اندیشکده راهبردی تبیین- مرکز امنیت نوین آمریکا، اندیشکدهای است که ۲۰۰۷ توسط میشل فلورنوی و کورت امکپل تأسیس شد که بعدها به ترتیب معاونت وزیر دفاع و دستیاری وزیر خارجه در آسیای شرقی را در دولت اوباما بر عهده گرفتند. تروریسم، جنگهای نامنظم، آینده ارتش ایالات متحده، ظهور قدرتهای آسیایی و پیامدهای امنیتی مصرف منابع طبیعی از جمله محورهای پژوهشی این اندیشکده است. گزارش اخیر این مجموعه[۱] به ارزیابی بحران فلسطین پرداخته و سعی کرده راهبردی جدید در این خصوص ارائه دهد.
وضعیت مناقشه
سابقه مسأله فلسطین به بیش از صد سال پیش بازمیگردد ولی عمده تلاشها چه رویکردهای نظامی و چه دیپلماتیک برای حل این منازعه، بینتیجه بوده است. تشدید بحرانهای غرب آسیا و شمال آفریقا از جنبشهای عربی در مصر و تونس تا جنگهای داخلی در یمن، لیبی و سوریه موضوع فلسطین را بیشازپیش به حاشیه بُرد و اکنون با توافقهای عادیسازی رژیم صهیونیستی با امارات، بحرین، سودان و مراکش، حل مسأله دشوارتر شده است.
رژیم صهیونیستی چه در حکومتهای راست و چه میانه و بهویژه از زمان حکومت حزب «لیکود»، بهطور تدریجی به شهرکسازی در کرانه باختری و شرق بیتالمقدس ادامه داده که طبق قطعنامههای شورای امنیت متعلق به فلسطینیان میباشند. این اقدامها عملاً راهبرد «دو دولت» را به محاق برده است. رژیم صهیونیستی در منطقه C یا ۶۰ درصد از کرانه باختری که آبادترین بخش آن است، تقریباً اجازه اسکان به هیچ فلسطینی نمیدهد و در مناطق باقیمانده A و B نیز که طبق قرارداد اسلو کنترل غیرنظامی آن با دولت خودگردان است، از ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۰ به تخریب بیش از ۱۵۰۰ منزل فلسطینیان اقدام کرده که مدعی بوده بدون مجوز قانونی ساخته شدهاند. افزایش شهرکسازیها و اراده به الحاق آنها به سرزمینهای اشغالی، ضمن نقض مشهود اسلو، موجودیت دولت خودگردان را تضعیف کرده و راه هر گونه مذاکره را مسدود میکند. امری که میتواند مسیر رویکردهای خشونتآمیز را بگشاید. زیرا اراده نهایی حاکمان اسراییل، قطع هر گونه راه ارتباطی گروههای فلسطینی با مرزهای بیرونی است.
از سوی دیگر «دموکراسی اسراییلی» با چالشی جدی مواجه شده است. بنیامین نتانیاهو با وجود پرونده فساد تن به قضاوت دادگاه نمیدهد و طی دو سال اخیر، سه بار کِنِست منحل شده است. افزایش تؤأمان قطبیت و انسداد سیاسی به تشدید پوپولیسم منجر شده و طبق نظرسنجیها، اغلب ساکنان سرزمینهای اشغالی در انتخاب میان ماهیت دموکراتیک یا یهودی حکومت، دومی را اولویت دادهاند که نشان میدهد چه در میان حکومت و چه در میان ساکنان فلسطین اشغالی، مسیر مذاکره هموار نیست.
چالش دیگر دوگانه حکومت فلسطینی در کرانه باختری و غزه از ۲۰۰۷ است. تشکیلات خودگردان رژیم اسراییل را به رسمیت شناخته ولی حماس علیرغم پذیرش آتشبس، حاضر به مذاکره با تلآویو نیست. بهزعم نویسندگان، رویکرد مقاومت در حماس و جهاد اسلامی مانع پیشبرد مذاکره و پذیرش مطلوبیت آن از سوی احزاب صهیونیستی است. علاوه بر اینکه آمریکا با تحریم حماس و رژیم صهیونیستی نیز با محاصره غزه، ضمن تشدید بحران انسانی در متراکمترین منطقه جهان، عملاً مانع ایجاد یک راهحل برای وحدت گروههای فلسطینی شدهاند. فقدان انعطافپذیری رژیم صهیونیستی از یکسو و عدم توافق گروههای فلسطینی بر راهکار واحد از سوی دیگر سبب شده افکار عمومی در هر دو طرف نسبت به تحقق راهکار دو دولت مرددتر شود. اکنون تنها ۳۹ درصد از فلسطنیان ساکن کرانه باختری و سرزمینهای اشغالی و ۴۳ درصد یهودیان از راهحل دو دولتی حمایت میکنند.
آسیبشناسی سیاست آمریکا
بخش دوم گزارش به ارزیابی سیاست آمریکا در قبال مسأله فلسطین میپردازد. خطای بارز اینکه روابط آمریکا با فلسطینیان عمدتاً از دریچه رابطه آمریکا و رژیم صهیونیستی نگریسته شده و نتوانسته به مثابه یک رابطه مستقل تعریف شود. تعطیلی کنسولگری آمریکا در بیتالمقدس بهتبع انتقال سفارت از تلآویو، نمود بارز آن است. به همین دلیل گرچه انعقاد اسلو در ۱۹۹۳ در دولت کلینتون توانست به جنگهای اعراب و اسراییل پایان بخشد ولی در تحقق صلح ناتوان بود و برعکس به تشدید خشونتهای داخلی انجامید که انتفاضههای اول و دوم نمونه آن بوده است. ساکنان کرانه باختری با گرایشهای ملیگرایانه عربی و ساکنان غزه با گرایشهای اسلامگرایانه در برابر اشغالگری برخاستند. بنابراین در دولت بوش «نقشه راه صلح» در ۲۰۰۲ و «پروژه آناپولیس» در ۲۰۰۷ به شکست انجامید و «طرح صلح خاورمیانه» اوباما نیز دستاوردی نداشت. ترامپ نیز با زمینهچینی دامادش جرارد کوشنر به «معامله قرن» رسید که پیشرفتی حاصل نکرد. دولت آتی آمریکا نیز در حالی که با کرونا و رکود در داخل و برتریجویی چین و نبرد با تروریسم در خارج از کشور روبروست، اهمیت کمتری برای مسأله فلسطین قائل خواهد بود. آمریکا برای حل مسأله یاید از زاویه دیگری به آن بنگرد.
اصول سیاست پیشنهادی
کارشناسان این اندیشکده سه اصل کلی برای سیاست پیشنهادی به دولت بایدن در قبال مسأله فلسطین تدوین کردهاند:
مذاکره، تنها روش: پس از اسلو هیچ توافق پایداری شکل نگرفت زیرا فلسطینیان معتقدند مذاکره صرفاً ترفندی است تا رژیم صهیونیستی زمان بیشتری برای کسب زمین بیشتری داشته باشد. اسراییل مرزهای خود را فراتر از قطعنامههای شورای امنیت، گسترش داده است. آمریکا ضمن مخالفت با این اقدامهای یکجانبه باید طرفین را به این مسیر رهنمون سازد که هیچ راهی جز مذاکره برای صلح پایدار وجود ندارد. در عین حال که نباید نسبت به نتیجهبخشی مذاکره در کوتاهمدت دچار توهم شد.
دو دولت، تنها هدف: راهبرد دو دولت در فلسطین تنها راهکاری است که پیرامون آن اجماع ]نسبی[ بینالمللی وجود دارد. هدفی که هم در میان احزاب صهیونیستی و هم تشکیلات خودگران بدان تعهد وجود دارد. ولی سیاست ترامپ این حصول این نتیجه را کاهش داده است. آمریکا باید تعهد جدی به حصول این هدف نشان دهد.
توسعه، فراتر از صلح: نتیجه توافق باید فراتر از پایان درگیریهای نظامی و منازعات امنیتی، روندی رو به پیشرفت، توسعه و آزادی برای همه ساکنان فلسطین باشد. کاهش بحران انسانی غزه، توقف تخریب منازل فلسطینیان و مصادره زمینهایشان از اولین اقدامهایی است که باید آمریکا بدان متعهد شود.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
بازسازی روابط با فلسطینیان
نویسندگان بیان میدارند دولت آمریکا پیش از ورود به فاز پیشبرد مذاکرات باید اعتمادزایی در رابطه با گروههای فلسطینی را در پیش بگیرد. در این راستا چند گام انجام پذیرد:
تعهد به پایتخت مشترک بیتالمقدس: قدس متعلق به تمامی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان است و آمریکا با تعهد به تقسیم شهر میان دو دولت، دسترسی پیروان همه ادیان به اماکن مقدسشان را اعلام کند. در این راستا بایستی کنسولگری آمریکا در این شهر در «امور فلسطین» در بیتالمقدس شرقی راهاندازی شود.
بازگشایی دفتر تشکیلات خودگردان در واشنگتن: دفتر تشکیلات خودگردان در آمریکا از ۱۹۹۴ تا ۲۰۱۸ فعال بود که ترامپ آن را تعطیل نمود. البته بازگشایی آن با محدودیتهایی در قبال قانون «ضدتروریسم» مصوب کنگره در ۲۰۱۹ مواجه خواهد شد که ساف را به دلیل پرداخت وجوهی به خانواده شهدای فلسطینی محکوم خواهد کرد. اینجا رییسجمهور باید از مجوزهای فرمان ریاستجمهوری برای تفسیر قانون استفاده کند.
آغاز دوباره کمکهای مالی: دولت آمریکا باید بودجه اعطایی به «آژانس امدادرسانی آوارگان فلسطینی» تحت نظارت سازمان ملل را احیا کند و سهمی از مبالغ «نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی» را به توسعه بخش خصوصی و نهادهای مدنی در کرانه باختری و غزه اختصاص دهد.
بهبود وضعیت غزه: ایالات متحده با استفاده از اهرمهای فشار میبایست رژیم صهیونیستی را ترغیب به رفع محاصره غزه نماید تا اهالی این منطقه امکان فعالیت اقتصادی در دیگر نقاط فلسطین را بیابند. همچنین طرحهایی برای توسعه سیستمهای برقرسانی، آبرسانی و مخابراتی آنجا اجرا کند.
گامهای میانمدت
در این مرحله، نویسندگان اقدامهایی برای گشایش مسیر مذاکره جهت تشکیل دو دولت پیشنهاد میدهند:
افزایش آزادی و رفاه در کرانه باختری: افزایش کنترل دولت خودگردان بر مناطق B و C؛ بهبود شرایط اشتغال و تجارت و برابری حقوقی و قضایی فلسطینیان و شهرکنشینان ار جمله اقدامهای لازم در این زمینه است.
وحدت حکومتی فلسطین: باید حکومتهای خودگردان و حماس به سمتوسوی شفافیت و پاسخگویی بیشتر و فساد و ناکارآمدی کمتر حرکت کنند. پذیرش منتقدان در دایره تحت تسلطشان افزایش یابد و سپس در جریان انتخاباتی واحد، حکومتی یکپارچه بر این دو اقلیم حاکم شود.
توقف شهرکسازیها: آمریکا ضمن مخالفت جدی با طرح الحاق شهرکهای کرانه باختری به سرزمینهای اشغالی باید رژیم صهیونیستی را مجاب به توقف این اقدامها و مذاکره درباره تعیین مرز بلوکهای ساختمانی بیرون و درون خط سبز نماید.
دخالت نهادهای مدنی در مذاکرات: در نهایت وزارت خارجه آمریکا باید نخبگان عرصه عمومی مانند رهبران مذهبی، اساتید دانشگاهی و فعالان رسانهای فلسطینی و اسراییلی را در تعامل با یکدیگر نگاه داشته و بدین ترتیب با تقویت روابط دو جامعه، بر بهبود فرآیند مذاکرات تأثیر بگذارد.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
شکلدهی به نقش آمریکا
این گزارش در بخش پایانی، سیاستهایی در راستای پیشبرد مذاکرات به هدف تحقق راهبرد «دو دولت» به آمریکا پیشنهاد میدهد:
همکاری انعطافپذیر با بازیگران متنوع: تمرکز بر پروژه صلح اعراب و رژیم صهیونیستی مانع توجه به ظرفیتهایی است که در دیگر بازیگران بینالمللی وجود دارد. دیپلماسی چندجانبه آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین به دلیل بهرهمندی از اهرمهای فشار سیاسی، دیپلماتیک، امنیتی و اقتصادی درباره رژیم صهیونیستی میتواند گرهگشای برخی مشکلات باشد. همچنین میبایست از بازیگران دیگر نیز در موضوعات خاص یاری جُست. مثلاً بحران غزه بدون ورود مؤثر مصر، قطر، امارات و نماینده ویژه سازمان ملل بهبود نمییابد.
بهبود موقعیت بازیگری اردن: در شرایطی که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با فراموشی مسأله فلسطین به طور یکجانبه به عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی روی آوردهاند و مصر نیز به دلیل سرکوب مخالفان در داخل و درگیری با داعش در صحرای سینا، توان تمرکز کافی را ندارد؛ این هنوز سلطنت هاشمی در اردن است که با نفوذ بر رهبران تشکیلات خودگردان میتواند مسیر مذاکرات صلح را هموار سازد. یک اردن قوی و باثبات برای «امنیت اسراییل» ضروری است.
بازسازی معماری سیاست آمریکا در داخل: سیاست دولت آمریکا درباره فلسطین نهتنها از همراهی مؤثر کنگره برخوردار نبوده بلکه در دولت بوش پسر از نقش وزارت خارجه نیز کاسته و به شورای امنیت ملی محدود شد که صرفاً به مثابه یک خط تماس میان کاخ سفید با تلآویو عمل میکرد. سیاست آمریکا در این مسأله میبایست از مسیر اجماعسازی انعطافپذیر میان شورای امنیت ملی، پنتاگون، وزارت خارجه، جامعه اطلاعاتی و کنگره عبور کند.
طراحی گزینههای جایگزین: گرچه راهحل دو دولت راهبردی مورد اجماع جهانی است، ولی باید درباره راههای جایگزین نیز تأمل کرد. اولین راهحل جایگزین یک کشور دموکراتیک با حقوق برابر فلسطینیان و یهودیان است که امنیت، رفاه و آزادی همگان تأمین شود و اداره مناطق نیز میتواند فدرالی باشد. حضور کنونی جمعیتی از اعراب در سرزمینهای اشغالی که بهتدریج در جامعه صهیونیستی ادغام میشوند، نمودی از امکانپذیری این راهحل است. ولی اصرار صهیونیستها بر انحصار فلسطین به مثابه «دولت یهود» به عنوان آرمانی تاریخی، مانع این راهحل است. راهحل دیگر کنفدراسیون اسراییل و فلسطین با مرزهای متمایز ولی نهادهای مشترک در حوزههای امنیتی، اقتصادی، سیاست خارجی و امور قضایی است. راهحل دو دولتی درون خود میتواند چنین راهبردی را پرورش دهد. ولی وضعیت کنونی مهاجران و پناهندگان در کنار چالش تشکیل نهادهای امنیتی مشترک، مانع این راه است. در صورتی که هیچیک از این دو راهحل به نتیجه نرسد، راستگراهای صهیونیست راهبرد خود مبنی بر تداوم وضعیت موجود با تقلیل وضعیت فلسطینیان به نوعی خودمختاری محدود را اجرایی خواهند کرد که آمریکا باید قاطعانه با آن مخالفت کند.
جمعبندی
تلاشهای اخیر تشکیلات خودگردان و حماس برای اتخاذ سیاستی واحد و برگزاری انتخابات مشترک، نشان از آن دارد که رویکرد زیادهخواهانه دولت ترامپ، سودای سازش را با چالش مواجه کرده است. در عین حال راهبرد دو دولت نیز به دلیل تقویت احزاب راستگرا در سرزمینهای اشغالی و ضعف شدید گروههای چپ و میانه، مسیری غیرممکن یا حداقل بسیار دشوار را برای اجماع در میان ساکنان سرزمینهای اشغالی در پیشرو دارد. سیاستهای ترامپ و نتانیاهو عملاً راهبردی جز مقاومت برای گروههای فلسطینی باقی نگذاشته است. هر چند این راهبرد بدون عملگرایی، پویایی و واقعبینی صرفاً در وجهی آرمانی متوقف شده و نتیجهبخش نخواهد بود. برای مثال مقاومت به طور واحد در کرانه باختری و غزه و با کسب پشتیبانی دیپلماتیک، اقتصادی و حتی امنیتی از سوی برخی دولتهای مسلمان، با هدف یک کشور واحد دموکراتیک با حقوق برابر به پیش برود.
پینوشت
[۱] https://www.cnas.org/publications/reports/a-new-u-s-strategy-for-the-israeli-palestinian-conflict