونت و بی‌ثباتی در مناطق فقیرتر این کشورها باشد نیز در دست نیست. به همین نحو دلایلی مبنی بر اینکه بیکاری (به‌خودی‌خود) و یا سطح تحصیلات با خشونت رابطه دارد نیز وجود ندارد. لذا به نظر می‌رسد که شاید صحبت‌هایی که “علت اصلی خشونت را فقر می‌داند” و یا اینکه “باید بر روی ایجاد شغل و بهبود سیستم آموزشی تمرکز کنیم” غلط باشد (و یا دستکم نیاز به اثبات داشته باشد). البته کشورهایی با درآمد کم و یا متوسط باید با فقر و بیکاری مبارزه کنند و سطح تحصیلات را بهبود دهند، ولی این اقدامات به‌تنهایی نمی‌تواند برای دستیابی به صلح و ثبات کافی باشد.

بااین‌وجود، به نظر می‌رسد خشونت و بی‌ثباتی با حس بی‌عدالتی (از طریق محرومیت‌های سیاسی و اقتصادی) رابطه داشته باشد. این مشکل به علت ناتوانی دولت و یا غارتگری خودِ دولت در اعطای حقوق شهروندان به وجود می‌آید. به حاشیه رانده شدن گروه مهمی از جامعه هم می‌تواند بهانه‌ای برای توسل به خشونت باشد. برای مثال داعش ‌توانست با بهره‌برداری از این نکته که اهل سنت در عراق و سوریه در حاشیه هستند، رشد کند.

محرومیت و یا به حاشیه رانده شدن گروه‌ها همیشه صرفاً به مذهب و قومیت‌ آن‌ها پیوند ندارد؛ برای مثال جوانان در بسیاری از کشورهای عربی در حاشیه قرارگرفته‌اند؛ مناطقی در یک کشور (مثل غرب تونس و شمال مصر) می‌توانند احساس در حاشیه بودن داشته باشند. در جهان عرب نیز زنان به علت نقش بسیار کم در نیروی کار و درصد بالای بیکاری، می‌تواند یک گروه در حاشیه محسوب شود.

آشفتگی در جهان عرب را می‌توان به‌وسیله درک بی‌عدالتی اجتماعی توضیح داد. همان‌طور که جوامع عربی در حال رشد و پیشرفت هستند، گروه‌های زیادی احساس می‌کنند که سهم عادلانه‌ای [از این رشد] را دریافت نکرده‌اند. گروهی از سرمایه‌داران اقتصادی و گروه‌هایی از وابستگان به حکومت بیشترین سودها را به جیب می‌زنند.

این‌ها دلایلی بود که چرا فعالیت‌های پیشگیرانه از خشونت باید شامل برنامه‌ها و سیاست‌هایی باشد که فساد اقتصادی و اجتماعی را کاهش دهد. ایجاد مؤسسات فراگیر اقتصادی، ایجاد فرصت‌های بیشتر برای جوانان از طریق اصلاحات، توسعه و نوسازی سیستم آموزشی، حمایت از توسعه مناطق عقب‌مانده و روستایی و قدرت دادن به زنان ازجمله مهم‌ترین کارهاست.

این فرصت بزرگی برای دولت‌های عربی و شرکای بین‌المللی برای تمرکز روی مسائل اقتصادی و ساختن مؤسسات فراگیر و همه‌جانبه است. صلح، ثبات و دموکراسی در جهان عرب تنها زمانی حاصل خواهد شد که همه شهروندان عرب ازجمله جوانان مشارکت همه‌جانبه‌ای در مسائل اقتصادی و اجتماعی کشورشان داشته باشند و آن‌ها احساس کنند که صدایشان در مؤسسات مختلف دولتی شنیده می‌شود.

فهم مدل حمله تروریستی بمبئی راه فهم حمله تروریستی پاریس[12]

حمله تروریستی وحشتناک در پاریس بسیار شبیه حمله تروریستی شهر بمبئی، در سال 2008 میلادی است. در حمله نوامبر سال 2008 شهر بمبئی هند 10 تروریست 164 نفر را کشتند و 300 نفر را مجروح کردند. آن حمله توسط تروریست‌ها و نهادهای ضد تروریستی مطالعه ‌شد. مطالعه این حمله مفید است زیرا در آن نشان داده شد که چگونه یک گروهِ کوچکِ متعصبِ انتحاری می‌تواند یک شهر بزرگ را فلج و ترس و وحشت را بر یک قاره مستولی کند. در هر دو مورد یک گروه کوچک مسلح تروریستی توانست به‌صورت همزمان اهداف متعدد و پیاپی را در یک منطقه شهری مورد اصابت قرار دهد. در مورد پاریس، مهاجمان جلیقه‌های انتحاری را نیز برای افزایش تلفات اضافه کرده بودند. در مدل بمبئی همه به‌جز یک نفر برای مرگ می‌جنگیدند و افراد از تلفن همراه برای ارتباط با رؤسای خود در پاکستان استفاده می‌کردند. البته حمله پاریس پیچیدگی حمله بمبئی را نداشت. حمله بمبئی به مدتِ سه سال، توسط سازمان اطلاعاتی پاکستان و القاعده طراحی‌شده بود و در این سه سال اهداف را به‌خوبی بررسی می‌کردند. این حمله برای سایر تروریست‌ها، الگو شد و القاعده یک نمونه کوچک آن را برای کوپنهاگ در سال 2009 طراحی کرد؛ اما پلیس اف.بی.آی عامل اصلی را بازداشت کرد. تروریست‌های سومالی نیز در حمله به نایروبی از الگوی بمبئی استفاده کردند. پیش‌ازاین نیز داعش این الگو را در عراق استفاده کرده بود. مقامات اسپانیا نیز اعلام کردند که عامل حمله‌ای در مادرید را دستگیر کردند که در فکر به وجود آوردن دوباره فاجعه بمبئی در این شهر بوده است. سازمان‌های امنیتی فرانسه نیز حمله بمبئی را به‌خوبی مطالعه کردند و درس‌هایی از آن‌ها گرفته بودند. به همین دلیل بود که پاسخ ابتدایی آن‌ها بسیار بهتر از موارد قبلی بود. نظامیان زبده به‌خوبی و سریعاً در اهداف مستقر شدند.

تروریست‌های حمله بمبئی و حامیان پاکستانی آن‌ها مجازات نشدند و رییس گروه تروریستی نیز در پاکستان آزاد است و از محافظت ارتش نیز بهره می‌برد. جهان می‌بایست بسیار بهتر با داعش و رهبر آن مبارزه کند.

سیاست ایالات‌متحده در مقابله با کره شمالی؛ موازنه فوری عملی و مهم[13]

با نگاهی گذرا به روند رویارویی ایالات متحده و کره شمالی می‌توان از پیدا کردن راه بهتری برای تعامل با کره شمالی، ناامید شد؛ اما این ناامیدی نباید منجر به این شود که ما عملی انجام ندهیم. انفعال می‌تواند سبب چالش‌های بزرگ‌تری شود که پس‌ازاین فرصت، هزینه‌های سهمگینی بر ما تحمیل خواهد کرد. کره شمالی تلاش می‌کند تا توانایی‌های هسته‌ای خود را افزایش دهد. رویارویی ایالات‌متحده و کره شمالی می‌بایست طبق چهار راهبرد زیر باشد:

1. فشار، به امید این‌که کره شمالی قابلیت‌های اتمی خود را از بین ببرد. ایالات‌متحده می‌بایست تحریم‌های خود علیه کره شمالی را تقویت کند، مانند همان تحریم‌هایی که باعث شد ایران به میز مذاکره بازگردد.

 

2. ایالات‌متحده و چین می‌بایست با یکدیگر توافق کنند تا این مسئله کاملاً حل شود.

 

3. تقویت مخالفان و سازمان‌های مخالف کره شمالی که از سوی کسانی که از این کشور فرار کرده‌اند ایجادشده است. کمک به فهم این مطلب که حقوق بشر در کره شمالی درخطر است. شاید از این طریق بتوانیم مشروعیت نظام این کشور را کاهش دهیم.

 

4. گشایش راه تعامل با کره شمالی. واشنگتن می‌بایست باب مذاکرات را در موضوعات دیگر با کره شمالی باز کند بلکه بتواند از این طریق به رویای خلع سلاح این کشور نزدیک‌تر شود. در این مورد به نظر می‌رسد اگر بتوانیم کره جنوبی را وارد این بازی کنیم بسیار به نفع ماست.

 

اکثر تحلیل گران برای خلع سلاح کره شمالی به دنبال راهبردی هستند که همه این چهار مورد را پوشش دهد. در راهبرد تحریم، فشار و تعامل؛ دولت اوباما این چهارعنصر را اعمال می‌کند. لکن توازن این عناصر به‌اندازه‌ای نیست که برای پیشرفت به سمت هدف خلع سلاح، کافی باشد. برای پیشبرد هدف خلع سلاح می‌بایست، هم تحریم‌ها را تقویت کنیم و هم تعامل را؛ اما این هدف پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. باید فضا را به‌گونه‌ای شکل دهیم که کره شمالی منافع راهبردی خود را در تعامل با کشورهای دیگر تشخیص دهد. این مهم می‌تواند از طریقِ نشان دادنِ منافعی که از طریقِ تعاملِ کره شمالی با 5 کشور عضو مذاکرات اتمی (ژاپن، کره جنوبی، چین، ایالات‌متحده و روسیه) به دست می‌آید، صورت پذیرد. ازسرگیری مذاکرات خلع سلاح بدون شرکت کره شمالی نیز فایده دارد و می‌تواند به‌صورت محسوس فوایدِ مذاکرات را مورد به مورد به پیونگ‌یانگ نشان دهد. این عمل باعث می‌شود که انگیزه‌ها پیرامون شرکت در مذاکرات در میان نخبگانِ کره شمالی بیشتر شود. برای همسایگان این کشور نیز دلیل خوبی برای اجماع است. باید به یاد داشته باشیم که اگر دیر اقدام کنیم و مسئله از “مسئله‌ای مهم” به “مسئله‌ای فوری” تبدیل شود، گزینه‌های کمتری برای اقدام خواهیم داشت.

رابطه داعش و اسلام چگونه است؟[14]

دولت اسلامی ادعا می‌کند که اقداماتی مانند عملیاتی که در پاریس انجام شد مطابق با قرآن هست. این در حالی است که بسیاری از مسلمانان این اعتقاد را ندارند. حملات تروریستی که در پاریس انجام شد بحث درباره رابطه اسلام و داعش را احیا کرد. مسئله اساسی این است که آیا کتاب آسمانی مسلمانان خشونتِ داعش را توجیه می‌کند؟ شایان‌ذکر است که بدانیم منابعِ مقدسِ مسلمانان بسیار گسترده است و این منابع تنها به قرآن محدود نمی‌شود بلکه احادیث بسیاری نیز که توسط پیروان پیامبر اسلام به وی نسبت داده‌شده، موجود است. همان‌گونه که دانشمندان مسیحی صحت متون مختلف انجیلی را بررسی می‌کنند، دانشمندان اسلامی نیز به این مهم اهتمام می‌ورزند. به دلیل زیاد بودن منابع حدیثی، بسیاری از احادیث در تضاد با یکدیگر هستند. برای مثال مسیحیان در این احادیث هم به‌عنوان برادر ستایش‌ و هم به‌عنوان کافر تحقیرشده‌اند. در عصر حاضر، تفاوت‌های مکاتب اندیشه‌ای در اسلام به‌گونه‌ای تضاد موجود را نمایان ساخته است. دولت اسلامی وابسته به یکی از مکاتبِ فکریِ تند و افراطی است که قرائت متعصبانه‌ای از متون دینی دارند. در اسلام متون بسیاری در جهت توجیه تعصب به کار می‌رود و بسیار بیشتر از آن احادیثی درباره خشونت آمده است. از همه این‌ها که بگذریم پیامبر اسلام، جنگید تا دولت دینی خود را بنیاد نهد. او با کافران جنگید، رقبایش را کشت و زندانیان را اعدام کرد!. درست مانند یهودیانی که دولت دینی خود را تشکیل دادند؛ اما درهرصورت محمد (ص) مانند ابوبکر البغدادی نبود. او گاهی با دشمنان خود ملایمت نشان می‌داد، گاهی نیز آتش‌بس را می‌پذیرفت و هم‌چنین با کفار در جهت منافع مشترک همکاری می‌کرد. داعش این قسمت از اعمال محمد (ص) را حذف می‌کند و ادعا دارد که این‌ها امروزه کاربرد ندارند. دشمنان داعش یا بسیار قدرتمند هستند و یا بسیار ظالم. این موضوع به‌روشنی در سوزاندن خلبان اردنی نمایان شد. محمد (ص) صریحاً سوزاندن مرتدین را حرام اعلام کرده بود. با دقیق شدن روی موضوع متوجه می‌شویم دولت اسلامی بر آن قسمتی از سیره تأکید کرده است که محمد (ص) اعتقاد داشت انتقام، از همان طریقی که دشمن به شما ظلم کرده است مطلوب است و مورد تأیید می‌باشد. خلبان اردنی بمبی بر مواضع داعش انداخته بود و باعث سوختن افراد داعش شده بود، پس سوزاندن او صحیح می‌باشد. اگر دلیلی در سیره مخالف با کردارِ داعش پیدا شود این گروه تروریستی، برای توجیه کارهای خود دلیل دیگری، در رد آن، پیدا می‌کند. داعش ادعا دارد که حملاتش مطابق با سیره محمد (ص) است. به‌عنوان کسی که عمری در مطالعه متون اسلامی گذرانده است احتمال می‌دهم اگر محمد (ص) امروز زنده بود، درباره حرام بودن این عمل صحبت می‌کرد. او درباره حرام بودن حمله به غیرنظامیان بسیار صحبت کرده است اما بازهم راه برای توجیه کارهای وحشیانه توسط داعش با استناد به‌اتفاق های زندگی محمد (ص) بسته نیست. درنهایت این مربوط به مسلمانان است تا تصمیم بگیرند که آیا داعش مسلمان است یا خیر. آنچه مربوط به کافران می‌شود این است که متون اسلامی متناقض هستند و ما باید خوشحال باشیم که عموم مسلمانان در این تناقضات هم‌فکر با داعش نیستند.

آيا به‌راستی حماس حمله اخير داعش به پاريس را محكوم كرده است؟[15]

به دنبال حملات اخير پاريس در ١٣ نوامبر، حماس طي بیانیه‌ای رسماً اين حملات را محكوم كرد؛ يكي از مقامات رسمي حماس به نام باصم نعيم، از غزه در بیانیه‌ی خود چنين گفت: (ما) اين حملات و اقدامات خشونت‌بار كه در پاريس رخ داد را به‌شدت محكوم می‌کنیم و عمیق‌ترین همدردی‌ها را با خانواده‌های قربانيان ابراز می‌داریم و براي فرانسه، امنيت و آرامش را آرزومنديم.

آيا اين نيت واقعي حماس است؟

در تاریخ هفتم ژانویه‌ی سال جاري، دو تروريست منتسب به شاخه‌ی شبه‌جزیره‌ی القاعده به دفتر مجله‌ی فكاهي شارلي ابدو در پاريس حمله و ١٢ تن را به قتل رساندند. دو روز بعد يعني در نهم همين ماه، هر دو تروريست در ايست (بازرسي) پليس در دمارتين واقع در پاريس بازداشت شدند. در همين حين فرد مسلحي به فروشگاه كوشر [مواد غذايي حلال يهودي] حمله و پس از به قتل رسانيدن چهار تن، شرط آزادي گروگان‌ها را آزادي همكاران تروريستش از چنگ پليس خواند. درنهایت هر سه تروريست توسط پليس به هلاكت رسيدند.

روز بعد يعني در دهم ژانويه، حماس حمله به دفتر شارلي ابدو را محكوم كرده و افزود: اختلاف آرا نبايد به كشتار انسان‌های بی‌گناه منجر شود. درحالی‌که اين سازمان نه‌تنها حمله به فروشگاه كوشر را محكوم نكرده بلكه نسبت به اشاره به آن خودداري كرد. (لازم به ذكر است كه) هر چهار قرباني اين حادثه [حمله به فروشگاه كوشر] يهوديان فرانسوي يا تونسي بودند. اگر حماس- آن‌چنان‌که همواره اعلام كرده- صرفاً يك گروه ضد اسرائيلي است نه ضد يهودي، می‌بایست حمله به فروشگاه يهودي را محكوم و يا حداقل به آن اشاره می‌کرد. بنابراين اين عدم واكنش حماس، گمانه‌زنی‌ها درباره‌ی ضد يهود بودن آن را تقويت می‌کند.

شارلي ابدو در شماره‌ی پس‌ازاین دو حمله، كاريكاتوري از (حضرت) محمد (ص) كه شعارنوشته‌ای با عنوان من شارلي هستم و با توضيح همه بخشيده شده‌اند، منتشر كرد. اگرچه اين حركت از كاركنان اين مجله كه بسياري از همكارانشان را ازدست‌داده بودند بی‌سابقه بود، فوضي برحوم، سخنگوي حماس، بازهم آن‌ها را موردانتقاد قرارداد و گفت: تمسخر (حضرت) محمد (ص) توهين به احساسات همه‌ی مسلمانان است و همه‌ی اقدامات ضد مسلمانان و حضرت رسول می‌بایست پايان يابد. شایان‌ذکر است كه حماس در تاريخ بيستم ژانويه در جبليه‌ي غزه، تظاهراتي را در پاسخ به اقدام شارلي ابدو به راه انداخت كه افراد شرکت‌کننده در آن عکس‌های سه تروريست مذكور را در دست داشته و نشان‌واره‌ی شارلي ابدو را به آتش كشيدند. ضمن اينكه شعارهايي چون “با خونمان با روحمان از تو حمايت خواهيم كرد، آه اي پيامبر خدا” و يا “نويسندگان شارلي ابدو برويد به جهنم” و يا “لعنت به فرانسه” سر می‌دادند. بالغ‌بر ٤٠ نظامي گردان عزالدين القسام درحالی‌که مسلح به كلاشنيكف بودند در اين تظاهرات شركت جستند و شعار “با خونمان با روحمان از تو حمايت خواهيم كرد، آه اي پيامبر خدا” را سر می‌دادند. يك روز پیش‌ازاین يعني در تاريخ نوزدهم، حماس به گروه‌های سلفي غزه اجازه تظاهرات در مقابل مركز فرهنگي فرانسه در غزه را داد؛ كه آن‌ها پرچم فرانسه را به آتش كشيده و فرانسه را به حمله‌ای دوباره تهديد كردند. سخنگوي وزارت داخلي، ايان البزم، مدعي شد كه اين تظاهرات تحت كنترل نيروهاي حماس برگزارشده است. اين تجمع با افزايش التهابات و تلاش براي هجوم به مركز فرانسه، با دخالت نيروهاي حماس خاتمه يافت. نکته‌ی قابل‌توجه اينجا است كه حماس، حاميان و يا تظاهرات كنندگان گروه‌های سلفي را برنمی‌تابد؛ و اين تنها موردي است كه حماس ترجيح داد تا از سیاست‌های پيشين اندكي عقب‌نشینی كند.

در سال‌های اخير حماس به دنبال جلب‌توجه بین‌المللی و به دنبال آن كسب قدرت سياسي بيشتر است؛ و اين مهم را از طريق محكوم كردن حملاتي مثل حمله‌ی ١٥ ژانويه به دفتر شارلي ابدو يا حمله‌ی نوامبر در پاريس، دنبال می‌کند؛ اما با پيگيري حوادث پس ازآنچه در مورد شارلي ابدو رخ داد (حمله به فروشگاه كوشر) می‌توان به رياكارانه بودن اين موضع‌گیری‌های حماس پي برد.

آيا نصب دوربين در بیت‌المقدس كارساز خواهد بود؟[16]

يكي از راه‌کارهایی كه همواره براي بازگرداندن شرايط ثبات به بیت‌المقدس مطرح می‌شد، نصب دوربين در اين مكان بوده است. تا اطمينان حاصل شود كه يهوديان به عبادت مشغول نمی‌شوند و به دنبال آن مسلمانان دست به شورش نمی‌زنند؛ اما بايد اين نكته را در نظر داشت كه صرفاً نصب دوربين به معناي اينكه دوربین‌ها می‌توانند مورد بهره‌برداری قرار بگيرند نيست چراكه اگر اين چشم‌های الكترونيكي کار گذاشته شوند (ديري نخواهد پاييد) كه نابود خواهند شد.

توافق‌نامه (نصب) دوربين با میانجی‌گری جان كري صورت گرفت. (درعین‌حال) ملك عبدالله، پادشاه اردن معتقد است كه اين توافق‌نامه محصول ابتكار وي بوده است اما مشكل اينجا است كه مسجد تحت كنترل گروه‌های اسلامي تندرو همچون حماس و حزب التحرير است. هر دوی اين گروه‌ها مخالف اردن، ایالات‌متحده‌ی امريكا و حكومت خودگردان هستند، ضمن اينكه حكومت خودگردان جزئي از اين توافق‌نامه نبوده و فعالانه مخالفت خود را با آن ابراز نموده است؛ بنابراين فلسطينيان هیچ‌گونه التزامي نسبت به (پايبندي به) توافق‌نامه نمی‌بینند و طبیعتاً به آن وقعي نخواهند گذاشت.

امروزه چه كسي بیت‌المقدس را كنترل می‌کند؟

وضعيت سازمان وقف اسلامي (در كنترل بیت‌المقدس) به مسئله‌ای بغرنج بدل شده است. اين سازمان از سويي نمی‌تواند مخالف ملك عبدالله، پادشاه اردن عمل كند و از سوي ديگر هم قادر نخواهد بود كه دست به اقدامي بزند كه اعتراض گروه‌های مختلف فلسطيني را به دنبال داشته باشد. بنابراين سازمان وقف توافق‌نامه مذكور را با شرط ابقاي خود بر مسئولیت نصب و كنترل دوربین‌ها، پذيرفته است. چه اتفاقي خواهد افتاد اگر آن‌ها از بی‌حرمتی به اماكن مقدس توسط شورشيان عرب فيلم تهيه كنند؟ گذشته از اين اگر مسئله دوربين است تا چه مساحتي را پوشش خواهند داد؟ آيا درون مسجد را هم دربر خواهد گرفت؟ فلسطينيان و اردن معتقد هستند كه مسجد مساحت ٣٧ آكر را دربرمی گيرد كه اين به معناي همه‌ی محوطه معبد قدسي شريف است. ضمن اينكه فلسطينيان خواستار حاكميت بر همه‌ی ديوار ندبه و هر دو طرف آن هستند كه اين درخواست بدون شك همه‌ی بحث را به بن‌بست خواهد كشيد.

درهرحال بايد گفت كه اين مشكلات (براي فلسطينيان) براي گذر از شرايط ایجادشده در سال ١٩٦٧ درواقع نشان‌دهنده‌ی قدرت و استحكام آن است، بنابراين دولتمردان اسرائيلي می‌بایست از اين بابت خرسند باشند نه آنكه سعي در تحليل و تخريب آن داشته باشند.



[1] H. SOWELL, KIRK, “Abadi’s Failed Reforms”, Carnegie Endowment for International Peace, November 17, 2015, at:

http://carnegieendowment.org/sada/?fa=62004

 

[2]  Joseph S. Nye,The Promise of a U.S.-India Partnershiphttp, November 12, 2015 at:

//www.cfr.org/india/promise-us-india-partnership/p37240

 

[3]   Alyssa Ayres, How  the U.S. Should  Respond to the Rise of India, November12, 2015, At:

http://www.cfr.org/india/us-should-respond-rise-india/p37242

 

[4] Jonathan Masters, “A U.S. Naval Signal in the South China Sea,” Council of Foreign Relations — United States, 28, October. 2015, At:

http://www.cfr.org/china/us-naval-signal-south-china-sea/p37185

 

[5] The unintended consequences of media crackdowns in the Middle East and North Africa, Sarah Yerkes, November 9, 2015, at:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/11/09-media-crackdowns-middle-east-north-africa-yerkes

 

[6] Raif Badawi

[7] revolution

[8] citizen journalism

[9] Pakistan and Saudi Arabia reconcile after rift over Yemen war, Bruce Riedel,

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/11/08-saudi-pakistan-reconciliation-yemen-peacekeeping-riedel

 

[10] Gulf’s royal families

[11] Hafez Ghanem, Economic inclusion can help prevent violent extremism in the Arab world, November 10, 2015,

http://www.brookings.edu/blogs/up-front/posts/2015/11/10-economic-inclusion-violent-extremism-arab-world-ghanem

 

[12] Bruce Riedel, “Modeled on Mumbai? Why the 2008 India attack is the best way to understand Paris”, at:

< http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/11/14-paris-attacks-mumbai-isis-terrorism-riedel >,November 14, 2015

 

[13] Scott A. Snyder, November 19, 2015, AT:

http://blogs.cfr.org/asia/2015/11/19/u-s-policy-toward-north-korea-weighing-the-urgent-the-important-and-the-feasible

 

[14] William McCants, November 18 2015 Post-Paris, how should we think about the relationship between ISIS and Islam?, AT:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/11/18-paris-attacks-relationship-between-isis-and-islam-mccants

 

[15] Felsenthal, Andrew; “Did Hamas Really Condemn Previous ISIS Attacks in Paris”; 19 November, 2015; Jerusalem Center for Public Affairs; Available at:

http://jcpa.org/did-hamas-really-condemn-the-isis-attacks-in-paris/

 

[16] Inbari, Pinhas; “Will Cameras on the Temple Mount Work?”; 19 November, 2015; Jerusalem Center for Public Affairs; Available at:

http://jcpa.org/will-cameras-temple-mount-work/

ارسال دیدگاه