اعلام جهاد علیه روسیه از سوی مفتیهای سعودی[1]
55 نفر از مفتیهای سعودی در ادامه فراخوانهای خود ضد روسیه (مثل فتوای 36 سال پیش در افغانستان ضد شوروی)، به خاطر دخالت نظامی روسیه در سوریه، علیه این کشور اعلام جهاد کردند. در این بیانیه از تمامی سنیها برای مقابله با «تزارها و قیصرها» که از «رژیم مسیحی» و شرکای علوی خود در دمشق حمایت میکنند، دعوتشده است. مفتیهای سعودی در این بیانیه فارسها [ایرانیها] و شیعیان عراقی و همچنین حزبالله را متهم کردهاند که از روسیه مسیحیِ ارتدکس ضد اسلام حمایت میکند. آمریکا وانمود کرده است که مخالف روسیه است ولی درواقع عضوی از جریان ضد سنی است. امضاکنندگان بیانیه یادآوری میکنند که جرج بوش در عراق جنگی صلیبی راه انداخت که منجر به ایجاد یک دولت شیعی در این کشور شد. آنها همچنین روسیه و واشنگتن را متهم کردند که در یک نقشه شیطانی همکاری میکنند.
در میان امضاکنندگان این بیانیه تعدادی از مفتیهایی که سابقه حمایت از القاعده را دارند نیز حضور دارند. این بیانیه نشاندهنده نظرات بسیاری از سعودیها درباره دخالت نظامی روسیه برای حمایت از سوریه میباشد. این بیانیه نشاندهنده تشدیدِ افراطگرایی فرقهای در منطقه است. جنگ میان شیعه و سنی در چند دهه گذشته افزایشیافته است ولی هماکنون به مرحله اوج خود رسیده است.
امنیت جدید در خاورمیانه[2]
در طول سه دهه مسئله حاکمیت بر خلیجفارس باعث شد تا ایالاتمتحده تجهیزات نظامی فراوانی را در این منطقه مستقر کند. در میان نگرانیهای منطقهای، مسائل دیگری نیز وجود دارد: ایران سعی دارد تا نیروهای ایالت متحده را از این منطقه خارج کند تا درنتیجهی آن بتواند سیاستهای خود را در منطقه اجرا کند. درصورتیکه دولتهای عربی خلیجفارس میخواهند آمریکا برای ایجاد توازن با ایران در این منطقه حضورداشته باشد.
حل این مشکل آسان نخواهد بود. ولی توافق اتمی ایران فرصتی را برای ایجاد امنیتی جدید در خلیجفارس فراهم میکند. ایجاد ساختار امنیتی جدید میتواند روابط بین ایران و دولتهای عربی منطقه را بهبود بخشد و تعهدات نظامی ایالاتمتحده را نیز کاهش دهد. شورای همکاری خلیجفارس یکی از مهمترین بازیگران موجود است که ایران، عراق و قدرتهای خارجی تأثیرگذار در منطقه در آن حضور ندارند. علاوه بر این، شورا برنامهای برای کاهش تنشها، مدیریت بحران و پیشگیری از تضاد موجود در منطقه ارائه نداده است. راهبرد جدید منطقهای ایالاتمتحده در منطقه میبایست یک راهبرد جامع برای حفظ توازن منطقه و جایگاه ایران باشد. همگام کردن ایران با ساختارهای منطقهای میتواند موجب ایجاد فرصتهای بسیاری برای کاهش تنشها میان ایرانیان و اعراب شود. یک منطقه باثبات و امن وابستگی اعراب را به ایالاتمتحده کاهش میدهد و تعادلی را در منطقه به وجود میآورد که علایق ایالاتمتحده را نیز تأمین میکند.
توصیههایی برای سیاستهای ایالاتمتحده
مشارکت فعلی ایالت متحده میبایست به تأمین یک امنیت چندجانبه در منطقه بیانجامد که شورای همکاری خلیج، روسیه، ایران، هند، اتحادیه اروپا و عراق نیز در آن حضورداشته باشند. در این مشارکت چندجانبه میبایست اولین گامها برای ایجاد امنیت طولانیمدت در این منطقه برداشته شود. مشارکت ابتدایی این کشورها میتواند همراه با حضور فراملی کارشناسان که به بررسی مسائل میپردازند، باشد. درهرصورت میبایست منافع ایران و عربستان سعودی نیز تأمین شود.
اتحاد چین و پاکستان[3]
در طول 40 سال گذشته رهبران چین و پاکستان از یکدیگر بهعنوان بهترین متحد در میان سایر کشورها یاد میکردند. آیا این لفاظیها که رهبران دو کشور در سخنرانیها به کار میبرند واقعی است؟ دو ملت چین و پاکستان هیچ اشتراک تاریخی اقتصادی و فرهنگی نداشتهاند. واسطه نزدیکی بین این دو دولت تلاشهای نظامی و ایستادگی در مقابل رقیب مشترک دو طرف یعنی هند است. ولی موضوع اتحاد بین این دو کشور از این نیز فراتر میرود.
آنچه پاکستان از رابطه با چین به دست میآورد روشن است. این کشور، تسلیحات اتمی برای پاکستان فراهم کرده است. قسمتی از برنامههای موشکهای بالستیک و حمایت ثابت دیپلماتیک برای بیش از نیمقرن از دیگر خدمات چین به پاکستان است. این اقدامات توجیه مناسبی برای تمجید رهبران پاکستان از چینیها است. درزمینهی نظامی روشن است که پاکستان نمیتوانست به این سطح از تسلیحات دست یابد. در عرصه دیپلماتیک نیز چین بدون وقفه در سازمان ملل و دیگر محافل بینالمللی از پاکستان حمایت کرده است. چین و پاکستان هرگز به روابط طولانیمدت خود پایان نخواهند داد. ما میتوانیم از صحبتهای رهبران دو کشور پیشبینی کنیم که همکاریهای نظامی این دو کشور به همان صورت ادامه خواهد یافت و همکاریهای اقتصادی نیز آغاز خواهد شد. در دیدار آینده نواز شریف و اوباما شاید اوباما تلاش کند که روابط بین چین و پاکستان را به سردی بکشاند. بههرحال نواز شریف میبایست در مقابل اوباما مقاومت کند زیرا سرمایهگذاریهای زیربنایی عظیم چین در تقابل باسیاستهای تقویت دمکراسی ایالاتمتحده در پاکستان هست و این موضوع میتواند باعث شود تا پاکستان بین آمریکا و چین بهطرف چین متمایل شود. ایالاتمتحده در مقابل پاکستان، بهتر است وارد موضوعات متفرقه نشود و به مسائل حیاتیتر ازجمله مسئله مبارزه با تروریسم و جنگ افغانستان و… بپردازد. اگر چین و پاکستان هر یک به ما اعلام کردند که هر کاری را ایالاتمتحده بخواهد، انجام میدهند؛ ما باید به این موضوع بسیار مشکوک باشیم.
آیا ترکیه میتواند اروپا را از بحران «مهاجرت» عبور دهد[4]
ترکیه برخلاف اروپا، در زمان آغاز ناآرامیها در سوریه، مرزهای خود را بر روی پناهندگان سوری گشود؛ چراکه گمان میکرد دولت بشار اسد ضعیفتر از آن است که بتواند حکومت خود را حفظ کند. بر همین اساس، رهبران اروپا حالا امیدوارند ترکیه بتواند با استفاده از قابلیتهای خود، بهعنوان یک منطقهی حائل ابدی در مقابل ورود پناهندگان به این قاره عمل کند.
اما این خود جای بحث دارد؛ چراکه ترکیه در حال حاضر مسئولیت دو میلیون پناهندهی سوری را که از ابتدای درگیریها وارد ترکیه شدهاند، بر عهده دارد و بیش از این نمیتواند بار کل کشورهای اروپا را به دوش بکشد. این در حالی است که رهبران اروپا سعی دارند ترکیه را در این ماجرا قربانی کنند و عملاً خود را از معرکه کنار بکشند.
برای حل این بحران، نکتهی اولی که باید به آن توجه شود، پخش کردن مهاجران بین کشورهای اروپایی است. این موضوع نهتنها به دلایل اخلاقی مهم است، بلکه به خاطر صیانت از دستاوردهای منطقهی شنگن حائز اهمیت است.
نکتهی دوم رسیدگی به اوضاع نهچندان خوشآیند مهاجرانی است که اکنون در ترکیه و کشورهای اروپایی پخششدهاند. عدم توجه به این موضوع منجر به بروز رفتارهای خشونتآمیز و افراطی خواهد شد که امنیت این کشورها را بهطورجدی به چالش خواهد کشید. در همین راستا لازم است به آموزش و سلامت مهاجران نیز توجه ویژهای شود.
کارشناسان عقیده دارند اروپا تنها در صورتی میتواند انتظار همکاری از ترکیه داشته باشد که چرخش اساسی در سیاستهایش، چه در مسئلهی مهاجران و چه در سایر زمینه ها-از جمله عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا- ایجاد کند؛ چراکه ترکیه از مدتها پیش خواستار پیوستن به اتحادیه اروپاست و این مسئله برای این کشور بسیار حیاتی است.
دوران طلایی روابط چین و انگلیس[5]
رئیسجمهور شی جین پینگ به دعوت ملکه، در ماه طلایی اکتبر یک سفر رسمی به انگلستان خواهد داشت. این سفر، اولین سفر رسمی رئیسجمهور چین در ده سال گذشته خواهد بود. انتظار میرود که این دیدار نشاندهنده یک نقطه عطف جدید و نویدگر یک دوران طلایی برای روابط چین و انگلیس باشد. همچنین این اتفاق، یک رویداد بزرگ در شرایط مهم جهانی و منطقهای نیز هست.
در سطح دوجانبه، روابط بین چین و انگلیس نشاندهنده حرکت پرصلابتی است. با تماسهای نزدیک و مبادلات در سطح بالا و دهها مکانیسم دوجانبه در محل، که شامل نشست سالانه نخست وزیران، گفتگوی مالی و اقتصادی، گفتگوی راهبردی، گفتگوی سطح بالای مردم چین و انگلیس است، مذاکرات عمیقی بر روی یک سری از مسائل مهم جریان دارد. از این رو میتوان گفت، روابط دوجانبه از ثبات و بلوغ بیسابقهای برخوردار است.
همکاریهای اقتصادی، تجارت، همکاریهای مالی و سرمایهگذاری دوجانبه بین چین و انگلیس بر پایه محکمی استوار است. نقاط قوت کاملاً تطابق یافته بین دو کشور، چشمانداز گستردهای برای همکاری ارائه میدهد. سرمایهگذاری چینیها در انگلیس در سه سال گذشته از مجموع سه دهه گذشته پیشی گرفته است. در طول سفر رئیسجمهور شی، رهبران دو کشور انتظار دارند تا راهحلی برای طرح توسعه بلندمدت روابط دوجانبه ترسیم کنند. همکاریهای همهجانبه چین و انگلیس عمیقتر و مشارکت استراتژیک جامع بین دو کشور قویتر و محکمتر خواهد شد. در سطح منطقهای بریتانیا یک کشور مهم در اروپا است. انگلیس سریعترین رشد اقتصادی را در بین تمامی کشورهای کلیدی اقتصادی غربی داراست. این کشور همچنین حامی فعال اصلاحات و نوآوری در داخل اتحادیه اروپا است. انگلیس بهعنوان یک معتقد راسخ به تجارت آزاد و حمایت از سطح بالایی از بازار آزاد، در حال حاضر دومین شریک بزرگ تجاری چین و مقصد نخست سرمایهگذاری خارجی چین در اتحادیه اروپا است. بریتانیا همچنین پاسخ مثبتی به ابتکار یک کمربند-یک جاده چین داده است. انگلیس همچنین رهبری در میان کشورهای توسعهیافته غربی برای پیدا کردن عضو در بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیایی را برعهدهگرفته است.
چین ضمن تعهد به سازش با اتحادیه اروپا، همکاری برای صلح، رشد و پیشرفت و حمایت از یک اروپای مرفه و متحد، به نقش انگلیس در اتحادیه اروپا ارج نهاده است. کسبوکار چین که دفاتر مرکزی منطقهای را در انگلیس ایجاد کردهاند نیز ارزش انگلیس را بهعنوان یک مرکز اقتصادی و مالی در اروپا بالا برده است. روابط چین و انگلیس که وارد یک دوران طلایی شده است، به روابط چین و اتحادیه اروپا، خصوصاً همکاری اقتصادی و تجاری چین و اتحادیه اروپا پویایی جدیدی خواهد بخشید.
در سطح جهانی، چین و بریتانیا متحدانی علیه دشمن مشترک بودند و از همدیگر در جنگ جهانی علیه فاشیستها حمایت کردند. چین و بریتانیا هفتادسال بهعنوان اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و به عنوان کشورهای بانفوذ جهانی در حوزههای وسیعی از مسائل جهانی و منطقهای مانند حفاظت از نظم بینالمللی پس از جنگ و تلاش برای پیشرفت، موضوع هستهای ایران، بیماریهای همهگیر، تغییرات آبوهوا، حفظ صلح بینالمللی و توسعه پایدار با یکدیگر کارکردهاند.
چین و بریتانیا مسئولیت مهم حفاظت از صلح جهانی، توسعه و پیشبرد سلامت همه مردم را بر دوش دارند. رابطه چین و انگلیس که به یک دوران طلایی واردشده است، دو کشور را قادر به گسترش همکاریهای منطقهای و جهانی خود و گسترش همکاریها در توسعه، ثبات و صلح جهانی میکند.
همانطور که ما چینیها میگوییم که «یک سفر هزار مایلی با اولین قدم شروع میشود» دوستان انگلیسی اعتقاد دارند که «اقدامات از کلمات مهمتر هستند». با نگاه به آینده، چین آماده است تا دست در دست انگلیس تدابیری جدی و ابتکاری برای حفظ و توسعه دوران طلایی رابطه چین و انگلیس اتخاذ کند.
آینده به چین تعلق ندارد[6]
حداقل از زمان ظهور مارکسیسم در قرن 19، شور و شوق برای اقتصاد «مدیریتشده» یک اشتیاق عجیبوغریب در روشنفکران سراسر جهان به وجود آورده است. از دهه 1920 تا دهه 1960، سوسیالیستهای فابین میگفتند که اتحاد جماهیر شوروی، چین و دیگر کشورهای کمونیستی یک مدل برتری برای توسعه صنعتیسازی پیدا کردهاند.
در دهه 1980 کاملاً واضح بود که آینده از آن مسکو نخواهد بود در نتیجه ما با نسخهای روبهرو شدیم که نسبت به مدل اقتصاد «مدیریتشده» – که توسط ژاپن و مقلدان آن در شرق آسیا اعمالشده بود- به الگوی سرمایهداری نزدیکتر بود. اقتصاد ببر آنها، آنگونه که به ما گفته بودند، میتوانست سریعاً ایالاتمتحده را در رقابت اقتصادی شکست دهد.
آن پیشبینی از اقتصاد ژاپن که از دهه 1990 بعد از انفجار حباب املاک و مستغلات وارد یک سرازیری تندشده بود، تحقق نیافت. بااینحال برای جایگزینهای آسیایی بهجای مدل لیبرال اعمالشده در ایالاتمتحده که با هیچگونه مشکلی هم روبرو نبود، شور و اشتیاق خاصی به وجود آورده بود.
در دهه گذشته چین بهعنوان اقتصاد برتر و درواقع ابرقدرت آینده اعلام شد. بااینحال در روزهای اخیر بازار سهام چین شاهد یک سقوط بوده است که با آن سایر بازارهای جهانی نیز افت کردهاند- این نشان میدهد که مسیر رو به «قرن چینی» از مسیر اتحاد جماهیر شوروی یا ژاپن که در دهههای گذشته حاکم بود، قابلاعتمادتر نیست.
درواقع، «گرگ آی پی» و «باب دیویس» از ژورنال والاستریت اشارهکردهاند که ابهام در سیستم چین در حال تبدیلشدن به یک عیب مهم است. اگر بخواهیم بهصورت شفاف بیان کنیم در سایه سیاستهای مبهم، دادههای غیرقابلاعتماد و تصمیمگیریهای نامشخص، بازار چین بهعنوان یک بازار در حال ظهور باقی خواهد ماند. بهعنوانمثال چین رشد تولید ناخالصی داخلی در سهماهه گذشته را بهطور رسمی 7 درصد گزارش داده است درصورتیکه برآورد میشود این مقدار در حالت واقعی کمتر از 3.7 درصد باشد.
ژورنال وال استریت از یک مقام سابق خزانهداری نقل میکند «در تماس با چینیها شما نمیدانید که به چه کسی زنگ بزنید و این سخت است تا مطمئن شوید که تصمیمات کجا گرفته میشود و چه کسی این تصمیمات را اتخاذ میکند.»
عدم وجود شفافیت تنها آفت چین نیست. فساد در سیستم چین گروهی است. رئیس جمهور شی جین پینگ پاکسازی برخی از مقامات حزب کمونیست را به بهانه مقابله با فساد افزایش داده است اما بسیاری به این اقدام بدگمان هستند و آن را ترفندی برای حذف رقبا میدانند چراکه رئیسجمهور به خانواده و حامیانش- کسانی که فسادشان از سایر اعضای حزب کمتر نیست- اجازه داده است همچنان سمتهای بالای فرماندهی اقتصادی را تحت کنترل خود داشته باشند.
بنابراین نهتنها سخت نیست که بفهمید چه کسی تصمیمگیرنده اصلی است بلکه متوجه نمیشوید چرا سران حزب کمونیست برخی کارها را انجام میدهند. آیا آنها در حال تلاش برای تأمین منافع کامل مردم چین هستند یا اینکه در حال انجام معامله در یک روش طراحیشده برای تأمین منافع خودشان و خانوادههایشان هستند؟
اگرچه ژورنال وال استریت، ارتباطات را ترسیم نمیکند، این نقصها برای بیشتر رژیمهای خودکامه ذاتی است. یک استثنای جزئی ممکن است که در سنگاپور پیدا شود -که بهسختی میتوان آن را یک مدل دموکراسی دانست- اما این کشور یک کار عالی از مبارزه با فساد و استانداردهای بالای حرفهای در بین مأموران دولتی انجام داده است. سنگاپور یک دولت کوچک است که از استعداد لی کوان یو سود میبرد.
به نظر میرسد که چین یک فرمول جادویی برای مدیریت اقتصادش در روشهایی که به او اجازه دهد که بدون هیچگونه زحمتی از اقتصادهای باز و لیبرال مانند آنکه در ایالت متحده است سبقت بگیرد، پیدا نکرده است. تا زمانی که چین لیبرالی بشود سخت است که رشد پیوسته اقتصادیاش را مانند دهههای اخیر تصور کرد.
حملات اولیهی روسها در سوریه ، داعش را هدف قرار نمیدهد[7]
تمرکز موج اول حملات روسیه، بر مناطق تحت تسلط شورشیانی که قلب رژیم علوی اسد را تهدید میکنند، نشان از این دارد که تمرکز مسکو بیشتر از جنگ با تروریستها، بر خود جنگ سوریه است.
اویل هفته جاری، همکاری نیروی هوایی روسیه در عملیاتی مشترک با ارتش سوریه، منجر به بمباران سه استان این کشور شد. بنا بر اطلاع منابع امنیتی در گفتگو با خبرگزاری فرانسه، جنگندههای روسی و سوری چندین حملهی هوایی به مواضع تروریستها در مناطق حماه، حمص و لاذقیه در شمال و همچنین مرکز این کشور انجام دادند.
گرچه این منبع در گفتگو با خبرگزاری فرانسه نقاط دقیق مورد حمله قرارگرفته را مشخص نکرد، بااینوجود دلیل هدف قراردادن یکی از این مناطق تروریستی که همان روستای تلبیسه است، هنوز بهوضوح مشخص نشده است. تلبیسه، روستایی در ده کیلومتری شمال حمص است که در اختیار شورشیان می باشد. هیچ نیرویی از داعش در این منطقه حضور ندارد. مبارزانی که در این منطقه وجود دارند عبارتاند از گروههای زیرشاخه القاعده یا جبهه النصره یا گروه شورشی احرار الشام و برخی نیروهای مستقل. هدف استراتژیک حملات روسیه، کمک به ارتش سوریه و نیروهای حزبالله برای شکست محاصره و حفاظت از حمص بوده است. این اقدام میتواند همچنین 1500 شورشی که منطقه الوعر در اطراف حمص را اشغال کردهاند، برای خروج از این منطقه بهطورجدی وارد مذاکره کند، همانند آنچه در زمان عقبنشینی از مرکز شهر حمص در سال 2014 انجام دادند.
در همین حال، حملات روسیه در استان لاذقیه، منطقه جبل الاکراد را مورد هدف قرارداد؛ منطقهای کوهستانی که از سال 2012 در اختیار نیروهای شورشی قرار داشت. پس از سقوط شهر جسرالشغور در آوریل گذشته، منطقه جبل الاکراد مستقیماً به منطقهی وسیع تحت حاکمیت و اشغال نیروهای جیش الفتح در شمال متصل شد. این منطقه در فاصله سی کیلومتری و به دلیل اشراف محدودهی آتش راکتهای نیروهای شورشی از کوهستان، بهمثابه دژی مستحکم برای تهدید شهر لاذقیه بهحساب میآید. اگر روسیه به پاکسازی و تأمین امنیت مناطق نوار شمالی سوریه و منطقه علوی نشین (که مسکو از آن منطقه بهعنوان پایگاه آیندهی نظامی نیروهای خود در سوریه و شرق مدیترانه یاد میکند)، امید بسته، مجبور است این مناطق را از حضور شورشیها پاک کند.
هدف دیگری که امروز موردحمله قرار گرفت، در نزدیکی محرده، شهری کوچک و مسیحی نشین در استان حماء بود که از سوی جبهه النصره تهدید میشد. مردم این شهر از وفاداران به بشار اسد هستند و به همین دلیل از سوی اکثریت مسلمانان سنی در اطراف خود، محاصرهشدهاند. این شهر همچنین تأثیر مهمی بر خطوط مقدم استان حماه در نزدیکی بزرگراه حلب دارد؛ بزرگراهی که باوجود تلاش سهساله ارتش سوریه هنوز بازگشایی نشده است. در سطحی دیگر، مداخلهی نظامی سوریه در حلب میتواند روسیه را در مرکز معادلات سوریه قرار دهد.
بهطور خلاصه، هدف موج اول حملات هوایی روسیه، تأمین امنیت مناطق تحت حاکمیت ارتش سوریه بوده است. این طرح تاکنون از تبدیل مناطق علوی نشین به پناهگاه بسیار فراتر رفته است. حملات روسیه نهتنها با نیروهای رژیم سوریه بلکه با حزبالله و حتی فراتر از آن، ایران نیز هماهنگ شده است. شبهنظامیان شیعه حضور محسوسی در اطراف حمص دارند و این به دلیل وجود روستاهای شیعه در این منطقه و همچنین نزدیکی به دره بقاع در لبنان است. برای مخالفین رژیم اسد، پیام مشخص و واضح است: ائتلاف جدید ضد تروریسم ایران، روسیه، عراق و سوریه، شروع بکار کرده است. سوریه تنها برای هدف قراردادن داعش وارد سوریه نشده است بلکه هدف آن تمامی گروههایی است که آنها را تروریست بهحساب میآورد ازجمله گروههایی که توسط پادشاهیهای حاشیه خلیجفارس و ترکیه حمایت میشوند.
آیا نخبگان ایالاتمتحده آمریکا موافق سیاست بازتوزیع درآمدها هستند؟[8]
رشد نابرابری اقتصادی در ایالاتمتحده تبدیل به موضوع بسیاری از بحثها شده است و علیرغم این قبیل توجهات، تغییری چندانی درروند بهبود این قضیه انجامنشده است.
تحقیقات اخیر مجله ساینس در خصوص نقشه زندگی آمریکایی نشان میدهد که نخبگان تصمیمگیر از ارزشهایی مانند عدالت و برابری سوءاستفاده میکنند. نویسنده در این مقاله سعی میکند تا بر اساس همین استدلال نشان دهد که چرا در خصوص مبارزه با نابرابریهای موجود اقدام اندکی انجام میگیرد.
سال پیش، ما از اعضای (APL) درباره موافقت و عدم موافقتشان پیرامون سیاست باز توزیع درآمد دولت پرسش کردیم. در این مورد دموکراتها شش برابر نسبت به جمهوریخواهها معتقد هستند که دولت باید سیاستهای مالی جدیدی در خصوص برطرف کردن نابرابری اقتصادی اتخاذ کند. نتیجه بهدستآمده از این تحقیق به سن و جنسیت و تحصیلات افراد ارتباطی نداشته و بین دموکراتها و جمهوری خواهان یکسان برگزارشده است. بر اساس مقاله مجله «ساینس» نیز برداشت میشود که نخبگان دموکرات بیشتری موافق باز توزیع درآمدها هستند.
در مقاله مجله ساینس و همچنین در آنالیز جدید ما، نخبه افراد زیر 40 سال استخدامشدهای را شامل میشود که درآمد سالیانه بالای 100 هزار دلار و مدرک تحصیلی بالا داشته باشند که مدرک تحصیلی و درآمد بالا از مختصات این گروه است. هرچند بهتر بود از واژه «نخبگان جوان» در مقابل صفت مطلق «نخبه» استفاده شود. سؤال اصلی که در این تحقیق از افراد پرسیده شد، به شرح زیر است:
عدهای معتقدند که دولت باید جهت زدودن نابرابریهای مالی بین فقیر و غنی، بهطور مستقیم اقدام کرده و با استفاده از ابزاری مثل افزایش هزینه از خانوادههای مرفه و یا کمک مستقیم به افراد بیبضاعت این اختلاف طبقاتی را از بین ببرد. در مقابل عدهای بر این باور هستند که دولت نباید مستقیماً در موضوع از بین بردن اختلاف بین غنی و فقیر دخالت کند. در اینجا مقیاسی برای نمره دهی بین 1 تا 7 مطرح میشود. در این پرسش نمره 1 به معنای دخالت کامل و مستقیم دولت جهت کاهش اختلاف درآمد ثروتمندان و فقرا است و نمره 7 به معنای عدم دخالت دولت در این موضوع بهطور کامل است. بهاینترتیب نیز اعداد هر چه نزدیکتر به 1 و 7 باشند نیز معنا میگیرند.
در خصوص پاسخگویی به این پرسش، نخبگان بیش از غیر نخبگان موافق مداخله دولت در این امور هستند. البته این اختلاف ازلحاظ آماری قابلتوجه نیست. در این خصوص دموکراتها حدود سه برابر بیش از جمهوری خواهان خواستار مداخله دولت در این موضوع اقتصادی هستند. در میان نخبگان، این آمار بالاتر نیز میرود، بهطوریکه تحقیقات نشان میدهد دموکراتهایی که بهعنوان نخبه شناخته میشوند، سه برابر سایر اعضای این حزب به مداخلات دولت اعتقاددارند.
زمانی که جدای از افراد غیر نخبه، تنها به نخبگان موردنظر در تحقیق نگاه شود، دموکراتها با امتیاز 2.4 (درجایی که امتیاز 1 به معنای دخالت کامل دولت است) از جمهوری خواهان با امتیاز 4.6 و 4.7 بسیار مشتاقتر به مداخله دولت در خصوص رفع نابرابری درآمدی در ایالاتمتحده هستند.
برخلاف این تحقیق، مقاله منتشرشده در مجله ساینس ارقامی متفاوت نشان میدهد، حال سؤال اینجاست که این تفاوت از کجا ناشی میشود؟
نکته اول، تفاوت در پرسش این تحقیق و مقاله مجله ساینس است. در اینجا مستقیماً از سیاست باز توزیع درآمدها پرسش شده درحالیکه در مقاله مجله ساینس، بهطور غیرمستقیم از مردم خواسته شده تا درآمد خود را با مردم تقسیم کنند و درواقع خصوصیات فردی افراد در خصوص سخاوت و یا خودبینی شخص را نشان میدهد. درواقع برخلاف تحقیق حاضر که مستقیماً نظر افراد را پیرامون اولویتدهی سیاستهای دولت به باز توزیع درآمدها اشارهشده است، مجله ساینس در پی آن است که میل درونی افراد برای رسیدن به برابری درآمد را دریافت کند.
توضیح جایگزین آنکه علت مخالفت نتیجه این دو تحقیق ازآنجهت است که بسیاری از نخبگانی که با سیاست باز توزیع درآمدها موافقت میکنند، در عمل مخالف آن هستند و در روز اجرای این سیاست از حمایت آن شانه خالی میکنند. چراکه در مقاله مجله ساینس، فرد در مقابل یک گزینه فرضی قرار ندارد و باید بهطور حقیقی درآمد خود را به دیگران بسپارد. از همینجا مؤلف مقاله این مجله به نتیجه میرسد که در صورت وقوع این سیاست، نخبگان با آن مخالفت خواهند کرد. هرچند تحقیق حاضر خلاف این جهت را (حداقل در نخبگان دموکرات) نشان میدهد اما این مسئله نیازمند تحقیقات گستردهتری است تا روشن شود چرا تصویب چنین سیاستی تا این اندازه دشوار مینماید. به نظر میرسد یکی از دلایل این موضوع این مسئله باشد که افراد با درآمد پایین که از برقراری سیاست باز توزیع درآمدها منفعت میبرند، مشتاق به رأی دادن و شرکت در فرآیندهای سیاسی نیستند. از طرف دیگر حامیان این طرح هم به دلیل تقسیم درآمدشان با سایر افراد، حاضر به حمایت کامل از این سیاست نمیشوند.
التهاب در اورشليم: ورای تلاشها برای ثبات[9]
در هفتههای اخير شاهد بروز التهاباتي در اورشليم و بهخصوص در مناطق عرب نشين در حرم قدسي شريف بوديم. مسئلهی پرتاب سنگ به مسئلهی امنيتي متداول در اورشليم، مبدل شده است؛ علیالخصوص در [منطقهی] آرمن هاناتزيو در همسايگي [منطقهی] «ثور باهر» اين امر بيشتر احساس میشود.
التهابات در حرم قدسي شريف مسئلهی كليدي در کشمکشهای اسرائيلي-فلسطيني و بازيگران درگير در اين پرونده است. اسرائيل در اين مسئله با نوعي دوگانگي روبرو است: از سويي نمیخواهد حاکمیت خود را در اين منطقه به گروههای تندرو فلسطيني بسپارد و از سوي ديگر نيز نمیخواهد كاري كند كه به تخريب چهره اين كشور در جامعهی جهاني و تبعات مضر آن منجر شود. ضمن اينكه اين التهابات، بر اردن نيز تأثیراتی را به دنبال خواهد داشت؛ چرايي اين مهم را در دو مؤلفه بايد جست:
• اول اينكه پادشاه اردن، ملك عبدالله، نمیتواند نسبت به جمعيت فلسطينيان اين كشور و تأثیراتی كه التهابات اخير بر آنان داشته است، بیتفاوت باشد.
• در ثاني ملك عبدالله همواره مدعي حفاظت از مکانهای اسلامي واقع در اورشليم بوده است؛ لذا بازهم نمیتواند نسبت به اين مهم بیتفاوت باشد.
نکتهی ديگر اينكه، التهابات اخير در حرم قدسي شريف به ضرر وجههی رسمي رهبري فلسطين كه رياست جنبش فتح و حكومت فلسطين را بر عهده دارد- يعني محمود عباس- خواهد بود. بهعبارتدیگر بايد گفت [اين اتفاقات] به ابزاری برای حماس و جنبشهای اسلامي در اسرائيل (علیالخصوص در قسمتهای شمالي) و نيز بازيگران خارجي چون قطر و تركيه كه در جستجوي راهي براي بهره جستن از اين اتفاقات جهت بازيابي جايگاه خود در ميان كشورهاي اسلامي هستند، تبدیل خواهد شد.
بااینوجود آنچه بايد گفت قرارگیری در تنگنا از سوي بازيگران اين پرونده است؛ شایانذکر است كه دولت اسرائيل تمايلي براي جلوگيري از ورود سياستمداران راستگرا در زمانهای حساس ندارد؛ امري كه به عاملي براي تضعيف اسرائيل و [امكان] تبديل دولت بهعنوان هدفي در دسترس براي انتقاد را فراهم میکند؛ چراكه دستگاه حكومتي اسرائيل در برقراري حاكميت خود بر حرم قدسي شريف و اختصاص مکانهای مقدس براي يهوديان موفق نبوده است. حكومت فلسطيني نيز بهنوبهی خود در وضعيت ویژهای قرار دارد و هرگونه اهمالي در اين عرصه انتقادات شديد رقيب خود يعني حماس را به دنبال خواهد داشت؛ تا هم بتواند عدمکفایت محمود عباس را نشان دهد و هم در جامعه خود را مطرح کند.
همچنين ملك عبدالله به نمايندگي از اتحادیهی عرب لایحهای را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد فرستاد كه در آن از سیاستهای اسرائيل انتقاد شده بود؛ اما اين اقدام پادشاه اردن نشاندهندهی تلاش وي براي تغيير وضعيت موجود است. شوراي امنيت هم بجاي [تصويب] لايحه [و محكوم كردن اسرائيل] تنها به ابراز نگراني شديد از خشونتها در منطقه اكتفا كرد. شایانذکر است كه وضعيت ایجادشده، افكار عمومي اردن را در جهت اعمال فشار بر پادشاه اين كشور جهت اتخاذ موضع قاطعانهتری در مواجهه با اسرائيل سوق داده است. از سويي تلاش پادشاه اردن در فراخواندن دو طرف اسرائيلي و فلسطيني به حفظ آرامش، نوعي همكاري با اسرائيل و به رسميت شناختن حاكميت اسرائيل در اين منطقه تلقي میشود كه طبیعتاً به منافع اعراب، فلسطينيان و مسلمانان آسيب وارد آورده و به دنبال آن به افزايش تحريكات عليه ملك عبدالله، پادشاه اردن، منجر میشود. از سوي ديگر واضح و مبرهن است كه ملك عبدالله از گسترش التهابات موجود و تأثیر احتمالي آن بر منافع حياتي اردن احساس نگراني میکند.
بايد گفت كه اسرائيل میبایست در فضاي دوگانه ميان توانمندي خود بر استيلاي امنيتي و كنترل آن و نيز آزادي عبادت كه هدف و نيت اسرائيل است، عمل كند. ضمن اينكه با توجه به رابطهی اسرائيل و اردن و نقش كليدي ملك عبدالله در حرم قدسي شريف، اسرائيل میبایست به اقتضائات افكار عمومي خود و آزادي رفتوآمد يهوديان به اين مكان توجه ويژه مبذول دارد.
تصميم وزير دفاع مبني بر شناسايي مرابطین و مرابطات (گروهي از مردان و زنان كه توسط شاخهی شمالي حركت اسلامي تشکیلشده و مسئول ايجاد تلاطمهای اخير بوده است) بهعنوان نهادي غيرقانوني و اخراج رسمي آنها از حرم قدسي شريف و افزايش روزافزون بازديدكنندگان يهودي و زیر پا گذاشتن محدودیتهای عبادت از سوي جهودان، بهعنوان شواهدي از نيت اسرائيل مبني بر برهم زدن وضعيت پايدار حرم قدسي شريف مطرح میشود. در حقيقت شرايط ایجادشده ناتواني احزاب متعادل فلسطيني و پادشاهي اردن در جلب نظر ساير گروهها و در نتیجه پيوستن آنها به ساير منتقدان (علیرغم خواست اصلي خود) را به دنبال داشته است كه اين خود بر شعلهور شدن هرچه بيشتر التهابات و کشمکشها دامن میزند.
بحران كنوني چندين ماه به طول انجاميده و اخیراً به خشونت منجر شده است كه به علت [تقارن] اعياد اسلامي و يهودي و جلسهی عمومي سازمان ملل متحد [بوده است.] اما حل اين بحران اعمال سیاستهای جامع را میطلبد نه صرفاً گشودن آتش بر روي يكديگر- چیزی که همين حالا در حال وقوع است-. اين سیاستهای كلي و جامع بايد بهگونهای باشند كه علاوه بر دربرداشتن تلاشها در جهت بازگرداندن ثبات به منطقه، شامل تلاشها و برنامههایی براي افزايش حضور نيروهاي پليس و نظامهای حقوقي در جهت اعمال مجازات شديد باشد. ضمن اينكه میبایست تلاشهایی صورت گيرد تا هم از ميزان تندروي برخي يهوديان كاسته شود و نيز راههای ديپلماتيك در دستور كار قرار گيرد تا بتوان حقايق موجود در پس پردهی حوادث حرم قدسي شريف را با تأکید بر خشونتهای فلسطينيان در معرض ديد جامعهی جهاني قرارداد. لازم به ذكر است كه اسرائيل میبایست در جهت تغيير وضع موجود در حرم قدسي شريف با تأکید بر بيرون راندن تحریککنندگان كه از سوي حماس و شاخهی شمالي جنبش اسلامي تغذيه میشوند بكوشد و بهجای آن نفوذ موسسهی وقف اردن را در اين مكان افزايش دهد تا بتواند گوي سبقت را از محمود عباس برباید و از بهره برداری وي از اين مسئله در راستاي بیاعتبار كردن اسرائيل در جامعهی جهاني جلوگيري به عمل آورد.
در آخر بايد گفت بنيامين نتانياهو میبایست ارتباط خود را با ملك عبدالله تقويت كند و ترجیحاً ديداري را با ملك عبدالله، پادشاه اردن و رئیسجمهور مصر و پادشاه مراكش كه رياست كميسيون بیتالمقدس سازمان همکاریهای اسلامي را بر عهدهدارند، ترتيب دهد. موضوع اين ديدار میبایست تأمین امنيت حرم قدسي شريف بهعنوان مكاني مقدس براي همهی اديان مهم و سمبلي از همکاریهای منطقهای براي جلوگيري و مقابله با تحميل فضاي [ناامن] ایجادشده توسط گروههای تندرو باشد.
چرا میتوان از یک جنگ سرد جدید اجتناب کرد[10]
وضعیت روابط ایالاتمتحده و روسیه خوب نیست. با الحاق کریمه به روسیه و تجاوز این کشور به شرق اوکراین و حملات هوایی جدید به سوریه، روابط دو کشور آمریکا و روسیه به پایینترین حد خود پس از جنگ سرد رسیده است. اوباما و پوتین از فرصت مجمع عمومی سازمان ملل استفاده کرده و به یکدیگر زخمزبان زدند که این بهنوبهی خود شکاف بین دو کشور را بیشتر کرده است.
اما آیا این دشمنی اولیه به این معنی است که جنگ سردی جدید اجتنابناپذیر است؟ آندره ریچوویچ و یووال وبر در پست اخیرشان در این سایت استدلال کردند که اجتناب از یک جنگ سرد جدید نیاز به یک چارچوب امنیتی نوین برای اروپا دارد؛ اما آنها تصور نمیکنند که بتوان به چنین چارچوبی دست یافت.
با توجه به شرایط کنونی، خوشبینی به این وضعیت، نادانی و سادهانگاری است. ما بههیچوجه جنگ سردی با هزینههای زیاد را قبول نمیکنیم. هزینههای ایالاتمتحده بهتنهایی در دوران جنگ سرد 18 تریلیون دلار بوده است. درگیری روسیه و آمریکا در آن زمان موجب بیثبات کردن تمام جهان و ترس و وحشت از جنگی هستهای شده بود.
بدبینی نسبت به چشم اندازهای مثبت در مذاکره، در روابط بینالملل معمول است؛ اما آن نباید بهانهای برای انفعال باشد. ما در جای دیگر استدلال کردیم که رویکرد (راه میانه) دولت اوباما نسبت به روسیه مبنی بر حفظ همکاریها در مورد مسائل مهم جهانی و اعمال فشار بر روسیه دربارهی اقداماتش در اوکراین، در درازمدت، سیاستی ناپایدار است. بهناچار ایالاتمتحده میبایست از میان جنگ سردی جدید و مذاکره بر سر راهحلها برای بحران با روسیه، یکی را انتخاب نماید.
ما اذعان داریم که چنین معاملهای شامل سازشهای دشواری خواهد بود؛ اما سؤال کلیدی این است که آیا حتی اگر تلاشها منجر به شکست شود، راه دیگری غیر از مذاکره برای حلوفصل بحرانها وجود دارد یا نه. ازآنجاییکه ما، وبر و روکوویچ همگی توافق داریم که جایگزین مذاکره چیزی جز جنگ سرد جدید نخواهد بود؛ لذا ارزش گزینهی مذاکره بسیار بالا است؛ حتی اگر چشمانداز، زیاد موفقیتآمیز نباشد. دستیابی به راهحل از طریق مذاکرات غیرممکن نخواهد بود. اعتراضهای روکوویچ مبنی بر بالا بودن مشکلات تعهد و امتیازات داخلی واقعی اما اغراقآمیز است.
مشکلات تعهد در هر مذاکره بینالمللی وجود دارد. در این مورد روشن است که هیچیک از طرفین در مورد تعهد طرف مقابل متقاعد نمیشوند؛ اما برای دستیابی به یک راهحل از طریق مذاکره، میبایست طرفین بیاعتمادی خود را کاهش دهند. نه ایالاتمتحده و نه اتحاد جماهیر شوروی هیچگاه به یکدیگر اعتماد نکردند؛ اما قطعاً قادر به یافتن توافقی موردقبول دو طرف بودند. کلید دستیابی به توافقات بینالمللی اعتماد نیست؛ بلکه شرایطی است که تمام طرفین برای رسیدن به منافع خود آن را قبول کنند.
ریکوویچ و وبر بهدرستی به اهمیت سیاست داخلی طرفین تأکید میکنند. اگر در این قرارداد، روسیه کریمه را برگرداند و آمریکا نیز گسترش ناتو را محدود کند؛ از این هزینهها بهراحتی نمیتوان گذشت. هدف از مذاکره، پیدا کردن شرایطی موردقبول دو طرف است.
ممکن است روسیه و آمریکا قادر به مذاکرهای موفقیتآمیز نباشند، اما از دیدگاه راهبردی، استدلال آنها به یک توجیه نظری استادانه برای عدم اقدام نیاز دارد. درواقع ریکوویچ و وبر پیشبینی کرده بودند که توافق هستهای ایران حاصل نخواهد شد اما متعجبانه این توافق حاصل شد. حتی بالاتر از تحلیلگران، سیاستگذاران هم نمیدانند که آیا مذاکرات به نتیجه میرسد یا خیر؛ مگر آنکه تلاشی صورت گیرد که در این مورد (روابط روسیه و آمریکا) تلاشی انجام نمیپذیرد.
در پایان روشن نیست که چرا مذاکرات میان روسیه و آمریکا اینچنین پیچیده است. نکتهی کلیدی این است که توافقی که به نفع همهی طرف ها باشد، آسانتر خواهد بود. تا زمانی که احتمال دستیابی به یک بازی برد-برد وجود دارد، رسیدن به توافق غیرممکن نخواهد بود. تا آنوقت که گزینهی جایگزین گران تمام میشود، بهتر است گزینه مذاکره را امتحان کنید.
تأثیر جنگهای اقتصادی جهان بر اقتصاد کشورهای حاشیه خلیجفارس[11]
بیثباتی در وضعیت بازارهای تجاری جهان، تهدیدی برای درآمد و ثروت کشورهای حاشیه خلیجفارس است. کاهش 7 درصدی ارزش سهام تجاری چین در 24 اوت [2 شهریور] باعث کاهش 6 درصدی مجموع سود سهام کشورهای حاشیه خلیج فارس شد؛ همچنین کاهش قیمت نفت، هزینههای جنگ، تغییرات شدید سیاسی و نوسانات قیمت ارز و طلا نیز به این امر کمک کرده است. این شرایط میتواند برای مدتی ادامه داشته باشد. اقتصاد جهانی ممکن است تا سال 2017 و فراتر از آن نتواند بهبود یابد. اقتصاد جهانی، با جنگها و رقابتهای اقتصادی نیز درگیر است. جنگ ارزی و قیمتگذاری نفت بین چین و آمریکا در بدترین وضع خود در حال گسترش است. درنتیجه کشورهای حاشیه خلیجفارس باید چالشهای اقتصادی پیش رو را فهم کنند. آنها باید راهبردهای بومی خود را برای تولید نفت، مدیریت اوراق بهادار و ذخیره طلا گسترش دهند.
شش ماه از ماه فوریه و آشفتگی بازارهای جهانی میگذرد. بهبود اقتصاد آمریکا یک دلگرمی ایجاد کرده است، ولی این وضع لزوماً ثابت نمیماند. در مقابل اقتصاد چین که بهطور معجزهآسایی در سه دهه گذشته رشد یافته است، هماکنون نشانههایی از فرسودگی را نشان میدهد. بازارهای اروپا در وضع بیسروسامانی بسر میبرند. همهی این بالا و پایین شدنها بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر اقتصاد کشورهای تولیدکننده نفت تأثیر میگذارد.
محمد العریان، رئیس بخش اقتصادی شرکت آلیانتس در مصاحبه با شبکه سی ان ان اظهار داشت که قیمتهای نفت برای دورهای طولانی جهشی نخواهد داشت و به سطح قبلی بازنخواهد گشت. وی صحبتی در مورد اینکه این دوره چقدر طول میکشد (و منظور از سطح قیمتهای قبلی چیست) بیان نکرد. وی اعتقاد دارد که روسیه، ونزوئلا و نیجریه ضربه شدیدتری از افت قیمت نفت خواهند خورد. در این کشورها نفت و گاز جزو بیشترین صادرات (70 درصد) است و حدود 30 تا 50 درصد تولید ناخالص ملی[12] را تشکیل میدهد. این کشورها یا از کمبود منابع خارجی رنج میبرند (مانند نیجریه و ونزوئلا) و یا از کاهش شدید این منابع ضرر میبینند (مانند روسیه).
در مقابل عربستان (بزرگترین صادرکننده نفت) و امارات درآمدهای خارجی زیادی دارند. ممکن است که این کشورها با کسری بودجه مواجه شوند ولی آنها میتوانند بهوسیله قرض (از داخل یا خارج کشور) از عهده آن بربیایند. حدود سی سال پیش عربستان در مقابل فشار کشورهای عضو اوپک[13] تسلیم و میزان تولید نفت خود را حدود 20 تا 30 درصد کاهش داد.کشورهای حاشیه خلیجفارس میتوانند با کاهش هزینههای خود (به حدی که اثر منفی و واکنش عمومی را در پی نداشته باشد) این وضع را مدیریت کنند. این کشورها و دیگر کشورهای عضو اوپک فشارهای فزایندهای را بر عربستان برای کاهش تولید نفتش وارد میکنند، زیرا بر اساس محاسباتشان قیمت نفت خیلی پایین است.
پارادوکس چین
جمله «اگر فرانسه عطسه کند، جهان سرما میخورد» منسوب به مترنیخ است. بعدها این عبارت برای آمریکا مورداستفاده قرار گرفت؛ بهخصوص بعد از سال 1929 که رکود بزرگ اقتصادیِ آمریکا، سراسر جهان را در برگرفت. بحران مالی سال 2008 بهسرعت از والاستریت به اقتصادهای جهان منتقل شد. نابسامانی اخیر چین دو واقعیت را به اثبات برساند؛ اول، وقتی اقتصاد چین به لرزه درآمد، اقتصادهای جهانی به لرزه درآمدند؛ دوم، با در دست گرفتن ابتکار عمل و توجه به بازار سهام خود باعث شد کشورهای دیگر نیز در همان جهت واکنش نشان دهند. آیا این کار به این معناست که اقتصاد چین بهاندازه آمریکا مهم است؟ تأثیر بحران در چین بر اقتصاد کشورهای حاشیه خلیجفارس چیست؟ زورآزماییها میان آمریکا و چین از سال 2005 که چین جایگاه دوم قدرتهای بزرگ اقتصادی را داشت، شروع شده است. از همان زمان، آمریکا تلاشهایی برای مقابله با چین و بیارزش کردن ارز این کشور به عملآورده است.
پروفسور رابرت ماندل، برنده جایزه نوبل اقتصاد در 1999 است؛ وی اظهار داشته است که ثبات اقتصاد جهانی نیازمند این است که بهجای یک ارز، از سه ارز منطقهای استفاده شود. بعد از بحران مالی سال 2008 میلادی و در اجلاس توسعه و تجارت آمریکا گفته شد که دلار نمیتواند تنها منبع ارز جهانی باشد. چینیها دستبردار نبودند و تلاشهایی برای از بین بردن سیستم تک ارزی انجام دادند؛ ازجمله انتشار کتابی به نام «جنگ ارزی». بهطور خلاصه، جنگ ارزی در حال تبدیل به جنگ اقتصادی است. چین که وابسته به منابع انرژی خارجی است، در حال تلاش برای کسب امتیازات کشف منابع نفتی در بسیاری از کشورهای آفریقایی (الجزایر، کنگو و سودان) و چند کشور آسیای مرکزی (جمهوریهای شوروی سابق) است.
چینیها با اجرای دو برنامه باعث اضطراب آمریکاییها شدهاند؛ احیای جاده قدیمی ابریشم و ایجاد بانک بینالمللی برای تأمین مالی پروژههای زیرساختی در جهان. در آغاز آمریکا تلاش کرد که با فشار بر همپیانانش از پیوستن آنها به این بانک جلوگیری کند اما زمانی که پافشاری اروپاییها و بسیاری دیگر از کشورهای توسعهیافته را مشاهده کرد، مانع آنها نشد. گروه بریکس[14](برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی که 42 درصد جمعیت جهان و 20 درصد تولید ناخالص ملی آن را تشکیل میدهند) مشکل ترسناک دیگری برای آمریکا است.
درمجموع میتوان گفت ضرر 130 میلیارد دلاری برای سرمایهگذاران هر دو بخش خصوصی و عمومی کشورهای حاشیه خلیجفارس در یک روز، تذکری مهم بود. زنجیره این بیثباتیها در سالهای 1987، 1996، 2004 و 2012 این مفهوم را میرساند که حداقل هر 8 یا 9 سال یکبار این اتفاقات میافتد.
[1] Bruce Riedel, Déjà vu? Saudi clerics declare jihad on Russia, October 7, 2015, http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/10/07-saudi-clerics-declare-jihad-russia-riedel
[2] Brief, imagining new security order in Persian gulf, October 14, 2015, http://carnegieendowment.org/2015/10/14/imagining-new-security-order-in-persian-gulf/ij3s
[3] Jonah Blank, Pakistan and Chinas almost alliance, October 14, 2015, http://www.rand.org/blog/2015/10/pakistan-and-chinas-almost-alliance.html
[4] Sinah Ülgen, “Turkey Can’t Be Europe’s Gatekeeper”, Carnegie Europe, at:
<http://carnegieeurope.eu/2015/10/01/turkey-can-t-be-europe-s-gatekeeper/iieh>
[5] Xiaoming, Liu “A golden time for China and Britain”, chathamhouse.org,25 September 2015
At: https://www.chathamhouse.org/publication/twt/golden-time-china-and-britain
[6] Max Boot “THE FUTURE DOES NOT BELONG TO CHINA”, chathamhouse.org, 25 Aug 2015
At: https://www.commentarymagazine.com/foreign-policy/asia/chinese-economy-slow-down/
[7] Fabrice Balanche-Initial Russian Strikes in Syria Are Not Targeting ISIS-The Washington Institute-September 30, 2015
https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/initial-russian-strikes-in-syria-are-not-targeting-isis
[8]Michael Pollard and Katherine Grace Carman,” Do Young ‘Elites’ Favor Income Redistribution?” RAND Corporation, October 8, 2015, At <http://www.rand.org/blog/2015/10/do-young-elites-favor-income-redistribution.html#fn1>
[9] Michael, Kobi; Eran, Oded; “Escalation in Jerusalem: Beyond Stabilization Efforts”; September 20, 2015;The Institute for National Security Studies; Available at:
http://www.inss.org.il/index.aspx?id=4538&articleid=10635
[10] Jeremy Shapiro and Samuel Charap, Why a new Cold War can be avoided, The Brookings Institution, اکتبر 7, 2015 3:20pm,
http://www.brookings.edu/blogs/order-from-chaos/posts/2015/10/07-avoiding-a-new-cold-war-shapirocharap?rssid=russia+and+eurasia&utm_source=feedblitz&utm_medium=FeedBlitzRss&utm_campaign=FeedBlitzRss&utm_content=Why+a+new+Cold+War+can+be+avoided
[11] Robert A. Mundell, The World Economic Wars: Their Impact on the GCC Economies, 04 October 2015, http://studies.aljazeera.net/en/reports/2015/10/2015104103311446530.htm
[12] GDP
[13] OPEC
[14] BRICS