قدرت‌یابی جریان‌های راست ملی‌گرا؛ دومین بحران ناتو پس از خاتمه جنگ سرد

انتخاب دونالد ترامپ با شعارهای ملی‌گرایانه، خروج اعتراضی انگلیس از اتحادیه اروپا و جان گرفتن جریانات راست ملی‌گرا در اروپا نشان از تحولاتی دارد که به احتمال بسیار زیاد می‌روند تا نظم دوران پس از جنگ جهانی دوم را دستخوش تغییراتی نماید.

اندیشکده راهبردی تبیین انتخاب دونالد ترامپ با شعارهای ملی‌گرایانه، خروج اعتراضی انگلیس از اتحادیه اروپا و جان گرفتن جریانات راست ملی‌گرا در اروپا نشان از تحولاتی دارد که به احتمال بسیار زیاد می‌روند تا نظم دوران پس از جنگ جهانی دوم را دستخوش تغییراتی نماید. زمزمه‌هایی که نشان از بازگشت ملی‌گرایی به سپهر سیاست و ارکان قدرت اروپا دارند، چنان فراملی گرایان را به چالش کشیده است که در فرانسه ترس از ناکامی فرانسوا اولاند در مقابل ملی‌گرایان باعث شد تا حزب حاکم از وی عبور کرده و نخست‌وزیر فرانسه به‌منظور آماده شدن برای رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری سال 2017 از سمت خود استعفا دهد و در اتریش قانون تسهیل شده مهاجرتی تهیه و به همه‌پرسی گذاشته شود. گویا این روزها ایده فراملی گرایی و نهادهای بر‌خواسته از آن بیش از هر زمان دیگری تهدید شده‌اند که اصحاب این تفکر به هر ابزاری برای حفظ آن‌ها متمسک می‌شوند. دراین‌بین سرنوشت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به‌عنوان نهاد متجلی کننده فراملی گرایی در حوزه تأمین امنیت جمعی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این سازمان یک‌بار پس از پایان جنگ سرد توانست با تعریف اولویت‌های جدید، خود را از مهلکه‌ی بحران وجودی برهاند، اما قوت گرفتن ملی‌گرایان چه تأثیری بر عملکرد و اولویت‌های ناتو خواهد گذاشت و آیا این بار نیز خواهد توانست خطری که ملی‌گرایان اروپا و آمریکا متوجه آن ساخته‌اند را دفع کرده و همچنان به حیات خود ادامه دهد؟ این سؤالی است که در یادداشت پژوهشی پیش رو سعی خواهد شد تا حدودی به آن پاسخ داده شود.

 

تأسیس ناتو؛ دیواری در برابر ماشین جنگی و ایدئولوژیک شوروی

تهدید روزافزون بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سابق علیه اروپای غربی و بروز مشکلات و دغدغه‌های امنیتی موجب شد تا کشورهای انگلستان، لوکزامبورگ، بلژیک، فرانسه و هلند در سال 1948 یک پیمان امنیتی-دفاعی دسته‌جمعی را در بروکسل پایتخت بلژیک منعقد نمایند. اما این پیمان به‌تنهایی برای مقابله با شوروی که قدم‌به‌قدم به سمت قلب اروپا پیشروی می‌کرد کافی نبود. مخصوصاً اینکه اروپایِ خسته‌یِ بعد از جنگ جهانی دوم -حتی به‌صورت جمعی نیز- خود را در مقابل توسعه‌طلبی‌هایِ ارضی و ایدئولوژیک شوروی، ضعیف و ناتوان می‌دید.

اتحاد جماهیر شوروی شهر برلین به‌عنوان قلب آلمان غربی را در سال 1948 با هدف مجاب کردن غربی‌ها به واگذاری قلمرو و اختیارات بیشتری در اروپای شرقی، به محاصره درآورد. درواقع محاصره برلین واکنش شوروی به اعلام یک‌جانبه اصلاحات پولی بود که بلوک غرب به‌ویژه آمریکا برای آلمان غربی تجویز کرده بود. در این محاصره، شریانات اصلی اقتصادی برلین مسدود و راه‌ها، مسیرهای قطار و سیستم آب‌رسانی قطع شد.  هر نوع رفت‌وآمد به برلین غربی از راه زمین، فقط از داخل منطقه تصرف‌شده توسط شوروی و اجازه حاکمان وقت آلمان شرقی امکان‌پذیر شد. تنها راه ارتباط غرب با برلین غربی از طریق هوایی و تحت مقررات بعد از جنگ با شوروی ممکن بود. واکنش بلوک غرب به رهبری آمریکا قاطع و بر مبنای عدم واگذاری هیچ امتیازی به شوروی بود که با ایجاد یک خط هوایی مستقیم روزانه به ارسال آذوقه و سایر کالاهای موردنیاز مردم نمودند.

 

 

محاصره برلین آمریکایی‌ها را مجاب کرد تا دست به اقدامات جدی‌تری برای حفظ امنیت اروپا بزنند. مجلس سنای آمریکا در 11 ژوئن 1948 قطعنامه واندنبرگ[1] را تصویب کرد و این قطعنامه رفت تا چتر امنیتی آمریکا را تا آن‌سوی آتلانتیک و اروپای غربی بگستراند. موضوعی که بعدها بعضی اروپایی‌ها نیز به مخالفت با آن برخواستند.[2] دست یاری امنیتی آمریکا از سوی اروپایی‌هایی که معاهده بروکسل را امضا کرده بودند با موافقت اصولی شورای مشورتی این معاهده برای ایجاد یک پیمان دفاعی برای شمال اقیانوس آتلانتیک (اقیانوس اطلس) به گرمی فشرده شد و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو[3] به‌عنوان یک سازمان امنیتی-نظامی مبتنی بر تئوری امنیت دسته‌جمعی متولدشده و زیست بین‌المللی خود را آغاز کرد.[4]

 

همگرایی، امنیت دسته‌جمعی و ناتو؛ تقریری فراملی‌گرایانه[5] از تأمین امنیت

همگرایی ایده‌ای است که بر مبنای تفکر لیبرال بنا نهاده شده است. ادعای اصلی همگرایی این است که دولت‌ها به خاطر وجود «ارزش‌های مشترک» و فراگیر در میان خود اقدام به ایجاد و حفظ ترتیباتی برای تحقق آن ارزش‌های مشترک می‌کنند. برخی از اندیشمندان این حوزه[6] معتقدند همگرایی فرایندی است که طی آن بازیگران سیاسی چندین واحد ملّیِ مجزا ترغیب می‌شوند تا وفاداری‌ها، فعالیت‌های سیاسی و انتظارات خود را به‌سوی «مرکز جدیدی» معطوف سازند که نهادهای این مرکز یا از صلاحیتی برخوردارند که دولت‌های ملی موجود را تحت پوشش خود می‌گیرد و یا چنین صلاحیتی را می‌طلبند.[7] یعنی کشورها به خاطر وجود منافع مشترکشان تصمیم می‌گیرند وارد یک فرایندی شوند که ممکن است طی این فرایند لازم باشد تا نسبت به بخشی از حاکمیت خود چشم‌پوشی کنند. دلیل منطقی نیز برای ورود به چنین فرایندی وجود دارد: وقتی محاسبات نشان می‌دهد منافع کشورها در حالت ورود به فرایند بیشتر از حالتی که خارج از فرایند می‌مانند تأمین می‌شود. مانند سال 1948 که «امنیت» به‌عنوان «ارزش مشترک» کشورهای بلوک غرب توسط اتحاد جماهیر شوروی تهدید شده و آن‌ها تصمیم گرفتند تا وارد «فرایندی» شوند که بخشی از حاکمیتشان را به نفع یک «مرکز جدید» و مشترک –به نام ناتو- مصادره نماید. در حالی که اگر خارج از این فرایند می‌ماندند خطر مسلّط شدن شوروی تهدیدشان می‌کرد.

لذا شکل‌گیری ناتو مرهون تقریری فراملی گرا و لیبرال از تأمین امنیت است که تحت عنوان «الگوی تأمین امنیت دسته‌جمعی»[8] شناخته می‌شود. نقطه مقابل این تقریر را رئال‌ها یا واقع‌گرایان ارائه می‌کنند که معتقدند در جهان پرآشوب و هرج‌ومرج زده[9] تنها قاعده‌ای که می‌تواند موجب تأمین امنیت و حفظ بقای کشورها شود قاعده خودیاری[10] است. طبق قاعده خودیاری کشورها و واحدهای ملی به دلیل منطق هرج‌ومرج گونه‌ای که برجهان حاکم است نباید به کشور یا نهادی غیر از خود متکی باشند بلکه برعکس، باید حاکمیت خود را مقدس شمرده و به نفع هیچ نهاد و کشور دیگری از آن چشم‌پوشی نکنند.

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و خاتمه جنگ سرد؛ اولین تهدید علیه موجودیت ناتو

گفته شد که نقطه‌ی آغاز شکل‌گیری ناتو، مقابله با اتحاد جماهیر شوروی و تهدیدات روزافزون ارضی و ایدئولوژیک آن علیه بلوک غرب بود. برخی از این مسئله تحت عنوان «فلسفه تشکیل ناتو» یاد می‌کنند، فلسفه‌ای که یک‌بار و با از بین رفتن آن در سال 1991 حیات و موجودیت ناتو را با سؤالات و ابهامات جدی مواجه کرد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق در آغاز دهه نود میلادی، این سؤال را مطرح کرد که آیا با فروپاشی ساختار سیاسی و فکری عامل تهدیدکننده‌ای که ناتو برای مقابله با آن شکل‌گرفته بود، همچنان غرب به وجود چنین سازمان سیاسی-نظامی پرهزینه‌ای نیازمند است؟ پاسخ ملی‌گرایان و آنان که به هزینه‌های گزافی که مخصوصاً اروپا برای تأمین و پشتیبانی از این سازمان صرف می‌کرد توجه داشتند منفی بود. دراین‌بین اما مسائل و ملاحظات دیگری مطرح بود:

1- ناتو را اروپا به وجود نیاورده بود که هر وقت بخواهد آن را برچیند، ناتو درواقع تجلیِ نهادیِ گسترش چتر حمایتیِ آمریکا بر سر اروپا بود که در طول جنگ سرد، آن‌قدر اروپایی‌ها به آن وابسته شده بودند که نمی‌توانستند تصور کنند یک روزِ خود را خارج از این چتر حمایتی بگذرانند.

2-  بعد از فروپاشی شوروی و خاتمه‌ی جنگ سرد، آمریکایی‌هایی که از پایان تاریخ سخن می‌گفتند و سودایِ حکومت برجهان را در سر می‌پروراندند، چرا باید ناتو را که در مقاطع مختلف دوران جنگ سرد آزمایش‌های خود را با موفقیت پشت سر گذاشته و عملاً به‌عنوان یک ارتش بین‌المللی در اختیار آمریکا درآمده بود منحل می‌کردند؟

3- علی‌رغم فروپاشی سیاسی و ایدئولوژیک اتحاد جماهیر شوروی، توان نظامی این ابرقدرت شرق، دست‌نخورده باقی‌مانده بود. غرب به‌خوبی می‌دانست به‌محض اینکه فدراسیون روسیه (جانشین اتحاد جماهیر شوروی) از مشکلات اقتصادی خلاص شده و به ثبات سیاسی برسد، دوباره در مقابل غرب، قد علم خواهد کرد. الحاق کِریمه به خاک روسیه و نقش‌آفرینی این کشور در سوریه که درست در نقطه مقابل اروپا و آمریکا قرار دارد نشان می‌دهد که تا چه اندازه دغدغه غربی‌ها قرین به صحت بوده است.

مجموع این عوامل باعث شد تا ناتو به‌جای اینکه درگیر ادامه یا خاتمه حیات خود شود، به این فکر کند که بعد از فروپاشی دشمن دیرینه خود (شوروی) اسلحه‌ی خود را به چه سمتی بگیرد؟ به‌عبارتی‌دیگر ناتو بعد از نابودی دشمن قدیمی شروع به جستجوی دشمن جدیدی برای خود کرد. نتیجه‌ی این جستجو مانند قبل که با معیار مشخصی بلوک مشخصی از کشورها را هدف قرار می‌داد روشن نبود. ناتو وظیفه‌ی اصلی خود را در ظاهر کمک به نهادینه شدن صلح و امنیت بین‌المللی از طریق کمک به رشد و گسترش دموکراسی قرارداد. برنامه‌های متعددی را ایجاد و کشورهای مختلفی را درگیر برنامه‌های خود کرد. و بدین ترتیب توانست تا از مهلکه‌ای که بحران هویت و موجودیت برای این سازمان بین‌المللی فرا منطقه‌ای ساخته بود رهایی یابد.

 

قدرت‌یابی جریان‌های ملی‌گرا در اروپا و آمریکا؛ دومین تهدید علیه موجودیت ناتو

انتخاب دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا در مقابل چشمان بهت‌زده‌ای که روی کار آمدن چنین فردی با تفکرات ملی‌گرایانه افراطی را تقریباً محال می‌دانستند در کنار بریگزیت و جان یابی جریان‌های راست ملی‌گرا در فرانسه، اتریش، هلند، ایتالیا و… زنگ خطر جدی را برای فراملی گرایان به صدا درآورده است. اما آن‌ها بیش از اینکه بهت‌زده باشند، ترسیده‌اند! مخصوصاً اروپا که دو بار طعم جنگ ناشی از گرایشات ملی‌گرایانه را چشیده است. در مورد این جریان‌ها نباید به خطا رفت، هم فراملی گرایان و هم ملی‌گرایان از آبشخور لیبرالیسم تغذیه می‌شوند و خود را متعهد به اصول آن می‌دانند و بایستی مرزبندی روشنی را بین آن‌ها و جریان‌های چپ مارکسیست، سوسیالیست و حتی نازیسم قائل شد.[11]

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

در طول بیش از 6دهه پس از جنگ جهانی دوم، صحنه‌ی بین‌المللی عرصه‌ی تاخت‌وتاز بلامنازع لیبرال‌های فراملی‌گرا بود. در حقیقت تحت تسلط یکپارچه آن‌ها بود که نهادهای چندجانبه‌ی بین‌المللی رو به گسترش نهاده و تقریباً بر تمامی فعالیت‌های مربوط به زیست بین‌المللی بشر سایه انداختند. ناتو نیز محصول تسلط تفکر لیبرال فراملی گرا است که امنیت را در پرتو همکاری‌های فراملی جستجو می‌کرد. و طبیعی است که امروز صدای بازگشت ملی‌گرایی به ارکان قدرت و سپهر سیاست اروپا پایه‌های اساسی آن را به لرزه اندازد. اگر بعد از فروپاشی شوروی و اتمام جنگ سرد ناتو توانست با تغییر اولویت و رویکردهای خود بحران موجودیتی که به آن دچار شده بود را رفع کند اما آیا خواهد توانست از بحران جدیدی که با قدرت‌یابی جریان‌های راست ملی‌گرا به وجود خواهد آمد و می‌توان نام «بحران هویتی» بر آن گذاشت را نیز پشت سر بگذارد؟ دراین‌بین چند احتمال مطرح است:

اول اینکه با به دست گرفتن قدرت توسط احزاب و جریان‌های راست، کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در لاک دفاعی خود فرورفته و به‌نوعی خودیاری و خودبسندگی روی‌آورند. در این صورت زمانی ناتو مورد تهدید جدی قرار خواهد گرفت که این خودیاری و خودبسندگی به حوزه امنیتی نیز تسری پیدا کند.

دوم؛ علی‌رغم حاکم شدن ملی‌گرایی، به دلیل هزینه‌‌های بسیار بالای تک‌روی درزمینه‌ی مسائل امنیتی این احتمال وجود دارد که کشورهای عضو ناتو این سازمان را از شمول ایده‌های ملی‌گرایانه خارج کنند. در این صورت با یک تناقض نظری روبرو خواهند شد و باید در دو سطح آکادمیک و عملی پاسخ گوی آن باشند. نتیجه‌ی این مسئله می‌تواند آسیب شدید به ایده‌ی ملی‌گرایی مخصوصاً تضعیف پایه رأی مردمی این فکر باشد.

سوم؛ به‌مانند پس از جنگ سرد ناتو دست به تغییراتی بزند که آن را متناسب با دوران ملی‌گرایی کند. با این تفاوت که برخلاف دوران پس از جنگ سرد که تغییرات صورت گرفته عمدتاً در مورد اولویت‌ها و کارکردهای ناتو بود، این بار دامنه‌ی گسترده‌تری ازجمله ساختار ناتو را نیز شامل شود. شاید اعطای استقلال بیشتر به کشورهای عضو درزمینه‌ی تصمیم‌گیری در رابطه با مشارکت یا عدم مشارکت در عملیات ناتو یکی از نمونه‌های چنین اصلاحاتی باشد.

 

نتیجه‌گیری

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو یک سازمان سیاسی-امنیتی است که امنیت دو سوی اقیانوس آتلانتیک شمالی را بر پایه‌ی همکاری‌های چندجانبه بین کشورها به هم پیوند داده است. تاریخ این سازمان را می‌توان بر پایه مقاطع متعددی تقسیم‌بندی کرد اما به نظر می‌رسد مهم‌ترین آن‌ها زمانی است که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده و آن را با بحران موجودیتی عمیقی مواجه ساخت. دلیل این بحران از بین رفتن دشمنی بود که ناتو موجودیت خود را در مقابله با آن تعریف می‌کرد. برای گریز از این بحران ناتو دست به تغییراتی در اولویت‌ها و کارکردهای خود زد، ازجمله اینکه گسترش دموکراسی برای نهادینه کردن صلح و امنیت بین‌المللی را در دستور کار خود قرارداد. دومین بحرانی که این بار هویت ناتو را تهدید می‌کند، قدرت‌یابی جریان‌های راست ملی‌گرا در اروپا است که نشانه‌های بارز آن برگزیت، انتخاب ترامپ و اوضاع‌واحوال داخلی کشورهایی مانند فرانسه است. این بحران فلسفه تشکیل ناتو را زیر سؤال برده و آن را با ابهامات جدی مواجه می‌کند. در رویارویی با بحران دوم سه احتمال در مورد رفتار ناتو وجود دارد: اول اینکه باقدرت گرفتن ملی‌گراها کشورهای عضو ناتو به لاک دفاعی خودساخته فروروند که در این صورت و در بهترین حالت ناتو متروک خواهد شد. احتمال دوم این است که حتی در صورت تسلط ملی‌گراها به دلایلی ازجمله بالا بودن هزینه تأمین امنیت، ناتو از شمول اقدامات ملی‌گرایانه خارج شود که نتیجه این نیز تناقض نظری این جریان‌ها و تضعیف پایه مردمی آن‌ها خواهد بود و احتمال سوم نیز ایجاد تغییراتی در سازمان ناتو است که این بایستی علاوه بر تغییرات کارکردی تغییرات ساختاری و ماهوی را نیز شامل شود که اعطای اختیارات بیشتر به اعضا جهت مشارکت یا عدم مشارکت در عملیات ناتو می‌تواند مصداق چنین تغییراتی باشد. سخن نهایی اینکه با توجه به تبعاتی که احتمالات اول و دوم دارد، احتمال سوم شانس بالایی را دارد برای اینکه مورد اقبال قرار گیرد.

 


پی‌نوشت‌ها:

[1] Vandenberg Resolution

[2] برای مطالعه در مورد مخالفت اروپایی ها با ناتو ر.ک به:

http://www.presstv.ir/Detail/2015/05/31/413599/Europe-France-Paris-antiNATO-rally-military-alliance

http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13911027001431

 

[3] North Atlantic Treaty Organization: NATO

[4] برای مطالعه بیشتر در مورد شکل‌گیری ناتو ر.ک به:

ناتو (سازمان پیمان آتلانتیک شمالی): گذشته، حال و آینده؛ نوشته جنیفر مدکاف، ترجمه عسگر قهرمان پور،انتشارات خرسندی، 1392

[5] Internationalism

[6] مانند ارنست هاس

[7] برای مطالعه بیشتر در مورد نظریات همگرایی ر.ک به:

نظریه‌های متعارض در روابط بین‌الملل؛ نوشته جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف، ترجمه علیرضا طیب، انتشارات قومس،1393

[8] Collective Security

[9] Anarchic

[10] Self Help

[11] برای مطالعه بیشتر ر.ک به:

انتخابات آمریکا و قدرت‌یابی جریان‌های راست در اروپا؛ فاشیسم یا ملی‌گرایی لیبرال؟؛ علیرضا یاری، اندیشکده راهبردی تبیین، قابل بازیابی در آدرس زیر:

http://tabyincenter.ir/17028

ارسال دیدگاه