اندیشکده راهبردی تبیین – غرب آسیا یکی از مناطق پرتنش و منازعهآمیز و در عین حال از مناطق حیاتی در این کره خاکی است که همواره مورد توجه قدرتهای بیگانه بوده است. یکی از خصوصیتهای این منطقه، ادامهدار بودن نزاع و درگیری است. به هر صورت خشونت و تروریسم از مؤلفههای پیشروی امنیت غرب آسیا هستند و به نحوی قرین هم بودهاند. بحث ناامنی در غرب آسیا همواره در مناسبات کشورهای منطقه نقش داشته است اما با شکلگیری و گسترش داعش بسیار بیشتر مورد توجه قرار گرفت و دارای ابعاد گستردهتری نیز شده است. در واقع سطح اقدامات داعش و فعالیتهای صورت گرفته توسط آن از شکلگیری یک جریان سخت و متصلب حکایت دارد که با انجام تحرکات خود پیامدهایی را متوجه این منطقه کرده است.
تحولات در ساختار، فرایند و بازیگران
پرداختن به موضوع داعش و بررسی تأثیر شکلگیری آن بر نظام امنیتی غرب آسیا بالطبع نمیتواند یک مقوله آسان تلقی شود؛ چرا که بررسی و تحلیل چنین مباحثی که هنوز در حال جریان هستند و هر روز ممکن است شکلی جدید بگیرند، بایستی با دقت و جامعیت خاصی صورت بگیرد و از طرفی این جریان دارای شاکلههای باورمند فکری و پروسه تاریخی زمانمند است و این مسئله را بیان میدارد که چنین روندی بالطبع و به یکباره با چنین ساختاری از دل تاریخ بیرون نیامده است، بلکه دارای زمینههای فکری و تاریخی است که حتماً باید به آنها توجه داشت.
تأثیر شکلگیری داعش بر غرب آسیا را نه بر اساس رویکردهای اقتصادی-اجتماعی، هویتی-ایدئولوژیک و حتی سیاسی-ژئوپلیتیک، بلکه باید بر اساس نظام امنیتی به عنوان یک رویکرد جامع و همهجانبهنگر دنبال کرد. البته نظام امنیتی یک مقوله مجرد و انتزاعی نیست که فقط در قالب یک تعریف مفهومی گنجانده شود، بلکه بایستی آن را بر اساس اجزای تشکیلدهندهاش مورد شناسایی و بررسی قرار داد که این اجزا را در قالب ساختار، فرایند و بازیگران مورد توجه قرار میدهیم. شکلگیری داعش از یکسو متأثر از تغییرات ساختاری در نظام بینالملل و به تبع آن ساختار امنیتی منطقه، از سوی دیگر متأثر از شکلگیری فرایندهای جدید به ویژه در قالب تحولات عربی و بیداری اسلامی و در نهایت متأثر از روابط بین بازیگران منطقهای و فرامنطقهای است که در نهایت به رویاروییها در سوریه و عراق منتهی شد.
با وجود اینکه تحولات غرب آسیا پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق خود بستر و زمینهای برای پیدایش و گسترش فعالیت داعش بوده است، اما شکلگیری داعش، تحولاتی را در نظام امنیتی منطقه ایجاد کرده است. در واقع شکلگیری داعش باعث شده است ساختارها بیش از پیش دچار تزلزل و بیثباتی شده و فرایندهای اثرگذار نیز به همان میزان تأثیر خود را آشکار کنند. نتیجه این تحولات را در رفتار بازیگران و روی آوردن آنها به حالت تخاصمی و تهاجمی میتوان دید. به عبارت دیگر منطقه غرب آسیا پس از پیدایش داعش در یک حالت بینظمی و معمای امنیتی فرو رفته است. تلاش کشورها برای برقراری امنیت خویش باعث ایجاد ناامنی در بقیه کشورها شده و متناسب با آن شاهد بروز بیش از پیش رفتار تهاجمی کشورها در قبال یکدیگر بودهایم. نقش و رفتار بازیگران چه در قالب فردی و چه در قالب گروهی و به شکل ائتلاف خود را نشان داده است که ماحصل آن را میتوان در رویاروییهای متقابل و همچنین دخالت قدرتهای فرامرزی در مسائل منطقه مشاهده کرد. بدین ترتیب میتوان از این تحولات که در نتیجه شکلگیری داعش به وجود آمده است به این نتیجه رسید که آنارشی و بینظمی مضاعف بر منطقه پرتنش غرب آسیا تحمیل شده است. در واقع این خود میتواند منعکسکننده این باشد که شکلگیری داعش باعث دخالت قدرتهای خارجی و افزایش هرجومرج در منطقه شده است.
اگر حتی نگاهی اجمالی به وضعیت غرب آسیا امروز هم بیندازیم به خوبی میتوان این افزایش دخالت قدرتهای خارجی و همچنین افزایش هرج و مرج را شاهد بود. از یکسو آمریکا در رأس ائتلاف مبارزه با تروریسم به دنبال اعمال سیاستها و پیگیر اهداف و منافع خود است، از سوی دیگر فرانسه، انگلیس و حتی آلمان به بهانه مبارزه با تروریسم به دنبال پیدا کردن جای پایی برای خود هستند و آمریکا هم که دیگر نمیخواهد به تنهایی همه هزینههای تأمین امنیت منطقه را بپردازد راه را برای ورود و حتی ایفای نقش بیشتر آنها باز گذاشته است. در مقابل روسیه نیز اهداف و منافع خود را چه در تقابل با کشورهای غربی و آمریکا و چه در راستای تأمین امنیت دوستان و همپیمانان دنبال میکند.
البته اگر از منظر ساختاری به موضوع بنگریم بخش عمدهای از این تحولات ناشی از تغییر ساختار پیشین و عدم شکلگیری یک ساختار جدید است. این ابهام را به خوبی در رفتار آمریکا در قبال تحولات منطقه میتوان مشاهده کرد. با وجود اینکه آمریکا از درگیری گروههای مسلمان شیعه و سنی در این منطقه و از تخلیه شدن انرژی گروههای تروریستی انتحاری- تکفیری سود میبرد، اما در شرایط کنونی با سقوط شاکله قدرت مرکزی در بغداد موافق نیست. بر این اساس سناریوی مورد حمایت آمریکا در این شرایط میتواند تأکید بر شکلگیری دولت فدرال در مرکز و اقلیمهای خودمختار در مناطق سنی و شیعهنشین باشد که این مسئله بالطبع مورد مخالفت کشورهای دیگر از جمله ترکیه و ایران است.
جدای از این مباحث تحولات غرب آسیا البته برای برخی هم مفید فایده واقع شده است و طی این مدت به تأمین منافع خود پرداختهاند. یک نمونه آن کارتلهای تولید و فروش سلاح هستند که یکی از پرسودترین تجارتها را در این سالها داشتهاند. رقابتها، چالشها و مشکلات امنیتی در منطقه، بزرگترین فرصت را برای کارتلهای تسلیحاتی قدرتهای بزرگ و رسیدن به منابع سرشار ثروت فراهم کرده است و مجموع این شواهد شاید این سخن را اثبات کند که جنگ یک نوع سیاست است، اما به شکلی دیگر.
البته در مقابل این شرایط همه کشورها از وضعیت مشابهی برخوردار نیستند. جوامع ناهمگون مانند عراق، در مقایسه با سایر جوامع، بیشتر در معرض خطر تجزیه و عدم اجماع قرار دارند. بزرگترین چالش در حوزه داخلی عراق، عدم تجانس ساختار فرهنگی در سه طیف سنّیها، شیعیان و کردها و دخالت قدرتهای منطقه و فرامنطقهای در دامن زدن به این اختلافات است. چالشها و اختلافات سیاسی بین گروههای سیاسی عراق و فقدان انسجام و وفاق سیاسی در این کشور از مهمترین عواملی است که باعث گسترش تنشهای درونی و همچنین افزایش منازعههای قومی- فرقهای شده است. این تنشها و اختلافات بسترهای مناسبی را برای بهرهبرداری داعش و گسترش نفوذ و تسلط آن به خصوص در مناطق سنینشین عراق ایجاد کرده است که ماحصل آن افزایش بیثباتی و تشدید منازعات است.
با بررسی سیر تطور داعش در عراق، نکتههای جالبی هویدا میشود. به راستی علتالعلل این مسئله چیست؟ چرا داعش در اندک زمانی توانست عراق را جولانگاه خود سازد؟ آیا باید این مسئله را در سازوکار طرح شده توسط داعش جستجو کرد یا در عوامل دیگری مورد بررسی قرار دارد؟ وقتی که گذشته عراق را ورق میزنیم و به سال 2003 و اشغال این کشور توسط آمریکا برمیگردیم و تحولات عراق را از سال 2011 دوباره مورد بررسی قرار میدهیم، نکته مشابهی که در این دو رویداد به چشم میآید، انفعال مردم عراق است. گویی این مردم کشور را از آنِ خود نمیدانند و حاضر نیستند در حفاظت از آرمانهای آن فداکاری کنند که اگر این چنین بود، نه سلطه آمریکاییها را میپذیرفتند و نه خفت حضور داعش را.
شاید بتوان پاسخ این سؤال را در این مورد جستجو کرد که مردم به واقع کشور را از آنِ خود نمیدانند. به عبارتی هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعهای ساخته شود که در آن بیشتر مردم حس کنند هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس میکنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت میکنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، ناخودآگاه میخواهند آن جامعه را نابود کنند. وضعیت مردم عراق هم به نحوی از این نوع رفتار نشأت میگیرد. یعنی مردم به حدی از این باور رسیدهاند که خود را دارای هویت منسجمی نمیبینند و حاضر نیستند برای چنین کشوری جانفشانی کنند و جریاناتی از قبیل داعش از این موقعیت – یعنی بیشکل بودن سوژه عراقی، در راستای بسط حضور خود در چنین محیطی استفاده کرده است. البته با شکلگیری حشد الشعبی و حضور موثرش در مبارزه با داعش، تا حدی این فرض یعنی بیتفاوتی مردم عراق تضعیف شد اما عدم انسجام ملی و نبود هویت ملی یکپارچه در عراق، چیزی نیست که قابل کتمان باشد. بیان این مسئله به معنای آن نیست که سازوکار اجرایی داعش نقشی در این زمینه ندارد، بلکه تاکتیکهایی مانند بهرهگیری از حربه خشونت با استفاده از قابلیت رسانهای و استفاده ماهرانه از قدرت اقناع در فضای مجازی که توسط داعش اجرا میشود، باعث کنترل قلب و ذهن طرفداران به سوی اقناعسازی و همسوکردن آنها شده است. البته اقدامات خشونتبار داعش به مثابه یک چاقوی دولبه عمل میکند، در عین حال که میتواند در برخی شرایط برای این جریان راهگشا باشد، به نحوی میتواند به عنوان یک خودزنی برای آن نیز قلمداد شود.
طبعاً زمانی که مجموعه عوامل شکلگیری داعش را شناختیم و آنها را مورد بررسی قرار دادیم، جهت مقابله با این جریان نیز میتوانیم برنامهریزی کنیم. یعنی شناخت چرایی شکلگیری داعش، موجبات کیفیت مقابله با آن را هم فراهم میکند. با بررسی تأثیرات شکلگیری داعش به خوبی مشخص میشود که راهکار نظامی و هجمه همهجانبه علیه این جریان هر چند ممکن است در کوتاهمدت مؤثر باشد، ولی نه تنها راهکار نهایی در حل این بحران نیست، بلکه ممکن است به گسترش بیش از پیش آن دامن بزند. به عبارتی نبرد نظامی با داعش ممکن است بتواند در برطرف کردن تهدید کنونی آن مؤثر باشد، ولی قطعاً نمیتواند در از بین بردن آن مؤثر واقع شود. تهدیدات بالقوه این جریان نیاز به تمهیدات به مراتب فراگیرتری دارد. اگر عوامل شکلگیری داعش را به ترتیب داخلی، منطقهای و فرامنطقهای بدانیم، راهحل آن نیز به همین ترتیب باید مورد توجه قرار بگیرند.
به عبارتی داعش بیش از آنکه علت یا متغیر اصلی باشد، خود معلول علل عمیقتر داخلی، منطقهای و بینالمللی است و یافتن راهحل برای آن نیز در تمامی این سطوح باید دنبال شود. البته این مسئله بالطبع یک مسئله غامض و پیچیده است.
به هر حال داعش محصول بر هم خوردن نظم بینالمللی و منطقهای و بیثباتی دولتها در عراق و سوریه است. مقابله موثر و قاطع با آن نیز زمانی امکانپذیر است که از یکسو ساختاری عادلانه و منطقی بر نظام بینالملل و به تبع آن نظام منطقهای حاکم شود، از سوی دیگر فرایندهای ثباتبخش منطقهای و داخلی در عراق و سوریه تقویت شوند و در نهایت نقش و جایگاه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای نیز به گونهای تعریف شود که متناسب با توان آنها و مبتنی بر عدالت باشد.