رویکردهای افکار عمومی فلسطین در خصوص رئیس بعدی دولت[1]
با تأکید چندبارهی «محمود عباس» رئیس دولت خودگردان، بر قصد خود مبنی بر کنارهگیری از فعالیت سیاسی و نامزد نشدن دوباره برای هر منصبی که هماکنون عهدهدار آن است و با فرارسیدن زمان انتخابات ریاستجمهوری که در آغاز سال 2016 برگزار خواهد شد، طرح پرسش از جانشین احتمالی «ابو مازن» قوت یافته است. پاسخ به این پرسش در سایهی یک مشکل اصلی مربوط به سازوکار انتخاب رئیس بعدی دولت نهفته است. این صحنهی پیچیدهی سیاسی بهوضوح بر رویکردهای مردم فلسطین و گرایش افکار عمومی بازتاب یافته؛ بهگونهای که نبود اتفاقنظر پیرامون یک شخص معین که بتواند جانشینی «محمود عباس» را بر عهده گیرد، آشکار است.
در نظرسنجیای که مرکز «رسانه و ارتباطات قدس» در روزهای 19 تا 23 اوت 2015 آن را برگزار نمود، آمده که 58.9 درصد از مردم، اجرای انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری را حتی در صورت عدم ائتلاف و آشتی تأیید مینمایند، درحالیکه تنها 34.8 از مردم در نظرسنجیای که در نوامبر سال 2012 برگزار شد با این امر موافقت میکردند. نظرسنجیهای جدید نشان میدهد که موافقت با اجرای انتخابات در صورت سازش گروهها از 60.8 درصد در نوامبر 2012 به 35.8 در اوت 2015 کاهش یافته است.
باوجود موافقت مردم با اجرای انتخابات، تردید در خصوص نام جانشین «محمود عباس» بهعنوان رئیس دولت خودگردان، کاملاً قابل مشاهده است. نتایج نظرسنجیها از کرانهی باختری و نوار غزه نشان میدهد که 10.5 درصد از مردم، «مروان برغوثی»، 9.8 درصد «اسماعیل هنیه»، 5.1 درصد «محمد دحلان» و 3.3 درصد «صائب عریقات» و به همین نسبت «خالد مشعل» را انتخاب خواهند نمود؛ این در حالی است که 33.6 درصد نیز هنوز بهصورت قطعی تصمیم نگرفتهاند که به چه کسی رأی دهند.
این ابهام با کاهش اعتماد مردم نسبت به دولت فلسطین و شخصیتهای سیاسی حاضر در صحنه، همزمان شده است. شمار افرادی که به «محمود عباس» اعتماد دارند از 21.8 در نظرسنجیهای ماه مارس 2015، به 16.1 در نظرسنجی جدید کاهش یافته، همچنین میزان اعتماد به «اسماعیل هنیه» از 14.1 درصد در ماه مارس به 12.5 درصد در نظرسنجی جدید کاهش یافته است، اما از سوی دیگر میزان اعتماد به «مروان برغوثی» از 5.4 درصد در نظرسنجی ماه مارس به 7.1 درصد افزایش یافته است. نسبت کسانی که معتقدند عملکرد دولت بدتر شده، افزایش یافته است، شمار این افراد از 15.8 درصد در نظرسنجی ماه آوریل سال 2014 به 26.4 در نظرسنجی جدید رسیده است.
مهمترین ابهام صحنهی سیاسی فلسطین به وضعیت کنونی فلسطین بازمیگردد؛ چه آنکه اقدامات قانونی برای انتقال قدرت روشن نیست و این در حالی است که مجلس قانونگذاری فلسطین تعطیل است و در میان کرانهی باختری و نوار غزه انشعاب جدی دیده میشود. افزون بر این، جنبش «حماس» با جنبش «فتح» تعامل کرده و مذاکرات با اسرائیل در مرحلهی دشواری متوقف شده است که این امر بهخودیخود، همآوا شدن طرفهای فلسطینی در خصوص رئیس دولت را بسیار دشوار کرده است.
باوجود آنکه رقابت انتخاباتی هنوز بهصورت جدی آغاز نشده است؛ اما نامهایی در صحنهی سیاسی برای نامزدی مطرح شدهاند. آشکار است که فرصت این اشخاص برای بر عهده گرفتن منصب رئیس دولت منوط به انسجام داخلی در فلسطین است.
سناریوی بدبینانهای که برخی از رهبران فلسطینی و در رأس آنها «حاتم عبدالقادر» نسبت بدان هشدار میدهند این است که «محمود عباس» آخرین رئیس دولت فلسطین باشد و پس از او دولت فلسطین منحل گردد؛ درنتیجه با ادامهی سیاستهای کنونی اسرائیل، انتفاضهی سوم آغاز شود؛ این سناریویی است که اسرائیل هم از آن هراس دارد و هم نسبت به آن امید بسته است.
در مقالهای که روزنامهی «معاریو» در روز دوم سپتامبر 2015 آن را منتشر کرده، «یوسی میلان» کارشناس امور اطلاعاتی به احتمال فروپاشی دولت فلسطین اشاره کرده و بیان داشته که در صورت رخ دادن این فروپاشی، بار سنگینی بر دوش اسرائیل خواهد افتاد. این بار همانا بر عهده گرفتن مسئولیت ادارهی امور روزانهی بیش از چهار میلیون فلسطینی در کرانهی باختری و نوار غزه است. افزون بر این، وی آغاز انتفاضهی جدید را در پی نبود یک قدرت سیاسی که بتوان با آن به مذاکره پرداخت، ممکن انگاشته است.
گونههای نوین بهرهجویی از مسئلهی پناهندگان در منطقهی خاورمیانه[2]
مفهوم امنیت دیگر به جنبههای سنتی بهمانند تهدید مستقیم مرزهای زمینی یا دریایی یا تهدیداتی که گروههای تروریستی مسلحی که نابود کردن زیرساختهای کشورها را هدفگیری کردهاند محدود نیست؛ بلکه امروزه این مفهوم جنبههایی را در بر میگیرد که تأثیرات غیرمستقیم امنیتی دارند؛ بهویژه تهدیداتی که به دگرگون ساختن بافتهای جمعیتی، افزایش فشار بر منابع اقتصادی و طبیعی و فشار بر زیرساختها و خدمات عمومی مربوط میشوند. موارد پیشگفته، تهدیداتی هستند که میتواند وضعیت پایداری از بیثباتی امنیتی را در یک کشور ایجاد کند.
آمارهای نهادهای بینالمللی مسئول در امور پناهندگان در جهان، از واقعیتی مهم و پیاپی پرده برمیدارد. بر پایهی گزارش «کمیساریای عالی امور پناهندگان» شمار پناهندگان، پناهجویان و مهاجران در جهان، در پایان سال 2014 نزدیک 60 میلیون نفر بوده است. این شمار از افراد بازتابی طبیعی از افزایش گسترهی درگیریهای سیاسی و شکنندگی وضعیت امنیتی و اقتصادی در جهان است.
در سطح کشورهای منطقه، سوریه با 4.08 میلیون پناهنده که به خارج از کشور رفتهاند و 7.6 میلیون مهاجر داخلی در صدر قرار دارد، سومالی با 965248 پناهنده به خارج و 1.1 میلیون مهاجر داخلی دوم است، سودان با 659395 پناهنده به خارج و 3.1 میلیون مهاجر داخلی در رتبهی سوم است، پسازآن سودان جنوبی با 622728 پناهندهی خارجی و 1.49 میلیون مهاجر داخلی در ردهی بعدی ایستاده است، سپس عراق با 369904 پناهنده به خارج و 3.2 میلیون مهاجر داخلی در استانهای گوناگون عراق در رتبهی پنجم قرار گرفته است، مالی با 137983 پناهنده به خارج و 61600 مهاجر داخلی که بیشتر آنها بهسوی جنوب این کشور مهاجرت میکنند در ردهی ششم قرار دارد، لیبی با 4194 پناهنده به خارج و نزدیک به 400 هزار مهاجر داخلی در ردهی هفتم قرار دارد و در پایان یمن با نزدیک به 2628 پناهنده به خارج و 334 هزار مهاجر داخلی در ردهی هشتم قرار گرفته است.
در مفهوم امنیت غیر سنتی، پیامدهای منفی سرازیری پناهندگان در منطقهی خاورمیانه پرشمار است. در رأس این پیامدها میتوان به دگرگونی ساختار و ترکیب جمعیتی در کشورهای منطقه اشاره کرد. این نکته بهویژه در لبنان قابلدرک است؛ چه آنکه پس از سرازیری پناهندگان سوری به این کشور که شمار آنها به بیش از یکمیلیون و 56 هزار نفر میرسد و بیشتر آنها مسلمان هستند، مسیحیان لبنانی نسبت به تأثیرات این امر بر ترکیب جمعیتی لبنان، بیمناک هستند.
از سوی دیگر افزایش پناهندگان باعث افزایش فشار بر منابع اقتصادی کشورهای پذیرنده میگردد؛ بهویژه آنکه اقتصاد این کشورها بهخودیخود دچار آشفتگی است و این نابسامانی در بازار کار و منابع اقتصادی دیده میشود؛ برای نمونه اردن را میتوان مورد توجه قرار داد که با افزایش پناهندگان سوری در این کشور از یکسو نرخ بیکاری در میان اردنیها بالا رفته و از سوی دیگر قیمتها بسیار افزایش یافته است.
افزایش تهدیدات و خطرات امنیتی مستقیم، از مهمترین آثار افزایش پناهندگان است که برای نمونه در مصر قابل مشاهده است؛ چه آنکه پس از فروپاشی نظام اخوان المسلمین خبرهایی از مشارکت پناهندگان سوری در راهپیماییها در حمایت از اخوان المسلمین شنیده میشد.
هرچند افزایش پناهندگان نمودار یک بحران جدی برای بسیاری از کشورهاست؛ اما برخی از همین کشورها و برخی نیروهای سیاسی شروع به بهرهجویی از مسئلهی پناهندگان کردهاند. این بهرهجویی برای سود بردن از این مسئله، در چهار شیوه نمایان است که در زیر به آنها اشاره میکنیم:
1. بهرهجویی سیاسی: این شیوه در ترکیه آشکار است. «رجب طیب اردوغان» در برههی اخیر نسبت به نقش ترکیه در همراهی با پناهندگان سوری در این کشور، فخرفروشی نمود. «اردوغان» در این برهه که به زمان اجرای انتخابات زودهنگام نزدیک بود، تلاش میکرد که گسترهی حمایت مردمی از خود و حزب «عدالت و توسعه» را افزایش دهد.
2. بهرهجویی اقتصادی: باوجود فشارهای اقتصادی ناشی از پدیدهی سرازیری پناهندگان، این پدیده توسط برخی از کشورها برای پدید آوردن سود اقتصادی مورد بهرهجویی قرار گرفت. برای نمونه آلمان بر پایهی گزارش «اتحادیهی کارفرمایان» به 140 هزار مهندس، برنامهنویس و تکنسین نیاز دارد و چهبسا به همین علت است که «اولریش گریللو» رئیس «اتحادیهی صنایع آلمان» بر ضرورت شتاب در واردکردن پناهندگان به آلمان تأکید داشت.
3. بهرهجویی امنیتی: کشورهایی چون بریتانیا، آلمان، اتریش و ایتالیا که یک راهبرد دوگانه را در پیش گرفتهاند، به شماری از پناهجویان اجازهی ورود میدهند و از سویی دیگر برای جلوگیری از نفوذ عناصر تروریستی برخی دیگر را از ورود به کشور بازمیدارند.
4. بهرهجویی حقوقی: «اردوغان» بدین گونه از پناهندگان سود میبرد. او از یکسو بر ضرورت تضمین حقوق سوریها تأکید میکند و از سوی دیگر از کشورهای اروپایی به خاطر نپذیرفتن پناهندگان انتقاد میکند تا با تأکید بر شمار پناهندگان در ترکیه، راه را برای پیوستن ترکیه به اتحادیهی اروپا هموار کند.
چرا روسیه بهصورت نظامی در درگیری سوریه وارد میشود؟[3]
با شدت یافتن بحران سوریه که در حال نزدیک شدن به سال پنجم خود میباشد و ضعف «بشار اسد» و با توجه به اهمیت راهبردی نظام سوریه برای روسیه، مسئولان روسیه و ازجمله شخص «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور این کشور بیان کردهاند که آنها تنها به نظارت بر اوضاع سوریه بسنده نمیکنند؛ بلکه برای یاری «اسد» وارد صحنه خواهند شد. برجستهترین تلاش روسیه برای یاریرساندن به نظام «بشار اسد» و تقویت وی در برابر مخالفان داخلی و خارجی، ارسال کمکها و تجهیزات نظامی روسیه به سوریه است. افزون بر این، روسیه خواستههای نیروهای غربی را بهطورکلی و بهطور خاص خواستههای آمریکا را مبنی بر بهکارگیری نفوذ خود برای فشار بر «بشار اسد» جهت گفتوگو با دشمنان و مخالفانش برای دستیابی به یک راهحل مسالمتآمیز برای بحران سوریه، نپذیرفته است.
موضع روسیه در قبال بحران سوریه در وهلهی نخست از نگاه امنیتی نوین روسیه ریشه میگیرد. این نگاه نوین به مقابله با توسل به زور شورای امنیت و مخالفت با تغییر نظامهای سیاسی از سوی بازیگران خارجی فرامیخواند؛ از همین روی مسکو جهت پرهیز از دچار شدن سوریه به وضع عراق و لیبی، ایدهی دخالت نظامی را رد کرده و در مقابل به تغییر مسالمتآمیز و راهکار سیاسی فرامیخواند.
روسیه بر پایهی دیدگاه نوین امنیتی خود، بر آن است که بهکارگیری زور در روابط بینالملل نباید تنها منحصر به دستیابی به نمایندگی از شورای امنیت باشد، بلکه افزون بر این، شورای امنیت در طول برههای که عملیات دخالت نظامی روی میدهد، باید از نزدیک بر آن اشراف و نظارت داشته باشد.
با توجه به این رویکرد نوین، «پوتین» در سخنانی در حاشیهی نشست سران «سازمان پیمان امنیت جمعی» CSTO دربارهی سوریه چنین گفت: «هرگونه دخالت نظامی در سوریه بهسان تجاوزی خواهد بود که قوانین بینالمللی را زیر پا مینهد و اوضاع را در منطقه آشفته میکند». از همین رو است که روسیه با بهکارگیری زور علیه نظام سوریه مخالفت میکند.
در راستای تلاش روسیه برای پاسداری از نظام «بشار اسد» در هفتههای گذشته فعالیت نظامی جدید روسیه در سوریه شدت یافته؛ بهگونهای که مسکو شمار بیشتری از کارشناسان و مشاوران نظامی خود را به سوریه فرستاد و سطح و کیفیت حضور مستقیم نظامی خود در بحران سوریه را برای یاری نیروهای نظام سوریه جهت مبارزه با «داعش» و «جبهه النصره» افزایش داده است؛ اما روسیه تلاش دارد از خطرات دخالت نظامی خود در سوریه بکاهد و اینگونه جلوه دهد که درصدد اشغال این کشور نیست.
تغییر کیفی که در ماهیت نقشآفرینی روسیه در خصوص بحران سوریه ایجاد شده به امور متفاوتی ارتباط مییابد که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. اخبار دخالت نظامی روسیه در سوریه با طرح «استیفان دی میستورا» فرستادهی سازمان ملل همزمان شده است.
2. دخالت نظامی روسیه واکنشی است نسبت به پافشاری واشنگتن و ریاض بر کنار رفتن «اسد».
3. رهیافت نظامی روسیه نسبت به بحران سوریه در راستای همکاری نظامی با ایران در خصوص این بحران است.
اهداف حضور نظامی روسیه در سوریه عبارتاند از:
1. تصویرسازی از روسیه بهعنوان شریک در امر مبارزه با «داعش».
2. جایگاه سوریه در نگاههای بلندمدت ژئوپلتیک روسیه.
دخالت نظامی روسیه که نگرانی آمریکا، اسرائیل و دیگر کشورهای غربی را برانگیخته، پیامدهایی در پی دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. تغییر نقشهی درگیریهای سوریه به سود ارتش دولتی این کشور.
2. واداشته شدن ائتلاف بینالمللی به رویارویی با روسیه و یا هماهنگی با این کشور.
3. سنگین شدن کفهی مسکو، تهران و دمشق در موازنهی قدرت در منطقه؛ این امر باعث درگیری و تنش بیشتر میان ایران و عربستان سعودی خواهد شد.
در پایان باید گفت که دخالت روسیه در سوریه چهبسا در طولانیتر کردن بازهی درگیریهای سوریه نقشآفرینی کند. افزون بر این، پیشبینی میشود که این دخالت، نقشهی روابط بینالملل را بازطراحی کند؛ امری که به ماهیت روابط میان روسیه از یکسو و غرب و ایالاتمتحده از سوی دیگر ارتباط مییابد؛ اما باید توجه داشت که روسیه بهتنهایی نمیتواند صلح پایدار در سوریه ایجاد کند؛ پس مسکو نیازمند هماهنگی با واشنگتن و دیگر پایتختهای منطقه است و افزون بر این باید توجه داشت که سوریه تنها همپیمان روسیه در منطقه است که هماکنون ضعیف شده و در منطقه و جهان بینالملل منزوی گشته است.
نشست بررسی: آیندهی روابط ایران و جنبش حماس[4]
روابط راهبردی ایران و جنبش حماس در پی موضع موافق این جنبش نسبت به اعتراضات سوریه، دچار بحرانی جدی شده است. حماس در پرتو موج انقلابهای عربی، تلاش کرد که موضعی متوازن در خصوص این انقلابها در پیش گیرد؛ اما این موضع جنبش باعث آسیب وارد شدن به روابطش با ایران شد.
جنبش حماس از سوی دیگر تلاش کرد تا موازنهی روابط خود را با ایران و کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان سعودی حفظ کند؛ این تلاش با کوششهای ایران در خصوص حل پروندهی هستهای خود با غرب همزمان بود. برای بررسی این موضوع، «مرکز مطالعات الجزیره» در تاریخ نهم سپتامبر از آقای «اسامه حمدان» مسئول روابط خارجی جنبش حماس دعوت کرد تا در جلسهای پشت درهای بسته با عنوان «آیندهی روابط میان ایران و جنبش حماس» پیرامون گذشته، حال و آیندهی روابط ایران و جنبش حماس به گفتوگو بپردازند. مهمان این جلسه و دیگر پژوهشگران از محیط سیاسی این جنبش سخن گفتند که دارای شاخصهای زیر است:
1. معادلههای غیر پایدار.
2. تحول و دگرگونی ترکیبهای گذشته که به مشکلات و انشعابات بر پایههای نژادی و دینی انجامیده است.
3. دگرگونی اولویتهای سیاست خارجی قطبهای جهان عرب؛ بدین معنا که پس از آنکه فلسطین اولویت نخست سیاست خارجی بسیاری از کشورها بود، در اولویتهای پسینی قرار گرفت و یا اساساً از اولویت خارج شد.
مهمان این نشست که از سران جنبش حماس است، در این خصوص گفت: «بهتر است که این دگرگونیها معادلات همانگونه که سایکس پیکو در منطقه جدایی ایجاد کرد، بر پایههای انشعاب نژادی یا مذهبی جدایی ایجاد نکند».
مسئول روابط خارجی حماس افزود: بر اساس مشارکت، مشکلات برطرف خواهد شد؛ به شرطی که این شراکت بر اساس عدالت و برابری فرصتها باشد.
«حمدان» بیان داشت: جنبش حماس بر این باور است که در ایجاد روابط سه سطح وجود دارد:
1. روابط، بخشی از پایان دادن به وضعیت انشعاب در منطقه باشد.
2. مأموریت و هدف طرفهای موجود در رابطه، یافتن راهحلهایی برای موانع و مشکلات باشد و نه تسویهحسابهای سیاسی.
3. اگر امکان شراکت نبود، لااقل مسئلهی فلسطین از انشعابات به دور باشد.
«حمدان» در بخش بعدی به تحول روابط با ایران پرداخته و با تبارشناسی این رابطهی دوسویه بیان داشت: این روابط در سال 1991 آغاز شد، در ماه مارس 1992 دفتر جنبش در تهران تأسیس شد. این روابط در سال 2006 شاهد یک جهش بزرگ بود. پس از انقلاب سوریه در سال 2011 و حمایت جنبش از مخالفان سوری، موضع حمایتی ایران از جنبش کاهش یافت و ایران یک سال پس از خارج شدن «حماس» از دمشق، خشمگین شده و حمایت از این جنبش را کاهش داد تا بر موضع سیاسی این گروه تأثیر بگذارد. پژوهشگران بر آناند که پس از جنگ سال 2014، هر دو طرف برای پشت سر نهادن اختلافات تمایل نشان دادند؛ زیرا توافق هستهای ایران، تهران را به اینسو برد تا بر رابطهاش با منطقه تأکید کند تا این نکته از توافق برداشت نشود که ایران از منطقه دور شده است، «حماس» نیز به خاطر ادامهی تهدیدات اسرائیل و تمایل به رویارویی نظامی با این رژیم، به رابطه با ایران نیازمند است، از سوی دیگر این جنبش در پی آن است که با تداوم روابط با ایران، منطقه را از افتادن در چنگال فتنهی مذهبی برهاند.
روابط میان ایران و «حماس» از نوع رفتار و نقشآفرینی عربستان سعودی نیز تأثیر پذیرفته است. «حمدان» بیان داشت که روابط جنبش با عربستان سعودی بهعنوان جایگزین روابط با ایران نیست و این جنبش تلاش میکند که با طرفهای گوناگونی رابطه داشته باشد. این جنبش روابط خود را با ایران، ترکیه، قطر، عربستان سعودی و دیگر کشورها حفظ خواهد کرد.
در خصوص تأثیر توافق هستهای بر روابط دو طرف، پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که هنوز زود است که این توافق بر روابط میان ایران و جنبش «حماس» تأثیر بگذارد و باید موضوع عوامل مؤثر را در چارچوب امور تعیینکنندهی دارای اولویت نزد سران ایران موردبررسی قرار داد. پژوهشگران همچنین بدین نتیجه رسیدند که هر دو طرف مجبورند که اصل شراکت و همراهی را برای از بین بردن اختلافات میان خود در پیش گیرند.
در پایان باید اشاره داشت که «اسامه حمدان» بر آن است که روابط جنبش با ایران از دگرگونیهای منطقهای و بینالمللی تأثیر پذیرفته است؛ اما جنبش «حماس» بر این باور است که بهتر است این دگرگونیها باعث آن نشود که روابط بر پایهی انشعابات نژادی و مذهبی شکل گیرد؛ بلکه بنیاد روابط جنبش بر مشارکت و حل مشکلات بر پایهی عدالت و برابری فرصتها و تکیه نکردن به طرفهای خارجی باشد و این جنبش در میان روابط خود با ایران و سایر کشورها موازنه ایجاد کرده و در هیچ ائتلافی علیه دیگری شرکت نخواهد کرد.
روسیه و ایران: حمایت از نظام سوریه نه شخص رئیسجمهور[5]
همانطور که واضح است، اوکراین برای روسیه از سوریه مهمتر است اما بااینوجود روسیه در بحران اوکراین نسبت به سوریه تساهل بیشتری از خود نشان داد. چراکه جامعه جهانی در حل بحران سوریه تحرک کمتری از خود نشان داد. روسیه از طریق افزایش حضور نظامی خود در سوریه میخواهد در مذاکرات احتمالی حل بحران سوریه در آینده موضع خود را تقویت کند. درواقع روسیه و ایران خواهان حلی متناسب با منافع خود برای بحران سوریه هستند. دراینبین ایران زیانهای بیشتری متحمل شده است؛ زیرا که ازیکطرف هزینههای مالی فراوانی را در سوریه متحمل شد و از طرف دیگر «حزبالله»، همپیمان آن، تعداد زیادی از افرادش را در سوریه از دست داد. بدین ترتیب ایجاد حل برای بحران سوریه برای دو کشور ایران و روسیه ضروری است.
راهحل متناسب با منافع ایران بسیار پیچیده است. همانطور که «لینا خطیب» پژوهشگر بخش خاورمیانه دانشگاه لندن و مؤلف کتاب «پدیده حزبالله»، اظهار میدارد؛ ایران راهحلی شبیه به وضعیت عراق میخواهد که بر اساس آنیک دولت انتقالی متشکل از مخالفان و نظام سوریه سرکار بیاید. ایران مانند روسیه علیرغم آنچه در رسانهها میگوید؛ بر بقای «بشار اسد» در ریاست جمهوری اصرار ندارد. ایران خواهان بقای سلاح «حزبالله» است که این امر برای کشورهای خلیج (فارس) مشکل بزرگی است؛ زیرا که پذیرش بقای سلاح «حزبالله» به این معنی است که خلع سلاح عمومی در سوریه امکانپذیر نخواهد بود. نکته دردناک این است که مداخله نظامی روسیه حتی اگر برای فشار سیاسی باشد؛ جنگ را طولانیتر خواهد کرد. کمکهای روسیه بهجای جنگ با داعش صرف مبارزه با گروههای اپوزیسیون خواهد شد. روسیه درنهایت خواهان جای پا در سوریه است تا از طریق آن بتواند نفوذ حداقلی خود را حفظ کند؛ زیرا سوریه به لحاظ موقعیت جغرافیایی برای روسیه استراتژیک نیست. روسیه از راهحل معروف به «سوریه مفید» پشتیبانی میکند. این راهحل شامل محافظت از مناطق حیاتی نظام سوریه که در نوار ساحلی قرار دارند و راه امداد «حزبالله» هستند، میشود.
این جنگ برای «حزبالله» یک مبارزه برای بقا است؛ زیرا که بدون سلاح ایران «حزبالله» قادر نخواهد بود خود را به لحاظ سیاسی در لبنان تحمیل کند. از سوی دیگر «حزبالله» برای تأمین مسیر امداد خود در سوریه وارد جنگ شد. بسیاری اعتقاد داشتند که نظام سوریه برای مدت طولانی پایداری نخواهد کرد. علاوه بر این «حزبالله» اعتقاد داشت که پس از جنگ «قصیر» مسئله تمام خواهد شد. ایران نیز تصور نمیکرد که استراتژیاش در سوریه به این مرحله برسد. بدین ترتیب از دیدگاه «خطیب»، ایران و «حزبالله» در شنزارهای متحرک سوریه گیرکردهاند. برحسب این تحلیل، هنگامیکه تظاهرات در سوریه شروع شد، ایران نظام سوریه را به سرکوب تظاهرات ترغیب کرد!! اما هنگامیکه احساس کرد که نظام و ارتش سوریه قادر نیستند تظاهرات را سرکوب کنند «حزبالله» را به سوریه فراخواند. موقعی که ایران در سوریه دخالت کرد؛ نظام سوریه از حضور «داعش» بهرهبرداری میکرد. چراکه میتوانست اوضاع را طوری به تصویر بکشد که بگوید نظام درگیر مبارزه با گروههای تروریستی است نه سرکوب انقلاب. بدین ترتیب نقشه «حزبالله»، ایران و نظام سوریه نقش بر آب شد و اکنون قادر به خروج از بحران بدون خسارت نیستند. اکنون اگر ایران و «حزبالله» کمکهای خود به سوریه را قطع کنند؛ همهچیز را از دست خواهند داد؛ بنابراین آنها مجبور به ادامه کمکها به سوریه هستند.
مطمئناً کشورهای عربی حوزه خلیج (فارس) این مسئله را درک میکنند و اجازه نخواهند داد که ایران در سوریه پیروز شود. «خطیب» خاطرنشان میکند که ایران به نقش این کشورها در سوریه فکر نکرده بود و گمان میکرد بدون اینکه کشوری بتواند جلوی آن را بگیرد؛ قادر خواهد بود، استراتژیاش در سوریه را پیاده کند؛ بنابراین اکنون کلید حل بحران سوریه نزد این کشورهاست زیرا ایران به دلیل خسارتهای فراوان خواهان حل این بحران است. علاوه بر این اکنون وقت آن رسیده است که همزمان با مذاکره با ایران، فشار را بر آن بیشتر کرد.
مشکل ایران این است که علیرغم درماندگی در سوریه بر استمرار تهدید کشورهای عربی خلیج (فارس) اصرار میورزد. هماکنون ایران خواهان مذاکره در مسائل یمن و سوریه است و از دیدگاه «خطیب» اینیک فرصت است که باید از طریق افزایش کمکهای نظامی به گروههای «اپوزیسیون معتدل» در جنوب سوریه مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. ایران در برنامه هستهای توانست دنیا را در برابر خود به زانو درآورد اما در رابطه با «مزاج» خود در سوریه با دیوارهای ضخیم و بلندی روبروست!
سوریه و اوکراین… دو جبههی روسی[6]
در طول تابستان، روسیه حملات خود را در شرق اوکراین ادامه داد که سبب کشتار وسیعی شد، بدون اینکه با عکسالعملی از جانب کشورهای غربی مواجه شود. در اوایل سپتامبر ماه جاری بعد از آتشبس جدید، پیشبینیها حاکی از خالی کردن صحنه توسط ولادیمیر پوتین بود؛ سپس گزارشهایی از سوریه منتشر شد که نشان میداد هواپیماهای جنگی روسیه در آسمان استان ” ادلب” که تحت تسلط شورشیان است، پرواز میکنند و همچنین اینکه روسیه در پی برپایی پایگاههای جدیدی در آنجاست و کشتیها و ناوهای روسیه در حال خالی کردن زرهپوشهای پیشرفته هستند. روشن است که پوتین جبهه را خالی نکرده، بلکه جبهه را تغییر داده و به مانور دیگری پرداخته بود که دولت اوباما از عکسالعمل در برابر آن عاجز ماند. هنوز اهداف اصلی روسیه در سوریه و اوکراین بهصورت کامل مشخص نیست؛ اوکراینی که در آن نزدیک به 9000 نظامی روسی و 240 تانک بهاضافهی 30000 شبهنظامی روسی وجود دارد.
بعضی از تحلیلگران گمان میکنند که پوتین به خاطر شکست در اوکراین وارد خاورمیانه شده است، اما بعضی دیگر اعتقاددارند که بهکارگیری نیروی نظامی در سوریه، پوتین را موفق به وادار کردن غرب به پذیرش خواستههایش در اوکراین میکند و او در تلاش برای شکست دوبارهی غرب در میدانی دیگر است. مشخص است که وزیر خارجهی امریکا «جان کری» کسی است که احساس میکند در این قضیه از کرملین فریبخورده است؛ در ماه می گذشته کری با پوتین در مورد ایران و اوکراین و سوریه وارد مذاکره شد و در آخر جلسه کری اعلام کرد که جنگ در اوکراین و سوریه با همکاری روسیه و امریکا است و دیپلماسی ویژهای بین مسکو و واشنگتن برای همکاری در مورد پایان جنگ در اوکراین در آخر سال در جریان است.
در فصل تابستان درحالیکه واشنگتن مشغول توافق هستهای با ایران بود، دیپلماتهای آمریکایی و اروپایی به حکومت «پترو پوروشنکو» که مورد تائید غرب بود فشار آوردند و امریکا قرارداد “مینسک-2” را تائید کرد.”مینسک-2 “قراردادی بود که آلمان و فرانسه در فوریه گذشته درحالیکه نیروهای نظامی روسیه در حال حمله به نظامیان اوکراینی بودند، در آن وساطت نمودند؛ این قرارداد برای”کیف” غیرمنصفانه بود، زیرا شروطی در آن وجود داشت که اصلاح قانون اساسی را مدنظر قرار داده بود و قدرت فوقالعادهای به سردمداران مناطق شرق اوکراین میداد و این مسئلهای بود که به پوتین حق واقعی اعتراض به ساختار حکومت اوکراین را میداد.
علیرغم اینکه روسیه بند اساسی قرارداد مینسک-2 را که آتشبس بود، رعایت نکرد اما با این حال دولت اوباما بهشدت به پروشنکو فشار آورد تا اصلاحات قانون اساسی را به پارلمان تقدیم کند و رئیسجمهور اوکراین نیز اصلاحات را تقدیم مجلس کرد و با ترساندن قانونگذاران از اینکه دولت شکنندهی او در معرض خطر عدمحمایت امریکاست، به موافقت مجلس دست پیدا کرد. این کار هزینههای بسیاری در برداشت؛ ازجمله راهپیماییهای خشونتآمیز خارج از مجلس که به کشته شدن چندین نفر انجامید و مسئله آنگونه جلوه داده شد که ایالاتمتحده با روسیه توافق کرده است. بااینحال پوتین این چشمپوشی امریکا را نادیده گرفت و اعلام کرد که این اصلاحات قانون اساسی، مدنظر او و همپیمانانش در اوکراین نیست و درواقع ساختار اصلی حکومت اوکراین تغییر نکرده است اما کشورهای غربی بهجای رد کردن این قضیه، وعده دادند که روسیه را راضی خواهند کرد.
مصداق این جریان در سوریه چگونه است؟ اولویتهای پوتین در سوریه مشخص است؛ او در پی ناکام گذاشتن تلاشهای غرب برای کنار گذاشتن بشار اسد است و اینکه نظام بشار اسد را مجبور به قبول شریکی برای مبارزه با داعش بکند. پوتین این اظهارات (حل سیاسی بحران سوریه با مذاکره امریکا و روسیه) را در مکالمهی تلفنیای که در ماه ژوئن با اوباما داشت بیان کرد؛ اوباما فریب کرملین را خورد و اینگونه دریافت که روسیه آمادهی همکاری در مسئلهی سوریه است اما هماکنون نیروهای روس در بندر لاذقیه که سنگر اصلی علویهاست و بشار اسد نیز وابسته به این گروه است، حضور دارند.
بعضی از تحلیل گران تأکید میکنند که ممکن است هواپیماهای روسی به نیابت از سوریه عملیات انجام دهند و چهبسا پوتین بدون بررسی دقیق وارد سوریه شده باشد، یا اینکه در پی تزویر و دسیسه این کار را انجام داده باشد و شاید میپندارد که دولت اوباما عکسالعملی همانند آنچه در اوکراین نشان داد در قبال سوریه هم نشان خواهد داد. او در اوکراین کاملاً به هدف خود نرسید و اینگونه نیست که صد درصد بتواند بشار اسد را حفظ کند اما اگر یکی از اهدافش غلبه کردن بر امریکا باشد، به آن رسیده است.
[1] وحدة الرأي العام، «اتجاهات الرأي العام الفلسطینی حول الرئیس القادم»، المرکز الإقليمي للدراسات الاستراتیجیة القاهرة، 14 سبتمبر 2015، الرابط:
http://goo.gl/SMylda
[2] وحدة الأمن الإقلیمي، «الأنماط الجدیدة لتوظیف قضیة اللاجئین في منطقة الشرق الأوسط»، المرکز الإقليمي للدراسات الاستراتیجیة القاهرة، 16 سبتمبر 2015، الرابط:
http://goo.gl/99U1xM
[3] کرم سعید، «لماذا تنخرط روسیا عسکریا في الصراع السوری»، المرکز الإقليمي للدراسات الاستراتیجیة القاهرة، 17 سبتمبر 2015، الرابط:
http://goo.gl/uorWOa
[4] ماجد ابودیاک، «حلقه نقاشیه: مستقبل العلاقة بین إیران و حرکة حماس»، مرکز الجزیرة للدراسات، 13 سبتمبر 2015، الرابط:
http://studies.aljazeera.net/events/2015/09/2015913123158948220.htm
1. هدى الحسيني، «روسيا وإيران: إصرار على النظام لا على الأسد!»، المركز الإقليمي للدراسات الاستراتيجية، الرابط:
http://goo.gl/ZLknLa
[6] جاکسون دیل، سوریا و أوكرانيا…جبهتان روسیتان، المركز الإقليمي للدراسات الاستراتيجيه، 17/09/2015
http://goo.gl/YggHDV