ترجمه اختصاصی

خطر نئومحافظه‌کاری برای نظم جهانی

فروپاشی شوروی، تنها مانع بر سر راه اقدام یکجانبه آمریکا در خارج از مرزهایش را برطرف کرد. آن زمان تخمین زده می‌شد که خیزش چین نیم قرن طول بکشد؛ اما ناگهان آمریکا خود را قدرت یکتا دید؛ تنها ابرقدرت جهان. نئومحافظه‌کارها «پایان تاریخ» را اعلام کردند.

اندیشکده راهبردی تبیینآنچه در ادامه می‌آید، ترجمه یادداشتی از «پاول کریگ رابرتز» است که در وبگاهش انتشار یافته و توسط گروه رصد اندیشکده راهبردی تبیین نیز ترجمه شده است. یادداشت مذکور، ناظر به این امر است که مشکلات اخیر نظم جهانی، به [کنفرانس] یالتا (Yalta) و نتایج آن مربوط نیست، بلکه ریشه در خیزش ایدئولوژی نئومحافظه‌کار در عصر پساشوروی و اثر آن بر سیاست خارجی ایالات متحده دارد.

***

پایان تاریخِ مد نظر نئومحافظه‌کاران بدین معناست که: رقابت بین سیستم‌های اجتماعی- اقتصادی- سیاسی پایان یافته است. تاریخ، کاپیتالیسم-دموکراتیک آمریکایی را برگزیده است. این مسئولیت آمریکاست که سلطه بر جهان را که تاریخ به این کشور عطا کرده، تمرین کند و جهان را در راستای این انتخاب تاریخ یعنی کاپیتالیسم-دموکراتیک آمریکایی قرار دهد. به عبارت دیگر غلط بودن افکار مارکس آشکار شده است. آینده نه به طبقه کارگر که به واشنگتن بستگی دارد.

ایدئولوژی نئومحافظه‌کاری، ایالات متحده را تا حد یک وضعیت منحصر به فرد و به عنوان یک کشور استثنایی بالا می‌برد و مردم آمریکا به عنوان مردمی که وجودشان برای دنیا ضروری است، موقعیتی عالی کسب کردند.

اگر کشوری یک کشور استثنایی باشد بدین معنی است که همه کشورهای دیگر غیر استثنایی هستند. اگر وجود مردم کشوری برای جهان ضروری باشد، یعنی مردم دیگر کشورها وجودشان برای جهان غیرضروری است. ما این دیدگاه را در 14 سال جنگ‌های تجاوزکارانه واشنگتن در غرب آسیا به چشم دیده‌ایم. جنگ‌های آمریکت دیگر کشورها را ویران کرده و میلیون‌ها نفر را کشته، مجروح کرده یا ویران نموده است. هنوز هم واشنگتن از تعهد خود به محافظت از کشورهای کوچکتر در برابر حمله کشورهای بزرگتر دم می‌زند. توجیه این دوروریی این است که واشنگتن حملات خود را نه یک حمله بلکه هدف تاریخ می‌داند.

این دیدگاه در تحقیر منافع ملی روسیه توسط واشنگتن و پاسخ پروپاگاندامحور آن به دیپلماسی روسیه نیز مشاهده می‌شود.

ایدئولوژی نئومحافظه‌کار اقتضا می‌کند که واشنگتن وضعیت خود را به عنوان تنها قدرت برتر حفظ کند چرا که این امر برای سلطه واشنگتن و هدف تاریخ ضروری است.

دکترین نئومحافظه‌کاری حاکمیت آمریکا بر جهان، خیلی شفاف و مختصر توسط پل وولفوویتز، نئومحافظه‌کار ارشد بیان شد که پست‌هایی کلیدی از قبیل:  دستیار معاون وزیر دفاع، مدیر سیاست‌گذاری وزارت خارجه، مشاور وزیر خارجه، سفیر آمریکا در اندونزی، معاون سیاسی وزیر دفاع، معاون وزیر دفاع و رئیس بانک جهانی را در کارنامه خود داشته است.

در 1992م وی دکترین آمریکا برای تسلط بر جهان را اینگونه بیان کرد:

«هدف اول ما ممانعت از ظهور دوباره یک رقیب چه در قلمرو شوروی سابق و چه در هر جای دیگر است. نباید تهدیدی که پیش‌تر توسط شوروی سابق اعمال می‌شد، تکرار شود. این یک نظر غالب به عنوان مبنای راهبرد دفاع منطقه‌ای جدید است و مستلزم آن است که تلاش کنیم از تسلط یک قدرت متخاصم بر منطقه‌ای که منابعش، برای تولید قدرت جهانی کافیست، جلوگیری کنیم.»

 

برای شفافیت بیشتر باید گفت که منظور از یک قدرت متخاصم و دشمن، کشوری با سیاست مستقل است. (روسیه، چین، ایران، صدام حسین، قذافی و بشار اسد)

این عبارت برجسته، به عنوان اعلامیه امپریالیسم آمریکایی به بنیان سنتی سیاست خارجی آمریکا لطمه زد. این سند بدون تغییر هدف، برای تلطیف و پنهان کردن ادعای آشکار سلطه‌گری بازنویسی شد. این اسناد به صورت آنلاین در دسترس هستند و شما می‌توانید به راحتی آن‌ها را استفاده کنید.

این تلطیف لحن به نئومحافظه‌کارها اجازه داد که سلطه‌شان را بر سیاست خارجی افزایش دهند. نئومحافظه‌کاران مسئول حملات دولت کلینتون به یوگسلاوی سابق و صربستان هستند. نئومحافظه‌کارها خصوصاً پل وولفوویتز، مسئول حمله دولت بوش به عراق هستند. نئومحافظه‌کارها مسئول سرنگونی و قتل قذافی، حمله به سوریه، پروپاگاندا ضد ایران، حملات هواپیماهای بدون سرنشین به پاکستان و یمن، انقلاب‌های رنگی در جمهوری‌های شوروی سابق، انقلاب نافرجام سبز در ایران، کودتا در اوکراین و سرکوب ولادیمیر پوتین هستند.

تعدادی از متفکرین آمریکایی به دست داشتن نئومحافظه‌کاران در حادثه یازده سپتامبر مظنون هستند، چرا که این حادثه برای آن‌ها فرصتی مانند قضیه «Pearl Harbor» (حمله ناگهانی هواپیماهای جنگنده ژاپن به پایگاه دریایی ایالات متحده آمریکا در پرل هاربر در بامداد روز یکشنبه هفتم دسامبر سال ۱۹۴۱ میلادی برابر با ۱۶ آذر ۱۳۲۰ خورشیدی که موجب ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم شد.) بخشید که آنگونه که اسنادشان می‌گوید، برای جنگ‌های سلطه‌گرانه‌شان در غرب آسیا ضروری بود. 11 سپتامبر مستقیماً و فوراً به جنگ افغانستان منتهی شد، جایی که واشنگتن از 2001 در آن مشغول جنگ است. نئومحافظه‌کارها همه‌ی سِمت‌های مهم دولتی لازم برای انجام یک حمله مخفی را تحت کنترل خود داشتند.

ویکتوریا نولاند، دستیار نئومحافظه‌کار وزیر خارجه- که همسر رابرت کاگان دیگر فرد نئومحافظه‌کار است- کودتای واشنگتن در اوکراین را اجرا و بر آن نظارت می‌کرد و (اعضای) دولت جدید اوکراین را برگزید.

نئومحافظه‌کارها شدیداً سازماندهی شده و دارای شبکه هستند و تأمین مالی خوبی دارند و از طرف رسانه‌های مکتوب و تلویزیونی، مجموعه‌های نظامی و امنیتی آمریکا و نیز لابی صهیونیستی حمایت می‌شوند. هیچ قدرتی یارای ایستادن در برابر نفوذ آن‌ها در قدرت خارجی آمریکا را ندارد.

دکترین نئومحافظه‌کارها از دکترین برژینسکی فراتر می‌رود که از تنش‌زدایی دوری می‌کرد و به صورتی تحریک کننده از معاندین داخل امپراتوری شوروی حمایت می‌نمود. علی‌رغم نقش تحریک‌کننده آن، دکترین برژینسکی یک دکترین مهار قدرت‌های بزرگ باقی ماند. این دکترین ناظر به هژمونی جهانی ایالات متحده نیست.

در حالی که نئومحافظه‌کاران پیش از این به مدت یک دهه مشغول جنگ‌های خود در غرب آسیا، تأسیس یک فرماندهی در آفریقا، سازماندهی انقلاب‌های رنگی، خروج از معاهدات خلع سلاح، محاصره روسیه با پایگاه‌های نظامی و چرخش به سمت آسیا از طریق محاصره چین با پایگاه‌های هوایی و دریایی جدید بودند، ولادیمیر پوتین روسیه را به جایگاه شایسته نظامی و اقتصادی خود بازگرداند و یک سیاست خارجی مستقل روسی را با موفقیت پیاده کرد.

وقتی دیپلماسی روسی، حمله طراحی شده واشنگتن به سوریه و بمباران طراحی شده ایران توسط آمریکا را منتفی کرد، نئومحافظه‌کاران دریافتند که در رسیدن به اولین هدف دکترین وولفوویتز شکست خورده‌اند و اجازه ظهور دوباره یک رقیب را صادر کرده‌اند؛ رقیبی در قلمروی اتحاد جماهیر شوروی سابق که می‌تواند مانع از اقدامات یک‌جانبه واشنگتن شود.

حمله به روسیه شروع شد. واشنگتن 5 میلیارد دلار بابت تاسیس سازمان‌های غیردولتی- مردم‌نهاد (Ngo) در اوکراین و چیدن مهره‌های سیاستمدار خود در اوکراین خرج کرده بود. این سازمان‌های مردم‌نهاد به خیابان‌ها فراخوانده شدند. ملی‌گرایان افراطی یا عناصر نازی برای شروع اغتشاشات به کار گرفته شدند و دولت منتخب دموکراتیک سقوط کرد. شنود مکالمات بین ویکتوریا نولاند با سفیر آمریکا در کیف که در آن این دو عامل آمریکایی، اعضای دولت جدید اوکراین را انتخاب می‌کنند، مشهور است.

اگر اطلاعاتی که اخیراً از ارمنستان و قرقیزستان به دست من رسیده درست باشد، واشنگتن سازمان‌های مردم‌نهاد را تامین مالی کرده و در حال مهره‌چینی از سیاستمداران طرفدار خود در ارمنستان و سایر جمهوری‌های شوروی سابق در آسیای مرکزی است. در صورت صحت این اطلاعات، روسیه باید منتظر انقلاب‌های رنگی و کودتاهای بیشتری در قلمرو سابق جماهیر شوروی باشد. شاید چین هم در (Uyghurstan) تهدیدی مشابه را تجربه کند.

تنش در اوکراین غالباً جنگ داخلی خوانده می‌شود. این اشتباه است. جنگ داخلی زمانی است که دو طرف برای در دست گرفتن یک حکومت با یکدیگر بجنگند. [اما] جمهوری‌های چندپاره شرقی و جنوبی اوکراین، مشغول یک جنگ جدایی‌طلبانه هستند.

باعث خوشحالی آمریکا است که بتواند روسیه را از پایگاه دریائی‌اش در دریای سیاه بیرون کند چرا که در این صورت به دستاورد نظامی راهبردی بزرگی دست یافته است. با این حال واشنگتن به همین راضی شده که بحران اوکراین با هدایت و مدیریت خودش، ولادیمیر پوتین را سرکوب کرده است چرا که منجر به تحریم‌های اقتصادی علیه روسیه و مخلّ روابط اقتصادی و سیاسی روسیه با اروپا شده است. این تحریم‌ها اروپا را در مدار واشنگتن باقی نگاه داشت.

دکترین نئومحافظه‌کار سلطه جهانی ایالات متحده، تهدیدی برای حاکمیت هر کشوری به حساب می‌آید. این دکترین مستلزم تملق نسبت به رهبری آمریکا و اهداف آن است. دولت‌های مستقل به منظور بی‌ثبات‌سازی، مورد هدف قرار می‌گیرند. دولت اوباما حکومت رفورمیست هوندوراس را سرنگون کرد و اکنون نیز مشغول بی‌ثبات‌سازی ونزوئلا، بولیوی، اکوادور، آرژانتین و به احتمال زیاد ارمنستان و سایر جمهوری‌های شوروی سابق در آسیای میانه است.

[کنفرانس] یالتا و نتایج آن باید به رقابت قدرت‌های بزرگ منجر شود. اما در دکترین نئومحافظه‌کار فقط یک قدرت بزرگ وجود دارد که همان قدرت برتر به شمار می‌رود. دیگرانی وجود ندارند و اجازه ندارند که باشند.

از این رو تا وقتی که یک سیاست خارجی جدید در واشنگتن بالا نیامده و جای نئومحافظه‌کاران را نگرفته، آینده با نوعی از تنش همراه خواهد بود.

این یک خطای راهبردی است که ایدئولوژی نئومحافظه‌کار را غیرواقع‌بینانه نپنداریم. این دکترین، غیرواقع‌بینانه است اما در عین حال نیروی هدایت‌کننده سیاست خارجی آمریکا نیز هست و می‌تواند یک جنگ جهانی را به راه بیندازد.

در تنش با سلطه آمریکا، روسیه و چین نفعی نبرده‌اند. موفقیت پروپاگاندای آمریکا در خلال جنگ سرد، تفاوت فاحش بین استانداردهای زندگی در آمریکا و کشورهای کمونیست، سرکوب سیاسی آشکار (مخالفین) توسط کمونیست‌ها که گاه وحشیانه نیز بود و فروپاشی شوروی سابق، ویژگی‌هایی از آمریکا در ذهن بسیاری از مردم [جهان] درست کرده که در واقع، وجود ندارند. از آنجایی که انگلیسی، زبان جهان است و رسانه‌های غربی مانند یک تعاونی با یکدیگر مرتبط‌اند، واشنگتن قادر است فارغ از حقیقت، توصیف از امور مختلف را (در اذهان جهانیان) کنترل کند. توانایی واشنگتن برای مهاجم بودن و در عین حال متهم کردن قربانی، آن را به حمله بیشتر ترغیب می‌کند.

 


• پی‌نوشت:

پاول کریگ رابرتز، اقتصاددان- ژورنالیست- بلاگری است که مقالات اقتصاد سیاسی وی بازتاب گسترده‌ای دارد. او دستیار معاون وزارت خزانه‌داری آمریکا در زمان تصدی «رونالد ریگان» رئیس جمهوری وقت آمریکا در دهه هشتاد و از مؤلفین اقتصاد ریگانی بود.

او دبیر و ستون‌نویس سابق وال استریت ژورنال، بلومبرگ بیزنس‌ویک و Scripps Howard News Service بود.

رابرتس در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی برنده چند نشان افتخار در امور سیاست و اقتصاد شد.

از نقاط قابل‌توجه در کارنامه این مقام اسبق آمریکایی، انتقاد او از رژیم صهیونیستی در ژانویه سال ۲۰۰۹ بود. او همچنین مخالف جنگ آمریکا علیه عراق نیز بود و طی مقاله‌ای حتی خواهان استیضاح «جورج دابلیو بوش» رئیس جمهور وقت آمریکا شد.

رابرتس عقیده دارد که اعتراض سال 13۸۸شمسی را سیا همانند بلواهای وقت گرجستان و اوکراین ساماندهی کرده است. وی همچنین عقیده دارد تحریم‌های ایران فقط به سبب مسائل هسته‌ای نیست.

***

• این مطلب، صرفاً جهت اطلاعِ مخاطبان، نخبگان، اساتید، دانشجویان، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران ترجمه شده و الزاماً منعکس‌کننده‌ی مواضع و دیدگاه‌های اندیشکده راهبردی تبیین نیست.
• پیوند اصل یادداشت در وبگاه «پاول کریگ رابرتز» به قلم خودش:
http://www.paulcraigroberts.org/2015/02/26/neoconservative-threat-world-order-paul-craig-roberts/
• مترجم: گروه رصد اندیشکده راهبردی تبیین

ارسال دیدگاه