مجری: بسم الله الرحمن الرحیم، خدمت آقای عمادی و تمامی دوستان عزیز سلام و خیر مقدم دارم. مطابق سلسلهجلساتی که اندیشکده راهبردی تبیین برگزار میکند، امروز به مسئله بحرین، انقلاب این کشور و شرایط کنونی و آینده آن میپردازیم. بهعنوان سؤال اول و برای شروع بحث، جناب آقای عمادی! لطفا توضیح مختصری از جریانشناسی گروههای حاضر در بحرین و وزن و رویکرد آنها ارائه بفرمایید.
عمادی: بسم الله الرحمن الرحیم. در خصوص انقلاب بحرین و سؤالی که فرمودید، اجازه دهید که یک تبارشناسی را از آل خلیفه بیان کنم و سپس به جریانشناسی گروههای مختلف فعال در بحرین بپردازم. واقعیت امر این است که همانطور که در جاهای مختلف خواندهاید، آل خلیفه یک گروه غیر بومی در بحرین هستند. بهعبارتی حکام موذی بحرین کسانی هستند که اصالت بحرینی ندارند بلکه اصالتا عربستانی هستند. اواخر قرن 17م بود که به دلیل اختلافاتی که در بیابانهای نجد به وجود آمده بود به همراه کسانی که امروز در کویت و قطر (آل صباح و آل ثانی) نیز ساکن هستند و حکومت را در اختیار دارند از آنجا خارج شدند.
اگر اشتباه نکنم، آل صباح و آل خلیفه با یکدیگر فامیل هستند و پسرعموی هم میباشند. اساسا کشور کویت را نیز آل خلیفه و آل صباح در سال 1708م تشکیل دادند. بعد از اینکه آنها کشور کویت را تشکیل دادند، از آنجا به سمت بحرین حرکت کردند. اولین بار آنها در سال 1700م وارد بحرین شدند، اما حکومت در بحرین را در سال 1783م در اختیار گرفتند و الآن حدود 235-234 سال است که در بحرین قدرت را در اختیار دارند. نکته مهمی که در ادامه به آن مفصلا خواهم پرداخت، نقش انگلیس است. خاندان آل خلیفه همانند سایر خاندانهایی که در کشورهای عربی امروزی حکومت دارند، در قدرت خود به حکومت بریتانیا وابسته هستند. تا سال 1971م، 6 قرارداد مهم امنیتی مهم میان بریتانیا و آل خلیفه امضا شد و این گفته گزاف نیست که همانطور که ساختار فعلی غرب آسیا محصول سیاستهای انگلستان است، آل خلیفه نیز از جمله حکومتهایی است که وجود آن نتیجه سیاستهای انگلستان است. شاید بحث اعتراضهای مردمی در برخی از کشورهای عربی مشابه خیلی مسبوق به سابقه نباشد، اما بحث اعتراضات مردمی در بحرین سابقهدار است. از سال 1971م که بحرین به استقلال رسید، اعتراضات مردمی بارها و بارها برگزار شده است. حتی قبل از آن نیز این اعتراضات برگزار شده است. یکی از دلایل این امر، به سیاستهایی برمیگردد که انگلستان در بحرین داشته و اعمال کرده است و همچنان نیز برخی از سیاستهای مهمی را نیز که امروز آل خلیفه در بحرین دارد، پیگیری میکند (مانند اعطای تابعیت) ریشه انگلیسی دارد. این سیاست، سیاستی است که انگلستان در دهه 1950م برای ایرانیزدایی در بحرین اتخاذ کرده است، به این دلیل که جمعیت شیعیان بحرین در آن زمان اکثریت بودند و 85% را در بر میگرفتند، در حالی که آل خلیفه هم غیربومی بود و هم در اقلیت اهل سنت قرار میگرفت.
بنابر این دو دلیل، فشارهای زیادی به آل خلیفه وارد میآمد و راهبردی که بریتانیا برای حل این مشکل در پیش گرفته بود، این بود که سیاست ایرانیزدایی را در پیش بگیرد، زیرا بخش بسیاری از جمعیت بحرین را ایرانیها تشکیل میدهند. در سال 1970م، بحرین استان چهاردهم ایران بوده است و الآن نیز در بحرین، حدود 100 هزار نفر زندگی میکنند که اصالت ایرانی دارند و ایرانیتبار هستند و بعد از استقلال بحرین، تابعیت این کشور را گرفته و در این کشور حضور داشتهاند. لذا بخشی از سیاستهای امروزی حکومت بحرین، به سیاستهای انگلستان برمیگردد و ریشه در سیاستهای این کشور دارد. از سال 1783م که قدرت آل خلیفه در بحرین آغاز میشود تا به امروز، جمعا 10 حاکم از آل خلیفه در بحرین حکومت کردهاند.
مؤسس حکومت آل خلیفه، شیخ خلیفه بوده است که البته به قدرت نرسید و شیخ احمد بعد از او قدرت را در دست گرفت و بعد از شیخ از احمد نیز کلا 9 حاکم در بحرین به قدرت رسیدهاند. از سال 1961م نیز تا الآن این کشور 2 حاکم داشته است؛ یکی شیخ عیسی و دیگری شیخ حمد بن عیسی. شیخ عیسی که پدر حاکم فعلی آل خلیفه باشد از سال 1961م تا سال 1999م بر بحرین حکمرانی کرده است و پس از مرگ وی، حمد بین عیسی از سال 1999م تا الآن قدرت را در اختیار داشته است. این امر نشان میدهد که حکومت بحرین یک حکومت خانوادگی است. حکومتهای خانوادگی یکسری ویژگیهایی دارند که در میان این ویژگیها، فقط به این بسنده میکنم که چنین سبک حکومتی یکسری اعتراضات را به دنبال خواهد آورد. امروزه نیز در بحرین به تبع بسیاری از کشورها، بهخصوص آنهایی که در شمال آفریقا حضور دارند، یکسری اعتراضها از فوریه سال 2011م آغاز شده است. بنده قبل از اینکه به بحث گونهشناسی بپردازم، اجازه دهید که به این نکته نیز اشاره کنم که اعتراضها در بحرین که به انقلاب مروارید نیز معروف شده است (به این خاطر که از میدان لؤلؤ آغاز شده است) در سه مرحله پیگیری شده است که هر سه مرحله نیز در طی یک ماه اتفاق افتاده است و مرحله سوم کماکان ادامه یافته است. مرحله اول انقلاب بحرین از 14 فوریه آغاز شده است. مرحله دوم چند روز بعد از مرحله اول آغاز شد که طی آن اعضای الوفاق از پارلمان بحرین استعفا میدهند و پارلمان به نوعی از مشروعیت میافتاد.
در اولین روز مرحله اول، نیروهای آل خلیفه 2 نفر را به شهادت رساندند و 12 روز بعد، آقای شیخ حمد یکسری اصلاحات انجام میدهد، 4 وزیر را برکنار میکند، برخی از زندانیان سیاسی را آزاد میکند و یکسری آزادیهای دیگر را تصویب میکند. با این حال این اقدامات فایدهای به دنبال نداشتند چون تا آن موقع، انقلاب بحرین چند شهید برجا گذاشته بود. بنابراین، این اعتراضات کماکان ادامه پیدا میکند و نهایتا با استعفای 18 نفر از نمایندگان وابسته به جنبش الوفاق، این اعتراضات ادامه و شدت پیدا میکند و بدین ترتیب مشروعیت آل خلیفه در منطقه زیر سؤال میرود. مرحله سوم انقلاب بحرین با لشکرکشی عربستان سعودی به این کشور آغاز میشود. عربستان در 14 مارس؛ درست یک ماه بعد از شروع این انقلاب به بحرین لشکرکشی انجام داد. نکته حائز اهمیت در اینجا این است که اگرچه لشکرکشی عربستان به بحرین اگرچه در قالب نیروهای سپر جزیره انجام شد، اما اتفاق مهم که افتاد این بود که این، از جمله معدود دفعاتی است که عربستان سعودی راهبرد امنیتی خود را تغییر داد و بهجای رویه سابق این کشور که نیروهای اجیرشده و مزدور را به جنگ میفرستاد، این بار در بحرین نیروهای بومی عربستان را به جنگ فرستاد. این نشان از تغییر راهبردهای امنیتی ریاض دارد و نشان میدهد که تا چه اندازه بحرین برای عربستان حائز اهمیت است.
به واقع در میان تمام کشورهایی که عربستان در آنها نفوذ دارد، هیچ کشوری جای بحرین را نمیگیرد. بحرین به دلایل بسیار متعددی برای عربستان سعودی حائز اهمیت است. در خصوص پاسخ سؤال شما، باید گفت که میتوان 3 دسته بازیگر معترض و مخالف را در بحرین برشمرد. یک دسته، جریان جوانان معترض 14 فوریه هستند که نام آنها متناسب با زمان آغاز این قیام در بحرین انتخاب شده است و بر این اساس بنده نام آنها را انتخاب کردهام. نکته مهمی که در مورد این گروه وجود دارد این است که حکومت آل خلیفه تلاش بسیاری میکند تا اعتراضات را بهصورت فرقه ای نشان دهد؛ یعنی بگوید که اهل سنت و سکولارها معترض نیستند و تنها شیعیان هستند که به حکومت آل خلیفه معترضاند. اما در دل این جریان، شیعیان، سکولارها و اهل سنت حضور دارند؛ یعنی شکلگیری این جریان بهصورت فرقهای نیست. خواستهای نیز که این جریان مطرح میکنند، این است که حکومت بحرین باید تغییر پیدا کند. دسته دوم شامل ائتلاف ششگانه است که به رهبری جریانات الوفاق شکل میگیرد که در ادامه در خصوص این جریان و اهمیت آن بنده مطالبی را بیان خواهم کرد. ائتلاف الوفاق دربرگیرنده 6 حزب و گروه سیاسی بحرین میشوند که رهبری آن را حزب الوفاق بر عهده دارد. جمعیت عمل اسلامی بحرین نیز به لحاظ ماهیتی با الوفاق یکی نیست و با یکدیگر تفاوت دارند. این جمعیت به جریان آیت الله شیرازی وابسته است، ولی در ائتلاف با گروه الوفاق فعالیت میکند. 4 گروه دیگر نیز زیرمجموعه این ائتلاف 6گانه هستند.
تفاوت عمدهای که این گروه با گروه دیگری که پیش از این به شما تحت نام جنبش 14 فوریه معرفی کردم که این این ائتلاف 6گانه در ابتدا خواستار تغییر حکومت نبودند، بلکه خواستار انجام اصلاحات بودند و رویکرد معتدلی را نسبت به حکومت بحرین داشتند. اشتباهی که حکومت بحرین آن موقع مرتکب شد و الآن نیز دارد به این اشتباه ادامه میدهد این است که این ائتلاف 6گانه را از خود رانده است و بیشترین سرکوبها را نیز درخصوص این ائتلاف 6گانه انجام داده است. مصداق کنونی این امر، صدور حکم 9 سال زندان برای دبیر کل جمعیت الوفاق؛ یعنی شیخ علی سلمان است.
این در حالی است که این ائتلاف، از ابتدا خواهان از بین رفتن و تغییر حکومت آل خلیفه نبودهاند، بلکه خواهان انجام اصلاحات، تشکیل دولت مردمی، تشکیل پارلمان واقعی و… بودهاند. اما در ادامه با گذشت زمان، شدت خشونت آل خلیفه ادامه پیدا میکند و شرایط به گونهای رقم میخورد که نتوان تصور کرد که این حکومت اقدام به اصلاح ساختار خود کند. لذا رویکرد این ائتلاف 6گانه نیز تغییر پیدا میکند و این ائتلاف نیز به سمت ساقط شدن حکومت آل خلیفه گرایش دارند، زیرا در این خصوص هزینه پرداخت کردهاند. آنها تا زمانی که متحمل هزینه نشده بودند، خواهان انجام یکسری اصلاحات بودند که البته به نظر بنده خواستهای معقول و منطقی بوده است، اما اکنون آنها بیش از اینکه خواهان انجام اصلاحات باشند، خواستار برکناری حکومت آل خلیفه از قدرت هستند. گروه سومی که در گونهشناسی اعتراضات در بحرین میتوان به آن اشاره کرد، ائتلاف سهگانه «برای جمهوری» است که شامل جنبش حق، جریان وفا و جنبش آزادگان میشود. نکته مهم این است که رهبران این جنبش کسانی هستند که در سال 2006م از الوفاق جدا شدهاند، اما نکته مهمتر این است که این جریان برخلاف الوفاق به هیچ عنوان خواهان اصلاحات نیستند و همانند ائتلاف 14 فوریه خواستار برکناری حکومت آل خلیفه هستند و اعتقاد دارند که حکومت آل خلیفه، یک حکومت پادشاهی است و اساسا حکومت خانوادگی در دهه دوم قرن بیستویکم معنا ندارد. لذا اعتقاد دارند که این حکومتها باید از بین بروند، کمااینکه در تونس حکومت بنعلی از بین رفت، در مصر مبارک و در لیبی قذافی.
آنها خواستار یک چنین تغییراتی در حکومت بحرین هستند و با اصلاحات مخالف هستند. آنها برای تغییر حکومت مبارزه میکنند. بخشی از رهبران این جنبش بارها بازداشت شدهاند و خیلی از رهبران این جنبش پیش از این در تبعید به سر میبردند و با شروع قیام مردمی به بحرین برگشتند و اکنون نیز دارند فعالیتهای خود علیه حکومت آل خلیفه را پی میگیرند. به طور کلی در گونهشناسی گروهها و جنبشهای مردمی در بحرین، این سه گروه فعلا مطرح هستند و آل خلیفه نیز رویکردهای خاص خود در قبال این گروهها و به طور کلی قیام مردم بحرین اتخاذ کرده است.
حضار: فرق جنبش 14 فوریه با ائتلاف سهگانهای که فرمودید چیست؟ هر دوی این دو جریان به دنبال اسقاط نظام حکومتی بحرین هستند! آیا تفاوت این دو در اسلامی و سکولار بودن است؟!
عمادی: در هر دو این جریانات سکولار وجود دارد اما نکته مهم این است که این دو جریان تاکنون با یکدیگر ائتلاف نکردهاند. جریان 14 فوریه عمدتا نیروهای جوانی هستند که رهبران قدیمی را نمیپذیرند. حتی در دل الوفاق نیز اختلافاتی وجود دارد و جوانترها رویکرد قدیمیها را نمیپذیرند. تفاوت ائتلاف 14 فوریه با ائتلاف سه گانه نیز عمدتا در همین است. جریان 14 فوریه، جوانانی را در بر میگیرد که عمدتا ماهیت فکری ضد غربی دارند و خواهان استقلال خود بحرین هستند. با این وجود ائتلاف آنها با ائتلاف سهگانه به لحاظ حرکتی و سیاسی خیلی همخوانی ندارد.
حضار: برای اینکه بحث جریانشناسی خاتمه پیدا کند، بنده یک سؤال میپرسم. نسبت این سه ائتلافی که فرمودید با شیخ عیسی قاسم به چه شکل است؟ بهعبارتی نفوذ دستورات ایشان در جریانات سیاسی معترض بحرینی به چه میزان است؟
عمادی: شیخ عیسی قاسم رهبر معنوی انقلاب بحرین است و وابسته به هیچ یک از این گروهها نیست؛ اگرچه نزدیکی بیشتری میان شیخ عیسی قاسم و الوفاق وجود دارد، اما گروههای دیگر ینز با شیخ عیسی قاسم ارتباط دارند و میتوان گفت که شیخ عیسی قاسم به نوعی فراگروهی است و اعتراضهایی که همچنان از 31 خرداد به این طرف به واسطه حکم صادره علیه شیخ عیسی قاسم در جریان است، شامل همه گروهها میشود. لذا شیخ عیسی قاسم یک شخصیت فراجناحی و فراگروهی در بحرین است. البته میتوان گفت که ایشان ارتباط بیشتری با الوفاق دارد و تعامل بیشتری میان این دو برقرار است، زیر در الوفاق روحانیون بیشتری حضور دارند. بهطورکلی شیخ عیسی قاسم رهبر معنوی انقلاب مردمی بحرین محسوب میشود.
حضار: وزن هر یک از این جناحها به لحاظ هوادارانی که دارند، چگونه است؟
عمادی: اگر قرار باشد که بخواهیم وزن آنها را بسنجیم باید بگویم که ائتلاف ششگانه هم به دلیل اینکه دربرگیرنده 6 گروه هستند و هم به دلیل اینکه جمعیت بیشتری از مردم بحرین عضو الوفاق هستند وزن بیشتری دارد. حدود سال 2007-2006م بود که حدود 65000 نفر عضو جمعیت الوفاق بودند و خود الوفاقیها اعلام میکردند که ما میتوانیم نیمی از جمعیت بحرین را زیر نظر داشته باشیم، زیراکه به لحاظ فکری با ما همخونی دارند. بنابراین با توجه به اینکه ائتلاف 6گانه، شش گروه را در برمیگیرد و هم از این نظر اینکه الوفاق بزرگترین جمعیت معارض و مخالف در بحرین محسوب میشود، وزن این ائتلاف از سایر گروهها بیشتر است.
مجری: در ادامه میخواهیم که روی بحث الوفاق متمرکز شویم و اینکه شیخ عیسی سلمان با داشتن تجربه رفراندوم سال 2001م و فشارهایی که رژیم بحرین در خصوص بحث تبعید و… به ایشان وارد آورده است، در انتخاباتهای سال 2006 و 2010م این کشور شرکت میکند و تا کنون نیز رویکرد مسالمتآمیز خود را ادامه داده است و معتقد است که در چارچوب قانونی که رژیم بحرین دارد باید حرکت کرد. به نظر شما چرا ایشان اینگونه عمل میکنند؟
عمادی: الوفاق گروه و جمعیتی است که در سال 2001م تأسیس شده است. در سال 2001م که الوفاق تأسیس میشود، بحرین در حال یک پوستهاندازی خیلی مهم است که البته این پوستهاندازی کماکان پایان نیافته است. حاکم فعلی بحرین، در سال 1990م به قدرت رسید. وی در سال 2000م یکسری اصلاحاتی را انجام میدهد که این امر دلایل متعددی داشت. یکی از مهمترین دلایل آن این است که میخواهد وزن خود را در مقابل نخستوزیری که از سال 1970م روی کار است؛ یعنی شیخ خلیفه بن سلمان بالا ببرد. لذا وی سعی میکند که با انجام یکسری اصلاحات از خود یک چهره محبوب نشان دهد. مثلا در سال 2001-2000م وی اقدام به تصویب منشور ملی میکند. وی در جریان این اصلاحات، آزادیهایی را اعطا میکند که نتیجه این آزادیها، تأسیس الوفاق است. در سال 2002م کاری که حمد بن عیسی انجام میدهد این است که در سالگرد منشور ملی، ناگهان قانون اساسی را رونمایی میکند که مطابق آن همه بندهای منشور ملی از بین میبرد. مطابق این قانون اساسی، وی لقب خود را از امیر به پادشاه و دولت بحرین را از امیرنشین بحرین به پادشاهی بحرین تغییر میدهد.
اتفاقا این حرکت منجر به وقوع اعتراضات خیلی گستردهای در بحرین میشود. الوفاق از جمله گروههایی بود که به این امر اعتراض کرد. به خاطر همین الوفاق در انتخابات سال 2002م شرکت نمیکند و آن را تحریم میکند. در انتخابات سال 2006م نیز اگرچه این جمعیت در انتخابات شرکت میکند، اما شرکت این جریان در انتخابات بسیار محدود بود و به نوعی میتوان گفت که آن انتخابات نیز از سوی الوفاق تحریم شده بود. با این حال الوفاق در سال 2010م در انتخابات شرکت میکند. به نظر بنده کاری که الوفاق انجام داد، کاری عقلانی بود و نشان میدهد که این جنبش به لحاظ ماهیت، یک جنبش مسالمتآمیز است و جنبشی است که اهداف و روشهای خود را از روشهای صلحآمیز پیگیری میکند؛ برخلاف آنچه که حکومت آل خلیفه از آن دم میزند و آل خلیفه را به خشونت متهم میکند. جمعیت الوفاق در سال 2010م در انتخابات شرکت میکند و اتفاقا 18 نفر از نمایندگان الوفاق موفق رای میآورند. بدینترتیب 45% از مجلس نمایندگان 40 نفره بحرین در اختیار الوفاق قرار میگیرد. اتفاقی که در ادامه رخ میدهد این است که در سال 2011م زمانی که اعتراضات شروع میشود و حکومت آل خلیفه رویکرد خشنی را اتخاذ میکند، این 18 نفر استعفا میدهند و مجلس را از مشروعیت میاندازند.
جمعیت الوفاق چندان مطابق میل و خواسته و در جهت مشروعیت بخشی به حکومت بحرین عمل نکرده است. این جمعیت بیش از اینکه بخواهد از طریق مشارکت در انتخابات به این حکومت مشروعیت ببخشد، بیشتر به دنبال این بوده است که تغییر در حکومت را از طریق مشارکت در قدرت پیگیری کند. یک زمان است که شما میپذیرید که در حکومت مشارکت کنید تا تغییرات را از درون آن پیگیری کنید، زیرا که امیدی نیست که تغییرات خارج از این حکومت اتفاق بیفتد. نکتهای که عرض میکنم بسیار تأسف برانگیز است. بنده بهعنوان یک تحلیلگری روابط بینالملل امیدی به این ندارم که انقلاب بحرین بتواند به پیروزی دست پیدا کند. دلایلی برای این موضوع وجود دارد. به نظر من چنین نگرشهایی در الوفاق و شیخ علی سلمان نیز وجود دارد. لذا الوفاق سعی میکند که با مشارکت در قدرت و وارد آن شدن، تغییرات را پیش ببرد و مانع از تشریفاتی شدن مجلس گردد که این موارد حسنهایی را در خود دارد. به هر حال اکنون به نظر نمیرسد که جمعیت الوفاق و شیخ عیسی قاسم به فکر اصلاحات باشند. اگر باشند نیز خیلی به صورت جدی امیدی به اصلاحات ندارند و اگر اصلاحات نیز قرار باشد که مطابق با میل آنها پیش برود، اصلاحاتی خواهد بود که با سال 2011م متفاوت است.
بهعبارتی چیزی که از سوی آنها اکنون دارد مطرح میشود چیزی شبیه به انقلاب است تا اصلاحات. تشکیل پارلمان واقعی، تشکیل دولت واقعی، برکناری شیخ خلیفه بن سلمان، روی کار آمدن شاهزاده و…. اینها اصلاحات کمی نیست که دارد از سوی الوفاق مطرح میشود. البته الوفاق تلاش میکند که با رویکردهای مسالمتآمیز این موارد را پیگیری کند که این رویکردها تاکنون پاسخگو نبوده است. الآن نیز جمعیت عمل اسلامی، یک فراخوانی را مطرح کرد، مبنی براینکه یک شورای هماهنگی باید تشکیل شود. این بدان معناست که همه گروههای مخالف در یک گروه قرار بگیرند تا بتوانند اهداف خود را راحتتر پیش ببرند و الوفاق نیز باید همینکار را انجام دهد؛ یعنی از مرحله اصلاحات عبور کرده و به مرحله اسقاط نظام نزدیک شود.
حضار: اینکه صحبت از انقلاب میشود بدین معناست که ساختار باید کلا تغییر کند. از طرفی انقلاب به معنی داشتن یک رویکرد خشن و مسلحانه نیست و البته نمیتوان تصور کرد که اقدام انقلابی خشن و مسلحانه در بحرین پاسخگو باشد. زمانی که جریان الوفاق رویکرد اصلاح را در پی بگیرد، نتیجهای بهتر از نتیجه کنونی به دست نمیآید. زیرا در رویکرد اصلاح، یک جریان در همان کادری بازی میکند که دولت برای آن در نظر گرفته است. اتفاقا الوفاق میتوانست از همان سال 2000م با یک رویکرد مسالمتآمیز به دنبال تغییر ساختار نظام باشد و نه اصلاح ساختار. در انقلاب مصر، جنبش مردمی که منجر به سقوط مبارک شد، یک رویکرد خشن نداشت، اما رویکرد آن تغییر نظام بود و باعث شد که مشروعیت از نظام سیاسی مصر گرفته شود. به نظر بنده ما باید این چارچوب را ابتدا در نظر بگیریم و سپس قضاوت کنیم که آیا حرکت الوفاق درست است یا خیر.
عمادی: بنده خیلی خوشبین نیستم به اینکه حرکت مردم بحرین در راستای انقلاب پاسخگو باشد. در خصوص فرق بحرین و مصر؛ مصر چند میلیون نفر جمعیت دارد و بحرین چند میلیون نفر؟! ما در خیلی از جاها جمعیت را فرصت و در خیلی جاهای دیگر جمعیت را تهدید میدانیم. جمعیت اگر با چالشهایی مانند معیشت، اقتصاد و… مواجه شود، یک تهدید است، اما در خیلی از جاها زمانی که میزان مشارکت و… قرار است که مطرح شود، جمعیت یک فرصت است. در مصر، جمعیت بالای این کشور برای حسنی مبارک یک تهدید بود و وزن اعتراضات را افزایش میداد. این در حالی است که شما چنین چیزی را در بحرین نمیبینید.
این یکی از مهمترین فاکتورها در بحرین است که به نظر میرسد که جنبشهای مردمی برای انجام انقلاب در بحرین پاسخگو نیست. بحرین 2/1 میلیون نفر جمعیت دارد که از این جمعیت دست کم 600 هزار نفر اصلا بومی این کشور نیستند. یکی از ویژگیهای انقلاب خشونت است. حال ما شاید تغییر ساختار را به مثابه انقلاب بگیریم و تعریف جدید برای انقلاب در نظر بگیریم. این در حالی است که ساختار در بحرین به این سادگیها تغییر پیدا نخواهد کرد. الوفاق نیز به این جمعبندی رسیده است، زیرا جمعیتی که باید در مقابل آل خلیفه اعتراض کند، شمار چندانی ندارد. شما اگر اعتراضات بحرین را ملاحظه کرده باشید، شاید یک یا دو بار اتفاق افتاده است که میزان جمعیتی که دارد اعتراض میکند زیاد است. به خاطر همین است که آل خلیفه میتواند اعتراضات را مدیریت کند. در حال حاضر مدتهاست که انقلاب بحرین شهید نداده است.
یکی دلیل عمده این است که میزان جمعیتی که اعتراض میکند، کم است. البته این به معنای قوی بودن حکومت آل خلیفه نیست، بلکه به معنای این است که این حکومت پشتیبانهای قوی دارد. عربستان سعودی تمام عزم خود را به کار گرفته است که حکومت آل خلیفه را سرپا نگه دارد و تاکنون نیز موفق بوده است. ایالات متحده آمریکا نیز از آل خلیفه حمایت میکند و انگلیس نیز با بازگشت خود به منطقه نشان داده است که به آل خلیفه وفادار است و دارد از آن حمایت میکند. از این رو به نظر بنده، روش جمعیت الوفاق بهتر از روش گروههای دیگری است که خواهان اسقاط نظام هستند. اسقاط نظام در بحرین به این سادگیها امکانپذیر نیست زیرا همه جمعیت نمیآیند تا معترض شوند. از آن 600 هزار نفری که جمعیت بحرین باشند همه شیعه نیستند. شیعیان نیز کم هستند. اهل سنتی که قرار باشد بیایند و اعتراض کنند، حکومت آل خلیفه طی این سالها به همراه رسانههای عربی به این اهل سنت خوراک فکری دادهاند که اگر شیعیان به قدرت برسند علیه اهل سنت چه اقداماتی انجام خواهند داد و اهل سنت را حذف خواهند کرد. آنها عراق را مثال میزنند. در عراق برای سالیان متمادی اهل سنت به قدرت رسیدند، اما امروز شیعیان به قدرت رسیدهاند و اکنون این رسانهها میگویند که اهل سنت اکنون در عراق چه وضعیتی دارند. اینگونه خوراکهای فکری که رسانهها به مردم بحرین دادهاند، سبب شده است که از میزان جمعیتی که اعتراض میکنند کاسته شود. این یک واقعیت تلخ است. اما آنچه که بهعنوان یک نکته مثبت مد نظر است، این است که گروههای سیاسی همچنان فعال هستند و اعتراضات سیاسی کماکان برگزار میشود؛ اگرچه شدت کمتری دارند. با توجه به این شرایط است که میگویم رویکرد گروههایی مانند الوفاق بیشتر جواب میدهد. در اینجا لازم میدانم که مثالی را برای شما مطرح کنم. حکومت آل خلیفه برای مقابله با انقلاب مردم بحرین، 2 نوع راهبرد را در پیش گرفته است؛ یعنی 2 نوع راهبرد در رهبری حکومت آل خلیفه وجود داشت. یک راهبرد به رهبری نخستوزیر؛ شیخ خلیفه بن سلمان و راهبرد دیگر نیز به رهبری شاهزاده سلمان. شیخ خلیفه بن سلمان که نخست وزیر است خواستار برخورد خشن با مردم هستند. عربستان سعودی نیز از همین راهبرد حمایت میکرده است. در مقابل شاهزاده سلمان خواستار برخورد سیاسی بوده است و عنوان کرده است که باید به خواسته معترضان توجه کرد، مثلا کمیسیون بینالمللی تحقیق به تشکیل شده است. حکومت آل خلیفه اشتباه کرده است که به نتایجی که این کمیسیون ارائه کرده است، توجهی نکرده است. اگر به نتایج این کمیسیون توجه میکرد، واقعیت امر این است که یکی از بهترین کمیسیونهای تحقیقی است که طی این سالها تشکیل شده است، زیرا که یک کمیسیون بینالمللی و نه یک کمیسیون تشریفاتی بوده است.
نتایجی که این کمیسیون مطرح کرده است، کاملا واقعی بوده است. طرف مقابل ایران را متهم به دخالت در امور بحرین میکرد، اما آقای رئیس کمیسیون عنوان میکرد که ما سندی مبنی بر دخالت ایران در بحرین پیدا نکردیم. ایشان برای به دست آوردن این نتایج با بیش از 5000 نفر مصاحبه و گفتگو کرد. اگر به این تحقیق توجه میشد، تفکر آقای شاهزاده سلمان مورد توجه قرار میگرفت یا بحث گفتگوهای ملی ادامه مییافت. اگر به این نتایج توجه کافی صورت میگرفت، شاید تا به امروز اعتراضات مردم متوقف شده بود، و از طرفی خواسته گروه های سیاسی مختلف تأمین میشد و چه بسا خود حکومت نیز میتوانست با اصلاحاتی که انجام میدهد مشروعیت خود را افزایش دهد. اما حکومت بحرین این کار را انجام نداد و به نوعی مرتکب اشتباه شد. آن رویکرد که برگرفته از تفکر آل سعود و وهابیت است و معتقد به این است که دموکراسی معنا ندارد و باید سرکوب صورت بگیرد، توسط آل خلیفه اتخاذ شده است و این رویکرد کماکان توسط رژیم آل خلیفه در حال پیگیری است. در مقابل گروههای سیاسی به اعتراضات خود ادامه میدهند و برخلاف سالهای ابتدایی که خواستار اصلاحات بودند، اکنون خواستار اسقاط نظام هستند، البته توانمندی آن را ندارند؛ اولا به این دلیل که میزان اعتراضات به گونهای نیست که به حکومت بحرین اعمال فشار کند. زمانی که تلویزیون ما اعتراضات مردم بحرین را نشان میدهد، شما کم بودن جمعیت مشارکتکننده در اعتراضات را به عینه شاهد هستید. زمانی یک حرکت میتواند موفق باشد که شمار جمعیت معترض چشمگیر باشد و دیده شود. ثانیا حتی اگر اکثریت مردم بحرین نیز خواهان اسقاط نظام این کشور باشند، یکسری اتفاقات در منطقه افتاده است و مردم شاهد آن هستند. مردم با خود میگویند که اجازه دهید که وضع کشور به مرور اصلاح شود اما ما به وضع سوریه و عراق دچار نشویم. اتفاقا بنده فکر میکنم که از جمله برندگان اتفاقات کنونی در غرب آسیا بهویژه عراق، سوریه، یمن و… حکومت بحرین بوده است. امروز تمدید حکم شیخ سلمان از 4 سال به 9 سال افزایش مییابد، از شیخ عیسی قاسم سلب تابعیت میشود اما شما خود نگاه کنید که رسانه ملی ما تا چه اندازه این تحولات را پوشش میدهد. تحولات یمن و سوریه بیشتر پررنگ میشود یا بحرین. رسانه ملی ما خیلی گذرا از مسائل بحرین عبور میکند، زیرا که در اولویت ایران قرار ندارد اما یمن، سوریه، عراق و… در رسانه ملی ما پررنگ میشود که البته این کار باید هم انجام شود. آل خلیفه از این شرایط به نفع خود استفاده کرده است و یکی از دلایلی که خشونت آل خلیفه افزایش پیدا کرده است، به این خاطر است که به این جمعبندی رسیده است که افکار عمومی به سمت یمن، سوریه، عراق و…. تمایل دارد و لذا خیلی راحتتر اهداف خود را پیگیری میکند. اینکه گروههای معترض بحرینی به سمت اسقاط نظام حرکت نمیکنند، به نظر بنده یک حرکت عقلانی است، زیرا آنها وزن و توانایی لازم را برای این کار ندارند.
در کشورهایی که حکومت آنها دچار تغییر شده است، کدامیک جمعیتی برابر 2/1 میلیون نفر داشتهاند. اتفاقا این جمعیت اندک گرچه ضعف است، اما از نظر امنیتی یک امتیاز نیز محسوب میشود، چون سبب میشود که ما در این کشورها کمتر شاهد انقلاب باشیم. شما مصر را نگاه کنید. این کشور بیش از 90 میلیون نفر جمعیت دارد. همچنین تونس در حدود 10 میلیون نفر و لیبی نیز حدود 7 میلیون نفر جمعیت دارد. در هیچ کدام از این کشورها جمعیت 1 میلیون نفر نیست و نصف جمعیت نیز نیروهای اجیرشده نیستند. حتی اگر اعتراضات در بحرین گسترش پیدا کنند، نیروهای اجیرشدهای که در مقابل این مردم معترض قرار خواهند گرفت از نظر جمعیت بیشتر خواهند بود. یک دلیل اعطای تابعیت از سوی آل خلیفه به خارجیها نیز همین بوده است؛ بهعبارتی اگر این اتفاق نمیافتاد، اکثریتی که شیعیان این کشور داشتند، پایههای حکومت آل خلیفه را سست میکرد. انگلیس هیچ گاه کاری را بیفکر انجام نمیدهد، بلکه با همین هدف انجام داده است و این نتیجه سیاست انگلستان است که آل خلیفه به لحاظ داخلی و حتی به لحاظ بینالمللی چندان تحت فشار نیست.
حضار: ترکیب جمعیتی فعلی بحرین را میشود بیشتر توضیح دهید. شما فرمودید که قبل از استقلال بحرین 85% از جمعیت این کشور شیعه بودند که درصدی از این جمعیت را نیز ایرانیتبارها تشکیل میدادند. در حال حاضر ترکیب این جمعیت به چه شکل است، چند درصد از مردم شیعه و چند درصد سنی هستند. همچنین چند درصد از مردم این کشور، بومی همین کشور هستند، چند درصد ایرانی تبار هستند و چند درصد نیز از افرادی هستند که تابعیت بحرینی به آنها داده شده است و خود بومی سایر مناطق هستند.
عمادی: انجام تفکیک آن هم با این جزئیات کار بسیار سختی است. زیرا هیچ سرشماری در این کشور انجام نمیشود. در حال حاضر دست کم 65% از جمعیت بحرین شیعه هستند. حدود 30-25% نیز سنی هستند. 2-1% از جمعیت این کشور کسانی هستند که شیعه یا سنی نیستند. از طرفی دست کم نیمی از 2/1 میلیون نفر جمعیت این کشور، بحرینی نیستند.
حضار: یعنی میفرمایید که حکومت بحرین راضی به این شده است که به افرادی که شیعه هستند اما بحرینی نیستند، تابعیت این کشور را بدهد؟!
عمادی: خیر! کسانی که تابعیت این کشور را گرفتهاند، همگی اهل سنت هستند!
حضار: این که میفرمایید از نظر ریاضی درست نیست.
عمادی: منظور بنده این بود که از 2/1 میلیون نفر جمعیت بحرین، حدود 600 هزار نفر بحرینی هستند که از این تعداد، 65% شیعه و مابقی عمدتا سنی هستند.
حضار: 600 هزار نفر دیگر چطور؟!
عمادی: 600 هزار نفر دیگری که به آنها تابعیت داده شده است، اهل سنت هستند.
حضار: با این حساب میتوان گفت که در مجموع 60-55% از جمعیت این کشور را اهل سنت تشکیل میدهند!
عمادی: بله! البته افراد مهاجر را چندان نمیتوان بحرینی به حساب آورد.
حضار: آیا این اختیار را دارند که در انتخابات رأی دهند.
عمادی: اینکه آیا این افراد قادر به رأی دادن هستند یا خیر، مسئلهای است که در خصوص آن شک و شبهه وجود دارد. با این حال باید عرض کنم که بعد از اسقلال بحرین، روند اعطای تابعیت بسیار افزایش پیدا کرده است.
حضار: یعنی در این حد که بتواند 50% از جمعیت این کشور را تحت پوشش قرار دهد؟! بنده فکر میکنم که نهایتا از کل جمعیت بحرین، جمعیت شیعه از 85% به عددی در حدود 65% رسیده باشد.
عمادی: امیدوارم که در خصوص این آمار دچار اشتباه نشده باشم، اما در هر صورت این آماری که شما به آن اشاره کردید، بحثی است که ذهن فرد را مشغول میکند. در هر صورت یک نکته واقعی این است که نیمی از جمعیتی بحرینی، بحرینی نیستند.
حضار: بنابراین برای جمعبندی ما باید جمعیت بحرین را در سه دسته خلاصه کنیم. یکی بحرینیالاصلها، دیگری افرادی که تابعیت بحرینی دارند، اما بحرینیالاصل نیستند و سوم افرادی که به عنوان کارگر و… ساکن بحرین هستند.
عمادی: کلا آل خلیفه جمعیت بحرین را به چهار دسته تقسیم کرده است. یکم خاندان آل خلیفه است که حدود 4000 نفر هستند. دوم شیعیان، سوم اهل سنت و چهارم کارگران مهاجر.
حضار: آیا این کارگران تابعیت دارند یا خیر!؟
عمادی: فکر میکنم که تابعیت داشته باشند.
حضار: اگر تابعیت داشته باشند، باعث میشود که آنها را در نسبت جمعیتی سنیها و شیعیان لحاظ کنیم.
عمادی: این چیزی را که شما فرمودید، کمی ذهن بنده را درگیر کرده است که چطور میشود این آمار را مورد بررسی قرار داد. در هر صورت آن چیزی که بنده اطلاع دارم این است که نیمی از جمعیت بحرین، بحرینی نیستند. بحث دیگر این است که خیلیهایی نیز که تابعیت این کشور را گرفتهاند، شاید طی پروسهای به آنها اعطای تابعیت شده باشد، که شیعه بودهاند و از طرفی بهعنوان شیعیان وفادار به حکومت آل خلیفه وارد این کشور شدهاند. در هر صورت بنده در خصوص آمار این بحث، یکسری پیگیریهایی را انجام خواهم داد تا به نتیجه برسم.
حضار: شما لطفا این آمار را استخراج کنید و به ما نیز بدهید تا آن را در مطلبی که قرار است وارد سایت شود قرار دهیم. بنده آمار و ارقامی را در خصوص جمعیت بحرین مورد بررسی قرار دادم و اگرچه قطعا یک آمار دقیق نیست، اما این آمار نهایتا در حد و اندازهای نبود که ترکیب جمعیتی را به حدی تغییر دهد که شیعه را به اقلیت تبدیل کند. شاید اگر توانسته باشند، آمار شیعیان را از 85% به 65% تبدیل کرده باشند. به نظر بنده این آمار با واقعیت سازگاری بیشتری دارند.
عمادی: بخش زیادی از جمعیت بحرین کارگران خارجی هستند که در این کشور حضور پیدا کردهاند. کل جمعیت خارجیها نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند که 60% نیروی کار این کشور را تشکیل میدهند. کارگران خارجی در بحرین دارای مزایای اقتصادی و سیاسی مختلفی هستند و در خصوص مذهب آنها اطلاعات دقیقی در دست بنده نیست. در هر صورت حدود 600 هزار مهاجر در بحرین حضور دارند که الزاما همه آنها اهل سنت نیستند و بیشتر، کسانی که حاکمیت بحرین آنها را به این کشور آوردهاند و به آنها تابعیت دادهاند اهل سنت هستند. بخش زیلذی لز 600 هزار نفری که در بحرین هستند، اما بحرینی نیستند، کسانی هستند که کارگران خارجی به حساب میآیند و آمدهاند که نیروی کار لازم برای اقتصاد این کشور را تأمین کنند و الزاما نیز اهل سنت نیستند. در حال حاضر در حدود 100 هزار ایرانی در بحرین هستند که اصالتا ایرانیتبارند اما تابعیت بحرین را دارند.
حضار: به نظر بنده، بحث اعطای تابعیت بیشتر در خصوص نیروهای امنیتی صورت میگیرد.
عمادی: بله! در این خصوص میتوان به پاکستانیها و بنگلادشیها اشاره داشت. از این لحاظ است که میگویم که آن آمار به طور کلی درست باشد. بهعبارتی 65% از جمعیت 2/1 میلیون نفری بحرین شیعه هستند و مابقی که حدود 35% باشد، حدود 33-32% اهل سنت تشکیل میدهند.
بله! اینکه 20% از ترکیب جمعیتی یک کشور تغییر پیدا کند، عددی بزرگی است. هنوز هم این پروژه دارد ادامه پیدا میکند و از یک طرف اعطای تابعیت صورت میگیرد و از طرفی نیز سلب تابعیت در جریان است. ترکیب این دو حرکت، دارد ترکیب جمعیتی این کشور را به واقع تغییر میدهد. اما در هر صورت نکتهای که در خصوص بحرین وجود دارد این است که شیعیان آن نیز با یکدیگر کاملا متحد نیستند و نمیتوان آنها را با شیعیان عربستان مقایسه کرد. شیعیان عربستان اصالت و وزن خاصی دارند. شیعیان بحرینی به قول آقای گراهام فولر مسلمانان فراموش شده هستند. خیلی از آنها اصالت ایرانی دارند و خیل دیگری از آنها اصالت عربستانی دارند. اساسا ساخت بحرین، یک ساخت مصنوعی است و کشوری نیست که بهصورت طبیعی بهوجود آمده باشد، بلکه توسط دخالت بریتانیا به وجود آمده است. به همین خاطر یک هویت ملی میان بحرینیها وجود ندارد. این هم یکی از مباحثی است که باعث میشود که بحث اسقاط نظام آل خلیفه با مشکل مواجه شود.
مجری: بعد از مسئله شیخ عیسی قاسم، بحث افکار عمومی مردم بحرین است. آنها با توجه به محدودیتهایی که ایجاد شده است به چه سمت گرایش پیدا کردهاند. آیا با توجه به اینکه بحث اصلاحات در این کشور به بنبست رسیده است، آیا بحث تغییر فاز در افکار عمومی این کشور وجود دارد یا خیر.
عمادی: در این خصوص تحلیل کاملا درستی وجود ندارد. بنده به شخصه فکر میکنم که جمعیت بحرین دلسرد شده باشد. دلایل مختلفی برای این امر وجود دارد. یکی از دلایل این است که مردم خود به عینه دارند میبینند که چه بر سر یمن آمده است، چه بر سر سوریه و عراق آمده است. لذا فهمیدن اینکه چند درصد از مردم خواهان اسقاط نظام هستند، به نظر بنده کار دشواری است. اما میتوان گفت که اکثریت جمعیت بحرین خواهان انجام اصلاحات جدی هستند. زمانی شما در مورد امارات و کویت صحبت میکنید و میبینید که اعتراضاتی دارد برگزار میشود و مردم نیز خواسته خود را در این اعتراضات میگویند. در بحرین بحث اعتراضات حدود 6 سال است که وجود دارد. بنابراین شما نمیتوانید مردم را تفکیک کنید که کدامیک که خواهان انقلاب و کدامیک خواهان اصلاحات هستند.
بیشترین چیزی که میتوان مطرح کرد این است که مردم این کشور خواهان یکسری اصلاحات جدی هستند و این اصلاحات جدی نیز شامل این است که یک پارلمان واقعی شکل بگیرد، یک رقابت واقعی در بحرین وجود داشته باشد، یک دولت مردمی شکل بگیرد، قدرت پادشاه تا به این اندازه زیاد نباشد و… اینها مواردی هستند که میتوان آن را بیان کرد، زیرا از قبل نیز وجود داشته است و مردم بحرین برخلاف مردم برخی از شیخنشینهای دیگر خیلی سیاسی هستند. پیشینه اعتراضها در بحرین به همان سالهای اول بعد از استقلال به این سمت برمیگردد.
حتی برخی جاها زمانی که اعتراضها شکل میگرفت، حکومت بحرین به کشورهای دیگر اتهام میزد. بهعنوان مثال در سال 1981م حکومت بحرین میگفت که قرار بود که یک کودتا در این کشور رخ دهد که خنثی شد و ایران در این کودتا دست داشته است (البته این ادعا هیچ گاه ثابت نشد). این نشان میدهد که مردم بحرین بیش از سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس سیاسی هستند. نشانه دیگری که میتوان مطرح کرد این است که مردم بحرین در همان سالهای دهه 70 میلادی پارلمان داشتند. شما چنین چیزی را در سایر پادشاهیهای عربی خلیج فارس نمیبینید. مردم بحرین در همان دهه 1970م پارلمان داشتند.
در سال 1975م پارلمان در مقابل حکم حاکم وقت بحرین که قانون امنیت دولتی را تصویب کرده بود که قانون خشنی بوده است که مخالفین و معترضین مطابق آن قانون بازداشت میشدند، پارلمان به آن قانون اعتراض میکند و حاکم بحرین پارلمان را منحل میکند و تا سال 2002م بحرینیها پارلمان نداشتهاند. اینکه در سال 1975م پارلمان این کشور چنین واکنشی را نشان میدهد یا این بحث که مردم بحرین در آن سال پارلمان دارند حاکی از این است که مردم از آگاهی سیاسی و شناخت سیاسی کافی برخوردار هستند و اکنون نیز براساس این فاکتورها میتوان گفت که یک اصلاحات جدی حداقل خواسته مردم بحرین است. البته اینکه گفته شود که مردم بحرین خواهان انقلاب است، یک حرف بیراه نیست، اما مردم هم به نوعی با توجه به تحولات منطقه خواهان وقوع بحران در کشور خود نیستند. این یک واقعیت است که یکی از اهداف تحولات منطقه این است که کشورهای دیگر از وقوع انقلاب و تحول در کشور خود دلسرد شوند.
لذا مردم بحرین با خود این فکر را میکنند که اگر در این کشور تحول انقلابی رخ دهد، کشورهای دیگر از جمله عربستان در این کشور مداخله خواهند کرد و از طرفی محور غربی نیز در بحرین منافعی دارد که اینها منجر به بروز خشونت در کشور میشود. شاید اگر شرایط در دست مردم بود، آنها خواهان یک نظام واقعی و غیرپادشاهی بودند اما به نظر میرسد که مردم نسبت به این وضعیت دلسرد هستند اما هیچ تردید وجود ندارد که مردم شکلگیری یکسری اصلاحات جدی را خواهان هستند. یکسری نشانههای دیگری که میتوان آنها را مطرح کرد و براساس آنها مردم واقعا خواهان شکلگیری اصلاحات جدی هستند، این است که شاهزاده سلمان در سال 2011م بندهای هفتگانه را پیشنهاد میدهد. 3-2 محوری که در این بندها وجود دارد، همگی به گونهای است که از افکار عمومی این محورها اخذ شده است. مثلا گفته شده است که یک پارلمان واقعی شکل بگیرد. نخست وزیر برآمده از آرای مردمی شکل بگیرد. دولت برآمده از آرای مردمی شکل بگیرد.
احزاب سیاسی قدرت و توان داشته باشند. اینها را یک شخصی مانند شاهزاده نمیآید تا براساس خواست چند گروه مطرح کنند، بلکه آنها را براساس خواست مردمی مطرح میکند. این خواستههای مردمی به این معنا است که عموم مردم خواهان سلطنت مشروطه هستند که در قالب آن یکسری اصلاحات جدی مطرح میشود. بنده فکر میکنم که این مقوله که گفته شود مردم بحرین خواهان انقلاب هستند، هم خیلی سخت و هم تاحدودی نشدنی است. اگر اصلاحات جدی در این محورهایی که بنده عرض کردم انجام شود، اینها کمتر از انقلاب در بحرین نخواهد بود. در شرایط فعلی بحرین، این کشور فاقد یک دولت ملی است، البته این امر مشکل اغلب کشورهای عربی است. از آنجا که در بحرین دولت ملی و هویت ملی وجود ندارد، ارزیابی چنین مقولههایی با دشواریهایی همراه است.
حضار: بنده اعتقاد دارم که اینکه شاهزاده سلمان که ولیعهد بحرین است بیانیه هفت مادهای را داده است، یک بازی و تقسیم نقش باشد. ما سه نقش کلیدی در بحرین داریم، یکی پادشاه، دیگری نخستوزیر و آخری نیز ولیعهد است. همین اقدام ولیعهد نیز باعث شد که الوفاق بگوید که رویکردی که من اتخاذ کردهام درست است و ببینید که ولیعهد دارد یکسری چراغ سبز نشان میدهد. نخست وزیر بحرین 60 و اندی سال دارد و عموی پادشاه این کشور است و رویکردهای خشنی دارد. زمانی که فرد محاسبه و تحلیل میکند، به این نتیجه میرسد که امکان ندارد که ولیعهد بیاید و با این دو نفری که قدرت اصلی در دستان آنهاست و در شرایطی که قدرت نخستوزیر از پادشاه بیشتر است، چنین اقدامی را بدون هماهنگی انجام دهد، بعید به نظر میرسد.
حضار: شاید در رقابت قدرتی که میان نخست وزیر و پادشاه بر سر حکومت بر بحرین وجود دارد، ولیعهد بخشی از بازی و پازل پادشاه باشد؛ یعنی علاوه بر اینکه یک تقسیم کاری در بازی با مردم وجود دارد، یک تقسیم کاری نیز شاید در بازی شاه و عمویش وجود داشته باشد. یعنی ولیعهد بیاید و در دفاع از پدر خود موضوعاتی را مطرح کند که جایگاه نخستوزیر را متزلزل کند. چراکه یکی از موضوعات در بیانیه ولیعهد این بود که نخستوزیر توسط پارلمان انتخاب شود. یکی از مصداقیترین مطالبات مردم در بحرین این بوده است که نخست وزیر تغییر یابد. لذا در رقابت شاه و تیم شاه با نخستوزیر نیز شاید بتوان این موضوع را تحلیل کرد.
عمادی: بنده نیز میخواستم به همین امر اشاره کنم. به لحاظ تاریخی نیز ما مصداق این امر را داریم. اینکه شما میفرمایید بحث بیانیه ولیعهد میتواند یک بازی باشد، بله میتواند، اما یک بازی است که هم برای مردم بحرین نفع دارد و هم برای پادشاه بحرین. نفع این قضیه برای مردم بحرین این است که میتوانند بعد از بیش از 4 دهه که آقای شیخ خلیفه بن سلمان نخست وزیر است، یک شخص دیگری را حداقل بهعنوان یک نشانه تغییر تجربه کنند. به نوعی گروههای سیاسی بحرین نیز خیلی بدشان نمیآید که شاهزاده سلمان وارد معرکه شود. بنده در منابع خبری که مشاهده میکردم، با توجه به اختلافاتی که میان شاهزاده و نخستوزیر وجود دارد، به نوعی این شاهزاده حصر غیر رسمی شده است. این امر یک دلیل دارد و آن اینکه ما در ساختار قدرت، ما امروز شاهد اختلاف داریم. این اختلاف ریشهدار هم هست. مثلا در سال دوهزاری که شما به آن اشاره داشتید، یک دلیل عمده اصلاحاتی که آقای شیخ حمد انجام داد این بود که وزن خود را در مقابل نخست وزیر بالا ببرد. در همانجا نیز شاهزاده به وی کمک کرد، بدین ترتیب که پروندههای مربوط به فساد شیخ خلیفه بن سلمان را افشا کرد و سعی نمود تا وی را به حاشیه ببرد. با به حاشیه رفتن شیخ خلیفه، شیخ حمد توانست یک قانون اساسی جدید را رونمایی کرده و خود را پادشاه معرفی نماید و بدین ترتیب قدرت خود را افزایش دهد که در حال حاضر نیز این قدرت با گذشته قابل مقایسه نیست. امروزه نیز که پیشنهادهایی در قالب بیانیه هفت بندی ارائه میشود، هیچ تردیدی نیست که این امر در راستای حفظ آل خلیفه در حفظ قدرت است. میتوان به شکل دیگری نیز این امر را تحلیل کرد. اگر تحولات بحرین به همین سبک و سیاق ادامه پیدا کند و جمعیت معترض که اگرچه پرشمار نیستند، متوقف نشوند، ممکن است که سناریویی مشابه با سناریوی قطر را نیز در بحرین ببینیم. مثلا چهره جدیدی مانند شاهزاده سلمان به قدرت برسد و بعد شیخ حمد نیز به نفع پسر خود کنار برود و در آنجا یکسری اصلاحات صورت بگیرد که شاید خیلی هم جدی نباشد اما از وضعیت جاری بحرین بهتر باشد.
حضار: یا اینکه خود سلمان نخست وزیر شود!
عمادی: بله! این یک بازی سیاسی است که هیچ شکی در آن وجود ندارد و در حقیقت یک پیشنهاد برای حفظ قدرت است. اما میتواند که منافع حداقلی مردم را تأمین کند در حالی که مردم هماکنون به همان منافع حداقلی نیز دست پیدا نکردهاند. نکتهای که عرض میکنم بسیار تلخ است و مردم بحرین واقعا مظلوم هستند. اگر که شما نگاه کنید، میبینید که غیر از کشور ما کمتر کشوری از مردم بحرین حمایت میکنند، ضمن اینکه حمایت ما از مردم بحرین بیشتر حمایت رسانه ای است و اصلا با حمایتی از مردم یمن، سوریه و عراق میکنیم قابل مقایسه نیست. زمانی که در خصوص یمن ما را به دخالت در امور این کشور متهم میکنند، در بحرین یک سند رسمی بیان میکند که ما هیچ علامتی دال بر دخالت ایران در بحرین پیدا نکردهایم. آمریکاییها بارها خود اعلام کردهاند که شواهدی دال بر دخالت ایران در بحرین وجود ندارد، گرچه حاکمان بحرین مدعی دخالت ایران در این کشور است. واقعیت این است که مردم بحرین مردم مظلومی هستند و تنها خودشان هستند که سرنوشت کشور خود را به پیش میبرند. در داخل این کشور نیز سرکوب و خشونت افزایش پیدا کرده است. بخشی از این امر ناشی از این است که افکار مردم منطقه به سمت دیگری رفته است. این امر به فشاری که به مردم بحرین تحمیل می شود اضافه میکند.
حضار: در 23 فوریه 2011م یعنی 9 روز بعد از آغاز انقلاب بحرین در میدان الشهدای منامه، شیخ عبدالوهاب حسین یکی از رهبران معارضان که اکنون در بند حکومت آل خلیفه است……….
عمادی: بنده این نکته را داخل پرانتز عرض میکنم که شیخ عبدالوهاب حسین رهبر جنبش آزادگان بحرین است که همان ائتلاف سهگانه یعنی ائتلاف برای جمهوری تحت رهبریت ایشان قرار داشت.
حضار: سخنانی را مطرح کرد که امروز بسیار قابل تأمل است. این سخنان را به عنوان امانت تاریخی مطرح میکند و دو مطالبه اصلی انقلاب بحرین را مطرح میکند. مطالبه اول سرنگونی نظام است و مطالبه دوم پادشاهی مشروطه. سرنگونی رژیم مطالبهای است که کاملا امکانپذیر است. اگر این خواسته از بین برود، هیچ فرصتی برای برپایی حکومت پادشاهی مشروطه نیز وجود نخواهد داشت. به عبارتی اگر ما خواسته حداکثری را رها کنیم، به خواسته حداقلی نیز دست پیدا نخواهیم کرد. همچنین وی به انقلابیون توصیه میکند که از نظرات غیرعملی بپرهیزند. اگر گروههای معارض وارد مذاکره با حکومت شوند تا بتوانند حکومت پادشاهی مذکور را ایجاد کنند، این گفتگوها به طول خواهد انجامید، جوش و خروش انقلابی از بین خواهد رفت و این گفتگوها با فاصله زیادی از این شرایط انقلابی انجام خواهد شد که این کاملا محقق شده است. لذا وقتی که برخی گروهها وارد گفتگو با دولت شدند، اولا مشروعیت دولت را در این ماجرا پذیرفتند و انتهای آن اینگونه تمام شد که معاون دبیر کل جمعیت الوفاق دستگیر شد و بعد از آن نیز خود ایشان دستگیر شدند و اتهام هر دو نیز تروریسم، حمایت از تروریستها و مباحث اینگونه بود. فکر میکنم که چیزی که آقای شیخ عبدالوهاب حسین مطرح کردند، اصل ماجرا در بحرین را مطرح کرده باشد. به عبارتی اگر الآن جوش و خروش از بین رفتهاست، بخشی از آن به این خاطر است که آن خواصی که خط مقدم بودند و میتوانستند که حمایت مردمی را به سمت یک خواسته حداکثری جلب کنند، این کار را نکردند. الوفاق با آن بنده اجتماعی که دارد اگر به این امر ورود میکرد، قطعا وضعیت از اینی که هست بهتر میشد. اگر الوفاقی که الآن به این نتیجه رسیده است که باید به بحث اسقاط نظام بهای بیشتری بدهد، اگر همان ابتدا بحث اسقاط را مطرح میکرد، وضعیت بهتر میشد. در حال حاضر بحث ناامنی منطقه مطرح است؛ بحث یمن، سوریه، عراق و…. اما آن زمان چنین بحثهایی مطرح نبود و سقوط رژیمها دومینووار جلو میآمد. فکر میکنم که این روش خیلی مؤثرتر بود و از همین زاویه میتوان گفت که آقای شیخ علی سلمان یک اشتباه تاریخی را انجام داد که ملت بحرین تاوان آن را هماکنون میپردازند. زیرا عملا جوش و خروشی اتفاق نیفتاد؛ برخلاف آن برنامه سردار سلیمانی و آن نامهای که مقام معظم رهبری مورد تأیید قرار دادند، میبینید که هیچ اتفاقی نیفتاد. شیخ عیسی قاسم هماکنون محصور هستند و مردم نیز به دور خانه ایشان تجمع کردهاند.
عمادی: حتی احتمال تبعید ایشان نیز وجود دارد.
حضار: اما اتفاق خاصی نیفتاد. بهعبارتی با توسط به نقشی که ایشان به عنوان ضربهگیر ایفا میکرد، اما شاهد بودیم که عملا اتفاق خاصی به وقوع نپیوست و عملا یک جوشش انقلاب اتفاق نیافتاد. بنده این نکته را نیز عرض کنم که انقلاب بحرین به خصوص از این زاویه که مردم این کشور شیعه هستند و قرابتهای بهخصوصی نیز به ما دارند، با آن حرکتی که امام سال 1342 آغاز کرد قابل مقایسه است. در سال 1342 امام براساس یک طرز تفکر و بینش خاص، از یک اتفاق چنان بهرهبرداری هوشمندانهای میکند که پس از 15 سال ما شاهد اسقاط پهلوی را شاهد بودیم. به نظر بنده سال 1342 مردم بحرین، همین سال 2011م بود که متأسفانه به درستی از آن استفاده نشد و مردم این کشور هماکنون دارند تاوان آن را میدهند. در حال حاضر مردم این کشور قطعا به سلطنت مشروطه نیز دست پیدا نخواهند کرد. از یک طرف بنده فکر میکنم که مردم این کشور به آن خواستههای حداقلی خود نیز دست پیدا نخواهند کرد. زمانی که بنده این صحبتها را خدمت یکی از دوستان عرض کردم، ایشان گفتند که عربستان سلطه شدیدی بر بحرین دارد. چیزی که به ذهن بنده رسید این بود که ما در زمان شاه که انقلاب کردیم، ایران یک پایه از سیاست دوستونی آمریکا در منطقه بود ولی با همه اینها انقلاب ایران به ثمر نشست و پیروزی محقق شد.
عمادی: به نظر من ما نقش عربستان را در بحرین دست کم میگیریم. بنده در ابتدای عرایضم این را عرض کردم که درست یک ماه پس از اینکه اعتراضات در بحرین آغاز شد، عربستان به این کشور لشکرکشی کرد. اعتقاد بنده این است که حتی اگر جمعیت الوفاق در آن زمان به سمت اسقاط نظام پیش میرفتند، نمیتوانستند کاری از پیش ببرند. شما نمونه مصر و تونس را مثال زدید، اما چرا نمونه لیبی را مثال نمیزنید.
لیبی هم کشوری است که آقای معمر قذافی یک شیوه را برای برخورد با معترضان رونمایی کرد که اتفاقا بعد از آن بسیاری از کشورها دارند از آن استفاده میکنند. به عبارتی برخی از حاکمان به این نتیجه رسیدند که اگر حاکم یک کشور قرار باشد که خیلی روشنفکر باشد و مانند بنعلی که وقتی دید مردم معترض هستند، رها کرد و رفت، کار به جایی نخواهد رسید. یک حاکم باید بر سر جای خود بایستد و بجنگد. حتی اگر لازم است، کشته و تلفات بدهد تا بتواند قدرت را حفظ کند. این رفتار قذافی باعث شد که حکام عربی در مقابل مردم خود چنین روالی را در پیش بگیرند. شما در یمن به عینه مشاهده کردید که شمار جمعیتی که برای تظاهرات میآمدند، اصلا چشم برای شمارش جمعیت پاسخگو نبود، ولی همان جمعیت توسط عربستان، آمریکا و…. مدیریت شده است و الا نباید یمن امروز اینگونه میبود. به عبارتی مشخص است که حکام آن جاهایی را که برایشان مهم است حفظ میکنند.
بنده قاطع عرض میکنم که امکان نداشت که عربستان اجازه بدهد که حکومت بحرین از بین برود. فاصله بحرین با عربستان تنها 25 کیلومتر است و با یک پل به هم وصل میشوند. سقوط آل خلیفه یعنی شروع قیامهای مردمی در شرق عربستان که به لحاظ نژادی و نسبی نیز میان مردم بحرین و شیعیان عربستان شباهتهایی وجود دارد. به نوعی میتوان گفت که بومیان بحرین با شیعیان عربستان همنژاد و هم نسب هستند. به خاطر همین است که آل سعود تنها یک ماه بعد از شروع تحولات بحرین به این کشور لشکرکشی میکند و از سپر جزیره استفاده میکند. حتی یک وصلتی نیز میان آل خلیفه و آل سعود اتفاق میافتد. این بدان معناست که آل سعود با تمام توان خود دارد از آل خلیفه حمایت میکند. در سالهای بعد نیز یک اتحاد امنیتی میان عربستان و بحرین امضا میشود. این اتحاد امنیتی بدان معناست که بحرین عملا به یک کشور تحتالحمایه عربستان تبدیل شده است. اینها نشان از این دارد که عربستان از بحرین و آل خلیفه نخواهد گذشت. اگر آل خلیفه در بحرین سقوط کند، شما شک نکنید که پایههای حکومت آل سعود از اینی که هست بیشتر تضعیف خواهد شد. حتی میتوان گفت که اگر آل خلیفه سقوط کند، ممکن است که در امتداد آن نوبت به آل سعود برسد. نکته دیگری نیز وجود دارد که در بحرین صرفا عربستان نیست که از آل خلیفه حمایت میکند و ما نباید نقش ایالات متحده آمریکا را نادیده بگیریم. اگرچه آمریکا یک مداخله جدی در بحرین ندارد، اما بحرین مرکز ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا است و حدود 60 و اندی سال است که این ناوگان در بحرین حضور دارد. به لحاظ امکانات و نیرو، ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا بزرگترین ناوگان این کشور از آفریقا تا آسیا است. لذا بحرین برای آمریکا نیز بسیار حائز اهمیت است و لذا امکان ندارد اکه اینها اجازه دهند که در جوار مرزهای عربستان، حکومت آل خلیفه ساقط شود و یک حکومت شیعه برپا گردد. شما شک نکنید که اگر حکومت آل خلیفه سقوط کند، حکومت بعدی این کشور شیعه خواهد بود و لذا امکان ندارد که آمریکا و عربستان اجازه دهند که یک حکومت شیعه دیگر بهویژه در خلیج فارس بر سر کار بیاید. یکی از دلایل اختلافی که میان عربستان و آمریکا وجود دارد بحث عراق است. عربستانی که مخالف جنگ عراق بوده است، بیان میکند که آمریکا حکومت سنی را که سد نفوذ در برابر ایران شیعه بوده است، برداشته است و عراق را به دست شیعیان این کشور داده اید. اکنون عراق تبدیل به حیاط خلوت و جای پای ایران شده است. لذا این دو کشور به هیچ عنوان نخواهند پذیرفت که انقلاب بحرین پیروز شود.
حضار: بدین ترتیب مردم بحرین دو گزینه خواهند داشت. یکی اینکه وضعیت کنونی را تحمل کنند و هیچ دستاورد حداقلی را نیز نداشته باشند، یا اینکه خواسته حداکثری خود را فریاد بزنند و برایش هزینه بدهند تا ببینند که در انتها چه چیزی عاید آنها میشود.
عمادی: بنده فکر میکردم که این جلسه به گونه دیگری پیش خواهد رفت، لذا موضوعات خود را دستهبندی کردهبودم و همچنین میخواستم که در پایان عرایض خود وضعیت و سناریوهای موجود را مطرح کنم. یکی از سناریوها همین مطلب و موضوعی است که شما مطرح کردید. اگر شما سؤال دیگری دارید بپرسید تا بنده بعدا مطلب خود را تکمیل کنم.
مجری: یک سؤال نسبت ما با شیعیان بحرین است. آیا گروههای سیاسی در بحرین رویکردهایی را نسبت به حمایت ایران از انقلاب این کشور داشتهاند یا خیر؟
عمادی: واقعیت این است که جمهوری اسلامی در تحولات بحرین دخالت ندارد. حتی در خصوص یمن نیز بنده به صحبتهای یکی از دوستان استناد میکنم که میگفت در آنجا نیز ما از حوثیها بهخوبی حمایت و دفاع نمیکنیم و تنها حرف دفاع ما از حوثیهاست که بر زبانها جاری است. با همه این شرایط نیز ما را به دخالت در امور داخلی یمن متهم میکنند. نکتهای که الآن در مورد بحرین وجود دارد، خیلی بدتر است و واقعا یک رابطه حمایتی میان جمهوری اسلامی و مخالفان بحرینی وجود ندارد. اگرچه شیخ عیسی قاسم و شیخ سلمان کسانی بودند که در ایران بودهاند ولی بعد از آن ارتباط ایران با مخالفین و شیعیان بحرینی بهگونهای نبودهاست که به آنها جهت بدهد یا حمایت کند. سیاست جمهوری اسلامی در قضیه بحرین کاملا آشکار بوده است و آن اینکه ما از تلاشهای مردم دفاع میکنیم و خواستار این هستیم که حکومت بحرین به خواستههای مردم توجه کند. لذا ارتباط خاصی میان جمهوری اسلامی ایران و انقلابیون بحرینی وجود ندارد، الا اینکه ما یکسری موضعگیریهای رسمی داشتهایم. مثلا زمانی که بحث پیمان امنیتی و تحتالحمایگی بحرین توسط عربستان به وجود آمد، آقای لاریجانی و ناطق نوری مطرح کردند که اگر قرار است که بحرین تحت الحمایه شود، نباید تحت الحمایه عربستان شود، بلکه باید تحت الحمایه ایران شود. ما صرفا یکسری موضعگیریهای اینچنینی را بیان کردهایم.
حضار: که این موضعگیریها اثر منفی بیشتری را ایجاد کردهاند!
عمادی: بله! اثر منفی این موضعگیریهای بیشتر بوده است و گرنه واقعیت این است که در تحولات بحرین، جمهوری اسلامی نیز پذیرفته است که بحرین حیات خلوت عربستان است و نباید عربستان را در بحرین بهگونهای اذیت کند که عربستان نیز در جاهای دیگر ضد ایران عمل کند. ولی بهطور کلی جمهوری اسلامی به غیر از حمایت رسانه ای که از انقلاب بحرین انجام میدهد، هزینه دیگری برای انقلاب بحرین انجام نداده است؛ همانطور که آقای بسیونی اشاره میکند و میگوید که هیچ سندی دال بر دخالت ایران در بحرین وجود ندارد و آمریکاییها نیز این نکته را مورد اشاره قرار میدهند. اینها نشان میدهد که پیوند چندانی میان ایران و انقلاب مردم بحرین وجود ندارد. به عبارتی ایران از انقلاب بحرین حمایت میکند، اما اینکه این حمایت بهصورت آشکار وعملی باشد، چنین چیزی به نظر من وجود ندارد.
مجری: آیا شما معتقدید که موضع ایران به رویکرد الوفاق بستگی دارد؟
عمادی: بنده فکر میکنم که این امر بیش از اینکه به رویکرد الوفاق ارتباط داشته باشد، به نوع سیاست ایران برای عربستان مربوط است. ما داریم از یمن و حوثیها دفاع میکنیم، اما بنده اعتقاد دارم که اگر تحولات سوریه رخ نمیداد، ما از حوثیها دفاع نمیکردیم. حوثیها تا سال 2010م شش بار با دولت مرکزی یمن جنگ داشتهاند. کشور ما کجا آمد و از حوثیها دفاع کرد. الآن نیز یکسری تعامل و ارتباطهایی میان حوثیها برقرار شده است آن هم به دلیل اینکه ما در سوریه دچار مشکل شده ایم و برای اینکه تمرکز عربستان را از سوریه به سمت یمن تغییر دهیم. البته بنده نمیخواهم بگویم که این کار نادرست است. اصلا جمهوری اسلامی سیاست خارجی مداخلهگرا ندارد.
اینکه جمهوری اسلامی میگوید که به سمت وحدت و همکاری بیشتر کشورهای اسلامی پیش برویم و اعتماد ایجاد کنیم، بنده به عنوان یک ایرانی میبینم که ایران واقعا دارد این کار را انجام میدهد و طرف مقابل است که این را نمیپذیرد. اگر قرار بود که غیر از این باشد، ما باید در جنگهای ششگانه از حوثیها در مقابل حکومت یمن دفاع میکردیم، اما چنین اتفاقی نیفتاد. الآن نیز که بحث یمن مطرح است، یک دلیل آن به سوریه برمیگردد. اگر عربستانیها با نظام سوریه چنین کاری را نمیکردند، جمهوری اسلامی با نظام سیاسی یمن کاری نداشت و اجازه میداد که تحولات یمن به شکل عادی خود پیش برود، کمااینکه در سال 2012-2011م شاهد بودیم که حمایت ایران از یمن حمایت رسانهای بود و نه بیشتر. البته شاید به لحاظ فکری و مذهبی یک پیوند خیلی نزدیکتری میان شیعیان یمن با شیعیان ایران وجود داشته باشد، تا شیعیان بحرین.
با این حال عملا میبینیم که اینگونه نیست. وقتی مقام معظم رهبری، دولت و مقامات مسئول مطرح میکنند که ما هیچ دخالتی در بحرین نداریم واقعا همینگونه است. ایران در تحولات داخلی بحرین هیچگونه دخالتی ندارد. بحث عراق اصلا موضوع کاملا متفاوتی دارد. دخالت ایران در یمن را نیز باید در راستای بحث سوریه دید. در غیر این صورت بنده معتقد هستم که جمهوری اسلامی چندان تمایلی به فعالیت در یمن نداشت، زیرا علاقهای به این ندارد که عربستان را عصبانی کند. بسیاری از مقامات ما میگویند که اگر قرار باشد که ما با عربستان بجنگیم، کمتر از 24 ساعت عربستان را نابود میکنیم. این حرف، یک حرف واقعی نیست.
عربستان نیز به عنوان یک قدرت منطقهای مطرح است که اهرمهایش بدون تردید از اهرمهای کشور ما بیشتر است. اقتصاد عربستان، یک اقتصاد بسیار قوی است و از طرف دیگر، عربستان قدرت نرمی دارد که ناشی از میزبانی از مکه مکرمه و مدینه منوره است. این باعث میشود که وقتی حوثیها جده را میزند، عربستان اعلام کند که حوثیها داشتند مکه را میزدند. این باعث میشود که در میان افکار عمومی این شبهه به وجود آید که مکه در خطر است، ضمن اینکه فاصله جده و مکه نیز چندان زیاد نیست. لذا جمهوری اسلامی ایران چندان تمایل ندارد که بیاید و عربستان را اذیت کند. البته این مسئله پیش از اتفاقات اخیر در سطح منطقه است. در هر صورت ما پیش از این در مسئله یمن نیز ورود چندانی نداشتیم.
چنین چیزی در خصوص بحرین نیز وجود دارد. اگر واقعا شرایط به اندازهای مهیا بود که ایران بتواند شرایط نفوذ خود را یا حتی میزان مداخله خود را در بحرین عملی کند، بنده به عنوان یک ایرانی چندان بدم نمیآید، چون باید یکسری هشدارهای جدی به آل سعود داده شود. اما به نظر بنده چنین شرایطی در خصوص بحرین وجود ندارد و اگر چنین اتفاق بیفتد، قطعا یکسری پیامدهایی خواهد داشت و دولت و حکومت ما نیز به این مسائل فکر کرده و در خصوص آنها تدبیر کردهاند. حضرت آقا صراحتا میفرمایند که شیخ عیسی قاسم ستارهای درخشان در آسمان تشیع است ولی به این شکل دارند دفاع میکنند. اتفاقا نظری که مطرح میکنند نظری است که خیر حکومت آل خلیفه را میخواهد. ایشان میگوید که اینکه شما از شیخ عیسی قاسم سلب تابعیت کردهاید باعث میشود که خلاف آن چیزی که به دنبال آن هستید اتفاق بیفتد. این کار بیشتر شما (آل خلیفه) را تهدید میکند. این کار را نکنید و امنیت خود را به خطر نیندازید. بنابراین راهبرد جمهوری اسلامی این است که بیشتر به دنبال ثبات در بحرین است نه تغییری که به خشونت و ناآرامی دامن بزند.
مجری: از پاسخ شما به سؤالات سپاسگزارم. با توجه به اینکه وقت محدودی در اختیار ماست، لطفا به بحث سناریوهای مد نظر خود بپردازید.
عمادی: اجازه دهید که ابتدا به 3-2 نکته اشاره کنم؛ اینکه وضعیت کنونی به چه شکل است و چه سناریوهایی را میتوانیم داشته باشیم. وضعیت کنونی را میتوان در 3-2 محور مطرح کرد. به نظر میرسد که در خاندان آل خلیفه یکسری اختلافاتی وجود دارد. اینکه شاهزاده به دنبال این است که وزن نخستوزیر را کاهش دهد، به نظر بنده پادشاه این کشور نیز چندان از این کار شاهزاده بدش نمیآید و از آن استقبال میکند. چنین اختلافاتی در درون خاندان آل خلیفه وجود دارد. در حال حاضر جمعیت عمل اسلامی فراخوان داده است که یک شورای هماهنگی تشکیل شود. اگر این شورای هماهنگی تشکیل شود و این گروهها از جمله الوفاق، زیر نظر یک شورای هماهنگی به صورت سازماندهی شده فعالیت کنند میتوانند با بهرهگیری از اختلافات دست کم خواستههای سیاسی خود را محقق کنند.
حضار: ممکن است که این خواستهها را مجددا بیان کنید.
عمادی: پارمان واقعی، برکناری نخستوزیر، آزادی سیاسی احزاب و… اینها خواسته های مهمی برای مردم بحرین هستند.
حضار: اینها مواردی هستند که پادشاه به راحتی میتواند بعد از یک مدتی آنها را لغو کند.
عمادی: لازم میدانم که به یک نکته اشاره کنم. آیا میدانید که چرا مردم یمن 14 فوریه را برای شروع اعتراضات خود انتخاب کردند. 14 فوریه تاریخی بود که نهمین سال تصویب قانون اساسی بوده است که شیخ حمد تصویب کرده بود و دهمین سال منشور ملی این کشور بود. یعنی بحرینیها آگاهانه این تاریخ را انتخاب کردهاند. با توجه به این آگاهی که در بحرینیها وجود داشته است به نظر میرسد که حاکمان بحرین از اتفاقات گذشته این کشور تجربه کسب کردهاند و شرایط منطقه خلیج فارس و غرب آسیا به گونهای است که حکام و پادشاهان ناچار هستند که به یکسری تغییرات تن بدهند. حتی عربستان سعودی نیز ناچار است که در داخل خود عربستان، یکسری اصلاحات جدی را انجام دهد. شما امروزه شاهد هستید که بحث حق رأی زنان در عربستان مطرح شده است. این امر با تفکرات آل سعود که به زنان حق رانندگی نمیدهد منافات دارد. با این وجود این عربستان دارد به زنان حق مشارکت در انتخابات را میدهد. اینکه میفرمایید که ممکن است که اصلاحات مد نظر مردم در یک برهه زمانی توسط حاکم اجرا و پس از آن لغو شود، به نظر من چنین اتفاقی نخواهد افتاد، زیرا امروز منطقه غرب آسیا و خلیج فارس به سمتی دارد پیش میرود که ناچار است که بحث توسعه سیاسی را جدی بگیرد.
حضار: خود آل خلیفه نیز میداند که این شروع یک فرایند است و اگر این حقوق داده شود و قدرت پارلمان تثبیت شود و نخستوزیر برآمده از پارلمان باشد، نهایت امر این است که حکومت عملا به پادشاهی مشروطه تبدیل میشود و بعد از پادشاهی مشروطه به آن نوع از پادشاهیها تبدیل میشود که در آن پادشاه مترسک است. این به معنای انقلاب است و لذا نمیتواند به راحتی به آن تن بدهد.
عمادی: در عین حال حکومت بحرین میداند که ناچار است که به این موضوعات تن بدهد. آمریکا نیز در همین تحولات بحرین، از حکومت این کشور خواسته است که یکسری اصلاحات جدی را انجام دهد.
حضار: آمریکا از این حرفها زیاد میزند!
عمادی: ممکن است که این سیاست اعلامی و نه اعمالی آن باشد. اما همین که دارد اعلام میکند و شورای حقوق بشر میآید و تشکیل جلسه میدهد و میگوید که تا این اندازه نقض حقوق بشر وجود داشته است، نکته مهمی است. اساسا سیستم سیاسی این کشورها ناچارند که به این سمت پیش بروند، البته ممکن است که این امر در کوتاه مدت انجام نشود و بیش از 10 سال طول بکشد. حال چه بهتر که الآن به این سمت پیش بروند، چراکه در ابتدا اعتراضات را به بهانه اصلاحات متوقف میکنند. بعدها نیز میتوانند این اصلاحات را به سمتی پیش ببرند که خود نیز از قدرت ساقط نشوند یا اینکه به نوعی قدرت کماکان در اختیار نآنآ
آنها باشد. این امر ممکن است زمان ببرد اما حتمی است.
حضار: تقریبا مشابه مدل کویت میشود.
عمادی: بله!
حضار: در کویت ممکن است که طی یک سال چند پارلمان عوض شود اما حاصلی برای مردم ندارد. اما در هر صورت از هیچی بهتر است.
حضار: اینکه بحث پادشاهی مشروطه محقق شود، خود به معنای انقلاب یا نزدیک به آن است. در این مسیر به تدریج پادشاه تبدیل به مترسک میشود. این مسیر را میتوان تا حدی با حکومت کویت مقایسه کرد اما از یک حدی به بعد نمیشود. درآمدی که کویت دارد خیلی بیشتر از درآمد بحرین است. بحرین درآمد چندانی از نفت ندارد. منشأ درآمد بحرین از تولید آلومینیوم، صید مروارید و خدمات بانکی است. یک تفاوت عمده کویت با بحرین این است که این کشور درآمد هنگفتی دارد و میان مردم پول پخش میکند و شرایط کسب و کار را برای مردم فراهم میسازد. از همه مهمتر اینکه 35% از جمعیت کویت را شیعیان این کشور در بر میگیرند. این با کشوری که 65% شیعه دارد و خود را در حصار تجنیس میبیند بسیار متفاوت است. یک نکته تأسفبرانگیز در خصوص بحرین این است که شیعیان بحرین، شیعیان تضعیف شده هستند و بهعلاوه شیعیان یکدستی نیستند و یک احساس هویت ملی در میان آنها وجود ندارد. به همین علت خطری که شیعیان عراق برای حکومت عراق دارند، چنین خطری را شیعیان بحرین برای حکومت بحرین نخواهند داشت. در حال حاضر نیز ما داریم این را به نوعی مشاهده میکنیم. بنده در یک مطلب نوشتهام که کاری که انگلیس با غرب آسیا کرده است، هیچ کشوری نکرده است. مقام معظم رهبری چند روز پیش در سخنرانی خود بحث انگلیس را مطرح کردند. یکی از دوستان مطرح کرده بود که به یک شکل این امر آمریکا را تبرئه میکند. من گفتم که آمریکا تبرئه نمی شود، بلکه انگلیس پررنگ شده است و به درستی نیز پررنگ شده است. تمام آن چیزی که ما اکنون میبینیم، نتیجه سیاستهای انگلستان است. عراق، بحرین، یمن و… نتیجه سیاست انگلستان است. از این رو وضعیت در بحرین بهگونهای است که اگر حکومت این کشور عقلانیت به خرج دهد و اصلاحات را انجام دهد متضرر نمیشود و قدرت از دست آنها خارج نمیشود.
حضار: اما تصور بنده این است که این شروع یک فرایند است. بنده تفاوت کویت را با بحرین توضیح دادم. شیعیان بحرین به راحتی با حکومت این کشور کنار نخواهند آمد. در صورت وقوع اصلاحات، پروژه تجنیس متوقف میشود و ترکیب جمعیتی شیعه بهعنوان دوسوم جمعیت این کشور حفظ میگردد و برای اکثریت هیچ گاه قابل قبول نخواهد بود که حکومت پادشاهی اقلیت را آن هم با گرایشات وهابی بپذیرد. اگر این امتیازات داده شود و وارد این فرایند شوند، تا چندین سال توانستهاند که اعتراضات را خفه کنند، اما نه برای همیشه. از طرفی تحولات منطقه به سمتی پیش میرود که حکومت عربستان را ضعیف میکند. الآن در عراق، سوریه، یمن و…. عربستان دچار خسران شده است و در مقابل به ویژه در بعد از فتح حلب، موقعیت ایران تثبیت شده است. از طرفی حکومت عربستان سعودی در درون نیز تضعیف شده است. سلمان یا میمیرد یا کودتا صورت خواهد پذیرفت. در یمن نیز عربستان به سمت مذاکره گرایش پیدا کرده است و روزهای زیادی است که سطح حملات عربستان همانند گذشته نیست. ما باید همه این تحولات را در کنار هم قرار دهیم. بنده با تحلیل شما کاملا موافقم که میفرمودید که بحرین را نباید به صورت مجزا مورد بررسی قرار داد، بلکه باید آن را در کنار تحولات منطقه دید. روند منطقه غرب آسیا همان است که میبینید و اگر حکومت بحرین به انجام اصلاحات تن دهد، به این معناست که وارد یک فرایندی شده است که انتهای آن برایش مشخص نیست. خاتمه این فرایند میتواند اینگونه تمام شود که پادشاه بحرین همانند امپراطور ژاپن شود.
عمادی: ما نباید یک فاکتور را نادیده بگیریم و آن این است که اگر حکومت بحرین بخواهد اقدام به اصلاحات کند، حمایت ایالات متحده را با خود به همراه داشته باشد. بنده به شخصه اعتقاد دارم که ایالات متحده خواهان اصلاحات جدی در این کشورهاست. بنده فکر میکنم که آمریکا به دنبال این است که دموکراسی که از آن صحبت میکند در این کشورها پیاده شود، منتها آن طور که خود پیگیری میکنند؛ یعنی به شکل هدایت شده.
حضار: البته به نظر نمیرسد که آمریکای ترامپ به دنبال دموکراسی در بحرین باشد. از طرفی اگر من جای حکومت بحرین بودم، همین سبکی را که اکنون در جریان است را ادامه میدادم. فروغ انقلاب بحرین در حال کمتر شدن است و حکومت نیز هیچ امتیازی به مردم نداده است. مردم نیز که دارند ناامید میشوند و حکومت سیاست تجنیس خود را دارد ادامه میدهد.
عمادی: شاید ناامیدی چندان خوب نباشد، چراکه بحرین کشوری است که ما آن را دوست داریم، اما این بحثی را که شما میفرمایید نیز یک واقعیت است و مهمترین سناریو برای بحرین همین است که بحث تقابل کماکان وجود داشته باشد و از آنجا که جمعیت معترضین کم است، فشار به حکومت بحرین وارد نخواهد شد. از طرفی از آنجا که ممکن است که آمریکای ترامپ به حکومت بحرین کمک نکند، لذا حکومت این کشور زرنگی کرده و انگلیس را به بحرین بازگردانده است. از طرفی انگلستان در بحرین بیشتر از سایر کشورها نفوذ دارد. عربستان و آل سعود نیز نمیخواهند که بحرین را به سادگی از دست بدهند. آمریکا نیز پیمان دفاعیاش را برای 10 سال آینده تمدید کرده است. فکر میکنم که مجموع شرایط بهگونهای است که همین شرایطی که فعلا در بحرین وجود دارد، برای چند سال دیگر نیز ادامه پیدا کند. البته تحولات غرب آسیا به شکلی است که قابل پیشبینی نیست.
یک زمان در جولای 2012م که بخش شرقی حلب سقوط کرده بود، یک دوستی به بنده میگفت که اگر کردها و سپاه قدس ایران نبودند، دمشق توسط مخالفین حکومت سوریه سقوط میکرد. الآن تحولات سوریه به یک سمت خاص دارد پیش میرود و پیام آزادی حلب این است که خطر از بین رفتن تمامیت ارضی سوریه به شدت تضعیف شده است. از طرفی بحث برکناری بشار اسد عملا منتفی شده است. لذا نمیتوان تحولات غرب آسیا را پیشبینی کرد. این تحولات در منطقه کماکان ادامه خواهد داشت و حکومت آل خلیفه نیز این را به نفع خود میبیند، چراکه کشورها روی سوریه، عراق و یمن تمرکز کردهاند و با حکومت بحرین کاری ندارند لذا به سرکوب اعتراضات بحرینیها ادامه خواهد داد. این مهمترین سناریویی است که میتوان برای آینده یمن پیشبینی کرد.
سناریوی بعدی این است که گفتگو و اصلاحات انجام شود و اصلاحات شامل مواردی که بنده خدمت شما عرض کردم میباشد. به نظر بنده اگر این اتفاق بیفتد به این معناست که انقلاب مردم بحرین پیروز شده است، ولی خیلی امیدوار نیستم که این اتفاق بیفتد؛ یعنی فرایند تحولات به گونهای است که چنین چیزی را نشان نمیدهد. سناریوی سوم، پیروزی کامل انقلاب بحرین و ساقط کردن حکومت است که این در کوتاه مدت بروز پیدا نخواهد کرد و چه بسا دهههای متمادی برای وقوع آن طول بکشد. در کل به نظر میرسد که تحولات بحرین به شکل قبلی خود ادامه پیدا کند. مردم بحرین حتی حامی نیز ندارند، حتی ایران نیز حمایت چندانی نمیکند، چه برسد به کشورهای دیگر و این باعث میشود که تقابل مردم و حکومت ادامه داشته باشد و وضعیت به شکل قبلی ادامه یابد. چند بحث نیز از صحبتهای بنده باقی ماند، از جمله اینکه آیا حکومت بحرین میتواند از شهروندان این کشور سلب تابعیت کند و اگر میتواند این بر اساس چه قانونی است. بحث سلب تابعیت یک استثنا بوده است که اکنون تبدیل به اصل شده است. در هر صورت این جلسه بسیار جلسه خوبی به ویژه برای بنده بود.