آمریکا و طرح دولت- ملت‌سازی در غرب آسیا و آفریقا

برای دولت‌سازی و ملت‌سازی، تعاریف و معیارهای متفاوتی بیان شده است، اما در این مقاله آنچه به عنوان ملت‌سازی مد نظر می‌باشد، گروه‌های قومی و مذهبی با تاریخ و هویت مشترک هستند که با تأکید بر منطقه‌ی غرب آسیا و آفریقا عنوان می‌گردد. دولت‌سازی نیز به معنی شکل‌گیریِ ارکان حکومت و حاکمیت در سرزمینی مشخص است و دولت‌سازی و ملت‌سازی دو روند متفاوت می‌باشند که گاه یکی بر دیگری پیشی می‌گیرد.

روند ایجاد دولت- ملت‌ها یعنی کشورهایِ مبتنی بر یک ملت را به پیمان «وستفالیا» در سال 1648 میلادی ارجاع می‌دهند؛ زمانی که پس از جنگ‌های طولانی در اروپا، ایجاد دولت‌های ملی به رسمیت شناخته شد. اگرچه اکثر دولت‌های امروزی را دولت‌- ملت می‌دانند، اما به واقع کمتر کشوری است که به معنی واقعیِ کلمه دولت‌- ملت باشد. بسیاری از کشورهای جهان و عمدتاً کشورهای درحال توسعه به دلایل مختلف به خصوص دخالت خارجی‌ها و مرزبندی‌های مصنوعی از تنش‌های قومی و مذهبی و… رنج می‌برند. ناکامی در روند ملت‌سازی در چارچوب مرزهای جغرافیاییِ ساختگی موجب تنش‌های پرهزینه و خونین در این مناطق (که بعضاً به جهت نزاع‌های قومی به پاکسازی نژادی و نسل‌کشی انجامید) شده‌ است.

البته برای دولت‌سازی و ملت‌سازی، تعاریف و معیارهای متفاوتی بیان شده است، اما در این مقاله آنچه به عنوان ملت‌سازی مد نظر می‌باشد، گروه‌های قومی و مذهبی با تاریخ و هویت مشترک هستند که با تأکید بر منطقه‌ی غرب آسیا و آفریقا عنوان می‌گردد. دولت‌سازی نیز به معنی شکل‌گیریِ ارکان حکومت و حاکمیت در سرزمینی مشخص است و دولت‌سازی و ملت‌سازی دو روند متفاوت می‌باشند که گاه یکی بر دیگری پیشی می‌گیرد. در بعضی موارد ابتدا روند ملت‌سازی شکل می‌گیرد؛ یعنی جمعیتی با هویت مشترک در سرزمین مشخصی پدید می‌آیند و سپس این ملت، دولت را تشکیل می‌دهد، مانند کشور آلمان. از سوی دیگر گاهی روند دولت‌سازی رخ می‌دهد و سپس ملت‌سازی شکل می‌گیرد، مانند ایالات متحده آمریکا.

بسیاری از دولت‌ها در مرزهای ساختگی که دستاورد استعمار است، به دنبال ایجاد ملت بوده‌اند، اما چندان موفق عمل نشده‌ و خشونت‌های قومی و مذهبی در بسیاری از مناطق حساس جهان به معضل تبدیل گردیده‌ است.

اگر دولت‌های قدرتمند بر سرکار باشند، روند جدایی‌طلبی و واگرایی کنترل و گاه منتفی می‌شود و عملکرد قویِ دولت، به حفظ مرزهای جغرافیایی و یا تشکیل یک ملت می‌انجامد، اما روند بی‌ثباتی در کشور و تضعیف قدرت دولت مرکزی، مشوق جریان‌های جدایی‌طلب می‌گردد. از سوی دیگر ساختار نظام بین‌المللی نیز در روند تغییرات جغرافیایی و سیاسی در سطح جهان بی‌تأثیر نیست. شکننده‌شدن و بی‌ثباتی در نظام بین‌الملل و مراحل گذار، نیروهای مختلف را برای دولت- ملت‌سازی تقویت می‌کند. حوادثی چون جنگ جهانی اول و دوم که ساختار نظام بین‌الملل را تغییر داد، شرایطی را فراهم آورد تا دولت- ملت‌های جدیدی شکل گیرند و یا با دخالت قدرت‌های بزرگ، مرزهای سیاسی دچار تغییر گردد، مانند تجزیه‌ی عثمانی که به شکل‌گیریِ جغرافیایی جدید در منطقه‌ی غرب آسیا، شمال آفریقا و بالکان انجامید.

البته نباید نقش قدرت‌های جهانی را نیز نادیده گرفت؛ یعنی در شرایط ثبات نیز این قدرت‌های بزرگ هستند که گاه دست به تغییر در جغرافیای سیاسی کشورها می‌زنند که البته به نظر می‌رسد که این توافق همگانی به ندرت حاصل شود. در حال حاضر جداییِ «کریمه» و ناآرامی و جدایی‌طلبی‌ها در منطقه‌ی شرق اوکراین را می‌توان نشانه‌ای از تغییر ساختار نظام بین‌الملل دانست؛ مسئله‌ای که ایالات متحده آمریکا به عنوان ابرقدرت نتوانست از آن جلوگیری نماید.

البته شرایط موجود در نظام بین‌الملل که می‌توان آغاز آن را در خیزش‌های مردمی در کشورهای شمال آفریقا جستجو کرد، امروز وضعیتی را پدید آورده که غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا را به این نتیجه رسانده است که باید برای ایجاد امنیت و ثبات در منطقه‌ی غرب آسیا و حتی آفریقا، روند دولت- ملت‌سازی را پیگیری نماید و مرزهای ساختگی پس از فروپاشی عثمانی را تغییر داده و مبتنی بر ملت نماید؛ یعنی ملت‌های بی‌وطن منطقه را دولت‌دار کنند.

این اقدامات برای دستیابی به ثبات، عملاً جغرافیایی را شکل می‌دهد که در آن، وصله‌ی ناجور رژیم صهیونیستی در عکس دسته‌جمعی منطقه، رفو گردد. تشکیل دولت- ملت‌ها در منطقه‌ی غرب آسیا به دنبال تشکیل یک دولت کوچک فلسطینی، دولت یهودیِ اسرائیل در اراضی اشغالی، دولت مسیحی در منطقه‌ی جغرافیایی لبنان، دولت دروزی یا علوی و تقسیم عراق خواهد بود. تقسیم عراق مهمترین گام در اجرایی‌شدن این طرح است، چرا که تشکیل کشور مستقل کردی هسته‌ی اصلی جدایی‌طلبی و تجزیه‌ی کشورهای منطقه را در بر خواهد داشت. کردها از این بابت گام اول را برمی‌دارند که برخی از گروه‌های کردی سال‌هاست که رؤیای تشکیل یک کشور مستقل را در سر می‌پرورانند و حکومت اقلیم کردستان، ساختاری دولتی را در سال‌های پس از فروپاشیِ شوروی و به خصوص بعد از سقوط صدام پدید آورده است که عملاً می‌توان از آن به عنوان یک دولت- ملت‌سازی غیررسمی نام برد. از سوی دیگر تشکیل کشور مستقل عراقِ سنی در جغرافیایی که امروز تحت تصرف گروه داعش می‌باشد، عراق و سوریه را عملا از نقشه محو می‌نماید و سوریه را تبدیل به سه یا دو کشور قومی می‌نماید.

نقشه‌ی جغرافیایی این طرح بارها به عنوان پیشنهاد، رویا یا یک پیش‌بینی به طرق مختلف و گاه با نام خاورمیانه‌ی جدید، رسم و منتشر شده است، اما این تعدد در تقسیم عراق مشترک عمل کرده‌اند. ایالات متحده آمریکا نشان داده است که ترسی از تغییر جغرافیا و مرزهای سیاسیِ کشورها ندارد. تقسیم سودان جنوبی از کشور مادر و همچنین استقلال کوزو و… را می‌توان از نشانه‌های این رویکرد و نگاه دانست.

از سوی دیگر حتی در کنار هم قرار گرفتن و گره‌خوردن پاکستان و افغانستان در سیاست خارجیِ اوباما نشان از آن دارد که سرنوشت این دو کشور در برنامه‌های آمریکایی گره‌خورده و مشترک است که نقطه عطف آن را باید قوم بزرگ و مشترک «پشتون» دانست. پیشنهاد برخی از مقامات آمریکایی برای واگذاریِ جنوب افغانستان به طالبان (یعنی واگذاری مناطق عمدتاً پشتون به طالبانی که بعضاً گرایش‌های قومیِ پشتون دارد) نیز می‌تواند به نوعی روند عراقیزه‌کردن و سپس تجزیه‌ی افغانستان و پاکستان را در راستای طرح دولت- ملت سازی پدید آورد.

این طرح عملاً به ایجاد دولت‌های محدود و از سوی دیگر هم‌سرنوشت در منطقه منتهی می‌شود؛ یعنی کشورهای محاصره در خشکی را محتاج کشورهای ساحلی و کشورهای بیابانی و بدون نفت را محتاج کشورهای دارای منابع انرژی می‌نماید و به نوعی تقسیم کاری برای حیات را در منطقه ایجاد می‌کند. همچنین این طرح با تشکیل یک دولت یهودی و مسیحی، هویت غرب آسیا را تغییر خواهد داد و عملاً عمق استراتژیک کشورهای مختلف مانند ایران، عربستان و حتی ترکیه را از بین خواهد برد و  اسرائیل را در این منطقه تثبیت و توجیه می‌نماید.

البته این روند به غرب آسیا محدود نخواهد ماند و به آفریقا هم کشانده می‌شود؛ مانند مسئله‌ای که در سودان به ایجاد سودان جنوبی منجر گردید و ممکن است به دارفور و یا سایر کشورهای آفریقایی همچون لیبی نیز کشیده شود.

ارسال دیدگاه