عقل و منطق می‌گوید آمریکا باید از خاورمیانه برود

بحرانی که در پی ترور سردار قاسم سلیمانی توسط دونالد ترامپ به وجود آمد، بر درستی تفکر ایران مبنی بر این که نیروهای نظامی آمریکا باید تسلیحاتشان را جمع کنند، پایگاه‌هایشان را ببندند و خاورمیانه را برای همیشه ترک کنند، صحه گذاشت.

روزنامه گاردین در مطلبی درباره خروج آمریکا از خاورمیانه و تاثیرات آن در مواضع فعلی دولت‌های منطقه نوشته است: “ترامپ هرگز طرحی برای عقب‌نشینی کلی نیروهای آمریکایی از خاورمیانه ارائه نکرده است. او در خصوص اسرائیل به دنبال روابط سیاسی و امنیتی نزدیک‌تر بوده و خود را به خاندان ثروتمند سعودی نزدیک‌تر کرده است. با این حال اگر از روی سخنرانی‌ها و توییت‌هایش قضاوت کنیم، ترامپ به اعتقاد مرسوم در آمریکا درباره “اهمیت استراتژیک خاورمیانه برای واشنگتن” چندان معتقد نیست.

رفتار او تا حدی ایدئولوژیک و تا حدی غریزی است. هنگامی که او در سال ۲۰۱۶ متعهد شد که “جنگ‌های همیشگی” آمریکا را پایان دهد، دقیقا به میراثی که از بوش و اوباما در عراق و افغانستان به جا مانده بود، اشاره داشت. ترامپ اقدامات آمریکا در هر دوی این کشورها را نادرست و اتلاف جان و دلارهای آمریکا دانست. ایده‌های مدل تونی بلر (نخست وزیر سابق انگلیس) و لیبرال درباره جامعه بین‌الملل به عنوان یک جامعه اشتراکی، ضرورت “مداخله بشردوستانه” و ملت‌سازی از دید ترامپ کاملا بی‌معنی هستند.

ترامپ به بازارها علاقه‌مند است، نه به اخلاق. او هیچ چشم‌اندازی از مسائل والاتر و درکی از ماموریت جهانی آمریکا به جز اولویت قرار دادن آن و سیاست “اول آمریکا” ندارد. تمرکز تاجرمآبانه‌ او در اظهارات اخیرش درباره نزدیکی فرضی به ایران، بر ظرفیت‌های اقتصادی و منابع طبیعی این کشور بود.

برای طرف آمریکایی دلایل دیگر نیز وجود دارد که درباره مدت زمان ادامه حضور نظامی‌اش در خاورمیانه بپرسد؛ حضوری که شامل پایگاه‌ها و تاسیساتی در عراق، عربستان، بحرین، کویت، قطر، امارات، عمان و افغانستان است. یکی از این دلایل که ترامپ اخیرا به آن اشاره کرد، این است که آمریکا در حال حاضر وابستگی بسیار کمتری به واردات نفت دارد.

دکترین موسوم به “کارتر” که از سوی جیمی کارتر، رییس جمهور سابق آمریکا پس از حمله شوروی سابق به افغانستان در ۱۹۷۹ مطرح شد، این منطقه (و نفت آن را) تحت‌الحمایه دوفاکتوی آمریکا اعلام کرد. کارتر اظهار کرد: اقدام هر نیروی خارجی برای در دست گرفتن کنترل خلیج فارس، حمله‌ای به منافع حیاتی آمریکا محسوب شده و به هر روشی که لازم باشد از جمله نیروی نظامی دفع خواهد شد.

کارتر عملا در حال تکمیل تسلط آمریکا به عنوان قدرت خارجی اصلی در خاورمیانه بود و با گذشت زمان رد پای آمریکا در این منطقه گسترش یافت. اکنون اما زمان در حال تغییر است. آمریکا به لطف رونق نفت “شل” به تولید کننده اصلی نفت خام در جهان تبدیل شده است بنابراین خطوط تامین سوخت نفت در خاورمیانه دیگر چندان اهمیتی ندارند.

اولویت‌های ژئوپولتیک نیز در حال تغییر هستند. آمریکا این روزها بیشتر بر چین به عنوان یک رقیب اقتصادی و نظامی و بر دفاع از منافعش در سراسر منطقه آسیا پاسیفیک متمرکز است تا سرکوب نفوذ روسیه یاترمیم خاورمیانه. ترامپ بر این باور است که متحدانش در این منطقه، مانند اعضای اروپایی ناتو باید بیش از پیش متکی به خود باشند و خوشحال است که به آن‌ها تسلیحات گران‌قیمت آمریکایی می‌فروشد.

آمریکا مسلما نگران ایران و افراطگرایان در منطقه است. ترامپ برای دستیابی به توافق صلح در فلسطین بسیار مشتاق است اما توسعه‌طلبی نظامی پکن، “دیپلماسی وامی” پروژه کمربند و جاده، مسیرهای تجارت آزاد در دریای چین جنوبی و دموکراسی در تایوان و هنگ‌کنگ نگرانی‌های بزرگ‌تر و طولانی‌تر واشنگتن هستند.

در تهران باوری قوی وجود دارد مبنی بر این که اگر خاورمیانه محل رقابت قدرت‌های بزرگ، ارتش‌های خارجی و تمایلات امپرالیستی نباشد، موفق‌تر خواهد بود. همچنین دلایلی برای باور این مساله وجود دارند که اگر کشورهای متخاصم منطقه دیگر آمریکایی نداشته باشند که بتوانند در دشواری‌ها به آن متوسل شوند، ممکن است با آمادگی بیشتری به سمت حل اختلافاتشان پیش بروند. با افول تعهدات ترامپ برای ایجاد امنیت منطقه‌ای در سال ۲۰۱۹، برای مثال عربستان و قطر به سوی حل اختلافاتشان گام برداشتند.

اگر دیگر به آمریکا به چشم مدافع قابل اعتماد دوستانش نگاه نشود و اگر دیگر نیاز نداشته باشد یا نخواهد در خاورمیانه بماند، مطمئنا زمان رفتن فرا رسیده است. با این حال اگر آمریکایی‌ها از خاورمیانه بروند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

۱- عراق و سوریه

وقایع اخیر در عراق و سوریه اطمینان به آینده بدون حضور آمریکا را تقویت نمی‌کنند. پس از آغاز جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱، آمریکا و متحدانش در حاشیه خلیج فارس از نیروهای شورشی حمایت کردند اما برخی از این گروه‌ها به افراطگرایان پناه دادند که ادعای بشار اسد، رییس جمهور سوریه برای مبارزه با تروریست‌ها را تقویت کرد و اپوزیسیون علیه اسد را دچار تفرقه کرد.

آمریکا از حمایت از شورشیان دست کشید و هگامی که “خط قرمز” اوباما در خصوص استفاده از تسلیحات شیمیایی شکسته شد، مداخله مستقیم نکرد. ترامپ به ویژه با ترک متحدان کرد خود در سوریه، برای خروج از خاورمیانه شتاب کرد. روسیه نیز این خلاء را پر کرد و جنگ را به نفع اسد پیش برد.

به دنبال حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، نیروهای آمریکایی به طور ادعایی در سال ۲۰۱۱ خارج شدند اما در واقع چندین هزار تن از آنان در این کشور باقی ماندند و مسئول مبارزه با داعش شدند. پس از ترور سردار سلیمانی، پارلمان عراق خواستار خروج نیروهای آمریکایی شد.

۲- اسرائیل

خروج کلی نیروهای نظامی آمریکا می‌تواند برای اسرائیل آسیب‌زا باشد که به طور قطع برای جلوگیری از آن تلاش خواهد کرد. بنا به این دلیل و دلایل دیگر،  هرگونه کاهش حضور نیروهای آمریکایی حتما با تضمین‌های مضاعف امنیتی آمریکا برای اسرائیل همراه خواهد بود که احتمالا شامل یک پیمان دفاع مشترک است که به تازگی از سوی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل مطرح شده است. حامیان اسرائیل در کنگره به این وسیله به تل آویو آن اطمینان خواهند داد که تنها نمانده است.

در همین حال، چنین تغییری می‌تواند تغییری در بن‌بست سیاسی اسرائیل ایجاد کند و ملی‌گراهای راست تندرو به رهبری نتانیاهو را که تحت حمایت ترامپ هستند، تضعیف کرده و راه را برای ائتلاف میانه‌رو بازتر کند.

۳- افغانستان

درگیری افغانستان که ظاهرا بی‌پایان به نظر می‌رسد و با حمله آمریکا پس از حملات القاعده در یازده سپتامبر آغاز شد، برای ترامپ بسیار آزار دهنده است. او می‌گوید میلیاردها دلار برای یک ملت‌سازی در افغانستان تلف شد و نتوانست امنیت یا دولت دموکراتیک کارآمدی را با خود به همراه داشته باشد و رکورد تلفات غیرنظامیان را در پی داشت.

ترامپ در سال ۲۰۱۷ کار خود در افغانستان را مانند اوباما با افزایش نیرو شروع کرد. وقتی این رویه جواب نداد، به مذاکره محرمانه با طالبان روی آورد که به نشست صلح نافرجام در کمپ دیوید انجامید. مشکل اساسی مساله‌ای آشنا بود، طالبان تاکید داشت که آمریکا باید با خروج پیش از قبول آتش‌بس از سوی این گروه یا مذاکره با دولت افغانستان موافقت کند.

با توجه به عدم انعطاف‌پذیری طالبان، ترامپ یا جانشین آینده‌اش احتمالا وادار به صدور دستور خروج نیروها خواهند شد، حتی اگر به تسلط بنیادگرابان منجر شود. در چنین موردی، مشکل اینجاست که بسیاری از دستاورهای افغان‌ها از بین خواهد رفت و آنچه طی این ۲۰ سال قربانی کرده‌اند، هیچ خواهد شد.

۴- عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس

شوک حاصل از کاهش نیروهای آمریکایی در این منطقه بیش از هر جای دیگر حس خواهد شد. موفقیت و نفوذ فعلی عربستان، امارات، قطر و کویت مرهون تضمین‌های امنیتی آمریکا بوده است که نمونه آن را در مداخله به سرپرستی آمریکا برای اخراج نیروهای صدام از کویت در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ شاهد بوده‌ایم.

خاندان سلطنتی سعودی بدون حضور آمریکایی‌هایی که دست‌شان را بگیرند و هوای‌شان را داشته باشند، احتمالا پیشرفت قابل توجهی نداشته باشد و دیگر نتوانند نخست وزیر لبنان را بدزدند یا روزنامه‌نگاران برجسته را بکشند. بروز ماجراجویی‌های نظامی از نوعی که در یمن ایجاد بحران انسانی کرد نیز نامحتمل‌تر خواهد بود.

سعودی‌ها و کشورهای کوچک‌تر حاشیه خلیج فارس اگرچه تسلیحات زیادی دارند، ممکن است با خروج آمریکا برای اتخاد رویکردی مصالحه‌آمیزتر در قبال ایران انگیزه پیدا کنند؛ چیزی که ظاهرا در ماه‌های اخیر نیز در حال رخ دادن است.

از سوی دیگر، آنان ممکن است به دنبال محافظان تازه‌ای باشند، مانند روسیه و چین که یکی از مشتریان بزرگ نفت خاورمیانه است. هیچ رییس جمهور آمریکا نمی‌تواند به راحتی از دست دادن چنین نفوذی یا خریدهای تسلیحاتی و سرمایه‌گذاری‌های سودآور جهان عرب را بپذیرد. خروج از خاورمیانه به آن سادگی که ترامپ فکر می‌کند نیست.

۵- تروریسم و ضدآمریکاگرایی

می‌توان انتظار داشت که برجستگی آمریکا در سطح منطقه‌ به مرور زمان کاهش یابد تا ضدآمریکایی‌گرایی و هدف قرار گرفتن آمریکایی‌ها و متحدانسان از سوی تروریست‌ها را کاهش دهد به این ترتیب یک منبع کلیدی تنش‌ها با غرب احتمالا از این طریق از بین برود.

از سوی دیگر، هرگونه لطمه‌ای که به رهبری آمریکا در مبارزه با داعش و جانشینان آن وارد شود، امری جدی خواهد بود. ناتو نیز احتمالا طرف دیگری را جایگزین رهبری آمریکا کند. سازمان‌های منطقه‌ای مانند شورای همکاری‌های خلیج فارس و اتحادیه اروپا احتمالا برای مسائل امنیتی، منافع مشترک و توانایی‌های اطلاعاتی بیشتر سرمایه‌گذاری کنند که چیز بدی نیست.

کاهش برجستگی حضور آمریکا می‌تواند تنش‌ با ترکیه را نیز کاهش دهد و برخی دولت‌ها مانند حکومت مصر را وادار به تغییر رویه به نفع همه مردم خاورمیانه کند.

اینکه کاهش کنترل آمریکا بر منطقه، تبدیل شدن آن از یک قدرت به کشوری عادی و پایان دوران استثناگرایی آمریکا چگونه بر خودِ این کشور تاثیر خواهد گذاشت، سوالی پیچیده است. هضم کنار گذاشتن قدرت جهانی کار دشواری است. بریتانیا با گذشت هفتاد سال هنوز با از دست دادن امپراتوری‌اش کنار نیامده است. آیا آمریکا می‌تواند با چنین چیزی کنار بیاید؟ آیا ترامپ می‌تواند؟

 

  • این مطلب، صرفاً جهت اطلاعِ مخاطبان، نخبگان، اساتید، دانشجویان، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران بازنشر یافته و الزاماً منعکس‌کننده‌ی مواضع و دیدگاه‌های اندیشکده راهبردی تبیین نیست.
  •  

  • منبع: خبرگزاری ایسنا

ارسال دیدگاه