فرصت‌سازی روسیه از بحران‌های بین‌المللی

روسیه طی سال‌های اخیر با در پیش گرفتن رویکردی واقع‌گرایانه در حوزه بحران‌ها توانسته است به‌خوبی نقش یک بازیگر جهانی را بر عهده گیرد. روس‌ها که خواهان ایجاد یک جهان چندقطبی و به دور از هژمونی آمریکا هستند اقداماتی جدی را در پیشبرد این هدف انجام داده‌اند.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باعث شد تا روسیه عمده قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را از دست بدهد که نتیجه این امر کاهش نفوذ این کشور در صحنه سیاست بین‌الملل بود. قدرت‌های غربی و در رأس آن‌ها ایالات‌متحده از خلأ قدرت به وجود آمده نهایت استفاده را کردند و در حوزه‌های مختلفی به منافع روسیه تاختند. روس‌ها علاوه بر این‌که در مناطق شرقی اروپا و کشورهای سابق عضو پیمان ورشو با چالش مواجه شدند و به‌طور مکرر شاهد گسترش ناتو به سمت مرزهای شرقی خود شدند، در مناطقی دیگر از جهان نظیر غرب آسیا و شمال آفریقا نیز منافع پیشین خود را از دست دادند. عقب‌نشینی روسیه از حوزه‌های نفوذ خود در جهان و شکست‌های پی‌درپی از غرب دست‌کم تا یک دهه پس از فروپاشی شوروی ادامه پیدا کرد، اما از اوایل سال 2000 میلادی بود که روس‌ها به‌آرامی درصدد افزایش نفوذ خود در صحنه بین‌الملل و بازیابی قدرت و نفوذ پیشین شدند. برخورداری از ابزارهایی مانند داشتن حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد، برخورداری از موقعیت ژئوپلیتیک عالی، نیروی قدرتمند نظامی و دارا بودن از منابع طبیعی زیاد که سبب بهبود مسائل اقتصادی شد از جمله مسائلی بود که مسکو به پشتوانه آن‌ها روزبه‌روز بر قدرت خود در نظام بین‌الملل افزود. این امر باعث شد تا روسیه به‌مانند خرسی بیدار شده از خواب زمستانی به بازیابی مناطق نفوذ خود در مناطق مختلف جهان دست زند که این امر هم‌اکنون باعث تشدید رقابت‌های مسکو و واشنگتن در برخی حوزه‌های راهبردی شده است. در این میان وجود بحران‌های منطقه‌ای مکرر به‌خصوص در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا (بحران سوریه، عراق، یمن، مصر، لیبی و …) به روسیه کمک کرده است تا این کشور با استفاده از ابزارهای در دسترس خود از یک‌سو و ضعف غرب از سوی دیگر به افزایش توان خود در صحنه بین‌الملل دست زند. از همین رو پرسش اصلی مقاله پیش رو را به این موضوع اختصاص داده‌ایم که بحران‌های موجود در منطقه چه فرصت‌هایی را در اختیار روسیه قرار خواهد داد؟ بدون شک ایجاد فرصت‌ها برای روسیه از یک‌سو نیازمند قدرت و توان مسکو و از سوی دیگر تمایل برخی بازیگران منطقه به تقویت ارتباطات خود با کرملین است.

تشدید رقابت میان روسیه و آمریکا در حوزه‌های راهبردی

به نظر می‌رسد منطقه غرب آسیا یک‌بار دیگر به منطقه خطر اصلی در سیاست جهانی تبدیل شده است. هرچند در طول دهه‌های گذشته تنش‌زدایی بین شرق و غرب مانع از برخوردها شده بود اما نشانه‌های زیادی وجود دارد که خبر از تغییرات قریب‌الوقوع در منطقه می‌دهد. روس‌ها بعد از سال‌ها دوری از تحولات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا اکنون و بعد از این‌که طی سال‌های اخیر اعتمادبه‌نفس ازدست‌رفته خود را پس از سقوط شوروی مجدداً بازیافته‌اند در تلاش هستند تا به منافعی در منطقه دست یابند.

باید این نکته را نیز مدنظر قرار داد که یکی از دلایل نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای عربی علاوه بر ایدئولوژی کمونیستی، فعالیت احزاب کمونیست و حتی وام و اعتبار و حیله‌های دیپلماسی روسی، جوش‌وخروش داخلی در جهان عرب نیز بوده است. به نظر می‌رسد این جوش‌وخروش اکنون هرچند در مرتبه پایین‌تری اما در حال شکل گرفتن است و دولت‌های منطقه در پی این هستند تا روابط خود را با مسکو گسترش دهند. شاهد این ادعا سفرهای پی‌درپی مقامات کشورهای عربی (ازجمله عربستان) به مسکو و دیدار با مقامات کرملین است. این دیدارها تاکنون سودهای عظیمی را نصیب اقتصاد تحریم شده روسیه کرده است.

حمله آمریکا به عراق در سال 2003 باعث بروز تغییر و تحولات وسیعی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا شده است که روس‌ها مقصر آن را بی‌ثباتی نشأت‌گرفته از تصمیمات اشتباه واشنگتن در آن مقطع می‌دانند. بااین‌حال همین تصمیم آمریکا و بی‌ثباتی‌های کنونی در منطقه زمینه را برای ایفای نقش بیشتر روسیه در تحولات و تصمیم‌گیری‌های منطقه فراهم نموده است.

از سوی دیگر جمع‌بندی مذاکرات هسته‌ای ایران باعث ایجاد تغییراتی در ذهنیت هم روس‌ها و هم مقامات کشورهای منطقه شده است. از یک طرف روس‌ها با وجود اظهارات اعلامی خود مبنی بر تلاش در زمینه حل‌وفصل موضوع هسته‌ای ایران، منافع چندانی از حل این بن‌بست برای خود متصور نیستند و از سوی دیگر کشورهای عرب منطقه به دلیل توافق صورت گرفته دچار نوعی سرخوردگی از آمریکا شده‌اند. این مسئله آن‌چنان مهم بود که اوباما مجبور شد با دعوت از رهبران عرب به کمپ دیوید، به آن‌ها خاطرنشان کند که مسئله هسته‌ای ایران تغییری در ارتباط حسنه واشنگتن با این کشورها ایجاد نخواهد کرد. با وجود این تلاش اما تمایل برخی بازیگران منطقه جهت تقویت ارتباطات با روسیه بر اساس مواردی مانند موازنه بخشی با آمریکا، ارتباط با قدرت‌های بزرگ و تنوع بخشیدن به منابع تسلیحاتی از یک طرف و تلاش روسیه برای ایفای نقش بیشتر در غرب آسیا و شمال آفریقا و سعی در تنوع بخشیدن به صادرات تسلیحات موجب شده است تا رقابت‌های مسکو و واشنگتن در این منطقه حساس ابعاد جدید به خود بگیرد. هرچند ایالات‌متحده پیش‌تر در تلاش بود تا به‌تنهایی و بدون حضور روسیه به مسائل غرب و شمال آفریقا بپردازد اما اکنون این چشم‌انداز قابل تصور نیست که واشنگتن بدون همکاری با مسکو قادر به حل‌وفصل بحران‌های منطقه باشد.[1]

نفوذ تسلیحاتی مسکو

بر اساس داده‌های موسسه تحقیقات بین‌المللی صلح استکهلم (SIPRI) طی سال‌های 2010-2014، ایالات‌متحده 31 درصد از نقل و انتقالات در اسلحه جهان را در اختیار داشته است و روسیه با 27 درصد در مقام دوم است. این در حالی است که هیچ کشور دیگری نتوانسته است به فروشی بیش از 5 درصد دست پیدا کند. این موضوع نشان‌دهنده این مطلب است که مسکو و واشنگتن با ایجاد حالتی شبیه به انحصار، بازار تسلیحات جهان را در اختیار گرفته‌اند و کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا نیز که با بحران‌های متعدد روبه‌رو هستند نیازهای تسلیحاتی خود را بیشتر از روسیه و آمریکا دریافت می‌کنند. برخی کارشناسان وضعیت پیش‌آمده را شروع مسابقه تسلیحاتی در غرب آسیا قلمداد می‌کنند. بر اساس این نظر، ایالات‌متحده می‌کوشد تا به فروش بیشتر اسلحه به عربستان، کویت، قطر و … بپردازد و روسیه نیز در تلاش است تا تسلیحات موردنیاز ایران، سوریه، مصر، عراق و … را تأمین نماید.[2]

تلاش‌های روسیه برای ایفای نقش بیشتر در غرب آسیا و شمال آفریقا همزمان با بحران‌های ایجادشده در این منطقه راه را برای صادرات تسلیحات روسی به این کشورها هموار نموده است. روسیه همانند سلف خود شوروی همواره از صادرات اسلحه به‌عنوان یکی از راه‌های بهبود روابط با دیگر دولت‌ها استفاده کرده است. مسکو به دنبال این امر است که همانند مورد کشورهای برزیل و هند، صادرات باثباتی را به کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا داشته باشد. هرچند عمده نیازهای تسلیحاتی اعراب منطقه از آمریکا تأمین می‌شود اما حرص و ولع زیاد این کشورها برای دریافت تجهیزات بیشتر و سیاست تنوع‌بخشی به واردات اسلحه از سوی رهبران این کشورها موجب شده است تا روسیه نیز در این مقطع زمانی منافع خوبی را پیش روی خود ببیند. شاهد این موضوع را می‌توان کشورهای مصر و عراق دانست که علاوه بر دریافت تسلیحات از آمریکا اخیراً قراردادهایی را نیز با روسیه به‌منظور همکاری‌های نظامی و دریافت تجهیزات امضا نموده‌اند. عربستان هم با روسیه قراردادهای نظامی منعقد کرده است.

مدیریت بحران‌ها به شیوه روسی

در مدیریت بحران بین‌المللی با رویکرد روسی استفاده از قدرت نظامی، ایدئولوژي، اقتصاد و تکنولوژي نظامی همواره نقشی تأثیرگذار داشته است و در دوران جدید نیز قدرت نظامی و انرژی از ابزارهای مورداستفاده روسیه به شمار می‌روند. هرچند فرهنگ استراتژیک روسیه مبتنی بر استفاده از قدرت نظامی و ساختار تصمیم‌گیری متمرکز همچنان استمرار یافته است، اما چندجانبه‌گرایی با هدف احیاي قدرت روسیه، رویکرد جدید مسکو را تشکیل می‌دهد. یکی از موارد مهم نمود مدیریت بحران به شیوه روسی در مسئله سوریه مشاهده می‌شود.

روس‌ها بعد از سال‌ها دوری از تحولات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا اکنون و بعد از این‌که طی سال‌های اخیر اعتمادبه‌نفس ازدست‌رفته خود را پس از سقوط شوروی مجدداً بازیافته‌اند در تلاش هستند تا به منافعی در منطقه دست یابند.

برخی از تحلیل گران از هم‌اکنون دیدار آتی وزرای امور خارجه روسیه، آمریکا و عربستان در دوحه قطر را به‌عنوان تلاشی برای پایان دادن به بحران سوریه تفسیر نموده‌اند. بر اساس این نقطه‌نظر، ائتلاف عربی-غربی که با مقاومت روسیه نتوانست به اهداف موردنظر خود در سوریه در براندازی اسد برسد اکنون راه را در تعامل بیشتر با مسکو دیده است.

انتخاب دوباره پوتین در سال 2012 در سیاست خارجی روسیه و ابعاد بین‌المللی نیز نتایج خاص خود را به دنبال داشته است. از سویی دست نیافتن به نتایج مطلوب در فضاي بازسازي روابط با آمریکا و نیز عدم بهره‌مندی ژئوپلیتیک از دوره پس از جنگ در لیبی نیز به تکوین این نتایج کمک کرده است. روسیه که تصور می‌کرد، آمریکا با استناد و بهره‌مندی از جامعه ملل درصدد حمایت از مخالفان معمر قذافی است، با پایان عملیات نظامی و آشکار شدن نتایج آن، نه براي خویش و بلکه براي آمریکا و هم‌پیمانان آن، بر آن شد تا در موارد بین‌المللی مشابه از همراهی بی‌بهره با ایالات‌متحده خودداري کند. درواقع، خوش‌بینی روس‌ها نسبت به راهبرد ایالات‌متحده که منبعث از نتایج ازسرگیری در روابط با آنان بود، ابعاد فرافکنانه خود را به روسیه نمایاند و آنان را متقاعد کرد که غرب هنوز در ابعاد بین‌المللی به نقش و شخصیت آن‌ها اعتقادي ندارد و ضرورت‌های منفعتی روس‌ها را در نظر نمی‌گیرد. در این راستا با بازگشت پوتین به جایگاه ریاست جمهوري روسیه، ضمن همکاری‌هایی در برخی حوزه‌های اقتصادي، شاهد اوج تضادهاي منفعتی و رویارویی بین‌المللی به‌طور ویژه در موضوع سوریه بوده‌ایم. مسکو با توازن بخشی و مخالفت با اقدامات آمریکا – از جمله حملۀ نظامی بدون توجیه قانونی بر ضد یک دولت داراي حاکمیت سرزمینی، نه‌تنها نشان داده است که برنامه‌ای براي از دست دادن متحد دیرین خود در قضاي پرتنش خاورمیانه ندارد، بلکه بدین طریق وزن ابزارهاي چانه‌زنی خود را نسبت به واشنگتن در سایر موضوعات بین‌المللی در سطح بالایی حفظ خواهد کرد و اهمیت خود را به‌عنوان یکی از ارکان مدیریت بحران‌های جهانی و منطقه‌ای به رخ رقیب خواهد کشید. این سیاست به معناي آن است که مسکو نه از منافع و اهداف عینی خود در خاورمیانه خواهد گذشت و نه به آمریکا اجازه مداخله نظامی نسبت به سایر بازیگران همسو با خود با اهرم موضوعات داخلی را خواهد داد. با این حال باید به این موضوع توجه داشت که تداوم مدیریت بحران‌ها در سطوح منطقه‌ای تا بدان جا ادامه خواهد داشت که میان بازیگران اصلی سیاست بین‌الملل، نشانه‌هایی از توازن قدرت مشاهده شود. در روابط روسیه و آمریکا این نشانه‌ها در قالب استراتژي بازدارندگی تاکنون معنا پیدا کرده است؛ اما ظهور نیروهاي حاشیه‌ای و مداخله‌گری گسترده قدرت‌های بزرگ، از یک‌سو زمینه افول قدرت‌های بزرگ در مدیریت بحران‌ها را موجب خواهد شد و از سوي دیگر تهدیدات جدیدي را پیشروي ثبات بین‌المللی قرار خواهد داد؛ موضوعی که منجر به عدم توازن‌بخشی در محیط‌های بحرانی خواهد شد.[3]

چشم‌انداز

روسیه در جهان کنونی باوجود چالش‌های جدید می‌کوشد تا امنیت و قدرت ازدست‌رفته خود را که ناشی از فروپاشی شوروی بوده است، بازیابد. در طول سال‌های پس از فروپاشی شوروی تغییرات زیادی صورت گرفته است. درحالی‌که اقدامات جمعی و احترام به مقام و موقعیت روسیه پس از فروپاشی در مرتبه پایینی قرار داشت، اما هم‌اکنون روسیه دوباره به درجه‌ای از حاکمیت و ثبات رسیده است که این کشور را قادر می‌سازد تا به تجدید روابط قدیمی خود با کشورهای جهان بپردازد.

روس‌ها اکنون و به‌واسطه بحران‌های کنونی در عراق، سوریه، یمن از یک‌سو به نقش‌آفرینی در حل‌وفصل این بحران‌ها مشغول‌اند و از این طریق به افزایش نفوذ خود در منطقه و جهان می‌پردازند و از سوی دیگر از طریق ایجاد ارتباط با کشورهای منطقه منافع سیاسی و اقتصادی خود را تأمین می‌کند.

اگر بخواهیم به‌صورت عینی شرایط کنونی روسیه در منطقه خاورمیانه را ترسیم کنیم به این نکته پی می‌بریم که روس‌ها از نارضایتی عربستان از حل‌وفصل موضوع هسته‌ای ایران استفاده کرده و خود را به عربستان سعودی نزدیک کرده‌اند و حتی تعارض شدید دو طرف بر سر بحران سوریه تأثیری بر این امر نگذاشته است. مسکو که به‌خوبی از نارضایتی ریاض از واشنگتن آگاه است نهایت تلاش خود را برای ایجاد اختلال در مناسبات عربستان و ایالات‌متحده انجام خواهد داد.

علاوه بر این کرملین باب مناسبات با کشورهای حوزه خلیج‌فارس را نیز گشوده است و دیدار مقامات رده‌بالای روس از این کشورها خود تأییدی بر این ادعا است. این در حالی است که روابط حسنه و رو به گسترش روسیه با سوریه، عراق و مصر نیز روزبه‌روز ابعاد جدیدتری به خود می‌گیرد و همه این‌ها نشانگر این ادعاست که روسیه از وجود بحران‌های منطقه‌ای نهایت استفاده را برده است. درنهایت این‌که روس‌ها بدون توجه به این که اوباما روسیه را قدرتی در حد یک منطقه می‌داند، روزبه‌روز بیشتر واشنگتن را در حوزه‌های مختلف دچار چالش می‌کند.

ایجاد تأسیسات هسته‌ای، بهره‌برداری بهتر از تولیدات گاز طبیعی، ایجاد منطقه صنعتی، توافق برای تقویت همکاری‌های نظامی، لغو تعرفه‌های مبادلات تجاری، ایجاد منطقه آزاد تجاری و… از جمله نمودهای همکاری روسیه با کشورهای عرب و شمال آفریقا است که همگی به مدد وجود بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد شده‌اند. درهرحال به نظر می‌رسد روسیه طی سال‌های اخیر با در پیش گرفتن رویکردی واقع‌گرایانه، در حوزه بحران‌ها چه بحران‌هایی که در سطح بین‌المللی (مثل مسئله هسته‌ای ایران) ایجاد می‌روند و چه مسائل منطقه‌ای مثل تغییراتی که در دولت‌ها انجام می‌گیرد اعم از بحران سوریه، مصر یا حتی لیبی، بیش‌ازپیش حضور پیدا کرده و فعال شود و سهم یک بازیگر جهانی را چه مانند شوروی و چه به‌صورت یک بازیگر جدید به عهده بگیرد. روسیه خواهان این است که نظام چندقطبی باشد و برای چندقطبی بودن در این دوره اقدامات عملی و گام‌های جدی برخلاف چند سال قبل که بیشتر در بحث نظر و شعار این مسئله را تعقیب می‌کرد، برمی‌دارد.



[1]. http://www.russia-direct.org/qa/us-needs-russias-help-solving-tough-middle-east-issues

[2]. http://www.ipsnews.net/2015/04/middle-east-conflicts-trigger-new-u-s-russia-arms-race/

[3]. مهدي هدایتی شهیدانی و رمان ولادیمیروویچ پینکُفتسف، الگوهاي رفتاري روسیه و آمریکا در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای؛ مطالعه موردي بحران سوریه، (فصلنامه پژوهش‌های راهبردي سیاست، سال سوم، شماره 12، بهار 1394 صص67-81.)

ارسال دیدگاه