نشست بررسی حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری افغانستان

نشست «تحليل اوضاع افغانستان پس از انتخابات این کشور» با حضور آقایان پیرمحمد ملازهی و ظهوری حسینی، در روز چهارشنبه بیست و ششم شهریورماه، در محل اندیشکده راهبردی تبیین برگزار گردید.

ماشاءالله ذراتی (کارشناس- مجری): سؤال نخست اینجانب از جناب دکتر ملازهی و راجع به انتخابات افغانستان، چگونگی فرایند انتقال قدرت، شعار نامزدها و مطالبات مردم این کشور است. پس از آن تقاضا دارم که ایشان به مسائل داخلی افغانستان و نقش بازیگران خارجی در این کشور بپردازند.

ملازهی: درک وقایع کنونی افغانستان و اینکه چرا این کشور به بن‌بست سیاسی حاضر رسیده است، بدون لحاظ کردن وضعیت کنونی افغانستان، حضور آمریکا و ناتو در این کشور و قرار گرفتن این کشور در عرصه‌ی رقابت‌های بین‌المللی ناممکن است. اساسا سازگار کردن انتخابات به‌عنوان یک سازوکار مدرن با جامعه‌ای که سنت‌ها در آن ریشه دوانیده، کار دشواری است. ریشه‌ی اصلی مشکلاتی که در افغانستان به دنبال انتخابات پیش آمده‌است به این واقعیت برمی‌گردد که طی انتخابات قرار است که سازوکاری وارد عرصه‌ی سیاست این کشور شود که با ساختار کلی جامعه هم‌خوانی ندارد. مطابق سنت‌های افغانستان، نهاد اصلی ایجاد مشروعیت برای قدرت «لوئی جرگه» است، اما مطابق سازوکار مدرن، این انتخابات و مجلس هستند که مشروعیت قدرت را باید ایجاد کنند. آنچه که اکنون در افغانستان رخ داده‌است، مقاومت نهاد سنتی قدرت در برابر رای مردم است و نماد آن، قومیت «پشتون» می‌باشد. بنابراین شاهدیم که «عبدالله عبدالله» در هر دو دور انتخابات رای آورده‌است، اما رای او به رسمیت شناخته نمی‌شود و ساختار سنتی قدرت درصدد است که رای مردم را دور بزند. ساختار سنتی قدرت در افغانستان به قدری قدرتمند است که طرف‌های خارجی از آمریکا، ناتو و سازمان ملل گرفته تا کشورهای منطقه و همسایگان کشور مجبورند که آن را به رسمیت بشناسند. بنابراین مشکل کنونی در افغانستان تقابل و تناقض دو دیدگاه مدرن و سنتی است. آقای عبدالله عبدالله از یک طرف در حال هدایت کردن جریان قومی «تاجیک» و از طرف دیگر در حال پیش‌بردن جریان مدرن است. در مقابل آقای «اشرف غنی احمدزی» به رغم اینکه تحصیل‌کرده‌ی آمریکاست و دنیای مدرن را می‌شناسد، اما پشتوانه‌‌ی او در کسب قدرت، سنت و قومیت پشتون است. از این رو امکان سازگاری میان این دو جریان وجود ندارد، مگر اینکه یک قدرت قاهره‌ی از بیرون، این دو را سازگار کرده و انطباق دهد. بنابراین همانطور که مشاهده کردید زمانی که اختلافات شدید شد، آمریکایی‌ها دخالت کردند و آقای «جان کری» به افغانستان آمد و فرمول «دولت وحدت ملی» را ارائه نمود. تشکیل دولت وحدت ملی به معنای چشم‌پوشی از انتخابات است. بر این اساس دو طرف باید با یکدیگر توافق کنند؛ نفر اول رئیس جمهور و نفر دوم رئیس اجرایی شود تا تقسیم قدرت صورت بگیرد. سمت «رئیس اجرایی» در قانون اساسی افغانستان تعریف نشده‌است و مشخص نیست که اختیارات و مسئولیت آن چیست. درنتیجه این امر خود موجب ادامه‌ی اختلاف نظر میان عبدالله عبدالله و اشرف‌غنی احمدزی می‌باشد، چرا که معلوم نیست که این ریاست اجرایی که عبدالله عبدالله قرار است آن را تصاحب کند، چه حدود و اختیاراتی دارد. به همین سبب همه روزه مذاکراتی راجع به این موضع میان تیم‌های کارشناسی کاندید‌ها، آقای کرزی و طرف‌های خارجی انجام می‌گیرد.

پیرمحمد ملازهی

ذراتی: بنابراین شما می‌فرمایید که بخشی از مشکلات انتخابات افغانستان به دگردیسی و تغییر سازوکار قدرت از سنتی به مدرن برمی‌گردد؟

ملازهی: بله! اما این بخشی از مشکلات و نه همه‌ی آن است. مطابق فرمول ارائه شده توسط آمریکایی‌ها، قرار است که عبدالله عبدالله در دو سال آینده رئیس اجرایی گردد (ضمن اینکه باید در رابطه با اختیارات این سمت توافق صورت بگیرد). بعد از این دو سال، نشست لوئی جرگه برگزار خواهد شد و ساختار حاکمیت افغانستان از ریاستی -که در اجلاس «بن» درباره‌ی آن توافق گردید- به پارلمانی تبدیل می‌شود و بنابراین سمت رئیس اجرایی به نخست‌وزیری تغییر می‌کند. همچنین ساختار اداری افغانستان نیز فدرالی خواهد گردید. حال سؤال اینجاست که در کشوری مانند افغانستان که نظام آن، قبیله‌ای است، چگونه می‌توان ساختار فدرالی را حاکم نمود. انطباق این دو ساختار بسیار دشوار و پیچیده است. شاید هدف از ارائه‌ی این فرمول، آوردن عبدالله عبدالله پای میز مذاکره و خنثی‌کردن طرح تشکیل دولت موازی -که «عطا محمد نور» مطرح آن را کرد- باشد، چرا که در طی دو سال آینده ممکن است که مسائل زیادی پیش آمده و اصلا مسئله‌ی نخست‌وزیری منتفی گردد. در حال حاضر عبدالله عبدالله می‌گوید که اختیارات اینجانب به‌عنوان رئیس اجرایی چیست؟ وی حداکثر اختیار را برای خود متصور است، اما رقیب او؛ «اشرف غنی احمدزی» اختیارات حداقلی را برای او در نظر دارد. از دید آقای اشرف‌غنی احمدزی، رئیس اجرایی، چیزی مانند رئیس دفتر یا رئیس دبیرخانه‌ی ریاست جمهوری است. در بسیاری از کشورها، رئیس جمهور یک دبیرخانه دارد و رئیس آن نیز طی حکمی تعیین شده و زیر نظر رئیس جمهور کار می‌کند. با این حال عبدالله عبدالله با توجه به ادعای پیروزی خود در انتخابات –که خیلی هم بی‌اساس نیست- می‌گوید که به سمت رئیس دفتری اکتفا نخواهد کرد و می‌خواهد اختیاراتی در حد نخست‌وزیر داشته باشد.

ذراتی: جناب آقای دکتر ظهوری حسینی! سؤال اینجانب از شما این است که شعار کاندیداها در این دوره از انتخابات چه بود، مردم چه می‌خواستند و کاندیداها چه چیزهایی را مطرح می‌کردند؟ همچنین با توجه به مباحث مطرح شده در رابطه با ساختار سنتی و نوین قدرت در افغانستان، نظر شما راجع به مشارکت گسترده‌ی مردم افغانستان در انتخابات چیست؟ آیا مردم افغانستان به یک بلوغ سیاسی رسیده اند یا عوامل دیگر در این امر دخیل بوده‌اند؟

دکتر ظهوری حسینی: در رابطه با انتخابات افغانستان چند نکته‌ی اساسی وجود دارد. با سقوط طالبان در افغانستان در سال 2001م، این کشور تا  سال 2014م در یک دوره‌ی گذار قرار داشته ‌است. خارجی‌ها در این 13 سال اهداف مشخصی را برای افغانستان ترسیم کرده بودند و مردم افغانستان نیز در این دوران انتظاراتی داشتند. پس از گذشت این مدت، چشم امید همه به انتخابات افغانستان بود، چرا که در گذشته، انتخابات مستقلی در افغانستان وجود نداشت و این اولین انتخاباتی بود که به‌صورت مستقل و بودن دخالت خارجی‌ها در افغانستان برگزار می‌شد. با وجود اینکه این تصمیم و حرکت، کار ساده‌ای نبود، اما خوشبختانه شاهد حضور چشمگیر مردم، فعالیت کمپانی‌های انتخاباتی در سطحی وسیع و برگزاری تجمعات بودیم، ضمن اینکه حتی در حد یک عملیات انتحاریِ کوچک، ناامنی در انتخابات به وقوع نپیوست. تأمین امنیت انتخابات به کمک اراده‌ی مردم برای آمریکایی‌ها خیلی ناراحت ‌کننده بود. آمریکایی‌ها در رابطه با خروج خود از افغانستان همواره می‌گفتند که مردم افغانستان هرگز نمی‌توانند کشور را اداره کنند و همواره نیازمند حضور نیروهای خارجی و ناتو هستند. طبیعتا توطئه‌چینی‌هایی نیز در این زمینه وجود داشت و طالبان فعالیت‌های خاصی نیز می‌خواست که انجام دهد. به هر حال دور اول انتخابات خیلی خوب و بدون حتی یک ناآرامی برگزار گردید. این امر، نکته‌ی بسیار مهمی است و نشان می‌دهد که اهداف و نیت‌های آمریکا در دوره‌ی گذار تحقق پیدا نکرده است. اما متاسفانه اکنون شاهدیم که مردم افغانستان ناامید شده‌اند و شرایط سختی بر مردم تحمیل گردیده است. نکته‌ی اول در رابطه با عدم توفیق آمریکایی‌ها، بحث اقوام و حاکم‌بودن سنت‌ها در افغانستان است. در افغانستان، اقوام اراده‌ی حاکمیت را به دست دارند. حتی در انتخابات، هر نامزد برای خود معاونانی از قومیت‌های مختلف به‌ویژه قوم پشتون داشت. قوم پشتون بیشترین جمعیت را در افغانستان دارد و بعد از آن به ترتیب تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها و سایر اقوام قرار دارند. انتصاب معاونانی از قومیت‌های مختلف برای این بود که توجه اقوام مختلف را به خود جلب کنند که این امر می‌توانست یک همخوانی میان سنت‌ها و روابط و مقررات قانونی جدید برقرار کند. آمریکایی‌ها در دورانِ گذار مد نظر خود، حساب ویژه‌ای روی اختلافات اقوام باز کرده بودند. در افغانستان اکثریت 99 درصدی مردم مسلمانند. البته اکثر مسلمانان از اهل سنت هستند و شیعیان جمعیت کمتری دارند. خوشبختانه میان شیعه و سنی در این کشور اختلافی وجود ندارد که این امر باعث می‌شود که خارجی‌ها از این حیطه نتوانند وارد حاکمیت افغانستان شده و ایجاد تفرقه نمایند. مهم‌ترین مسئله در افغانستان اختلافات قومی است. در افغانستان هر قوم سنت‌های خاص خویش را دارد. البته اقوام، اعتقادات دینی خود را حفظ کرده و روابط دینی را مد نظر گرفته‌اند. این موضوع برای آمریکا و غرب یک چالش بزرگ بود. آن‌ها با وجود اینکه از این زاویه می‌توانستند، ایجاد اختلاف کنند، ولی نتوانستند که در دوره‌ی گذار به اهداف خویش دست پیدا کنند. موقعیت استراتژیک افغانستان، مسائل منطقه‌ای، منابع و معادن افغانستان و… از جمله دلایلی است که موجب چشم‌دوختن طرف‌های بیگانه به افغانستان شده‌است و بنابراین سعی آن‌ها می‌کنند که کماکان در افغانستان حضور داشته باشند. آمریکایی‌ها در دوره‌ی گذار موفق نشدند که با ایجاد یک حکومت دست‌نشانده در افغانستان و امضای توافق امنیتی، خیال خود را از بسیاری از مسائل راحت کرده و به کارهای دیگر خود بپردازند. ساختار قومی افغانستان اگرچه باعث اختلاف است، موجب حفظ ارزش‌های معنوی و دینی این کشور نیز هست و نباید این نکته را نادیده انگاشت. طرف‌های خارجی نتوانستند که از وجود اختلاف میان اقوام سوءاستفاده کنند، بلکه در نهایت این امر به زیان خود آن‌ها تمام شد، چرا که هر وقت که قومی را راضی می‌کردند، قوم دیگر اعتراض می‌نمود. بنابراین نقشه‌ی آمریکایی‌ها پیش نرفت. شرایط قومیتی حاکم بر افغانستان موجب شده است که اگر یک قوم بخواهد که حاکم بر افغانستان شود، قوم دیگر مانع او می‌گردد. این امر در انتخابات افغانستان به وضوح دیده شد. در انتخابات اخیر افغانستان تمامی کاندیداها حتی عبدالله عبدالله که به تاجیک بودن معروف بود، پشتون بودند. لازم به ذکر است که پدر آقای عبدالله پشتون و مادر ایشان تاجیک هستند.

ذراتی: بدین ترتیب شما می‌فرمایید که به موجب وجود ساختار سنتی، شعارگرایی و مطالبه‌گری مردم در انتخابات افغانستان مطرح نبوده است، بلکه انتساب هر کاندیدا به یک قومیت خاص، مد نظر رای دهندگان می‌باشد.

دکتر ظهوری حسینی: دقیقا! هدف خارجی‌ها نیز این بود که پشتون‌ها در افغانستان حاکم شوند. حتی در گزینش کاندیداها، بسیاری از تاجیک‌ها رد صلاحیت شدند تا پشتون‌ها بمانند. دکتر عبدالله نیز با توجه به سابقه‌ی کاندیداتوری و شرایط خاصی که داشت تأیید صلاحیت گردید. به هر صورت خواست مردم افغانستان این بود که حاکم افغانستان فردی باشد که از متن مردم بیرون آمده و وابسته به قدرت‌های بیگانه نباشد، چرا که آن‌ها نسبت به جنایاتی که طی 13 سال اشغال افغانستان صورت گرفته‌است بسیار حساس شده‌اند. حساسیت مردم به دخالت بیگانگان به حدی است که طالبان مذاکرات خود با دولت مرکزی افغانستان را به خروج خارجی‌ها از این کشور مشروط نموده است. این در حالی است که طالبان خود عامل آمریکایی‌هاست! در هر صورت مردم به انتخابات خیلی امید داشتند، ولی حوادث پیش‌آمده، مردم را دلسرد کرد. به دنبال مسئله‌ی انتخابات در افغانستان تاکنون لطمه‌ی شدیدی به اقتصاد و تجارت این کشور وارد شده است. این در حالی است که مردم انتظار داشتند که انتخابات به اقتصاد مردم کمک کند.

دکتر وحید ظهوری حسینی

ذراتی: بنابراین می‌فرمایید که مطرح شدن موضوع تقلب در انتخابات افغانستان هم منجر به لطمه به سرمایه‌ی اجتماعی گردیده، هم امید مردم به استقرار یک دولت مستقل را از بین برده و هم اقتصاد این کشور را تضعیف کرده است.

دکتر ظهوری حسینی: بله! کاملا درست است! چرا که حاکمیت برآمده از انتخابات یقینا از منافع مردم افغانستان دفاع خواهد کرد. این مسئله مستقیما به قرداد امنیتی با آمریکا برمی‌گردد. البته همه کاندیدا‌ها در دور اول انتخابات، حتی آقای عبدالله نیز امضای قرارداد امنیتی با آمریکا را پذیرفته بود.

ذراتی: آقای دکتر ملازهی نظر شما راجع به بیانات دکتر ظهوری حسینی چیست؟

ملازهی: به نظر اینجانب در صحبت‌های دکتر ظهوری حسینی دو نکته‌ی مهم وجود دارد. در انتخابات اخیر یک فرصت تاریخی برای ملت افغانستان به وجود آمد که متاسفانه از دست رفت. در اینجا این فرصت وجود داشت که برای اولین بار، مردم خارج از مسائل قومیتی حاکم افغانستان را انتخاب نمایند. زمانی که به آرای آقای عبدالله نگاه می‌کنید می‌بینید که ایشان در مناطق پشتون‌نشین نیز رای دارد و همچنین آقای احمد زی نیز در «قندوز» رای دارد. بنابراین در این برهه، این فرصت وجود داشت که بتوان بحث ملت‌سازی را در افغانستان پیش برد که متاسفانه با نوع برخورد با نتایج انتخابات از دست رفت. نکته و فرصت دوم برای افغانستان این بود که انتقال قدرت از یک قوم به قوم دیگر به شکل مسالمت‌آمیز انجام گیرد که متاسفانه در اینجا نیز مسئله پیچیده شد. همانطور که می‌دانید در نظام قبیله‌ای، پدر اصل کار است و مادر در وهله‌ی دوم قرار دارد. با این حال زندگی آقای عبدالله عبدالله میان تاجیک‌ها بوده‌است و فرهنگ وی مطابق با آن‌هاست. ضمنا ایشان عضو شورای «نظار» بوده، با «احمدشاه مسعود» کار می‌کرده و با پشتون‌ها جنگیده است. بنابراین از دید پشتون‌ها، ایشان یک تاجیک محسوب می‌گردد. بدین ترتیب در اینجا امکان انتقال قدرت از یک قوم به قوم دیگر وجود داشت که متاسفانه از دست رفت. دلیل این امر نیز این است که مقاومت در برابر انتقال قدرت از قوم پشتون به قوم دیگری مانند تاجیک بسیار شدید بود. البته پشتون‌ها برای این کار خود دلایل خاصی دارند. پشتون‌ها می‌گویند که این ما بودیم که بعد از «نادرشاه افشار»، افغانستان را در سال 1747م توسط «احمدشاه درانی» تشکیل دادیم، این ما بودیم که با انگلیس جنگیدیم، این ما بودیم که با روس‌ها جنگیدیم و آن‌ها را اخراج کردیم و در نهایت نیز این ماییم که با آمریکایی‌ها می‌جنگیم. بنابراین قوم پشتون براساس یک ذهنیت تاریخی برای خود یک حق قومیتیِ قدرت قائلند. این امر حتی در آقای کرزی که یک فرد لیبرال است وجود داشت و اکنون نیز آقای اشرف‌غنی احمدزی اینگونه فکر می‌کند. چنین دیدگاهی را گروه‌های اسلامی افراطی همچون طالبان، حکمتیار و حقانی نیز دارند. بنابراین همه‌ی پشتون‌ها بر سر اینکه نباید قدرت از قوم پشتون به تاجیک یا سایر اقوام منتقل گردد متفق‌ هستند. در این انتخابات سه اراده‌ی مشخص برای این کار وجود داشت: آقای کرزی، کمیسیون انتخابات و اشرف غنی احمدزی. این سه با یکدیگر ادغام شدند و جلوی پیروزی عبدالله عبدالله را در دور اول انتخابات -با وجود اینکه پیروزی ایشان مسلم و قطعی شده بود- گرفتند. در دور دوم انتخابات نیز بحث‌هایی وجود دارد، از جمله اینکه آقای عبدالله معتقد است که 2-5/1 میلیون رای به‌صورت تقلبی وارد صندوق‌ها شده است. بنابراین این 3 اراده مقابل اراده‌ی مردم که درصدد روند دولت‌سازی-ملت‌سازی به یک روش مسالمت‌آمیز بودند ایستادند.

ذراتی: بحث تقلب در انتخابات افغانستان از کی و چگونه مطرح شد؟ آیا علت مطرح شدن تقلب، ترس از عبدالله بود یا اینکه متقلبان از سازوکار مردم‌سالاری که مردم به سوی آن رفته‌بودند ناراحت بودند؟

ملازهی: بحث تقلب از سوی هر دو کاندیدا مطرح شده است؛ یعنی هم عبدالله عبدالله معتقد می‌باشد که در دور اول و دوم انتخابات افغانستان تقلب صورت گرفته و یکسری اسناد و مدارک نیز از آن رو کرده است (و حتی آقای خلیلی؛ معاون دوم کرزی مورد اتهام قرار گرفته است) و هم اشرف‌غنی احمدزی، مدعی وقوع تقلب از سوی عبدالله عبدالله است. عبدالله عبدالله معتقد است که بین 2-5/1 میلیون نفر رای در صندوق‌ها جاسازی شده است. در همان ابتدای امر نیز می‌گفتند که بین 8-7 میلیون نفر در انتخابات شرکت نموده‌اند. این در حالی است که انتخابات افغانستان تا این اندازه شرکت‌کننده ندارد. بر این اساس از همان ابتدا پیش‌بینی می‌شود که یک اراده‌ای وجود دارد که زمینه‌ی تقلب را آماده نماید. به طور معمول در دنیا، زمانی که در دور اول انتخابات، تعداد کاندیداها زیاد است، آرا تقسیم می‌گردد اما در دور دوم مشارکت مردم به میزان دور اول نخواهد بود؛ به خصوص که در دور‌ اول انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، انتخابات شورای محلی نیز برگزار گردید که عملا در دور دوم وجود نداشت. این‌ها همگی حکایت از وجود نوعی تقلب دارد. حتی گزارش‌‌ برخی از خبرگزاری‌ها که خبرنگارهایشان به سر صندوق‌های رای رفته بودند، حکایت از آن داشت که تعداد شرکت‌کننده‌ها در حد تعداد اعلام شده نبوده است. البته آقای اشرف غنی احمدزی معتقد است که تقلب‌ در انتخابات افغانستان به نفع عبدالله عبدالله صورت گرفته است. منظور از تقلب در اینجا این نیست که یک فردی فرصت کرده تا برای خود کارت تقلبی درست کند و در دو جا رای دهد، بلکه منظور وقوع یک تقلب تعیین‌کننده است. حتی پلیس افغانستان در این رابطه یک نفر را که چند هزار رای وارد صندوق کرده بود دستگیر کرد.

ذراتی: آقای دکتر ظهوری حسینی، نظر شما نسبت به مطالبی که مطرح شد چیست؟ به علاوه آقای «کری» در چه مرحله‌ای وارد مذاکراتِ پس از انتخابات افغانستان شد و به دنبال چیست؟ شما در صحبت‌های قبلی خود فرمودید که آمریکا به اهداف خود در افغانستان نرسید. با این وجود آیا آمریکا به دنبال این است که در انتخابات جدید افغانستان به اهداف خود برسد و برای این کار، دخالت یا توطئه‌هایی را انجام داده یا اینکه مسئله چیز دیگری است؟

دکتر ظهوری حسینی: در تکمیل صحبت‌های قبلی خود باید بگویم که نه مردم افغانستان و نه آمریکایی‌ها نتوانستند تا به اهداف خود در طی 13 سال دوره‌ی گذار دست پیدا کنند؛ یعنی مقاومت مردم افغانستان مانع برآورده‌شدن اهداف آمریکایی‌ها در افغانستان شد، ضمن اینکه خود مردم افغانستان نیز به‌دلیل مقاومت متضرر گردیدند. انتخابات افغانستان در میان مردم با اشتیاق و علاقه‌مندی برگزار شد. همانطور که جناب آقای ملازهی فرمودند، برنده‌ی انتخابات در دور اول، آقای عبدالله بود و ایشان 50% به اضافه‌ی یک رای را آورده بودند. با این وجود انتخابات به دور دوم کشیده شد که در این دور از انتخابات نیز امکان تقلب بیشتر می‌گردد. در دور دوم انتخابات، هر کدام از نامزدهای ناکام در دور اول از یکی از نامزدهای حاضر در دور دوم حمایت کردند، مثلا «زلمی رسول» که سومین تعداد رای را در دور اول انتخابات داشت از  عبدالله عبدالله حمایت کرد و برخی دیگر از اشرف‌غنی احمدزی حمایت کردند. در این میان برخی چهره‌ها، تغییر موضع دادند؛ کسانی که در ابتدا از اشرف‌غنی احمدزی حمایت می‌کردند به عبدالله عبدالله متمایل شدند و بالعکس. با این حساب و در حالی که آقای عبدالله عبدالله می‌توانست پیروز انتخابات باشد اما ناگهان مباحث مربوط به تقلب مطرح گردید و ایشان از دستیابی به اکثریت آرا بازماند. به عقیده‌ی اینجانب در این میان عده‌ای به دنبال لوث کردن انتخابات بودند. حتی بنده تصور می‌کنم که عده‌ای نیز به نفع آقای عبدالله وارد معاملات تقلب شدند تا بعدها بتوانند ایشان را بدنام نمایند. این اختلافات، آلوده ساختن اوضاع افغانستان و ادامه‌دار شدن بحث تقلب زمینه را برای حضور خارجی‌ها مساعد ساخت. در حال حاضر مردم افغانستان از این شرایط خسته شده‌اند و برایشان مهم نیست که کدام نامزد به قدرت می‌رسد و فقط به دنبال عبور از این شرایط نابه‌سامان هستند. در تکمیل صحبت‌های خود باید این را عرض کنم که آقای عبدالله نیرویی برآمده از متن مردم بود. وی تحصیلات خود را در افغانستان گذارنده بود و در جبهه‌های جنگ حضور داشت. بر این اساس مردم به او اعتماد بیشتری داشتند. در مقابل آرای اشرف‌غنی احمدزی بیشتر مربوط به تکنوکرات‌ها، غرب‌گرایان یا پشتون‌گراها بود. با این وجود اکثریت مردم، حتی قسمت قابل توجهی از قوم پشتون به عبدالله عبدالله رای دادند، چرا که معاون اول ایشان نیز یک پشتون به نام «محمدخان» بود. به هر حال، کار اختلافات به نحوی پیش رفت که لازم شد که یک نیروی خارجی در صحنه حاضر گردد. اینجانب احساس می‌کنم که فعالیت‌های پشت‌پرده‌ای برای شکل‌گیری تعمدی تقلب و افشای آن وجود داشت تا اینکه اوضاع در افغانستان متشنج شود و بگویند که برگزاری انتخابات به‌صورت مستقل برای مردم افغانستان امکان‌پذیر نیست و لازم است که یک نیروی خارجی وارد صحنه شود تا آن‌ها به درستی عمل کنند. در نهایت آمریکایی‌ها سعی کردند که کار را به نتیجه برسانند و آقای جان کری بحث تشکیل دولت وحدت ملی را مطرح نمود. با این وجود توافق برای تشکیل دولت وحدت ملی، هنوز دارای ابهاماتی است ولی به هر حال با عجله تصمیم گرفته شد که توافقی میان دو نامزد راجع به دولت وحدت ملی و در نهایت ریاست شورای اجرایی –که یک موضوع کاملا گنگ، نامفهوم و بدون پشتوانه‌ی قانونی است- صورت بگیرد. این در حالی است که توافق مذکور، ذاتا متضاد با قانون اساسی افغانستان است. بر این اساس مسلم بود که توافق پیشرفت چندانی نخواهد داشت و به جایی نخواهد رسید، زیرا که زیرساخت‌های این توافقنامه برمبنای یک نظرِ درست قانونی نبود و با قانون اساسی منافات داشت. همچنین در روندی که برمبنای این توافق شکل گرفت، بحث‌هایی پیش آمد که ممکن بود اختلافات را بیشتر نماید. در حقیقت این توافق می‌تواند که یک آتش زیر خاکستر باشد که ممکن است که در ابتدا بحران را مهار کند، اما با توجه به اینکه بحث دولت موازی، حرکت‌های سبز و زرد و تحرکات «عطا محمد نور» پیش آمد، در آینده بحرانی ایجاد نماید که آتش آن فراگیرتر خواهدبود؛ چنانچه که همین‌طور هم شد و در حال حاضر تمام مشکلات و مسائل در افغانستان ناشی از آن توافقنامه است. اگر آقای کری وارد صحنه نمی‌گردید، اگرچه احتمال وقوع تشنج در افغانستان وجود داشت، اما ممکن بود که بحث و گفتگو میان افغان‌ها منجر به نتیجه‌ی بهتری شود.

ذراتی: آقای دکتر ملازهی، جناب دکتر ظهوری حسینی اشاره کردند که اگر آقای کری در مسائل اخیر افغانستان دخالت نمی‌کردند، چه بسا مسئله ختم به خیر می‌شد. عده‌ای از کارشناسان نیز معتقدند که هدف آمریکا این است که دولت مقتدری در افغانستان شکل نگیرد، بلکه دولت شکننده‌ای به وجود آید که به خواسته‌های آمریکا تن داده و توافقنامه‌ی امنیتی مد نظر این کشور را بپذیرد. به عقیده‌ی شما مطلوب آمریکا در این انتخابات چه بود و چه چیزی می‌توانست رضایت آمریکایی‌ها را از انتخابات موجب گردد؟

ملازهی: واقعیت آن است که آمریکا به افغانستان نیامده است که بعد از مدتی از آن خارج گردد، بلکه آمریکایی‌ها برای حضور دراز مدت خود در این کشور برنامه‌ دارند. در اینجا بحث فقط خود افغانستان نیست، بلکه بحث مهار چین، روسیه، ایران، هند و آسیای مرکزی نیز مطرح است. آمریکا در جریان انتخابات افغانستان به دنبال دو هدف اساسی بود. یکی این که رئیس جمهور آینده‌ی افغانستان صرف نظر از این که چه کسی خواهد بود، توافقنامه‌ی امنیتی را امضا کرده و حداقل 5 پایگاه نظامی ثابت در مناطق حساسی مانند مزار شریف، شیندند، قندهار، غزنی، کابل و همچنین تعدادی پایگاه کوچک و سیار در اختیار این کشور قرار دهد. مسئله‌ی دیگر چگونگی خروج آمریکا از افغانستان است. با توجه به توافق آقای اوباما برای خروج از افغانستان در سال 2014م، طالبان با پشتوانه‌ی پاکستان می‌تواند در آن ایجاد مانع نماید. طالبان زمانی نسبت به خروج آمریکا از پاکستان رضایت می‌دهد که طی فرمولی منافع آن تامین گردد. به نظر بنده در اینجا فرمول مورد نظر، همان فرمولی است که ژنرال «پترائوس» ارائه داده است که طی آن 11 ایالت پشتون‌نشین در اختیار طالبان قرار می‌گیرد تا آن‌ها حکومت مد نظر خویش را ایجاد کنند و همچنین در حکومت افغانستان چند وزارتخانه به آن‌ها اختصاص می‌یابد. آمریکایی‌ها تا زمانی که طالبان را در روند مطالحه‌ی ملی قرار ندهند، نمی‌توانند از افغانستان خارج شوند. شما مسیرهای خروج آمریکایی‌ها از افغانستان را در نظر بگیرید! آن‌ها اگر به سمت روسیه بروند، این کشور قابل اعتماد نیست و ممکن است که برخی از تسلیحات پیشرفته‌ی آن‌ها در مسیر گم شود و بعدها توسط روس‌ها مورد مهندسی معکوس قرار گیرد. مسیر ایران نیز امکان‌پذیر نیست و ایران تمایلی به این امر نشان نخواهد داد. بنابراین تنها پاکستان به‌عنوان مسیر زمینی خروج آمریکا از افغانستان باقی می‌ماند. با این وجود، قومیت پشتون و طالبان می‌توانند که خروج زمینی آمریکا را از پاکستان (که از ایالت وزیرستان عبور می‌کند) با انجام حمله علیه آمریکایی‌ها بر هم بزنند. به همین دلیل، آمریکایی‌ها پیش از اینکه تصمیم قطعی نسبت به خروج خود از به افغانستان بگیرند باید مسیر خروج خود را تعیین کنند، چرا که خیلی از اسلحه‌ها را نمی‌توان از مسیر هوایی منتقل نمود. بنابراین اگر از این زاویه به مسئله نگاه کنید، هدف دوم آمریکایی‌ها از انتخابات افغانستان این بود که دولتی در افغانستان به وجود بیاید که قابلیت مذاکره با طالبان را داشته باشد. اگر عبدالله عبدالله، رئیس جمهور شود به هیچ عنوان چنین امکانی نخواهد داشت زیرا طالبان تحت هیچ عنوانی با وی کنار نخواهد آمد، ولی با اشرف‌غنی احمدزی کنار می‌آید، چرا که اشرف‌غنی احمدزی و طالبان هر دو از یک قومیتند و می‌توانند اهداف مشترکی پیدا کرده و با یکدیگر مذاکره نمایند. این که آمریکایی‌ها در معادلات افغانستان آمدند و بحث دولت وحدت ملی را مطرح کردند، برای آن‌ها نیز کار ساده‌ای نبود، چرا که آمریکایی‌ها مدعی سازوکارهای دموکراتیک هستند و دموکراسی نیز از نادیده‌گرفتن رای مردم پدید نمی‌آید. به هر حال ضرورت‌های بقای آمریکایی‌ها در افغانستان و خروج امن آن‌ها از این کشور ایجاب می‌کند که به دنبال سازوکارهای سنتی قدرت و نه سازوکارهای مدرن بروند. بر این اساس آمریکایی‌ها نیز در حال پرداختن هزینه هستند، اما وقتی که محاسبات سود و زیان را در نظر می‌گیرند، به این نتیجه می‌رسند که دور زدن انتخابات سود بیشتری نسبت به پافشاری بر روی شعارهای دموکراسی‌خواهی دارد.

ذراتی: جناب دکتر ملازهی به نقش طالبان در معادلات قدرت افغانستان اشاره داشتند. جناب دکتر ظهوری حسینی! شما نقش طالبان را در انتخابات این کشور و به طور کلی سازوکار تشکیل دولت افغانستان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

دکتر ظهوری حسینی: فلسفه‌ی وجودی طالبان بعد از حکومت مجاهدین مطرح شد. پس از شکست اتحاد جماهیر شوروی سابق از مجاهدین افغانستان، برای آمریکایی‌ها، غربی‌ها، اتحاد شوروی سابق و روسیه‌ی باقی مانده از آن، بسیار سنگین و گران بود که مجاهدین بتوانند حکومت مستقلی را در افغانستان تشکیل دهند یا به‌طور کلی افغان‌ها بتوانند که حکومت مستقلی داشته باشند. حکومت آن موقع افغانستان متشکل از گروه‌ها و اقوام مختلف بود. زمانی که آقای ربانی به ریاست جمهوری افغانستان منصوب گردید، حرکت طالبان به نحوی از درون احزابی که از اعضای جهادی افغانستان بودند به وجود آمد. در ابتدا حرکت طالبان حرکتی کاملا مردمی و خودجوش بود. شروع این حرکتِ خودجوش ناشی از اختلافات و زد و خوردهایی بود که میان احزاب و گروه‌ها در داخل افغانستان وجود داشت که وضعیت افغانستان را بسیار بی‌ثبات کرده بود. اینکه پشت پرده‌ی این اختلافات چه کسانی بودند، بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد. به هر حال طالبان کار خود را تحت عنوان «تحریک طالبان» از قندهار شروع کرد. اعضای طالبان، یتیم‌هایی بودند که در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، در مدارس دینی پاکستان بزرگ شده بودند و برخی از آن‌ها نیز تحت قیمومیت عربستان و آمریکا قرار گرفته و مواردی مانند القاعده و… را ایجاد کردند. به هر حال طرف‌های خارجی از موقعیت‌های موجود استفاده کرده و حرکت طالبان را پربار ساختند. حرکت طالبان در ابتدا پیشرفت خوبی داشت و حمایت‌های خوبی نیز از آن صورت گرفت. طالبان در حقیقت از حرکت مردمی که از جنگ‌های داخلی خسته شده بودند به وجود آمده بود. با این وجود پاکستانی‌ها با مدارس دینی خود و همچنین آمریکایی‌ها و سعودی‌ها توانستند که موج‌سواری خاصی از این وقایع انجام دهند و بحث القاعده و بن‌لادن نیز در ادامه‌‌ی این موج‌سواری به وجود آمد. حاکمیت طالبان بر افغانستان در ابتدا از سوی آمریکا و عربستان مورد حمایت قرار گرفت و اکنون نیز طالبان بهانه‌ی حضور آمریکا در افغانستان شده است. بنابراین آمریکایی‌ها برای حضور خود در افغانستان به مدت 25-20 سال برنامه‌ریزی کرده بودند. حتی شکست شوروی در افغانستان به نحوی به حمایت‌های آمریکا از مجاهدین و تحویل موشک‌های استینگر به آن‌ها مربوط می‌شود. استبداد سیاهی که طالبان در افغانستان حاکم ساخت، زمینه را برای حمله‌ی آمریکا به افغانستان مساعد کرد، به طوری که حتی شورای امنیت سازمان ملل نیز بعد از حوادث 11 سپتامبر نسبت به این موضوع رای مثبت داد. در همان ایام بود که احمدشاه مسعود شهید شد و پس از آن حمله به افغانستان صورت گرفت. در ابتدای حمله‌ی آمریکا به افغانستان، مباحثی مانند مبارزه با تروریسم، مبارزه با مواد مخدر، امنیت منطقه و افغانستان مطرح بود، اما پس از گذشت 13 سال هیچ کدام از این اهداف برآورده نگردید. به علاوه طالبان به هیچ وجه توسط آمریکا نابود نگردید، بلکه فرصت دیگری به آن داده شد تا تجهیز شده و به اقدامات خود ادامه دهد. در حال حاضر اسناد موثقی وجود دارد که رسیدگی طالبان به اعضای خود خیلی بیشتر از رسیدگی دولت افغانستان به وزرا و کارمندان خود است. طالبان امکانات خیلی پیشرفته‌ای دارد که آمریکا در اختیار آن‌ قرار می‌دهد و همچنین از طریق پاکستان زمینه‌ی حضور آن‌ را در افغانستان مساعد می‌سازد. البته آمریکا امید داشت که ناامنی‌هایی نیز در طی انتخابات افغانستان توسط طالبان به وجود آید، اما هماهنگی مردم با یکدیگر جلوی این امر را گرفت. بدین ترتیب اگرچه مردم افغانستان در ابتدا از طالبان حمایت کردند و باعث شدند که این گروه بتواند بر کرسی قدرت تکیه بزند، اما آن‌ها پس از مدتی مورد حمایت خارجی‌ها قرار گرفتند و در واقع خارجی‌ها در آن نفوذ کردند.

ذراتی: طالبان در این انتخابات چه اهدافی را دنبال می‌کرد و چه موضع‌گیری‌هایی داشت؟

دکتر ظهوری حسینی: طالبان بحث مذاکره با دولت افغانستان را به خروج طرف‌های خارجی مشروط کرده بود. با این وجود انتخابات زمینه‌ی استقلال افغانستان بود و توسط مردم به‌صورت مستقل برگزار می‌شد. بر این اساس طالبان بهانه‌ای برای به وجود آوردن خرابی نداشتند، چرا که ممکن بود که وقوع ناامنی در انتخابات مورد پذیرش مردم افغانستان نباشد. بنابراین تا مدتی طالبان نسبت به انتخابات ساکت ماند تا وضعیت مشخص شود، اما بعد دیدیم که مجددا وارد عملیات شده‌اند. همانطور که مطلع هستید، طالبان یک شاخه نیست، بلکه شاخه‌های متعددی دارد. برخی از این شاخه‌ها در افغانستان و برخی در پاکستان حضور دارند. ملاعمر سرشاخه‌ی اصلی طالبان است. شاخه‌های دیگر این گروه همانند حقانی و…، همگی شاخه‌های طالبان افغانستان بوده‌اند ولی اکنون در پاکستان و علیه منافع افغانستان فعالیت می‌کنند. جالب آنجاست که «عصمت الله معاویه»؛ سرشاخه‌ی طالبان پنجاب پاکستان، مطرح کرده است که فعالیت‌هایی که این گروه در افغانستان انجام می‌دهد، باید مسلحانه باشد، اما فعالیت‌های این گروه در پاکستان باید مسالمت‌آمیز و سیاسی باشد. بنابراین کاملا واضح است که مدیریتی در پشت صحنه وجود دارد.

ذراتی: در ادامه‌ی بحث، اکنون وقت آن است که به موضوع بازیگران خارجی در افغانستان بپردازیم. همانطور که پیش از این اشاره شد، نقش آمریکا در افغانستان به‌عنوان اشغالگر، بحثی کلیدی است. به علاوه افغانستان همسایگانی مانند ایران دارد. با این حساب، ایران در این انتخابات به دنبال چه بوده است و منافع ایران در این انتخابات چگونه تامین می‌شود؟ موضع‌گیریِ ایران در قبال انتخابات چه بوده است؟ آیا ایران به‌طور علنی یا پنهانی از شخصیت خاصی حمایت کرده‌ است؟ پیش از این مقامات ایران، بحث خود مردم این کشور و تامین امنیت آن را مطرح کرده و از آن حمایت کرده‌اند.

ملازهی: در رابطه با بحثی که جناب دکتر ظهوری حسینی راجع به طالبان فرمودند، نکته‌ای وجود دارد که باید به آن اشاره گردد. طالبان در جریان انتخابات، مخالفت خود را نشان داد و حتی انگشت کسانی را که رای داده بودند برید. آن‌ها به دنبال این بودند که با ایجاد وحشت میان مردم، مانع شرکت گسترده‌ی آن‌ها در انتخابات شوند. اما اینکه به‌طور فعال جلوی انتخابات را نگرفتند، بر اساس تحلیلی بود که از انتخابات داشتند. آن‌ها تصور می‌کردند که چنانچه که به‌طور قاطعانه جلوی انتخابات را بگیرند، باخت پشتون‌ها در انتخابات حتمی خواهد بود، چرا که نفوذ طالبان در مناطق پشتون‌نشین است و در آن مناطق بود که آن‌ها می‌توانستند جلوی انتخابات را بگیرند. بنابراین دخالت مسلحانه‌ی طالبان در روند انتخابات به سود عبدالله عبدالله و شمالی‌ها بود.

ذراتی: یعنی می‌فرمایید که اگر طالبان در انتخابات دخالت می‌کرد خود آسیب می‌دید؟

ملازهی: بله! حتی خبر از دستیابی به یک توافق نانوشته میان کرزی، اشرف‌غنی احمدزی و طالبان وجود دارد که قدرت از پشتون‌ها به کس دیگری منتقل نگردد. طالبان براساس این تحلیل خود به‌صورت قاطعانه جلوی انتخابات را نگرفت. در رابطه با دخالت خارجی در افغانستان باید توجه داشته باشید که افغانستان دارای موقعیت استراتژیکی است که دیدگاه‌ها و منافع کشورهای مختلف در آن دخیل است. در افغانستان شاهد رقابت قدرت‌های بین‌المللی، قدرت‌های منطقه‌ای و اقوام افغان هستیم. به‌طور کلی این موارد، عامل اصلی وضعیت کنونی افغانستان هستند. برای درک نگاه قدرت‌های بزرگ به افغانستان باید 200 سال اخیر افغانستان را در نظر بگیریم. انگلیس‌ها در قرون 18، 19 و 20 و روس‌ها هم در زمان تزارها، هم در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق و هم در روسیه‌ی کنونی در این کشور نقش داشته‌اند. از طرف دیگر، جابجایی منابع قدرت جهانی منجر به تغییر محسوسی در افغانستان گردیده است. وقتی انگلیس از این کشور می‌رود، آمریکا می‌آید و وقتی که شوروی می‌رود، روسیه و پوتین می‌آیند. اکنون نیز بازیگران جدیدی به نام چین و هند در این کشور داخل شده‌اند. به هر حال افغانستان متأثر از رقابت‌های بین‌المللی است. در سطح منطقه، شاهد حضور چند کشور هستیم که براساس ایدئولوژی کار می‌کنند. ایران به‌عنوان همسایه‌ی غربی افغانستان مدعی داشتن یک الگوی اسلامی از قدرت است که چنانچه کشورهای منطقه از آن پیروی نمایند، از استقلال عمل و ملی برخوردار خواهند شد، توسعه‌ی آن‌ها امکان‌پذیر می‌شود و می‌توانند ساختارهای سنتی خود را با ساختارهای مدرن تبیین نموده و تطبیق دهند. البته این مسئله را نباید صرفا در قالب ولایت فقیه ببینیم، بلکه باید به آن بر اساس یک الگوی اسلامی قدرت نگاه کنیم. مشابه همین وضعیت را پاکستانی‌ها دارند. پاکستانی می‌گویند که این ما هستیم که یک دموکراسی اسلامی داریم. از طرف دیگر عربستانی‌ها می‌گویند که اصل اسلام ما هستیم و مکه و مدینه در کشور ما قرار دارد. همچنین آن‌ها می‌گویند که به استثنای چند کشور از جمله ایران، عراق و آذربایجان، سایر کشورهای مسلمان دارای اکثریت سنی است و شیعیان تنها 20% از جمعیت جهان را در بر می‌گیرند. بنابراین این ما هستیم که حق داریم که حوزه‌ی قدرت خود را توسعه دهیم. نتیجه‌ی این رقابت‌های ایدئولوژیک در کشورهای اسلامی در افغانستان بازتاب پیدا می‌کند. همچنین در داخل افغانستان رقابت‌ها قومی جریان دارد. در افغانستان شاهدیم که از سوی پاکستان، تفکر «دیوبندی» و طالبان، از طریق عربستان سعودی تفکر وهابی، از جانب ایران تفکر انقلاب اسلامی و از سوی ترکیه تفکر «پان ترکیسم» وارد این کشور می‌گردد. نتیجه و برآیند این رقابت‌ها، همین وضعی است که شما در افغانستان می‌بینید. در سطح بین‌الملل، روسیه، چین و آمریکا با یکدیگر رقابت دارند. چین براساس دیدگاه اقتصادی کار می‌کند و معادن مس «عینک» و معادن آهن «حاجیگک » را در دست می‌گیرد و با سرمایه‌گذاری در شمال افغانستان به‌دنبال در درس گرفتن نفت و گاز این کشور است. دیدگاه چینی‌ها در توسعه‌ی قدرت خود کاملا اقتصادی است؛ یعنی در ابتدا منابع اصلی اقتصاد یک کشور را تصرف می‌کنند و به تدریج و در طول زمان نفوذ سیاسی و نفوذ نظامی خود را استحکام می‌بخشند. بر همین اساس چینی‌ها خیلی مایلند که افغانستان را وارد «سازمان همکاری شانگهای» نمایند، در حالی که نسبت به ایران با وجود درخواست رسمی این کشور، چنین تمایلی ندارند. ‌بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و پیش از حوادث یازده سپتامبر، با امضای قراردادی جهان مجددا میان آمریکا و روس‌ها تقسیم شد. بر اساس این قرارداد روس‌ها باید از عراق و افغانستان صرف نظر می‌کردند و آمریکایی‌ها نیز نباید در حوزه‌ی نفوذ روسیه که از آن‌ها باید به‌عنوان کشورهای پساشوروی نام برد دخالت می‌کردند. تا مدتی این معاهده برقرار ماند و شما شاهد بودید که روس‌ها در مقابل حمله به طالبان در سال 2001م فعال نبودند. همچنین روس‌ها به راحتی صدام را قربانی کرده و در مقابل حمله‌ی آمریکا به عراق واکنشی نشان ندادند. با این وجود پیشروی ناتو در مناطق تحت نفوذ روسیه، وقوع انقلاب گل سرخ در گرجستان، وقوع انقلاب نارنجی در اوکراین، وقوع انقلاب گل لاله در قرقیزستان و… روس‌ها را متوجه ساخت که آمریکایی‌ها خیلی نسبت به این قرارداد خود پایبند نیستند و وقتی که آن‌ها پایبند نیستند، چرا ما پایبند باشیم. بدین ترتیب روس‌ها مجددا شروع به ایجاد دردسر برای آمریکایی‌ها کردند. در سوریه، آمریکایی‌ها واقعا می‌خواستند که رژیم «اسد» را از ریشه از بین ببرند. در آنجا روس‌ها در کنار ایرانی‌ها از اسد حمایت کردند و بنابراین طرح آمریکایی‌ها با مشکل روبرو شد. پس از آن مسئله‌ی اوکراین به وقع پیوست. همانطور که مستحضر هستید، شروع ناآرامی‌ها در اوکراین ناشی از عدم تمایل رئیس جمهور این کشور برای امضای قرارداد تجاری با اتحادیه‌ی اروپا بود. همانطور که دیدید این قرارداد دیروز توسط رئیس جمهور جدید این کشور در مجلس تصویب گردید. اگر این قرارداد آن موقع، توسط رئیس جمهور وقت اوکراین امضا می‌شد، سرنوشت اوکراین چنین نمی‌گردید. در اوکراین منافع روس‌ها و آمریکایی‌ها در مقابل هم قرار گرفت. اکنون نیز منافع آن‌ها در نقاط مختلف جهان دارد مقابل یکدیگر قرار می‌گیرد. البته صحبت از اینکه جنگ سرد جدیدی در حال شکل‌گیری می‌باشد زود است، ولی نشانه‌های اینکه دو قدرت شرق و غرب مجددا تضاد منافع پیدا کنند، رویاروی یکدیگر قرار گیرند و درگیر شوند وجود دارد. اگر شما به اجلاس اخیر «سازمان همکاری شانگهای» در «دوشنبه» توجه کنید، تلاشی جدی برای پیوستن هند و پاکستان به این سازمان صورت گرفت که البته این امر تصویب نیز گردید. «سازمان همکاری شانگهای» در حال تبدیل شدن از یک گروه اقتصادی به یک گروه سیاسی و نظامی است تا بتواند مانع نفوذ ناتو به مناطق تحت نفوذ روسیه و چین گردد. اکنون  چین یک بازیگر بزرگ جهانی است. الان چین در پاکستان، افغانستان و ایران آمده است و حضور آن در منطقه کاملا محسوس می‌باشد. در حال حاضر بیشتر کالاهای موجود در بازارهای ایران چینی است. رقابت اصلی در دنیا در بازارهای مصرف وجود دارد. بازار مصرف جایی است که نفت و درآمد وجود دارد. منطقه‌ی خاورمیانه، آسیای مرکزی و دریای خزر جزو مناطق نفت‌خیز هستند.  بر این اساس بازی بزرگی که در قرن نوزدهم میان قدرت‌های بزرگ در افغانستان وجود داشت، اکنون به گونه‌ای دیگر وجود دارد و افغانستان را به جایگاهی تعیین کننده در رقابت‌های بین‌المللی رسانده است. آینده‌ی خطرناکی که ممکن است برای افغانستان پیش بیاید، تبدیل شدن این کشور به حائل میان منافع قدرت‌های بزرگ است. در این باره باید دیدگاه روس‌ها و آمریکایی‌ها را درباره اینکه اگر ایجاد یک دولت باثبات در افغانستان و یکپارچه نگه‌داشتن این کشور ممکن نشد در نظر داشت. جناب آقای دکتر ظهوری حسینی در جریان هستند که اگر عبدالله عبدالله زیر بار صحبت‌های «عطا محمد نور» در رابطه با تشکیل دولت موازی رفته بود، اکنون شما افغانستان را تجزیه شده می‌دیدید و روس‌ها از قسمت شمالی افغانستان و آمریکایی‌ها از قسمت پشتون‌نشین افغانستان حمایت می‌کردند. بنابراین منطقه‌ی حایل میان قدرت‌های بین‌المللی از کل افغانستان به دو منطقه‌ی «خراسان بزرگ» و «پشتونستان» تقسیم می‌شد. البته هنوز مشخص نیست که آیا دولت موازی تشکیل می‌شود یا خیر؟! همین چند روز پیش بود که عطا محمد نور گفت که ما باید به زور کاخ ریاست جمهوری و ادارات دولتی را تسخیر کنیم و نباید رای مردم را کاملا معامله نماییم و عبدالله عبدالله نیز حق چنین کاری ندارد. در تیم آقای عبدالله دو دیدگاه وجود دارد. یکی دیدگاه عطا محمد نور و «محمد محقق» است و دیگری دیدگاه خود آقای عبدالله و میانه‌روهاست که معتقدند که مسئولیتشان حفظ وحدت ملی افغانستان است. بر این اساس روس‌ها برای نیازهای درازمدت خود تحلیل‌هایی دارند. تحلیل آن‌ها این است که اگر یک افغانستان تاجیک و غیرپشتون به وجود بیاید، آن‌ها در برابر رادیکالیسم اهل سنت، طالبان و القاعده مصونیت پیدا می‌کنند. حداقل مزیت چنین افغانستانی، این است که حاکمان احتمالی آن، «اخوانی» هستند. آقای ربانی، احمدشاه مسعود و بسیاری از رهبران تاجیک‌ افغانستان اخوانی بوده‌اند. به‌طور کلی ما در قومیت تاجیک کمتر شاهد افراطی‌گری ایدئولوژیک هستیم. تجزیه‌ی افغانستان برای چین نیز مفید است، چرا که آن‌ها از تحرکات «اویغورها» که متأثر از نهضت اسلامی پاکستان هستند و در مرزهای این کشور با افغانستان، تاجیکستان و قرقیزستان حضور دارند آسیب‌پذیرند.

ذراتی: بنابراین اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم، منفعت روس‌ها و چینی‌ها در جلوگیری از نفوذ و گسترش اسلام رادیکالی طالبان و همچنین ناتو به مرزهای این دو کشور است.

ملازهی: بله! در این شرایط آمریکایی‌ها به دنبال حفظ وحدت ملی افغانستان هستند. اینکه آقای کری به افغانستان می‌آید و با نادیده گرفتن انتخابات، طرح دولت وحدت ملی را ارائه می‌دهد، برای این است که آن‌ها نیز برای آینده‌ی افغانستان برنامه دارند. چنانچه آمریکایی‌ها به این نتیجه برسند که به‌هیچ وجه نمی‌توان اتحاد افغانستان را حفظ کرد و این کشور در حال حرکت به سمت تجزیه‌ی قومی است، درصدد خواهند بود که کشور «پامیر» را ایجاد کنند. آقای «لطیف پدرام» نیز یک بار در مجلس افغانستان به این طرح آمریکایی‌ها اشاره نمود. طرح آمریکایی‌ها این است که کشور پامیر در «بدخشان» افغانستان و تاجیکستان تشکیل شده و تا مرز قرقیزستان امتداد یابد که در آنجا مردم عمدتا اسماعیلی‌نشین هستند. «کریم آقاخان»؛ امام حاضر شیعیان اسماعیلی (فرقه نزاریه) نیز از مدت‌ها به دنبال این امر بوده است و مؤسسات خیریه‌ی زیادی در این رابطه در پاکستان، قرقیزستان و جرگه فعالیت می‌کنند. علت انجام این کار توسط آمریکایی‌ها، انجام تسویه حساب با چینی‌ها در رابطه‌ با ایالت «سین کیناگ» این کشور است، چرا که این ایالت و ناحیه‌ی تبت، بهترین مناطقی هستند که از طریق آن‌ها، آمریکایی‌ها می‌توانند چین را تحت فشار بگذارند. به‌علاوه تجزیه‌ی افغانستان به این شکل روس‌ها و آسیای مرکزی را نیز به نوعی تحت کنترل آمریکایی‌ها در می‌آورد.

ذراتی: بر این اساس، نقشه‌ی آمریکایی‌ها برای تجزیه‌ی احتمالی افغانستان با نقشه‌ی روس‌ها و چینی‌ها کاملا متفاوت است!

ملازهی: بله! رادیکالیسم اسلامی برای آمریکایی‌ها مفید است، ولی برای روس‌ها مفید نیست. شما شاهد هستید که آمریکایی‌ها چطور ارتش پاکستان را تحت فشار قرار می‌دهند تا به وزیرستان شمال حمله کند. اگر القاعده از وزیرستان خارج شود، باید به کجا برود؟! وقتی که شما تحولات اخیر را ملاحظه کنید، می‌بینید که آقای «ایمن‌الظواهری» اعلامیه‌ای مبنی بر تشکیل شعبه‌ی هند در القاعده می‌دهد. تشکیل این شعبه از القاعده به معنی این است که آن‌ها باید بروند، کشمیر را آزاد کرده و مسلمانان هند را از تسلط هندوها رها کنند و به پاکستان ملحق نمایند. چنین اقداماتی به نفع آمریکاست! هند اکنون کشور قدرتمندی است که بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت دارد و در حال دستیابی به پیشرفته‌ترین فناوری‌ها و سرمایه‌های دنیا است و آمریکایی‌ها باید به نوعی آن را مهار نمایند. وقتی شما به اویغورها و «نهضت اسلامی ترکستان» نگاه کنید، می‌بینید که آن‌ها چاره‌ای جز برگشت به مناطق خود در آسیای مرکزی یا قومیت اویغور ندارند. همین طور باید به سایر زیرمجموعه‌های القاعده نگاه کرد. «نهضت اسلامی ازبکستان» و «حزب مجاهد تاجیکستان» در آسیای مرکزی فعالند. همچنین به محدوده‌ی فعالیت «چچن‌ها» توجه کنید! فعالیت این گروه‌ها در این مناطق به نفع آمریکاست! آمریکایی‌ها این مسئله را به خوبی طراحی کرده‌اند. آمریکایی‌ها قصد دارند که تضاد به وجود آمده میان القاعده و آمریکا را به دنبال حمله‌ی این گروه به برج‌های دوقلوی نیویورک و پنتاگون رفع و آن‌ها را در جهت منافع خود به کار بگیرند. مسیر به‌کارگیریِ درست القاعده از دید آمریکایی، در درون اسلام و میان شیعه و سنی است. بر این اساس شما شاهدید که در «کویته» و «کراچی» پاکستان جنگ شیعه و سنی جریان دارد. همچنین حوادث سوریه و تحرکات داعش در عراق متأثر از این واقعیت است. آمریکایی‌ها برای رفع تضاد خود با رادیکال‌های اسلامی، به آن‌ها می‌گویند که ما همانند شما اهل کتابیم و در قرآن نیز به بی‌گناهی ما تصریح شده است، اما مشکل شما امامت و خلافت است. پس بروید و آن را در سرزمین خود حل کنید. البته برخلاف پاکستان، سوریه و عراق، زمینه‌ی چنین امری در افغانستان وجود ندارد. البته ممکن است که در آینده آمریکایی‌ها برای وقوع این امر زمینه‌سازی نمایند. بنابراین آمریکا درصدد است که در درون دنیای اسلام، تضاد میان شیعه و سنی را افزایش داده و در روسیه و چین نیز نهضت‌های وابسته به سازمان القاعده را مورد حمایت قرار دهد. جالب آنجاست که اکنون چین نیز دارد از طریق پاکستان به طالبان سلاح می‌دهد!

ذراتی: یعنی چین نیز دارد بازیگری می‌کند؟

ملازهی: چینی‌ها و به نوعی روس‌ها نیز برای آنکه بتوانند آمریکایی‌ها را در افغانستان زمین‌گیر کنند، از طالبان حمایت می‌کنند. حتی روس‌ها برای این که فکر می‌کنندکه آمریکایی‌ها در گرداب قومیت پشتون گیر خواهند افتاد –که واقعا هم گیر افتاده‌اند- مخالف خروج آمریکا از افغانستان هستند. بنابراین به نظر بنده، آقای اوباما در اینکه عنوان کرده‌است که آمریکا تحت هر شرایطی از افغانستان بیرون خواهد رفت، هوشیاری بسیاری به خرج داده است، چرا که آن‌ها متوجه شده‌اند که افغانستان دارد برای آمریکا تبدیل به یک ویتنام می‌گردد؛ روس‌ها وچینی‌ها سلاح‌های پیشرفته در اختیار طالبان قرار داده و تمام معادلات نظامی به سود طالبان تغییر خواهد کرد. البته آمریکایی‌ها برای خود پایگاه‌های امنی در افغانستان ایجاد خواهند کرد ولی اداره‌ی جنگ را بر عهده‌ی خود افغان‌ها خواهند گذاشت و آمریکایی‌ها تنها امکانات را تأمین خواهند کرد.

ذراتی: با این حساب به نظر شما آمریکا از یک افغانستان متحد حمایت خواهدکرد یا یک افغانستان تجزیه شده؟

ملازهی: آمریکا به دلیل اینکه این کشور راهی برای نفوذش به سمت آسیای مرکزی و مقابله با روسیه و چین در آنجا می‌باشد، از افغانستان متحد حمایت خواهد کرد. افغانستان از منظر امنیتی در جایگاه خاصی قرار دارد و همه‌ی بازیگران بین‌المللی درصددند تا از آنجا به منافع خود برسند؛ عربستان سعودی می‌خواهد تا از طریق افغانستان مکتب خود را در آسیای مرکزی گسترش دهد و ایران، پاکستان و ترک‌ها نیز می‌خواهند که از طریق افغانستان به آسیای مرکزی راه یابند. حتی هند نیز برای خود منافعی را در این کشور در نظر دارد. بحث آمریکا، روسیه و چین نیز که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت. زمانی که به قومیت‌های افغانستان توجه می‌کنید، می‌بینید که همه کشورهای همسایه‌ی افغانستان در این کشور عمق قومی دارند؛ یعنی میان مردم مشهد و هرات، مردم تاجیکستان و تاجیک‌های افغانستان، ازبک‌های ازبکستان و افغانستان، ترکمن‌های ترکمنستان و افغانستان، پشتون‌های پاکستان و افغانستان و… تفاوتی نمی‌بینید و فرهنگ، زبان و دیدگاه‌های آن‌ها همگی یکی است. بنابراین افغانستان مکان مناسبی برای کشورهای همسایه‌ است تا با استفاده از قومیت مرتبط با خود منافع خویش را پیگیری نمایند.

ذراتی: ضمن تشکر از صحبت‌های دو استاد عزیز، لطفا حضار سؤال‌های خود را مطرح فرمایند.

فرهادیان: سیاست خارجی افغانستان به ویژه در 12 سال گذشته با توجه به اینکه این کشور در اشغال بوده است را چگونه می‌بینید؟ در ابتدا به نظر می‌رسید که افغان‌ها تصور درستی از روابط خارجی نداشته باشند، اما به تدریج به بلوغ رسیده و اخیرا شاهد مخالفت‌های آقای کرزی با آمریکا بوده‌ایم.

دکتر ظهوری حسینی: راهبردهای سیاست خارجی افغانستان در ابتدا مبتنی بر سیاست‌های آمریکا بود، چرا که پس از سقوط طالبان، آمریکا در افغانستان حاکمیت پیدا کرد و اکنون نیز سیاست خارجی افغانستان براساس دیدگاه‌های آمریکا و غربی‌ها پایه‌ریزی می‌گردد. همانطور که دکتر ملازهی فرمودند افغانستان موقعیت ژئوپولتیکی و استراتژیکی خاصی دارد. آمریکا سعی می‌کند که حضوری ادامه‌دار، دائمی و مؤثر در افغانستان داشته باشد تا بتواند به دیده‌بانی بر این شاهراه قدرت‌‌های جهانی بپردازد. مستحضر هستید که آن زمانی که بحث جاده‌ی ابریشم مطرح بود، افغانستان در این شاهراه مرکزیت داشت. چنین وضعیتی هم‌اکنون نیز وجود دارد. اکنون اهداف و خواسته‌های کشورها و قدرت‌های مختلف دنیا در افغانستان به هم گره خورده است. در چنین شرایطی، افغانستان دنباله‌روی سیاست خارجی آمریکا شده‌است و مهره‌های مد نظر آمریکا، سیاست خارجی افغانستان را به مرور به خود وابسته کرده اند. زمانی که کنفرانس «بن» برگزار شد، حامد کرزی به‌عنوان رئیس دولت موقت، اولین مهره‌ای بود که برای آمریکا کار می‌کرد. در آن زمان آقای کرزی فرد چندان شناخته‌شده‌ای نبود و سابقه‌ی سیاسی چشم‌گیری نداشت. با این حال با گذشت 10 سال، هم اکنون از دید آمریکایی‌ها، تاریخ مصرف آقای کرزی تمام شده‌است، چرا که آن‌ها برای وی نقش رئیس دولت موقت، رئیس دولت انتقالی، رئیس دولت اول و نهایتا رئیس دولت دوم را قایل بودند. اگر اتفاقات بعد از انتخابات افغانستان پیش نمی‌آمد، مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید در 11 مرداد امسال برگزار می‌شد که برای آن از 40 کشور نیز دعوت به عمل آمده بود. باید توجه داشت که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری سال 2014م، صحبت از نامزدی «زلمی خلیلزاد» ؛ سفیر پیشین آمریکا در عراق و افغانستان بود؛ یعنی می‌خواستند که یک مهره‌ی 100% آمریکایی در افغانستان به قدرت برسد تا این کشور به‌طور کامل در تسلط آمریکایی‌ها قرار گیرد. با این حال افغانستان هم‌اکنون توانسته‌ است که با کمک بافت قومی و دینی خود سیاست مستقلی را دنبال کند که این سیاست مستقل با سیاست خارجی تسری داده شده توسط آمریکا در این کشور ارتباط دارد. آقای کرزی برای مطرح کردن خود، ضمن آگاهی از اتمام تاریخ مصرفش، با عنوان نمودن مباحثی همچون مذاکره با طالبان و… نسبت به آمریکا تعارض کرد و در چارچوب خاص ملی، شکلی مستقل به سیاست این کشور بخشید. به عقیده‌ی اینجانب چنانچه که این مرحله به این شکل پیش نمی‌آمد، سیاست مستقل افغانستان شکل نمی‌گرفت.

ملازهی: صحبت‌های دکتر ظهوری حسینی کاملا درست است، اما باید توجه داشت که میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب باید تفاوت قائل گردید. وضعیت مطلوب برای افغان‌ها بی‌طرفی است؛ چرا که هر وقت که افغان‌ها از موضع بی‌طرفانه‌ی خود خارج شده‌اند برای آن‌ها مشکلاتی پدید آمده است. به عنوان مثال، زمانی که «محمد داودخان» ضمن انجام کودتا قدرت را در دست گرفت، سعی کرد که به سمت دستیابی به یک سیاست مستقل ملی حرکت کند، اما وقوع کودتا علیه وی از سوی مارکسیست‌ها، این امر را ناکام گذاشت. همچنین زمانی که «محمد نجیب الله احمد زی» تلاش کرد که افغانستان را از مرز میان منافع آمریکا و روسیه به سمت یک سیاست مستقل ببرد، سقوط نمود. همانطور که عنوان شد، استقلال‌طلبی و مخالفت با دخالت خارجی در خون افغان‌هاست، ولی واقعیت این است که اکنون آمریکایی‌ها در این کشور حضور دارند و با وجود اشغال افغانستان توسط قدرت‌های خارجی امکان اتخاذ سیاست مستقل توسط افغان‌ها وجود ندارد. مخالفت‌های اخیر آقای کرزی را نیز نباید به حساب منفعت‌طلبیِ ملی گذاشت، بلکه تلاش ایشان در عدم امضای توافق امنیتی برای اجتناب از تبدیل شدن به یک «امیر عبدالرحمان‌خان» یا «یعقوب‌خان» بود. مردم افغانستان هیچ‌گاه عبدالرحمان‌خان را به خاطر پذیرش خط «دیورند» به‌عنوان مرز میان افغانستان و هند (پاکستان کنونی) نبخشیده‌اند. اگر حامد کرزی این قراداد امنیتی را با آمریکا امضا می‌کرد در کنار این دو نفر قرار می‌گرفت. بنابراین انگیزه‌ی حامد کرزی برای مخالفت‌های اخیر خود با آمریکا، مسائل شخصی است، اما این امر به خودی‌خود منافع ملی افغانستان را تحت پوشش قرار می‌داد.

مرزانی: با به‌وقوع پیوست حوادث اوکراین، آمریکا دست به تحریم مقامات روسیه زد. یکی از این مقامات روس، آقای «سرگی چمزوف»؛ ریاست شرکت «روستخ»؛ بزرگترین شرکت تسلیحاتی روسیه بود که تقریبا تمامی قراردهای تسلیحاتی روسیه از طریق این شرکت انجام می‌شود. در همان موقع بود که طی اخباری، عنوان گردید که آمریکا برای تأمین تسلیحات مورد نیاز نیروهای امنیتی افغانستان دست به خرید کلانی به مبلغ 30 میلیارد دلار شامل سلاح‌های سنگین مانند بالگرد، سامانه‌های موشکی و سلاح‌های سبک زده ‌است که این امر آقای «چمزوف» را عملا از لیست تحریم‌ها خارج نمود. تحلیل اینجانب از این امر این بود که آمریکایی تمایل دارند که روسیه را نیز وارد بازی افغانستان کنند و از طرفی به افغان‌ها سلاح آمریکایی ندهند. نظر شما نسبت به این مسئله چیست؟

ملازهی: در اینجا دو مسئله وجود دارد. یکی اینکه قدرت انطباق افغان‌ها با سلاح روس‌ها خیلی بیشتر از سلاح آمریکایی‌ است. مسئله‌ی دوم حفظ انحصار تکنولوژی تسلیحاتی برای آمریکاست. آمریکایی‌ها نمی‌خواهند که اتفاقی که بر سر پهپاد آن‌ها در ایران افتاد، در افغانستان تکرار شود؛ سلاح‌های آن‌ها به دست روس‌ها، چینی‌ها و ایرانی‌ها بیفتد و مورد مهندسی معکوس واقع گردد. این که می‌فرمایید که آمریکایی‌ها به دنبال وارد کردن روسیه به بازی افغانستان هستند نیز درست است، چرا که روسیه نیز یک قدرت است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. البته آمریکایی‌ها روسیه را به‌عنوان یک قدرت درجه 2 قبول دارند.

ارسال دیدگاه