استراتژیِ استکبار در مقابل داعش و سایر گروههای تکفیری چیست؟ این سوال را نمیتوان بدون فهم نبرد تمدنی غرب با اسلامِ ناب پاسخ داد یا حداقل، پاسخهایی که دور از این فضا داده میشوند، نسبت اندکی با تبیین ماهیت رفتاری غرب با داعش و امثال آن خواهند داشت. اهداف بلندمدت و راهبردی غرب از تقویت جریانهای تکفیری در جهان اسلام، آنقدر جدی است که اگر غربیها به آن نرسند، ناچارند تا با پیامها و مظاهر اسلام ناب، نه در عرصهی جغرافیای جهان اسلام که در خانهی خود بجنگند.
نگاه تمدنی به یک نبرد خانگی
برخلاف آنچه شهره است، «ساموئل هانتینگتون» در کتاب معروف خود؛ «برخورد تمدنها»، علاوه بر تبیین نزاع تمدنی، بهصورت مختصر به نوع دیگری از نزاع نیز میپردازد که میتوان آن را نزاع بینتمدنی نامید. هانتینگتون برای شبیهسازی یک بلوک تمدنی، کشورهای موجود در آن را به دایرههایی هممرکز تشبیه میکند که حول کشور و یا کشورهای کانونی گرد آمدهاند و نحوهی قرار گرفتن آنها بازتاب درجهی همهویت بودن یا همگرایی آنها با بلوک تمدنی مورد نظر است. او معتقد است که اشتراک فرهنگی یا همان خودپنداری دیگران با کشور کانونی، به رهبری و نقش فرماندهی آن مشروعیتی میدهد که هم برای کشورهای عضو آن تمدن و هم برای قدرتها و نهادهای بیرون از آن تمدن اهمیت خواهد داشت.(1)
جهان اسلام را بر اساس شبیهسازی هانتینگتون میتوان به حداقل دو مجموعه دایرهی هممرکز تقسیم کرد که کشورهای کانونی این دو، ایران (اسلام ناب) و عربستان (اسلام آمریکایی) هستند. نزاع بینتمدنی میان این دو، البته با سکوت تمدن غرب همراه نبوده است. تمدن غرب خود را در این نزاع تمدنی در جهان اسلام، به دوایری نزدیک میبیند که عربستان در مرکز آن است و بر همین اساس، میتوان تحلیلی از رفتارهای همگرایانهی غرب با عربستان و تابعانش به دست آورد. در حال حاضر این اشتراکها در مسالهی جریان تکفیری نمود آشکارتری یافته است تا جایی که تمدن غرب که در راس آن دولتمردان آمریکایی قرار دارند، همسو با تفکر اسلام آمریکایی که در راس آن مقامات عربستان قرار دارند، به بهرهبرداری از جریان تکفیری میپردازند؛ البته با نگاههای بعضا متفاوت، اما همسو با یکدیگر.
جبههی غربی– عربی و جریان تکفیری در جهان اسلام
حمایت مالی و تجهیزاتی غربیها از داعش و سایر جریانهای تکفیری بیشتر از آنکه نیازمند سند باشد، با تحلیل قابل اثبات است، هرچند که اظهارات و اعترافات بسیاری نیز به این تحلیل یاری خواهد رساند تا همسویی جبههی غربی- عربی با تکفیریها بیش از پیش آشکار شود؛ همسوییای که محدود به داعش نمیشود. سال گذشته روزنامهی «گاردین» در گزارشی با افشای چند نمابر محرمانهی آمریکا در سال 2009م دربارهی روابط عراق با همسایگانش فاش کرد که عربستان بزرگترین چالش برای عراق است. «کریستوفر هیل» سفیر سابق آمریکا در عراق در این نمابرها به وزارت خارجه گفته بود که بر اساس اعلام منابع اطلاعاتی، عربستان برای تضعیف دولت نوری المالکی بین کشورهای حاشیهی خلیج فارس تلاش میکند و به القاعدهی عراق کمکهای مالی میدهد. دو مسئلهی مهم در این گزارش وجود دارد؛ اول اینکه عربستانی که به القاعده کمک مالی میکند، مطمئنا در تدوین برنامههای این گروه تروریستی نیز مؤثر است و نکتهی دوم این که آمریکا از این پشتیبانیها اطلاع دارد. این مساله را میتوان مصداقی از هماهنگیهای جبههی غربی عربی در گسترش خشونت در منطقه دانست که البته حالا در ماجرای داعش به اوج خود رسیده است. مقامات آمریکایی که خود در تقویت داعش متهماند، چندی قبل سعی داشتند تا متحدان عرب و ترک خود را مقصر اصلی جلوه دهند. «جو بایدن»؛ معاون رئیس جمهور آمریکا چندی قبل در خصوص امارات و ترکیه و حمایتهای آنان از داعش به بهانهی مبارزه با بشار اسد، مواردی را مطرح کرد که البته به نوعی تلاش برای فرار از اتهامات وارده به واشنگتن در این زمینه بود.
در هر صورت، تاریخچهی حمایت آمریکا و برخی کشورهای عربی از القاعده که اکنون در خصوص داعش نیز تکرار شده است، به خوبی نشان میدهد که روابط متقابل تکفیریها با مستکبرین، یک رابطهی دوسویه است که البته با مدیریت دولتهای غربی صورت میگیرد. آمریکا تا زمانی که احساس میکرد، آزادیِ عمل داعش در عراق و سوریه، در راستای منافع او است، صرفا نظارهگر بود؛ البته نظارهگر فعال چرا که داعش محصول برنامههای این کشور و متحدان عربش در منطقه محسوب میشود، اما وقتی که دید با شعار مبارزه با تروریسم، بهتر میتواند منافع خود را کسب کند، با هیاهوی بسیار، ائتلافی بینالمللی ایجاد کرد و به مبارزهای نمایشی با داعش در عراق و سوریه پرداخت. آمریکا در حالی زیرساختهای نفتی سوریه را که در اشغال داعش بود، به بهانهی قطع جریان اقتصادی این گروه تروریستی بمباران کرد که همچنان مشتریهای نفتی داعش فعال بودند. از سوی دیگر در عراق، حملات به ظاهر سهوی، اما با برنامهی جنگندههای آمریکا به ارتش و نیروهای مردمی عراق، موجب خسارت مادی و انسانی این نیروها گردید. آمریکا از تقویت جریان تکفیری اهدافی را دنبال میکند که برخی از آنها در ادامه ذکر شدهاند.
اهداف غربیها در حمایت از جریان تکفیری
غربیها چند هدف راهبردی را با حمایت از جریان تکفیری در جهان اسلام دنبال میکنند. این اهداف همگی کلان بوده و قابلیت تحلیل در حوزهی تمدنی را دارا هستند:
– اسلامهراسی
چندی قبل «فرید زکریا»؛ کارشناس و روزنامهنگار برجستهی آمریکایی، نموداری را منتشر کرد که نشان میداد که برخلاف تصورات عمومی، تعداد مسلمانان در غرب با شیب قابل توجهی رو به افزایش است.
این نمودار و این هشدار زکریا، زنگ خطری است که اگرچه اکنون از سوی او و برخی نخبگان غربی بازگو میشود، اما سالها است که باعث طراحی پروژههایی برای مبارزه با امواج اسلامگرایانه در غرب شده است. در این میان، اصلیترین پروژه، قطعا اسلامهراسی است. فارغ از تبلیغات گستردهای که در این خصوص طی سالیان گذشته انجام شده است، آیا چیزی مؤثرتر از تصاویر و فیلمهای سر بریدن انسانها (فارغ از دین، مذهب و قومیتشان) توسط داعش، برای اسلامهراسی وجود دارد؟ رشد جریانهای تکفیری در جهان اسلام، تصویری غیرانسانی، خشن و وحشیانه از اسلام به نمایش میگذارد که میتواند زمینههای گرایش به اسلام را در غرب تحتالشعاع قرار دهد. انتشار مکرر تصاویر و فیلمهای قمهزنی شیعیان و یا سر بریدنهای داعش بر این اساس است.
– جلوگیری از انتقال پیام اسلام ناب
یکیدیگر از دلایل حمایت و برجستهکردن گروههای تکفیری در جهان اسلام توسط دولتهای غربی، ممانعت از انتقالِ پیامِ قرائتِ منطقی و انسانی از اسلام است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این خصوص میفرمایند: «بدخواهان و زورگویان جهانی، تلاش میکنند با استفاده از هنر، سیاست، نظامیگری و همهی ابزارها، مانع شنیدهشدن ندای اسلام ناب شوند، اما این ندا شنیده شده است و نشانهی آن هم، هراس روزافزون قدرتهای استکباری است». در حالی که برخی از شرقشناسان تندور همچون «گراهام فولر» که در حوزهی اسلام، مطالعات گسترده و البته غرضورزانهای داشتهاند، همچنان تاکید میکنند که نسبتی میان اسلام و دموکراسی نیست، ایران توانسته است مدل مردمسالاری دینی را در عرصهی حکومتداری اجرا کند. پیامهایی این چنین، در کنار پیامهای اجتماعی و فردیِ مبتنی بر اسلام ناب، شرایط رابرای گرایش فطرتهای پاک در غرب به اسلام فراهم میسازد، لذا طبیعی است که از انتقال این پیام ممانعت بهعمل آید.
– حضور نظامی در منطقه، تحکیم پیوند با اعراب
نزاع درونتمدنی در جهان اسلام میتواند پیوند یک جبهه را در این حوزه به تمدن غرب تضمین کند. بر همین اساس نیز همزمان با افزایش تنشها در جهان اسلام، ارتباطات عربستان و سایر کشورهای عربی با دولتهای غربی مستحکمتر میشود. برخی دولتهای عربی در حوزهی برقرارسازی امنیت، خود را نیازمند همیشگی غرب میدانند. در دههی 70 میلادی، وقتی بریتانیا تصمیم گرفت تا از خلیج فارس خارج شود، برخی از دول عربی منطقه پیشنهاد دادند که بریتانیا با هزینهی آنها، به حضور نظامی خود در خلیج فارس ادامه دهد! البته انگلیس چنین نکرد و خیلی زود آمریکا جایگزینش شد. در شرایط کنونی نیز پایگاههای نظامی متعدد آمریکا در منطقه از نظر این دولتمردان عرب، نقش برقرارکنندهی امنیت را برای آنها ایفا میکند. رشد جریانهای تکفیری در منطقه نیز میتواند این پیوند را بیشتر کند. زمانی آمریکا و برخی دولتهای عرب از این گروهها حمایت میکردند و این امر خود یک پروندهی مشترک میان این دو بود. هماکنون نیز که شعار مبارزه با داعش، منافع آمریکا را بهتر میتواند تامین کند و از سوی دیگر، برخی دولتهای منطقه نگران تهدیدات این گروه تکفیری علیه امنیت ملی خود هستند، مجددا شرایط برای نزدیکی بیشتر فراهم شده است. آمریکا به بهانهی داعش، در پی حضور نظامی در منطقه است و عربستان نیز بارها خواستار مشارکت نیروی زمینی آمریکا برای مبارزه با داعش شده است؛ امری که به حضور نظامی آمریکا کمک شایانی خواهد کرد. انگلیس نیز پس از نزدیک به نیم قرن، دوباره دارد به خلیج فارس برمیگردد. آنگونه که وزیر خارجهی این کشور در توئیتر خود نوشته، قرار است که یک پایگاه نظامی انگلیسی در بحرین ایجاد شود. روزنامهی گاردین، این پایگاه را ناشی از تهدیدات داعش و همچنین ایران بیان کرده است. اگرچه بازگشت نظامی انگلیس به خلیج فارس، تحلیلی کلانتر دارد، اما به نظر میرسد که بهانهی داعش، یکی از دلایل چنین تصمیمی باشد. مستحکم شدن روابط دولتهای غربی با دولتهای عربی، نتایج فراوانی برای دولتهای غربی از جمله تامین انرژی و سودآوری ناشی از فروش تسلیحات و… خواهد داشت.
تغییر اولویتهای جهان اسلام
یکی از اصلیترین راهبردهای غرب در حمایت از جریان تکفیری، مشغولساختن جهان اسلام به نزاعهای درونی است تا اولویتهایی که نماد مبارزهی تمدنی با غرب هستند، تحت الشعاع قرار بگیرند. با فعالیتهای گستردهی داعش در منطقه و حجم خبرها، گزارشها و تحلیلهای پیرامون آن از یک سو و حجم رذالت این گروه از سوی دیگر، عملا مسیر بیان دغدغههای اصلی جهان اسلام دچار تغییر شد. در حال حاضر، امنیت بدل به اصلیترین دغدغهی مردم عراق و سوریه شده است و عملا یکی از اصلیترین پایگاههای مردمی که حامی فلسطین بودند، اکنون به فکر دفاع از سرزمین خود و آزادسازی مناطق اشغالی کشور خود هستند. اگرچه در تحلیل کلان، جبههی مقاومت با همهی مشکلاتی که طی سه سال اخیر داشته، باز هم توانسته است که به دستاوردهای بسیاری برسد، اما منحرف کردن مسیر دغدغهها از مسائل اصیلی چون فلسطین، یکی از نتایج غمبار برجستهشدن داعش و سایر گروههای تکفیری در منطقه بوده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این خصوص میفرمایند: «اگر در دنیای اسلام مذاهب اسلامی گریبان یكدیگر را بگیرند و كشمكش با همدیگر را شروع كنند، رژیم غاصب صهیونیست نفس راحتی خواهد كشید؛ این را خوب فهمیدند، درست فهمیدند؛ لذا از یك طرف گروههای تكفیری را به راه میاندازند كه نه فقط شیعه را تكفیر كنند، بلكه بسیاری از فِرق اهل سنّت را هم تكفیر كنند؛ از آن طرف هم یك عدّه مزدور را به راه بیندازند كه برای این آتش هیمه فراهم كنند و بنزین روی آتش بریزند».
تبعات جریان تکفیری برای منطقه
رشد جریانهای تکفیری در منطقه، تبعات قابل تاملی را به دنبال خواهد داشت:
– انزوای فلسطین
اگرچه فلسطین در شرایط کنونی که داعش اصلیترین بحران منطقه جلوه داده میشود، از نظرها دور نمانده است، اما قطعا میزان اهتمام به این آرمان اصلی و مساله حیاتی جهان اسلام، به صورت محسوسی کمتر شده است. برخی موارد در حوزهی فلسطین طی ماههای اخیر رخ داده که به نظر بیارتباط با شرایط ایجاد شده توسط جریانهای تکفیری نیست. پس از اهانت به مسجد الاقصی توسط «شارون» در سال 2000م که منجر به انتفاضهی دوم شد، چندی قبل یکی از بیسابقهترین محدودیتها برای مسلمانان در استفاده از این مسجد از 1967م تا کنون عملی شد؛ به گونهای که دربهای مسجد نه صرفا برای یک گروه سنی خاص که به مدت 24 ساعت بر روی همهی فلسطینیان بسته گردید. اگرچه این اقدام گستاخانه با واکنشهای داخلی گستردهای از سوی فلسطینیها روبرو شد، اما به نظر میرسد واکنش منطقهای و جهان اسلامیِ صورت گرفته نسبت به آن، چندان گسترده و جدی نبود. موارد دیگری از این دست را نیز میتوان بیان داشت که نشان از اثرات جریان تکفیری در مشغولسازی جهان اسلام به خود دارد.
– کاهش نمود بیداری اسلامی
بیداری اسلامی برخلاف نظر برخی از تحلیلگران که در چارچوب بستهی زمانی کوتاهمدت و صرفا سیاسی و انتخاباتی مینگریستند، یک جریان چندین ساله با زمینههای اجتماعی–سیاسی است که با وقوع انقلابهای منطقه در سال 2011م جدیتر شد و البته اکنون به دلیل فعالیتهای تروریستیِ جریانهای تکفیری، از میان نه اما به حاشیه رفته است. به عنوان مثال، تونس به عنوان کشور پیشرو در اعتراض به دیکتاتور خود، چندی پس از پیروزی انقلاب و حتی تشکیل دولت، درگیر ترورهای سیاسی شد که از ناحیهی جریانهای تندوی سلفی صورت میگرفت و عملا شرایط را برای مانور سیاسی سکولارها علیه جنبش «النهضه» فراهم میکرد تا جایی که این جنبش که در انتخابات مجلس مؤسسان با اختلاف زیادی توانسته بود بیشترین کرسیها را به خود اختصاص دهد، اکنون در انتخابات پارلمانی مقام دوم را پس از ائتلاف چپها و سکولارها کسب کرده است. در لیبی ماجرا غمبارتر است. لیبی در حال حاضر به انبار باروتی تبدیل شده که دیگر سخن از انقلاب در آن معنا ندارد. در مصر اما السیسی، ارتش و برخی گروههای لیبرال سعی کردند تا با مرتبط دانستن فعالیتهای تروریستیِ گروه انصار بیتالمقدس با گروه اخوان المسلمین، شرایط را برای هرچه بیشتر محدود ساختن این جمعیت فراهم سازند، تا جایی که طی ماههای اخیر اتهامهایی از قبیل بمبگذاری، ترور وزیر کشور سابق و… به این جمعیت نسبت داده شده است. به نظر میرسد که فضای مردمی و ضد استکباری ناشی از بیداری اسلامی، با تقویت جریانهای تکفیری در منطقه حالا به یک شرایط امنیتی محض تبدیل شده است.
– امنیتی ساختن دولتها و گروههای جبههی مقاومت
با رشد جریانهای تکفیری، عملا کشورها و گروههای فعال در جبههی مقاومت به سطح بالایی از امنیتیشدن رسیدهاند تا جایی که این مساله، مسائل اولویتدار آنها را تحت الشعاع قرار داده است. به عنوان مثال در عراق، موارد کلانی چون فساد اداری که بارها مورد تاکید مرجعیت شیعه نیز بوده است، در حال حاضر کمتر مورد توجه میباشد و عملا همه امکانات عراق برای مبارزه با تروریستها بسیج شده است. اگرچه این مساله منطقی و طبیعی است، اما نباید از ضرر امنیتیسازی فضا که مانع از توجه کافی به دیگر حوزهها میشود، غافل گردید. مثال دیگر در این حوزه، مسالهی علم است. رهبر معظم انقلاب در دو دیدار از سه دیدارشان با نوری المالکی طی سه سال اخیر، به مسالهی علم و ضرورت پیشرفتهای علمی عراق اشاره داشتهاند که البته در شرایط کنونی که امنیت ملی این کشور به خطر افتاده، عملا امکان توجه ویژه به این حوزه فراهم نیست. حزبالله لبنان نیز به شرایط مشابهی مبتلاست. بهعلاوه برخی از گروههای داخلی لبنان معتقدند که ورود نظامی حزبالله به سوریه از اساس غلط بوده و موجب گسترش تروریسم به داخل لبنان شدهاست! این ورود نظامی اکنون با جنگ رسانهای دشمن به سندی برای مذهبی نشان دادن ماهیت نزاع در سوریه تبدیل گردیده و کاملا طبیعی است که برخی اذهان، فریب این رسانهها را خورده و نگاهشان به حزبالله، نگاهی طائفی شود.
برخی موارد دیگر از جمله مخدوش شدن فرایند طبیعی وحدت اسلامی با تبلیغات رسانهایِ جبههی غربی-عربی با تمرکز بر تکفیریها، حضور نظامی بیگانگان در منطقه و… نیز از تبعات تقویت جریان تکفیری در منطقه محسوب میشود.
جمعبندی
اگر تا دیروز، دولتهای مستکبر که با اسلامهراسی در درون کشورهای خود سعی داشتند تا مردمشان را از گرایش به اسلام دور سازند، امروز موفق شدهاند تا نبرد را به درون جغرافیای جهان اسلام وارد ساخته و با بهرهبرداری از برخی اختلافات درونی در جهان اسلام، به تقویت و ساماندهی جریانهای تکفیری پرداخته و صحنههایی خلق کنند که از اساس ترویجدهندهی قرائتی خشن و غیرانسانی از اسلام است. آنها در حال حاضر و در کنار اهداف راهبردیِ دیگری چون خودمشغولسازی، تغییر اولویتها و…، عملا به هدف اسلامهراسی تا حدی دست یافتهاند. البته این به معنای انفعال جبههی اسلام ناب نیست.
—————————————-
منابع:
1. هانتینگتون، ساموئل (1378). برخورد تمدنی و بازسازی نظم جهانی. ترجمهی رفیعی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. صص 249-251.