حماس در سال ۱۹۸۷ میلادی توسط شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز رنتیسی و محمد طه در جریان انتفاضهی اول به عنوان شاخهی فلسطینی اخوانالمسلمین بنیانگذاری شد و تا کنون عملیاتهای انتحاری، حملات راکتی و تهاجمات نظامی پرشماری را علیه نظامیان و شهرکنشینان اسرائیل انجام داده است. آنها دامنهی فعالیتهای خود را به عملیاتهای نظامی محدود نکردهاند و با اجرای برنامههای اجتماعی متعدد، حضور پررنگی در زندگی مردم نوار غزه و کرانهی باختری داشتهاند. ساخت بیمارستانها، مراکز آموزشی و کتابخانهها به محبوبیت آنان نزد بخش مهمی از فلسطینیان منجر شده است.[1]
این گروه آزادیبخش فلسطینی که به جهت روحیهی مقاومت و مبارزه، از شخصیت کاریزماتیک وسیعی در میان فلسطینیان، اعراب و کشورهای اسلامی برخوردار شد، در چارچوب یک حزب فلسطینی در سال 2006 اکثریت کرسیهای پارلمان فلسطین را تصاحب و اسماعیل هنیه را به نخستوزیری دولت خودگردان انتخاب کرده است.
حماس از دوران تاسیس تا تبدیل شدن به یک وزنهی قدرت مهم در عرصهی تحولات فلسطین، همواره از رویکردی انقلابی و گرایشی ایرانی در سطح منطقه برخوردار بوده است. روابط خوب این جنبش با سوریه و لبنان (علیالخصوص حزبالله) در چارچوب ایدئولوژی اسلامی و استراتژی سیاست خارجی ایران قابل رصد است که طی دهههای متمادی ادامه پیدا کرده است. کمکهای مادی و معنوی ایران به این جنبش طی این سالها که نمود آن در جنگهای 21 روزه (دسامبر 2008 تا ژانویهی 2009) و 8 روزه (2012) متظاهر شده است، نقشی مهم و بیبدیل در رشد و تقویت این جنبش داشته است. لیکن تحولات جهان عرب که از 2011 شروع و تا کنون ادامه دارد باعث شده است جنبش حماس رویکرد جدیدی نسبت به تحولات منطقه اتخاذ کرده و نسبت به دولتهای همسو، دچار نوعی واگرایی شده است که در این نوشتار ضمن واکاوی دلایل این تحولات، تأثیر این رویکرد بر آیندهی این جنبش را به تجزیه و تحلیل میگذاریم.
ریشهیابی دلایل رویکرد جدید حماس در تغییر متحدین منطقهای
جنبشهای آزادیبخش، همچون هر پدیدهی اجتماعی دیگر، در گذر زمان و تحت تأثیر شرایط و مؤلفههایی، دچار تحول میشوند. این زمینهها گاه داخلی (در درون ساختار جنبش یا جامعهی پشتیبانِ آن) یا خارجی (تحت حمایت یا مطرود واقع شدن از محیط پیرامونی) یا ترکیبی از این دو است. زمینههای تغییر در ایستار و سیاست جنبشِ حماس نیز از این مقوله جدا نیست و در تبیین چراییِ این تغییر، باید مؤلفههای چندی را در نظر گرفت. یکی از سؤالات بسیار مهمی که اخیراً مطرح میشود، مسئلهی تغییر رویکرد منطقهای و فاصله گرفتن جنبش حماس از ایران و مقاومت است. مبنای این شبهه در مواضع اخیر حماس، مبنی بر بیطرف ماندن آنها در صورت وقوع جنگ بین ایران و اسرائیل یا حمایت حماس از شورشیان سوری، نزدیکی با قطر و ترکیه، همسویی با اخوان مصر، سازش با گروه فتح و … قابل استناد است. به هر روی، برخی از اساسیترین دلایل نشاندهندهی رویکرد جدید عبارتند از:
1) تحول فضایِ عربیِ ضدّحماس
پس از سرنگونیِ بنعلی در تونس، مبارک در مصر و آغاز تحولات در سایر کشورهای عربی، فضای سابق و مخالف حماس که حاکم بر نگرش رژیمهای عربی بود متحول شد. حتی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، که دگرگونیهای فراگیری به خود ندیدند، تحت تأثیر فضای نوین منطقهای و به ویژه قدرت گرفتن اسلامگرایانِ اخوانی در مصر، تونس و گستردگی تحولات سوریه با محوریتِ اخوانالمسلمینِ این کشور، رویکرد خود در قبال حماس را تغییر دادند و به تدریج به سوی پذیرشِ سهم این جنبش در مسئلهی فلسطین حرکت کردند. پیشگامان این تحول در خاورمیانه قطر و ترکیه بودند، اما محوریتِ آن در دست مصرِ اخوانالمسلمین به شمار میرفت. در این معنی جنبش و رهبریِ مطرودِ حماس، که در جهان عرب به جز دمشق هیچ یک از پایتختهای عربی به آنها روی خوش نشان نمیداد، اکنون با وقوع تحولات جهان عرب، مورد حمایتِ کشورهای عربی قرار میگیرد و در نتیجه لزوماً نیازمند حمایت دمشق نیست. این تحول البته به تنهایی گویای چرایی تغییر رویکرد حماس به دمشق نیست و در این زمینه باید به نقش اخوانالمسلمین نیز توجه کرد.
جنبش حماس با توجه به این فضا و هیجانزدگی، از منافع احتمالی ناشی از همکاری کثرت دوستان آینده و تا حدّ زیادی خیالی، عطای دوستان استراتژیک خود را به لقایشان بخشید. در واقع بیداری اسلامی و شعارهای پر رنگ اسلامی و فلسطینی، رنگ و لعاب زیبایی بر تحولات منطقه پاشیده بود که حماس تا حدّ زیادی متأثر از جوزدگی در منطقه، با اشتباهات اساسی دست به اتخاذ رویکردی متفاوت با گذشته و تا حدودی طایفهای زد.
2) اعلامیهی دوحه و سازش فلسطینی
شاید مهمترین تحول در نگرش و سیاست حماس در دورهی نوین، توافق دوحه باشد که به صدور اعلامیهی دوحه انجامید. حماس و فتح که تاکنون میانجیگریهای متعدد و متنوعی را در راستای تحقق مصالحه تجربه کردهاند این بار تحت تأثیر تحولات منطقهای و تبعات داخلی آن بر سپهر سیاسی فلسطین، مصالحه را پذیرفتند. اهمیت این اعلامیه در پذیرش شرایط فتح از سوی حماس نهفته است. تا پیش از توافق دوحه، یکی از موانع اصلیِ پیشبرد مصالحه، فقدان توافق بر سر نخستوزیر آینده بود. در این توافق، حماس از این پست - هر چند موقتاً - به سود محمود عباس گذشت. لذا پس از تحولات جهان عرب در اثر بیداری اسلامی، حماس با اشتباهی استراتژیک عملاً از عقائد و ایدئولوژی انقلابی خود در مواجهه با رژیم اسرائیل کوتاه آمده و بر مواضع سازشکارانهی فتح مهر تأئید زده است. این رویکرد نسبت به استراتژی مقاومت منطقهای و سیاست خارجی ایران، زاویهدار بوده و از دلایل اساسی رویکرد جدید این جنبش و واگرایی از متحدین سابق خود میباشد.
3) گذار از متّحدِ سوریِ ناتوان
سوریه از جمله حامیان اصلیِ حماس در دو دههی گذشته، به ویژه پس از انتخابات 2006 فلسطین بوده است. این کشور پایگاه رهبری حماس در خارج بود و تاکنون، حمایتهای گستردهای از این جنبش در برابر حکومت خودگردان و جریانهای طرفدار مشی مسالمتجو در برابر اسرائیل به عمل آورده است. با این حال، پس از آغاز بحران فراگیر در سوریه، حماس به تدریج به سوی مخالفت با نظام اسد و طرفداری از مطالبات معترضان حرکت کرد. در کنار عوامل متعدد، این امر از واقعیتِ اثرپذیریِ حماس از اخوانالمسلمین مصر و نیز رهبری اعتراضات سوریه توسط اخوانالمسلمین این کشور ناشی میشود. به همین دلیل، اسماعیل هنیّه، پس از ماهها سکوت، سرانجام در مسجد الأزهر، از معترضان سوری اعلام حمایت کرد. این موضع بعدها به نحو گستردهتر و شدیدتری از سوی رهبریِ حماس مطرح شد.
دلیل دیگر صفبندی و همراهیِ اولیهی حماس با سوریه توان این کشور در حمایت از این جنبش و پشتیبانیِ مالی، تسلیحاتی و سیاسی از آن بود. لذا سوریهی بحرانی با دشواریهای گستردهای در سطوح مختلف روبهرو شد و در نتیجه از توان حمایتیِ آن به شدت کاسته شد و حتی خود به کشوری نیازمند کمک برای فائق آمدن بر بحران داخلی تبدیل شد. کاهش توان حمایتیِ دمشق از حماس را باید در کنار این واقعیت دید که کشورهای عربی به تدریج، منابعِ مالیِ جایگزینی را مطرح ساختند که از عهدهی سوریهی امروز برنمیآید. این کمکها اغلب مشروط به همراهیِ سیاسی در سطح منطقهای نیز بوده است. نمونهی این کمکها را در دیدار امیر قطر از غزه شاهد بودیم. گذشته از کاهش توان حمایتیِ دمشق، در تحولات داخلیِ فلسطین نیز حماس از یک سو به سانِ گذشته، مطرود کشورهای عربی و به تبعِ آن حکومت خودگردان نیست و از سوی دیگر، سطح رقابتهای فتح و حماس تنزل یافته است. این دو واقعیت، نیاز حماس به حمایت سوریه در بُعدِ داخلی را نیز کاهش داده است.[2]
4) پیروزی اخوانالمسلمین در مصر و تونس و نقش آن در بحران سوریه
در بحران سوریه، از یک سو اخوانالمسلمین مصر و تونس و سایر کشورهای عربی جانب مخالفانِ نظام اسد را گرفتند و از سوی دیگر، اخوانالمسلمین سوریه در محوریتِ تحولات این کشور قرار گرفتهاند. این مسئله برای جنبشی چون حماس، که خود زیرمجموعهی اخوانالمسلمین مصر به شمار میرود و همچنان با مرشد عام آن بیعت میکند، راهی برای بیطرفی باقی نمیگذارد. به همین دلیل با تحول تدریجیِ رویکرد مصر، موضع حماس در قبال سوریه نیز متحول شد و از انتقادات نرم نخست به حملهی تبلیغاتی و صفبندی با دشمنان سوریه کشیده شد. به عبارتی، موضع حماس در قبال سوریه همگام با رویکرد اخوانالمسلمین مصر و در پیِ آن متحول شده است.
رابطهی دیرینِ دو جنبش و تبعیتِ ایدئولوژیکِ حماس از اخوانالمسلمین، پس از سرنگونیِ مبارک و قدرتگیریِ اخوانالمسلمین در مصر، وارد مرحلهی تازهای شد. حرکت اخوان به سوی قدرت نه تنها در مصر، بلکه در سایر کشورهای عربی نیز جریان داشته و دارد. مقبولیت داخلی اخوانالمسلمین، که در انتخابات پارلمانیِ تونس، مغرب و مصر تجلی یافت، با پذیرش بینالمللی و نوعی به رسمیت شناختن جنبش اخوان همراه بوده؛ امری که اثرگذاری فرامرزی اخوان را بیش از پیش افزایش داده است. قدرتگیری اخوانالمسلمین در نتیجهی خیزشهای مردمیِ منطقه، تحولی در نگرش حماس به قدرت و نحوهی دسترسی به آن و نوع رابطهای که مقاومت میتواند با سیاست رسمی برقرار کند به وجود آورده است. افزون بر این، این امر بر نگاه حماس به مصر مؤثر بوده است. به تعبیر غسان شربل، سردبیر الحیات، حماس امروز نه میتواند و نه رغبتی به این دارد که با مصر محمد مرسی به همان صورتی رفتار کند که با مصر حسنی مبارک رفتار میکرد.[3]
البته کودتای اخیر در مصر و برخورد خشونتبار ارتش با اخوان در مصر، اعتراضات مردمی علیه اخوان تونس و پیروزیهای میدانی ارتش سوریه باعث شده است تا توان اخوان المسلمین در منطقه تحلیل رود و رویکردهای کشورهای مختلف متغیر گشته و به همین نسبت، حماس نیز متأثر و تا حدودی نگاه به عقب داشته باشد.
رویکرد جدید حماس و تأثیر بر مسئلهی فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی
حماس در چارچوب تحولات جدید منطقه تا حدّ زیادی به بازبینی مشی و سیاست خود در قبال اسرائیل پرداخته است. این بازبینی به بحث سود و زیان استفاده از خشونت علیه اسرائیل بیش از پیش دامن زده و نشانههایی از وداع با حملات تروریستی و مسلحانه علیه اسرائیل و قبول موجودیت این کشور در مرزهای ۱۹۶۷ را در درون این سازمان تقویت کرده است.[4]
جنبش حماس پس از پیروزی در انتخابات سال 85 و در دست گرفتن دولت مردمی و قانونی غزه و همچنین تجربهی جنگ 22 روزه، نگاه خود را به مقاومت تغییر داد. این نگاه، در برگیرندهی ملاحظاتی برای تثبیت حکومت حماس در نوار غزه بوده است که از جملهی آنها میتوان به مذاکره با فتح و کشورهای غربی اشاره نمود. پس از بیداری اسلامی در منطقه و سقوط نظام سابق مصر، جنبشهای فتح و حماس در تاریخ 18/2/90 سند آشتی ملی را امضا نمودند. ورود حماس به آشتی با فتح، تبعاتی در بر داشته است که یکی از آنها، پذیرش مقاومت مسالمتآمیز از سوی «خالد مشعل» رئیس دفتر سیاسی حماس بوده است. از طرف دیگر، عملکرد حماس در مقابل حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه و سکوت موشکی گردانهای قسام (شاخهی نظامی جنبش حماس) تردیدها را در مورد آیندهی مقاومتی این جنبش افزایش داد.[5]
لذا سازش فلسطینی حماس- فتح تا حدود زیادی نشاندهندهی این واقعیت است که حماس از آرمانها و مبارزات خود تا حدّ زیاد زاویه پیدا نموده و بیشتر به دنبال تثبیت پایههای قدرت خود میباشد که آن را در هماهنگی با سران کشورهای عربی و گروههای سازشکار طلب مینماید. امری که به خاطر آن، فتح در نگاه فلسطینیان مطرود شده است و حماس نیز تازه این راه را آغاز کرده است.
تغییر رویکرد و آیندهی حماس
عامل تعيينكنندهی آيندهی جنبش مقاومت اسلامي (حماس)، چگونگي نگاه آن به سه موضوع مقاومت، آشتي ملي و سوريه است. پايبندي حماس به پروژهی مقاومت و ايستادگي در برابر حملات و جنايتهاي رژيم صهيونيستي، قطعاً تضمينكنندهی روابط اين جنبش با متحدین منطقهای و رویکردهای موفق سابق میباشد. جنبش حماس بايد توجه داشته باشد كه حمايتهاي متحدین استراتژیک آن با هدف آزادي سرزمين فلسطين از اشغالگري است و دلارهاي قطر، عربستان، اردن و ديگر كشورهاي مورد حمايت رژيم صهيونيستي و آمريكا نميتواند پايان يهوديسازي و اشغالگري را تضمين كند، چرا كه اين امر در گذشته نيز توسط جنبش فتح تجربه شده است.
آشتي ملي نيز بايد به مانند ديگر مسائل فلسطين بر پايهی مقاومت و آزادسازي فلسطين باشد. محمود عباس زماني به سوي جنبش حماس آمد كه بينتيجه بودن مذاكرات سازش، وي را در تنگنا قرار داد. از طرف ديگر، شكست در سازمان ملل، تشكيلات خودگردان را وادار به تبعيت از اجماع گروههاي فلسطيني نمود. پس جنبش فتح در آشتي ملي به دنبال مقاومت نخواهد بود. لذا اگر جنبش حماس همچنان به دنبال مشروعیت داخلی و مقبولیت منطقهای است، نبايد ميانجيگري عناصر سازشكار را در حلّ مسئلهی فلسطين بپذيرد.
در مورد سوريه نيز، حماس دچار اشتباه شده است. حماس به دنبال گسترش روابط خود با جهان خارج است و در اين مسير، احتمال اشتباه نيز وجود دارد. حماس نيز بايد به گذشتهی خود مراجعه كند و حمايتهاي ملت و نظام سوريه از مقاومت را از ياد نبرد. نكتهی پاياني آنكه، جدا شدن حماس از پيكرهی مقاومت و تبديل آن به يك جنبش فتح ديگر، هرگز به نفع فلسطين و محور مقاومت نخواهد بود. تا زماني كه حماس در خط مبارزه با رژيم اشغالگر قرار دارد و وارد مذاكرهی رسمي با اين رژيم نشده است، قابل احترام و حمايت است. دستاوردهاي حماس در صحنههاي مقاومت همچون جنگ 22 روزه و معاملهی تبادل اسراء، پيروزيهايي است كه از ذهن جمهوري اسلامي ايران بيرون نخواهد رفت و موجب ادامهی حمايتهاي ايران از اين جنبش را تا زمان پايبندي به مقاومت خواهد شد.[6]
در مجموع به نظر میرسد که فضای مهندسیشدهی جدید در مناسبات میان غرب و برخی نیروهای اسلامگرا که در پی بیداری اسلامی در خاورمیانه به قدرت رسیدهاند و نزدیکی و تأثیر ملموس این نیروها بر حماس، به علاوهی دوری این سازمان از قطبهای مقاومت منطقه همچون ایران و حزبالله، روی آوردنش به کشورهای مرتجع عربی و شناوربودن وضعیت خاورمیانه، همه و همه از عواملی هستند که آیندهی جنبش حماس را در هالهای از ابهام گذاشته است. چنانچه بروز انشعابهایی جدید در درون حماس و ادامهی پایبندی جناحی از آن به مشی و رویکردهای سابق، نشاندهندهی تهدیدی است که آیندهی این جنبش را به خطر میاندازد. کودتای ارتش مصر و سقوط اخوانالمسلمین در این کشور، تحولات تونس، آغاز روند سازش فتح با اسرائیل، حصر دوبارهی غزه توسط مصر و تخریب تونلهای گذرگاه رفح در کنار پیروزیهای میدانی ارتش سوریه تا حدّ زیادی آیندهی حماس را تحت تأثیر قرار میدهد؛ آیندهای که به نظر میرسد در آن، حماس، ضمن پشیمانی از روند فعلی، به سمت بازگشت به گذشتهی خود گام بر میدارد. وضعیتی که طیّ چند هفتهی اخیر اتفاق افتاده است نشاندهندهی این وضعیت است. زوایهدار شدن طیف ابوزهری با مشعل نسبت به رابطه با ایران و دیدارهای چندگانه در سفارت ایران در لبنان و درخواست برای ادامهی کمکهای مالی و معنوی در این راستا تلقی میشوند.
بنابراین به نظر میرسد حماس، این فرزند عزیز مبازات ملت فلسطین دچار اشتباهات فاحش و استراتژیکی شده است؛ امری که کدورت ایران و متحدین منطقهای ما را در پی داشته است. لیکن نباید حماس و آیندهی آن را به حال خود رها کرد و تا جایی که امکان دارد میبایست زمینهی بازگشت حماس به جمع محور مقاومت را فراهم آورد. و نتیجتاً آیندهی حماس بستگی به شیوهی برخورد ایران و نوع رویکرد این جنبش دارد که البته امیدهای زیادی در این رابطه وجود دارد.
[1] ویکیپدیا
[2] برهان
[3] غسان شربل (2012)، من مرشد إلی مرشد، الحیات، 19 نوامبر.
[4] بیبیسی فارسی