مقدمه
کشورهای عربی در منطقه خلیجفارس، اقدام به تشکیل سازمانهایی منطقهای، به منظور ایجاد محملی برای دیپلماسی چندجانبه و اتخاذ سیاستهای خارجی همگرا نمودهاند که در این میان «شورای همکاری خلیجفارس» بسیار اهمیت دارد. البته کارکرد نامناسب این سازمان باعث شده تا این سازمان به جای آنکه عاملی وحدتبخش در میان کشورهای عضو باشد، باعث درگیری و نزاع بیشتر آنان شود. درواقع تداوم زیست و همگرایی حداقلی آن، بیش از آنکه محصول کنش سیاسی هدفمند اعراب حاشیه خلیجفارس باشد، تابعی از دشمنان خارجی و بحرانهای منطقهای بوده است.
این سازمان که اساساً در تقابل با انقلاب اسلامی ایران موجودیت یافته است، در سالهای اخیر و بهویژه پس از تحولات انقلابی در جوامع عربی دچار شکافهای فزاینده شده است. بهگونهای که در طی سه سال گذشته شاهد شکافهای گسترده قطرـ عربستان و …، عدم پیروی عمان از سیاستهای ضد ایرانی شورا و نیز شکست طراحیهای سازمان برای یمن و بحرین بوده است؛ اما به نظر میرسد در هفتههای اخیر همگرایی در این سازمان بیشتر شده و اختلافات کمرنگتر شده است.
ماهیت شورای همکاری
چنانچه اشاره شد یکی از سازمانهای عربی که در سطح منطقهای و مبتنی بر انگارههای ژئوپلیتیک شکل یافته شورای همکاری خلیجفارس میباشد. اعلام موجودیت این شورا در فوریه 1981 برآیند تلاشهای شش کشور عربستان سعودی، بحرین، کویت، امارات عربی متحده، قطر و عمان برای حفظ امنیت دستهجمعی بود. شباهت این دولتها از منظر نظام سیاسی که همگی اقتدارگرا و پادشاهی خانوادگی هستند و نیز روابط مطلوب و وابستگی کمابیش گسترده این کشورها به قدرتهای غربی بهویژه ایالاتمتحده آمریکا، باعث گردید تهدیدات مشابهی نیز متوجه آنان باشد.لذا مهمترين انگيزهاي كه باعث شده است كشورهاي عربي دور هم جمع شوند عامل سياسي- امنیتی و بهویژه مقابله با انقلاب اسلامی ایران بود.
درواقع پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 میلادی، حمله اتحاد شوروي به افغانستان در همان سال و سپس حمله عراق به ایران در سال 1980، شرایط منطقه خاورميانه را تغییر داد و کشورهاي جنوب خلیجفارس، تهدیدات نوینی را در محیط امنیتی خود احساس کردند. این تغییرات که بهخصوص به پایان ترتیبات امنیتی دو ستونی نیکسون منجر شد، باعث اقدام این کشورها براي تأسیس شوراي همکاري خلیجفارس بهعنوان چارچوبی جدید براي تضمین بقا و افزایش امنیت خود از یکسو و افزایش سطح پیوندها و روابط استراتژیک خود با آمریکا از سوي دیگر شد.
اما بیتردید دگربودگی و دشمن سازی از ایران بهمثابه یک عامل هویتبخش، در شکلگیری و استمرار سازمانهای عربی همواره نقش اساسی داشته است. بدانحد که در ساختار سياسي شوراي همكاري خلیجفارس شکافهای وسيعي وجود دارد، تعارضات مرزي فراواني نيز ميان اين دولتها وجود دارد؛ اما بايد گفت حمایت سیاسی و مالی اعضای شورای همکاری از عراق در طول جنگ تحمیلی و همچنین پشتیبانی این کشورها از ادعای ارضی امارات در مورد جزایر سهگانه ایرانی و تقابل با جمهوري اسلامي در تحولات اخير بيداري اسلامي بهعنوان عوامل مهم در استمرار حیات شورای همکاری مطرح میباشد.
شاهد بر این مدعا مواضع رسمی و غیررسمی این کشورها در قالب قطعنامههای شورای همکاری خلیجفارس و بعضاً بهصورت انفرادی در حمایت از تجاوز عراق و محکومیت ایران در طول جنگ تحمیلی و حتی پسازآن است. چه اینکه گفته میشود در جنگ تحمیلی علیه ایران، عربستان سعودی همراه باکویت و دیگر دولتهای عرب خلیجفارس نزدیک به 50 میلیارد دلار بهصورت وام و کمک یکجانبه در اختیار عراق گذاشتند.
نگاهی به موضع شورای همکاری نیز نشان میدهد، موضوع جزایر ایرانی و ادعای ارضی امارات در مورد آنها از اواسط سال 1371 تاکنون بهصورت بندی ثابت در سطح اجلاس سران و وزرای خارجه کشورهای عضو مطرح بوده و البته دور تازه و شدید موضعگیریهای ديپلماتيك اعراب، براي ايجاد فضاي تبليغاتي و گفتماني پس از اوجگیری چالش هستهای ایران و بهویژه پس از تحولات بيداري اسلامي صورت پذيرفت. ازآنچه در بالا آمد اینچنین برمیآید كه در بسياري از موارد اهداف شورای همکاری، حفظ و ایجاد یک جبهه واحد علیه ایران در منطقه بوده و بر این اساس ماهیت ضد ایرانی دارد.
علیرغم غلظت هويت عربي و همگرایی اعضا شورای در تقابل با ایران اما واقعیت آن است که در سایر موارد، دیپلماسی چندجانبه کشورهای حاشیه خلیجفارس بیشتر بر مبنای حفظ ظاهری از دیپلماسی هماهنگ عربی است. درواقع شورای همکاری خلیجفارس در مؤلفههایی مانند اقتصادهای عمدتاً تکمحصولی اعضا، اختلافات سیاسی برای کسب رهبری اعراب، عدم همگراییهای اعضا، اختلافات مرزی، بروكراسي ناتوان، وابستگی بازیگران عربی به روابط قدرت جهانی، عدم تعريف منافع ملي و جمعي و … ناکارآمد بودهاند و صرفاً در برابر جمهوری اسلامی ایران دارای مواضعی تقریباً یکسان و گاه متخاصم بودهاند.
تحولات انقلابی جهان عرب و واگرایی در شورای همکاری
علیرغم وحدت رویه ضد ایرانی در کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس، اما این شورا و کشورهای آن با مشکلات متعددی مواجه هستند که باعث میشود جایگاه شورا بهعنوان یک نهاد فراملی و منطقهای عربی بسیار افول نماید. این افول و انشقاق داخلی البته دلایل متعددی دارد. اولاً اغلب کشورهای جنوب خلیجفارس در ردهبندی پنجگانه دولتها، جزء دولتهای کوچک- از منظر وسعت سرزمینی و میزان جمعیت در حد پایینی قرار دارند و ازنظر عناصر و معیارهای قدرت، فاقد ظرفیتها و توانمندیهای بالا هستند- طبقهبندی میشوند و تنها عربستان سعودی را میتوان در جرگه دولتها یا قدرتهای متوسط محسوب کرد. لذا تلاشهای برتریجویانه این کشور و ایفای نقش پدرسالارانه آن در شورا باعث اختلاف شده و نمیتواند مورد پذیرش سایر اعضا قرار گیرد.
از طرف دیگر کشورهای حاشیه خلیجفارس متأثر از روندها و شرایط نوین جهانی، با امواج دموکراتیزه شدن، چالشهای مشروعیت و مسئله اصلاحات سیاسی داخلی روبرو هستند. در این شرایط شورای همکاری خلیجفارس بهعنوان نهادی برای سرکوب خواستهای سیاسی شهروندان این کشورها بدل شده است. هرچند در برخی کشورها مانند کویت اصلاحات سیاسی به شکل مناسبی دنبال شده است اما اقدامات اندک اصلاحی در عربستان، ظاهری و سطحی بوده و لذا همچنان مشخصه اصلی حکومت سعودی اقتدارگرایی باقی مانده است. در این وضعیت سیاسی رویکرد قطر جهت آزادسازی جریان اطلاعات و افزایش بازیگری منطقهای خود با استفاده از قدرت رسانههایی چون شبکه الجزیره اختلافات بسیاری را در شورای همکاری سبب گردیده است.
ضمن پررنگ بودن اختلافات سیاسی و رقابت جهت کسب جایگاه نخست در شورا، اعضای شورای همکاری به شکل سنتی در ترسیم مرزهای جغرافیایی خود بهویژه مرزهای دریایی دچار اختلاف هستند. بسیاری از مرزهای زمینی و دریایی مانند مرز عربستان- امارات، قطر- عربستان و … همچنان مورد مناقشه است.
این اختلافات سنتی اما در پرتو تحولات انقلابی در جوامع عربی از سال 2010 تاکنون به شکل فزایندهای گسترش یافته است. در اين تحولات ساختارهاي سياسي، ژئوپليتيك منطقه و فضاي گفتماني جوامع عربي بهشدت دستخوش تغيير شد. سقوط مبارك در مصر، بن علي در تونس و قذافي در ليبي در كنار انقلاب مردم يمن و بحرين شرايط را بهگونهای ايجاد نموده است كه كشورهاي محافظهکار عربي تلاشي جدي در حفظ ساختارهاي داخلي قدرت و امنيت خارجي در پيوند با غرب را داشته باشند.
در اين باره شوراي همكاري خلیجفارس بهسوی مسائل يمن و بحرين متمايل گرديده و اتحاديه عرب تمركز خود را بر بحرانآفرینی در سوريه نهاد. البته سیاست شوراي همكاري خلیجفارس در قبال بحرین، کاملاً تحت تأثير سیاستهای عربستان قرار گرفت؛ و نهایتاً عربستان در قالب حفظ امنیت منطقهای و تحت عنوان نیروهای سپر جزیره وارد بحرین شده و انقلاب مردمی این کشور را سرکوب نمود.(البته موج انقلاب خواهی در بحرین هنوز فعال است)
اما آنچه بیش از همه بحران در شورای همکاری خلیجفارس را دامن زد، رویکرد متفاوت قطر در تحولات انقلابی خاورمیانه بود. قطر اساساً برعکس کشوری چون عربستان که حافظ نظم پیشین به شمار میرود، تلاش گستردهای را آغاز نمود تا ضمن بهرهگیری از دیپلماسی دلار و قدرت رسانهای روابط مؤثری را با نسل جدید سیاستمداران خاورمیانه آغاز نماید. بر همین اساس قطر به همراه ترکیه، به همراهی و حمایت از اخوان المسلمین در مصر و تونس، و حمایت از حماس در فلسطین اقدام کرد.
واضح بود که در موارد فوق فقط سیاست قطر در مورد سوریه با سیاست عربستان همراستا است. لذا عربستان بهسرعت نسبت به عزم برتریجویانه قطر در شورای همکاری و ایفای نقش یک کشور محور و حامی انقلابهای عربی واکنش نشان داد و آن را تهدیدی علیه سلطنت سعودی به شمار آورد. تحولات مصر و صعود اخوان المسلمین به قدرت سیاسی، گسل سیاسی این شورا را در مدار تزلزل قرار داد و عملاً شورای همکاری خلیجفارس را دوقطبی نمود.
پس از اینکه حکومت مرسی در مصر با کودتای نظامی با شکست مواجه گردید و اخوان المسلمین شروع به افول نمود، اما بازهم حمایتهای قطر از اخوان و مشروع دانستن دولت محمد مرسی تداوم یافت و لذا این کشور دولت جدید «ژنرال السیسی» را غیرقانونی نامید.
در این شرایط جدید، قطر که به دلیل حمایت از اخوان مورد غضب سعودی بود، قدرت رسانهای الجزیره را بیش از گذشته متوجه خاندان سعودی نمود؛ بنابراین سیاستهای خارجی قطر در عین اینکه مسبب تنش بین دوحه و ریاض شد، از طرف دیگر شورای همکاری را نیز به ورطه بیعملی و شکاف کشانید. آنهم در شرایطی که خاندانهای عربی نسبت بهاحتمال بروز انقلاب بیمناک بوده، قطیف در عربستان، منامه در بحرین و صنعا و صعده در یمن نیز صحنه اعتراضات مردمی شده بود.
داعش و آغاز دوران همگرایی جدید در شورای همکاری
علیرغم تنشهای فوق به نظر میرسد چرخه همگرایی- واگرایی در شورای همکاری خلیجفارس مجدداً در هفتههای اخیر بهسوی همگرایی تغییر جهت داده است. به بیان دیگر همواره مواضع ضد ایرانی این کشورها عامل قوام ساختاری شورا بوده است و بهویژه از سال 2003 با طرح خطر هلال شیعی، دورهای از همگرایی در شورای همکاری خلیجفارس آغاز شده بود که از مقطع به قدرت رسیدن محمد مرسی در مصر، جای خود را به واگرایی و تنش داده بود.
آنچه در هفتههای اخیر و در صحنه میدانی رخ داد اعلام وزیر خارجه کویت بود که بیان داشت: «اعضای شورای همکاری خلیجفارس درباره حل اختلافها بین عربستان، امارات و بحرین با قطر به توافق رسیده و در چارچوب این توافق، سفیران کشورهای عربستان، امارات و بحرین به قطر بازمیگردند». پیشتر نیز وزیر امور خارجه عربستان بیان کرده بود که در توافق یاده شده اعضای شورای همکاری خلیجفارس، شرایطی را برای دوحه مشخص کردند که ازجمله این موارد، تعطیل کردن سازمان الکرامه، آکادمی تغییر و … است که به تحریکات سیاسی و ایجاد فتنه بین کشورهای خلیجفارس میپردازد و به دنبال براندازی نظامهای حاکم در منطقه است. درعینحال دست کشیدن شبکه الجزیره از توهین به حکام کشورهای خلیجفارس، پایان حمایت قطر از اخوان المسلمین و خروج رهبران اخوان از این کشور از مهمترین بندهای توافق ریاض است.
لذا این پرسش مطرح میشود که علت اصلی اینکه مجدداً شورای همکاری در مسیر همگرایی اعضا قرار گرفته است، چیست؟ پاسخ این پرسش در ماهیت بحرانزای شورای همکاری نهفته است. همانگونه که شکلگیری شورای همکاری در واکنش به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بوده است، استمرار کجدار و مریز آن نیز وابسته به بحرانهای خارجی است. به نظر میرسد خطر تروریسم داعش و رویکرد جدید ایالاتمتحده با ایجاد ائتلاف بینالمللی بهاصطلاح ضد داعش، مؤلفهای مهم و تأثیرگذار در بازگشت شورای همکاری خلیجفارس به مسیر همگرایی و پرکردن شکافها به شمار آید.
در توضیح باید گفت منطقه عربی اینک با تهدید فزاینده داعشی مواجه است که در پی تأسیس خلافت اسلامی است، عنوانی که بیش از همه عربستان سعودی در جهان اهل سنت خود را مستحق آن میداند. از طرف دیگر هنگامیکه آمریکا همان قدرت امنیتی که حافظ حکومتهای سلطنتی خلیجفارس است، تصمیم به تقابل با داعش میگیرد، زیبنده کشورهای وابسته به آن نیست که در این مسیر به آمریکا نپیوندند (هرچند برخی از ناظران نسبت به اقدامات آمریکا در مورد داعش مشکوک هستند). لذا تصمیم آمریکا برای حضور مجدد در منطقه و اعلام جنگ علیه داعش، کشورهای عربی را مجبور میکند که اختلافات درونی خود را پایان دهند. از طرف دیگر موضوع مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 عامل دیگری است که اعراب حاشیه خلیجفارس را هراسان میسازد. چراکه لابیگری اعراب برای تأثیر گذاردن بر روند مذاکرات هستهای مستلزم همگرایی بیشتر آنان است.
همچنان قطببندیهای داخلی میان این کشورها وجود دارد، اما برای آنکه بتوانند در تحولات جدید بازیگری مناسبی داشته و تهدیدات موجود را از میان ببرند، اجباراً به همگرایی روی آوردهاند. لذا گرچه در توافق ریاض به انسجام میان اعضا تأکید شده است و مجدداً عربستان خود را بهعنوان پدرخوانده کشورهای عربی مطرح کرده است، اما این همگرایی صرفاً یک وضعیت مقطعی بهحساب میآید.
جمعبندی
شورای همکاری خلیجفارس بهعنوان یک نهاد منطقهای مبتنی بر انگارههای ژئوپلیتیک و ارزشهای پانعربی شکل گرفته است. لذا تأمین امنیت از طریق وابستگی به ایالاتمتحده و نیز مواضع عمیقاً ضد ایرانی از ویژگیهای ذاتی این شورا به شمار میرود؛ اما در سایر مسائل اختلافات میان اعضا بهقدری گسترده است که شورای همکاری را به نهادی ناکارآمد و منفعل بدل ساخته است. درست به دلیل موارد فوق، این شورا در مسیر فعالیت خود مدام در یک چرخه همگرایی- واگرایی قرار داشته است. تحولات انقلابی جهان عرب در چند سال اخیر و به قدرت رسیدن اخوان المسلمین باعث شکاف فزاینده و دوقطبی قطر- عربستان در این شورا گردید؛ اما به نظر میرسد تحت تأثیر تهدید داعش، تصمیم آمریکا برای شکلدهی به ائتلاف ضد داعش و نیز مذاکرات هستهای ایران و کشورهای غربی، مجدداً شورا وارد دورهای از همگرایی شده است که بیتردید مقطعی خواهد بود.