بحران سوریه که امروز مهمترین موضوع در محافل سیاسی و خبری جهان است، به اندازهای پیچیده شده است که کوچکترین رخداد در آن، موجبات تغییر در رفتار طرفهای این درگیری را فراهم میسازد. جنگ داخلی سوریه که از مرز دو سالگی گذشته است، اکنون دیگر یک درگیری سیاسی و مذهبی برای حکومت سوریه نیست، بلکه به میدانی برای رویارویی “جبهه استکبار جهانی” ، با قدرتی جدید به نام “جبهه مقاومت اسلامی” تبدیل شده است.
در چنین اوضاع پیچیدهای، “باراک اوباما” رییس جمهور ایالات متحده امریکا در واکنش به استفاده از تسلیحات شیمیایی در سوریه، با متهم کردن “بشار اسد” دولت وی را تهدید به حمله نظامی کرده است. این تهدید که اوباما آن را مجازات نظام حاکم سوریه و حملهای محدود خوانده است، با واکنش شدید روسیه و جمهوری اسلامی ایران مواجه شده است. حملهای نظامی که گفته رسانههای وابسته به کاخ سفید، باید 5شنبه هفته گذشته کلید میخورد. لکن پس از اعلام مواضع حامیان سوریه به ویژه ایران، عطش امریکا و معارضین به سردی گرایید. بلافاصله نیز مجلس عوام انگلیس طرح حمله به سوریه را رد کرد و مخالفتها با اقدام نظامی آغاز شد. اگرچه اوباما گفته بود که زمان مشخصی را برای حمله تعیین نکرده و به هرحال امریکا استفاده کننده از سلاح شیمیایی را مجازات خواهد کرد، اما روند اقدامات او بیشتر به عقبنشینی گام به گام شباهت دارد.
مسالهی اصلی این است که اوباما با اعلام حمله قریب الوقوع به سوریه -حتی به تنهایی- سنگی را در چاه انداخته است که تمامی عقلای غرب از بیرون کشیدن آن عاجزند. شاید اگر این اقدام نبود، امریکا با ژست موجهی میتوانست افکار عمومی را علیه بشار اسد بسیج کند و با تقویت جبهه مبارزان، جنگ سوریه را فرسایشی کرده و در موقعیت مناسب برای تشکیل حکومت معارضین میانهرو ولو به صورت جداییطلبانه، تلاش نماید.
گاهی عجله کردن در تصمیمگیری دربارهی یک مساله، زمان بیشتری برای حل آن میگیرد و این تهدید اوباما چنین است. اسقاط نظام سوریه حتی با حملهی نظامی همه جانبه چندان محتمل نیست چه رسد به حملات هوایی محدود. حتی به تعویق انداختن این حمله به بهانهی تامین نظر کنگره ایالات متحده -که اقدامی کم سابقه است- برای ایالات متحده هزینههایی داشته و دارد. نا امیدی و سست شدن معارضین و شکست آنها در جبهه داخلی، قدرتنمایی حامیان اسد به ویژه جمهوری اسلامی و اقدام گسترده دیپلماتیک علیه جنگ، کمترین پیامد این تعویق و تاخیر است. همین تاخیر در حمله علیرغم پیامدهای منفی برای کاخ سفید، میتواند علاوه بر همسو کردن کنگره، قدرت دیپلماسی امریکا را که سوار بر موج جنگ روانی شده است، بالا ببرد. هرچند تاکنون اقدام خاصی -که به منزلهی دیپلماسی به جای جنگ باشد- از سوی کاخ سفید مشاهده نشده است، اما این تعویق بیشتر به منزلهی تردید یا پشیمانی اوباما تلقی میشود. بدیهی است سناریوی تعویق هرچه طولانیتر شود، هزینه بیشتری برای امریکا دارد.
سناریوی تعویق نمیتواند طولانی شود و ممکن است با امریکا سیاست “فراموشی تدریجی” با ایجاد موضوعات جدید، افکار عمومی را از حمله به سوریه منحرف و به طور کامل آن را از دستور کار خارج کند. اگر به هر دلیل اوباما از حملهی نظامی صرف نظر کند -اگرچه بعید به نظر میرسد- باز برای او دستاورد چندانی ندارد. علاوه بر اینکه وجههی اوباما و دموکراتها در امریکا تخریب میشود، وجههی این کشور در دنیا نیز مخدوش و موقعیت اسراییل در منطقه به خطر میافتد. این در حالی است که موقعیت ایران و قدرت بازدارندگی او، منطقه و جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در این میان تنها برگ برندهی اوباما با انصراف از جنگ، ایجاد محیط مناسب برای مذاکره است. چراکه دولت جدید در ایران نیز به مذاکره تمایل نشان داده است.
طبیعتاً مذاکره پس از عقبنشینی از تهدید، مذاکرهای نیست که امریکا بدان علاقمند باشد. خوی استکباری ایالات متحده او را بر آن میدارد که از موضع اقتدارگرایی وارد مذاکره شود. لذا اوباما قصد دارد با جنگ محدود و تغییر موازنه در سوریه، با قدرت بر سر میز مذاکره حاضر شود. امریکا که خود را رهبر جهان معرفی میکند، به تعبیر “ریچارد هاس”، رییس اندیشکده “شورای روابط خارجی” ایالات متحده امریکا، ناگزیر از حمله به سوریه است. چراکه در غیر این صورت ادعای مجازات استفاده کنندگان از سلاح شیمیایی توسط امریکا، بی اثر شده و حیثیت رهبری جهان و پلیس جامعهی جهانی مخدوش میشود.
رژیم صهیونیستی و لابی صهیونیستی در کنگره، با تاکید بر اینکه حفظ حیثیت امریکا به عنوان رهبر دنیا لازم است، میتواند امریکا را متقاعد کند که اقدام نظامی محدود، علاوه بر نمایش قدرت، موازنه را به نفع معارضین تغییر داده و دست کم میتواند مانع پیروزی اسد در جبهه داخلی شود. حملهی نظامی اگرچه در ظاهر میتواند راهکاری مفید باشد، اما نقش بازیگرانی مثل جمهوری اسلامی، حزب الله و تا حدودی روسیه در این راهکار دیده نشده است.
رژیم صهیونیستی تلاش میکند اوبامای مردد را قانع کند که ایران برخلاف مواضع تند خود، عملاً دست به مداخلهی نظامی نمیزند. گواه این امر هم مواضع ایران در قبال حمله به افغانستان و عراق است. حال آنکه مواضع ایران ابداً مشابه سال 2001 و 2003 میلادی نیست. بلکه به عکس ایران، سوریه را در عمق اهداف استراتژیک خود میبیند و رسماً علیه هرگونه اقدام نظامی هشدار میدهد. حتی با علم به این واکنش، یاران کاخ سفید علیرغم نظر قریب به اتفاق تحلیل گران -که جنگ را جنگ جهانی سوم می دانند- این درگیری را طولانی نمی دانند و بنابراین حمله نظامی بسیار محتمل است.
ناگفته پیداست که نتیجه این جنگ به سود امریکا و منافع او در منطقه نیست. پیروزی ایالات متحده در جنگ آن هم در منطقهای که مانند انبار باروت، آمادهی شعلهور شدن است، دور از ذهن است. بنابراین کمخطرترین و معقولانهترین کار، دیپلماسی است. مابقی گزینهها علاوه بر هزینهبر بودن، به شکست نزدیکترند. سنگی که اوباما در چاه انداخت، راهی به جز عقبنشینی و دیپلماسی ندارد. شواهد نشان میدهد در صورت بروز جنگ، آغاز آن مقارن با پایان حضور امریکا در منطقه است.