ائتلاف در دریا؛ دغدغه امنیت یا زیاده‌خواهی؟

ائتلاف نظامی-دریایی مدنظر ایالات متحده آمریکا که به بهانه حفاظت از امنیت دریانوردی از تنگه هرمز تا باب‌المندب دنبال می‌شود،در کلیت خود با ضعف‌ها و چالش‌های مختلفی روبروست که در این نوشتار مورد بررسی و واکاوی قرار می‌گیرد.

اندیشکده راهبردی تبیین- طرح آمریکا برای ایجاد ائتلافی نظامی-دریایی برای حفظ عبور ایمن شناورها از تنگه هرمز و باب‌المندب، خواه به دلیل ادعای آمریکا مبنی بر تهدید بودن ایران و اراده آن برای افزایش کنترل خود بر تنگه هرمز باشد، یا به عنوان اقدامی جهت تقویت مدیریت مستقیم آمریکا بر روند عبور انرژی و مهار چین در جنگ تجاری با استفاده از سلاح نفت و یا احیای اعتبار مخدوش شده آمریکا در ذهن کشورهای عربی خریدار امنیت از این کشور و تسویه حساب سیاسی-اقتصادی با ایران، در کلیت خود اقدامی شتابزده و ماجراجویی خطرناکی است که با اندکی تدقیق در فضای سیاسی و امنیتی حاکم بر‌ خلیج فارس، ضعف جنبه منطقی، عقلانی و کارشناسی این طرح بیش از پیش نمایان می‌شود:

گستردگی عرصه آبی: گستره وسیع عرصه آبی از تنگه هرمز تا باب‌المندب و دریای سرخ و همچنین ترافیک سنگین عبور و مرور شناورها از این پهنه آبی، ادعای تأمین امنیت کامل حمل و نقل دریایی و نیز فراهم آوردن ناوگان لازم برای گشت‌زنی، کنترل و اسکورت شناورها را به ساده‌ترین شکل ممکن به چالش خواهد کشید. از طرفی، هزینه بالای تشکیل و تجهیز مادی و انسانی ائتلاف مزبور، کارآیی پایین آن در تأمین اهداف اعلانی، کاندیداهای حضور در ائتلاف را بی توجه به هیجانات پمپاژ شده از سوی ایالات متحده آمریکا، به سمت مطالعه و محاسبه دقیق سود زیان آن سوق خواهد داد.

افزایش تنش و احتمال جنگ: کشورهای ذینفع در خلیج فارس و خلیج عدن نه تنها ائتلاف نظامی مدنظر آمریکا را طرحی بدیع و بی‌سابقه نمی‌دانند، بلکه آن را عامل افزایش تنش با ایران و به مخاطره افتادن امنیت نیروها، امکانات و منافع خود در راستای سیاست‌ها و منافع آمریکا قلمداد می‌کنند. در حال حاضر کشورهای زیادی نظیر انگلیس، فرانسه، یونان، اسپانیا، آلمان، چین، هندوستان و ایران در چارچوب پیمان چندملیتی گشت‌زنی دریایی و در راستای پشتیبانی از قطعنامه‌های شورای امنیت از سال 2008 در خلیج عدن و تنگه باب‌المندب حضور داشته و امکان افزایش پوشش حفاظتی و حوزه مأموریت آن‌ها نیز وجود دارد. بنابراین اولویت کشورها تداوم و ترجیح گشت‌زنی قانونی و مطابق با دستورالعمل شورای امنیت بر حضور در ائتلافی نوپا، تنش‌‌زا و با آینده مبهم خواهد بود، به ویژه که تداعی جنگ نفتکش‌ها در خلیج فارس و موقعیت ژئوپولتیک ایران و تنگه هرمز، باعث می‌شود تا آن‌ها هرگونه همراهی با آمریکا در فضای تشدید تنش با ایران را در تضاد با منافع و مصالح ملی خود بدانند، زیرا نفس حضور پر تعداد کشتی‌های نظامی در ترافیک کنونی خلیج فارس، احتمال وقوع جنگ به دلیل خطای محاسباتی نیروها را افزایش می‌دهد.

افزایش هزینه‌ها: الزام کاندیداهای حضور در ائتلاف به تأمین نیروی نظامی، کشتی‌های گشت‌زنی، کنترل و اسکورت شناورها از یکسو و افزایش ده برابری هزینه بیمه کشتی‌ها و نفتکش‌های عبوری از خلیج فارس در دو ماه اخیر و مخالفت کشورهای صاحب پرچم با نصب تجهیزات نظامی و استفاده از گارد مسلح بر روی شناورها در کنار  تعهد ناپذیری شرکت‌های بیمه‌ای در قبال آسیب‌های ناشی از زور و جنگ، حضور کشورها در این ائتلاف را فاقد صرفه اقتصادی و متضمن هزینه‌های سنگین و غیر قابل پیش‌بینی ساخته است.

غلبه بعد سیاسی بر کارکرد امنیتی: یکی از دلایل این اقدام  شتاب‌زده آمریکا، تلاش برای راضی نگه داشتن متحدان  خود در حاشیه خلیج فارس، سرپوش گذاشتن بر شکست خود در تأمین امنیت ادعایی و به حاشیه راندن قدرت روزافزون امنیتی–دفاعی ایران در خلیج فارس است. سطح بالای آسیب پذیری متحدان آمریکا در خلیج فارس و اطمینان آن‌ها از اراده پاسخگویی ایران به هرگونه ماجراجویی و تهدید منافع خود و هم‌چنین مشارکت پُرهزینه‌ در ائتلاف مذکور که ثمره‌ی آن افزایش احتمال وقوع جنگ خواهد بود، باعث می‌شود تا کارآیی این ائتلاف در معرض تردید قرار گیرد. علاوه بر این، وقوع جنگ ضمن آسیب‌های جدی اقتصادی، امنیتی و تأسیساتی، سهم کشورهای منطقه از بازار نفت که منبع اصلی درآمد آن‌هاست را، برای مدت زمانی نامعلوم به مخاطره خواهد انداخت.

منافع نامتوازن: بسیاری از کشورهای اروپایی وابستگی ناچیزی به نفت خلیج فارس دارند. از طرفی باور آن‌ها به چارچوب‌گریزی و تلاش آمریکا برای کنترل کامل روند عبور انرژی در خلیج فارس به عنوان برگ برنده‌ای در راستای حفظ متحدین کنونی این کشور و مهار رقبای فرامنطقه‌ای، سبب خواهد شد تا کشورهای اروپایی نه در حجم اسکورت نفتکش‌ها و نه در سیاست‌های پنهان حاکم بر ائتلاف، خود را صاحب منافع متوازن ندانند. این دیدگاه، انگیزه اروپائیان برای حضور فعال در ائتلاف مذکور و تحمل هزینه‌ها و چالش‌های آن را تضعیف خواهد کرد.

 

 

 

سیاست مالی و معامله قرن: تمرکز دولت ترامپ بر رویکرد مالی در سایه فروش امنیت صوری و توهمی به کشورهای عربی خلیج فارس و تلاش برای گسترش دامنه آن، امری واضح و مبرهن است. بلعیدن بخش قابل توجهی از درآمد نفتی کشورهای عربی در سایه ایران هراسی، فروش تسلیحات نظامی و تلقین مداوم وحشت، نمونه‌ای عینی از رویکرد مالی و منفعت محور آمریکا در قبال چالش‌های موجود در خلیج فارس است. تحرکات  هدفمند رسانه‌ای و دیپلماتیک آمریکا در موضوع ائتلاف نظامی و تأکید صریح مقامات آمریکا مبنی بر لزوم پرداخت هزینه مالی امنیت از سوی چین و ژاپن حاکی از تلاش آمریکا برای گسترش دامنه فروش امنیت است. آمریکایی‌ها به موازات رویکرد مالی، پیاده‌سازی عینی معامله قرن را از طریق دشمن پنداری ایران در جهان عرب، انحراف اذهان عمومی از قضیه فلسطین و رژیم صهیونیستی و همراه ساختن مواضع منطقه‌ای و بین‌المللی با سیاست‌های خود هدف‌گذاری کرده است. شاید بتوان ائتلاف دریایی را روی دیگر طرح ناکام ناتوی عربی دانست که البته در سطحی دیگر با گروگان گرفتن امنیت انرژی به عنوان شریان حیاتی کشورهای عربی و صنعتی در حال پیگیری است.

تنش گریزی  چین، ژاپن و اروپا در خلیج فارس: سابقه طولانی ایران در تأمین امنیت دریانوردی در خلیج فارس، امدادرسانی به کشتی‌ها و نجات شناورهای مختلف در برابر هجوم دزدان دریایی، کار آمریکا برای متهم ساختن ایران به عنوان عامل ناامنی را سخت و تا حدود زیادی ناممکن کرده است. بسیاری از دولت‌های اروپایی، چین، ژاپن و حتی روسیه خارج از بحث انرژی، آسیب زیادی در نتیجه بحرانی شدن اوضاع در خلیج فارس متحمل خواهند شد. بنابراین با اعتقاد به نقش و سابقه امنیت‌ساز ایران در خلیج فارس از یکسو و آگاهی از توان پاسخگویی تهران به تهدیدات، تأثیر ائتلاف نظامی جدید بر تنش‌زایی بیشتر‌ در خلیج فارس، افزایش قیمت نفت و به مخاطره افتادن امنیت عبور انرژی، حضور خود در این ائتلاف را به مصلحت ندانسته و آن را به دیده عاملی پرخطر و خسارت‌بار خواهند نگریست.

 

ارسال دیدگاه