اندیشکده‌های جهان عرب در هفته‌ای که گذشت؛ شماره‌ی 36 (متن + pdf)

در سلسله گزارش‌های "اندیشکده‌های جهان عرب در هفته‌ای که گذشت" بنا داریم به رصد هدفمند اندیشکده‌های تاثیرگذار و مهمِ جهان عرب در زمینه‌ی تحولات مهم منطقه‌ای و مرتبط با جمهوری اسلامی ایران بپردازیم. این گزارش‌ها ان‌شاءالله به صورت هفتگی در پایگاه اینترنتی اندیشکده‌ی راهبردی تبیین منتشر خواهد شد.
در سلسله گزارش‌های "اندیشکده‌های جهان عرب در هفته‌ای که گذشت" بنا داریم به رصد هدفمند اندیشکده‌های تاثیرگذار و مهمِ جهان عرب در زمینه‌ی تحولات مهم منطقه‌ای و مرتبط با جمهوری اسلامی ایران بپردازیم. این گزارش‌ها ان‌شاءالله به صورت هفتگی در پایگاه اینترنتی اندیشکده‌ی راهبردی تبیین منتشر خواهد شد.

ائتلاف اعراب و درگیری در یمن … هزینه‌ و آینده‌ی جنگ[1]

به نظر می‌رسد واقعه‌ی کشته شدن شماری از سربازان عربستانی، اماراتی و بحرینی در یمن، طی ماه سپتامبر 2015، درگیری یمن را به‌سوی روندهای پیچیده‌تری به‌پیش می‌برد. این رویداد، بزرگ‌ترین زیان انسانی کشورهای عضو ائتلاف عربی از آغاز عملیات نظامی در ماه مارس گذشته است. افزون بر این زیان انسانی، هزینه‌های جنگ نیز چشم‌گیر شده است. این امور زیان‌بار انسانی و مالی، پرسش‌های بنیادینی را در خصوص آینده‌ی عملیات نظامی در یمن، طول جنگ و میزان زیان قابل‌تحمل از سوی کشورهای عربی برای ادامه‌ی جنگ، پیش‌رو قرار می‌دهد؛ به‌ویژه آن‌که دخالت زمینی در یمن زیان‌های بیش‌تری نسبت به راهبرد بمباران هوایی در دل خود خواهد داشت.

راهبرد نظامی کشورهای ائتلاف از زمان اعلان آغاز عملیات «توفان قاطعیت» در 26 مارس 2015 شاهد تحولات مرحله به مرحله‌ای بوده که به پیش‌بینی دستاوردها و ازدست‌داده‌های این جنگ وابسته هستند. محدود کردن عملیات نظامی به حملات هوایی تغییری در معادله‌ی درگیری ایجاد نکرد؛ بلکه بالعکس باعث آن شد که کشورهای عضو ائتلاف به‌جای آن‌که بتوانند اهداف خود را محقق سازند، هزینه‌های بیش‌تری بپردازند؛ درنتیجه‌ی همین برداشت بود که دخالت زمینی در یمن امری ضروری به نظر آمد. در 14 جولای 2015 با آغاز عملیات «پیکان طلایی» حمله‌ی زمینی به یمن آغاز شد که هدف آن آزادسازی جنوب یمن از سیطره‌ی «انصار الله» و نیروهای «علی عبدالله صالح» بود، در این مرحله از درگیری، کشورهای عضو ائتلاف، آشکارا از مشارکت نیروهای زمینی خود در درگیری‌های درون یمن پرده برداشتند، امری که اوضاع جنگ را دگرگون ساخت؛ چه آن‌که نیروهای این کشورها از سوی «انصار الله» و هم‌پیمانان آن‌ها مورد هدف قرار گرفتند و بر این کشورها فشار وارد گشته و زیان‌های انسانی و مادی بیش‌تری دیدند.

در این راستا، عملیات نظامی پایدار در یمن، هزینه‌ها و زیان‌هایی را برای کشورهای عضو ائتلاف در پی خواهد داشت که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

1. زیان‌های انسانی: عربستان سعودی، امارات و بحرین به‌طور ویژه دچار چنین زیانی هستند. همسایگی جغرافیایی میان عربستان سعودی و یمن به «انصار الله» و نیروهای علی عبدالله صالح توان انتقال درگیری به خاک عربستان را بخشیده تا از این راه زیان‌های انسانی بیش‌تری را به این کشور وارد آورند. برخی از پیش‌بینی‌ها – در زمانه‌ای که آماری در خصوص زیان‌های انسانی عربستان سعودی وجود ندارد- بیانگر آن است که از آغاز عملیات «توفان قاطعیت» تا پایان ماه جولای گذشته، شمار کشته‌شدگان عربستانی در جنگ علیه یمن به 122 تن رسیده است. افزون بر این، بیش از 1000 تن مجروح شده‌اند. این شمار از افراد که هم نظامیان را در برمی‌گیرد و هم غیرنظامیان را، ناشی از بمباران پیاپی مناطق «نجران» و «جازان» در عربستان، به‌وسیله‌ی خمپاره‌اندازها و کاتیوشاها توسط «انصار الله» است. امارات در جایگاه دوم زیان‌های انسانی قرار دارد؛ چه آن‌که دستگا‌ه‌های اماراتی اعلام کرده‌اند که نزدیک به هشت سرباز اماراتی در ماه‌های اخیر کشته‌شده‌اند و افزون بر این، 45 سرباز نیز در روز 4 سپتامبر 2014 به هلاکت رسیدند.

 

2. هزینه‌ها‌ی مالی: اندازه‌گیری این هزینه‌ها در زمان کنونی دشوار است و کشورهای عضو ائتلاف نیز از اعلام ارقام واقعی پرهیز می‌کنند. برخی از پیش‌بینی‌های غیررسمی در آغاز عملیات نظامی با مقایسه این جنگ با جنگ‌های مشابه، بیانگر آن بود که عربستان سعودی ماهانه‌ نزدیک به 175 میلیون دلار را به عملیات هوایی علیه یمن تخصیص می‌دهد و این هزینه با توجه به حمله‌ی زمینی از سوی نیروهای سعودی رو به افزایش است. میزان زیان ناشی از حملات «انصار الله» به مناطق مرزی، زیان‌های واردشده به بالگردهای آپاچی و جنگنده‌های F16 را باید به رقم بالا افزود.

 

3. ادامه‌ی درگیری: درگیری کنونی – بر پایه‌ی داده‌های کنونی و آینده‌نگرانه- چالش‌هایی را برای کشورهای عضو ائتلاف در پی خواهد داشت که در تهدیدات مستقیم نظامی نمود می‌یابند. مقصود از تهدیدات مستقیم نظامی، حملاتی است که «انصار الله» به خاک عربستان سعودی کرده و به افزایش هزینه‌ی درگیری برای ریاض انجامیده است.

 

4. اوضاع یمن: رویارویی نظامی میان نیروهای ائتلاف و «انصار الله» و هم‌پیمانانش، کاملاً به شکننده شدن اوضاع انسانی در یمن انجامیده است. بر پایه‌ی آمارهای سازمان ملل متحد شمار جان‌باختگان به بیش از چهار هزار تن رسیده که نزدیک به نیمی از آن‌ها غیرنظامی هستند و نزدیک به 80 درصد از یمنی‌ها نیز نیازمند کمک هستند.

 

پیش‌بینی می‌شود که داده‌ها در خصوص هزینه‌ی جنگ علیه یمن افزایش یابد؛ چه آنکه کشورهای رقیب منطقه از اوضاع یمن برای زیان رساندن به چهره‌ی اخلاقی و قدرت نرم کشورهای عضو ائتلاف بهره‌ بگیرند و افزون بر این، در آینده از کشورهای عضو ائتلاف خواسته خواهد شد که به یمن یاری برسانند که این خود به معنای افزایش هزینه‌ی جنگ خواهد بود.

عربستان سعودی به‌یک‌باره از پیگیری روند نظامی اقدامات خود علیه یمن دست بر نخواهد داشت؛ درنتیجه‌ی این امر، احتمال می‌رود معادله‌ی جنگ در یمن در مراحل پسین، درگرو یکی از سه معنای بنیادین زیر قرار گیرد:

1. برآورد تصمیم سازان سعودی مبنی بر ادامه‌ی جنگ، چنان باشد که هزینه‌ها هنوز هم قابل‌پذیرش است و درنتیجه، ادامه‌ی جنگ و پیگیری روند نظامی تا شکستن اراده‌ی «انصار الله» جهت زیان رساندن به ایران به‌عنوان هدف جنگ، ادامه یابد.

 

2. عامل زمان به‌عنوان عاملی تعیین‌کننده در معادله‌ی جنگ است، اگر کشورهای عضو ائتلاف بتوانند اهدافشان را در برهه‌ی زمانی کوتاه‌تری به دست آورند، حجم زیان‌هایی که می‌بینند کم‌تر خواهد بود.

 

3. تغییر موضع «انصار الله» و به رسمیت شناختن قطعنامه‌ی شماره‌ی 2216 شورای امنیت و درنتیجه، بیرون رفتن نیروهای مسلح «انصار الله» و «علی عبدالله صالح» از همه‌ی مناطقی که به تصرف درآورده‌اند؛ به‌ویژه صنعا.

«داعش» در منطقه‌ی خلیج‌فارس چگونه می‌اندیشد؟[2]

به نظر می‌رسد که منطقه‌ی خلیج (فارس) از جایگاه ویژه‌ای نزد «جریان‌های اسلامی» به‌طورکلی و گروه «دولت اسلامی در عراق و شام» به‌طور ویژه، برخوردار است؛ به‌ویژه آن‌که عربستان سعودی که اماکن مقدسی در این کشور قرار دارد، در این منطقه واقع شده است و افزون بر این، عربستان با توجه به برخورداری از منابع زیاد نفتی، نسبت به سایر کشورها از میزان ثروت بیش‌تری برخوردار است و همین نکته، این کشور را برای همه‌ی گروه‌های جهادی و در رأس آن‌ها «داعش» جالب‌توجه کرده است. «داعش» متمایل است که از طریق عملیات تروریستی در این منطقه حضور داشته باشد تا از این راه، بر منابع این کشور چیره گردد؛ چه آن‌که این گروه در مناطق سوریه و عراق که در دست دارد «تشنه‌ی نفت» گشته است. چنین هدفی «داعش» را بر آن داشته که برخی از کشورهای خلیج‌فارس را در برهه‌ی کنونی مورد هدف قرار دهد و این امر به‌خودی‌خود نشان‌دهنده‌ی اهمیت بالای منطقه‌ی خلیج (فارس) برای این گروه است.

گروه «داعش» به برخی از اقدامات تروریستی در منطقه‌ی خلیج (فارس) دست زد. این اقدامات به جهت رساندن دست‌های «داعش» به برخی از کشورهای منطقه ازجمله عربستان سعودی و کویت که بسیاری می‌پنداشتند از خطر «داعش» در امان هستند بود و پیامدهای زیادی در پی داشت. گروه «داعش» در تاریخ 3 نوامبر 2014 در عربستان سعودی به یورش علیه یک حسینیه‌ی شیعیان در روستای «دالوة» در استان احساء در منطقه‌ی الشرقیه دست زد، پس‌ازآن، شماری عملیات در سال 2015 به اجرا گذاشت که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

– یورش تروریستی به مرکز «سویف» در روستای «جدیده عرعر» در 5 ژانویه.

– یورش به نمازگزاران نماز جمعه در شهر «قدیح» استان «قطیف» در 22 می.

– حمله به مسجد «عنود» در شهر «دمام» در 29 می.

– انفجار مسجد «نیروهای ویژه» در منطقه‌ی «عسیر» در 5 اوت.

مهم‌ترین اقدام تروریستی «داعش» در کویت نیز عبارت بود از:

انفجار انتحاری «مسجد امام صادق» در منطقه‌ی «صوابر» کویت در 26 می 2015 در میانه‌ی نماز جمعه که به شهادت 27 تن و مجروح شدن نزدیک به 227 تن دیگر انجامید.

چنین عملیات تروریستی «داعش» در عربستان سعودی و کویت، معانی و دلالت‌هایی را در بر دارند که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌ است از:

1. خصومت مذهبی: بیش‌تر انفجارهای «داعش» در عربستان سعودی و هم‌چنین انفجار «مسجد امام صادق» در کویت، شیعیان را هدف قرار داده بود. این نکته بیانگر آن است که گروه «داعش» در منطقه‌ی خلیج (‌فارس)، دشمنی ویژه‌ای علیه شیعیان دارد؛ از همین روی وجود شیعیان در منطقه‌ی خلیج (فارس) یا همان جزیره العرب را با اسلام ناسازگار می‌دانند زیرا آن‌ها رافضی هستند و حق ندارند در شبه‌جزیره‌ی عربی حضور داشته باشند. گروه «داعش» چند ماه پیش‌ازاین، فتوایی صادر کرد که انفجار مساجد شیعیان در هر کشوری در جهان را مجاز می‌شمرد. صدور این فتوا ازآن‌روست که «داعش» چنین مساجدی را «مساجد ضرار» می‌داند.

 

2. تمرکز عملیاتی بر عربستان سعودی: تمامی عملیات گروه «داعش» در خلیج‌ (فارس) به‌جز عملیات در کویت، عربستان سعودی را هدف قرار داده بود. این امر با توجه به جایگاه دینی و مقدس این کشور در جهان اسلام است؛ چه آن‌که نزول وحی در این کشور بوده و اسلام از این سرزمین گسترش یافته است، افزون بر این، دو حرم شریف اسلامی در این کشور واقع شده‌اند. از همین روی گروه «داعش» بر این باور است که خود، شایسته‌ترین گروه برای حضور در این سرزمین است و در تلاش است تا این سرزمین را به دولت «خلافت داعش» بیفزاید تا بتواند به‌طور کامل رهبری جهان اسلام را در دست گیرد.

 

3. رقابت با القاعده: القاعده نخستین گروهی بود که عربستان سعودی را مورد هدف قرار داد و شاخه‌ی ویژه‌ای از گروه خود را با عنوان «القاعده فی جزیره العرب» در این منطقه ایجاد کرد و تلاش نمود تا خاندان حاکم بر عربستان را از تخت به زیر بکشد؛ اما پس از شکست این گروه، «داعش» در تلاش است تا همین اهداف را از راه عملیات تروریستی محقق سازد و در این منطقه با القاعده به رقابت بپردازد.

 

به نظر می‌رسد پیوستن شماری از جوانان خلیج (فارس) به «داعش» این گروه را به اندیشیدن در ایجاد یک جای پا در این منطقه واداشته است؛ بنابراین گونه‌‌های اندیشه‌ی «داعش» در این منطقه عبارت است از:

1. اندیشه‌ی عقیدتی: این اندیشه بر حدیث «اخرجوا المشرکین من جزیره العرب» (: مشرکین را از جزیره العرب بیرون کنید) مبتنی است. نخستین بار القاعده از این حدیث برای توجیه کارهای خود استفاده کرد و آمریکایی‌ها و هم‌پیمانان آنان را به‌عنوان «مشرک» می‌شناخت؛ اما امروزه گروه «داعش» مفهوم «مشرک» را گسترش داده و «شیعیان» را نیز در آن می‌گنجاند. از سوی دیگر، «داعش» مفهوم «جزیره العرب» را نیز گسترش داده؛ به‌گونه‌ای که همه‌ی کشورهای خلیج‌ (فارس) را بدون استثناء در بر می‌گیرد.

 

2. اندیشه‌ی اقتصادی: القاعده در پی آن بود که با هدف قرار دادن تأسیسات نفت و گاز و ویران کردن آن‌ها، دولت‌های خلیج (فارس) را از نعمت درآمدهای نفتی محروم کند؛ اما «داعش» با توجه به این‌که خود را تنها نماینده‌ی اسلام می‌داند، بر این باور است که باید از ثروت‌های نفتی برای پیشبرد اهداف تروریستی خود بهره گیرد؛ از همین روی به دنبال چیرگی بر چاه‌های نفت و میدان‌های گازی منطقه است.

 

3. اندیشه‌ی تبلیغی: جوامع کشورهای خلیج (فارس) به‌ علت میراث دینی، اجتماعی و عشیره‌ای در آن‌ها، به‌طورکلی جوامعی محافظه‌کار به شمار می‌آیند و همین امر «داعش» را برای سربازگیری از برخی جوانان این منطقه برمی‌انگیزد. «داعش» این کار را از طریق مبلغانی که تمایلات جهادی دارند (مبلغان فتنه) و باورهای خود را در میان جوانان گسترش می‌دهند، انجام می‌دهد.

 

4. اندیشه‌ی تشکیلاتی: این‌ گونه از نگاه و تفکر که «پشتوانه‌ی تشکیلاتی» خوانده می‌شود، عبارت است از تلاش برای پایه‌گذاری مجموعه‌هایی وابسته به «داعش» در کشورهای حاشیه‌ی خلیج (فارس) که از یک‌سو به منافع اقتصادی، اطلاعاتی و امنیتی «داعش» خدمت می‌کنند و از سوی دیگر در زمان نیاز، به ارائه‌ی خدمات لجستیکی می‌پردازند. ترجیح «داعش» آن است که اعضای این مجموعه‌ها، از جوانان خود کشورهای حاشیه‌ی خلیج (فارس) باشند و از آن روی که این مجموعه‌ها نقش فعالی دارند، همواره باید به‌صورت مستقیم با سران «داعش» در ارتباط باشند.

 

عملیات اخیر «داعش» در کشورهای حاشیه‌ی خلیج (فارس)، مانایی حداقل چندساله‌ی این گروه در پرتو شرایط و متغیرهای منطقه‌ای مساعد و احتمال اندک دگرگونی در باورهای این گروه، خلیج (فارس) را در برهه‌ی آینده، در معرض خطر حضور «داعش» قرار می‌دهد.

پیامدهای کاهش قیمت انرژی: تهدید و فرصت برای اصلاح اقتصادی در الجزایر[3]

هرچند الجزایر از تحولات بیداری عربی که در نزدیکی و همسایگی این کشور روی داد در امان ماند؛ اما این کشور با تحول دیگری روبه‌رو است که خود آزمونی بزرگ برای این کشور است. این آزمون دشوار عبارت است از پایین آمدن قیمت نفت که هم‌اکنون بزرگ‌ترین چالش اقتصادی را از زمان جنگ داخلی در دهه‌ی نود قرن گذشته برای الجزایر نمودار می‌سازد. درست انگاشتن سخن «عبدالمالک سلال» نخست‌وزیر الجزایر که می‌گوید: «کشور در بحران قرار دارد» دشوار است؛ به‌ویژه آن‌که الجزایر از برجسته‌ترین کشورهای تولید‌کننده‌ی نفت و گاز است و در بسیاری از پروژه‌ها پیشگام بوده است، ازجمله‌ی این پروژه‌ها عبارت‌اند از: بازرگانی گاز طبیعی مایع «LNG» در سال 1964، پروژه‌ی استخراج و نگهداری دی‌اکسید کربن از میدان‌های گازی در «عین صالح».

به نظر می‌رسد که کاهش قیمت نفت به زیر 50 دلار یک فاجعه نباشد؛ چراکه در بیش‌تر برهه‌های دهه‌ی نود و آغاز قرن بیست‌ و یکم، قیمت‌ها کم‌تر از این میزان بود. اگر الجزایر از چنین کاهش قیمتی زیان می‌بیند پس این امر بازتاب‌دهنده‌ی مشکلی ریشه‌دار در مدیریت اقتصادی کشور است. توضیح آن‌که در کشورهایی چون الجزایر، منابع نفتی در بیش‌تر موارد، به‌مانند شمشیری دو لبه است که در آغاز، احساسی همراه با امنیت و توهمی مبنی بر قدرت سیاسی و اقتصادی را ایجاد می‌کند و کشورها را از درک نیاز به مدیریت شایسته‌ی اقتصادی و تقویت‌کننده‌ی رشد پایدار باز‌می‌دارد. این پدیده به «نفرین نفت» مشهور است و امروز الجزایر با آن روبه‌رو است.

نفت و گاز ستون فقرات اقتصاد الجزایر و بنیان منابع مالی این کشور را تشکیل می‌دهند؛ به‌طور دقیق‌تر، نفت و گاز 35 درصد از تولید ناخالص داخلی، 62 درصد از درآمدهای دولت و 98 درصد از صادرات الجزایر را تشکیل می‌دهند؛ بنابراین تأثیرپذیری بالای اقتصاد الجزایر از کاهش 50 درصدی قیمت نفت غافل‌گیر کننده نیست.

الجزایر ازنظر ذخایر نفتی پس از لیبی و نیجریه در جایگاه سوم در میان کشورهای آفریقایی قرار دارد. ازنظر ذخایر گاز نیز این کشور در جایگاه دهم جهانی و جایگاه دوم در میان کشورهای آفریقایی پس از نیجریه است. باوجود بالا بودن میزان منابع نفت و گاز، تولید نفت و گاز این کشور در دو سال 2005 و 2007 به اوج خود رسید؛ اما از آن زمان رو به کاهش نهاد. در سال 2014 نیز به‌طور موقت افزایش تولید رخ داد؛ اما بار دیگر در آغاز سال 2015 تولید این کشور کاهش یافت.

باوجود این‌که این کشور بزرگ‌ترین تولیدکننده و صادرکننده‌ی گاز در آفریقا و سومین تولید‌کننده‌ی نفت در این قاره است، سطح تولید این کشور، میزان منابع آن را نمودار نمی‌سازد؛ علت این امر به محیط غیرجذاب الجزایر برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی بازمی‌گردد. ماهیت پروژه‌های نفتی بلندمدت است و از زمان کشف نفت تا آغاز تولید، سال‌ها و دهه‌ها طول می‌کشد؛ پس تولید امروز نتیجه‌ی سیاست‌های سرمایه‌گذاری است که در گذشته در پیش‌گرفته شده است. چنانچه دولت بخواهد اهداف تولید بالاتری را محقق سازد، بر او بایسته است که سرمایه‌گذاران بین‌المللی را برای سرمایه‌گذاری در منابع خود تشویق کند.

الجزایر مکان مناسبی برای سرمایه‌گذاری نیست. بر پایه‌ی گزارش «آسانی انجام کسب‌وکار» که بانک جهانی آن را منتشر کرده، الجزایر جایگاه 154 از 189 کشور را به دست آورده است که نسبت به سال گذشته هفت پله سقوط کرده است. این کشور ازنظر مبارزه با فساد نیز وضع خوبی ندارد. افزون بر این‌ها، وضعیت امنیتی این کشور نیز بسیار آشفته است. الجزایر در دهه‌ی نود دچار جنگ داخلی میان ارتش و مجموعه‌های مسلح بود که بیش از یک دهه به درازا کشید و از آن زمان تاکنون درگیری‌های پراکنده‌ای میان شبه‌نظامیان روی داده است. بدون تردید حمله‌ی شبه‌نظامیان مسلح به مجتمع گازی در «عین امناس» در ژانویه‌ی 2013 و بریدن سر جهانگرد فرانسوی در سپتامبر 2014، جامعه‌ی جهانی را از سستی و شکنندگی اوضاع سیاسی در شمال آفریقا و بحرانی بودن اوضاع امنیتی در الجزایر آگاه ساخت.

دولت الجزایر در سال 2013 با امید به نجات اقتصاد این کشور، در قانون هیدروکربن الجزایر بازنگری کرد. از مهم‌ترین تغییراتی که در این قانون انجام شد، می‌توان به اعطای مشوق‌های مالیاتی بیش‌تر برای تشویق فعالیت‌های مربوط به گاز شیل اشاره کرد. این بازنگری‌های قانونی در آغاز سال 2015 تأثیر مثبت اما محدود خود را بر جای نهاد؛ در این زمان، چهار قرارداد امضا شد که گاز شیل را در برمی‌گرفت و این نخستین باری بود که این گونه‌ از گاز در مناقصه‌های مربوط به نفت و گاز مورد معامله قرار می‌گیرند.

این اصلاحات هدفمند، گامی به‌سوی گسترش توان کشور برای تولید نفت و گاز است؛ اما برای حل مشکلی چنین ریشه‌ای کافی نیست. حل چنین مشکلی، به‌کارگیری توان دولت در سطوح گوناگون و در پیش ‌گرفتن سیاست‌هایی فراگیرتر را که دربرگیرنده‌ی کاهش هزینه کرد عمومی و اصلاح یارانه‌های انرژی داخلی باشد، بایسته می‌سازد. هرچند این نسخه‌ها برای درمان بیماری اقتصاد الجزایر جدید نیست؛ اما هنوز نتوانسته به سیاست‌های دولتی ملموس تبدیل شوند.

درآمدهای نفتی به خاطر نوسان قیمت‌ها، روند مشخصی را طی نمی‌کند، از سوی دیگر ساختار اقتصادی لرزان و سیاست‌های غیر مدبرانه، سطح هزینه‌ها را بالا می‌برد. دولت الجزایر از شماری از گام‌های تشویقی برای بهبود ساختار اقتصادی این کشور پرده برداشته؛ اما کلید اصلی حل مشکلات، اجرا و پایبندی به آن در بلندمدت است. دولت در ماه اوت امسال اعلام کرد که هزینه‌ها را به میزان 9 درصد در سال آینده کاهش خواهد داد، هم‌چنین بیان داشت که نسبت به اصلاح قیمت‌های انرژی پایبند خواهد بود.

باوجود تمام آنچه گفته شد، الگوی اقتصادی الجزایر، نمونه‌ای است که ابهامات زیادی آن را در برگرفته است. ابهام‌هایی که کاهش قیمت نفت آن‌ها را آشکار ساخت؛ اما کاهش قیمت نفت ضرورتاً خبر بدی برای کشورهای تولید‌کننده‌ی نفت به‌مانند الجزایر نیست؛ بلکه این امر فرصتی تاریخی برای اصلاحات است؛ هرچند توان بهره‌گیری از این فرصت زیر سؤال است.

نشست بررسی: فرصت‌ها و چالش‌های میانجیگری منطقه‌ای در خاورمیانه[4]

گروه «روابط سیاسی منطقه‌ای» در «مرکز منطقه‌ای مطالعات راهبردی» در روز چهارشنبه 16 سپتامبر 2015، نشستی با عنوان «فرصت‌ها و چالش‌های میانجیگری منطقه‌ای در خاورمیانه» ترتیب داد تا جنبه‌ها و اهداف اصلی نقش‌آفرینی میانجی‌گرانه را که برخی از کشورهای منطقه بدان می‌پردازند، موردبررسی قرار دهد و فرصت‌ها و چالش‌های ادامه این نقش‌آفرینی را در آینده‌ی منطقه موردبحث قرار دهد.

آقای «محمد عباس ناجی» این جلسه را با اشاره به متغیرهای بنیادینی که در برهه‌ی گذشته، انگیزه‌های نقش‌آفرینی میانجی‌گرانه را در منطقه ایجاد کرده و بدان‌ها افزوده، آغاز کرد. وی دراین‌باره موارد زیر را برشمرد:

1. پیدایش گونه‌های نوین تهدیدات در منطقه؛ به‌مانند اوج گرفتن فعالیت گروه‌های تروریستی.

2. رویکرد ایالات‌متحده‌ی آمریکا در خصوص کنار کشیدن تدریجی از بحران‌های منطقه.

3. تلاش برخی از نیروهای منطقه‌ای برای بهره‌برداری از خروج آمریکا از منطقه برای تقویت حضور خود.

 

دکتر «احمد یوسف احمد» در بررسی عوامل موفقیت میانجیگری سیاسی در منطقه، وجود یک دولت را که مؤلفه‌های میانجیگری در آن فراهم باشد، یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت میانجیگری دانست. ازنظر وی، برجسته‌ترین کشورها در عرصه‌ی میانجیگری منطقه‌ای به ترتیب عبارت‌اند از: پادشاهی عمان – با توجه به این‌که سلطان قابوس یک «پدیده»ی بسیار بی‌طرف و واقع‌گراست- سپس الجزایر و مصر هرچند توان مصر در این عرصه کم‌تر است و در جایگاه سوم قطر که نقش فعالی در همه‌ی درگیری‌های عربی ایفا کرد؛ اما به‌یک‌باره به دولتی جانب‌دار تبدیل گشت و با اخوان المسلمین و هم‌پیمانان این گروه ائتلاف کرد و درنتیجه نقش میانجی‌ گرانه‌ی خود را از دست داد.

دکتر «محمد عز العرب» به گونه شناسی میانجیگری عمان پرداخت و بیان داشت که خط عمومی سیاست عمان «بی‌طرفی مثبت» است و می‌توان نقش‌آفرینی میانجی ‌گرانه‌ی این کشور را در پنج گونه بازشناخت:

1. میانجیگری میان دولت و فعالان اصلی داخل دولت؛ به‌مانند نقش‌آفرینی عمان در یمن.

2. میانجیگری میان دولت و اقلیت داخل دولت؛ به‌مانند پایان دادن به بحران فرقه‌گرایی در منطقه‌ی صحرای جنوبی.

3. میانجیگری میان دولت‌های درون یک نظام منطقه‌ای فرعی یکپارچه؛ مانند میانجیگری در اختلاف قطر و کشورهای حاشیه‌ی خلیج (فارس).

4. میانجیگری میان کشورهای عربی و قدرت‌های منطقه‌ای؛ مانند سخن از میانجیگری میان ایران و عربستان سعودی.

5. میانجیگری میان قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای؛ مانند میانجیگری عمان میان ایران و ایالات‌متحده‌ی آمریکا پیرامون پرونده‌ی هسته‌ای ایران.

 

دکتر «معتز سلامه» در این نشست بیان داشت که میانجیگری قطر در حال کم‌رنگ شدن است، در نگاه وی، علل این امر به موارد زیر بازمی‌گردد:

دگرگونی در روابط منطقه‌ای.

اهتمام آمریکا به کشورهای بزرگ؛ به‌ویژه پس از توافق هسته‌ای با ایران.

نظامی شدن نقش‌های قطر؛ به‌مانند حضور این کشور در لیبی و یمن.

تبدیل‌شدن قطر از یک میانجی به یک فعال در منطقه.

وی بازیابی نقش میانجی گرانه‌ی قطر را امری دشوار دانست اما بیان داشت که این کشور می‌تواند به‌عنوان میانجی در گروه‌های دینی و اسلام سیاسی نقش‌آفرینی کند؛ ازجمله: میانجیگری میان دولت لیبی و گروه «فجر لیبی» یا میانجیگری میان تل‌آویو و حماس. دکتر «سلامه» افزود که چند راه در برابر سیاست قطر وجود دارد: استحکام روابط خود با ترکیه، اصلاح رابطه‌ی خود با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج (فارس)، ارتباط با شبکه‌های غیردولتی و یا همراهی با اخوان المسلمین که البته امری نپذیرفتنی است.

آقای «احمد کامل بحیری» در خصوص نقش‌آفرینی مصر در برهه‌ی کنونی با تأکید بر مسئله‌ی سوریه گفت: موضع مصر در این مرحله در خصوص بحران سوریه به صورتی است که میان رویکرد مصر و دوستانش جدایی ایجاد می‌کند. تحرک سیاسی مصر به این صورت است که قصد دارد طرف‌های منطقه‌ای درگیر در سوریه را جذب کند، افزون بر این، مصر «بشار اسد» را بخشی از مذاکرات به شمار می‌آورد. مصر می‌تواند در مسئله‌ی سوریه نقش میانجی گرانه‌ای ایفا کند.

آقای «احمد باسوسی» در این نشست به تفاوت میزان اهتمام الجزایر به مسائل گوناگون و بازتاب آن بر نقش‌آفرینی الجزایر به‌عنوان یک میانجی اشاره کرد. درحالی‌که مسئله‌ی مالی و لیبی مهم‌ترین مسائل برای الجزایر هستند که این کشور تلاش دارد در آن‌ها نقش میانجی گرانه ایفا کند اما در خصوص یمن و سوریه تلاشی برای ایفای چنین نقشی ندارد. وی افزود: الجزایر مؤلفه‌های میانجیگری را داراست؛ توضیح آن‌که بی‌طرفی الجزایر، این کشور را برای همه‌ی طرف‌های منطقه‌ای به‌جز مراکش، طرفی قابل‌اعتماد ساخته است. این بی‌طرفی در واکنش الجزایر نسبت به انقلاب تونس، مصر و بحران یمن نمودار است. «باسوسی» افزود: دیپلماسی الجزایر این نکته را دریافته که مذاکره با جنبش‌های مسلحانه و نه‌تنها دولت‌ها یک ضرورت است و دریافت همین نکته است که به الجزایر در ایفای نقش میانجی کمک کرده است.

آیا عربستان سعودی قادر به اداره امور حرمین شریفین است؟[5]

بعد از سقوط جرثقیل بالابر مقابل مسجدالحرام در مکه و دقیقا مصادف با روز 11 سپتامبر و کشته شدن 107 حاجی و مجروحیت سایر حجاج، در ذهن بسیاری از کارشناسان این سؤال مطرح‌شده است که آیا مشکلات دیگری در انتظار حجاج در موسم سالانه حج و جمعیت میلیونی آن است یا خیر؟

با توجه به مشکلات ساخت مسجدالحرام و خطر جهادگران اسلامی هرساله موسم حج تهدیدی خاص نسبت به مسئولان سعودی به‌حساب می‌آید اما هم چنان ملک سلمان در تلاش است تا مأموریت اصلی خود را خدمت به حرمین شریفین معرفی کند و آن را بااهمیت‌تر جلوه دهد.

حکومت عربستان سعودی با هزینه‌های میلیاردی جهت توسعه اطراف مسجدالحرام در تلاش است پاسخگوی جمعیت روبه افزایش حاجیان باشد و از تکرار حوادثی همچون آتش‌سوزی و فجایع گذشته جلوگیری به عمل آورد در همین زمان مسئولان سعودی با اقدامات ویژه‌ و مستحکم کردن مرزهای عربستان این کشور را از خطر داعش درامان نگه‌دارند.

محافظت از سلامت هزاران حج‌گزار و تضمین امنیت مسجدالحرام و اطراف آن چالش بزرگی به‌حساب می‌آید اما حکومت عربستان سعودی مستحق تجلیل برای صرف تلاش‌های مستمر جهت تأمین امنیت حج است اما درواکنش به حادثه سقوط جرثقیل به نظر می‌رسد عربستان سعودی با صحنه‌های جدیدتری در این زمینه روبه‌رو است که فقط محدود به مسئله حج نیست.

قبل از پیدایش گروه تروریستی داعش و یا گروهک القاعده، گروه مجاهدان اسلامی، مقدس‌ترین سرزمین در اسلام و یا همان مسجدالحرام را در سال 1979 محاصره کرده بودند و شکی نیست که اگر داعش روزی دستش به این مکان برسد ابایی از ریختن خون مسلمانان حتی در این مکان ندارد. گروه مجاهدان اسلامی با کشتن ده‌ها تن از مسلمانان در پایان موسم حج 1979 افکاری مشابه آنچه داعش در فکر خود می‌پرورانند را داشتند اما همچنان این عملیات تروریستی در مکه در حال رخ دادن است.

داعش هیچ خط قرمزی در رفتار و اعمالش ندارد اما مسئولین عربستانی با خرج هزینه‌های گزاف و به کار گرفتن هزاران نیروی امنیتی در مکه و اطراف آن امنیت در تلاش هستند تا هرگونه اقدام تروریستی علیه حجاج را مانع شوند در همین راستا عربستان آمادگی کامل نیروهایش را برای پاسخگویی به هرگونه حمله احتمالی اعلام کرده است. اما این به معنای آن نیست که عربستان کاملاً بر اوضاع مسلط گشته است زیرا از ابتدای امسال سه عملیات بمب‌گذاری در مساجد شیعیان مناطق شرقی عربستان از سوی داعش صورت گرفته است. حملات انتحاری در عربستان نتیجه گسترش آشوب و ناآرامی است که منطقه را فراگرفته است زیرا داعشِ فرصت‌جو خلأ بهار عربی را برای عرض‌اندام در سوریه، عراق و لیبی مهیا دیده است و ایضاً در تلاش است تا جای پایی برای خود در یمن پیدا کند.

اما نمی‌توان عربستان را با سایر کشورهای درگیر جنگ با تروریسم مقایسه کرد زیرا حج شرایط خاصی برای مسئولان عربستانی فراهم کرده است و بعد از حوادث سوختگی و خفه شدن بسیاری از مردم در پی فشار جمعیت در سال‌های گذشته، عربستان گام‌های بزرگی در جهت تقویت زیر بنایی اماکن برداشته هم‌اکنون در حال پیگیری هم‌زمان سه پروژه توسعه مکه است.

هرکس که غیر از ایام حج به اعمال و زیارات مشرف گردد متوجه کثرت توسعه در مسجدالحرام خواهد شد منتقدان بسیاری ساخت‌وسازهای تجاری و برج‌های سر برافراشته اطراف مسجدالحرام را محکوم کرده‌اند اما همچنان تنها استدلال مسئولان عربستانی افزایش ظرفیت مسجدالحرام است.

حادثه سقوط جرثقیل و رخ دادن این فاجعه، نقطه عطفی در رفتار سعودی‌ها نمودار کرد که برعکس حوادث گذشته، حکومت عربستان به‌صراحت از تعداد بالای کشته‌شدگان سخن گفت و با به جریان انداختن پرونده تحقیق درباره حادثه، تنها به ذکر آب‌وهوای بد بسنده کرد. اما پس از گذشت سه از روز حادثه مشخص شد بزرگ‌ترین گروه ساختمان‌سازی عربستان “بن‌لادن” در انجام وظایف خود مرتکب قصور شده‌ و نکات ایمنی را رعایت نکرده‌ است. همچنین با صدور یک حکم از سوی پادشاه، این شرکت از بستن هرگونه قرارداد دیگر منع شده است علاوه بر این ملک سلمان با عیادت از مجروحان حادثه به هرکدام از جان‌باختگان حادثه 267هزار دلار غرامت پرداخت کرده است.

فروریختن شرط‌بندی‌ها: بنیامین نتانیاهو… بعد از زنجیره شکست‌ها[6]

نتانیاهو بعدازآنکه وعده‌های انتخاباتی‌اش یکی پس از دیگری شکست خورد، خود را در مقابل حقیقتی که غیر از شکست نام دیگری نمی‌توان بر آن گذاشت تنها دیده است. چالش‌های اساسی وی در مقابل بحران‌های داخلی و درگیری‌های بین‌المللی باهم پیمانان استراتژیک‌اش به‌وضوح نمایان است.

از ناکامی‌های هرروزه نتانیاهو، جدال استخوان‌شکن با رئیس‌جمهور آمریکا و شکست طرح رد توافق هسته‌ای با ایران، تلاش برای منزوی کردن ایران تا ناکامی در پروژه تأمین انرژی کشورهای همسایه (مصر، اردن و ترکیه) از طریق توسعه میدان‌های گازی جدید و بحران قانونی شرکت نوبل انرژی اسرائیل که این کشور را از گسترش چاه‌های گازی‌اش بازمی‌دارد، همه‌ی این موارد نمونه‌های شکست وعده‌های نتانیاهو است.

1- شکست در اداره پرونده‌ی هسته‌ای ایران

باراک اوباما توانست با تشکیل جناح موافق در کنگره آمریکا ابرازی برای موافقت با توافق هسته‌ای ایران در برابر اکثریت جمهوری‌خواه ایجاد نماید. ضربه مهلک دولت اوباما، ناکامی تلاش‌ها و فشارهای زیاد جمهوری خواهان، شکست لابی‌های صهیونیستی و اسرائیل را در پی داشت چراکه با تمام تلاش‌هایشان تنها توانستند 10 درصد از آراء مجلس سنا را به دست آوردند اما ضربه مهلک‌تر آن است که این تلاش‌ها باوجود ده نفر از اعضای یهودی کنگره تنها توانسته دو نفر از آن‌ها را ضد توافق هسته‌ای همراه کند.

حتی اگر نتانیاهو در همراه کردن جمهوری خواهان مجلس سنا موفق شود باوجود حق اعتراض رئیس مجلس موفق نخواهد بود در همین راستا رهبر اکثریت جمهوری خواهان مجلس سنا آمریکا هاری رید افزود: توافق هسته‌ای هم‌زمان بارأی گیری آن داخل کنگره اجرایی خواهد شد. همچنین عضو مجلس سنا از ایالت نوادا تأکید کرد: به متحدان و هم‌پیمانان ما در جهان میگویم که این توافق جریان خواهد داشت و ایالات‌متحده این فرصت را جهت وضع محدویت‌ها دربرابر گسترش سلاح هسته‌ای مغتنم می‌شمرد.

2مواضع متناقض اسرائیلی‌ها

با پایان مذاکرات هسته‌ای کابوس اسرائیلی‌ها راجع به تنها شریک استراتژیک خود (آمریکا) به حقیقت نزدیک شد و از ترس نزدیکی آمریکا به ایران و متضرر شدن اسرائیل از این رابطه سریعاً خود را به واشنگتن نزدیک کرده و تلاش کردند تا با گفتگو با اقلیت یهودیان آمریکا اهداف خود را با فشار بر مقامات آمریکایی و اقدامات پشت پرده که آسیبی به روابط اسرائیل _آمریکا وارد نسازد پیش ببرند.

با بالا گرفتن انتقادات از سوی مقامات اسرائیلی به نتانیاهو، یک روزنامه اسرائیلی بر اساس آخرین نظرسنجی‌اش این‌چنین نوشته است: 64 درصد از اسرائیلی‌ها معتقدند نتانیاهو فرصتی برای ناکام گذاردن تلاش‌های اوباما ندارد. درحالی‌که نتانیاهو در تلاش است تا با پیگیری پروژه ایران هراسی، دنیا را از برنامه هسته‌ای ایران بترساند، یک نویسنده و اندیشمند اسرائیلی با چاپ مقاله‌اش در روزنامه یدیعوت اخرونوت مدعی شده است: اگر ایران با برنامه هسته‌ای‌اش صاحب یک بمب اتمی شود صلح و ثبات خاورمیانه تأمین می‌شود و با ایجاد یک حالت توازن در دنیا و خاورمیانه، موازنه‌ی هسته‌ای را شامل می‌گردد.

3جایگاه و موضع ایران

نتانیاهو در شرط‌بندی شکست توافق هسته‌ای با ایران باخت، اما اگر اسرائیل بخواهد در شرط‌بندی پیروزی آمریکا در مقابل حرکت‌های شجاعانه دیپلماسی و رفتار سیاسی ایران شرط‌بندی کند بار دیگر موفق نخواهد بود، زیرا نظام (جمهوری اسلامی) ایران که می‌خواهد به همه‌چیز دسترسی پیدا کند، نمی‌خواهد متضرر گردد و این نکته را همیشه به مردمش گوشزد کرده که بدون اعطای امتیازها همیشه برنده این میدان است.

هم‌چنین یائیر لاپید رهبر حزب “به‌سوی آینده” اسرائیل، از شکست نزدیکان نتانیاهو در پروژه آغاز بهره‌برداری از چاه‌های نفت لویاتان (بزرگ‌ترین چاه نفتی اسرائیل) پرده برداشت و نوشت: به دو دلیل نتانیاهو در این پروژه شکست خواهد خورد. اول آنکه احتکارهای داخلی و فساد درونی دولت اسرائیل این کشور را به‌جایی رسانده است که نتانیاهو یک مسئول را برداشته و مسئول دیگری را جایگزین می‌کند زیرا ابزار قانونی لازم برای برخورد با فساد دولتی هنوز نهادینه‌نشده است. دلیل دیگر اینکه با کشف یک میدان جدید گازی در مصر و سقوط آزاد سهام گاز اسرائیلی فرصت‌های فروش گاز به مصر اردن و ترکیه برای اسرائیل بسته است.

اهمیت چاه‌های نفتی لویاتان توجه به این نکته است که نیازی به گسترش و پرداخت هزینه‌های اضافی نیست اما با گسترش اندک چاه “تمار” می‌توان نیاز 15 تا 20 ساله اسرائیل را تأمین کرد.  به دلایل مختلف تنها راه پیش روی اسرائیل روانه کردن گاز به مصر با هدف صادرات مجدد آن است اما در این برهه از زمان روابط اسرائیل با مصر سست و غیرقابل اعتماد شده اما درهرحال کشف میدان‌های جدید گازی برای تأمین انرژی اسرائیل باوجود هزینه‌های سرسام‌آور تعمیر و نگه‌داری آن و باوجود تمرکز بر انرژی‌های تجدید پذیر دیگر موردتوجه قرار نمی‌گیرد و این به معنای رشته شدن تمام رؤیاهای نتانیاهو است که می‌گفت: “وقتی‌که چیزی را بخواهم آن‌ها را به دست می‌آورم” اما همه تلاش‌هایش از بین رفت و هنوز برای تصویب طرح معامله‌ی اکتشاف میدان‌های گازی در تکاپو است.

پیامدهای توافق هسته‌ای ایران برای چین و روسیه[7]

این مقاله به بررسی موضع چین و روسیه نسبت به توافق هسته‌ای ایران می‌پردازد. چین و روسیه خواهان محکم کردن روابط خود با ایران در برابر آمریکا و خواهان و تقویت نفوذ ژئوپلتیکی‌شان در منطقه هستند. دراین بین، چین بر موفقیت مذاکرات تأکید داشت و یک چارچوب مذاکره مبتنی بر کوتاه آمدن گام‌به‌گام دوجانبه پیشنهاد کرد. چراکه چین چه ازنظر سیاسی و چه ازلحاظ اقتصادی بیشترین استفاده را خواهد برد و این توافق هیچ‌گونه تأثیرات سلبی آشکار بر چین نخواهد داشت. درحالی‌که روسیه علیرغم استفاده‌هایی که از فروش اسلحه و هم‌پیمانی سیاسی با ایران خواهد برد، از افزایش تولیدات ایران در حوزه انرژی نگران است. به همین دلیل احتمال دارد که روسیه در روند اجرای توافق نقش سلبی ایفا کند. چین به‌ویژه در مرحله نهایی مذاکرات، تلاش‌های گسترده‌ای برای حل اختلافات واشنگتن و تهران انجام داد و پس از رسیدن به توافق مرحله‌ای مشترک (JPOA) در نوامبر 2013 برای رسیدن به توافق نهایی، یک چارچوب مذاکره مبتنی بر پنج اصل پیشنهاد کرد که عبارت‌اند از: التزام به گفتگو میان 1+5 و ایران، تلاش برای حل مناسب، نهایی، عادلانه و بلندمدت برنامه هسته‌ای ایران، پیروی از مبدأ حل گام‌به‌گام و دوجانبه، ایجاد محیط مناسب برای گفتگو و مذاکره و به‌کارگیری راه‌حلی کامل برای فیصله دادن به دلایل اصلی مسئله. توافق هسته‌ای ایران پیامدهای مثبت و منفی بر چین دارد که ما ابتدا به پیامدهای ایجابی می‌پردازیم و سپس پیامدهای سلبی را موردتوجه قرار می‌دهیم:

پیامدهای مثبت

1. افزایش واردات نفت و گاز ارزان‌قیمت از ایران: بر اساس توافق هسته‌ای، مرحله اول از مراحل برداشتن تحریم‌ها شامل برداشتن تحریم‌های مرتبط با صادرات نفت و تعاملات مالی با بانک مرکزی است. پیش‌بینی می‌شود که در حالت اجرای روند توافق، تحریم‌های مرتبط با صادرات نفت ایران نهایتاً تا چهار ماه اول سال 2016 برداشته خواهد شد که این امر منجر به افزایش تولید و صادرات نفت ایران می‌شود. درنتیجه قیمت‌های نفت کاهش می‌یابد و چین که اولین کشور واردکننده نفت ایران است خواهد توانست نفت بیشتری با قیمت ارزان از ایران وارد کند.

2. افزایش میزان همکاری‌های اقتصادی و تجاری: این توافق به چین این امکان را خواهد داد که سهم بیشتری در بازارهای مالی، اقتصادی و تجاری ایران نصیب خود کند. چین دو نیروگاه هسته‌ای جدید در ظرف دو یا سه سال آینده در ایران احداث خواهد کرد.

3. از بین رفتن عامل بحران در روابط چین و آمریکا: قبل از توافق، چین مانند سایر کشورها سعی می‌کرد که حفظ تحریم‌ها علیه ایران را مراعات کند؛ اما نقض تحریم‌ها گاهی اوقات باعث بحرانی شدن رابطه پکن و واشنگتن ‌شده است. اکنون با رسیدن به توافق نهایی با ایران، این عامل بحران‌ساز از بین رفته است.

4. تقویت نفوذ ژئوپلیتیکی چین در منطقه: این توافق، عقب‌نشینی آمریکا از منطقه به‌حساب می‌آید. علاوه بر این، توافق عامل مهمی در تقویت روابط چین و ایران به لحاظ سیاسی، اقتصادی، تجاری و امنیتی می‌باشد. درنتیجه موقعیت چین در منطقه تقویت خواهد شد.

5. جاده جدید ابریشم: موقعیت ایرانِ در جاده قدیم ابریشم، یک عامل مهم در ابتکار عمل چین برای جاده جدید ابریشم به‌حساب می‌آید. این جاده باهدف تقویت روابط اقتصادی منطقه شرق آسیا با اروپا از طریق خاورمیانه که به‌وسیله ایجاد مراکز انرژی و تجاری در این مسیر، احداث می‌شود.

هنوز وجود پیامدهای منفی بر منافع چین از این توافق، آشکار نیست. این امر نشان می‌دهد که چین پس از ایران بزرگ‌ترین برنده این توافق است؛ اما این امکان وجود دارد که این توافق باعث عدم توازن در رابطه مثلث ایران، چین و روسیه به‌ویژه در مناطق آسیای میانه و خاورمیانه بشود. در رابطه با روسیه، این توافق نشانه‌های مختلفی دارد. این توافق دارای پیامدهای مثبت و منفی متعددی برای روسیه است که ما اینجا به آن‌ها می‌پردازیم.

پیامدهای مثبت

1. فروش اسلحه بیشتر به ایران: این توافق باعث افزایش درآمدهای مالی ایران می‌شود درنتیجه هزینه‌ای تسلیحاتی ایران نیز افزایش خواهد یافت. این امر یک درآمد مهم برای مسکو است زیرا که پیش‌بینی می‌شود که اکثر خریدهای ایران از روسیه خواهد بود.

2. تقویت موقعیت و نقش مسکو در خاورمیانه: ایران دروازه مهمی برای نفوذ روسیه در خاورمیانه به شمار می‌رود؛ بنابراین هرگونه نزدیکی ایران با غرب از دیدگاه روسیه سلبی خواهد بود. علاوه بر این، توافق هسته‌ای ایران موضع مخالف روسیه نسبت به سپر موشکی آمریکا در اروپا را تقویت خواهد کرد زیرا که ازنظر روسیه، آمریکا دلیل استقرار این سپر را خطر ایران قلمداد می‌کند.

3. نقش بزرگ‌تر روسیه در پروژه‌های هسته‌ای ایران: بدن شک توافق هسته‌ای، موقعیت روسیه در صنایع هسته‌ای ایران را تقویت خواهد کرد؛ زیرا که در تبدیل نیروگاه فردو به مرکز تحقیقاتی نقش خواهد داشت. علاوه بر این روسیه سوخت لازم برای نیروگاه بوشهر را تأمین خواهد کرد.

این توافق برای روسیه به‌ویژه در حوزه انرژی پیامدهای سلبی خواهد داشت که ما اینجا به آن‌ها می‌پردازیم.

پیامدهای منفی

1. از بین بردن جایگاه روسیه در بازار انرژی: این توافق باعث خواهد شدکه ایران به رقیب واقعی روسیه در حوزه انرژی تبدیل شود؛ زیرا که ایران دارای چهارمین ذخایر نفتی و اولین ذخایر گازی ثبت‌شده در جهان است.

2. تأثیر بر قیمت‌های نفت و گاز: روسیه از تحریم‌های غربی و کاهش ارزش پول ملی خود یعنی «روبل» رنج می‌برد. این تحریم‌ها سالانه 40 میلیارد دلار و کاهش قیمت نفت نیز سالانه 100 میلیارد دلار برای روسیه ضرر دارد. درنتیجه، بازگشت ایران به بازارهای نفتی باعث کاهش بیشتر قیمت‌ها خواهد شد.

3. از بین رفتن سیاست باج‌گیری روسیه برای انرژی: پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که برداشتن تحریم‌ها از ایران باعث افزایش صادرات گاز ایران به اروپا خواهد شد. این امر باعث رقابت با روسیه خواهد شد زیرا که از وابستگی اتحادیه اروپا به گاز روسیه جلوگیری خواهد کرد. درنتیجه مسکو دیگر نخواهد توانست از گاز به‌عنوان سلاح اقتصادی و سیاسی استفاده کند.

4. از بین رفتن بخشی از سهم روسیه در حوزه انرژی ایران: پس از برداشتن تحریم‌ها، پیش‌بینی می‌شود که ایران 50 پروژه نفت و گاز با قیمت 185 میلیارد دلار را تا سال 2020 شروع خواهد کرد که سهم عمده این پروژه‌ها نصیب کشورهای اروپایی خواهد شد زیرا که شرکت‌های روسی توان رقابت با شرکت‌های اروپایی را ندارند.

5. تبدیل ایران به یک قدرت منطقه‌ای: این توافق ممکن است که باعث تقویت قدرت منطقه‌ای ایران بشود. استفاده ایران از قدرت خود در منطقه آسیای میانه می‌تواند برای روسیه مفید نباشد.

ایران و «داعش»: احتمال درگیری مستقیم[8]

کشور عراق که دارای موقعیتی ژئوستراتژیک، سابقه تمدنی و ثروت‌های فراوان است در کانون توجه قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی قرار دارد. اشغال این کشور توسط آمریکا، افزایش نفوذ ایران در عراق از سال 2006 و ظهور گروه «داعش» در این کشور باعث شده که عراق موردتوجه قرار بگیرد. پس از سقوط «صدام حسین» در عراق، ایرانی‌ها احساس راحتی کردند اما درعین‌حال از قدرت گیری جمهوری خواهان در آمریکا در هراس بودند. درنتیجه ایران راهبرد جدیدی برای مقابله با آمریکا در عراق در پیش گرفت که بر دو اصل استوار بود. نخست آنکه با حمایت از گروه‌های مقاومت در عراق، مانع استقرار آمریکا در عراق شود و دوم این بود که بر نظام سیاسی جدید عراق سیطره یابد تا مانع از آن شود که این نظام به آلتی در دست آمریکا تبدیل شود.

پس از خروج نیروهای آمریکا از عراق در سال 2011 و سیطره هم‌پیمانان ایران بر بغداد، اعتقاد بر این شد که ایران به‌طور کامل بر عراق مسلط شده است اما ایران و هم‌پیمانانش در عراق متوجه ضررهای سیاست‌های طایفه‌ای «نوری مالکی»، نخست‌وزیر سابق عراق، نشدند. چراکه «مالکی» به برخورد با بازیگران سنی صحنه سیاسی عراق اقدام کرد. این امر باعث ایجاد کینه در اهل سنت شد و درنتیجه «داعش» توانست در عراق برای خود پایگاهی بیابد. پس از سیطره «داعش» بر مناطق زیادی از عراق، ایران کمک‌های نظامی به «نوری مالکی» ارائه کرد و تعداد محدودی از نیروهای نظامی ایران که تعدادشان به 5 هزار نفر می‌رسید، وارد عراق شدند. ظهور «داعش» در عراق دو نتیجه داشت: نخست آنکه آینده سیاسی «نوری مالکی» را از بین برد. نتیجه دوم و مهم‌تر آنکه «داعش» ایران را در برابر گزینه‌ای قرارداد که همیشه سعی می‌کرد از آن احتراز کند و آن دخالت نظامی در عراق است؛ زیرا که سیاست ایران در توسعه نفوذش در مشرق عربی بر شیعیان عرب هم‌پیمان خود استوار بود. عدم ثبات عراق مایه نگرانی ایران است. در رابطه بااهمیت بغداد و به‌طورکلی عراق، می‌توان به سخنان «علی یونسی» مشاور «روحانی» رئیس‌جمهور ایران، اشاره کرد که اظهار داشت: «ایران امروزه مانند گذشته یک امپراتوری است و پایتخت آن بغداد است». این بدین معناست که ایران و به‌ویژه «سپاه پاسداران» ممکن است به دخالت مستقیم نظامی در عراق تمایل داشته باشند؛ بنابراین اگر «داعش» به جنوب عراق حمله کند امکان دخالت نظامی ایران در عراق زیاد می‌شود. در آن صورت ایران، با نیروهای ویژه با تجهیزات نظامی سنگین و توپخانه وارد عراق خواهد شد؛ زیرا که این اقدام علاوه براینکه با امنیت ملی ایران سازگار است، به آمریکا نشان می‌دهد که ایران تنها کشوری است که قادر به شکست داعش است.

آنچه تهران می‌خواهد آن است که با آمریکا در این موضوع هم‌پیمان بشود. از این طریق تهران می‌خواهد به واشنگتن بگوید که مخالف حضور مستقیم یا غیرمستقیم ایران در عراق نباشد. اولویت سیاست کنونی آمریکا در منطقه، مبارزه با «داعش» است. به همین دلیل به نظر می‌رسد که آمریکا از اقدامات ایران راضی است؛ زیرا که اکنون مصلحت آمریکا در این است که از اقدامات توسعه‌طلبانه ایران چشم‌پوشی کند. به‌ویژه آنکه تهران اعتقاد دارد که «داعش» برای ایران و «هلال شیعی» یک خطر وجودی است؛ هلالی که «محافظه‌کاران جدید» آمریکا معتقد بودند که با منافع امریکا سازگاری دارد. سیاست‌های «اوباما»، رئیس‌جمهور آمریکا، در قبال منطقه از دو مرحله عبور کرد. مرحله اول که «اوباما» جهت تقویت از اسلام «معتدل» از «اخوان المسلمین» در مصر و سایر کشورهای عربی حمایت کرد. مرحله دوم که «اوباما» متوجه شد که منافع آمریکا ایجاب می‌کند که با ایران به تفاهم برسد. نقطه مشترک «اوباما» و «محافظه‌کاران جدید» حمایت از پروژه «نفت و شیعیان» است. این پروژه اقتضا می‌کند که ایران تقویت و کشورهای عربی تضعیف شود. این امر به نفع ایران و اسرائیل خواهد بود.

به‌طورکلی، اگر دخالت نظامی ایران در عراق به مسئله‌ای ضروری تبدیل شود، باعث شروع مرحله‌ای جدید در تاریخ عراق خواهد شد. مرحله‌ای که به جنگ مذهبی خطرناک منجر خواهد شد؛ مانند جنگی که بین «پروتستان‌ها» و «کاتولیک‌ها» در اروپای قرن هفدهم اتفاق افتاد و سی سال طول کشید.

بدون شک دخالت نظامی ایران در عراق باعث صف‌بندی‌های مذهبی نه‌تنها در جهان عرب بلکه در کل جهان اسلامی خواهد شد. از سوی دیگر این دخالت باعث ملحق شدن تعداد زیادی به گروه «داعش» خواهد شد. علاوه بر این احتمال تقسیم عراق را تسریع خواهد کرد؛ زیرا که در صورت تقسیم عراق، بین ایران و سوریه به لحاظ جغرافیایی فاصله خواهد افتاد و درنتیجه، پروژه توسعه‌طلبانه ایران در مشرق عربی شکست خواهد خورد!

اگر دخالت نظامی ایران در عراق محقق شود، جنگ فقط در کشور عراق نخواهد بود بلکه کل بلاد شام و منطقه دچار جنگ خواهد شد. برای جلوگیری از وقوع چنین سرنوشتی، ایران بایستی از ذهنیت مدیرت بحران در عراق دست بردارد و هم‌پیمانان عراقی‌اش نیز سیاست‌های طایفه‌ای خود در قبال اهل سنت عراق را تغییر دهند. مبارزه جدی با داعش فقط از طریق جدا ساختن آن از مردم به‌وسیله آشتی ملی مبنی بر عدم پذیرش سلطه ایران و غرب و ایجاد حکومت ملی مستقل در عراق امکان‌پذیر است.

آیا غرب در فهم صحیح از منطقه عربی دچار مشکل شده است؟[9]

دکتر محسن محمد صالح، مدیرکل اردنی فلسطینی تبار مرکز پژوهش‌های «زیتونیه» طی ذکر خاطره‌ای از دو کارشناس منطقه عربی (خاورمیانه) که از کشورهای انگلستان و ایالات‌متحده باهدف تبادل اطلاعات و بحث و گفتگو به این موسسه آمده بودند مدعی شد که غرب در درک صحیح منطقه عربی خاورمیانه دچار اشتباه شده است.

این تحلیل‌گر سیاسی ابراز داشت تصویری که از منطقه عربی و مردم عرب‌زبان این منطقه در ذهن بسیاری از پژوهشکده‌های اروپایی و آمریکایی وجود دارد تصاویر نادرست داستان‌های «هزار و یک شب» است که عرب‌های این منطقه را افرادی سست‌عنصر، تنبل، لذت‌جو و به‌دور از تمدن و فرهنگ نشان می‌داد.

وی اضافه کرد که استمرار رسانه‌های غربی در معرفی مردم عرب‌زبان این منطقه با ویژگی‌های نادرست مذکور موجب گشته است تا این پژوهشکده‌ها و در پی آن مراکز تصمیم‌گیری اروپا و آمریکا در پیش‌بینی حوادث منطقه خاورمیانه و به‌کارگیری استراتژی مناسب نسبت به کشورهایی چون تونس، مصر، سوریه، لیبی و یمن دچار مشکل شوند، همانند ضعف آنان در تجزیه‌وتحلیل رفتار مردم ایران و فلسطین که موجب ایجاد انقلاب 1979 ایران و انتفاضه اول و دوم فلسطین در سال‌های 1987 و 2000 شد.

ازنظر این کارشناس تاریخ معاصر، ترسیم نادرست تصویری ذهنی از مردم این منطقه در چارچوب درگیری طایفه‌ای و نژادپرستی اشتباهی است که موجب شده است تا مراکز تصمیم‌گیری اروپا و آمریکا دچار ضعف تجزیه‌وتحلیل منطقه عربی شوند. درحالی‌که مردم این منطقه باوجود طوایف و نژادهای گوناگون، صدها سال با روح همکاری و همزیستی به‌طور مسالمت‌آمیز کنار همدیگر به زندگی پرداخته‌اند.

رئیس هیئت تحریریه «گزارش‌های اطلاعاتی» درنهایت اذعان داشت که غرب و دیگر کشورها برای ساختن استراتژی مناسب نسبت به مردم عرب‌زبان منطقه خاورمیانه (که خود از آن به منطقه عربی نام می‌برد)، باید به چند نکته ذیل دقت داشته باشند:

1. وجود بنیان‌های دینی و فرهنگی در ملت‌های عربی که تأثیر بسزایی در رفتار این ملت‌ها داشته است.

2. وجود احساس قوی و عمیق نسبت به عزت و کرامت در بین مردم منطقه عربی.

3. وجود احساس ضعف و عقب‌ماندگی در بین مردم منطقه به دلیل سابقه استعماری کشورهای غربی و وجود نظام‌های فاسد و مستبد در این کشورها که راه‌حل آن را ایجاد پیمان با قدرت‌های خارجی می‌دانند درحالی‌که بیشتر این قدرت‌ها از مشروعیت و مقبولیت حقیقی برخوردار نیستند.

 

این کارشناس سیاسی و مدیرعامل مرکز پژوهش‌های «زیتونیه» معتقد است که مدنظر قرار دادن نکات مذکور به فهم بهتر تحولات و حوادث منطقه کمک می‎کند و نشان می‌دهد که بسیاری از مردم این منطقه حاضر هستند تا برای بهبود وضعیت امنیتی و اقتصادی کشورشان خود را فدا کنند، بنابراین تصویر غلطی که از آنان در ذهن این اندیشکده‌ها نقش بسته است باید اصلاح شود.

شفافیت سازی ابعاد نظامی برنامه هسته‌ای ایران[10]

مایکل سینگ، مدیر اداری موسسه واشنگتن در پی مقاله‌ای که در 25 سپتامبر 2015 منتشر ساخت، پس از بیان خلاصه‌ای از چگونگی توافق حاصل‌شده بین ایران و شش قدرت بزرگ جهانی، ابراز داشت که هنوز برنامه‌های نظامی ایران به‌طور کامل شفاف نشده است لذا همچنان جای نگرانی وجود دارد.

وی معتقد است که توافق حاصل‌شده بین ایران و گروه پنج به‌علاوه یک همچنان ضعف‌هایی در مورد برنامه نظامی ایران دارد که امید آن می‌رود تا با برداشتن گام‌های ذیل از سوی سیاستمداران، خطر این اشتباهات رفع شود:

1. «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» باید در خصوص فعالیت‌های گذشته ایران که هنوز در خصوص آن‌ها اطمینان حاصل نشده و قرار است درباره آن‌ها اعتمادسازی شود، توضیح دهد.

 

2. آمریکا و هم‌پیمانان اروپایی‌آن باید نشستی با کارشناسان نظامی برپا کنند تا به فهم مشترک و دقیقی از پیشرفت‌های نظامی گذشته و حال ایران برسند.

 

3. ایالات متحده و هم‌پیمانانش باید تلاش بیشتری را در رصد مؤسسات و سازمان‌ها و افرادی که در امور نظامی-موشکی ایران دخالت دارد، صرف کند.

 

4. اگر «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» بازرسی آزاد بازرسان را در بیشتر سایت‌های اتمی ایران تضمین نکرده است، پس آمریکا و هم‌پیمانانش باید از حکمی مندرج در قطعنامه بین‌المللی که اجازه ورود به سایت‌‌های مشکوک را آزاد می‌کند استفاده کنند تا با بررسی آزاد از همه قسمت‌های مشکوک، ازصلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای ایران پس از توافق اطمینان حاصل کنند.

حمایت غیرمستقیم از داعش:

تأثیر مسلح سازی اقلیت‌های موجود در عراق بر سرنوشت حکومت عراق[11]

دکتر «مثنی عبیدی»، مدرس علوم سیاسی دانشگاه تکریت عراق در پی نگارش مقاله‌ای اعلام داشت که مسلح کردن اقلیت‌های عراقی نوعی کمک غیرمستقیم به گروهک داعش به شمار می‌رود که در سرنوشت آتی دولت عراق تأثیر بسزایی دارد.

وی ابتدا از ترکیب گسترده اقلیت‌های موجود در عراق پرده برداشته و اذعان داشت که عراق در بین بسیاری از کشورهای منطقه، دارای الگویی از ترکیب جمعیتی پیچیده قومی و دینی بوده است که از لحاظ نژادی به عرب، کرد، ترکمان و شبک و ازلحاظ دینی به اسلام، مسیحیت، ایزدی، کاکائی تقسیم می‌شوند. وی معتقد است که این اختلاف دینی و نژادی تأثیر بسزایی در حوادثی که پس از 2014 در عراق افتاده است داشته‌اند.

«عبیدی» عواملی که منجر شد تا قسمت‌های شمالی عراق به‌راحتی در اختیار گروهک داعش قرار گیرد را مهاجرت بسیاری از ساکنان این مناطق به استان‌های اطراف یا اروپا دانست که اغلب مسیحی، ایزدی، ترکمن و شبک بودند.

وی مسلح کردن گروه‌های اقلیتی عراق به بهانه مقابله با داعش را بهانه‌ای برای افسارگسیختگی این اقلیت‌ها در مقابل دولت عراق دانست که از سوی بعضی از قدرت‌های جهانی اعمال می‌شود. وی در این مقاله بیان داشت که بسیاری از گروه‌ها و جنبش‌های مسلح تعداد زیادی از پایگاه‌های نظامی و امنیتی استان نینوا و دیگر شهرهای اطراف که برای مقابله با پیشروی داعش و حملات آن ایجاد گردید را صاحب شدند که پیامدهای ذیل را به دنبال داشت:

• اقدام به محکوم کردن بسیاری از افرادی که به رهبری گروه‌ها و اقلیت‌های مذهبی اشتغال داشتند. این گروه‌ها به اسم تحقق منافع عام کشور به دنبال محقق ساختن منافع شخصی خود می‌روند.

 

• موجب تضعیف قدرت پایگاه‌های نظامی عراق و پایین آمدن کرامت نظامیان عراقی در جامعه می‌شوند.

 

• احتمال ایجاد درگیری نظامی بین اقلیت‌های مختلف نژادی و دینی در صورت بروز اختلاف قومی یا دینی بیشتر می‌شود.

 

• احتمال خارج شدن عنان این اقلیت‌ها از دست دولت عراق و سیطره یافتن آن‌ها بر بخشی از قسمت‌های کشور وجود دارد.

 

زمانی که گروه‌های مختلف قومی و نژادی موجود در عراق مسلح شدند، توانستند تأثیر بسزایی در تحولات موجود عراق از خود به‌جای گذارند، تأثیراتی که می‌تواند هم مثبت و هم منفی باشد اما تأثیرات مسلح شدن این اقلیت‌ها در عراق بیشتر از آنکه مانعی در مقابل دشمن خارجی و مشخص (داعش) باشد، عوامل کمک‌کننده به این دشمن به‌حساب می‌آیند زیرا موجب تضعیف نیروهای نظامی داخلی شده و احتمال ایجاد درگیری‌های قومی را در عراق افزایش می‌دهد.


[1] محمد بسیونی عبدالحلیم، «التحالف العربی و الصراع الیمنی … تکلفة الحرب و مستقبلها»، المرکز الإقليمي للدراسات الاستراتیجیة القاهرة، 21 سبتمبر 2015، الرابط:

http://goo.gl/aCsnXz

[2] برنامج الحرکات الإسلامية، «کیف یفکر داعش في منطقة الخلیج»، المرکز الإقلیمي للدراسات الاستراتیجية- قاهرة، 09 سبتمبر 2015، الرابط:

http://goo.gl/4WE67N

[3] دکتر کارول نخلة، «تأثیرات انخفاض أسعار الطاقة: تحدٍّ و فرصة للإصلاح الإقتصادی بالجزائر»، مرکز الجزیرة للدراسات، 21 سبتمبر 2015، الرابط:

http://studies.aljazeera.net/reports/2015/09/201592110610822275.htm

[4] المرکز الإقلیمی للدراسات الاستراتیجیه، «حلقه نقاش: فرص و تحدیات الوساطه الإقلیمیه فی الشرق الأوسط»، المرکز الإقلیمي للدراسات الاستراتیجية- قاهرة، 20 سبتمبر 2015، الرابط:

http://goo.gl/8pvXae

[5] ناصر، فهد؛ سبتمبر 16، 2015؛ هل المملكة العربيّة السعوديّة قادرة على حماية بيت الله الحرام؟»:

http://www.al-monitor.com/pulse/ar/originals/2015/09/saudi-arabia-claims-can-protect-holy-sites.html

[6] د‏.‏ محمد السعيد إدريس- تساقط الرهانات: بنيامين نتنياهو… ماذا بعد مسلسل الفشل- مركز العربي للبحوث والدراسات

http://www.acrseg.org/39412

[7] علي حسين باكير، «تبعات الاتفاق النووي الإيراني على الصين و روسيا»، مركز الجزيرة، الرابط:

http://studies.aljazeera.net/reports/2015/09/201592110268569184.htm

[8] وحدة الدراسات العراقية، «ايران و تنظيم الدولة… احتمالات المواجهة المباشرة»، مركز الروابط للبحوث و الدراسات الاستراتيجية، الرابط:

إيران وتنظيم الدولة…احتمالات المواجهة المباشرة

[9] محسن محمد صالح- هل يخطئ الغرب في فهم المنطقة العربية؟-28/7/2015

http://www.alzaytouna.net/permalink/98645.html

[10] مایکل سینگ- تعزيز الشفافية بشأن الجوانب العسكرية لبرنامج إيران النووي – 25/9/2015- معهد واشنطن

http://www.washingtoninstitute.org/ar/policy-analysis/view/boosting-transparency-on-military-aspects-of-irans-nuclear-program

[11] دکتر مثنی عبیدی- الحماية من داعش: تأثيرات عسكرة الأقليات في مصير الدولة العراقية- مركز الإقليمي

http://goo.gl/8LUPUO

ارسال دیدگاه