چتر ایدئولوژی بر سر منافع ملی؛ یک تحلیل «منطقی»

«منافع ملی» حتی در عینی‌ترین حالت خود وابسته به «ایدئولوژی» خواهد بود. البته تحلیل نسبت مصادیق منافع ملی با ایدئولوژی، اگرچه چندمرحله‌ای باشد اما در نهایت و به صورت ریشه‌ای، به ایدئولوژی ختم خواهد شد.

اندیشکده راهبردی تبیین  «ایدئولوژی به دنبال تأمین و حفظ منافع ملی است و هویت یک ملت محسوب می‌شود … آمریکایی‌ها در سخنان خود بارها از عبارت «ارزش‌های آمریکایی» استفاده می‌کنند که همان ایدئولوژیِ آن‌ها و برگرفته از اعلامیه‌ی استقلال آمریکا است و در کشورهای اروپایی نیز تفکرات ایدئولوژیک بر رفتار و فعالیت‌های سیاسی آن‌ها حاکم است.» این‌ها بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در 30 تیرماه 1397 و در دیدار با وزیر امور خارجه، سفیران و مسئولان نمایندگی‌های ایران در خارج از کشور است. آن‌‌چه در ادامه می‌آید، در تبیین این فراز از بیانات معظم‌له نگاشته شده است.

 

 

مقدمه

نسبت منافع ملی و ایدئولوژی در روابط بین الملل، از اهمیتی بسیار برخوردار است چرا که می تواند توجیه گر برخی اقدامات سلبی و ایجابی حکومت ها و گروه های مختلف موثر در عرصه بین الملل شود. یادداشت زیر تلاشی است جهت تبیین این ارتباط از مسیر علم منطق.

تحلیل واژه شناختی الفاظی که بر مفاهیم سوارند، می تواند منجر به درک وجود نسبت یا عدم ارتباط میان مفاهیم گردد. گرچه امکان ارتباط موقتی و کوتاه مدت دو یا چند مفهوم با توجه به مقتضیات محیطی دور از ذهن نیست، اما نگرش واژه شناختی معطوف به منطق، رهیافتی است که بیانگر اصالت معنایی – ارتباطی مفاهیم یا عدم چنین نسبتی خواهد گردید. در نسبت ایدئولوژی و منافع ملی نیز، به نظر می رسد نگریستن از چنین زاویه ای که بنیادی خواهد بود، می تواند یاری ساز باشد.

در نسبت ایدئولوژی و منافع ملی اگر چه کمتر بعنوان موضوعی مستقل ، اما در چارچوب نظریات روابط بین المللی، مواضعی گرفته شده است. عده ای در فرایند «ایدئولوژی زدایی» در روابط بین الملل بر آن شده اند که منافع ملی، امر متغیر زمانی است که تحت تاثیر شرایط محیطی، نمی تواند قابل تحلیل در فضای نظام مند ایدئولوژی باشد. عده ای نیز بر این باور بوده اند که ایدئولوژی به عنوان «نقشه راه» قابلیت تحلیل و ارائه راه کارهای بلند مدت، میان مدت و کوتاه مدت را دارا می باشد. اما در این میان، جمعی با قرائتی خاص از تعاریف ایدئولوژی، ترکیبی از منافع ملی و ایدئولوژی را پیشنهاد می دهند. از نظر اینان ایدئولوژی از جامعیت برخوردار نبوده و در برخی مصادیق سکوت کرده است و لذا معتقد به اصالت دوگانه‌ی «ایدئولوژی – منافع ملی» اند.

 

در معنای ایدئولوژی

در کنکاش ایدئولوژی جهت دست یافتن به معنایی مشخص، این نتیجه بدست خواهد آمد که ایدئولوژی، بسته‌ای اندیشه ای است که به تبیین وضعیت فعلی، وضعیت مطلوب و راهکار رسیدن به آن تلاش خواهد کرد. البته در تمامی این سه مرحله، توجه به هستی شناسی، انسان شناسی و شناخت شناسی موثر است. یعنی بر اساس این سه حوزه معنایی، ایدئولوژی وضعیت فعلی را مشخص می سازد و راهبرد و راهکار دستیابی به وضعیت مطلوب نشئت گرفته از همین سه حوزه را مشخص می سازد. در این میان البته ایدئولوژی ها متفاوت اند چرا که سه حوزه معنایی منبع آن ها متفاوت اند. بعضی ایدئولوژی ها در این سه حوزه به ماورا معتقدند و برخی نیز به مادی گرا اند. البته منتقدین ایدئولوژی (به معنای عام آن) آن را منسجمِ کل گرایی می دانند که در لوح ملفوف و ایزوله شده ای، بسته ای «ساده شده» را به پیروان عرضه می دارد که حاوی آگاهی کاذبی است. از منظر آنان ایدئولوژی، کل گراست چرا که طالب تغییرات همه جانبه است. پوپر مبنای شکل نهایی این کل گرایی را سراب گونه و آرمانی می داند. (1)

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

در معنای «منطقی» نفع

در علم منطق، دو نوع علم حضوری و حصولی مطرح است. علم حضوری بی واسطه است اما علم حصولی، معرفتی با واسطه است که از راه مفهوم و صورت ذهنی اشیاء حاصل می شود. و از آن جا که با واسطه است، خطا در آن راه دارد.

منظور از تصور، مفهوم است. بعبارت دیگر تصور، مفهومی ذهنی است که توانایی حکایت از چیزی را دارد نظیر ترس، محبت، انسان، آب، علت، استدلال، نفع و … اما تصدیق، قضیه ای منطقی است نظیر گزاره‌ی «مثلث سه زاویه دارد». قوام قضیه به حکم است. چند تصور و مفهوم در صورتی «قضیه ساز» خواهند بود که حاوی حکم باشند. بعبارت دیگر، صورت مطابقت با واقع که تعقل و ادراک می شود، تصدیق نامیده می شود. از آن رو، چنین نامیده می شود که ادراکی است که مستلزم تصدیق و اذعان نفس است.(2) تفصیل بیشتر تصدیق از آن جا که هدف؛ بررسی واژه شناختی نفع و منافع و در ادامه منافع ملی است، در چارچوب اهداف این یادداشت نمی گنجد. لذا تمرکز بر اقسام مفاهیم و تصورات خواهد بود.

تصور جزئی عبارت است از صورت ذهنی که تنها نمایش گر یک موجود باشد. اما اقسام آن، تصورات حسی است و خیالی. تصورات حسی یعنی پدیده های ذهنی ساده ای که در اثر ارتباط اندام های حسی با واقعیت های مادی، حاصل می شود مانند آنچه با گوش می شنویم. اما تصورات خیالی پدیده های ذهنی ساده و خاصی اند که به دنبال تصورات حسی و ارتباط با خارج حاصل می شود ولی بقا آن ها منوط به بقا ارتباط با خارج نیست مانند صورت ذهنی شیرینی عسلی که پیش تر چشیده شده است. (3)

جز این تصورات جزئی، می توان به تصورات دیگر نیز اشاره کرد از قبیل آتش، انسان و مانند این ها. این سلسله تصورات و مفاهیم و معانی را «کلی» می نامیم زیرا قابل انطباق بر افراد فراوانی می باشند و حتی قابلیت انطباق بر افراد غیر متناهی دارند. این مفاهیم با وصف کلیت در مرتبه خاصی از ذهن، تحقق می یابد و درک کننده‌ی آن ها عقل است. این جایگاه مفهومی از ارسطو نقل شده است.(4)

اما مفاهیم کلی بر سه قسم اند: بدیهی (طبیعی)، فلسفی (عقلی) و منطقی. از این سه مفهوم، مفاهیم بدیهی و فلسفی حمل بر اشیاء خارجی می شوند. البته این دو مفهوم در نحوه‌ی شناخت و به کار گیری قوه تعقل، متفاوت اند. مفاهیمی که ذهن به طور خودکار از موارد خاص انتزاع می کند، بدیهی اند. یعنی همین که‌یک یا چند ادراک شخصی بوسیله حواس ظاهری یا شهود باطنی حاصل شد، فورا عقل، مفهوم کلی آن را بدست می آورد مانند مفهوم سفیدی که بعد از دیدن یک یا چند شی سفید رنگ انتزاع می شود. بعبارتی کلی بدیهی یا طبیعی، در خارج توسط وجود افرادش تحقق دارد.

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

اما دسته دیگر مفاهیم که حمل بر اشیا خارجی می شوند، مفاهیم فلسفی اند. انتزاع این مفاهیم نیازمند کندوکاو ذهنی و مقایسه اشیاء با یک دیگر است. مانند مفهوم علت و معلول که بعد از مقایسه دو چیزی که وجود یکی از آن ها متوقف بر وجود دیگری است و با توجه به این رابطه، انتزاع می شود. این مفاهیم صفت وجود خارجی، یعنی وجود خارج از ذهن هستند و از نحوه‌ی هستی اشیاء خارجی حکایت می کنند. برخلاف مفاهیم بدیهی که چیستی اشیاء را مد نظر دارند. علامه محمدرضا مظفر در «المنطق»، مفاهیم کلی عقلی یا فلسفی را چنین بیان کرده اند: «به بیان دیگر اگر عقل مجموع وصف و موصوف (صورت خارجی) را در نظر آورد، بدین نحو که ذات موصوف را نه به تنهایی و منهای وصف، بلکه از آن جهت که به کلیت متصف است، لحاظ کند – مثلا انسان را از آن جهت که‌یک امر کلی است و صدق آن بر افراد متعدد ممکن می باشد – در این صورت موصوف، از ان جهت که دارای وصف کلیت است، «کلی عقلی» [فلسفی] خوانده می شود زیرا متصف به‌یک وصف عقلی است و از این رو وجودش تنها در ظرف عقل و ذهن است، چرا که هرچه در خارج ذهن موجود است باید جزئی حقیقی باشد.» (5)

بدین ترتیب دو مفهومی که حمل بر اشیاء خارجی می شوند، تببین گردید. اما مفهوم سوم یعنی مفاهیم کلی منطقی، حمل بر اشیاء خارجی نمی شوند. علامه مظفر در بیان کلی منطقی، نوشته‌‌اند:

»اگر عقل وصف کلی را به تنهایی در نظر آورد – یعنی مفهوم «آنچه فرض صدقش بر افراد متعدد محال نیست» بدون هیچ ماده و موصوفی از قبیل انسان، حیوان، سنگ و … – در این صورت آن یعنی مفهوم کلی، آن گونه که در نحوه لحاظ تصور شده، «کلی منطقی» نامیده می شود. کلی منطقی جزء در عقل وجود ندارد، زیرا مفهومی است که عقل آن را از مفاهیم کلی ذهنی انتزاع کرده است [نه از موجودات خارجی]؛ و از این رو یک معنای ذهنی محض است که جایگاهی در خارج از ذهن ندارد.» (6)

در واقع تمایز مفاهیم منطقی و فلسفی در موصوف نهفته است، چه این که صفت هر دو ذهنی است. بدین معنا که مفاهیم منطقی صفت وجودهای ذهنی یعنی مفاهیم بوده، از هستی آن ها حکایت می کند نظیر «ذاتی» و «موضوع». اما مفاهیم فلسفی صفت وجود خارجی، یعنی وجود خارج از ذهن هستند و از نحوه‌ی هستی اشیاء خارجی حکایت می کنند. (7)

«نفع» کلی فلسفی است. «نفع» قابلیت حمل بر اشیاء خارجی را دارا است (اگرچه غیر آن را نیز داراست). «نفع» گرچه جایگاهی ذهنی دارد اما در عالم خارج، قابلیت اتصاف دارد. از سویی این واژه قابلیت کنکاش عقلی را داشته و این برخلاف مفاهیم منطقی و حتی بدیهی است. وقتی سخن از «نفع» شود، ناگزیر از نوعی بررسی عقلی در خصوص چرایی و چگونگی نافع بودن خواهیم بود.

 

[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr4', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr4", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]

 

نسبت منافع ملی و ایدئولوژی

از آن جا که «نفع» کلی فلسفی است، پس کندوکاو عقلی جزء لاینفک آن است. لذا وقتی سخن از نافع بودن امری برای شخصی به میان آید، باید در فرایندی عقلی، ذهن متوجه چند ویژگی اساسی که راهنمای تشخیص نافع بودن آن امر هستند، گردد. این راهنمایان را می‌توان در چارچوب اندیشه آدمی محصور دانست، حتی در نوع مواجهه انسان با امور مادی. از سویی اندیشه خود در سه عرصه‌ی انسان شناسی، هستی شناسی و شناخت شناسی قابلیت تعریف دارد. این سه، مبنای جهت گیری های آدمی اند. گرچه جامعه شناسی نیز در این خصوص از اهمیت برخوردار است ولی در بررسی ایزوله «نفع»، این سه کافی اند و می‌توان جامعه‌شناسی را ذیل این سه طرح کرد. این، یک اقتضای منطقی است چرا که «نفع» اساسا فلسفی است. این که شخص در هستی شناسی به متافیزیک قائل باشد یا نباشد، قادر به تشریح تمایز هستی اشیاء و موجودات باشد یا نباشد و بر این اساس رده بندی را ضروری بداند یا نداند، اهمیت ویژه ای در تعیین نافع بودن امور یا مضر و خنثی بودن آن ها دارد. از سویی نحوه نگرش به انسان، شاخص های تکامل وی و جایگاه مادیات در این شاخص‌ها، خیر یا شر بودن ذات او و مانند این ها که از مسائل انسان شناسی اند، در تعیین منافع الزامی اند. منافع بسته به این که انسان شناسی دینی باشد یا فلسفی، تجربی و یا عرفانی متفاوت خواهند بود، گرچه اشتراکاتی نیز در این میان وجود دارد. حتی کیفیت نفعِ پایه ای هم چون «بقا» نیز بسته به این سه است، چه این که «بقا» در نظام فکری ای ممکن است اولویت اول بوده باشد اما در نظام فکری دیگر، از دست دادن «بقا» جهت وصول به اهداف و منافع دیگر، ارزشی غیرقابل انکار محسوب شود. شناخت شناسی نیز به همین صورت است. کارویژه معرفت شناسی بررسی و ارزشیابی شناخت های انسان است. معرفت شناسی درباره منابع دانش و این که عقل، امور تجربی یا شهود، کدام یک منبع دانش محسوب می شوند، تحقیق می کند (8) نگاه پوزیتیویستی داشتن در شناخت امور یا توجه به ابعاد دیگر، از شاخص ترین مباحث آن است. ناگفته پیداست که چنین مباحثی تا چه میزان می تواند در تعیین «نفع» امور، موثر باشد.

اما این تحلیل و بیان وابستگی «نفع» به سه حوزه مذکور، تبیین کننده نسبت منافع ملی و ایدئولوژی نیز خواهد بود. سه حوزه مذکور مقدمات شکل گیری یک ایدئولوژی اند. طبق آن چه در فوق آمد ایدئولوژی به تفسیری از جهان فعلی دست زده و جهان مطلوب را امید دارد و برای رسیدن به آن نقطه آرمانی، راه حل های کوتاه مدت و بلند مدتی را مطرح می سازد. لذا «نفع» متغیر وابسته است و متغیرهای مستقل آن، انسان شناسی، هستی شناسی و شناخت شناسی است که هر سه از اجزای بنیادین یک ایدئولوژی هستند. بر این اساس در یک تحلیل «منطقی»، «نفع» وابسته به «ایدئولوژی» است. به تبع آن، «منافع ملی» حتی در عینی‌ترین حالت خود نیز وابسته به «ایدئولوژی» خواهد بود چرا که لفظ «ملی» بر «منافع»، عرضی است و موجب تغییر ماهوی تقسیم بندی مفهومی آن نگشته و صرفا در شمولیت و فاکتورهای تقابلی و تعاملیِ محیطی آن تفاوت ایجاد خواهد کرد. البته در این چارچوب و بر اساس این مدعا، تحلیل نسبت مصادیق منافع ملی با ایدئولوژی، اگرچه چندمرحله‌ای باشد اما در نهایت و به صورت ریشه‌ای، به ایدئولوژی ختم خواهد شد.


 

منابع

1- حسین کچوئیان، پایان ایدئولوژی، تهران: کیهان، 1376، ص17.

2 – محمدرضا مظفر، منطق، ترجمه علی شیروانی، تهران: دارالعلم، 138، ص 35.

3- محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، تهران: چاپ و نشر بین الملل، 138، ص 186.

4- همان، ص 190.

5- محمدرضا مظفر، ص 241.

6- همان، 239.

7- محمد حسین زاده، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، قم: مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1384، ص37.

8- جهانگیر معینی علمداری، روش شناسی نظریه های جدید در سیاست، تهران: دانشگاه تهران، 1385، ص 15.

ارسال دیدگاه