ترامپ و رویای بازگشت به موج دوم

برداشت اشتباه هیات حاکمه فعلی آمریکا از تحولات ایجاد شده در ساختار و مفهوم قدرت در عرصه بین المللی و پیشرفت های صورت گرفته در عصر جدید، فرصت بازیگری بیشتری برای سایرین ایجاد خواهد نمود. این امر، چه بسا موجب افول سریعتر ایالات متحده در دوران پسا گذار گردد.

 

اندیشکده راهبردی تبیین – آلوین تافلر در سال 1980 کتابی با عنوان “موج سوم” را به نگارش درآورد. وی در این کتاب زندگانی بشر را از ابتدای پیدایش تا کنون، به سه موج و مرحله تقسیم کرده و ویژگی های و خصوصیات سیاسی اجتماعی اقتصادی هر دوره و تاثیر آن بر سبک زندگی بشر را، مورد بررسی قرار می دهد. به نظر نویسنده، قبل از موج اول، سبک زندگی، مهاجر گونه، تجمعات بشری محدود، و ارتزاق با گله داری و شکار بود. بعد از آن، موج اول در هشت هزار سال قبل از میلاد شروع شد، و تا حدود 1650-1750 میلادی امتداد داشت. این موج، باعث اسکان جمعیت ها و تشکیل روستاها و شهرها، زمین های زراعی و شیوه جدید زندگی گردید. در زندگی موج اولی، تمدن ریشه در زمین داشت و آن مبنای اقتصاد، فرهنگ، خانواده و سیاست بود. بعد از آن موج دوم، که به نام “صنعتی شدن” شناخته می شود، در قرن هفدهم و در اروپا رخ داد. با ورود سیل وار موج دوم، کشاورزی در تمام عرصه ها اعم از فرهنگ، سیاست، اجتماع جای خود را به صنعت داد، و اقتصاد به تدریج متمرکز و به صورت عمده، در دستان دولت قرار گرفت. مرحله بعدی موج سوم است که از اواسط قرن بیستم شروع شده و به “انقلاب الکترونیک و عصر فراصنعتی” معروف است.

 

 

موج سوم

همان گونه که انقلاب صنعتی باعث ویرانی ساختارهای نظام کشاورزی شد، این انقلاب(موج سوم) هم ساختارهای نظام صنعتی را متلاشی کرده یا خواهد کرد، و بحران های جهان کنونی نیز ناشی از این انتقال پر تنش است. از ویژگی های موج سوم، همه گیر شدن استفاده از تکنولوژی، تمرکز زدایی اقتصادی، انبوه زدایی از رسانه ها و همگانی شدن آن، جایگزینی سوخت های فسیلی با سوخت های تجدید پذیر، قدرت یافتن فرد در برابر دولت، لزوم مشارکت همگانی در حل مشکلات بشری و… می باشد.

با این همه یکی از بارزترین نشانه های موج سوم در سپهر سیاست پدیدار شده، که وجه مشخصه آن در ساختار دولت و عملکرد اقتصادی آن است. دولت های ملی، که روزگاری قالب های سیاسی متناسب با اقتصاد ملی بودند؛ امروزه با متحول شدن اقتصاد در سطح جهانی، کارآمدی سابق خود را از دست داده اند. در عصر جدید، اقتصاد جهانی مبتنی بر نوعی جهان گرایی بوده و بیشتر در اختیار شرکت های عظیم چند ملیتی، بازیگران غیر دولتی، نهادهای چند جانبه و سرمایه های سیال جهانی است. این نظام تنها تحت سلطه یک ابر قدرت نبوده، و پایه های آن نه بر اساس دیوانسالاری واحد، بلکه به صورت شبکه هایی به شدت به هم پیوسته، که دارای منافع مشترک خواهند بود، می باشد.

موج سوم تحولات، فرایند رهبری ملی و جهانی را نیز تغییر داده است. رهبر موج دوم، می بایست تصمیمات بیشتری درباره موضوعات بسیار وسیع تری از تحت نظارت درآوردن رسانه ها تا اداره دستگاه عظیم اقتصادی اتخاذ کند. تصمیمات وی باید از طریق زنجیره ای از سازمان ها و ادارات به مرحله اجرا درمی آمد که روابط پیچیده شان را با یکدیگر درک می کرد و هم آهنگ می نمود. این در حالی است که جامعه انبوه زدایی شده موج سومی، شتابان به سوی مرحله جدیدی از تمدن و رهبری جهانی در حرکت است. دیگر روزولت، چرچیل، دوگل و یا استالین، یعنی رهبران قدرتمند جوامع صنعتی، برای عصر جدید نامناسب خواهند بود. ضعف رهبران امروز کمتر بازتابی از خصوصیات شخصی این افراد بوده، و بیشتر پی آمد از هم پاشیدگی نهادهایی است که پیش از این، قدرت آنان بدان وابسته بود. رهبران فردا با جامعه بسیار نامتمرکز، مشارکت جوتر و متنوع تر، سروکار خواهند داشت.  

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

شرایط و خصوصیات لازم رهبران موج سوم هنوز به درستی مشخص نیست. شاید که قدرت رهبر موج سوم،  نه در تحکم آمیزی اش، بلکه دقیقا در توانایی اش به گوش دادن به حرف دیگران؛ و نه در جنون خود بزرگ بینی اش، بلکه در شناخت وی نسبت به طبیعت محدود رهبری در جهان امروز، باشد. در آینده، رهبری جهانی احتمالا امری موقتی، مبتنی بر همکاری گروهی از افراد و یا شورایی خواهد بود.    

 

ترامپ و رویای بازگشت به موج دوم

حال، و در پرتو چنین تغییرات شگرفی، فردی در ایالات متحده بر مسند ریاست جمهوری تکیه می زند که خواستار حرکت این روند، به عقب می باشد. ترامپ نه اقتدار، هوش و ذکاوت شخصیتی رهبران سیاسی عصر صنعتی را داراست و نه ساختار کنونی عصر جدید، نیازمند چنین کیش شخصیتی است. وی که جوانی اش را در اوج دوران صنعتی و شکوفایی اقتصادی امریکا گذرانده، در یک نوستالژی رویاگونه، خواهان بازگرداندن عظمت از دست رفته صنعتی آمریکا در دهه های میانی قرن بیستم است. ترامپ در این راستا اقدامات چندی سامان داده است:

1-رجحان توسعه اقتصادی – صنعتی بر مسایل زیست محیطی: ترامپ با رویکرد موج دومی تهدیدات زیست محیطی را نادیده گرفته و بر توسعه اقتصادی تاکید دارد. نمونه آن، وعده وی مبنی بر لغو اجبار سرمایه گذاری در صنعت انرژی های تجدید پذیر و ممنوعیت استخراج زغال سنگ، خروج از توافق آب و هوایی پاریس، توقف مشارکت آمریکا در برنامه های سازمان ملل جهت مقابله با گرمایش زمین و…  می باشد.

2-متمرکز نمودن قدرت در امریکا و عدم پذیرش مدیریت جمعی در حل مشکلات جهانی: یکی از موضوعات مورد توجه در عصر جدید، چند قطبی شدن قدرت در سطح بین المللی و همچنین خارج شدن سیر تحولات جهانی از کنترل و مدیریت غرب و رهبری آمریکاست. آمریکای ترامپ قصد دارد با ایجاد “حق حاکمیت” در سیاست های تجاری و تقویت بنیه اقتصادی و نظامی خود، همراه با ضعیف نمودن رقبای بین المللی، با تجدیدنظر طلبی حضور امریکا در پیمان های دو و چند جانبه نظامی- اقتصادی، قدرت چند قطبی شده بعد از پایان جنگ سرد را در خاک امریکا متمرکز نماید. این رویه، مدیریت جمعی در حل مشکلات بین المللی مانند گرمایش زمین، مسایل زیست محیطی، تروریسم و… را با نوعی بی توجهی و مسئولیت گریزی انکار می نماید.

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

3-تاکید و تکیه مجدد بر نقش یگانه دولت در حل مشکلات داخلی: آمریکای ترامپ با ندیدن تحولات و تغییرات حادث شده از ورود موج سوم و چهارم تکنولوژی که باعث بی رونق شدن برخی شغل ها و حذف مزیت بسیاری از حرفه ها شده است، تلاش مضاعفی جهت حفظ تکنولوژی های کارگر محور و ساکن نمودن سرمایه های شناور داشته، و با تهدید تولید کنندگان داخلی و فشار بر کشورهای خارجی جهت سرمایه گذاری در آمریکا، بر پر رنگ نمودن نقش یگانه دولت در ایجاد شغل و رفاه اقتصادی تاکید دارد. وی با واپس گرایی منحصر به فرد خود، باعث خواهد شد تکنولوژی های جدید مشتری محور، که با حداقل هزینه و استفاده از حداقل نیروی کاری، به تولید می پردازند، به دلیل ذات جهان وطنی که دارند، در جایی خارج از آمریکا به رشد طبیعی خود ادامه دهند.

4-اولویت قدرت سخت بر قدرت نرم: کاهش بودجه نهادهای متولی عرصه سیاست خارجی و قدرت نرم آمریکا و تامین مالی بیشتر نهادهای متولی قدرت سخت و نظامی- امنیتی، نشانه تاکید بیشتر بر نهادهایی است که به واسطه آن دولت ملی مقتدر در عصر صنعتی شدن، می توانست منویات سیاست خارجی خود را به پیش ببرد. این چنین است که امروز ناوهای نظامی آمریکا، جهت تغییر اولویت سیاست های اقتصادی و سیاسی چین و کره شمالی، رهسپار شرق آسیا شده است.

 

جمع بندی

برداشت اشتباه هیات حاکمه فعلی آمریکا از تحولات ایجاد شده در ساختار و مفهوم قدرت در عرصه بین المللی و پیشرفت های صورت گرفته در عصر جدید، و همچنین غفلت از اقتضائات و ملزومات دوران گذار به جامعه پسا صنعتی، در نهایت منجر به از دست رفتن توان ابتکار و اتلاف منابع آمریکا خواهد شد، و با عقب زدن این کشور، فرصت بازیگری بیشتری برای سایرین ایجاد خواهد نمود. این امر، چه بسا موجب افول سریعتر ایالات متحده در دوران پسا گذار گردد.


 

منابع:

1-موج سوم آلوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی، چاپ سیزدهم، نشر علم، تهران 1378.

ارسال دیدگاه