با پردازش در حوزه تعاریف ارائه شده راجع به سبک زندگی که مبحثی است میان رشتهای به ویژه در حوزه علوم انسانی درخواهیم یافت که تکیه تعاریف بر مصرف اعم از کالاهای فرهنگی، پوشاک،مسکن و… است و این که غالب تعاریف نشان از یک سری ارزش های فردی و اجتماعی دارد. به تعبیری دیگر میتوان دو نگاه به سبک زندگی داشت؛ اگر سبک زندگی را لایه رویین و ظاهر یک اجتماع بدانیم، لایه پنهان آن ایدئولوژی حاکم بر آن میباشد و اگر سبک زندگی را به معنای شمول ارزش ها و نگرش ها نیز بدانیم فی نفسه امری مستقل و معتبر در نظر گرفته میشود. با دقت نظر در تعاریف آمده از سوی جامعه شناسان مطرح غربی که این مبحث را بیشتر در حوزه رفتار اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهند میتوان دریافت که سبک زندگی را در اختیار قدرت انتخاب فرد میدانند، بدین معنا که انتخاب شخص «من» ارجح است. هدف برجسته نمودن «من» است. مهم ترین اثرآن در اجتماع همان «فردگرایی » است. فردگرایی که از مهم ترین عناصر فلسفی دنیای حاضر است و از بطن محوریت اومانیسم پدید آمده است. هسته مرکزی این مفهوم را میتوان مفاهیم انسان گرائی (اومانیسم و هیومنیسم)، قدسیت زدایی و تقدس زدائی ماده گرا (ماتریالیسم)، تکنیک زدگی افراطی، غیب ستیزی و شریعت ستیزی و وحی ستیزی و متن گریزی دانست.
از سویی، زمانی که قدرت انتخاب مطرح میشود به طور مسلم حوزه قدرت انتخاب نیز مطرح میشود. طراحی حوزه قدرت انتخاب و برجسته نمودن تشخص “من ” از سوی حاکمان اجتماعی در حقیقت مهندسی چارچوب یک جامعه نیز میتواند محسوب شود. لذا هرچند از سوی حاکمان این چارچوب محدود خواهد بود اما برای فرد حاضر در اجتماع به معنای آن است که چگونه باید زندگی کرد و چگونه باید رفتار کرد و… تا بدانجا که فرد درون یک جامعه قادر به انتخاب چه نوع نگرشی در زندگی باشد را نیز شامل میشود.
اما آنچه که از این رهگذر بر جامعه غربی رفته است محل تامل است. چرا که بیان مولفه های حاکم بر زندگی غربی منوط به شناخت ایدئولوژیهای حاکم بر نظاممند نمودن شیوههای رفتاری و ارزشهای اجتماعی اینان است و از سویی دیگر نیز شاهد نتایج چنین مولفههایی و ایدئولوژیهایی میباشیم. مختصر اینکه، «سقوط فرهنگی غرب را باید در عناصر فرهنگی آن جستجو کرد. چیزی که اریک فروم نیز بدان رسیده است و سقوط فرهنگی غرب را، بخصوص در علوم انسانی، این گونه بیان می کند:
انسان تنها موجودی است که همنوعان خود را بدون دلیل بیولوژیکی میکشد.
روانشناسی مدرن تاحد بسیاری روح مرده است؛ چون به انسان زنده کامل نظر ندارد و به سادگی او را قطعه قطعه میکند.
انسان را می توان در اجتماع امروز ابزاری دانست که هنوز برای آن ماشینی وجود ندارد. در این اجتماع، انسان کامل خود را به عنوان یک کالای فعال میبیند.
در اجتماع امروز، انسان به یک صفر تبدیل شده یا قطعهای از یک ماشین است و تا وقتی که یک اجتماع سود و تولیدات را به عنوان هدف عالی و نتیجه همه تلاشهای انسان می بیند نمیتوان جز این پیش بینی دیگری داشت. من گمان می کنم که نظام اجتماعی موجود جوانه متلاشی کردن را در خود دارد.»[1]
بنابراین میتوان گفت «سبک زندگی» در اندیشه غربی و جامعه اسلامی تنها یک لفظ مشترک معنوی است. چرا که سبک زندگی از دیدگاه غربی بر یک سری مفاهیم عمدتا فردی تکیه دارد که محدود در بهداشت، اجتماعات، غذاخوردن و… میباشد. و به طور خلاصه در نوع مصرف(به معنای اعم آن) محدود میشود. و تمام شئون زندگی شخص بر محور تشخص فرد است. در حالی که رهبر معظم انقلاب با پردازش مصداقی مفهوم سبک زندگی، برای آن مفهومی با گستره جمعی و اجتماعی قائل شدند که نمیتوان نقش دین و ایدئولوژی را نسبت به چنین مبحثی نادیده انگاشت. چندان که ایشان رفتار اجتماعی و سبک زندگی را تبع تفسیر از زندگی میدانند.
با توجه به آنچه گفته شد سوال در اینجاست که اکنون ثمرات عینی جامعه غربی چیست؟ پاسخ بدین سوال معیارهای خاص خود را میطلبد. به عبارتی با چه معیاری باید بدین سوال پاسخ گفت محل تامل است چرا که نوع جهانبینی و نگرش به غایت زندگی در جامعه غربی متفاوت است. اما به نظر نگارنده آنچه که واضح است فطرت بشری بالذاته میل به کمال دارد (مجموعة ويژگيها و خصوصيات سرشتي نوع انسان كه به صورت بالقوه در او وجود دارند. اين استعدادها و تواناييهاي سرشتي كه فصل مميز انسان از ديگر موجوداتاند، استعدادهايي همچون حقيقتجويي و خلاقيت را در برميگيرند.) و اگر در زندگی مسیری برای خویش برمیگزیند تلاشی است برای رسیدن به مرتبهای بهتر در زندگی و شاید در نهایت به احساس رضایتمندی از حیات خویش. به یک تفسیر بسیاری از گمراهیهای بشری را بتوان در این قالب توجیه کرد که ریشه در جهل و عدم نگرش صحیح و راستین به زندگی است. و انسان است كه از فطرت منحرف ميشود. وقتي رفتاري را انجام ميدهد كه با فطرتش مخالف است، رفتهرفته از فطرتش منحرف ميشود ومسخ ميشود. در چنين صورتي فطرت از بين نرفته؛ بلكه فراموش شده و فعليت نيافته است. از این راستاست که میتوان ادعا کرد تمدن غرب با ارائه و حاکم نمودن مکتب اومانیسم و تقدس زدایی از دین و زمینی نمودن تمام امور قدسی، سبک زندگی بشر را در بستر انسان مداری صرف خلاصه کند تا که چنین بشری از زندگی و مفاهیم دینی فاصله بگیرد. مدیریت چنین انسانی و جامعهای منوط به داشتن زنجیرهای از مصرف به اشکال مختلف آن است. چه بسا بر این اساس در بررسی سبک «زندگی»، توجه به برخی رفتارها و مصارف مورد توجه باشد یا حتی در اولویت قرار گیرد که در دیدگاه اسلامی توجه به آنها اصلاً بیمورد به نظر برسد و آنها را اصولاً جزء سبک زندگی نمیداند. به تبع این وضعیت، برنامهریزی در خصوص اصلاح وضعیت سبک زندگی نیز کاملاً متفاوت خواهد بود و بنابراین خروج از چنین دایرهای به معنای خروج از چارچوب و قوانین اجتماعی میباشد.
اما آن چه که سوال اصلی نگارنده سطور است توجه جدی به این مطلب است که با مد نظر قرار دادن اینکه جامعه غربی چارچوب جامعهای را بنا نهاده است که مبتنی بر جهانبینی خاص خودشان است و سعی بر مدیریت جامعه دارند. و از سویی دیگر نیز سخن بر اشتباه و بی سرانجام بودن چنین نگرش غربی به زندگی بسیار رفته است؛ جامعه کنونی ملت ایران که از لحاظ جهان بینی و نگرش به زندگی برآمده از تفکرات الهی و به ویژه شیعی است، اما از سویی دیگر در بطن جامعه با مظاهر فراوانی از تمدن غربی زندگی میکند که شاید بسیاری از چنین مظاهری که اخلاقیات و رفتار فردی و گروهی ما را نیز شکل میدهد با جهان بینی و بنمایه های تفکری زیستن- با اندک تاملی- چندان مقاربت نداشته باشد.
و سوال در اینجاست که چنین تعارضی به کجا خواهد انجامید؟ شاید بخشی از پاسخ به این سوال را در مطرح شدن سبک زندگی اسلامی به واسطه بیان آن توسط رهبر معظم انقلاب بتوان دریافت. سبک زندگی اسلامی که از دیدگاه ایشان بسیار فراتر از مصرف تمدن غربی است و مولفههای همچون هویت، ارزش ها، معماری شهری و خانگی، نظام آموزش، دین داری فردی و اجتماعی، نظام اقتصادی فردی و خانواده و … را در بر گرفته است.
[1] – محمدتقی جعفری، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، شرکت انشتارات علمی و فرهنگی، تهران،1373، ص 112 و113