– با سلام. به نظر شما با توجه به صحبتهایی که اخیراً آقای اشرف غنی احمدزی انجام داد مبنی بر این که «من قدرت را با کسی تقسیم نمیکنم و رئیس اجرایی دولت منتسب رئیس جمهور خواهد بود»، بحث توافق سیاسی بین دو نامزد انتخاباتی افغانستان به سرانجام میرسد؟ آیا دولت شکل خواهد گرفت و اگر شکل بگیرد تا آخر ادامه پیدا خواهد کرد یا خیر؟
– حقیقت این است که اصل توافق دارای ابهامات زیادی است. با توجه به مجموعه شرایطی که افغانستان امروز دارد و حضور نیروهای آمریکایی و دخالت آمریکا در به توافق رساندن اشرف غنی احمدزی و عبدالله عبدالله، بنابراین خیلی نمیتوان گفت که این توافق عملیاتی نمیشود. به نظر من به صورتی این توافق اجرایی میشود ولی اختلاف نظر میان دو طرف خیلی عمیق است؛ به این معنا که تصور عبدالله عبدالله این است که در واقع رئیس اجرایی که تعیین میشود به عنوان نفر دوم در انتخابات، دارای اختیاراتی مشابه همان نخستوزیر در کشورهای دیگر خواهد بود. به همین دلیل معتقد است که طی دو سال آینده مقام نخست وزیری احیا میشود و آن رئیس اجرایی از طریق لویی جرگه که قرار است تشکیل شود و قانون اساسی را اصلاح کند، تبدیل میشود به نخستوزیر و اختیاراتش مشخص میشود. در اصلاح قانون اساسی، پیشنهاد تیم عبدالله عبدالله این است که نظام از ریاستی به نظام پارلمانی تغییر پیدا کند و در واقع نخستوزیر همهکاره شود و رئیس جمهور به یک مقام تشریفاتی تبدیل گردد. اما آقای اشرف غنی به این مسائل اعتقادی ندارد و معتقد است که قانون اساسی رئیس جمهور را به عنوان قدرت اصلی مشخص کرده است و بعد از رئیس جمهور قدرت در میان معاون اول و معاون دوم رئیس جمهور تقسیم میشود. در حقیقت او ساختار قدرت را یک ساختار متمرکز در ریاست جمهوری میداند که در اجلاس بن اول روی آن توافق شد. بنابراین دیدگاههای دو طرف از هم خیلی فاصله دارد و خیلی نمیتوان امیدوار بود که این توافق در بلندمدت بتواند پاسخگوی نیازهایی باشد که به لحاظ ساختار قدرت در افغانستان فعلی وجود دارد. ولی در هر حال چون بر حسب یک ضرورتی این توافق حاصل شد و آن ضرورت در پی این به وجود آمد که عبدالله عبدالله اعلام کرد که ممکن است دولت موازی تشکیل بدهد و بعد این بحث مطرح شد که ممکن است طرفدارانش و نیروهای جهادی سابق مسلح شوند و با زور کاخ ریاست جمهوری را تصرف کنند و بعد یک جنگ داخلی در بگیرد، این نگرانی باعث شد که آقای عبدالله عبدالله از موضع قبلیاش تحت فشار جان کری کوتاه بیاید و بر سر تشکیل دولت وحدت ملی با اشرف غنی به توافق برسد. ولی این دولت وحدت ملی چارچوبهایش مشخص نیست. یعنی تا چه اندازه رئیس شورای اجرایی اختیار دارد؟ چیزی که آقای اشرف غنی احمدزی میگوید این است که آن فرد را من باید تعیین کنم و آن فردی که من تعیین میکنم در چارچوب مدیریت من باید حرکت کند. این با چیزی که عبدالله عبدالله مطرح میکند کاملاً متضاد است. بنابراین ابهامات خیلی زیاد است و این توافق تحت فشار آمریکاییها به وجود آمده و ابتکار خود افغانها نیست که بتوان امیدوار بود از یک پشتوانهی قوی مردمی برخوردار شود و بتواند مشکلات را حل و فصل کند.
– پس در اصل شما نقش آمریکا را در این توافق خیلی پررنگ میدانید؟ چون برخی از کارشناسان معتقدند که آمریکا بر سر توافقی که صورت گرفته، موجسواری کرده است و در هر صورت هر دو نامزد به سوی یک توافق پیش میرفتند و دلیلش هم این است که ناامنی در افغانستان یعنی تنش سیاسی باعث قدرت گرفتن طالبان میشود و از سویی قدرت گرفتن طالبان به معنی باخت هر دو طرف است.
– خیر. من با این برداشت موافق نیستم. واقعیتش این است که درست است که آمریکاییها به دنبال یک خروج امن برای نیروهایشان هستند، ولی معنای این خروج امن این نیست که قدرتی در افغانستان شکل بگیرد که به دنبال منافع ملی باشد.
آمریکاییها پایگاه نظامی در افغانستان را به دست خواهند آورد و آن قرارداد امنیتی به احتمال زیاد امضا خواهد شد و آمریکا حداقل 5 پایگاه نظامی به دست خواهد آورد و تا سال 2024 در افغانستان حضور خواهد داشت. بعد هم آن قرارداد را طوری تنظیم میکنند که قابل تمدید برای مدت طولانی باشد. پس این برداشت که خود افغانها داشتند به توافق نزدیک میشدند و آمریکاییها موجسواری کردند، با واقعیت صحنهی افغانستان تطبیق ندارد. در آخرین نشستی که در خیمه لوئی جرگه آقای عبدالله عبدالله داشت، طرفدارانش عکس آقای کرزای را پایین کشیدند و عکس عبدالله عبدالله را زدند و آقای عبدالله عبدالله اعلام کرد: «اگر من را قطعه قطعه کنند تقلب در انتخابات را نمیپذیرم». ولی بعد که جان کری آمد و اینها را کنار هم نشاند و یک سری امتیاز داد و یک سری تهدید کرد، میبینیم که عبدالله عبدالله تغییر میکند و حتی خیلی از طرفدارانش معتقدند که او در آنجا قضیه را باخت و نباید زیر بار این مسئله میرفت. بنابراین من برداشتم این است که توافق ایجاد شده کار آمریکا است و افغانها در این مسئله ابتکاری نداشتند. اگر خودشان توافق کرده بودند که همین دولت وحدت ملی را به وجود بیاورند، فضای مساعدتری به وجود میآمد نسبت به اینکه از طریق آمریکاییها به این توافق برسند. الان بحث این است که این دولت وحدت ملی به چه شکل خواهد بود؟ آقای احمدزی معتقد است که ما یک توافقی کردیم که یک شورا یا یک مقام تشریفاتی به وجود میآید. یعنی رئیس آن اپوزسیونی که به وجود میآید یک مقام تشریفاتی است که از خودش ابتکار عملی ندارد. رئیس جمهور باید حکمش را بدهد و چارچوب عمل و کارکرد و مسئولیتش را هم مشخص بکند و این کاملاً متفاوت از این است که بگوییم توافق کردند که مثلا 50% مقامات دولتی دست تیم عبدالله عبدالله و 50% هم دست تیم آقای احمدزی باشد. چنین توافقی صورت نگرفته است. آن چیزی که تحت عنوان ماده 4 و 5 ضمیمهی توافق منتشر شده و در دسترس است، حکایت از آن دارد که رئیس جمهور یک مقامی را تحت عنوان شورای اجرایی یا رئیس اجرایی اعلام خواهد کرد که به عنوان یک اپوزیسیون تشریفاتی شناخته میشود. با یک نگاه واقعبینانه با مشورت رئیس اجرایی مقامات دولتی از استاندار و فرماندار و وزیر و مقامات امنیتی و قضایی و… انتخاب میشوند ولی مشورت کردن در یک کشوری مثل افغانستان به معنای اجرای نظر مشورتی نیست بلکه از او تنها میپرسند که آیا فلان فرد مناسب است یا خیر. اگر موافقت کرد که هیچ ولی اگر مخالف بود میگویند که حالا تو نظرت را دادی ما خودمان تصمیم میگیریم. اگر شما روحیهی آقای اشرف غنی احمدزی و پایگاهی را که به لحاظ قومی به آن وابسته است بررسی کنید، میبینید که یک روحیهی کاملاً انحصارطلبانه هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ قومی دارد. پشتونها حاضر نیستند که قدرت را بقیه حکومتها تقسیم کنند. این واقعیت است و اگر غیر از این بود که آقای عبدالله عبدالله که معتقد بود برنده انتخابات است، حاضر به مصالحه بر سر نتیجه نبود. این نشان دهندهی این است که یک جریان قویتری در افغانستان وجود دارد که همان جریان قومی پشتون است که میخواهد قدرت را به هر قیمتی حفظ بکند. حال چه از طریق تقلب در انتخابات و چه از طریق زور و بقیهی قومیتها بنا به تشخیص آنها در قدرت و حکومت سهم خواهند داشت.
بنابراین وقتی که با این نگاه توافق را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که این یک توافق میان دو نامزد نبود بلکه تحت فشار آمریکا صورت گرفت و اگر دستاوردی هم داشته باشد به نام آقای اشرف غنی و عبدالله عبدالله ثبت نخواهد شد بلکه به نام آمریکاییها ثبت خواهد شد. گذشته از این شما باید در نظر داشته باشید که آمریکا میخواهد از افغانستان خارج شود و نمیخواهد مشکلات با طالبان همچنان باقی بماند. چه کسی میتواند با طالبان مصالحه کند؟ عبدالله عبدالله که در شورای نظار بوده و طالبان به هیچ عنوان حاضر نیستند با او مذاکره کنند، آیا این توان را دارد که اگر رئیس جمهور بشود با طالبان وارد مذاکره بشود و آمریکاییها راحت خارج شوند؟ به نظر من که اینطور نیست. آقای اشرف غنی احمدزی هم پشتون است و هم از نظر فکری به طالبان نزدیک است و مثل عبدالله عبدالله نیست. همینطور اگر قرار باشد که طالبان طرح پترائوس را عملیاتی بکنند و در مناطق پشتوننشین یک حکومت محلی تشکیل داده و طالبان به قدرت برسند و چند وزارتخانه را هم در کابل به آنها بدهند، عبدالله عبدالله نمیتواند این طرح را عملیاتی کند. در حالیکه آقای اشرف غنی با توجه به سابقهی قومیتی خود و همینطور حمایتی که از دولت آقای کرزای میشود امکان عملیاتی کردن این طرح را دارد. الان در افغانستان سه جریان را باید در نظر گرفت:
1- جریان ارگ (ارگ ریاست جمهوری) که آقای کرزای است.
2- جریان آقای عبدالله عبدالله که در مقام دوم است.
3- جریان آقای احمدزی که الان جریان ارگ با جریان آقای احمدزی متحد شدهاند و کمیسیون انتخابات و نتایج انتخابات را به گونهای دارند رقم میزنند که فرد بازنده، برنده اعلام میشود و فرد برنده، بازنده مطرح میشود.
– بعد از تسلط داعش بر موصل، آقای حامد کرزای عنوان کرد که افغانستان مانند عراق نیست و منظورش بر عدم قدرت گرفتن طالبان در افغانستان بود. اما در حوزهی سیاسی میبینیم که عراق توانست مشکل خودش را به صورت درونزا و بدون دخالت خارجی حل کند ولی در مورد افغانستان با وجود این توافق هیچ چشماندازی در مورد آیندهی آن وجود ندارد. به نظر شما علت چیست؟
– شرایط عراق کاملاً متفاوت از افغانستان است. اولاً اگر آقای مالکی در عراق مجبور به کنارهگیری شد، به علت موضعگیری مرجعیت، آیت الله سیستانی بود. در هر صورت به علت جایگاه و چارچوب مرجعیت در میان شیعه، آقای نوری مالکی نمیتوانست در مقابل این موضعگیری بایستد. از طرفی حتی ایران هم که از آقای مالکی حمایت میکرد به این نتیجه رسید که شرایط برای ایشان مساعد نیست و دیگر گروههای شیعه مانند جریان صدر و حکیم از ایشان حمایت نمیکنند. در هر صورت مجموع این شرایط باعث شد که ایشان کوتاه بیاید و فردی را که به عنوان نخستوزیر پیشنهاد شده است، بپذیرد. البته به نظر من ایشان هنوز هم قلباً راضی نیست. در ضمن عراق خیلی تضعیف شده است. نیمی از کشور در اختیار داعش است و صرف نظر از اخبار داخلی ایران- که بنا به دلایلی حساب شده در مورد عراق گزارش میدهد- واقعیت این است که بخش مهمی از عراق در اختیار داعش است و نمیتوان آن را به این راحتی از صحنه حذف کرد و تنها زمانی که آقای بارزانی از آمریکاییها درخواست کرد، آنها آمدند و با بمباران هوایی توانستند زمینهی پیشروی نیروهای پیشمرگ کُرد در منطقهی سد موصل را فراهم کنند. ولی در افغانستان شرایط کاملاً متفاوت است. در اینکه طالبان مدعی اصلی حکومت است شکی نیست ولی آنها بدون حمایت خارجی پاکستان و عربستان نمیتوانند همزمان از عهدهی نیروهای ناتو و آمریکا و دولت مرکزی بربیایند. درست است که برخی از مناطق روستایی و عشایری را در اختیار دارند ولی این خیلی متفاوت از این است که بتوانند یک شهر مهم مثل موصل را که داعش گرفته است، بگیرند و خلافت اسلامی را آنطور که داعش اعلام کرده، اعلام کنند. در واقع طالبان از موقعیت چندانی در افغانستان برخوردار نیست و تنها میتواند از صلح و ثبات جلوگیری کند نه اینکه ایجاد حکومت کند. به نظر من راه حل همان است که ژنرال پترائوس مطرح کرد که طالبان در همان 11-12 ایالتی که پشتوننشین هستند، حکومت اسلامی خود را تشکیل دهد و افغانستان تبدیل بشود به یک کشور فدرال. همان چیزی که عبدالله عبدالله میگوید. مناطق ازبکنشین حکومت محلی ازبک داشته باشند. مناطق هزارهنشین حکومت محلی هزاره داشته باشند و مناطق تاجیکنشین حکومت محلی تاجیک داشته باشند و همه اینها در حکومت مرکزی سهم بگیرند. این تنها راهی است که در افغانستان صلح نسبی شکل بگیرد وگرنه الان شرایط به نحوی است که توازن قدرت به نفع هیچ یک از گروهها نیست. یعنی نه طالبان میتواند دولت مرکزی را از صحنه حذف کند و نه دولت مرکزی توانایی حذف طالبان را دارد. در این شرایط جز اینکه فرمولی پیدا کنند که هر یک از گروهها بخشی از قدرت را در مناطق قومی خودشان داشته باشند و در مرکز هم مطابق وزن سیاسی و قومیشان بخشی از قدرت را به دست بیاورند، راه دیگری وجود ندارد. بنابراین به نظر من شرایط افغانستان را با عراق نمیتوان مقایسه کرد.
– در اخبار عنوان شد که لشگر طیبه در افغانستان دست به عملیات زده است. آیا عملیات ارتش پاکستان در وزیرستان شمالی منجر به تضعیف دیگر گروهها و قدرت یافتن لشکر طیبه شده است و لشگر طیبه قصد دارد حوزهی کاری خود را به افغانستان هم بکشد و یا دلیل دیگری دارد؟
– لشگر طیبه بعد از سازمان القاعده دومین گروهی است که میتواند به صورت بینالمللی، یعنی خارج از منطقه عمل کند. طالبان یک گروه محلی است که هم در افغانستان و هم در پاکستان مدعی تسلط بر مناطق دیگر نیستند بلکه حوزهی ادعایشان در حد این دو کشور و مناطق قبایلی آنها است. ولی لشگر طیبه و سازمان القاعده، سازمانهای جهانی هستند که از زیر مجموعههای دیگری تشکیل شدهاند. مثلا لشگر طیبه تنها پاکستانیها نیستند بلکه هندیها، چچنیها و به نوعی ایغورهای چین هستند. اقوام دیگر از جاهای دیگر هستند مثل بنگال، هند، اندونزی، مالزی، فیلیپین و میانمار. در لشگر طیبه از اینها هست. بنابراین لشگر طیبه در سازمان درونی خودش مثل القاعده است. یک برداشتی وجود دارد که پاکستان تحت فشار آمریکا مجبور شده است که به سمت وزیرستان برود و معادلهی قدرتی را که در آن منطقه به نفع سازمان القاعده است بر هم بزند ولی از آنجایی که منافع ارتش و دولت پاکستان، بر هم خوردن این موازنهی قدرت را ایجاب نمیکند، در حال سازماندهی نیروی جانشین سازمان القاعده هستند. یعنی فضایی را ایجاد میکنند که در آن لشگر طیبه جایگزین سازمان القاعده بشود و نیروهایی که زیرمجموعهی القاعده را تشکیل میدادند، مانند چچنها، ازبکها، تاجیکها و حتی عرب افغانهایی که در این سازمان بودند به این لشگر منتقل شوند. هدف آمریکا در وزیرستان این است که ارتش در آنجا مستقر بشود و این نیروها به مناطق خودشان منتقل شوند تا به این صورت مشکل خودش را با روسیه و چین و ایران و سوریه با این نیروها حل کند چون نیروی کیفی با انگیزهی بالا برای جهاد است ولی در تضاد با غرب و آمریکا قرار گرفته است. سازمان القاعده بعد از آن حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی تضاد بین دنیای اسلام و غرب مد نظرش بود. آمریکاییها میخواهند این تضاد را بازگردانند به داخل کشورهای اسلامی و بگویند ما که مسیحی هستیم و اهل کتابیم چرا با ما دشمنی پیدا کردید؟ مسئلهی اصلی شما بحث شیعه و سنی و امامت و خلافت است. بروید و به مشکلات بین خودتان بپردازید. به نظرم میآید که ارتش پاکستان در نظر دارد که کاری کند که خودش و کشورش را از دست این جریان افراطی- که خودش روزی آن را به راه انداخت و اکنون دامنگیر خودش شده است- نجات دهد. از این زاویه فکر میکنم که هدف این است که در وزیرستان سازمان القاعده را بیرون کنند و نیروهایشان را بفرستند سمت مناطقی که برای غرب در آینده بهرهبرداری داشته باشند. البته این بهرهبرداری از نظر من اولیه است.
ولی لشکر طیبه کاملاً در اختیار ISI پاکستان هست و هدفش این است که کشمیر را از هم جدا کرده و برای هند و نیز افغانستان ایجاد مشکل کند. این که میبینید دولت افغانستان مدعی است که اینها در کنر دخالت میکنند یا در مناطق مرزی دخالت میکنند، این در واقع در راستای برنامهای است که ISI برای منطقه دارد. یعنی هم برای این که یک دولت کاملاً هماهنگ در افغانستان به وجود بیاید و هم این که بتوانند علیه هند عمل کنند، لشکر طیبه بهترین نیرویی است که میتواند عمل بکند و تا حالا عمل کرده است.
مانند حمله به پارلمان هند در 2001 و حمله به بمبئی و آن اتفاقاتی که رخ داد که اسناد همه موجود است. الان به نظر من نگرانی ارتش پاکستان از این است که دولتی در افغانستان بر سر کار بیاید که با هند هماهنگ باشد و در نتیجه هند و افغانستان با هم متحد شده و به مقابله به مثل با پاکستان بپردازند و لشگری با نام دیگری در مقابل لشگر طیبه ایجاد کنند. بنابراین اگر لشگر طیبه را در این چارچوب بررسی کنیم خواهیم دید که لشگری مورد حمایت ارتش پاکستان با مأموریت مشخص و جهت عمل در هند و افغانستان است که توانایی عمل در حوزهی بینالمللی را هم دارد.