مقدمه
نحوهی شکلگیری رژیم سعودی با رژیم صهیونیستی دارای یک وجه بسیار مشترک و بارزی است. در نتیجهی ضعف عثمانی در اوایل قرن بیستم، آل سعود توانست از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برده و با شکست خاندان آل رشید (طرفدار عثمانیها) ریاض را فتح کند و بر کل نجد تسلط یابد. با شروع جنگ جهانی اول، عبدالعزیز بن عبدالرحمن با انگلیسیها همپیمان شد و مواضع خود را علیه عثمانیها تغییر داد و در نهایت با فتح مکه در 1924 و فراری دادن خاندان هاشمی توانستند قدرت خود را بر کل شبه جزیره گسترش داده و عربستان سعودی به عنوان واحدی یکپارچه در قرن بیستم وارد معادلات روابط بین الملل گردد.[1] از سوی دیگر، در منتهیالیه شرقی دریای مدیترانه و بعد از جنگ جهانی دوم، رژیم صهیونیستی با دسیسهی انگلیس و با رأی سازمان ملل بر تقسیم سرزمین فلسطین به دو بخش عرب و یهود، پا به عرصهی وجود گذاشت.
دو رژیم سعودی و صهیونیستی در کمتر از 3 دهه از یکدیگر و با زدوبندهای قدرتهای جهانی به طور رسمی شکل گرفتند. نگاهی به نوع رفتار این دو رژیم در تاریخ معاصر الگوی خاصی را نشان میدهد که با وجود ایدئولوژی متفاوت در ساختار سیاسی و حکومتی، در برخی تحولات منطقهای واکنشها و رفتارهای مشابهی را از خود بروز دادهاند.
تاریخ خاورمیانه نشان میدهد که عربستان سعودی همواره سیاستهای محافظهکارنه و سلبی را دنبال کرده و رژیم صهیونیستی در کنار انزوای منطقهای، با سیاستهای تهاجمی به دنبال گسترش سرزمینی و برتری نظامی در منطقه بوده است. در سندی قابل تأمل، عبدالعزیز آل سعود پس از آنکه توانست در سال ۱۹۳۲ کشور جدیدی را با نام عربستان سعودی بنیان گذارد، با دادن سرزمین فلسطین به امپراتوری بریتانیا و یهودیان موافقت نمود. وی ضمن همرأی خواندن خود با بریتانیا، بر عدم مخالفت خویش با دادن سرزمین فلسطین به یهودیان و یا هرکس دیگری که بریتانیا صلاح بداند، تأکید کرد.[2] همچنین در جنگهای اعراب و اسرائیل، رژیم سعودی با حفظ سیاستهای محافظهکارانهی خود، کمترین حمایت را از جبههی اعراب میکرد. تنها در یک مورد در جنگ 1973، غرب مورد تحریم نفتی شیخنشینهای خلیج فارس قرار گرفت که با توجه به عدم ثبات سیاست خارجی و اتحاد مثبت در میان کشورهای عربی، این تحریم به سرعت شکسته شد.
با توجه به این مقدمه و با وجود رقابتهای منطقهای، ایران همواره به عنوان کشوری بزرگ و تأثیرگذار مطرح است. بنابراین خواه ناخواه با رژیم سعودی که داعیهی رهبری جهان اسلام و رژیم صهیونیستی که مدعی قوم برگزیده و توسعهطلبی را دارند، وارد کنکاش و چالش میشود.
پیشینهی یادداشت
کشورهای عربی همسایه، همواره ایران را متهم به توسعهطلبی میکنند، چه پیش از انقلاب که با عنوان احیای امپراطوری پارس و چه بعد از انقلاب اسلامی که با عنوان هلال شیعی یا صدور انقلاب این موضوع را تبیین و توجیه میکنند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برچیده شدن نظام شاهنشاهی پهلوی، بسیاری از معادلات منطقهای دچار دگرگونی شد. نظام سیاسی ایران، از نظامی طرفدار غرب و تأمینکنندهی منافع آنان، به نظامی ستیزهجو در عرصهی بین المللی تبدیل شد که بسیاری از نورمهای بین المللی را با تعریف جدید از حکومتداری و نحوهی تعامل با دنیا به چالش کشاند. رژیم صهیونستی با اعمال سیاست پیرامونی، توانسته بود با ایران روابط حسنهای را در دوران پهلوی دوم برقرار کند اما ایران انقلابی، دشمن اول جهان اسلام را اسرائیل معرفی کرد و نابودی این رژیم را از آرمانهای خود دانست.
از سوی دیگر انقلابی که در ایران روی داد، اساس و پایهی آن اسلامیت و حمایت از ملتهای مسلمان و مستضعفین جهان بود و در نتیجهی این رویکرد، بسیاری از کشورهای عربی پادشاهی و به ویژه شیخنشینهای خلیج فارس، موقعیت خود را در خطر دیدند. عربستان با ادعای رهبری جهان اسلام این خطر را بیش از همه حس کرد. پادشاهي عربستان، کشوري ثروتمند ولي آسيبپذير است و به همين علت وابستگي زيادي به حمايتهاي نظامي و امنيتي آمريکا دارد. تصميماتي از قبيل پيوستن به ان.پي.پي، اعطاي امتياز انحصاري نفت در سال 1933 و دعوت از سربازان آمريکايي به داخل خاک اين کشور در سال 1990 هميشه توسط هيئت حاکمهی اندک اين کشور اتخاذ شدهاند که بيشتر منافع رژيم خود را نسبت به منافع ملي در اولويت قرار ميدهند. این رژیم محافظهکار به هیچ وجه نمیتوانست تغییری را در محیط داخلی و پیرامونی خود تحمل کند و از همان آغاز انقلاب، بنای دشمنی با آن را گذاشت.
در این یادداشت بر آنیم تا با توجه به تحولات و معادلات منطقهای، به این پرسش پاسخ دهیم که چرا رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، در برخی تحولات، مواضعی مشابه دارند و در تقابل با ایران یک رویکرد و رویه را دنبال کرده و در یک جبهه قرار گرفتهاند؟
موازنهی قدرت منطقهای
توجه به این نکته که قدرت کشورهای خاورمیانه در سطح منطقه قابل تحلیل است، حائز اهمیت است. ارتقاء از سطح خُرد و کوچک به سطح متوسط و منطقهای از اولویت کشورهای منطقه است. همچنین در سرتاسر قرن بيستم، دولتها به همسايگان نزديک خود به عنوان منابع بالقوهی تهديد يا ناامني مينگريستند. با تمرکز بر اين همسايگان، دولتها در جستجوي ايجاد قواعد و هنجارهايي بودند که بر اساس آن قواعد در يک مجموعهی منطقهاي خاص اقدام کنند. در بين ترتيبات امنيتي ايجاد شده بعد از 1945، سطح منطقهاي بيش از سطوح امنيت جهاني يا محلي موفق بوده است. در اين سطح سازوکارها و رويههايي براي حل مسائل احتمالاً از قبل وجود داشته است.[3]
قدرت، یکی از مولفههای اصلی رئالیسم است و بر اساس این نظریه، افزایش قدرت یک کشور باعث برهم خوردن موازنهی قوا میشود و کشورهای رقیب با افزایش قدرت نظامی، جنگ، ایجاد اتحاد و ائتلافات، در پی برقراری موازنهاند. تحرک ژئوپلیتکی عربستان سعودی از دههی 1970 به گونهای تدریجی و مرحلهای آغاز شد. این کشور که دارای ساختار محافظهکار بود، به عنوان متحد منطقهای آمریکا و انگلستان تلقی میشد. رهبران عربستان تلاش داشتند تا از رویکرد ائتلاف برای حفظ موقعیت ساختاری خود استفاده کنند. پیش از انقلاب، عربستان نقش موازنهدهندهی ایران در کنترل امنیت منطقهای خلیج فارس را ایفا میکرد و راهبرد دوستونی، چنین موقعیتی را برای رهبران عربستان امکانپذیر میساخت. در سالهای پس از انقلاب اسلامی، رهبران عربستان در همکاری با عراق درصدد برآمدند تا موازنه با ایران را از طریق منازعهی نظامی پیگیری کنند.
اشغال نظامی کویت توسط عراق، موقعیت عربستان را در سیاست خاورمیانه و بین الملل کاهش داد. بازیابی مجدد نقش عربستان در ساختار امنیت منطقهای خاورمیانه مربوط به سالهای پس از اشغال عراق توسط آمریکا است. دیوید پترائوس بر ضرورت بهرهگیری از قابلیت ایدئولوژیکی و ژئوپلتیکی عربستان برای کنترل قدرت منطقهای ایران تأکید داشت. رهبران سعودی در راستای گسترش تضادهای ایدئولوژیکی- ژئوپلتیکی با ایران، عهدهدار گسترش بنیادگرای سلفی در خاورمیانه شدند.
از سوی دیگر، حضور اسرائيل در اين منطقه و سياستهاي توسعهطلبانهی اين رژيم در زمينهی نظامي، خود يکي از عوامل اصلي دامن زدن به محيط ناامني در خاورميانه است. شروع تأسيس اين کشور در سال 1948 با جنگ آغاز شد و تا به امروز نيز يکي از طرفهاي اصلي جنگ و درگيري در خاورميانه، اسرائيل بوده است. بنابراین حفظ برتری نظامی یکی از اولویتهای اصلی رژیم صهیونیستی است. ایران و رژیم صهیونستی در این رویکرد دو رقیب جدیاند و اسرائیل، تهران را مانع اصلی توسعهطلبی خود در منطقه میداند. وجود نیروهای طرفدار ایران در لبنان و فلسطین و درگیریهای متعدد رژیم صهیونستی با این گروهها، قدرت این رژیم را به چالش کشانده است.
تهدید به حملهی نظامی به تأسیسات هستهای ایران در دو دههی اخیر، بارها در مواضع و ادبیات سیاسی مقامات اسرائیلی تکرار شده و لابی گستردهی این رژیم در آمریکا، اروپا و حتی در کشورهای عربی برای تحت فشار قرار دادن ایران و تحریم مالی و نفتی، از اقدامات خصمانهی رژیم صهیونیستی برای تضیعف ایران بوده است. اسرائيل با نفوذ گسترده در نظام تصميمگيري آمريكا، همواره كانال انتقال اطلاعات مجعول و كذب به مقامات آمريكايي دربارهی ايران بوده است و نفوذ گستردهای که لابی صهیونیسم در کنگره و ساختار قدرت ایالات متحده دارد، توانسته از این طریق بیشترین فشار و تحریمها را بر ایران اعمال کند. نکتهی جالب توجه، همآوایی دو رژیم سعودی و صهیونیستی برای برهم زدن موازنهی قدرت با ایران است. در بزنگاه افشای اسناد محرمانه توسط ویکی لیکس، سندی آشکار شد که از تمایل کشورهای عربی به خصوص عربستان از حملهی آمریکا به ایران خبر میداد. بنا به نوشتهی گاردین، بر اساس این اسناد ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی، به طور محرمانه آمریکا را به حمله به ایران تشویق کرده است.
در جریان حملهی عراق علیه ایران، نقش عربستان سعودی در حمایت مالی و اطلاعاتی به وضوح آشکار بود، بنابراین سعودی تضعیف ایران را در جنگ تحمیلی تجربه کرده است و پس از قدرتیابی مجدد ایران در منطقه و بازسازی قوای خود، بار دیگر عربستان سعودی تمایل خود را به جنگ دیگری علیه ایران توسط آمریکا یا رژیم صهیونستی به میان کشیده است. بهترین گزینه برای عربستان، حملهی نظامی اسرائیل و حملهی متقابل ایران به این رژیم است. گزینهای که به طور حتم پای آمریکا نیز به آن کشیده میشود. بدین صورت دو رقیب منطقهای و جدی سعودیها بر اثر درگیری با یکدیگر قوای خود را از دست خواهند داد.
اما در حال حاضر در بسیاری از تحولات خاورمیانه شاهد دو محور هستیم: یکی محور مقاومت با رهبری ایران و دیگری محور سعودی- صهیونیستی (محور سازش). تقابل میان این دو محور در صحنههای مختلف سیاسی منطقه در جریان است.
توانایی هستهای در رقابت منطقهای
رژیم صهیونیستی اولین کشوری در منطقه بود که توانست به کمک فرانسه به توانایی ساخت و تولید تسلیحات هستهای دست پیدا کند. اسرائيل به عنوان اولين کشوري که به اين توانايي دست يافت، در تلاش بوده تا با اتخاذ راهکارهاي مختلف از دستيابي ديگر کشورهاي منطقه به اين قابليت جلوگيري به عمل آورد. سياست ابهام هستهاي، حمله به سايتهاي هستهاي عراق و سوريه و اقدامات خرابکارانه، بخشي از اين راهکارها بوده است. نگراني اسرائيل و در کنار آن آمريکا اين بوده که يکي از کشورهاي خاورميانه به رقابت با اسرائيلِ اتمي بپردازد و مصمم شوند تا با کسب توانايي هستهاي، به انحصار قدرت اتمي دولت يهودي پايان داده و توازن قواي منطقه را به نفع خود برهم زنند.
اسرائيل به عنوان رژیمی تازهتأسيس اين حق را به خود داد تا در يک اقدام خطرناک، منطقهی خاورميانه را وارد عصر تسليحات اتمي کند و خطر رقابت بر سر اين سلاح را در منطقه ايجاد کند. در حال حاضر اين کشور با در اختيار داشتن 200 تا 500 کلاهک هستهاي به يکي از خطرناکترين کشورهاي جهان تبديل گشته است. بنابراين کشورهایی در منطقه براي درهم شکستن اين انحصار، تلاشهايی را در گذشته انجام دادند که به نتيجهی مطلوبي منجر نشد ولي هميشه اين احتمال وجود دارد که در صورت عدم خلع سلاح اتمي رژيم اسرائيل، در گوشهاي از خاورميانه، زرادخانهی هستهاي در مقابل آن ايجاد شود.
رژیم صهیونیستی حتی بارها ثابت کرده که در مواقع لازم و ضروری به عنوان گزینهای در دسترس از تسلیحات هستهای خود استفاده خواهد کرد. در جنگ 1973 زمانی که نیروهای ائتلاف عربی توانستند تهدیدی جدی بر بقای این رژیم وارد سازند، گلدا مایر، نخست وزیر وقت اسرائیل، گزینهی «حربه آخر» یا «معبد» را روی میز گذاشت. بر این اساس، جنگندههای اف- 16 و موشکهای جریکو به کلاهکهای هستهای مجهز شدند و به سوی قاهره و دمشق نشانه رفتند. این تهدید هستهای منجر شد تا شوروی ناو هستهای خود را به سواحل دریای سرخ روانه کند و آمریکا نیز پل هوایی تجهیز تسلیحات نظامی را به سوی اسرائیل گشود تا این رژیم را از به کارگیری سلاح هستهای بازدارد. در سالهاي اخير نيز که چالشها ميان اسرائيل و ايران افزايش يافته و رژيم اسرائيل تأسيسات اتمي ايران را تهديد ميکند، کارشناسان چه در داخل اسرائيل و چه در خارج، استفاده از گزينهی هستهاي را بار ديگر مطرح کردهاند. در سخنرانيهاي در لندن و پاريس و در مقالهاي در نيويورک تايمز، بني موريس تاريخدان، به رهبران اسرائيل دربارهی استفاده از بمب اتم عليه ايران هشدار داد.[4]
اما در حال حاضر، رقابت هستهای در خاورمیانه به طور متناقضی با وجود توانایی صلحآمیز هستهای ایران در میان کشورهای عربی مفهومسازی شده است. طرحی که اسرائیل نیز بدان دامن میزند و بر اساس آن دستیابی ایران به توانایی هستهای است که کشورهای دیگر را به دنبال آن خواهد کشاند. بر اساس این سناریو، زرادخانهی هستهای رژیم صهیونیستی کمتر در کانون توجه خواهد بود و بهانهی کشورهای منطقه برای دستیابی به توانایی هستهای، فعالیتهای ایران در این زمینه است.
گزارشهایی نیز وجود دارد که دلیل هستهای شدن کشورهای خاورمیانه را به جای زرادخانه هستهای رژیم اسرائیل، روند هستهای شدن ایران میداند. بر اساس گزارش روزنامهی آمریکایی بوستون هرالد، ديپلماتهای بلندپايهی آمريکايی در رياض که دسترسی عالی به مراجع تصمیمگیری عربستان دارند، در گزارشی مدعی شدهاند که سلاح هستهای احتمالی ايران، عربستان را وادار خواهد کرد که در جستجوی دستيابی به به سلاح هستهای باشد.
اینکه چرا عربستان، اسرائیل را- که سرزمینی عربی را اشغال کرده و به بمب اتمی مجهز شده است- از اولویتهای تهدیدات امنیتی خود خارج کرده و به جای آن ایران را نشانده، جای بسی تأمل دارد! یکی از دلایل این امر را شاید بتوان همپیمانی پنهانی دو رژیم علیه ایران دانست که هر یک بر اساس دستورالعملی مشترک در زمینهها و جبهههای مختلف در حال نبرد با ایراناند.
رقابت هستهای که در حال شکلگیری است، در دوران جنگ سرد میان کشورهای خاورمیانه وجود داشت. در آن زمان اسرائیل با سیاست ابهام هستهای که اتخاذ کرده بود، به این مسأله دامن میزد اما کشورهای خاورمیانه نتوانستند به انحصار هستهای اسرائیل پایان دهند و بیشتر وارد رقابت تسلیحات کشتار جمعی از نوع شیمیایی، بیولوژیکی و موشکهای دوربرد شدند.
در یک دههی اخیر اما اسرائیل و در کنار آن ایالات متحده آمریکا، میدان هستهای خاورمیانه را به زمین بازی ایران تبدیل کردهاند به نحوی که مشکلات و رقابتهای هستهای که در آینده در این منطقه شکل خواهد گرفت را مستقیم به جاهطلبیهای هستهای تهران مرتبط خواهند ساخت، رویکردی که عربستان سعودی نیز به بهانهی آن به سرعت به دنبال کسب توانایی هستهای در حال حرکت است و گزارشهای موجود است که نشان میدهد عربستان با توجه به کمکهای هنگفت مالی به برنامهی هستهای پاکستان، از این کشور سلاح هستهای خریده است. همچنین بر اساس گزارشی که القدس العربی منتشر ساخته و به تلاشهای تازهی عربستان اشاره میکند، عربستان برای جبران کمبود خود در برابر قدرت ایران تلاش تازهای را برای رسیدن به سلاح هستهای آغاز کرده و به همین منظور به سراغ پاکستان که بمب اتم در اختیار دارد، رفته است. از ناحیهی عملی، این مسأله میتواند وضعیت جدیدی به وجود آورد که در نهایت به سود منافع اسرائیل تمام خواهد شد چرا که آنگاه اسرائیل میتواند مدعی شود چون یک کشور عربی بمب هستهای دارد پس برخورداری آن از سلاح هستهای نیز توجیهپذیر است. در عین حال عربستان که همواره به سیاستهای محافظهکارانه مشهور بوده، تلاش خواهد کرد تا برای فرار از جنجال ناشی از این موضوع به طور سری با اسرائیل به همکاری و تعامل بپردازد. این مسأله اگر چه ممکن است غیرمعقول جلوه کند، اما کاملاً واقعی و قابل انتظار است.
بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا
بیداری اسلامی به مجموعه تحولاتی اطلاق میشود که از اواخر سال 2010 تا به امروز در برخی کشورهای عربی منطقه روی داده است که در نتیجهی آن، نظامهای سیاسی و خودکامه، با انقلاب و تظاهراتهای مردمی سرنگون و یا سیاستهای داخلی آنها با تغییرات و اصلاحاتی روبهرو شدند. تونس، لیبی، مصر و یمن با تغییرات عمده روبهرو گشتند و رژیمهایی چون بحرین، عربستان، قطر و اردن، با سرکوب به تحولات داخلی خود پاسخ دادند.
به هر روی، در ورای تحولات داخلی، چرخش مواضع، واکنش و حمایت یا عدم پشتیبانی کشورهای منطقه از این تحولات خود موضوعی جداگانه است. ایران از همان ابتدای بیداری اسلامی، آن را ملهم از انقلاب اسلامی و آموزهها و ارزشهای انقلاب 1979 دانست که پس از سالها باعث بیداری ملتهای عرب منطقه شده تا از یوغ نظامهای خودکامه و استبدادی رهایی یابند و حکومت اسلامی را بر اساس مردمسالاری دینی بنا کنند. در طرف مقابل تحولات سریع منطقه با نارضایتی عربستان سعودی مواجه شد و آن را برای ثبات سیاسی خود و منطقه خطرناک در نظر گرفت. در ابتدا سعی کرد با حمایت از رژیمهای مبارک و بن علی، سرعت موج به وجود آمده را بگیرد اما در پی سقوط این رژیمها، دست به اقدامات دیگری زد تا بازی را به سطح منطقه و رویارویی منطقهای با ایران تبدیل کند. در این راستا رژیم صهیونیستی برای خروج از انزوای ناشی از بیداری اسلامی در رویارویی به وجود آمده، رویکرد حمایت از اقدامات تخریبی و تروریستی عربستان را دنبال کرد و به حاشیه راندن اصل انقلابات و بیداری اسلامی را در برنامهی کاری خود قرار دارد.
همانطور که خود اسرائیلیها نیز معترفند، در حوادث اخیر بازندهی بزرگ بودند و به شکلی غافلگیر شدند. تونس گنج اطلاعاتی برای رژیم صهیونیستی بود و به خصوص در ترور رهبران فلسطینی از همکاری دستگاه اطلاعاتی تونس بهره میبرد. در مورد کشور مصر نیز، همکاریهای گستردهی اقتصادی، سیاسی و امنیتی نظام مبارک با اسرائیل بر کسی پوشیده نیست. بنابراین اسرائیل از همان ابتدا و پس از سیاست صبر و انتظار، در صدد بازسازی روابط و بازتعریف اولویتهای امنیتی برآمد. در این مسیر عربستان میتوانست با توجه به احساس خطر بنیادی در کارکرد نقش رهبری جهان اسلام، شریکی سهلالوصول برای رژیم صهیونیستی باشد. پس از فروکش کردن امواج اولیهی بیداری اسلامی، در سطح منطقه رویکرد یارگیری و حمایت از گروههای داخلی آغاز شد.
در مصر، ابتدا عربستان از حسنی مبارک حمایت کرد اما پس از سقوط او با چالش بزرگتری روبهرو شد و ذهنیتی روانی علیه این کشور در اذهان عمومی مصر شکل گرفت. از سوی دیگر نگرانی سعودیها زمانی دوچندان شد که امکان بهبود روابط مصر و ایران پس از تحولات داخلی امکانپذیر شد. این نگرانیها زمانی تشدید شد که نبیل العربی، وزیر خارجهی وقت مصر، در اظهارات خود ایران را دوست و نه دشمن خواند و خواهان گشودن صحنهای جدید در روابط با ایران شد. رژیم صهیونیستی نیز زمانی که برای اولین بار ناو جنگی ایران با اجازهی مصر از کانال سوئز عبور کرد، نگرانیهای امنیتی خود را به صورت آشکار ابراز داشت.
صحنهی تقابل میان محور سعودی- صهیونیستی و ایران، زمانی آشکارتر شد که تحولات سوریه آغاز شد. عربستان با استفاده از فرصت به وجود آمده در صدد برآمد تا با پشتیبانی از گروههای مسلح، حکومت بشار اسد و طرفدار ایران را به زیر بکشد. با توجه به نفوذ و ارتباط استراتژیک جمهوری اسلامی ایران با سوریه و نیز نقشی که کشور سوریه در برقراری جریان مقاومت در منطقه ایفا میکند، بحران سوریه برای ایران بسیار بااهمیت است. سیاست ایران در قبال بحران سوریه را میتوان در چارچوب واقعگرایی تدافعی تعریف کرد، به عبارت دیگر ایران به دنبال افزایش امنیت نسبی خود در برابر تهدیدات منطقه است.
همسایگی سوریه با فلسطین اشغالی و اسرائیل، لبنان، ترکیه و عراق اهمیت استراتژیک سوریه را بسیار بالا برده است. سوریه در میان کشورهای عربی خاورمیانه، تنها کشوری است که نقش نسبتاً مستقلتری در مناسبات منطقهای و بینالمللی ایفا نموده است. نقشآفرینی سوریه در معادلات سیاسی لبنان و درگیری این کشور با اسرائیل از جمله مواردی است که از لحاظ راهبردی سوریه را مهم جلوه میدهد. نکتهی دیگر آنکه سوریه جزئی از جریان مقاومت در کنار ایران و حزب الله و حماس در مقابله با اسرائیل به حساب میآید.
بنابراین سوریه با توجه به قرار گرفتن در محور مقاومت- در کنار ایران و حزب الله لبنان- به دشمن مشترک صهیونیستها و وهابیون تبدیل شده و در دو سال اخیر میدان نبرد سوریه، محیطی را برای حضور گستردهی نیروهای تکفیری و سلفی طرفدار عربستان فراهم کرده است.
در زمانی که موضوع استفادهی سلاحهای شیمیایی در سوریه مطرح شد، عربستان به یکی از حامیان اصلی ائتلاف غربی برای حمله به سوریه تبدیل شد و آمادگی کامل خود را برای پشتیبانی مالی و لجستیکی از حملهی آمریکا به سوریه اعلام داشت. حملهای که با طرح هوشمندانهی ایران و روسیه در خلع سلاح شیمیایی سوریه، عقیم ماند و اوباما و کشورهای غربی از طرح حمله عقبنشینی کردند. این رویداد باعث تیرگی و دلخوری شدید عربستان از آمریکا شد و عربستان برای جبران این شکست، حمایتهای مالی و نظامی خود را از شورشیان سوری چند برابر کرد.
در طرف مقابل، اسرائیل نیز با جبههی مخالف سوریه ارتباطات گستردهای برقرار کرده و حتی شورشیان زخمی در نبرد داخلی سوریه برای مداوا به بیمارستانهای اسرائیل اعزام میشوند. بهترین آلترناتیو برای رژیم صهیونیستی در سوریه، به قدرت رسیدن مخالفین سکولار بشار اسد است. اما در صورتی که نیروهای تکفیری و سلفی بتوانند قدرت را در دست گیرند، امنیت این رژیم در مرزها به شدت دچار آسیب خواهد شد و دامنهی جنگ داخلی به ورای مرزها کشیده خواهد شد. از این رو شاید بتوان به این نکته رسید که آیندهی قدرت در سوریه میتواند محل منازعه میان عربستان و اسرائیل باشد. اما در حال حاضر تضعیف حکومت مرکزی و سرنگونی بشار اسد هدف اصلی محور سعودی- صهیونیستی است و هریک به روشهای خاص خود در پی دستیابی به این هدف هستند.
در بحرین، ایران توانسته با قدرت نرم، نفوذ فوقالعادهای کسب کند. با شروع تظاهرات و درگیریها در بحرین، امیرنشین خلیج فارس و حیات خلوت عربستان و آمریکا، مردم سرنگونی رژیم آل خلیفه را هدف قرار دادند. عربستان و رژیم بحرین، ایران را متهم به دخالت در امور داخلی بحرین کردند و سعودیها برای سرکوب تظاهرات و شورشها، مستقیم نیروی نظامی وارد خاک بحرین کردند و با قدرت هرچه تمام به جنگ مردم بحرین رفتند. ایران نیز با حمایتهای معنوی، سیاسی و رسانهای خود از انقلاب بحرین، پاسخ اقدامات عربستان را به شکل نرم داد. اهمیت استراتژیک بحرین برای عربستان، دگرگونی و هر تغییری را برخلاف منافع سعودیها غیرقابل تحمل کرده است.
قدرتیابی شیعیان در منطقه
نکتهای که سیاستگذاران عربستانی و صهیونیستی در سیاست منطقهای خود به آن توجه میکنند، تحولات و دگرگونیهای عمدهای چون قدرتیابی شیعیان در خاورمیانه است که از منظر منافع و اهداف منطقهای اهمیت بسیار دارد. این تحولات به تغییراتی در محیط منطقهای منجر شده که در جهت برهم خوردن توازن قدرت منطقهای به زیان این کشورها و به سود ایران تعبیر میشود.
به چند دلیل قدرت و نفوذ ایران شیعی در منطقه گسترش یافته است؛ نخست اینکه با سقوط طالبان و صدام حسین و تلاش ایران برای متنوع ساختن روابط دو جانبه در خلیج فارس بعد از این حوادث، موقعیت ژئوپلیتیک ایران گستردهتر شده است. دوم افزایش آگاهی شیعیان است که این عمل در نتیجهی طرحهای دموکراسیسازی آمریکا در کشورهایی که قسمت اعظم آن پیروان حضرت علی (ع) هستند، شتاب بیشتری گرفته است. سوم به کاهش قدرت آمریکا در عراق مربوط میشود که با پافشاری موفقیتآمیز ایران در مقابل فشار بین المللی جهت رها ساختن برنامهی هستهای در ارتباط است. در نهایت تحولات ناشی از بیداری اسلامی در مجموع به نفع محور مقاومت بوده است.
به قدرت رسیدن نوری المالکی شیعه در عراق، افزایش نفوذ و قدرت تأثیرگذاری حزب الله در لبنان، افزایش نقشآفرینی شیعیان زیدی در یمن، بیداری افکار عمومی مردم شیعهی بحرین و پررنگتر شدن گروههای فلسطینی طرفدار ایران، همگی نشانگر افزایش شاخصهای نفوذ منطقهای ایراناند. بنابراین محور شیعه و در نهایت محور مقاومت، در دو دههی اخیر تقویت شده است هر چند کشورهای عربی و غربی با مطرح کردن هلال شیعی، سعی در معرفی این محور به عنوان محور تشنجآفرین و هرجومرجطلب در منطقه دارند.
عربستان با حمایت از معارضین سوری و ایفای نقش فعال در کنترل و هدایت بحران سوریه سعی دارد جایگاه خود را در این کشور ارتقاء دهد و با اعمال نفوذ در میان جمعیت سنی و به خصوص سلفیها به آنان کمک کند تا قدرت را در این کشور به دست گیرند. در عراق نیز سلسله بمبگذاریها در میان شیعیان و شهروندان عراقی، منجر به ناامنی این کشور شده که پشت پردهی تمامی این حوادث عربستان قرار دارد. در یکی از جسورانهترین حملات انتحاری در ماه دسامبر 2013، سفارت ایران در لبنان مورد حمله قرار گرفت که در نهایت برنامهریزی و پشتیبانی اطلاعاتی و مالی عربستان در این حوادث، با دستگیری ماجد الماجد تروریست عربستانی، ثابت گردید. بمبگذاری در عراق، لبنان و افغانستان و نیز انجام عملیات انتحاری علیه شعیان به همراه جدال امنیتی علیه سیاستهای امنیتی ایران را میتوان در زمرهی راهبردهایی دانست که عربستان در منطقه پی میگیرد.
سعودیها و صهیونیستها برای تضعیف شیعیان در دو محور، در حال محدودسازی قدرت و نفوذ ایران هستند. در لبنان و فلسطین، اسرائیل با اقدامات آمریکا و اتحادیهی اروپا سعی در به قدرت رساندن گروههای طرفدار غرب دارد و گاهی نیز با حملات مستقیم به مواضع حزب الله و مقاومت فلسطین آنها را به چالش میکشاند. از سوی دیگر عربستان با مداخله در سوریه، یمن، بحرین و عراق سدی را برای جلوگیری از نفوذ بیشتر ایران ایجاد کرده است.
چرخش سیاسی ایالات متحدهی آمریکا به سوی ایران
مؤلفههایی وجود دارند که بیانگر سیاست آمریکا نسبت به خاورمیانهاند. امنیت مسیر انرژی خاورمیانه و خلیج فارس به بازارهای جهانی، حفظ امنیت و بقای رژیم صهیونیستی، ایجاد بازار مناسب برای فروش تسلیحات نظامی و حمایت از رژیمهای طرفدار غرب، از اولویتهای سیاست خارجی واشنگتن در منطقه بودهاند. هرگونه تغییری در این مؤلفهها، رژیمهای درگیر را دچار سردرگمی در سیاستهای داخلی و خارجی میسازد.
یکی از استراتژیهای آمریکا در جهان و به خصوص در منطقهی حساسی چون خاورمیانه، محدود کردن رژیمهایی است که مخالف غرب و دارای قدرت تأثیرگذاری و نفوذ در منطقه هستند. ایران در چند دههی اخیر به این قابلیت دست یافته و توانست با پیشبرد سیاستهای خود، نفوذ گسترده ای در خاورمیانه کسب کند. آمریکا و متحدان عربی و عبری منطقه با کمال توان در مقابل نفوذ ایران سد ایجاد کردند و در جبهههای مختلف به نبرد با ایران به صورت مستقیم و غیر مستقیم پرداختند. از جنگ نظامی علیه ایران تا تحریمهای سنگین مالی و بانکی، نتوانست جلوی قدرت تأثیرگذاری ایران در منطقه را بگیرد. در جنگ داخلی سوریه ثابت شد بدون مداخله و حضور ایران، هیچگونه نتیجهای برای پایان دادن به بحران حاصل نخواهد شد. نمونههای موفق تغییر قدرت در افغانستان و عراق که به کمک ایران صورت گرفت، نشان میدهد تهران میتواند نقش بسیار سازندهای در صلح و ثبات در منطقه ایجاد کند.
اما در این میان، آمریکا با بهانه قرار دادن اقدامات هستهای ایران و جلوگیری از تولید سلاح هستهای، پروندهی هستهای ایران را از شورای حکام خارج کرد و به شورای امنیت کشاند و به دنبال آن موفق شد چندین قطعنامه را علیه ایران به تصویب این شورا برساند. هرچند تحریمهای مالی و اقتصادی ناشی از تحریمها، ایران را تحت فشار قرار داد اما برنامهی هستهای هرگز متوقف نشد و پیشرفتهایی نیز داشت. با تغییر دولت در آمریکا، مذاکره پیرامون برنامهی هستهای در اولویت قرار گرفت و در نهایت پس از کش و قوسهای فراوان و سنگاندازی رژیم صهیونیستی و اعراب، توافقات ژنو حاصل گشت.
حل پروندهی هستهای در مذاکرات ایران و آمریکا، در نگاه تلآویو و ریاض شاید در کانون توجه آنان نباشد، اما مسألهی مهمتر، اعتراف آمریکا به قدرت ایران و نقشآفرینی آن در خاورمیانه است. والت در یادداشتی در فارن پالسی به این نکته اذعان دارد و مینویسد: «در واقع، مسئلهی اصلی این نیست که آیا ایران به سلاح هستهای نزدیکتر میشود یا نه؛ بلکه مسئلهی اصلی، توازن قوا در خلیج فارس و خاورمیانه است. ایران در بین سایر کشورهای منطقه، واجد بیشترین توان بالقوه است: جمعیت فراوان، طبقهی متوسط تحصیل کرده و رشد یافته، دانشگاههای خوب و نفت و گاز فراوانی که میتواند نویدبخش یک جهش اقتصادی باشد. نقش ایران در تحولات منطقهای روز به روز در حال افزایش است. آنچه عربستان و اسرائیل را به تکاپو انداخته است، نه صرفاً برنامهی هستهای ایران، که نگرانی آنان از نقش روزافزون یک قدرت منطقهای است. عربستان و اسرائیل، بهتر از هر کسی میدانند که ایران به دنبال دستیابی به کلاهکهای هستهای برای حمله به کشورهای همسایهی خود نیست. آنها نگران ایران هستهای نیستند. آنان نگران این هستند که ایران به عنوان کشوری قدرتمند در طول زمان، نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. استراتژی ریاض و تلآویو این است که تا آنجا که امکان دارد فضای حیاتی را از ایران سلب کرده و ایران را در مرزهای خود محبوس کنند.» کشوری ضعیف، منزوی و جدا مانده از جهان.
اما آمریکا نه تنها این سیاست را غیر واقعبینانه میداند، بلکه در دراز مدت هم در پی تحقق چنین هدفی نیست. استراتژی بلندمدت آمریکا، خاورمیانهای است که در آن توزیع قدرت به گونهای است که هیچ کشوری قدرت مطلق و بیرقیب منطقه نباشد. لازمهی این استراتژی بلندمدت، این است که آمریکا تا آنجا که میتواند روابط خود را با کشورهای منطقه بهبود بخشد.
نتیجهگیری
به طور مشخص میتوان گفت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رژیمهای سعودی و صهیونیستی وارد درگیریهای هویتی، ایدئولوژیک، امنیتی و ژئوپلیتیکی با ایران شدند. بیشترین حمایتهای اقتصادی و دیپلماتیک از صدام حسین توسط رهبران سعودی انجام شد؛ کشوری که بیشترین منابع اقتصادی و نیز بخش عمدهای از صادرات نفت جهان را دارا بود، از درآمدهای اقتصادی خود برای تأمین رویکرد امنیتیاش بهره گرفت. رژیم صهیونیستی در نقشهی سیاسی ایران هیچ جایگاهی ندارد و به عنوان اشغالگر سرزمینهای مقدس فلسطینی شناخته میشود که باید با مقاومت مسلمانان جهان این رژیم را به انزوا کشاند. بنابراین مبارزه با این رژیم مبارزهای مقدس و ریشهای است.
هرچند میتوان نقاط مشترک بیشتری را چون نقشهی صلح خاورمیانه برشمرد که اسرائیل و عربستان را در موضعی برابر با ایران قرار میدهد، اما اصلیترین آنها در این یادداشت که موازنهی قوای منطقهای، بحث رقابت هستهای و رقابت میان محور مقاومت و سعودی- صهیونیستی بودند، منجر به رویارویی این کشورها شده است. احساس خطر از نفوذ و نقشآفرینی ایران پس از توافقات ژنو، بیشتر توسط عربستان سعودی و اسرائیل احساس شد.
در تحلیلها و اظهارات مقامات غربی به روشنی میتوان دید که آنها نقش ایران را برای حل بحران سوریه پذیرفتهاند و حتی بقای بشار اسد را برای انجام تغییرات و تحولات اصلاحی ضروری میدانند. باید این نکته را نیز عنوان داشت که اگر حمایت ایران در سوریه وجود نداشت، رژیم اسد همچون معمر قذافی با توافق غرب و اعراب به راحتی سقوط میکرد. درک این موضوع برای عربستان و اسرائیل بسیار سخت است چرا که نشاندهندهی قدرت ایران در حفظ موقعیت و نفوذ خود است.
[1] . کتاب سبز عربستان ، انتشارات وزارت خارجه ، صص 5-1
[2] . بینام (13 دی 1390). سند خیانت بنیانگذار حکومت آل سعود به فلسطین. منابع اینترنتی: پایگاه شیعه آنلاین.
[3] . کریگ ای اسنایدر، “ساختارهای امنیت منطقه ای”، ترجمه، محمود عسگری ، مجله راهبرد، شماره بیست و یکم، پاییز 1380، ص 281.
[4] . Yossi Melman, “Did Israel ever consider using nuclear weapons?”, October 7, 2010, http://www.haaretz.com.