اندیشکده راهبردی تبیین – جنگ جهانی دوم چنان خسارات و هزینههای سنگینی را بر کشورهای درگیر وارد کرد که در دوران بعد از جنگ، قدرتهای تراز اول آن زمان مانند انگلیس، آلمان، فرانسه و ژاپن بهکلی به ردههای پایین هرم قدرت جهانی نزول کردند و تنها دو کشور آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی توانستند از زیر بار سنگین هزینههای جنگ، کمر راست کنند. آمریکا به دلیل دوری از صحنه منازعه و وامهای کلانی که در طول جنگ به کشورهای اروپایی متحد خود داده بود و شوروی به یُمن جغرافیای پهناور، اقلیم سرد و خشن مناطقی مانند سیبری و هضم کشورهای اروپای شرقی در اتحاد سوسیالیست-کمونیستی خود توانستند تنها کشورهای بلامنازع دوران پساجنگ دوم جهانی باشند و دنیا را بین خود تقسیم کنند. نتیجه اینکه تمام عمر نظام بینالملل بعد از پایان جنگ تا فروپاشی شوروی زیر سایه رقابت این دو ابرقدرت سپری شد. تمام دوران پساجنگ سرد و در غیاب اتحاد جماهیر شوروی تلاش آمریکا بر تسلط بلامنازع بر جهان خلاصهشده بود. جهانیسازی پروژهای بود که نظریهپردازان آمریکایی برای دنیا پیچیده بودند و منظورشان جهانیسازی فنّاوری، اقتصاد و فرهنگ آمریکایی بود. اما 11 سپتامبر 2001 نقطهی شکستی بر تمامی تلاشهای آمریکایی برای جهانیسازی محسوب میشود. حوادثی که برخی ادعا میکنند واکنشی در مقابل پروژه جهانیسازی آمریکایی بود. قبل از همه حوادث یازدهم سپتامبر 2001 به آمریکاییها نشان داد نمیتوانند آقای ظالم جهان باشند و تصور کنند جهانی ساختهاند که هیچ مخالفی در آن پیدا نمی شود. باید توجه داشت که حملات صورت گرفته در یازدهم سپتامبر، قبل از اینکه تروریستی باشند پاسخی در مقابل تحمیل فرهنگ آمریکایی بر دنیا، با توجیهاتی مانند جهانیسازی بود. اما 11 سپتامبر 2001 هرچه بود، واکنش یکدست نظام مستقر جهانی را برانگیخت و تصور کسانی را که معتقد بودند بعد از فروپاشی شوروی ساختار نظام جهانی دستخوش تغییر شده است را باطل کرد. همراهی روسیه با کارناوال مبارزه با تروریسمی که آمریکاییها بعد از 11 سپتامبر به راه انداختند این نکته را یادآوری کرد که نظام جهانی پساجنگ جهانی دوم هنوز نفس میکشد و همچنان قادر است در مواقع احساس خطر اختلافات درونی خود را به کناری نهاده و متحد شود.
حفظ ساختار نظام جهانی؛ توافق نانوشته فاتحان جنگ جهانی دوم
کنفرانسها و گرد همآییهایی که بعد از هر جنگ همگانی تشکیل میشوند، وظیفهی اصلی تعیین نظم جدید را بر عهده دارند[1]، به عبارتی بهتر جنگهای همگانی زمانی رخ میدهند که یک نظم بینالمللی فرومیپاشد (شاید برعکس این نیز صادق باشد؛ یعنی یک نظم بین المللی زمانی فروبپاشد که جنگی همگانی رخ دهد) جهان در آستانهی یک نظم جدید قرار میگیرد. پایههای نظم جدید توسط «فاتحان» پیریزی میشوند و تا زمانی که اردوگاه فاتحان انسجام و اتحاد خود را حفظ کنند، بهگونهای مستحکم باقی میمانند. بعد از جنگ جهانی دوم نیز اردوگاه فاتحان این جنگ، متشکل از آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی سابق -و فدراسیون روسیه فعلی-، انگلستان، فرانسه و چین ساختاری را پی ریختند که علیرغم وجود فرازوفرود بسیار، تا به امروز شکل و ساختار کلی خود را حفظ کرده است. امروز موضوعات بینالمللی بسیاری وجود دارند که اردوگاه فاتحان جنگ جهانی دوم باوجود تمامی اختلافاتی که باهم دارند، درباره آنها اتفاقنظر ظاهری بالایی دارند؛ مسئله هستهای کره شمالی و قطعنامههایی که با اتفاق آرای پنج عضو دائم صادرشدهاند، نمونه بارزی محسوب میشود. اتحاد اردوگاه فاتحان تنها محدود به موضوعاتی که روی آنها توافق وجود دارد نمیشود، بلکه این کشورها به صورتی ملموس از چالش بر سر موضوعاتی که روی آنها اختلافنظر وجود دارد پرهیز میکنند. همه دیدند که چگونه روسیه با انجام همهپرسی، کِریمه را از اوکراین جدا و به خاک خود ضمیمه کرد بدون آنکه با واکنشی جدی از سوی آمریکا یا دیگر اعضای اردوگاه فاتحان مواجه شود. در حقیقت خط قرمز این اردوگاه «حفظ ساختار فعلی جهان» است و مسئله اصلی محسوب میشود، مابقی مسائل فرع بر حفظ ساختار محسوب میشوند. دلیل اصلی بر وجود این خط قرمز نیز تا حدودی بدیهی است؛ اردوگاه فاتحان با امتیازاتی که ساختار نظام بعد از جنگ جهانی دوم برایشان در نظر گرفته است، در «رأس» هرم قدرت جهانی بوده و این موقعیت باعث میشود تا در عداد کشورهای راضی و منتفع از سیستم قرار گیرند. کشورهای دیگری نیز هستند که بهواسطهی اتحاد یا ائتلاف با اردوگاه فاتحان در زمرهی کشورهای منتفع قرار بگیرند اما به هر صورت در درجات پایینتری در هرم ساختار جهانی جادارند.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
مخالفت با افزایش قدرت و نفوذ غرب؛ فصل مشترک اتحاد ایران و روسیه
اما واقعیتی که وجود دارد این است که، اردوگاه فاتحان جنگ جهانی دوم علیرغم نامی که مسامحتاً برای آن برگزیدهشده است، دیگر انسجام سالهای ابتدایی خود را نداشته و درگیریها، تقسیمبندیها و کشمکشهای داخلی خود را دارد، محور چین-روسیه با هرگونه زیادهخواهی و قدرتطلبی محور غربی این اردوگاه به رهبری آمریکا مخالفت میکند. این مسئله را میتوان در رفتار این کشورها در قبال بحران سوریه مشاهده کرد. «عدهای از ناظران بینالمللی براین اعتقادند که حوادث سوریه بیش از آنکه منشأ داخلی داشته باشد، داراي منبعی خارجی است»[2] اخباری نیز مبنی بر برنامهریزی سرویسهای جاسوسی انگلستان و آمریکا برای شروع بحران در سوریه از سالها قبل وجود دارند. « لوراند دوما » وزیر خارجه اسبق فرانسه در یک مصاحبه تلویزیونی در جولای ۲۰۱۳ گفته بود: «بگذارید یکچیزی بگویم. من دو سال پیش (۲۰۱۱) قبل از اینکه خشونتها در سوریه شروع شود برای کاری در انگلیس بودم. با مقامات ارشد انگلیسی دیدار کردم که آنها در حضور من اعتراف کردند که در حال برنامهریزی برای کاری در سوریه هستند»[3] عزم مصمم جبهه غرب برای برانداختن نظام سوریه با توسل به پرورش و حمایت تروریستها باعث شد تا در تقابل با این عزم، جبههای متشکل از ایران، روسیه، چین، عراق و حزبالله لبنان شکل بگیرد، چراکه کشورهای اخیر عمیقاً معتقد بودند سقوط سوریه به دامان غرب نقطه آغازی برای بلعیده شدن تمام غرب آسیا توسط آمریکا و متحدانش خواهد بود. شاید وقتیکه به مماشات انگلیس، فرانسه و ایتالیا در مقابل آلمان نازی در کنفرانس مونیخ[4] بر سر قطعهی کوچکی از چکسلواکی 1938 نگاه بکنیم که چگونه سرآغازی برای شروع جنگ دوم جهانی و به آتش کشیده شده کل قاره اروپا شد، امروز مقاومت مصرانه ایران، روسیه و تا حدودی چین در سوریه نهتنها غیرطبیعی به نظر نرسد بلکه کاملاً عقلانی بنماید. در سال 1938، انگلیس و فرانسه با پیشنهاد ایتالیا در مورد بخشیدن ناحیه سودت از چکسلواکی به هیتلر برای خاموش کردن آتش طمع وی برای تصاحب کل چکسلواکی موافقت کردند. اما غافل از اینکه « الحاق سودت کافی نبود چراکه هیتلر الحاق کل چکسلواکی که بالقوه متحد فرانسه و ازنظر نظامی و اقتصادی قوی بود را در سر داشت.»[5] بسیاری بر این اعتقادند که سیاست مماشات انگلیس و فرانسه در مقابل هیتلر یک سیاست غلط بود و از دلایل مستقیم آغاز جنگ جهانی دوم محسوب میشود[6]، و اگر امروز آن سیاست مماشات محکوم میشود، چه تضمینی وجود دارد در صورت مماشات ایران، روسیه و چین در مقابل غرب در آینده، این سیاست نیز محکوم نشود؟ و یا اصلاً چه کسی تضمین میدهد سوریه اولین و آخرین خواسته غربیها باشد؟ کسی میتواند اطمینان دهد غربیها نقشهی بزرگتری را برای کل غرب آسیا در ذهن نمیپرورانند، همانگونه که هیتلر میپروراند؟
همهی اینها تنها بخشی از دلایلی هستند که باعث تلاقی منافع ایران، روسیه و چین در منطقه و شکلگیری اتحاد[7] راهبردی برای مقابله با جبهه غربی شده است. اما نباید این اتحاد باعث شود تا اختلافنظر ایران با روسیه و چین را در مورد کلیت ساختار نظام جهانی نبینیم. جمهوری اسلامی ایران یک قدرت منتقد ساختار نظام بینالملل محسوب میشود، درحالیکه روسیه و چین از اعضای منتفَع آن هستند، لذا طبیعی است که وقتی بحث از حفظ یا بر هم زدن ساختار فعلی نظام بینالملل میشود نباید انتظار آن درجه از اتفاقنظر را داشته باشیم که در مورد سوریه شاهد هستیم.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
تلاش آمریکا برای دور کردن روسیه از ایران
طبیعتاً اتحاد ایران، روسیه نمیتواند خوشآیند آمریکا باشد، لذا محتمل است تا تلاش خود را برای از هم پاشاندن این اتحاد و دور کردن روسیه از ایران[8] قرار دهد. با توجه به آنچه در قسمت قبل گفته شد، اختلافنظری که ایران با روسیه در مورد ساختار نظام جهانی دارد، به نظر میرسد که مستعدترین نقطه برای سرمایهگذاری آمریکاییها و دور کردن روسها از ایران باشد. در این فرایند ایران میتواند تهدیدی علیه ساختار نظام جهانی نشان داده شود که گفته شد روسیه از آن منتفَع است. رفتار روسیه نیز نشان میدهد در مواردی که نظام فعلی بینالمللی خواسته است رفتار واحدی در مقابل رفتارهای انتقادی ایران داشته باشد، رأی و موافقت روسیه را به همراه خود داشته است[9]، لذا بعید نیست غرب با ابتکار عمل آمریکا برای بر هم زدن اتحاد ایران و روسیه، حساسیتهای این کشور را در مورد ساختار نظام جهانی برانگیزد.
نتیجهگیری
نمیتوان انکار کرد که اکنون ما با واقعیتی روبرو هستیم که حکایت از تلاقی منافع منطقهای ایران و روسیه و تا حدودی چین دارد، حتی نمیتوان ارزش اتحاد ایران، روسیه را نادیده گرفت و آن را کماهمیت جلوه داد. واقعیت دوم این است که به قول خود غربیها «این اتحاد، کار میکند!» (It works) بارزترین نشانه آنهم حضور بشار اسد در رأس قدرت سوریه باوجود تمامی فشارهایی است که با توسل به انواع روشهای تروریستی، نظامی و سیاسی واردشدهاند، است. و واقعیت سوم مقاومت است، که در برابر نظم تحمیلی منطقهای آمریکا قد برافراشته و تا به امروز اجازه نداده است صدر تا ذیل غرب آسیا در شعاع مغناطیسی غرب قرار گیرد. اما واقعیت چهارمی نیز هست و آن وجود نقاطی هستند که شواهد و قراین بسیاری وجود دارد برای اینکه آمریکاییها سراغ آنها خواهند رفت تا روسیه را از ایران دور کنند. مهمترین آن نقاط اختلاف دیدگاهی است که ایران با روسیه بر سر ساختار نظام جهانی دارد. نهایتاً اینکه به نظر میرسد سرنوشت اتحاد ایران و روسیه جدای از ملاحظات راهبردی به عزم و تصمیم طرفین بستگی دارد، و ادامهی این اتحاد بسیار نیازمند هوشمندی و مراقبت در برابر اقدامات آمریکاییها برای برهم زدن آن، است.
پینوشتها:
[1] برای مطالعه بیشتر در این رابطه ر.ک به: «تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، نوشته دکتر احمد نقیب زاده، انتشارات قومس»
[2] نیاکویی امیر- بهمنش حسین، «بازیگران معارض در بحران سوریه: اهداف و رویکردها»، فصلنامه روابط خارجی، سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1391، صص 97-135
[3] نقش انگلیس در بحران سوریه، خبرگزاری خاورمیانه: Goo.gl/R08j0f
[4] Munich Agreement
[5] نقیبزاده، احمد، تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، نشر قومس، ۱۳۸۸: تهران
[6] “Was Appeasement the Right Policy for Great Britain and the Other Western Powers to Follow in the 1930s?”: Robert Mcjimsey, Colorado College: http://ic.galegroup.com
[7] Coalition
[8] اظهارات «ژنرال اندرو اگزوم» دستیار معاون وزیر دفاع آمریکا در امور غرب آسیا در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، به گزارش اندیشکده راهبردی تبیین، قابل بازیابی در آدرس زیر:
بررسی جلسه استماع کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا/ قسمت سوم
[9] http://irdiplomacy.ir/fa/page/12747