اندیشکده راهبردی تبیین- پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی بسیاری در غرب، آمریکا را به عنوان رهبر بلامنازع جهانی مطرح کرده و دولت آمریکا نیز با مداخلات گسترده خود در مناطق مختلف جهان به این انگاره دامن زد. با رویکارآمدن دونالد ترامپ و در پیش گرفتن رویکرد کاهش تعهدات بینالمللی از سوی دولت آمریکا این باور در میان بسیاری از متفکران غربی قوت گرفته است که این کشور در راستای رهیافتی انزواگرایانه در حال کنارهگیری از رهبری جهانی است و برخی کشورهای در حال ظهور به دنبال پرکردن جایگاه آمریکا هستند. مقاله پیشرو نوشته ایچنگرین و منتشرشده در پراجکت سیندیکیت در راستای این رهیافت به بررسی جایگاه جهانی آمریکا در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ میپردازد.
حقیقت آن است که سیاست «اول آمریکا»ی ترامپ نوعی کنارهگیری از رهبری جهانی به مثابه صدای ناقوس سوگواری چندجانبهگرایی پساجنگجهانیدوم است که آمریکا ایجاد و تقویت کرد. این چرخش نگرانکننده نشانگر پشتپازدن به ارزشهای دیرینه آمریکاست. اذعان [دولتمردان کنونی] به اینکه نیمه دوم قرن بیستم نه یک هنجار بلکه یک ناهنجاری بود، پرسشهای نگرانکنندهای درباره ماهیت رهبری آمریکا و سرنوشت چندجانبهگرایی پس از ترامپ مطرح میکند.
آمریکا به عنوان یک اقتصاد غنی قارهای جداشده از اروپا و آسیا به وسیله اقیانوسهای آرام و اطلس، همواره به انزواگرایی وسوسه شده است. توماس جفرسون[1] بدون درگیرشدن در اتحادهای پیچیده، عمل میکرد. دکترین مونروئه از 1823 نهتنها در پی تسلط بر نیمکره غربی نبود بلکه درصدد بود آمریکا را از جنگهای اروپا دور نگاه دارد. در قرن بیستم آمریکا مدتها پس از آنکه شهرت و ثروتش آشکار شد و تنها پس از تحریک مستقیم توسط زیردریایی آلمان و حمله ژاپن به پرلهاربر [به ترتیب] به جنگهای جهانی اول و دوم وارد شد.
علاوه بر این، آمریکا مدتها به جای تعامل چندجانبه در پی تأمین یکجانبه منافع خارجی خود بود. دکترین مونروئه و نپیوستن آمریکا به جامعه ملل پس از جنگ جهانی اول، دو مورد برجسته در این باره است. نکته مهم دیگر، اینکه تجارت داخلی آمریکا به مدتی طولانی بر سیاست خارجی و اقتصاد آن کنترل داشته است. این الگوی تاریخی نشانگر این واقعیت است که آمریکا نخستین کشور در حوزه قارهای بود که صنعتی شد. بازار داخلی پهناور آن، پشتیبان تلاش کارآفرینان آمریکایی برای پیشگامی در ایجاد شرکتهای تقسیمشونده[2] در نیمه دوم قرن نوزدهم بود. عصری که از آن تحت «بارون[3]های سارق» یاد میشود که نهتنها اقتصاد بلکه سیاست آمریکا نیز در نوسان بود. برای مثال چهار سرمایهدار بزرگ راهآهن کالیفرنیا (للاند استنفورد[4]، کالیس هانتینگتون[5]، مارک هاپکینز[6] و چارلز کراکر[7]) نهفقط نرخ حملونقل بلکه قانونگذاری ایالتی را نیز کنترل میکردند. از این منظر، علاقهمندی دولت ترامپ به فراهم کردن هر خواسته تنظیمگرایانه شرکتهای داخلی، با آن مرحله تاریخی شباهت دارد.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
بیاعتمادی عمیق، پایدار، تاریخی و ریشهای آمریکاییها به حکومت نیز انزواگرایی را تقویت میکند. این دیدگاه که حکومت فقط مشکل ایجاد میکند، صرفاً ساختهوپرداخته فاکسنیوز نیست. بنیانگذاران آمریکا به جهت رنجی که ذیل استعمار بریتانیا متحمل شدند، به شدت به حکومتی خودرأی بدبین بودند. این واقعیت و همچنین میراث بردهداری، مخالفت عمیقی با مداخله دولت فدرال در مقررات اجتماعی محلی و حقوق ایالتها ایجاد کرد. راهپیمایی مدافعان حمل اسلحه در مراکز ایالات و یا اشغال زمینها توسط گلهداران غربی از ناهنجاریهای عجیب آمریکاییهاست. ولی مظاهر امروزی همان دیدگاه کلاسیک است که حکومت قابل اعتماد نیست و بهترین حکومت، حداقلیترین آن است. سیاستهای ترامپ مطابق با همین سنت است.
تهدید وجودی جنگ جهانی دوم کافی بود تا به مثابه یک شوک حداقل موقت، آمریکا را از تمایلهای انزواگرایانه و حکومتگریزانه جدا کند. دارا بودن تنها اقتصاد قوی در کنار سیاستمدارانی از جمله رؤسای جمهوری که تجربه شخصی از جنگ داشتند، آمریکا را در رهبری مطلوب جهت ایجاد نظمی باز و چندجانبه، توانمند ساخت.
اما سادهلوحانه است که گمان کنیم این «پایان تاریخ» بود و آمریکا به طور نامحدود میتواند این نوع رهبری بینالمللی را ادامه دهد. افزایش نوسانهای اقتصادی همراه با ظهور سیاست هویت به عنوان بازتابی از ناتوانی اکثریت سفیدپوست در انطباق با واقعیت تنوع متکثر اجتماعیاقتصادی، کافی بود تا بدنه سیاسی آمریکا را به طرز فکر یکجانبه و انزواگرایانه سوق دهد.
هر مرد یا زنی که رییسجمهور بعدی آمریکا باشد، بعید است به اندازه رؤسای جمهور نیمه دوم قرن بیستم به تجارت آزاد، شکلگیری اتحادها و نهادها و رژیمهای چندجانبه متعهد باشد. اما هنوز هم میتوان چندجانبهگرایی را بدون آمریکا تصور کرد. تغییرات آبهوایی یک نشانه آن است که طی آن انصراف ترامپ از معاهده اقلیمی 2015 پاریس، تعهد دیگر کشورها در پیگیری اهداف معاهده را تضعیف نکرد و نمیبایست هم میکرد. مورد دیگر نحوه واکنش اتحادیه اروپا، چین و 15 کشوردیگر به تلاشهای ترامپ در جهت از کارانداختن سازمان تجارت جهانی با اخلال در صدور آرای استیناف این سازمان به جهت فقدان تعداد قضات است. آنها برای حفظ استانداردها و رویههای مرسوم سازمان تجارت جهانی تصمیم به برقراری راهحل خاص خود یعنی «بخش استیناف در سایه» گرفتند.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
همانطور که مورد آخر نشان میدهد، جایگزین رهبری جهانی آمریکا باید رهبری جهانی جمعی[8] باشد که دو اقتصاد بزرگ، چین و اتحادیه اروپا پیشگام آن شدهاند. برخلاف آمریکا، اتحادیه اروپا تمام تلاش خود را برای همکاری با چین انجام میدهد. گرچه با توجه به تنشهای ناگزیر ژئوپلتیک، همکاری آسان نیست ولی همانگونه که آمریکا زمانی درک کرده بود، این تنها راه است.
پی نوشت ها
[1] نویسنده اعلامیه استقلال آمریکا و سومین رییسجمهور ایالات متحده از 1801 تا 1809
[2] یک ساختار سازمانی که طی آن شرکت به چندین واحد نیمهخودمختار تقسیم میشوند که با برند شرکت مادر، ولی متناسب با وضعیت بومی خود و برای بهینهسازی سود خود فعالیت میکنند و شرکت مادر تنها به تعیین استراتژیهای آنان میپردازد.
[3] پایینمرتبهترین رتبه در اشراف بریتانیا
[4] Leland Stanford
[5] Collis Huntington
[6] Mark Hopkins
[7] Charles Crocker
[8] collective global leadership
آدرس وبگاه اصلی:
https://www.project-syndicate.org/commentary/america-reverts-to-isolationism-by-barry-eichengreen-2020-02?a_la=english&a_d=5e42b99d54b62a1af0842f65&a_m=&a_a=click&a_s=&a_p=%2Fsection%2Fpolitics-world-affairs&a_li=america-reverts-to-isolationism-by-barry-eichengreen-2020-02&a_pa=section-commentaries&a_ps=
باری ایچنگرین، استاد اقتصاد دانشگاههای کالیفرنیا و برکلی و مشاور سابق صندوق بینالمللی پول
منتشره در پراجکتسیندیکیت، مورخ 22 بهمن 1398
مترجم: احسان کیانی
این مطلب، صرفاً جهت اطلاعِ مخاطبان، نخبگان، اساتید، دانشجویان، تصمیمسازان و تصمیمگیران ترجمه شده و الزاماً منعکسکنندهی مواضع و دیدگاههای اندیشکده راهبردی تبیین نیست.