مقدمه
شکلگیری رژیم اشغالگر قدس در سال 1948 موجب ایجاد فضایی توأم با تنش و درگیری در منطقۀ خاورمیانه شد، تنشی که اکنون و با گذشت بیش از شش دهه همچنان پابرجا مانده و مانعی کلیدی جهت تحقق صلح در منطقه شده است.
اگر چه طرف فلسطینی پس از دههها مبارزه با صهیونیستها در دهۀ نود میلادی بر سر میز مذاکره نشست تا بر اساس آنچه سازمان ملل متحد بیان داشته به خواستۀ حداقلی خویش دست یابد، اما اکنون شاهدیم که روند فوق به شکلی کجدار و مریز ادامه یافته و منفعت چندانی را نصیب فلسطینیها نکرده است. به واقع صهیونیستها با درک تحولات منطقه به ضعف طرف مذاکرهکنندۀ فلسطینی در دو دهۀ اخیر پی برده و با دستی بالا در جهت تحقق خواستههای خویش گام بر میدارند. وضع معاهدۀ کمپ دیوید، حملۀ اسرائیل به لبنان و خروج رهبران فتح از این کشور، صلح با اردن، سقوط شوروی که عامل ایجاد توازن میان طرفین بود و حمایت بیچون و چرای غرب از تلآویو موجب گشت تا یاسر عرفات با موقعیتی متزلزل بر سر میز مذاکره حاضر شده و تن به معاهداتی چون اسلو و مادرید دهد؛ معاهداتی که عدم تحقق مفاد آن با وجود گذشت بیش از دو دهه همچنان شعلههای بحران را خاموش نگردانده و طرف فلسطینی را به ایجاد گفتگوهای آتی مجاب کرده است.
گفتگوها برای آنچه ایجاد صلح نامیده میشود اخیراً و با تلاش ایالات متحده آغاز شده است. در متن زیر بر آنیم ضمن تحلیل مذاکرات اخیر و پیشبینی نتایج آن، به پیامدهای بیداری اسلامی در سطح منطقه بر مواضع هر یک از طرفین درگیر اشاره نموده و اثر آن بر مذاکرات سازش را بررسی نمائیم.
پیامدهای بیداری اسلامی بر موقعیت طرف فلسطینی و صهیونیستی
وقوع انقلابهای عربی در سطح منطقه موجب دگرگونی نظامهای سیاسی حاکم بر برخی کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا شد، تحولاتی که ابتدا نویدبخش آیندهای متفاوت و دموکراتیک برای ملتهای این کشورها قلمداد میشد، اما با گذشت اندک زمانی و ایجاد بحران در کشورهای فوق موجب نگرش مبهمی نسبت به آیندۀ آنها شده است. فارغ از ادلّۀ داخلی، منطقهای و بینالمللی در ایجاد تنش در این کشورها، در این بخش به بررسی تحولات صورت پذیرفته در این کشورها و سایر کشورهای مؤثر در منطقه و میزان اثرگذاری آن بر مواضع فلسطینیها و اسرائیل میپردازیم.
بیثباتی در مصر و تأمین منافع اسرائیل
بیگمان و به باور کارشناسان منطقه، وقوع تغییرات بنیادین در ساختار سیاسی حاکم بر مصر و سقوط حسنی مبارک موجب ایجاد نگرانی گسترده برای تلآویو گشت؛ چرا که روی کار آمدن نظامی جدید در این کشور (فارغ از نوع نگرش آن) به هیچ عنوان به مانند زمان حکمرانی حسنی مبارک رضایت خاطر طرف اسرائیلی را فراهم نخواهد کرد. ایجاد راهپیماییهای گسترده در مصر مبنی بر تعلیق روابط با تلآویو، لغو معاهدۀ کمپ دیوید و حمله به سفارت این کشور در قاهره تداعیگر آیندهای تیره برای صهیونیستها در مصر قلمداد میشد. به باور آنها حتی روی کار آمدن جریانهای لیبرال در مصر (نزدیکترین جریان میان انقلابیون به آمریکا و اسرائیل) موجب ایجاد خدشه در روابط پیشین با قاهره میشد.
برگزاری انتخابات در مصر و روی کار آمدن جریانهای اسلامگرا در این کشور، علاوه بر این که زنگ خطری دو چندان برای اسرائیل محسوب میشد، اما رضایت کامل جریانهای فلسطینی وابسته به مقاومت را در پی داشت. بازگشایی گذرگاه رفح، دعوت سران حماس برای حضور در قاهره و حمایتهای بیش از پیش محمد المرسی از حماس در این راستا برآورد میشود. تحولات مصر نه تنها منافع صهیونیستها را به خطر انداخته بلکه موجب تضعیف طرف سازشکار فلسطینی نیز گشته بود.
زمامداری اسلامگرایان دیری نپایید و در کمتر از یک سال و اندی، سایر انقلابیون دخیل در سرنگونی مبارک (جریانهای سکولار) با حمایت ارتش به کودتا علیه مرسی مبادرت ورزیده و او را سرنگون ساختند. اگر چه در دوران حاکمیت اسلامگرایان در مصر بسیاری از خواستههای مردم مصر نظیر لغو معاهدۀ کمپ دیوید صورت نپذیرفته بود، اما توجه به خواستههای حداقلی اسلامگرایان موجب تقویت طرف فلسطینی شد.
اکنون مصر درگیر تنشی گسترده میان طرفداران اخوان المسلمین و حامیان کودتا شده است، تنشی که به باور کارشناسان منطقه به دلیل رویکردی خشونتآمیز از سوی ارتش موجب فروکش کردن بحران در کوتاهمدت در این کشور نخواهد شد. ایجاد فضایی بحرانی در مصر اگر چه در مواردی موجب تهدید منافع صهیونیستها خواهد شد (نظیر فعالیت دوچندان گروههای افراطی در سینا یا انفجار خطوط لولۀ گاز منتهی به اسرائیل) اما مزیتی دوچندان را برای آنها در پی خواهد داشت، چرا که ایجاد ثبات در این کشور و روی کار آمدن هر دولتی از سوی هر جریانی به دلیل ذهنیت منفی شهروندان مصری نسبت به اسرائیل موجب تیرگی روابط طرفین خواهد شد، از این رو تداوم تنش در مصر موجب تامین منافع حداکثری صهیونیستها خواهد شد. بحران مصر ضمن تضعیف موقعیت بینالمللی و منطقهای این کشور متضمن گسترش فقر و مشکلات اقتصادی و درگیریهای خشونتآمیز گروههای مصری خواهد شد، امری که موجب عدم توجه به مسئلۀ فلسطین از سوی این کشور قدرتمند همسایۀ اسرائیل خواهد شد. چنین فضایی دست تلآویو را در موقعیت برتری جهت تحمیل اهدافش به فلسطینیها باز خواهد گذارد. به واقع اگر چه سقوط مبارک موجب تضعیف جایگاه اسرائیل در منطقه شد، اما مادامی که این کشور به سوی ثبات گام نگذارد خواستههای صهیونیستها تامین خواهد شد.
در رابطه با طرف فلسطینی نیز بایستی بیان داشت، سقوط دولت اخوانی زمینهساز افول موقعیت حماس (به عنوان شاخۀ اخوان المسلمین در غزه) خواهد شد. دولت موقت مستقر در مصر، ضمن اتخاذ تدابیر سفت و سخت در گذرگاه رفح، موضع آهنین را در برابر شاخۀ اخوان المسلمین در غزه (حماس) در پیش خواهد گرفت.
گسیل تنش به سوریه جهت تضعیف جبهۀ مقاومت
وقوع اعتراضهای مردمی به رژیمهای حاکم در منطقه در کوتاه زمانی از شمال آفریقا به سطح منطقۀ شامات و خلیج فارس نیز گسیل یافت. اعتراضهای فوق پس از مدتی به سوریه نیز سرایت پیدا کرد، فارغ از نوع حکمرانی خاندان اسد (نبود دموکراسی در این کشور)، ایالات متحده، اتحادیۀ اروپا و برخی کشورهای عربی منطقه که از تحولات صورتیافته (سقوط پی در پی همپیمانان) در شوک به سر میبردند، از فرصت دستیافته استفاده نموده و تلاش کردند با سرایت درگیری به سوریه زمینهساز سقوط اسد به عنوان حلقهای از محور مقاومت در سطح منطقه شوند.
اکنون و با گذشت بیش از دو سال درگیری نظامی در سوریه، همچنان این کشور آبستن حوادث خشونتآمیز است، حوادثی که به باور کارشناسان تداوم خواهد داشت و موجب تفوّق هیچ یک از طرفین درگیر نخواهد شد. تحولات سوریه به عنوان کشور همسایۀ رژیم صهیونیستی و خطّ مقدم مبارزه با اشغالگری، پیامدهای گستردهای را برای طرفین درگیر در مناقشۀ عربی- صهیونیستی ایفا خواهد کرد.
حماس به عنوان حلقهای از محور مقاومت در برابر اسرائیل با ایجاد تنش در سوریه اقدام به قمار بزرگی نمود و در راستای حمایتهای جریانهای اخوانی در سطح منطقه (مصر و ترکیه) از مخالفین اسد به حمایت از معارضین سوری پرداخته و به دولت سوریه پشت پا زد. مواضع حماس در برابر تحولات سوریه موجب خروج رهبران این گروه جهادی از سوریه شد، امری که سبب شکاف میان جبهه مقاومت گشت، شکافی که تضعیف این جریان را در پی داشت. سقوط دولت محمد المرسی در مصر و دست برتری ارتش سوریه در تحولات اخیر این کشور سبب نزول نقش جریان حماس در منطقه شد. اکنون این جریان به واسطۀ تحلیل نادرست از رویدادهای سوریه خود را در لاک دفاعی دیده و به دنبال راهکاری جهت ترمیم فضای کنونی است. مواضع حماس در برابر سوریه علاوه بر از دست دادن حمایتهای دمشق از این گروه، موجب ناخرسندی جمهوری اسلامی به عنوان حامی کلیدی جبهۀ مقاومت شد. به واقع رهبران حماس چشم بر حمایت جریانهای اخوانی در منطقه دوخته و در پی جایگزینی آنها به عنوان حامیانش بود، امری که با سقوط مرسی موجب سرگردانی این گروه جهادی شده است.
تحولات سوریه از نگاهی دیگر نیز زمینههای منفی گستردهای را برای فلسطینیها در پی داشت. ایجاد شکاف میان گروههای جهادی فلسطینی نظیر حماس (حامی مخالفین اسد)، جهاد اسلامی (حامی اسد) و جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین (حامی اسد) در برابر حوادث سوریه از جملۀ پیامدهای فوق بوده است. در چنین فضایی تداوم درگیری در سوریه و کاهش قدرت دولت مرکزی موجب عدم توجه این کشور به عنوان حامی چند دهۀ اخیر فلسطینیها خواهد شد و دست طرف اسرائیلی را در چگونگی برخورد با طرف عربی باز خواهد گذارد.
رهبران اسرائیل در دو دهۀ اخیر همت خویش را معطوف به کشاندن سوریها به میز مذاکره کردهاند، امری که تاکنون موفق به آن نشدهاند. اکنون و با ایجاد بحران در سوریه، فرصت مناسبی برای رهبران تلآویو مهیا گشته تا ضمن کاستن از نقش این کشور در تحولات منطقه در پی کسب منافع حداکثری خویش برآیند. مقامات صهیونیستی ضمن مخالفت با حکمرانی اسد در سوریه به دنبال ارائۀ راهکاری جهت روی کار آمدن همپیمانانی در این کشور هستند. آنها با آگاهی از مواضع افراطی برخی مخالفین اسد (سلفیها) در برابر اسرائیل، در پی تداوم درگیری در این کشورند تا ضمن تضعیف دو طرف درگیر (اسد و سلفیها) در بلند مدت، زمینۀ تسلط جریانهای سکولار را که اکنون دست پایین را در این کشور دارند مهیا نمایند. تداوم تنش در سوریه همچنین موجب تخریب کامل زیرساخت های این کشور شده و سوریه را به ویرانهای تبدیل ساخته، ویرانهای که در صورت ایجاد دولتی جدید در دمشق یا حتی ادامۀ حکمرانی اسد تمامی همّ و غمّش را صرف ساختن کشور و امور داخلی خواهد کرد. چنین فضایی موجب عدم مداخلۀ سوریها در امور منطقه و مناقشۀ فلسطینی- اسرائیلی خواهد شد. این امر به معنای خروج یکی از مخالفین کلیدی اسرائیل از فرآیند سازش آتی خواهد شد.
بیداری اسلامی و نگرشی متفاوت به مسئله فلسطین
جدا از برخی اهداف انقلابیون منطقه در مسیر بیداری اسلامی که متناسب با شرایط داخلی هر یک از این کشورها میباشد، بسیاری از این خواستهها مشترکاند: احیای حکومتی مبتنی بر آرای مردمی، ایجاد فضای مناسب اقتصادی و ریشهکنی فقر و بیکاری، کاهش نفوذ و دخالت بیگانگان در امور داخلی این کشورها و توجه بیش از پیش به مقولۀ مناقشۀ فلسطینیها با رژیم صهیونیستی از جملۀ این خواستههاست. اگرچه برخی کشورهایی که در آنها انقلاب صورت پذیرفته اکنون دچار بحران داخلی گشتهاند که در این مقاله فرصت پرداختن به دلایل آن وجود ندارد، اما استقرار هر یک از دول فوق و ایجاد ثبات داخلی در این کشورها در بلند مدت موجب تغییر نگرش، حتی به شکلی محدود، در برابر اسرائیل خواهد شد. تلاشهای رژیم صهیونیستی جهت تداوم بحران در این کشورها و سیاست واشنگتن جهت برقراری روابطی مسالمتآمیز میان خود و اسرائیل با این کشورها در بلند مدت اثرات منفی را در روابط طرفین ایفا خواهد نمود. طرف غربی و صهیونیستی به وضوح بر نگرش منفی ملتهای فوق نسبت به دول خویش آگاهاند و میدانند، استقرار هر یک از جریانهای فوق (به دلیل مواضع ملتها) در راس دولت، موجب دگرگونی سیاستهایشان در برابر واشنگتن و به خصوص تلآویو خواهد شد، امری که موجب تقویت موضع فلسطینیها در برابر اسرائیل میگردد.
اسرائیل و ایالات متحده در پی آنند که در فرآیند استقرار دولتهای جدید، زمینۀ کاهش کدورت میان خود با آنها را فراهم نمایند، و در این راستا از تمامی ابزارهای موجود بهره میجویند. تلاش برای کنترل گروههای به اصطلاح افراطی نظیر حماس توسط دولی چون ترکیه، قطر و مصر زمان محمد مرسی و کشاندن آن به پای میز مذاکره، زمینهسازی برای روی کار آمدن جریانهای نزدیک به خود در لیبی و تونس، حفظ عناصر وابسته به رژیم پیشین در یمن و تداوم درگیریها در سوریه در این راستا ارزیابی میشوند. اسرائیل و آمریکا اثبات نمودهاند جهت حفظ منافع بنیادین خویش، پا بر روی شعارهایشان نیز خواهند گذارد. چشمپوشی از کودتا علیه دولت منتخب اسلامگرایان در مصر، باز گذاردن دست سعودیها در حمایت از جریانهای ضد دموکراتیک در عراق و سوریه و اعمال فشار بر دولت جدید قطر جهت دوری از اخوان المسلمین را میتوان در این زمینه بیان داشت. آنها حتی به دولتهای میانهروی اسلامگرا (با تمام کاستیهایشان) اکتفا نکرده و جهت رفع تردیدهایشان از مواضع آتی آنها، از تلاشها برای سرنگونی این دولتها در مصر و تونس حمایت کردهاند.
با وجود تمامی موارد فوق، آنچه قابل ذکر است آن است که استقرار هر جریانی در این کشورها ولو لیبرالها، به طور قطعی نزدیکی و سرسپردگی رژیمهای پیشین (نظیر بن علی و مبارک) به آمریکا و رژیم صهیونیستی را نخواهند داشت که این امر موجب تقویت مواضع گروههای فلسطینی خواهد شد.
جایگزینی تنشهای فرقهای به جای خطر اسرائیل
نگاهی به تاریخ معاصر خاورمیانه حاکی از آن است که طی دهههای اخیر عدم حل مسئلۀ فلسطین به مهمترین معضل منطقه و بلکه جهان تبدیل شده است. دلایل متعددی موجب عدم پیشرفت این مذاکرات شده که در بخش آتی بدان خواهیم پرداخت. استقرار اسرائیل در منطقه به دلیل ناهمخوانی فرهنگی و سیاسی آن با بافت موجود در خاورمیانه موجب ادغام نشدن این رژیم در سطح منطقه با گذشت بیش از شش دهه شده است. استراتژی صهیونیستها در طول سالیان اخیر بر آن بوده که ضمن ایجاد تنش میان برخی دول منطقه از میزان حساسیتها بر مسئلۀ فلسطین بکاهد و نگاهها را به سویی دیگر جلب نماید. ایجاد تنش فرقهای (جنگ شیعه- سنی) میان کشورهای منطقه با توجه به برخی پتانسیلهای موجود همواره یکی از راهکارهای کلیدی اسرائیل جهت تداوم خشونت در سطح منطقه بوده است.
وقوع بیداری اسلامی در منطقه و مخالفت برخی دولتهای محافظهکار با هرگونه دگرگونی در ساختارهای سیاسی کشورشان سبب گردید که زمینۀ ایجاد شکاف بیشتر میان کشورهای خاورمیانه صورت گرفته و بر طبل فرقهگرایی کوبیده شود، امری که با چراغ سبز ایالات متحده و رژیم صهیونیستی مواجه شده است. دولتهای مؤثر در این تنشها به جای بررسی ریشههای بحران در کشورشان به متهم نمودن سایر دول به دخالت در امور داخلیشان پرداختهاند. در زیر به شکلی گذرا به برخی از این تنشها میپردازیم:
الف) بحرین: خاندان آلخلیفه بیش از چهار دهه است که به حکمرانی در این جزیره پرداخته و نسبت به حقوق اکثریت شیعۀ این کشور بیتفاوت رفتار کرده است. اعتراضات و خواستههای مطرح شده در این کشور نه تنها از سوی دولت مورد پذیرش واقع نشده بلکه حکومت منامه آنان را وابسته به ایران قلمداد کرده و منکر هرگونه خواستۀ داخلی شده است. این امر از سوی سعودیها نیز بیان شده و ایران را به گسترش شیعیگری در حاشیۀ جنوبی خلیج فارس متهم نمودهاند.
ب) یمن: علیرغم کنارهگیری عبدالله صالح در یمن، این کشور اکنون نیز در بحران به سر برده و به مأمن امنی برای گروههای افراطی نظیر القاعده تبدیل شده است. علاوه بر گروههای تندرو، برخی جریانهای مردمی و قومی نظیر الحوثیها نیز به دنبال تحقق خواستههای حداقلی خویش گام بر میدارند. دولت صنعا و سعودی، ایران را عامل بحران در یمن قلمداد میکنند.
ج) سوریه: تحولات کنونی سوریه اکنون در مسیر خطرناکی گام برداشته که کاملاً مورد پسند رژیم تلآویو محسوب میشود. حوادث این کشور اکنون به گروههای غیر سوری نیز سرایت کرده و این کشور به مأمن امن گروههای افراطی سنی از بالکان، قفقاز تا غرب آسیا و شمال آفریقا تبدیل شده است و از سویی جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان و شیعیان عراق نیز متهم به حمایت از حکومت اسد شدهاند. به واقع بحران سوریه از حالت مقابلۀ دولت با گروههای افراطی به صورت مقابلۀ شیعه و سنی نمایش داده میشود.
د) لبنان: لبنان به عنوان همسایۀ سوریه همواره متأثر از تحولات این کشور بوده است. تنشهای اخیر در سوریه و مداخلۀ حزبالله و برخی گروههای سنی در این کشور موجب سرایت بحران به لبنان نیز شده است، امری که اکنون به نام تنش میان شیعیان در جنوب و اهل سنت در شمال قابل رویت است.
ه) عراق: سقوط صدام حسین موجب تغییر موازنۀ قدرت در منطقه به ضرر سعودیها گشت، امری که نارضایتی ریاض را در پی داشته و به مداخلۀ روزافزونش در عراق منجر شده است. اکنون عربستان و دول حاشیۀ خلیج فارس با حمایت ترکیه جهت آنچه مقابله با نفوذ ایران نامیده میشود در جهت تضعیف حکومت بغداد گام بر میدارند.
و) قطر: کشور جزیرهای قطر با اتکا به دلارهای نفتی خویش و چراغ سبز ایالات متحده اکنون به گسترش نفوذ خویش در منطقه پرداخته و به حمایت از جریانهای نزدیک به اخوان المسلمین میپردازد. خاندان آلثانی با در دست داشتن ابزارهای رسانهای چون الجزیره و حمایت از رهبران تندروی اسلامگرا نظیر شیخ یوسف القرضاوی، زمینۀ ایجاد تنشهای فرقهای را مهیا نموده است.
ز) شمال آفریقا: لیبی، الجزایر، تونس، مراکش، سودان، موریتانی، سومالی و… هر یک به عنوان عضوی از اتحادیۀ عرب در طول سالهای اخیر درگیر تنشهای داخلی بودهاند تا جایی که شاهد دگرگونیهای گسترده در آنها بودهایم. رشد جریانهای تندرو در این کشورها و عدم ثبات داخلی موجب توجه آنها به امور داخلی و عدم نگاه به مسئلۀ فلسطین به عنوان عضوی از اتحادیۀ عرب شده است.
ح) مصر: بیثباتی حاکم بر بزرگترین کشور عربی موجب جولان گروههای تکفیری و رشد قارچگونۀ آنها در سرزمین فراعنه شده است، امری که حمایت گستردۀ مالی سعودیها را پشت سر خویش احساس میکند. دستنشاندگان کنونی حاکم بر مصر بارها جمهوری اسلامی را متهم به دخالت در این کشور کردهاند. از سویی این کشور در ماههای اخیر آبستن درگیریهای فراگیری میان تندروهای اسلامی و مسیحیان قبطی بوده است. حاصل درگیریهای اخیر منجر به افزایش تنشها و به آتش کشیدن دهها کلیسا شده است.
ط) ایران، عربستان و ترکیه: دولتهای جمهوری اسلامی، عربستان سعودی و ترکیه هر یک در منطقه نمایانگر ایدهای خاص از نوعی حکومت بوده و بسان قدرتهای خاورمیانه محسوب میشوند. رژیم صهیونیستی و ایالات متحده به دنبال زمینهسازی هر چه بیشتر برای تقابل کشورهای فوق با یکدیگر جهت آنچه بسط افکارشان مینامند گام بر میدارند.
به طور کلی آنچه در این باره میتوان بیان داشت آنکه رخدادهای اخیر به گونهای پیش رفته که برخی رهبران تندروی سلفی، شیعیان را دشمنی به مراتب خطرناکتر نسبت به صهیونیستها معرفی کردهاند. در چنین فضایی عمدۀ توجه کشورهای اسلامی معطوف به درگیریهای درون جهان اسلام شده و از میزان نگاه به مسئلۀ حیاتی فلسطین کاسته شده است. گروههای فلسطینی نیز با برآورد فضای حاکم بر جهان اسلام، هر یک به لحاظ ایدئولوژیک به کشوری پیوسته و زمینۀ تفرقۀ دو چندان و عدم موضع واحد میان آنها فراهم شده است. مسئلۀ فلسطین در فضای کنونی از سوی برخی کشورهای منطقه صرفاً در راستای منافعشان تعبیر شده و به جای حرکت در مسیر خواست فلسطینیها در راستای کسب منافع خویش برای گروههای فلسطینی خط و نشان میکشند.
رویدادهای فوق به گونهای در خاورمیانه در حال تحقق است که ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا ضمن تلاش برای تضمین منافع حیاتی صهیونیستها در مجامع بینالمللی، به دنبال تأمین امنیت اسرائیل و برقراری روابط حسنه میان آن با دول منطقه بوده و همچنین در جهت حمایتهای بی حدّ و حصر خود از اسرائیل، در مذاکرات به اصطلاح صلح گام بر میدارند.
تلاش جهت آوردن حماس به میز مذاکره
ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا طی یک دهۀ اخیر تلاش نمودهاند ضمن ایجاد شکاف میان عناصر موجود در حلقۀ مقاومت (ایران، سوریه، حزبالله و حماس) از طرق مختلف به ارائۀ الگویی جدید از سبک حکومتداری بپردازند، سبکی که ضمن دموکراتیک بودن حاوی برخی رگههای اسلامی نیز باشد. از دیدگاه تئوریپردازان این طرح، با ارائۀ اسلامی میانهرو در سطح حکومتهایی چون ترکیه میتوان بدیلی مناسب برای مسلمانان جهت جایگزینی آن به جای حکومتهایی اسلامی چون جمهوری اسلامی و گروههای افراطی چون القاعده بنا نهاد. به باور آنها ارائۀ چنین الگویی ضمن کاهش برخی اقدامات خشونتآمیز از سوی مسلمانان افراطی و دعوت آنها به مشارکت در فرآیند دموکراتیکسازی، زمینۀ ایجاد اختلاف در میان جبهۀ مقاومت را نیز مهیا خواهد کرد.
تلاش دولت منتسب به حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان جهت نزدیکی به گروه حماس و ارائۀ مدلی جدید از سبک حکمرانی در این راستا تلقی میشود، امری که با پیروزی محمد المرسی و حمایتهای گستردۀ مالی و رسانهای قطریها موجب شکاف میان جبهۀ مقاومت و نزدیکی بیش از پیش حماس به کشورهای فوق شده است. به باور تحلیلگران منطقه، فاصلۀ میان حماس با سوریه و ایران زمینۀ وابستگی دو چندان این گروه را به ترکیه، قطر و مصر مهیا خواهد کرد. در این راستا، مقامات این کشورها در نهایت حماس را مجبور به آمدن بر سر میز مذاکره و گفتگو با طرف صهیونیستی خواهند کرد. اکنون و با گذشت قریب به دو سال از انقلابهای مردمی در سطح منطقه به وضوح میتوان مشاهده کرد که چگونه ایالات متحده و اسرائیل در تحقق این امر موفق بودهاند. جریان حماس اکنون با جدایی نسبی از ایران و سوریه به طرف مقابل پیوسته است. در چنین فضایی، سقوط محمد المرسی در مصر و تغییر رهبری قطر که موجب دگرگونی موضع این کشور در برابر حماس شده تا جایی که اولتیماتوم خروج رهبران این گروه از دوحه را دادهاند زمینه انزوا و تضعیف حماس را فراهم ساخته است.
تضعیف جبهۀ مقاومت و انزوای حماس موجب افزایش قدرت چانهزنی صهیونیستها و دست برتری جنبش سازشکار فتح در سرزمینهای فلسطینی شده است.
اما و اگرهای دور جدید مذاکرات سازش
فرآیند موسوم به صلح فلسطینی- صهیونیستی قدمتی بیش از دو دهه دارد. یاسر عرفات و تشکیلات تحت امرش در اوایل دهۀ نود و پس از چهار دهه مبارزه با اسرائیل، با توجه به موقعیت متزلزل وی در جهان عرب بر سر میز مذاکره با اسرائیل نشست. مذاکراتی که به نام اسلو نامیده شد و در پی ایجاد دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی بر اساس قطعنامههای شورای امنیت بنا نهاده شد و طرفین توافق نمودند با تشکیل جلساتی متعدد، زمینۀ فراهم نمودن این قطعنامهها را مهیا نمایند. اما اکنون و با گذشت بیش از دو دهه همچنان این مذاکرات ادامه یافته و موقعیت فلسطینیها بیش از پیش تضعیف شده و رژیم صهیونیستی با اتخاذ مواضعی چون شهرکسازیها بر قدرتش افزوده است. در متن زیر به شکلی اجمالی به علل عدم توافق طرفین در سالهای سپری شده پرداخته و در ادامه به مذاکرات اخیر و شانس موفقیت آن خواهیم پرداخت.
دست بالای اسرائیل در مذاکرات
رژیم صهیونیستی در شرایطی مبادرت به مذاکره با طرف فلسطینی کرد که فضای بینالمللی و منطقهای دست برتری را از آن این رژیم ساخته بود. فروپاشی شوروی و ایجاد فضایی تکقطبی به رهبری آمریکا (به عنوان حامی اسرائیل) موقعیت اعراب و به ویژه فلسطینیها را تضعیف نمود. عرفات در شرایطی پا به مذاکره نهاده بود که با حمله اسرائیل به لبنان در سال 1982 دیگر امکان حضور در اطراف سرزمینهای اشغالی را نداشته و به تونس مهاجرت کرده بود. برقراری معاهدۀ صلح میان مصر با اسرائیل و اشتباه استراتژیک عرفات در حمایت از حمله صدام به کویت موجب تضعیف دو چندان موقعیت وی نزد اعراب شده بود. کشورهای عربی همسایۀ اسرائیل نیز پس از سالها مبارزه با این رژیم اکنون تمرکز خود را معطوف به بازپسگیری سرزمینهای اشغالیشان از دست اسرائیل کرده بودند و این امر موجب کاهش میزان اهمیت مسئلۀ فلسطین نزد آنها شده بود.
اسرائیل با آگاهی از فضای موجود در پی تحمیل اهداف متعددش به فلسطینیها در سالیان اخیر عمل نموده و با دارا بودن دست برتر، تنها در مواقعی، آن هم به شکلی تاکتیکی، به فلسطینیها امتیاز داده است. مصونیت این رژیم در عرصۀ جهانی به واسطۀ حمایت غربیها، دست اسرائیل را در اتخاذ مواضعی خلاف موازین بینالمللی باز گذارده و مانعی کلیدی در ایجاد تفاهم میان دو طرف شده است.
معضلی به نام بیتالمقدس
موقعیت کنونی شهر بیتالمقدس به گونهایست که بخش قدیمی و شرقی آن در دست فلسطینیها و بخش غربی در دست صهیونیستهاست. علیرغم بینالمللی اعلام نمودن این شهر از سوی سازمان ملل، هر یک از طرفین بر اهمیت شهر نزد خویش به دلایل ژئوپلتیک و مذهبی افزوده و مدعیاند که این شهر پایتخت آتی دولتشان خواهد بود. صهیونیستها با اورشلیم نامیدن آن به بخش غربی اکتفا ننموده و به شهرکسازی در مناطق شرقی مبادرت ورزیدهاند که این امر به عمق تنش میان طرفین افزوده و امکان توافق را به حداقل رسانده است.
عدم بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967
بر اساس قطعنامههای 242 و 338 شورای امنیت پس از جنگهای سال 1967، 1973 و 1982 اسرائیل میبایست فوراً خاک اشغالشدۀ فلسطین و برخی کشورهای عربی را ترک نماید، این در حالی است که با گذشت 46 سال از 1967 واژۀ فوراً عملی نشده است.
اسرائیل ضمن عقب نکشیدن از مرزهای فلسطین، بازگشت خویش از سرزمینهای سایر کشورهای عربی را نیز منوط به پذیرش شرایطی از سوی آنها کرد. برقراری صلح با اسرائیل از سوی مصر و تعهدات اردن مبنی بر دائمی بودن صلح موجب خروج اسرائیل از خاک این کشورها شده است. با تمامی تحولات صورت پذیرفته، اسرائیل هم اکنون علاوه بر اشغال سرزمین فلسطینیها، همچنان بلندیهای جولان سوریه و مزارع شبعای لبنان را در تصرف خود دارد.
مخالفت با بازگشت آوارگان
اختلاف دیگر طرفین درگیر بر سر آوارگان است که بر اساس قطعنامۀ 194 شورای امنیت باید آوارگان فلسطینی برگردند و غرامت به آنها داده شود که اسرائیل از انجام آن خودداری میکند. هم اکنون میلیونها آوارۀ فلسطینی در سوریه، لبنان، اردن، مصر و دیگر کشورهای عربی در اردوگاهها زیست میکنند. رژیم صهیونیستی جهت حفظ ترکیب جمعیت در سرزمینهای اشغالی مانع از ورود آنها به سرزمین مادریشان شده است.
تداوم شهرکسازیها
رژیم صهیونیستی در طی سالیان متمادی پس از جنگ 1973 مبادرت به ساخت شهرکهای گسترده (بر خلاف قطعنامههای شورای امنیت) در مناطق اشغالی نوار غزه، کرانۀ باختری و بیتالمقدس کرده است. اسکان صدها هزار تن یهودی و ساخت دهها شهرک به گونهای صورت گرفته که عملاً امکان برچیدهشدن و شکلگیری کشور مستقلی به نام فلسطین را ناممکن ساخته است.
اسرائیل صرفاً به شهرکسازی در مناطق فلسطینی نپرداخته و با انضمام بلندیهای جولان سوریه به خاک خود تاکنون بالغ بر چهارصد هزار تن را در آنجا سکونت داده است.
عدم تطابق دیدگاه یکسان در میان هر یک از طرفین مناقشه
فضای حاکم بر مناطق فلسطینی گواه وجود دو دیدگاه در برابر چگونگی مقابله با زیادهخواهیهای صهیونیستهاست. از سویی جنبش فتح به رهبری ابومازن که در کرانۀ باختری مستقر است همچنان به تداوم گفتگوها با تلآویو امیدوار بوده و خواهان حل مسائل از طریق مذاکره و ایجاد دو کشور فلسطینی و اسرائیلی در کنار یکدیگر است، در همین حال طرف دیگر فلسطینی موسوم به گروههای جهادی ضمن ردّ مشروعیت اسرائیل، خواهان دستیابی به تمامی سرزمینهای اشغالی و نابودی اسرائیل است.
در اسرائیل نیز شاهد وجود دو دیدگاه متفاوت هستیم. در رژیم صهیونیستی احزاب عمدتاً چپگرا قائل به ایجاد کشوری فلسطینیاند (البته با کاستن بسیاری از حقوق این ملت)، اما یهودیان راستگرا و مذهبی ضمن تقبیح این رویکرد، فلسطین را ارض موعود خویش نامیده و بر حکمرانی بر تمامیت آن اصرار میورزند.
توافق یا تداوم بحران در مذاکرات پیش رو
اکنون و با گذشت بیش از سه سال از مذاکرات پیشین، طرفین توافق نمودهاند که با بررسی موانع پیش رو در جلساتی متعدد، فضا را برای تحقق اهداف خویش مهیا نمایند. طرف فلسطینی در شرایطی به پای میز مذاکره آمده که درسال 2010 به دلیل ادامۀ شهرکسازیها روند گفتگوها را متوقف ساخته و عنوان نموده بود شرط ادامۀ گفتگوها توقف شهرکسازیهاست. این در حالی است که اکنون با چشمپوشی بر ادامۀ ساخت این شهرکهای غیر قانونی، با موقعیتی به مراتب متزلزلتر به پای میز گفتگو آمده است. موضع ضعف رهبران فتح تا بدانجاست که دولت نتانیاهو چند روز پیش از آغاز گفتگوها از ایجاد شهرکهایی جدید آن هم در بیتالمقدس سخن رانده است.
به واقع تحلیل موقعیت کنونی طرف فلسطینی و صهیونیستی با توجه به تحولات داخلی و منطقهای پس از بیداری اسلامی حاکی از بدبینی مفرط به هرگونه توافقی است. علاوه بر موانع گفته شده در متن بالا (که هیچ یک تاکنون رفع نشدهاند)، تحولات صورت پذیرفته در سطح منطقه موجب بیثباتی در برخی کشورهای اثرگذار در مناقشه شده که لااقل دست برتری را ولو به شکلی موقت از آن تلآویو ساخته و بعید به نظر میرسد که طرف یهودی حاضر به اعطای امتیازی به فلسطینیها شود. طرف فلسطینی نیز به دلایل متعددی دیگر توان پرداخت هیچ امتیازی را به صهیونیستها نخواهد داشت. در بخش پایانی این نوشتار به موانع کنونی خواهیم پرداخت:
الف) غوطهور شدن مصر در بحران و تضعیف جریان اخوان المسلمین
تنش داخلی در مصر موجب تضعیف قدرت منطقهای این کشور شده و فضای نامساعدی را برای مداخلۀ این کشور در فرآیند صلح منطقه ایجاد کرده است. غوطهور شدن مصر در بحران از یک سو و سرنگونی دولت اسلامگرای مرسی از سوی دیگر، دست دولت تندروی نتانیاهو برای گفتگو از موضع بالا در برابر تشکیلات خودگردان را باز گذارده است.
سقوط دولت محمد المرسی، صرفاً ضربۀ مهلکی برای جریان اخوان المسلمین در مصر قلمداد نشده و پیامدهای آن دامنگیر جنبش حماس نیز شده است. جنبش حماس که اکنون فاصلۀ معناداری را با جمهوری اسلامی و سوریه گرفته شاهد سقوط حامی خود در قاهره و پا پسکشیدن قطر از تداوم حمایت از این جریان بود و شرایط کنونی را در منطقه برای خویش مناسب ترسیم نمیکند.
ب) موقعیت ضعیف ابومازن در کرانه باختری
بازگشت به روند گفتگوها اگرچه مورد انتقاد شدید گروههای جهادی در فلسطین شده است، اما پذیرش خفّتبار آن (آن هم با وجود ادامۀ شهرکسازیها) ناخرسندی دوچندانی را میان برخی رهبران فتح و ساکنین کرانۀ باختری ایجاد کرده است. عدم حمایت داخلی گسترده از شخص ابومازن، گفتگوی صهیونیستها از موضع قدرت با وی و چشمپوشی واشنگتن به عنوان ناظر فرآیند صلح بر تخلفهای اسرائیل نویددهندۀ شکستی دوباره برای تشکیلات خودگردان فلسطینی است.
ج) نتانیاهو تحت فشار افراطیون
در زمان شکلگیری دولت توسط نتانیاهو، به دلیل کافی نبودن اعضای پارلمان همسو با وی جهت تکمیل هیات دولت، وی ناگزیر به ایجاد دولتی ائتلافی با چندین گروه راستگرا و مذهبی مبادرت ورزید. جریانهای فوق به دلیل نقش مؤثرشان در شکلگیری هیات دولت، بارها به نخستوزیر هشدار دادهاند که اعطای هرگونه امتیاز به فلسطینیها یا توقف شهرکسازی موجب خروج آنها از دولت خواهد شد که زمینۀ سقوط آن را فراهم خواهد کرد.
راستگرایان افراطی با طرح موضوعاتی مانند عدم پذیرش این رژیم از سوی جنبش حماس، دست کشیدن جهادگرایان از مواضعشان را به عنوان بهانهای برای عدم مشارکت در حلّ موضوع فلسطین مطرح مینمایند.
د) جهان اسلام درگیر مسائل داخلی
موضوع فلسطین همواره به عنوان مسئلۀ کلیدی میان ملل و دول اسلامی تلقی شده است. شکلگیری نهادها و سازمانهای بینالمللی نظیر سازمان همکاری اسلامی و اتحادیۀ عرب نیز عمدتاً به دلیل حلّ معضل فلسطین بوده است. تحرکات اخیر در جهان عرب از جمله افزایش تنشهای داخلی در سوریه، لبنان و عراق و تقابل اهداف برخی قدرتهای منطقهای نظیر عربستان سعودی، ترکیه و جمهوری اسلامی با یکدیگر، باعث تضعیف بیش از پیش کشورهای اسلامی و ریشه دواندن اختلافات شده است. عوامل فوق موجب ارتقای موقعیت اسرائیل در حلّ بحران و آسودگی خاطر آن و تضعیف جایگاه طرف فلسطینی شده است.
نتیجهگیری
عدم توازن قدرت طرفین درگیر در مناقشۀ عربی- صهیونیستی در پای میز مذاکره و حمایت صریح قدرتهای بینالمللی از اسرائیل و چشمپوشی آنان بر تخطیهای این رژیم در کنار شکاف موجود در جهان اسلام در چگونگی حلّ معضل فلسطینیها، موجب سرخوردگی جریان سازش گردیده و آنها را به ناچار وادار به مذاکره پشت مذاکره برای هیچ کرده است. تحرکات صورت پذیرفته در منطقه در سالهای اخیر نیز از میزان توجه به مسئلۀ فلسطین کاسته و نگاهها را عمدتاً معطوف به داخل کرده است. به واقع تا زمان ایجاد توافق میان همۀ گروههای فلسطینی در چگونگی مقابله با اسرائیل و حمایتهای مالی، لجستیکی و بینالمللی بیدریغ اعراب و مسلمانان از این مردمان شاهد حلّ این مسئله نخواهیم بود، اگر چه این مذاکرات بیسرانجام همچنان ادامه خواهند داشت.
—————————————-
منابع:
1- بیداری اسلامی و آیندۀ روابط مصر و رژیم صهیونیستی، برگرفته از کتاب بیداری اسلامی و تحولات منطقه، امیرمحمد حاجییوسفی، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، فروردین 92.
2- بیداری اسلامی در مصر: منابع و موانع برآمدن سلفیها (از منظر جامعهشناسی سیاسی)، برگرفته از کتاب بیداری اسلامی و تحولات منطقه، سید محمدمهدی حسینیفائق، انتشارات دانشگاه امام صادق، فروردین 92.
3- ریشهیابی جنگهای اعراب و اسرائیل، ان دیل، ترجمۀ ارسطو آذری، فروردین 76، تهران انتشارات امیرکبیر.
4- کتابشناسی تفصیلی فلسطین، علیرضا سلطانشاهی، تهران، مرکز مطالعات فلسطین،1380.
5- Fallen Pillars: U.S Policy Towards Palestine and Israel Since 1945, Donald Neff, 1995, Institute For Palestine Studies.