اندیشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌ای که گذشت؛ شماره‌ی 34 (متن + pdf)

در سلسله گزارش‌هاي «انديشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌اي که گذشت» بر آن شده‌ايم تا مهمترين خروجي‌هاي انديشکده‌هاي مختلف غربي را در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران، منطقه و فرامنطقه رصد کرده و خلاصه‌اي از محتواي اين خروجي‌ها ارائه نماييم؛ اين گزارش‌ ان‌شاءالله به صورت هفتگي منتشر مي‌شود.
در سلسله گزارش‌هاي «انديشکده‌های انگلیسی‌زبان در هفته‌اي که گذشت» بر آن شده‌ايم تا مهمترين خروجي‌هاي انديشکده‌هاي مختلف غربي را در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران، منطقه و فرامنطقه رصد کرده و خلاصه‌اي از محتواي اين خروجي‌ها ارائه نماييم؛ اين گزارش‌ ان‌شاءالله به صورت هفتگي منتشر مي‌شود.

کنگره هنوز می‌تواند نسبت به ایران نقشی متفاوت داشته باشد[1]

کنگره در متوقف کردن توافق هسته‌ای ایران ناموفق بود اما این دلیلی نمی‌شود که اکنون از سخت‌تر کردن اوضاع بر ایران منصرف شود. حال زمان آن است که کنگره در زمینه‌ای که دولت اوباما می‌ترسید وارد شود، یعنی در مسئله‌ی حقوق بشر دخالت کند. یکی از جنبه‌های عجیب ریاست جمهوری اوباما اکراه وی به انتقاد از بدرفتاری‌های داخلی ایران است. با توجه به توافقی که در حال انجام بود، دولت اوباما تشخیص داد که حاکمان ایران را در این زمینه حساس نکند. درحالی‌که دولت آمریکا در این مورد قضاوتی نمی‌کرد، رژیم اسلامی اقدام به زندانی کردن مخالفان، تقلب در انتخابات، سانسور رسانه‌ها و پرونده‌سازی برای اعدام‌ها کرد. اخیراً جیسون رضاییان، خبرنگار واشنگتن‌پست، به اتهاماتی ساختگی محکوم شد. هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ی رئیس‌جمهور آمریکا به مخالفان حکومت در ایران طوری الهام بخشی کند که مورد استقبال آن‌ها قرار گیرد؛ همان‌طور که سخنرانی‌های رونالد ریگان در مورد بدرفتاری‌های شوروی در داخل آن کشور بسیار مؤثر بود.

اما با توجه به این‌که تلاشی از سوی اوباما صورت نمی‌پذیرد، کنگره خود باید در این زمینه اقدام نماید. نمایندگان و سناتورها می‌بایست از تریبون خود برای محکوم کردن نقض حقوق بشر در ایران و برجسته کردن مخالفان بهره گیرند. کنگره باید تحریم‌هایی علیه ایران وضع کند و سپاه پاسداران را سازمانی تروریستی محسوب کند. دموکرات‌ها و کسانی که به توافق با ایران رأی مثبت دادند بالاتفاق اصرار دارند که توافق هسته‌ای به معنای نادیده گرفتن سرکوب‌های داخلی ایران نیست. حال زمان آن است که کاخ سفید و دموکرات‌ها در این حیطه دست‌به‌کار شوند.

این راهبرد سابقه‌ی تاریخی نیز تطابق دارد؛ در تاریخ هرگاه دستگاه اجرایی بر مسئله حقوق بشر توجه کرده با ترغیب کنگره بوده است. در دهه 1970 هنگامی‌که نیکسون و فورد به بهانه‌ی تنش‌زدایی و کنترل تسلیحات به مسئله‌ی حقوق بشر شوروی توجه نداشتند؛ این فشار کنگره بود که وزارت خارجه‌ی کیسینجر را مجبور کرد که به این مسئله بپردازد. کنگره توجه جهانی را به وضع اسفناک مخالفان در شوروی جلب کرد و اصرار داشت که بحث حقوق بشر به‌عنوان یکی از مسائل اساسی موردبحث با کرملین باشد.

در دهه 1980 این کنگره بود که دولت ریگان را مجبور کرد که اقداماتی تنبیهی علیه رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی وضع کند. رفتارهای نژادپرستانه این رژیم به دلیل گرایش ضد کمونیستی آن‌ها نادیده گرفته می‌شد؛ اما چنین توجیهاتی توسط قانون‌گذاران مسئولیت‎پذیری که تحریم‌هایی علیه رژیم آپارتاید وضع کردند، کنار گذاشته شد. سرانجام این تلاش‌ها باعث شد که یکی از سرکوبگرترین حکومت‌های جهان نابود شود. ایالات‌متحده می‌بایست هدف تحریم‌های خود را سپاه پاسداران و شبکه تجاری گسترده آن‌ها که مسئول سرکوب، تروریسم و تجاوز منطقه‌ای هستند، قرار دهد. منابع قابل‌توجه تجاری سپاه پاسداران در زمینه‌های خودروسازی، مخابرات، انرژی، ساخت‌وساز، مهندسی، حمل‌ونقل دریایی و هوایی باید علاوه بر تحریم‌های آمریکا، مشمول تحریم ثانویه نیز بشوند. تحریم ثانویه به این معنا است که هر شرکت خارجی که با این اشخاص معامله تجاری انجام دهد، رابطه و بازار خود را در آمریکا از دست خواهد داد. بهترین راه برای تسهیل چنین اقدامی تعیین سپاه پاسداران به‌عنوان یک سازمان تروریستی بین‌المللی است؛ درنتیجه هرگونه معامله با آن‌ها غیرمجاز خواهد بود.

کنگره همچنین باید یک کمیسیون مستقل و فرا حزبی حقوق بشر به وجود آورد تا دراین‌باره جلسات استماع برگزار کند و تحقیقات انجام دهد. این کمیسیون علاوه بر اینکه باید اوضاع اسفبار حقوق بشر در ایران را نشان دهد، می‌بایست دستگاه اجرایی را مسئول رسیدگی و اجرای راهبرد حقوق بشر نگه دارد. درواقع این دستور کنگره می‌تواند پیش‌زمینه‌ی همکاری بیشتر قوه مجریه و مقننه باشد. هنگامی‌که دولت ببیند کنگره جدی است و قصد تصویب تحریم‌هایی علیه ایران دارد، دولت نیز در زمینه‌ی سیاست خارجی فعال‌تر خواهد شد. تنها با چنین حمایتی از سوی کنگره می‌توان نور را به تاریک‌ترین نقاط جمهوری اسلامی رساند.

همیشه یک امید نابجا درباره‌ی اینکه توافق کنترل تسلیحات می‌تواند راه را برای انسانی‌تر شدن وضع حقوق بشر ایران هموار کند، وجود داشته است. این تفکر که میانه‌روهایی که بن‌بست هسته‌ای برای آن‌ها اهمیتی ندارد، قدرت را در دست خواهند گرفت و کشور را عمل‌گرایانه‌تر خواهند ساخت. متأسفانه این تفکر در حال عملی شدن است. در حکومتی که حاکمیت خود را بر اساس سرکوب بلندمدت پیش می‌برد، استراتژی حقوق بشر هر چه قدر هم قوی باشد، مؤثر نخواهد بود. بااین‌حال اگر اقداماتی صورت پذیرد، حداقل پیشینه‌ای مثبت از آمریکا در تاریخ باقی خواهد ماند.

جنگ یمن چگونه پایان می‌یابد؟[2]

تراژدی جنگ یمن به راه‌حل فوریِ سیاسی نیاز دارد. قطعنامه 2216 شورای امنیت یک مسیر یک‌طرفه را مشخص کرده بود؛ راهکار بهتر این است که یک مسیر برای همه طرف‌های درگیر مشخص شود. همه طرف‌های درگیر به عقب‌نشینی از مواضع افراطی خود نیاز دارند.

عربستان سعودی با تأمین نیرو از سودان، موریتانی و جاهای دیگر، جنگی را برای تصرف صنعا آغاز کرد. القاعده و داعش هم در حال قدرت گیری بیشتر هستند. عدن در جنوب این کشور که به‌وسیله عربستان بازپس گرفته‌شده است، دیگر نماد قانون نیست و به یک شهر بی‌نظم تبدیل‌شده است. نشانه‌های خیلی کمی از یک آتش‌بس واقعی وجود دارد. مذاکرات عمان که با شکست روبرو شد؛ درخواست یک میلیارد و شش‌صد میلیون دلار کمک بین‌المللی نیز کاملاً محقق نشده است. میلیون‌ها یمنی در رنج به سر می‌برند.

تلاش‌های صلح بر اساس یک فرمول و برای اقناع ریاض، در شورای امنیت با شتاب در حال بررسی است. برای اقدام مؤثرتر لازم است که تعیین شود که چه کسی به خروج از معادله یمن نیاز دارد؛ وچه کسی به تجدیدنظر در مورد مواضع خود نیاز دارد؛ یک توافق منطقه‌ای جدید برای شبه‌جزیره عربستان و نقش بهتر واشنگتن مدنظر است.

علی عبدالله صالح بیش از هر کس دیگری مسئول تراژدی امروز یمن است. بعد از 33 سال حکومت ضعیف، وی حاضر به پذیرش نتایج بهار عربی [بیداری اسلامی] نشد و تلاش‌ها برای ایجاد یک دولت ملی و فراگیر را تضعیف کرد. صالح باید برود. این کار می‌تواند بر اساس یک بازنشستگی راحت باشد؛ ولی رفتن او بهتر است که بر اساس یک توافق‌نامه باشد.

شورشیانِ شیعه زیدیِ حوثی با ادامه قدرت‌نمایی متکبرانه خود هزینه زیادی را به خود و مردم این کشور وارد کردند!. این گروه باید در مراحل گفتگوهای آشتی ملی حضورداشته باشد ولی نه به‌صورت یک قدرت فائقه و انحصاری در این کشور. دولت منصور هادی در یک انتخابات قانونی (حتی باوجوداینکه وی را یک رهبر ضعیف بدانیم که غالباً همین نظر را دارند) انتخاب شد. وی می‌تواند باوقار از حکومت کناره‌گیری کرده و اجازه دهد که یک دولت وحدت ملی که حوثی‌ها هم در آن باشند، تشکیل شود؛ سازمان ملل هم باید به‌عنوان میانجی ایفای نقش کند.

حوثی‌ها همچنین نیاز دارند که بفهمند ایران یک متحد غیرقابل‌اعتماد و بی‌فایده است که هیچ کمکی نخواهد کرد و یا کمک کمی به یمن و آن‌ها کرده است. ایران به این دلیل در یمن دخالت کرده است تا با عربستان، امارات و دیگر کشورهای حاشیه خلیج‌فارس مقابله کند. ایران یکی از مسئولان این فاجعه است!

عربستان هم نیاز به هوشیاری دارد؛ تصمیم شتاب‌زده آنان در شروع حملات هوایی (حتی قبل از مشورت با هم‌پیمانان خود مانند پاکستان) منطقه را به یک جنگ وارد کرد. محاصره یمن یک فاجعه انسانی وحشتناکی را در این کشور سبب شده است. هر دو طرف باعث این فاجعه شده‌اند، ولی عربستان که مشتاق رهبری جهان اسلام است باید تصمیم‌هایی با معیار و استاندارد بالا بگیرد. عربستان همچنین هزینه‌ی بالایی را برای این جنگ پرداخت کرده است و این کشور و هم‌پیمانانش در خلیج‌فارس باید مبالغ زیادی را برای بازسازی یمن اختصاص دهند. عربستان به یک سیاست خارجی هوشمندانه‌تر و مدبرانه‌تر از یک‌ساله گذشته نیاز دارد.

پیشنهاد عضویت یمن در شورای همکاری خلیج‌فارس می‌تواند یک شروع عالی باشد. جمعیت این شورا با حضور یمن می‌تواند بالغ بر 70 میلیون نفر شود. این کار باعث اتحاد شبه‌جزیره عربستان می‌شود. همچنین این کار سبب می‌شود که عربستان، قطر و امارات بازسازی یمن را یک وظیفه برای خود تلقی کنند. شکی نیست که انضمام این کشور به این شورا مشکلات زیادی را خواهد داشت. (مانند مشکلات مربوط به مهاجرت و امنیت). درنهایت باید گفت که آمریکا جنگی را حمایت کرد که هیچ مصلحت حیاتی نداشته است و هیچ کاری برای پایان آن نیز نکرده است.

آن‌سوی مبارزه با تروریسم: نیاز آمریکا به یک سیاست واقعی در منطقه غرب آسیا[3]

زمانی که دولت اوباما به منطقه غرب آسیا نگاه می‌کند، آن را از لنز مبارزه با تروریسم می‌نگرد. تأکید سیستماتیک بر این مسئله نه‌تنها باعث بااهمیت شدنِ پیگیریِ سیاست بی‌رحمانه ضد القاعده و داعش می‌شود بلکه باعث تأثیر بر سیاست خارجی این کشور (از حملات هواپیماهای بدون سرنشین در شمال غرب پاکستان تا حفاظت از زندان گوانتانامو (کوبا)) نیز می‌شود. بر اساس فعالیت‌های دولت بوش بعد از 11 سپتامبر، دولت اوباما یک دستگاه امنیتی ملی که در شناسایی و نابودی شبکه‌های تروریستی مهارت دارد، تأسیس کرد. بیشترین راهبرد آمریکا بر پایه مبارزه اطلاعاتی با مشارکت کشورهای دیگر در سراسر جهان برای جمع‌آوری اطلاعات از رهبران تروریستی استوار است.در این صورت آمریکا هرگز نمی‌تواند تروریست‌ها را دستگیر کند بلکه آن‌ها را در حملات هواپیماهای بدون سرنشین یا عملیات‌های مستقیم به قتل می‌رساند.

تلاش‌های ضد تروریستی آمریکا، مخصوصاً در مقابل داعش موفقیت‌آمیز بوده است. آمریکا با تکیه بر گزارش‌های اطلاعاتی، شبکه‌های القاعده را در سراسر جهان هدف قرار داده و تعدادی از اعضای کلیدی آن را دستگیر کرده و یا کشته و هماهنگ کردن اعضای آن را مشکل ساخته است به‌طوری‌که هیچ اتفاقی مانند 11 سپتامبر یا شبیه به آن روی نداده است.

درست است که مبارزه با تروریسم تنها اولویت آمریکا در غرب آسیا نیست، ولی این سیاست مهم‌ترین اولویت است. این راهبرد دولت یک منطق سیاسی دارد. مردم آمریکا عموماً در مورد مداخله در خارج به‌خصوص غرب آسیا تردید دارند و آن را تهدید وجودی برای ایالات‌متحده می‌دانند. (البته در مورد فعالیت‌های مبارزه با تروریسم توافق عمومی وجود دارد) با محدود شدن فعالیت‌های ضد تروریستی در منطقه، رهبران آمریکا می‌توانند از هزینه‌های اشغال و جنگ پرهیزکرده و در مورد مسائل مهم منطقه‌ای دیگر مانند آسیا تمرکز کنند.

باوجود چندین موفقیت قابل‌توجه، تمرکز طاقت‌فرسا بر مبارزه بر تروریسم باعث آسیب به چندین حوزه از منافع آمریکا در غرب آسیا شده است.شبکه‌های تروریستی فقط به خاطر اینکه ممکن است به آمریکا حمله کنند خطرناک نیستند، بلکه این گروه‌ها علاوه بر این موضوع، باعث بی‌ثبات کردن حکومت‌های ضعیف و پرورش گروه‌های رادیکال دیگر می‌شوند. تثبیت مبارزه با تروریسم این فرصت را به آمریکا می‌دهد که از جنگ‌های داخلی و خشونت‌های منطقه جلوگیری کرده و یا از شدت آن بکاهد.

اصطلاح تروریست در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی (1960-1970) وارد فرهنگ رایج شد؛ زمانی که این واژه در مورد آزادی‌بخشان فلسطین که اقدام به هواپیماربایی و گروگان‌گیری می کردند، استفاده شد و آن‌ها ترور را نخستین ابزار دستیابی به اهدافشان می‌دانستند. بااین‌وجود این اصطلاح امروزه برای توصیف بیشتر گروهای جهادی در غرب آسیا نارسا است. حماس و حزب‌الله جنگی طولانی با اسرائیل به‌وسیله راه‌های معمولی (مانند پرتاب موشک و یا حمله به‌وسیله کماندوها) دارند؛ بااین‌حال شاخه‌های مختلف القاعده مانند القاعده یمن[4] به‌وسیله استخدام گروه‌های چریکی و عملیات‌های نظامی معمول، در حال جنگ هستند؛ حتی گروه داعش از تانک هم استفاده می‌کند.

تعدادی از این گروه‌ها حتی حکمرانی هم می‌کند؛ بیمارستان و مدرسه می‌سازند و زباله‌ها را جمع‌آوری می‌کنند؛ مانند حماس (که یک حکومت دوفاکتو[5] است و غزه را در اختیار دارد) و حزب‌الله (که بیشتر لبنان را در اختیار دارد)؛مناطق تحت کنترل القاعده هم مختلف است (در یمن و مغرب و…)؛ داعش هم که قسمت‌هایی از عراق و سوریه را در اختیار دارد.

آمریکا طیفی از منافع را در غرب آسیا دارد؛ ازجمله تأمین جریان آزاد نفت به بازارهای جهانی، حمایت از اسرائیل، جلوگیری از اشاعه سلاح‌های هسته‌ای و جلوگیری از عملیات‌های تروریستی ضدآمریکایی. بیشتر این منافع به امنیت و ثبات کشورهای هم‌پیمان آمریکا وابسته است.

واشنگتن باید تصدیق کند که همه گروه‌های تروریستی برای آمریکا تهدید نیستند؛ چند گروه مانند القاعده و با شدت کمتر القاعده یمن به دنبال حمله مستقیم به آمریکا هستند و اگر توانایی آن را داشته باشند این کار را خواهند کرد. گروه‌های دیگر باوجود نفرتی که از آمریکا دارند بیشتر بر تسلط در منطقه خود تمرکز کرده‌اند. حماس و حزب‌الله هم تقریباً همین‌طور هستند. باوجوداینکه هیچ علاقه‌ای بین آمریکا و این دو گروه نیست، ولی هیچ‌گاه عملیات تروریستی علیه آمریکا انجام نداده‌اند.

مبارزه با تروریسم تنها برای جلوگیری از حادثه‌ای مشابه 11 سپتامبر نیست، بلکه برای هدایت جنگ‌های داخلی و توقف شیوع کشمکش‌ها هم نیاز است. مبارزه با تروریسم به روش‌ها و اسلوب‌هایی نیاز دارد، حمله هواپیماهای بدون سرنشین و دستگیری مهره‌های کلیدی ممکن است برای یک گروه کوچک و سنتی‌ترمفید باشد ولی برای بیشتر گروه‌های جهادی در غرب آسیا ناکافی است.

دیپلماسی تهاجمی برای کاهش کشمکش‌های منطقه‌ای لازم است. پاکستان تااندازه‌ای از گروه‌های جهادی حمایت می‌کند، زیرا این گروه‌ها به اهداف این کشور در افغانستان و علیه هند کمک می‌کنند. القاعده یمن به علت دخالت نظامی عربستان ضد حوثی‌ها، پایگاه‌های تحت کنترل خود را افزایش داده است.

برای آمریکا شناسایی کشورهایی که در معرض جنگ داخلی هستند (ولی هم اکنون نسبتاً باثبات هستند) یک امر حیاتی است؛ کشورهایی مانند اردن و تونس. ایجاد یک ظرفیت امنیتی بلندمدت در غرب آسیا برای جلوگیری از تروریسم ضروری است.

اگر آمریکا می‌خواهد جلوی داعش را بگیرد باید بداند که بمباران هواپیماهای بدون سرنشین که در سرکوب القاعده مؤثر بود، دیگر مفید نخواهد بود. در بیشتر موارد دخالت مستقیم بسیار هزینه دارد. آمریکا می‌خواهد در آینده با نیروهای محلی کار کند و برای آن‌ها حملات هوایی و دیگر پشتیبانی‌ها را فراهم کند. لذا آمریکا بایستی همکاری خود را با هم‌پیمانان منطقه‌ای حفظ کند تا دخالت‌های خلق‌الساعه خود را کاهش دهد.

رقابت در اقیانوس هند[6]

اقیانوس هند سومین اقیانوس پهناور دنیاست که به مکانی برای رقابت فزاینده چین و هند تبدیل‌شده است. هر دو کشور اقداماتی برای اعمال‌نفوذ خود در آب‌های عمیق انجام می‌دهند. گرچه کارشناسان هنوز اعتقاددارند که احتمال درگیری نظامی بین چین و هند کم است اما تشدید فعالیت‌های نظامی، توسعه بندرها و درگیری‌های لفظی می‌تواند باعث به خطر افتادن تجارت در این منطقه‌ی حیاتیِ تجارتِ جهان شود. از طرفی نیز چالش‌های دیگر می‌تواند باعث همکاری این دو کشور مانند سایر بازیگران نیز شود.

اهمیت اقیانوس هند در این است که منطقه گسترده‌ای را از شبه‌جزیره عربستان تا اندونزی پوشش می‌دهد. این اقیانوس مهم‌ترین مسیرهای تجاری دنیا را دارا است. هم‌چنین نقاط مهم راهبردی زیادی ازجمله تنگه هرمز نیز در این اقیانوس وجود دارد. این موضوع باعث می‌شود 50 درصد از تجارت دریایی نفت جهان در این اقیانوس باشد. مسیرهای اتصال بین خاورمیانه، آفریقا، جنوب آسیا و اروپا نیز در این اقیانوس قرار دارد. از طرف دیگر آب‌های دور از ساحل نیز در این منطقه غنی از مواد معدنی و ماهی هستند که برای صادرات و مصرف داخلی بسیار مهم هستند. دلیل اهمیت این اقیانوس این است که کشورهای هند و چین هر دو نیاز به تأمین انرژی برای اقتصاد خودشان دارند. هند 80 درصد از انرژی خود را وارد می‌کند و در حال سبقت گرفتن از ژاپن به‌عنوان سومین مصرف‌کننده انرژی جهان است، لذا امنیت این منطقه بسیار مهم است.

هنگامی‌که چین و هند سعی در بالانگه‌داشتن رشد اقتصادی خود دارند، وابستگی آن‌ها به منابع تأمین انرژی و امنیت آن‌ها نیز افزایش می‌یابد. هم‌چنین تمرکز سیاست‌های ایالات‌متحده از خاورمیانه به آسیا سبب شده است که اهمیت این منطقه بیش‌ازپیش بالا رود. این موضوعات سبب شده است که هر دو کشور دست به تحرکاتی درزمینهی توسعه زیرساخت‌ها بزنند. رقابت بین این دو کشور لزوماً آشکار نیست لکن هردو کشور سعی در متحدشدن با دولت‌های کوچک‌تر منطقه دارند تا حوزه امنیتی خود را گسترده‌تر کنند. از زمان مبارزه با دزدان دریایی در 2009 چین به‌شدت در این منطقه فعال‌شده است و همچنین قصد دارد تا تجهیزات نظامی خود را جدید و مدرن کند تا بتواند از کارکنان و تجهیزات دریایی خود محافظت کند.

تاریخ این دو کشور مملو از اختلافات و نگرانی‌های هندی‌ها از رشد چین بوده است و هنوز هم اختلافات-علی رغم تلاش‌هایی که برای حل آن‌ها میشود-پابرجاست. ریشه این اختلاف‌ها در جنگ‌های مرزی 1962 و مرزهای تبت و هیمالیا هست. با این زمینه گسترش حضور چینی‌ها در اقیانوس هند برای هندی‌ها نگرانی‌هایی به وجود آورده است. چین ادعا دارد که فعالیت‌هایش انگیزه‌های تجاری دارند. ولی برخی متفکران هندی معتقدند که اقدامات پکن برای ایجاد غلبه، چیرگی و سلطه در آسیا انجام می‌شود. اگرچه اهداف و انگیزه‌های چین مورد مناقشه است لکن دو طرف در حال افزایش حضور خود هستند. چین در حال افزایش ناوگان دریایی خود می‌باشد و به همسایگان هند سلاح می‌فروشد. هند نیز در حال افزایش حضور دریایی خود در منطقه است. باوجود افزایش درگیری بین دو طرف، همکاری‌های چندجانبه بین‌المللی در مسائلی مانند دزدی دریایی، امدادرسانی و قاچاق مواد مخدر نیز در حال گسترش هست.

درنهایت کارشناسان اعتقاددارند که ساختارهای موجود پاسخگوی نیازها نیست و می‌بایست برای امنیتی پایدار و چالش‌های گوناگونی که با آن‌ها روبه‌رو هستیم دست به طراحی معماریِ جدیدی در منطقه بزنیم که با همکاری قدرت‌های شرق و غرب اقیانوس نیز باشد؛ مشکل دیگر این است که حکومت‌ها از روی برنامه به این موضوعات نمی‌پردازند و اقدام چشمگیری برای به وجود آمدن این سیستم انجام نمی‌دهند.

آمال روسيه و فرصت‌هایی براي اسرائيل در سوريه[7]

نگراني پوتين مبني بر حفظ بشار اسد در قدرت، می‌تواند اهرمي براي اعمال قدرت در دست اسرائيل باشد، اما این در شرایطی است که اسرائيل بتواند به‌خوبی از پسِ هدايت شرايط به نفع خود برآید و همچنین تحت فريب كشورهاي هم‌پیمان سعودي براي سرنگوني بشار اسد يا در پيش گرفتن اقدامي قاطعانه درصحنه‌ی سوريه قرار نگيرد.

بررسي آنچه در عمل رخ داد حاكي از آن است كه پوتين تصميم خود [مبنی به دخالت نظامي در سوريه] را از روي ترس و نه اميد، گرفته است؛ پوتين از سرنگوني بشار هراس دارد و به اين نتيجه رسيده است كه به‌جز اين گزينه [دخالت نظامي] راه ديگري پيش رو ندارد. اين ترس درصورتی‌که بتوان به‌خوبی آن را مديريت كرد، خود می‌تواند به‌مثابه حربه و اهرمي براي اسرائيل عمل كند.

در میانه‌ی سال ٢٠١٥، بررسی‌ها حاكي از فرسودگي نيروهاي ارتش سوريه به علت طولاني شدن جنگ است- اين جنگ بيش از چهار سال به طول انجاميده است- سقوط پالمیرا در ماه مي- كه توجه وسيع بین‌المللی را به خود جلب كرد- يكي از وسیع‌ترین عرصه‌های زیر پا گذاشتن حقوق انساني و تخريب آثار تاريخي در اين شهر بود كه به‌نوعی نشان از تسليم شدن نيروهاي سوري پس از مقاومت‌های سخت در مقابل تروریست‌های داعش در اين شهر و سقوط مقاومت‌های ملي سوريه در این منطقه به علاوه‌ شمال اين كشور و بلندی‌های جولان بود.

با ورود روسيه به معادلات سوريه و ورود مستشاران روس به ارتش سوريه، مسكو جايگاه ویژه‌ای را در رقم زدن سرنوشت کشمکش‌ها کسب کرد. از روزهاي آغازين ژوئن ٢٠١٥ روسيه تلاش‌های بسياري را براي شكست طرح سقوط رژيم بشار اسد انجام داده است. اين در حالي است كه روسيه در ابتدا تلاش می‌کرد تا به تفاهم و فهم متقابل از جبهه‌ی مقابل به سركردگي عربستان و به‌خصوص ولیعهد دوم اين كشور، محمد بن سلمان كه روحي دوباره در سیاست‌های سعودي در مخالفت با ايران از -يمن تا سوريه- دميد، دست يابد.

باوجود مسئله‌ی داعش به سركردگي ابوبكر البغدادي به‌عنوان خليفه، روسيه همواره در تلاش براي برقراري ارتباط با رهبري جديد سعودي بوده است. پرواضح است كه ازنقطه‌نظر پوتين، سعودی‌ها همواره به‌عنوان طرف‌های مهم مطرح بوده‌اند، چنانكه وي دو بار با پادشاه [عربستان] در مسكو، در ماه ژوئن، و در سوشي، در ماه اکتبر، ديدار داشته است. علت اين مهم را می‌توان در نقش كليدي و در سایه‌ی عربستان در قيمت جهاني نفت دانست. مهم‌ترین مؤيد اين مدعا كاهش قيمت جهاني نفت (بشکه‌ای چهل‌وپنج دلار) براثر افزايش توليد از سوي شبه‌جزیره‌ی عربستان است.

اما ديدار ماه ژوئن هم نتوانست به گرم شدن روابط ميان روسيه و عربستان، علی‌رغم مطرح‌شدن گزینه‌ی يمن به‌جای سوريه، با روند بحراني شدن شرايط (و باوجود علاقه‌ی مسكو بر القاي درخطر بودن موجوديت دولت‌های خليج [فارس] به آن‌ها) پوتين، در راستاي همكاري ايران-اسد، دست به اقدامي قاطعانه در عرصه‌ی نظامي زد؛ اگرچه پیش‌ازاین، سفر قاسم سليماني- فرماندهی نيروهاي پاسداران انقلاب اسلامي [سپاه قدس]- به روسیه نشان‌دهنده‌ی شکل‌گیری فصل جديدي از همکاری‌ها در اين سطح بود.

علی‌الخصوص پس از بحران اوكراين، اين واكنش روسيه دهن‌کجی ديگري به بلوك غرب متشكل از امريكا و كشورهاي غربي بوده است. اما پس‌ازآنکه گردوغبارها فرونشست، اين امر واضح و مبرهن خواهد بود كه اتحاد ميان روسيه و ايران و حزب‌الله لبنان نخواهد توانست سوريه را به‌عنوان يك كشور واحد تحت رهبري بشار اسد حفظ كند و درصورتی‌که تمام تلاش خود را به كار گيرند تنها خواهند توانست شمال و جنوب اين كشور را حفظ كنند تا به‌اصطلاح محور كنترل از دست نرود.

موفقيت اتحاد جهاني به فرماندهي استفان د ميستورا[8]، بسيار مطلوب است؛ اما بايد دانست كه اين بحران راه‌حل قطعي نخواهد داشت؛ اين امر با تطبيق آنچه در واقعيت رخ می‌دهد ملموس‌تر خواهد بود. در حقيقت بايد گفت كه وضعيت كنوني سوريه و تقسیم‌بندی آن فراي توانمندي هر قدرتي –داخلي و خارجي- است و بازگشت به وضعيت اوليه سال‌ها به طول خواهد انجاميد.

علی‌رغم مطلب فوق، در اسرائيل همچون ساير كشورهاي بلوك غرب، طرح‌های متعددي براي مقابله با اتحاد روسي از طريق به‌کارگیری همه‌ی ظرفیت‌های موجود براي سرنگون كردن بشار اسد ارائه شد؛ اما اين طرح‌ها تاکنون به دلايل مختلف با مشكل مواجه بوده‌اند:

نخست اينكه بشار اسد به علت عدم پايبندي به قواعد اخلاقي مورد نفرت واقع است (اقدامات وحشیانه‌ای كه از سوي داعش عليه اسيران شاهد هستيم، به‌نوعی در اقدامات رژيم اسد در استفاده از بمب‌های شيميایي يا بمباران مردم خود نيز نمود دارد!) اما بايد در قضاوت هم پايبند به اصول اخلاقي بود و اتفاقات احتمالي پس از اتخاذ يك تصميم را در نظر گرفت؛ بايد گفت كه در مورد مسئله‌ی سوريه (و نيز لبنان) هر اقدام قاطعانه‌ای به ايجاد قتل‌عامی گسترده منجر خواهد شد و تاكنون اين امر مورد انتظار ماست.

دوم اينكه در مورد سیاست‌های منطقه‌ای شايد بتوان گفت كه بهترين كار براي اسرائيل برقراري اتحاد با كشورهاي سني و علی‌الخصوص عربستان سعودي –البته در مورد تركيه و اردوغان اين امر كمتر مدنظر است- همچون متحدان غربی‌مان است؛ اما درعین‌حال می‌بایست نظرات متحدان –و ازجمله كشورهاي سني- را در نظر گرفت؛ در اين مورد بايد گفت توجه ويژه به دولت سيسي كه با هوشياري بيشتري عواقب احتمالي سرنگوني بشار اسد را دنبال می‌کند، لازم است.

و سوم اينكه انتخاب و امتحان غیرممکن‌ها عقلاني نيست؛ سرنگوني بشار اسد بسيار محتمل است اما پیش‌بینی اينكه چه كسي بجاي وي بر روي كار خواهد آمد ناممكن است. بنابراين به‌این‌علت كه پیش‌بینی رئیس‌جمهور آینده‌ی جمهوري عربي سوريه چه کسی خواهد شد و نيز افزايش ناپایداری‌ها و به دنبال آن در درون مرزهاي اسرائيل، ورود به هرج‌ومرج و اين آشفتگی‌ها بی‌دلیل است.

اما گذشته از این‌ها، ذكر اين مطلب لازم است كه گرچه پرواضح است كه روسيه و ايران در قضیه‌ی سوريه باهم همكاري دارند اما در مورد اهدافشان از اين كار بايد گفت كه از وحدت رويه برخوردار نيستند؛ روسيه براي جلوگيري از سرنگوني و اعدام هم‌پیمانش، بشار، سياست حمايت از وي را اتخاذ كرده است درحالی‌که در مورد ايران قضيه اندكي متفاوت است و هدف غايي ايران را در صحبت‌های آیت‌الله خامنه‌ای مبني بر تبديل کرانه‌ی باختري رود اردن به غزه‌ای ديگر بايد جست. به‌عبارت‌دیگر هدف نهايي ايران از اتخاذ سياست حمايت از بشار اسد، ناپايدار كردن اردن [کرانه‌ی غربي رود اردن] است و اين خود موجب افزايش خطرات عليه اسد يعني آنچه روسيه از آن ابا دارد می‌شود. لذا ميان روسيه و ايران اين اختلاف در اهداف وجود دارد و اسرائيل درصورتی‌که بتواند به‌خوبی شرايط را مديريت كند، خواهد توانست از اختلاف موجود بهترين بهره را ببرد.


[1] Congress Can Still Make a Difference on Iran, RAY TAKEYH, Politico Magazine, October 20, 2015:

http://www.politico.com/magazine/story/2015/10/iran-nuclear-deal-congress-213270#ixzz3p9oigu6C

[2] Bruce Riedel, How to end the war in Yemen, October 27, 2015:

http://www.al-monitor.com/pulse/originals/2015/10/yemeni-endgame.html

[3] Daniel L. Byman, Beyond counterterrorism: Washington needs a real Middle East policy, October 21, 2015:

http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/10/21-beyond-counterterrorism-byman

[4] AQAP

[5] De facto

[6] Asif Hasan, Rising competition in the Indian ocean, October 30, 2015:

http://www.cfr.org/regional-security/competition-indian-ocean/p37201

[7] Col. (res.) Dr. Lerman Eran; “Russian Ambitions, and Israeli Opportunities, in Partition of Syria”; October 22, 2015; The Begin-Sadat Center for Strategic Studies; Available at:

http://besacenter.org/perspectives-papers/russian-ambitions-and-israeli-opportunities-in-the-partition-of-syria/

[8] Staffan De Mistura

ارسال دیدگاه