نشست تخصصی «عربستان و دوران جدید پادشاهی»

نشست تخصصی«درگذشت ملک عبدالله و دوران جدید پادشاهی» با حضور جناب استاد صباح زنگنه، سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در سازمان همکاری اسلامی، روز چهارشنبه 1393/11/08 در محل اندیشکده راهبردی تبیین برگزار گردید.

اندیشکده تبیین: خدمت جناب آقای زنگنه و همه میهمانان عزیز خیر مقدم می‌گویم. موضوع جلسه ما در مورد تحولات عربستان پس از مرگ ملک عبدالله است. همانطور که در جریان هستید، جمعه‌ی گذشته ملک عبدالله؛ پادشاه عربستان درگذشت. خبر مرگ عبدالله در ساعات پایانی شب اعلام شد. بعضی از کارشناسان معتقدند که انتخاب زمان اعلام مرگ پادشاه تعمدی بوده است، برای جلوگیری از وقوع برخی از واکنش‌ها، زیرا که در فضای شب تا به روز برسد طبعا واکنش‌ها خیلی کمتر می‌گردد.

 

از همان ساعات اولیه که ملک سلمان؛ ولیعهد، به‌عنوان پادشاه انتخاب شد، تغییرات خیلی سریع و قوی را انجام داد مثلا پسر خود را به عنوان وزیر دفاع جانشین خود در وزارت دفاع کرد. رئیس دربار پادشاهی و رئیس گارد پادشاهی را که به‌عنوان جعبه سیاه ملک عبدالله و حتی مرد قدرتمند عربستان در ده سال گذشته شناخته می‌شدند برکنار کرد و حتی بعضی از رسانه‌ها خبر بازداشت وی را منتشر نمودند. محمد بن نایف به‌عنوان اولین شخص از نسل سوم شاهزاده‌ها به عنوان جانشین ولیعهد انتخاب کرد که این امر یک تصمیم بسیار سخت و تاثیرگذار بود، چرا که برای اولین بار ملک سلمان از منشور عبدالعزیز عبور نمود و قدرت را از برادران به نوادگان انتقال داد. در مورد بحث عربستان و وقایع اخیر آن، تحلیل‌های بسیاری صورت گرفته است اما به علت عدم دسترسی به منابع دست اول و مستند تحلیل‌ها خیلی با واقعیت همخوانی ندارد.

 

هر کس و هر تحلیل‌گری بر اساس برداشت‌های ذهنی خودش مسائل عربستان را بررسی می‌کند ولی ما با توجه به جایگاه برتری که عربستان در منطقه دارد و در تمام تحولات منطقه، همانطور که ایران به عنوان یک سَرِ بازی مطرح بوده است، عربستان نیز همواره به عنوان یک سَرِ بازی مطرح بوده است و ما نیاز داریم که عربستان را به همان صورتی که هست بشناسیم، نه آن گونه که آن را در عرصه‌ی رسانه معرفی می‌نمایند. به همین خاطر ناگزیر هستیم که از کارشناسانی استفاده نماییم که خود در عربستان حضور داشته اند و بدون واسطه عناصر و روابط قدرت را در این کشور درک نموده اند و در واقع اطلاعاتی که به آن‌ها رسیده است، از طریق فیلتر خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها نبوده است. در کشور ما متاسفانه در این حوزه کارشناسان زیادی نداریم که عربستان را به صورت مستقیم شناخته باشند.

 

معمولا کسانی که در حوزه عربستان کار کرده‌اند، بعضا دانشجویان دکترا یا فوق لیسانسی بوده‌اند که پایان‌نامه‌ها آن‌ها مرتبط با موضوع عربستان بوده است، وگرنه بقیه کارشناسان ما صرفا در حد کلی‌گویی و تکرار یکسری مکررات بوده است که همه رسانه‌ها می‌گویند و بعضا بازی با الفاظ بوده است. لذا از این رو ما از جناب آقای زنگنه به عنوان کسی که در عربستان زندگی کرده است و این اطلاعات را از نزدیک دیده‌اند خواهش کرده‌ایم که در این جلسه حضور داشته باشند و عربستان را همانگونه که هست برای ما ترسیم کنند، عناصری که در عربستان تاثیرگذارند و انتخاب پادشاه. اینجانب در ابتدا از آقای زنگنه درخواست دارم تا شرایط کنونی عربستان را برای ما تبیین کنید، نه عربستان که دارای جغرافیای خاص خود است، بلکه یکسری اطلاعاتی که ما دسترسی به آن نداریم، اطلاعاتی که از طریق رسانه‌‌ها کمتر پرداخته می‌شود، در مورد نحوه‌ی انتخاب پادشاه، عناصر قدرت در عربستان، چه روابط و عناصر قدرتی در حال حاضر در عربستان وجود دارد. همچنین وضعیت کلی پسران عبدالعزیز در حال حاضر به چه گونه است. سؤال اول ما در حد کلیات می‌باشد.

 

زنگنه‌: بسم‌الله الرحمن الرحیم، در کشور ما دو رویه نسبت به عربستان وجود دارد؛ یک رویه‌ی افراط و یک رویه‌ی تفریط؛ عده‌ای به دنبال این هستند که بگویند عربستان هیچ چیز ندارد و هیچ چیز نمی‌فهمند و هیچ چیز بلد نیستند و همگی صحرانشین و بدوی هستند و مقررات آن‌ها همگی بد و خراب است و وضعشان خراب است، در آینده‌ی نزدیک در این کشور انقلاب رخ می‌دهد و…. یک تفکر چنینی وجود دارد و گاها آمال و آرزوها نیز در این تحلیل‌ها و بیان‌ها پنهان می‌گردد. تفکر دیگر نیز عربستان را آنچنان قوی، قدرتمند، مؤثر در همه جهان و عالم و آدم می‌داند، در حدی که می‌تواند مذاکرات هسته‌ای ما را با 1+5 تعطیل و متوقف نماید. هر دوی این دو دیدگاه غیر واقع‌بینانه هستند و هر دوی آن‌ها منجر به دادن علائم غلط به تصمیم‌گیران نظام می‌شوند، چه آنی که بگوید که عربستان خیلی ضعیف است و چه آنی که بگوید عربستان خیلی قوی است.

 

بنابراین باید تلاش کرد که به واقعیت نزدیک‌تر شد و از بیان واقعیت نیز هراس نداشت. البته سیاست‌های اعلامی و تبلیغاتی و نرم‌افزاری همگی وجود دارد، اما یک سیاست‌هایی را نیز هر دولت و نظامی باید برای خود اتخاذ نماید. ممکن است این سیاست‌ها در جاهایی با یکدیگر تلاقی کرده و بر هم منطبق باشند ولی سیاست یک نظام یا یک حکومت نباید مبتنی بر سیاست اعلامی و تبلیغاتی باشد. این یک نکته اساسی است.

 

به خصوص نسبت به همسایگان و قدرت‌های منطقه‌ای یا قدرت‌های جهانی. کشوری که نه روی ما اثر دارد و نه ما روی آن اثر داریم می‌گوییم که هر چه که بافتیم و در ذهنمان گفتیم و… به جایی برنمی‌خورد ولی کشورهایی که ما روی آن‌ها قطعا اثر داریم و آن‌ها روی ما اثر دارند، حتما و حتما باید سیاست اعمالی ما بر اساس منطق و واقعیت و تحلیل صحیح باشد. ممکن است که شما یک اقیانوس اطلاعات داشته باشید ولی در اقیانوس هم می‌توان غرق شد و هم می‌توان کشتی راند و به آن ور دنیا رسید. بنابراین باید توجه داشت که صرف داشتن اطلاعات پاسخ‌گو نخواهد بود و باید منطق تحلیل و هدف تحلیل نیز روشن معقول باشد.

 

 

با گذشتن از این مقدمه دوم، باید بگویم که عربستان به شکل فعلی به غیر از دوره‌ی صدر اسلام که حضرت رسول اکرم (ص) توانست کل شبه جزیره‌ی عرب را متحد نماید، در دوره‌های دیگر کمتر به این شکل بوده است.

 

در دوره‌ی بعد از خلفای چهارگانه، دوره‌ی اموی، دوره‌ی عباسی و دوره‌های بعدی این منطقه دست به دست می‌گشت، گاهی نیز امرای مستقلی داشت، منتها وقتی که در آن زمان صحبت می‌شد، عمدتا ناظر به حجاز بود، منطقه‌ی نجد که مرکزیت فعلی آن ریاض است، یا یمامه‌ی قدیم در آثار و کتاب‌های تاریخی، تقریبا مهجور و متروک بود. گاهی یک مسیر قبایلی از خلیج فارس به طرف بحرین و قطیف و خُبر و… که به سمت مدینه و مکه حرکت می‌کردند، از نزدیک ریاض فعلی رد می‌شدند. بنابراین تمرکز رفت و آمد و جمعیتی عمدتا در مناطق غرب عربستان بود و در مرکز عربستان کمتر مراودات تاریخی و فرهنگ و تمدنی وجود داشت.

 

این امر خود یک مقوله‌ی مهم است و روی ساخت و پرداخت شخصیت افراد و قبایل در منطقه اثرگذار است. همین منطقه نجد بود که بعدا بدل به مرکز آغاز حرکت محمد عبدالوهاب و وهابیت معروف شد. در شرق عربستان، تمدن و فرهنگ وجود داشت و دولت بحرینی در آنجا بود که شامل هم بحرین و کل شرق عربستان تا مسقط و عمان می‌شد که گاهی نیز دولت مسقط به این مناطق سرایت داشت و مسقط و عمان گاهی تا زنگبار و تانزانیا حاکم بود یا حکام زنگبار در مسقط و عمان نیز نفوذ داشتند، اما وسط عربستان یک منطقه تقریبا مهجور، متروک یا کم مراوده بود.

 

البته برخی از شعرا و ادبای معروف آنجا حضور داشتند ولی اندک بودند. اما رفت‌وآمد عمده در مناطق ساحلی عربستان یعنی آن‌ مناطقی که مشرف به دریای سرخ یا مشرف به دریای عدن و اقیانوس یا دریای عمان و خلیج فارس بودند وجود داشت. تمرکز تمدنی و جمعیتی در اطراف شبه‌جزیره بیشتر بوده است و افراد، عشایر، قبایل، جمعیت‌هایی که در حواشی این شبه‌جزیره زندگی می‌کردند، روحیه‌ی مراوده بین‌المللی داشتند ولی آن‌هایی که در داخل بودند، با خصوصیت‌های قبایل صحراگرد و بدوی با زندگی ابتدایی حضور داشتند. اگر در قرآن نیز دقت کرده باشید، تعبیر عرب و تعبیر اعراب داریم. پیغمبر اسلام (ص) نیز نسبت به این روحیه اشاراتی داشتند و روایاتی زیادی نیز در این باره وجود دارد. اعراب آدم‌های هُرهُری مذهب یا روز مذهبی هستند (یک روز نیستند، یک روز حمله می‌کنند و غارت می‌کنند، یک روز خوش‌اخلاق می‌شوند، یک روز شجاعت نشان می‌دهند، یک روز خیانت نشان می‌دهند) همه این صفات در لفظ اعراب وجود دارد، ولی لفظ عرب اینگونه نیست.

 

عرب به معنای مردمی است که ادب، تمدن، فرهنگ، شناختی دارند و اهل داد و ستد هستند. می‌توان این گونه برداشت کرد که صفت اعراب که در قرآن نیز آمده است بیشتر ناظر بر بدوی‌های مرکز شبه‌جزیره است و نه اطراف آن. در حجاز، دولت‌هایی وجود داشتند؛ عمدتا وصل به دولت‌های مرکزی، حال اگر مدینه مرکز حکومت اسلامی بود، کل حجاز به آن متصل بود. اگر مرکز حکومت بعد از خلافت حضرت علی (ع) به کوفه انتقال پیدا کرد، باز هم حجاز به آنجا متصل بود. اگر مرکز حکومت به دمشق منتقل شد، باز حجاز با آنجا ارتباط داشت یا دستور می‌گرفت، یا خروج می‌کرد یا … علی‌ای‌حال ارتباطش همواره با مرکز حکومت بود. از منطقه‌ی ریاض ما حوادث محدود و معدودی در تاریخ اسلام داریم که یکی از آن بحث قیام علیه خلافت ابوبکر را داشتیم و… در ادامه‌ی روند سیاسی، قضایا پیش می‌رود تا زمان تشکیل حکومت و امپراطوری عثمانی و عثمانی‌ها هم بر شرق و هم بر غرب عربستان مسلط می‌گردند. این همه رفت‌وآمد و بحث و درگیری و حکومت و نقل و انتقال قدرت مطرح است.

 

قدرت دولت دوم نیز شکل می‌گیرد و پس از مدتی نابود می‌شود، قدرت دولت سوم، در 1902 یا 1903م شکل می‌گیرد. از این زمان، ارتباط محکم و قوی بین خاندان آل سعود و خاندان محمد عبدالوهاب شکل می‌گیرد و این ارتباط تا حالا طی 300 سال گسسته نشده است. این امر یک عنصر مؤثر در هر نوع تحلیل برای آینده می‌باشد. با هجوم عبدالعزیز که در سال 1902م آغاز می‌شود که به آن دولت سوم می‌گویند، وی به منطقه‌ی شرق عربستان حمله می‌کند و به عناوین مختلفی از جمله اینکه مردم آنجا رافضی و مرتد هستند و…. و آن مناطق را تسخیر می‌نماید. آن مناطق پیشتر در دست عثمانی‌ها بود. وی سپس به مکه و مدینه حمله می‌نماید و آنجا را تسخیر می‌کند. آن زمان مکه و مدینه در اختیار شریف حسین بود. شریف حسین و خاندانش از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) و از نوادگان آن نسل به شمار می‌روند. برخی از شرفا نیز هم به نسل امام حسین (ع) و هم امام حسن (ع) برمی‌گردند. عل‌ای‌حال آن‌ها از این نسبت خود استفاده می‌کردند و حکومت مکه و مدینه و جده را در دست داشتند.

 

عبدالعزیز با حمله به این مناطق، مکه و مدینه را اشغال می‌نماید. در جده که یک شهر بندری است و دروازه‌ی ورود به مکه و مدینه محسوب می‌شود، مردم و بزرگان شهر جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که بدون خونریزی بروند و با عبدالعزیز مذاکره نمایند. از این رو تنها شهری که به آن حمله صورت نگرفت، جده بود و جالب اینجاست که رئیس قوم شهر جده یک ایرانی‌الاصل است: حاج زینل علیرضا. وی حافظ اشعار مولانا؛ جلال‌الدین رومی نیز بود و آن اشعار را نیز با صوت می‌خواند.

 

وی تجار و بزرگان شهر را دعوت می‌کند و می‌گوید  که این شخصی که من می‌بینیم، حمله خواهد کرد و خونریزی به راه خواهد انداخت و من بهتر می‌بینم که برویم با وی قضیه را تمام نماییم. وی به پیش عبدالعزیز می‌رود و می‌گوید که این کلید جده است، اگر می‌خواهی به آنجا وارد شوی، بفرما! چرا می‌خواهی دست به جنگ بزنی! وی کلید را به عبدالعزیز می‌دهد. عبدالعزیز در اینجا منفعل می‌گردد و می‌گوید که چه کسی گفته که من می خواهم به جده حمله نمایم. اصلا وارد جده نخواهم شد مگر اینکه شماها به من اجازه دهید. با همین تاکتیک عبدالعزیز را می‌رانند و این شخص تبدیل به قائم مقام عبدالعزیز در شهر جده می‌گردد و هنوز فرزندان و نواده‌های آن شخص مورد احترام خاندان عبدالعزیز هستند؛ یعنی فهد، سعود، عبدالله، خالد، همگی وقتی که وارد منطقه‌ی جده می‌شوند، با حکام این شهر مانند قائم مقام خود رفتار می‌کنند و مانند اعضای یک خانواده با آن‌ها برخورد می‌نمایند.

 

در جنوب عربستان، باز هم زندگی قبایلی وجود دارد، اما کوهستانی و صعب‌العبور است و یکی از مراکز حضور شیعیان اسماعیلی نیز به حساب می‌آید که این مناطق به یمن متصل می‌باشد. تا اینجای کار، چند عنصر مشخص می‌شود: 1- اتحاد میان عبدالوهاب و خاندان آل سعود محکم است، آل سعود حاکمیت سیاسی را بر عهده دارند، فرزندان عبدالوهاب که با عنوان آل شیخ شناخته می‌شوند، حاکمیت دینی و مذهبی را بر عهده دارند.

 

بنابراین در این کشور به تفکیک دو عنصر دین و سیاست عمل می‌گردد، ولی از یکدیگر جدا نمی‌شوند، بلکه هر کجا که سیاسیون می‌روند، طرف‌های مذهبی را نیز با خود می‌برند و هر کجا که مذهبیون می‌روند با اجازه‌ی حکومت حرکت می‌نمایند و با یک انضباط فوق‌العاده سخت و با پایه‌های مذهبی سخت‌تر. یکی از عوامل استقرار و استمرار این حکومت و ….. نظام یا شاکله و پافشاری یا… است. 2- انگلستان در درگیری‌ با عثمانی‌ها به کمک آل سعود می‌آید و به آن‌ها قدرت و امکانات می‌دهد. این ارتباط تا اکتشاف نفت جلو می‌رود و بعد از آن قدرت آمریکا وارد صحنه می‌گردد و عبدالعزیز ظاهراً با روزولت؛ رئیس‌جمهور آمریکا قرارداد دوستی و مودت بر عرشه‌ی کشتی جنگی آمریکایی‌ها امضا می‌کند.

 

در اینجا توافقی صورت می‌گیرد و عبدالعزیز تاکید می‌کند که مشکلی با یهود ندارد و اینکه در این منطقه یهودیان حاضر باشد، حکومت عربستان مشکلی نخواهد داشت. به هر حال عربستان با این ترکیب که از یک طرف حضور مکه و مدینه در این کشور یعنی داشتن یک نماد اسلامی و مذهبی می‌باشد و 2- با تشکیلات حکومتی ذیل قدرت و مذهب و با پشتوانه‌ی یک قدرت خارجی که ابتدا انگلیس و سپس آمریکا شد و با ذخایر عظیم نفتی، این‌ها شاخصه‌های عربستان امروز هستند که ذخایر آن‌ها یا بیشترین ذخایر دنیاست یا در حد ذخایر نفتی عراق می‌باشد. با این چند شاخص طبیعتا هیچ قدرت خارجی حاضر نخواهد شد که از این نظام دست بکشد.

 

عربستان در مراحل بعدی به یکی از پایه‌های حفظ نظام و امنیت در منطقه‌ی خلیج فارس تبدیل می‌گردد، معروف به فرمول امنیت دوستونی. در اینجا ایران یک ستون و عربستان ستون دیگر است، ولی این دو ستون زیر چتر آمریکا بود. سیاست‌های آمریکا بدون ایران و عربستان در منطقه به پیش نمی‌رفت، ولی این دو ستون بعد از انقلاب اسلامی، یک ستون گردید و بنابراین یک اختلالی در نظم منطقه‌ای حاصل آمد. عربستان با یک حکومت غیردموکراتیک، اغلب عشایری و قبایل و با تقریبا نصف جمعیت غیر سعودی، غیرمحلی، غیر شهروند، روابط خود را با جهان تنظیم می‌نماید. عربستان در 7-6 دهه ی اخیر با چند چالش عمده نیز مواجه گردید.

 

یکی از آن چالش داخلی به نام چالش اخوان بود، البته این اخوان غیر از این اخوانی است که ما می‌شناسیم.(اخوان المسلمین مصر) این اخوانی که عرض می‌کنم یک جریان متعصب و سرسخت از پیروان عبدالعزیز بودند که حاضر نبودند که کمترین برداشت دینی جدیدی را بپذیرند و به عبدالعزیز قلدر چند بار اعتراض کردند که چرا فلان کار را کردی و چرا مردم جده را قتل‌عام نکردی و چرا در مکه اجازه دادی که فلان اتفاق‌ها بیفتد و این گونه اعتراض‌ها صورت می‌گرفت و عبدالعزیز این اخوانی‌ها را که از پیروان سرسخت وی نیز بودند، در یک حادثه‌ای قتل‌عام نمود.

 

وی آن‌ها را به یک منطقه‌ای برد و همه را در آنجا بمباران کرد و کشت. این حادثه در نوع خود، چیز دیگری را به ما می‌آموزد. اینکه قدرت در عربستان، اعتراض‌های مذهبی سخت‌گیرانه را برنمی‌تابد. با اینکه می‌گوییم که عربستان مؤمن و مذعن به مکتب وهابی است، اما وقتی که به بحث قدرت می‌رسد، قدرت مذهبی‌ها را کنار می‌گذارد و تعارف هم ندارد و به آن نیز عمل کرده است. این نیز یکی از خصوصیات دولت حاکم بر عربستان است.

 

بنابراین شاهد هستید که این تصویر چقدر با تصویری که در محافل ما وجود دارد که دولت عربستان یک دولت وهابی است و هر چه که محمد عبدالوهاب گفته است را عمل می‌کند. نه اینگونه نیست و کشتار اخوان و از بین بردن مطلق آن‌ها که دیگر اثری از آن‌ها در تاریخ باقی نماند، کار عبدالعزیز بود. ولی همان عبدالعزیز و آبائش به کربلا و مناطق دیگر نیز حمله می‌کردند. آن حمله‌ها عبارت از تلاش برای توسعه‌ی قلمرو می‌تواند محسوب شود. ممکن است که به آن ظاهری مذهبی دهند اما یک تلاش برای توسعه‌ی قدرت محسوب می‌شد.

 

اندیشکده تبیین: اگر اجازه می‌فرمایید، بنده صحبت شما قطع نمایم. ما در نشست حاضر به دنبال توصیف شرایط امروز عربستان هستیم. و آن اینکه در شرایط حاضر، وضعیت و عناصر قدرت در عربستان چگونه است؟ چه معیارهایی برای اینکه یکی از فرزندان می‌تواند پادشاه شود و یک نفر نمی‌تواند بشود است؟

 

زنگنه: اینجانب در قبال تحولات می‌خواستم یک تصویر وسیع‌تری بدهم.

 

اندیشکده تبیین: اگر ممکن است اجازه دهید که به سمت این برویم که معادلات قدرت، یعنی آن چیزی که در عربستان سعودی دیده نمی‌شود را مطلع شویم. در دور بعدی به این سمت برویم که بحران‌ها و مسائل جاری که روبروی ملک سلمان در حال حاضر روی میز است را مثلا بحث تقابل‌های حاکمیتی، مباحثی که در مورد الشرقیه وجود دارد، بحثی که در مورد یمن وجود دارد یا وهابیت تندرو که اگرچه عبدالعزیز آن‌ها را در آن بمباران به کمک انگلیسی‌ها سرکوب کرد، اما الان ما داریم تحرکاتی از آن‌ها در این مسئله می‌بینیم یا در مدینه دارد یکسری تحرکاتی صورت می‌گیرد و بحران‌های این چنینی. و در نهایت به این سمت برویم که عربستانی که ملک سلمان در ظاهر سکان‌دار آن است، تا چه اندازه سیاست‌های آن در منطقه ممکن است تغییر کند یا اصلا تغییر نکند و نگاه ان شاالله به سمت آینده باشد.

 

زنگنه: از معادلات اصلی قدرت در عربستان همانطور که عرض کردم، ائتلاف میان دستگاه مذهبی و دستگاه حاکمیتی است. اما در دستگاه حاکمیتی ما شاهد رویه‌های مختلفی نیز بوده‌ایم. اولین فرزند عبدالعزیز سعود به‌دلیل بیماری و مسائل اختلال روانی، پس از مدت کوتاهی کنار گذاشته می‌شود و برای آن سعی می‌کنند که سازوکار و بحث ارزیابی پزشکی را نیز ملاک قرار دهند. در زمان خالد ما با یک فطرتی از حکومت مواجهیم که کمترین تحول و کمترین قدرت اعمال می‌گردد، ولی در همان دوره بحث هجوم به مکه شکل می‌گیرد و قدرت مرکزی با کمک قدرت‌های خارجی، قیام مکه را سرکوب می‌نمایند. تا آمدن فهد، که سرسلسله‌ی گروه‌ سدیری‌ها محسوب می‌شود. سدیری‌ها 7 شاهزاده‌ی برادر تنی هستند و این‌ها از یکدیگر حمایت کرده و می‌کنند. در دوران فهد اتفاقات زیادی می‌افتد. در آغاز عنوان پادشاه در زمان ائتلاف با محمد عبدالوهاب، امام انتخاب شده بود یعنی به محمد بن سعود، امام محمد بن سعود می‌گفتند. بعد از مدتی امام بودن تبدیل به امیر می‌گردد و بعد از مدتی تبدیل به ملک می‌گردد. خود همین اختلاف عناوین مایه‌ی تنش میان سیستم و دستگاه مذهبی ایجاد کرده و می‌کند.

 

از امامت که یک شاکله‌ی مذهبی روشن و آشکاری است، برمی‌گردد به امارات؛ یعنی قدرت و حکومت جنبه‌ی دین و مذهب پیدا می‌کند تا بشود ملک و عنوان صاحب الجلاله که یک عنوان خاص خداوند است به پادشاه اطلاق می‌شود. این امر یک تعارض جدی بین طبقه‌ی حاکم، قدرت سیاسی و قدرت دینی ایجاد می‌نماید. فهد در دوران اوج بحران‌ها، مسائل ظریفی را مراعات می‌کند و این عنوان پادشاهی را انتقال می دهد به خادم‌الحرمین‌الشریفین. که بسیاری از شبهه‌ها و نگرانی‌های دستگاه مذهبی را با این وسیله می‌خواباند اما در عمل و اقدامات روزمره سیاسی و اقتصادی، دورترین مواضع را از تفکرات مذهبی نیز انتخاب می‌نماید؛

 

یعنی دعوت از آمریکایی‌ها برای حضور در عربستان در مقابل اقدامات صدام، قابل مشاهده است و یا بحث بانک‌ها و شاخصه‌های دیگر. اما با قدرت تمام باز هم اعتراضات دستگاه رسمی مذهبی را سرکوب می‌کند و اجازه‌ی ظهور به آن‌ها نمی‌دهد. حرکت جهیمان عتیبی یا حمله به مکه، یکی از مظاهر اعتراض به دور شدن قدرت از مبانی مذهبی محسوب می‌گردد، گرچه یک اقدام انحرافی بود و حضرت امام (ره) آن را محکوم کرد، اما همان حرکت باعث ایجاد نگرانی در دوران سعودی نیز شد، چون هم‌زمان و همراه شد با شعارهای صدور انقلاب اسلامی، و با اقدام امام، آن شبهه را از بین بردند و آن اقدام را محکوم کردند. بنابراین تنشی که می‌توانست ادامه پیدا کند را امام (ره) در لحظات اولیه‌ی آن، آن را خاموش کردند.

 

عنصر قدرت بعدی عربستان در زمان فیصل مشهود بود و آن استفاده از دو نماد؛ یکی نماد قدس و دفاع از فلسطین و دیگری استفاده از نفت؛ دفاع از فلسطین با تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی در آن دوران شکل داده شد و حمایت از مصر، سوریه و فلسطینی‌ها با تحریم نفت علیه آمریکا و غرب صورت گرفت. اقدام فیصل گرچه ریشه‌های مذهبی یا سیاسی هم می‌توانست داشته باشد اما به‌عنوان یک اقدام شاذ، نادر و تکرارنشدنی تلقی گردید. دفاع از فلسطین و دفاع از اسلامیت یا آرمان‌های مشترک اسلامی، می‌توانست این توجیه را داشته باشد که به‌عنوان تعرض به قدرتگیری عبدالناصر نیز محسوب می‌گردید.

 

عبدالناصر؛ رهبر شعار ناسیونالیسم عربی بود و فیصل شعار دفاع از اسلامیت و اتحاد جهان اسلام، تلاش کرد که عبدالناصر را در منطقه محدود نماید و به عقب براند. این نیز یک چالش جدی در برابر عربستان بود که فیصل به این ترتیب آن را هدایت و محدود نمود. اما استفاده از نفت توسط فیصل هشداری به غرب بود که بعد از آن، غرب هرگز اجازه نداد که عربستان مستقلا و برای خودش در مباحث نفتی تصمیم بگیرد و این در کنترل قدرت نفتی عربستان بسیار حائز اهمیت بود و هست. عربستان برای آمریکا نه تنها از این بعد که می‌تواند نفت را با کمیت زیاد و قیمت مناسب به بازار عرضه نماید، اهمیت دارد بلکه به این دلیل است که عربستان با آمریکا توافق کرد که فروش نفت حتما با دلار انجام گیرد؛ یعنی نفت عربستان، حامی قدرت دلار آمریکا خواهد بود. وقتی که بزرگترین صادرکننده و تولیدکننده و صاحب بیشترین ذخایر نفتی، التزام طولانی مدت به تسعیر[1] نفت براساس دلار عمل کند؛

 

یعنی بقیه‌ی کشورها نیز ملزم خواهند بود که نفت را براساس دلار معامله نمایند و این یعنی شبکه‌ی جهانی دلار باید تقویت و ماندگار گردد. اهمیت عربستان برای آمریکا، بیشتر در این بعد تجلی پیدا می‌کند. و لذا اگر امروز آمریکا به نفت شِیل برسد و نفت شِیل هم بتواند اقتصادی استخراج گردد، اما نفت شِیل یک نفت با هدف مصرف داخلی خواهد بود، نه به هدف صادرات، بنابراین روی جایگاه دلار اثر گذار نیست؛ یعنی به اندازه‌ی نفتی که در خارج آن است و اقتصاد و صنایع جهان را می‌توان با آن اداره نمود. ما فکر می‌کنیم که حتما آمریکا باید به عربستان گام به گام دستور دهد که این کار را بکند و آن کار را نکند. نه وقتی که شما سر چشمه را گرفته‌اید، و شبکه‌ای از ارتباط میان اقتصاد و نفت یا ارز معاملاتی جهانی ایجاد کردید، شما در طول مسیر موقعیت خود را محکم نموده‌اید.

 

در این تحولات فیصل کشته می‌گردد که هشداری به بقیه پادشاهان داده شود که وارد این محدوده نگردند، خالد جایگزین وی می‌شود. خالد در قدرت کوتاه خود، حادثه‌ی حرم را از سر می‌گذراند و نوبت به فهد می‌رسد که ساختار جدید عربستان را می‌توان گفت که فهد با اعلام سه نوع نظام حکومتی تنظیم نمود. عربستان در زمان فهد، دارای قانون اساسی مدون بود. سه تا نظامنامه اعلام کرد و کشور را وارد نظم جدیدی نمود. می‌شود به آن گفت که نظام اساسی، چیزی شبیه قانون اساسی باشد، اما تلاش کرد که اسم قانون اساسی به روی آن نگذارد تا شبهه‌ای در اذهان ایجاد ننماید که ما یک قانون‌گذاری جدیدی داریم انجام می‌دهیم، چرا که ادعایشان در زمان فهد این بود که قانون اساسی همان قرآن است و نیاز به قانون اساسی دیگری وجود ندارد. بنابراین فهد، یک جسارتی به خرج داد و یک قانون‌شکنی یا سنت‌شکنی انجام داد و این سه نظام را مطرح کرد و البته باعث برافروخته شدن اعتراض‌ها نیز گردید.

 

یک جناح از معترضین مذهبی، به جعل قوانین جدید در مقابل قرآن معترض بودند و گروه دیگری به ضرورت ایجاد زمینه‌ی مشارکت عمومی و خروج از انحصارگری قدرت و دفع دخالت اجانب معترض بودند که هر دو تای این‌ها با منشأ مذهبی اعتراضات را مطرح نمودند. منشور نصیحت، تعداد زیادی (حدود 200 نفر) از علما و شخصیت‌های سعودی امضا کردند و به فهد دادند. این امر نخستین حرکت اعتراضی مشهود در دوران حکومت‌های آل سعود محسوب می‌شود؛ به غیر از اخوان که جنبه‌ی مسلحانه داشت این نخستین اعتراض مسالمت‌آمیز در داخل عربستان بود. بخشی از این معترضین که آن منشور نصیحت را امضا نمودند، گروهی از اخوان المسلمین بودند و ریشه‌های اخوان المسلمینی داشتند ( اینجا منظور از اخوان، اخوان متمایل به اخوان‌المسلمین جهانی است).

 

بعضی از این‌ها بازداشت شده و به زندان افتادند مانند شیخ عوده، شیخ عایض قرنی و… به زندان افتادند. این‌ها پیش از این بسیار تند بودند اما بعد از زندان الان همچنان معترضند ولی بسیار ملایم و بسیار با ملاطفت اسلام را دارند مطرح می‌نمایند. بنابراین ما شاهد یک ایده‌آلیسم داخلی در تغییرات نیز هستیم. این گونه نیست که اعتراضات و بحث‌ها صرفا در داخل خانواده‌ی سلطنتی است. این بحث را که مطرح می‌کنم برای این است که اغلب اشاره می‌کنند که فقط در خانواده آل سعود دارد بحث متمرکز می‌شود. ما یکسری جریانات نادیده داریم که دارند کار می‌کنند.

 

یکی از قوی‌ترین جریان‌ها اخوان‌المسلمین هستند که هنوز در داخل عربستان حضور دارند، بین شاهزاده‌ها هم حضور دارند، بین بخشی از مذهبیون عربستان حضور دارند و شاید حدود 30% مساجد عربستان در اختیار افراد وابسته به اخوان‌المسلمین باشد. جهت اطلاع باید بگویم که فقط 50% مساجد عربستان تحت کنترل وزارت امور دینی شده است و شبکه‌ی مساجد در عربستان بسیار گسترده است و گوشه به گوشه مسجد وجود دارد. وقتی که 50% آن تحت کنترل نباشد، می‌توان فهمید که چه اتفاقاتی می‌تواند بیفتد. اگر از این 50% چیزی در حدود 30% آن اخوانی باشد، متوجه می‌شوید که چه قدرتی در آن زمینه وجود دارد و چرا حکومت عربستان بلافاصله نسبت به کنار زدن اخوان‌المسلمین در مصر دست به کار می‌گردد و حاضر می‌شود که از دولت نظامی‌ها با تمام وجود حمایت نماید و به سرعت میلیاردها دلار تزریق می‌کند به اقتصاد مصر. این امر بی‌دلیل نیست.

 

یک دلیل آن این است که اگر اخوان در مصر تقویت گردد؛ یعنی اخوان در عربستان نیز می‌تواند فردا دردسر ساز گردد؛ یعنی بحث هنوز در خاندان سلطنتی باقی نخواهد ماند. این امر یک بحث جزئی است. بعد از فهد، جنگ کویت، عراق و… را داریم و اعتراضات شدید و بازگشت القاعده‌ای‌ها یا افغان‌العرب از افغانستان در زمان فهد اتفاق می‌افتد. بنابراین یک جریان مسالمت‌آمیزی داریم که مثل اخوان‌المسلین هستند و یک جریان نیز مانند القاعده و افغان‌العرب داریم که آن‌ها مسلحند و در عربستان حضور دارند و مثلا هم در قصیم، هم در ریاض، هم در مکه، هم در مدینه و هم در سایر شهرها حضور دارند و فعالیت می‌کنند.

 

عربستان در برابر چند نگرانی و خطر یا تهدید خود را مواجه می‌بیند. یک تهدید داخلی است و شامل جریان اخوان، جریان القاعده و اخیرا جریان داعش، جریان مذهبی‌های سنتی که معترضند و نصف مساجد در اختیار آن‌هاست و جریان منور‌الفکرها و تحصیل‌کرده‌های خارج که نصف شاهزاده‌های نیز در جریان اخیر می‌گنجند؛ تحصیل‌کرده‌ی خارج‌اند، دموکراسی، انتخابات، آزادی سیاسی، حضور زن در سیاست و انتخابات و… را دیده‌اند و الان نسبت به وضعیت موجود خواهان تغییرند ولی هیچ‌گونه انسجام، حزبیت، بافت و تشکیلات بین این‌ها وجود ندارد. بنابراین یک جریان صرفا ذهنی، فکری، معترض و خواهان تغییر هستند اما اینکه چگونه، از هیچ ساختاری برخوردار نیستند، اما آن جریانات مذهبی ساختار و تشکیلات دارند. در درون خاندان حکومتی ما جریان سدیری‌ها را داشته و داریم.

 

اندیشکده تبیین: در بحث جریات و تهدیات داخلی، شیعیان شرقیه و شیعیان جنوبی که اسماعیلی و بخش اندکی از آن‌ها زیدی هستند را به‌عنوان تهدیدات داخلی می‌شناسید یا نه؟

 

زنگنه: خیر، لااقل عربستان آن‌ها را تهدید نمی‌داند به دلیل اینکه متشکل نبودن، نداشتن هدف سیاسی مشخص و مسلح نبودن. بنابراین از شرق عربستان احساس تهدید نمی‌کند. شیعیان اسماعیلیه یکسری قبایل هستند و مسلح می‌باشند و خواسته‌های قبیله‌ای آن‌ها در حد حرمت نگه داشتن و احترام به آن‌ها تحقق پیدا می‌کند و نه بیشتر و باز هم آن‌ها دنبال یک هدف سیاسی نیستند و اصلا اسماعیلیه‌ها در مصر، عربستان، بحرین، شبه‌قاره و… به دنبال اهداف سیاسی علنی نیستند، به دنبال فعالیت در آن کشورها و به دست آوردن منافعشان آن هستند ولی منافعشان را سیاسی تعبیر نکرده‌اند.

 

اما اگر بحث بحرین شدت پیدا کند و بحرین وارد فاز جدیدی گردد، می‌تواند به سرعت و به راحتی به شرق عربستان نیز منتقل گردد. آن موقع است که برای عربستان به عنوان یک تهدید جدی به حساب خواهد آمد. الان تهدید شرق عربستان یک تهدید امنیتی نیست. تهدیدها برای خود انواعی دارد. دستگاه دولتی عربستان سعی کرد که تهدید شیعیان را از سطح تهدید سیاسی خارج نمایند و تعدادی از سران شیعه را به درون مجلس و مراکز مختلف آوردند و نوعی گفتگو به خصوص در زمان عبدالله با شیعیان به راه انداختند و تهدید شیعیان را از تهدید سیاسی پایین‌تر آوردند. ولی شیعیان برای بافت کلی عربستان که شامل اتحاد قدرت و مذهب است، تهدید هویتی محسوب می‌گردد. برای تهدید هویتی نیز ابزارهای هویتی در مقابل آن اعمال کردند و می‌کنند.

 

اندیشکده تبیین:  در خصوص شیعیان اسماعیلی و زیدی، اگر در وهله‌ی اول اتصال فکری و سپس تشکیلاتی به انصارالله پیدا کنند آیا در کوتاه مدت می‌توان انتظار داشت که به تهدید امنیتی برای عربستان تبدیل شوند، با توجه به اینکه بافت منطقه در آن ناحیه قبیله‌ای است و بعضا صعب‌العبور می‌باشد و بحث مسلح بودن نیز مطرح می‌باشد.

 

زنگنه: البته بحث یمن را می‌شود جدی‌تر مطرح کرد. تهدیدی که از طرف یمن برای عربستان احساس می‌گردد، بیشتر از صرف تهدید حوثی‌هاست. حدود 2-5/1 میلیون یمنی در عربستان زندگی می‌کنند و این‌ها هم زیدی، هم از حوثی‌ها و هم از شافعی‌ها می‌باشند. بافت یمن، کلا یک بافت قبیله‌ای هست، اما هنوز به مرحله‌ی ایجاد خطر و تهدید برای عربستان نرسیده‌اند. یمنی ها چه حوثی ها، چه زیدی‌ها، چه اسماعیلی‌ها، صرفا از حد حفاظت از امکانات و مقدرات و حاکمیت خودشان بر سرزمین یمن پافشاری می‌کنند. مشکلی که عربستان با آن‌ها دارد، تسلط عربستان یا ورود عربستان در مناطق نفت‌خیز یمن است که این مناطق مشترکی است و بخشی از نجران و جیزان و… که مرز مشترک می‌باشد، عربستان تصاحب کرده‌بود؛ یعنی وارد آن مناطق شده و آن‌ها را اشغال کرده بود. بنابراین اگر یمن بخواهد زندگی معمولی داشته باشد باید به منابع نفتی خود دسترسی داشته باشد و عربستان اگر این مناطق را تخلیه نماید و به یمنی‌ها بسپارد، تهدیدی از سوی یمن برای آن‌ها وجود نخواهد داشت. بنابراین، امکان انتقال تهدید از حوثی‌ها به عربستان وجود نخواهد داشت اگر سیاست عربستان در بحث مرزها و مناطق عاقلانه و منصفانه باشد.

 

نکته‌ی دیگری که در یمن مطرح است. نگرانی عربستان از تسلط حوثی‌ها در دریای سرخ یا حضورشان در دریای سرخ و تنگه‌ی باب‌المندب است. حضور در آن منطقه اگر با اهداف سیاسی خاصی باشد می‌تواند کل کشورهای دریای سرخ را تحت تاثیر قرار دهد، یعنی سودان، مصر، جیبوتی و عربستان را تحت تاثیر قرار خواهد داد ولی حوثی‌ها نیز عاقل‌تر از این هستند که 6-5 کشور را علیه خود برانگیزند که حالا رفتار بسیار عاقلانه و مدبرانه‌ای که از حوثی‌ها دیده شده است، بسیار مسئولانه عمل کرده اند و شعار مشارکت در اداره امور داده اند و به انجام قتل و غارت و کشتار نپرداختند، در حالی که می‌توانستند. این علائم و سیگنال‌ها را باید به طور روشن به کل کشورهای منطقه برسانند تا از بسیج کردن کشورها علیه خود جلوگیری نمایند. حوثی‌ها به دنبال مشارکت هستند و به دنبال تسلط بر منابع و منافع خود در کشور یمن می‌باشند. این شعار را باید حفظ کرده و به آن‌ها کمک‌ نماییم.

 

اندیشکده تبیین: خوب برگردیم به موضوع اصلی نشست ما که در مورد بحث سناریوهای جانشینی سلمان و دسته‌بندی‌های کنونی قدرت که میان شاهزاده‌ها وجود دارد. با توجه به اینکه سلمان شرایط خوبی ندارد و برخی گزارش‌های غیرمستند حاکی از آلزایمر داشتن سلمان است و نزدیک به 80 سال سن دارد و احتمال این که دوره‌ی حکومت وی کوتاه باشد خیلی زیاد است با توجه به تدابیری که عبدالله برای بعد از خودش اندیشیده بود، انتقال قدرت به آرامی انجام گرفت؛ یعنی مشکل خاصی پیش نیامد، ولی باید ببینیم که منظور عبدالعزیز که توسط سلمان نقض شد و شاهزاده‌های نسل سوم وارد قدرت شدند، برای بعد از سلمان احتمال درگیری‌های شدیدی نیز وجود دارد که میان طرفداران متعب، طرفداران محمد بن نایف و از طرف دیگر پسران خود سلمان درگیری‌هایی به وجود بیاید. با این حساب سناریو‌های بعد از سلمان را بررسی کنیم که اصولا بحث جانشینی به چه صورت خواهد بود و چه دسته‌بندی‌هایی در داخل خاندان آل سعود وجود دارد.

 

زنگنه: چند فرض لازم است که بیشتر مورد تحقیق قرار گیرد. زمانی که عبدالله آمد، آن توافق یا دستورالعمل عبدالعزیز را نقض کرد، …….. این عبدالله بود که دستورالعمل عبدالعزیز را نقض کرد. سلمان نیز ادامه‌دهنده‌ی همان مسیر شد. عبدالله با تعیین ولیعهد دوم، آن دستورالعمل را نقض کرد، در حالی که رسم بر این بوده که یک ولیعهد بیشتر نباشد. حتی آن نظام‌نامه‌ای که خود عبدالله تعریف کرد و هیئت بیعت را تعریف کرد را خود عبدالله دو بار نقض نمود. حال می‌توان گفت که اصلاح داد و تغییر داد، چرا که عبدالله حاکم مطلق و تغییرات در دست او بود. عبدالله با توجه به اینکه ناتنی بقیه‌ی شاهزاده‌ها است، ناگزیر بود که افرادی که انتخاب کند که بتوانند به او کمک نمایند. نزدیک‌ترین افراد، رئیس گارد سلطنتی، وزیر دربار یا رئیس دربار است که آن‌ها را از خانواده تویجری انتخاب کرده بود.

 

شیخ عبدالعزیز تویجری، پدر خالد التویجری معروف، معلم و مربی عبدالله بود. وی فردی بسیار حکیم و فرهیخته بود  و روابط بسیار مثبتی نیز با شیعیان داشت. وی آدم روشن‌فکر بسیار مؤثری نیز بود. بنابراین عبدالله این مسیر را آغاز کرد. حاکم بعدی نیز که آمد، ملاحظه می‌کنید که عبدالله هم همه فرزندان فهد را کنار گذاشت. فهد، فرد قدرتمند خاندان سدیری بود، ولی آن ها را کنار گذاشت اما ارتباط خود را با خانواده‌ی سدیری قطع ننمود، ولیعهد اول خود را سلمان قرار دارد. سلمان سدیری است. وزیر کشور را احمد قرار داد و بعد از احمد بن عبدالعزیز مشکلاتی پیدا کرد. گفته می‌شود که معترض بود، راضی نبود و به دنبال تغییرات دیگر بود. او را برداشتند و محمد بن نایف را بعد از فوت نایف به عنوان وزیر کشور قرار دادند. اکنون که سلمان می‌آید، طبیعی است که افراد نزدیک به خودش را در پست های حساس می‌گمارد.

 

این امر خیلی طبیعی است، اما اقدام سنت‌شکنانه‌ای که کرد، آوردن نسل سوم در ردیف اول یعنی ردیف ولیعهدها است؛ قرار دادن محمد بن نایف. سه تا گزینه برای ولیعهدی وجود داشت. یا از باقیمانده فرزندان عبدالعزیز استفاده نمایند؛ یکی از آن‌ها طلال است که اصلا طلال مخالف این روش است و در خارج از کشور حضور دارد و طلال عمدتا با تفکرات ناصریستی به سر می‌برد. دیگری ظاهرا مشعل است که حضور آنچنانی و جدی در مسائل جدی ندارد و دیگر احمد است و احمد است که وی نیز مشکلاتی که گفته می‌شود را دارد.

 

در عین حال هم عبدالله و هم سلمان احساس کردند که باید یک خون‌های تازه‌ای در بافت حکومتی وارد نمایند و با قدرت و جرئت وارد این عرصه شدند. توافقاتی که انجام گرفته است و این پخت‌وپزها، حدود 10 روز قبل از فوت عبدالله انجام گرفته بود. گرچه با عجله آمدند و اعلام کردند اما این پخت و پز‌ها متعلق به 10 روز قبل خود بود، مال زمانی است که دو اتفاق افتاد که آن مایه‌ی این تغییرات شد. یکی سفر متعب به آمریکا و سفر محمد بن نایف به آمریکا. بعد از بازگشت آن‌ها آخرین چیدمان شکل گرفت و محمد بن نایف که دارای تسلط بر پرونده‌های امنیت داخلی هست، بر بقیه ترجیح داده گردید.

 

محمد بن نایف از زمان پدر خود نایف، کل پرونده‌های امنیتی را در دست داشت و این حکایت از این دارد که مسائل امنیتی داخلی برای عربستان از اهمیت بالاتری برخوردار است. عربستان در برابر دو تا نگرانی اصلی قرار دارد؛ یکی ناامنی بیرونی و دیگری ناامنی داخلی. در برابر ناامنی خارجی باید به توافقات منطقه‌ای و جهانی دست بزند ولی باید رئیس سازمان امنیت خارجی آن وارد عمل گردد، وزیر خارجه آن و … وارد شوند. سعود الفیصل به عنوان وزیر ارشد، پرونده‌های خارجی یعنی پرونده‌ی ایران، عراق، سوریه و لبنان را بعد از فوت نایف در دست گرفته است که این پرونده همواره فقط در دست فرزندان بلافصل عبدالعزیز بود. با فوت نایف، پرونده‌های داخلی به دست محمد بن نایف به‌طور کامل قرار گرفت و پرونده‌های خارجی به‌طور کامل در دست سعود الفیصل با حضور فرزندان سلطان مانند بندر بن سلطان قرار گرفت.

 

 

اندیشکده تبیین: همچنین خالد بن سلطان

 

زنگنه: بله خالد بن سلطان هست ولی کمتر است

 

اندیشکده تبیین: البته عبدالعزیز بن عبدالله هم باید در نظر گرفت.

 

زنگنه: عبدالعزیز در وزارت خارجه است.

 

اندیشکده تبیین: ولی در پرونده‌های امنیت خارجی در زمان سعود الفیصل درگیر شد.

 

زنگنه: بله ولی هنوز کمرنگ است و با این تحولات بعید است که مقام بالاتری به وی سپرده شود.

 

پرسش‌گر: ترکی الفیصل چطور؟

 

زنگنه: ترکی مدت‌هاست که کنار گذاشته شده‌است.

 

پرسش‌گر: ولی در بسیاری از اجلاس‌های مهم به‌عنوان نماینده رسمی عربستان شرکت می‌کند. مثال در اجلاس داووس نماینده عربستان بود و در کنار آن نیز با لیبرمن ملاقات نموده بود.

 

زنگنه: ترکی الفیصل برای بحث‌های استراتژیک با دنیا -یعنی طرح و ایده‌ای استراتژیک- کنار گذاشته شد تا در اجلاس‌ها شرکت کند و بحث نماید و …. اما این‌ها چیزهایی است که تاثیر مستقیم روی تصمیم‌گیری داخلی نداشته باشد ولذا به وی یک آزادی عمل نیز داده‌اند و وی با اسرائیلی‌ها نیز ملاقات می‌نماید. هیچ کدام از مقامات عربستان مجاز به ملاقات نیستند، البته ممکن است که ملاقات‌های سری داشته باشند و رفت‌وآمدهایی دارند. تنها شخصی که به وی چنین اجازه‌ای داده شده است ترکی الفیصل است. وقتی که به آن ها اعتراض کنند، می گویند او که یک مقام رسمی نیست و از پیش خودش اقدام کرده است. بنابراین از ترکی الفیصل صرفا برای مسائل دراز مدت و خارج از کشور و به عنوان بحث‌های مطالعاتی استفاده می‌کنند. در تصمیم‌گیری‌های داخلی نقشی ندارد.

 

زمانی که تداخل امنیتی بین این دو صورت می‌گیرد نظر امنیتی‌ها بر سیاسی‌ها ارجحیت خواهد داشت.

 

در کل تهدیدی که عربستان احساس می‌کند، یک تهدید سیاسی نیست، بلکه یک تهدید امنیتی است. عربستان احساس می‌کند که نگرانی‌های آن در خارج بیشتر شده است ولی همزمان با افزایش نگرانی‌ها خارجی، نگرانی‌های داخلی آن نیز زیادتر گردیده است و لذا کسی وارد هیئت ریاست و ولیعهدی می‌شود که پرونده‌ی امنیت داخلی در دست وی است و آن هم در سطح تصمیم‌گیری کلان بتواند وارد شود. بنابراین انتخاب محمد بن نایف هم به خاطر سدیری بودن -که همواره مسائل امنیتی در دست سدیری‌ها بود- (که می‌تواند از بندر بن سلطان در جایی که لازم باشد استفاده کند) و همین که پرونده‌های داخلی در 20 سال اخیر همواره در دست محمد بن نایف بوده است. حال اینکه کنار گذاشتن آقای متعب بن عبدالله آیا چالش یا تهدیدی ایجاد خواهد کرد؟

 

اندیشکده تبیین: حال که به بحث متعب اشاره کردید لازم است بپرسم که آیا متعب از گارد سلطنتی کنار گذاشته شده است یا خیر. ظاهرا رسانه‌ها این امر را با گارد شاهنشاهی اشتباه گرفته‌اند.

 

زنگنه: بله رسانه‌ها اشتباه کرده‌اند. ما در عربستان یک گارد سلطنتی و یک گارد ملی. گارد ملی مسئولیت حفاظت از مراکز استراتژیک کشور را دارد. مثلا چاه‌های نفت، پالایشگاه‌ها، دستگاه‌های آب‌شیرین‌کن، فرودگاه‌ها و… حفظ امنیت این‌ها برعهده‌ی گارد ملی است. گارد سلطنتی مسئول حفظ اشخاص از پادشاه گرفته تا غیره را دارد.  مشابه این را در کشور های مختلف داریم.

 

اندیشکده تبیین: این که گفتید: گارد سلطنتی بود؟

 

زنگنه: گارد ملی که هنوز هم هست و اصولا، فرماندهان، افسران و افراد گارد ملی را هم متعب و هم پدرش به صورت فرد به فرد می‌شناسند و این‌ها دارای وفاداری شخصی به عبدالله و به متعب هستند. اتفاق مهمی که افتاد و مهم است که آن را بدانیم این است که مثلثی از سه قدرت نظامی درست شد. اول در راس آن محمد بن سلمان، وزارت دفاع، محمد بن نایف وزارت کشور و نیروهای امنیتی و پلیس و… زیر نظر آن است و سوم متعب بن عبدالله که گارد ملی زیر نظر وی است. این‌ها قدرت‌های نظامی اصلی عربستان هستند و این‌ها هم مکمل هم و هم کنترل کننده یکدیگرند.

 

پرسش‌گر: آیا دستگاه های اطلاعاتی در این تقسیم بندی قرار نمی گیرند؟

 

زنگنه: نه، نیرو در دست وی نیست. نیروی نظامی در دست وی نیست. این‌ها نیروی نظامی هستند؛ یعنی مسلح می‌باشند. این یک عنصر است، یعنی کنترل داخلی در عربستان یک مثلث است که اضلاع مثلث یکدیگر را کنترل می‌نمایند دوم هر سه تای آن‌ها باید به توافق با آمریکا برسد و آن‌ها عمده‌ترین مصرف‌کننده‌های درآمدهای نفت هستند؛ برای خرید تسلیحات. بنابراین شاید وزارت دفاع به لحاظ اینکه حجم و نوع تسلیحاتش خیلی گران‌تر است، بیشترین هزینه‌ها را خواهد داشت و بعد از آن وزارت کشور یا گارد ملی. آیا این‌ها می‌توانند کودتا نمایند!؟ خیر، چون آن‌ها همدیگر را کنترل می‌نمایند و اصولا آیا کسی به فکر کودتای نظامی خواهد بود!؟ باز هم خیر! نه محمد بن نایف به دنبال کودتا است نه محمد بن سلمان و نه حتی متعب.

 

پرسش‌‌گر: فرض کنیم که محمد بن نایف ولیعهد شود یا در گام بعدی بخواهد پادشاه گردد. آن موقع این احتمال وجود دارد که ساقط شود.

 

زنگنه: حالا عرض بنده این است که روندی که تاکنون طی شده است حاکی از نوعی تدابیر داخلی بود و حاکمیت عقلانیت و منفعت همه‌ی خانواده. بحران جانشینی الان خیلی خود را نشان نداد ولی با فوت سلمان بحران جانشینی خود را نشان خواهد داد. چرا؟! الان این سه یا چهار فرزند عبدالعزیز را می‌توان کنترل کرد و اصولا بنده معتقدم که اینکه گفته می‌شود، احمد بن عبدالعزیز می‌خواهد کودتا کند عقلا درست در نمی‌آید. بنده احمد را دیده‌ام و آدم خیلی ملایمی است و به دنبال حل مشکلات مردم و مسائل داخل کشور بود. شخصیت وی به گونه‌ای نبود که حالت بلندپروازی داشته باشد و بخواهد به مقامی برسد، وی اصلا به دنبال چنین چیزهایی نبود و بنده بعید می‌دانم که ادعای اینکه وی می‌خواهد کودتا کند درست باشد. وی برای خود یک انسان حاشیه‌ای بود و برای خود زندگی می‌کرد.

 

در گذشته نیز که کارها در دست محمد بن نایف بود، ایشان نه اعتراض می‌کرد و نه احساس نگرانی می‌نمود. به هر حال، این 4-3 فرزند بلافصل عبدالعزیز را می‌شد کنترل کرد اما از این به بعد شما در برابر 40-30 هزار شاهزاده‌ی نسل سوم قرار می‌گیرید. بین این‌ها حداقل 100 نفر در سطوح بالا نقش دارند، یا امیر منطقه است، یا فرمانده فلان تیپ نظامی است یا مسئولیت فلان وزارتخانه را بر عهده دارد، یا معاون وزیر است یا …. حداقل 100 نفر یا بیشتر از آن‌ها در این رده‌ها حضور دارند و همه‌ی آن‌‌ها جوان و جویای نام هستند یا به نوعی مدعی به حساب می‌آیند. یک قاعده‌ای در میان خانواده‌ی سعودی وجود دارد و آن قاعده‌ی ارشدیت سن است. این ارشدیت سن مشکلاتی ایجاد خواهد کرد.

 

پرسش‌گر: اصلا نقل شده است که خود پسر سلمان پسر بزرگتر نبود که ولیعهد شد و خود مقرن پسر بزرگتر نبود

 

زنگنه: تغییری که عبدالله در بحث بیعت مطرح نمود، مسئله‌ی «الاصلح» بود که آورد. عبارت الاصلح یعنی صالح‌ترین فرزندان. صالح‌تری فرزندان به این معناست که فلانی پایش درد می‌کند و فلانی در تشکیلات نبود، فلانی تجربه ندارد، فلانی مدیریت ندارد همه این‌ها به کنار می‌روند. در چنین شرایطی چه کسی اصلح را تشخیص می‌دهد؟! خود پادشاه. با این مکانیزم، بحث سن را عوض کردند و الاصلح را پادشاه حی و حاضر می‌تواند تعیین و عوض کند. تعداد اعضای شورای بیعت ممکن است تغییر پیدا نماید، برخی از شاهزاده‌ها واقعا به دنبال انتخاباتند و بنده احتمال می‌دهم که اوضاع در عربستان اگر دموکرات‌ها در آمریکا دوباره بیایند، اوضاع نامساعدی در عربستان شکل خواهد گرفت اما اگر جمهوری‌خواهان بر سر کار بیایند، عربستان راحت‌تر می‌تواند با آن‌ها تعامل نمایند.

 

اندیشکده تبیین: در برخی از دیدگاه‌ها بیان شده است که می‌گویند الان که دموکرات‌ها بر سر کارند و محمد بن نایف با آن‌ها رابطه‌ی خوبی دارد، الان بهتر می‌تواند رابطه برقرار کند. اگر جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا برنده شوند، احتمال اینکه شاهزاده‌هایی که با جمهوری‌خواهان رابطه بهتری دارند بخواهند وارد راس کار شوند بیشتر می‌گردد.

 

زنگنه: نه! جمهوری‌خواهان با محمد بن نایف هم روابط خوبی دارند. به عنوان مثال سناتور مک‌کین آمد و از ایشان ملاقات کرد و بنابراین جمهوری‌خواهان بندوبست خود را با وی انجام داده اند. جمهوری‌خواهان به دنبال فروش اسلحه هستند و محمد بن نایف نیز سلاح خواهد خرید. محمد بن سلمان نیز اسلحه می‌خواهد. بنابراین بستگی به آمدن جمهوری‌خواهان و ماندن دموکرات‌ها دارد. دموکرات‌ها اگر بمانند، همین فشاری که تاکنون به عربستان آورده‌اند و به ورود زن به مجلس شورا ادامه خواهد داشت. الان 30 نفر از خانم‌ها در مجلس شورای این کشور حضور دارند و این‌ها اکنون حقوق مکتسبه پیدا کرده‌اند؛ یعنی قبلا آن‌ها مجلسی نبوده‌اند و الان شده‌اند و بنابراین مدعی هستند و کسی نمی‌تواند آن‌ها را بیرون بیندازد؛ یعنی باید در انتخابات بعدی نیز 30 نفر زن وارد مجلس شورا کردند. به علاوه برای اولین بار بود که خانم‌ها با سلمان بیعت کردند که تاکنون بیعت زنان مشهود نبود و رادیو و تلویزیون آن را نشان نمی‌داد. این‌ها نیز علائمی به دموکرات‌ها است. بحث انتخابات در عربستان با فشار دموکرات‌ها بیشتر خواهد شد و برخی از شاهزاده‌های متمایل به بحث انتخابات شاید فعال گردند.

 

پرسش‌گر: امکان دارد که نام چند تن از شاهزاده‌های برجسته‌ای که از انتخابات و مردمسالاری طرفداری می‌کنند نام ببرید؟

 

زنگنه: می‌توان به ولید بن طلال اشاره کرد، ولی وی به تبعیت پدرش و سرمایه‌گذاری‌های وی اصلا اجازه نمی‌دهد که وارد این مسئله شود، ولی یک جمله از وی معنا دارد. ده ها  و صد ها مؤسسه‌ی اقتصادی و اجتماعی در داخل اداره می‌کنند و از این طریق اعمال فشار خواهد کرد. فرزندان فهد را دوستان فراموش کردند. قوی‌ترین فرزندان، فرزندان فهد بودند. امیر محمد بن فهد حاکم منطقه‌ی شرق عربستان بود که الان کاملا بی‌کار است.

 

پرسش‌گر: ممکن است که سدیری‌ها او را بر سر کار بیاورند یا اینکه رقیب جدید برای خود نمی‌تراشند.

 

زنگنه: آن وقت این امر به دعوای درون سدیری‌ها ختم خواهد شد؛ یعنی یکی از بحث‌های احتمالی این است که با وجود کنار گذاشته شدن فرزندان فهد ممکن است که این اتفاق بیفتد. محمد بن فهد از محمد بن نایف نیز بزرگتر است؛ هم از لحاظ سن و هم از لحاظ تجربه و…. و پدر محمد بن فهد پادشاه بود ولی نایف ولیعهد بود و به پادشاهی نرسید. همه این اعتبارها در داخل خانواده‌ی سلطنتی مؤثر خواهد بود و به همین دلایل است که عرض می‌کنم که الان از بحران جانیشینی عبور کرده‌اند اما با رفتن سلمان بحران خواهد ترکید و ابعاد آن خیلی گسترده خواهد بود.

 

اندیشکده تبیین: اگر اجازه می‌فرمایید: اینجانب سؤال پایانی را از شما بپرسم. این سؤال فراتر از طرح موضوع است و بیشتر به تجربه‌ی شما بستگی دارد. تصویری که ما اکنون در ذهن خود داریم، یک جامعه‌ی بسیار بسته و جامعه‌ای است که زن و مرد در کنار یکدیگر نمی‌توانند راه بروند، جامعه‌ای بسیار عقب‌مانده که اصلاحات در آن بسیار کند است و در کل خفقان بسیار شدیدی در این کشور حاکم است. اما از طرف دیگر تناقض‌هایی در این دیدگاهی ما وجود دارد و آن اینکه زنان به مجلس راه پیدا کردند و سر کلاس‌ها دانشگاه حضور یافتند و حتی کلاس‌های مختلط تشکیل شد. زن‌ها حتی بعضی جاها می‌توانند شنا نمایند. شما به‌عنوان کسی که در آنجا حضور داشتید، تصویری به ما ارائه دهید.

 

زنگنه: شک شما درباره تصویری که رسانه‌ها اعلام می‌دارند درست است. عربستان جامعه‌ی در حال تحول می‌باشد. دو مسئله نیز دارد در قضاوت درباره‌ی عربستان با یکدیگر مخلوط می‌گردد، ما یک آداب و رسوم سنتی-قبیله‌ای داریم و یکسری رسوم اسلامی داریم. در عربستان آداب و رسوم قبیله‌ای حاکم است و نه آداب و رسوم اسلامی که گاها این دو با یکدیگر به اشتباه گرفته می‌شود و نتایج آن نیز معلوم است. دوم اینکه عربستان یک جامعه‌ی در حال تحول است و هر چه به مناطق مرزی و اطراف برویم، این تحولات، جدی‌تر، شدیدتر و ادعاها بیشتر است. ما خانم‌هایی را می‌شناسیم که وارد مجلس فهد می‌شدند و به فهد اعتراض نمی‌نمودند و داد و بیداد می‌کردند که چرا فلان کار را کرده‌است. چنین چیزی را ما در کشورهای دیگر نداریم.

 

پرسش‌گر: آیا این زنان از خاندان خود آل سعود بودند؟

 

زنگنه: نه! مردم معمولی ولی شناخته شده. خانم‌های بازرگانی در عربستان داریم. یک اجلاسی در جده برگزار می‌شد شبیه داووس که سعی کردند که داووس خاورمیانه نیز در جده ایجاد کنند. اتفاقا نوه‌ی حاج زینل علیرضا متولی آن بود و هزینه‌ی آن را می‌داد و… رؤسای جمهور و رؤسای کشورهای منطقه را دعوت می‌کرد. یک دفعه اردوغان، یک دفعه آقای خاتمی را می‌خواست دعوت کند و… در این اجلاس 40-30 خانم تاجر حاضر می‌شوند که همگی با تسلط به زبان انگلیسی صحبت می‌کنند. در ایران در اتاق بازرگانی ما، زمانی که اجلاس خانم‌های بازرگان ایران تشکیل می‌گردد، یک یا دو نفر از آن‌ها می‌توانند انگلیسی صحبت کرده و بحث نمایند. این خانم‌های تاجر در عربستان در کجا انگلیسی یاد گرفتند؟ در آمریکا یا در اروپا! یعنی ذهن آن‌ها با مفاهیم روز غرب پر شده است. اما همه این‌ها حجاب و لباس خود را عوض نکرده و ظاهر خود را حفظ می‌نمایند.

 

یک عبایی به دوش خود می‌اندازند به همراه یک شال ساده. لباس سنتی را حفظ می‌کنند ولی در داخل، فرهنگشان چیز دیگری است. اکثر خانواده‌های سنتی و مذهبی این نواحی زمانی که به خارج می‌روند زن جدا می‌رود و مرد جدا می‌رود؛ یعنی نه این ببیند که آن چه می‌کند و نه آن ببیند که این چه می‌کند. زمانی هم که به خانه برمی‌گردند، حفظ آداب و رسوم و سنن می‌کنند. عربستان جامعه‌ای در حال تحول می‌باشد. حتی مذهبی‌ها هم در حال تحول‌اند. مثال آن نیز عایض قرنی و شیخ العوده مطرح کردم، کلیپ‌های آن‌ها را بگیرید و ببینید که چه چیزهایی می‌زنند که هیچ آخوند روشنفکر ما نیز به پای آن‌ها نمی‌رسد. این‌ها جزو مذهبی‌های بسیار سفت و سخت بودند. کلیپ‌های بسیار نافذ و مؤثر، زیبا، باآهنگ. این ها اصلا اهل سینما، فیلم و کلیپ و… نبودند، ولی شدند. آن‌ها به شدت در حال تحول‌اند.

 

از آن طرف نیز تندروهایی داریم که دیگر غیر قابل تحمل شده‌اند و واقعا در حد افراط کل جامعه را قبول ندارند و همه را تکفیر می‌نمایند؛ یعنی هیچ چیز قبول ندارند به جز اسلحه. از IT استفاده می کنند اما برای اسلحه و کشتن و به دست آوردن قدرت. آن‌ها این مظاهر را از زندگی قبول دارند. آن‌ها حتی برای اعدام افراد خود نیز از شمشیر استفاده می‌نمایند. یک پدیده‌های عجیبی دارد اتفاق می‌افتد که جامعه را معلوم نیست که به کدام سمت سوق می‌دهد. بنابراین در چالش این مؤلفه‌ها است که می‌توان عربستان را در آینده تعریف کرد. در حال حاضر حقیقتا نمی‌توان گفت که عربستان الان سنتی، مذهبی، لائیک، لیبرال، معتقد به خاندان سلطنتی، دنبال یک حکومت تکثری و… است.

 

پرسش‌گر: یکی از بحث‌ها پیرامون روابط عربستان و یمن این است که در کشورهای اطراف یمن، عربستان مخالف شکل‌گیری یک حکومت دموکراتیک در کشورهای نزدیک خودش است تا یک الگویی نباشد که به چشم مردم این کشور بیاید. آیا این امکان وجود دارد که این تهدید در آینده نزدیک از بین برود.

 

زنگنه: نه!

 

پرسش‌گر: یعنی تفکرات روشنفکرانه در عربستان بیاید که این مسئله تهدید به حساب نیاید؟!

 

زنگنه: بله! مگر اینکه در داخل عربستان یک تحولی به وجود آید. سه احتمال در این رابطه وجود دارد. یکی اینکه عربستان همانند کویت شود؛ یعنی سیستم حکومتی آن مشابه کویت شود که این سیستم حکومتی دارای قانون اساسی، مجلس منتخب، نخست‌وزیر منتخب مجلس است. شبیه مشروطه می‌گردد. احتمال دیگر این است که همین روش حکومتداری در عربستان ادامه پیدا کند البته با افزایش غلظت مجلس و انتخابات یا بروز حالت هرج و مرج. اما احتمال وقوع حالت هرج و مرج و تجزیه‌ی عربستان کمتر از 20% است. یک عده‌ای فکر می‌کنند که بروند و فضا را شلوغ کنند تا انقلاب گردد و عربستان تجزیه گردد. تجزیه‌ی عربستان را نه کشورهای منطقه می‌خواهند، نه آمریکا و نه نظام بین‌المللی. این یک پایه‌ی اصلی تحلیل‌ها برای آینده‌ی عربستان خواهد بود.

 

پرسش‌گر: نقش فرزندان عبدالوهاب را در تحولات آینده چه می‌دانید.

 

زنگنه: آن‌ها از هر کسی که آمد دفاع می‌کنند، چرا که معتقد به اطاعت از ولایت امر هستند. آن‌ها وزارتخانه، 50% مساجد و سفر و حذر و… دارند و به جد به اطاعت از ولی امر معتقد هستند. اگر ولی امر به آن‌ها بگوید که به ربا اعتراض نکنند، آن‌ها ساکت خواهند شد.

 

زنگنه: زمانی که ما به وهابیت اشاره می‌کنیم منظور این نیست که همه مردم عربستان وهابی هستند. در شرق عربستان مردم شیعه هستند. در غرب عربستان مردم مالکی و شافعی هستند. در جنوب عربستان نیز مردم اسماعیلی و شافعی هستند. مرکز عربستان مردم حنبلی هستند. در میان این حنبلی‌ها وهابی‌ها نیز حضور دارند. آن چه که باعث شد که همه وهابی دیده شوند این است که دستگاه‌های رسمی تبلیغ و نماز و مسائل اسلامی در دست وهابی‌هاست و الا همچون فرزندان آل شیخ افراد زیادی را دیده‌ و داریم که آن‌ها لیبرال هستند. شما روزنامه‌ها را ببینید. یک خانم منتسب به آل شیخ، که مرتب مقاله می‌نویسد، وجود دارد که با دادن مقاله‌هایی بسیار محکم، همه‌ی شیوخ وهابی را محکوم می‌نماید. بسیار چیز عجیبی است که زنی که منتسب به آل شیخ است به طرز تفکر، ساختار، اخلاق و رفتار آن‌ها اعتراض و حمله نماید. رئیس مجلس فعلی عربستان از آل شیخ است. وی از علما است اما بسیار لیبرال است و قبلا نیز وزیر دادگستری و رئیس قوه قضاییه آن‌ها بود.

 

پرسش‌گر: نگاه مردم آنجا به تشیع و ایران چگونه است؟

 

زنگنه: این که می‌گویید مردم باید توجه کرد که مردم کدام منطقه! اگر افراد وابسته به ساختار و سیستم آموزشی و دینی آن‌ها باشد، شیعه را مرتد، رافضی و… می‌دانند و معتقدند که در توحید شیعیان نقص وجود دارد. شیعیان از نگاه آن‌ها باید بروند و بحث توحید را در خود اصلاح نمایند. قائل به شفاعت هستید و…… مردم غرب عربستان اصلا این گونه نیستند. آن‌ها با شیعیان رفت و آمد دارند و ایران را به شدت قبول دارند. فقط آن بافت و ساختار محدود که 20% جمعیت عربستان را تشکیل نمی‌دهند با شیعیان مشکل دارند.

 

پرسش‌گر: در رابطه با ارتباط اشخاص اصلی نسل سوم نظیر محمد بن نایف، محمد بن سلمان، بندر بن سلطان، متعب بن عبدالله که در صحبت های شما رد آن‌ها را پیدا نکردیم و معلوم نیست که چکار می‌خواهند بکنند، زیرا که هر دو انسان بلندپروازی هستند و مدیریتی قوی دارند و ارتباط عالی با جمهوری‌خواهان دارند. ارتباط این‌ها با جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها چگونه است چون در تحلیل‌هایی که ما تا الان در اندیشکده داشتیم این بود که مطلوب‌ترین گزینه برای دموکرات‌ها محمد بن نایف است به خاطر توانمندی‌ها و ارتباطاتی که دارد و در ذهن ما تاکنون اینگونه نقش بسته بود که مطلوب‌ترین گزینه برای جمهوری‌خواهان در نسل سوم بندر بن سلطان هست به خاطر ارتباطاتی از قدیم با جمهوری‌خواهان و جریان صهیونیسم داشته و دارد.

 

این بخش از تحلیل‌های جنابعالی را اینجانب به خوبی درک نکردم که محمد بن نایف با جمهوری خواهان خواهد بست و جمهوری‌خواهان اگر بر سر قدرت بیایند، طیفی مانند طیف بندر را در مقابل محمد بن نایف تقویت نخواهند کرد، در حالی که در بحثی که برای انتخابات آمریکا مطرح است، حتما کمک‌های مالی عربستان در انتخابات آمریکا مؤثر خواهد بود و حتما نحوه‌ی بستن قراردادهای نفتی و قراردادهای نظامی مؤثر خواهد بود و حتما همکاری‌هایی که خارج از چارچوب مرزهای عربستان این دو طیف انجام خواهند داد متفاوت خواهد بود. حتما بندر بن سلطان در خارج از مرزهای عربستان بهتر از محمد بن نایف به آمریکایی‌ها کمک‌ خواهد کرد، و قرارداد نفتی سرمایه‌داران جمهوری‌خواهان را راحت‌تر امضا خواهد نمود. لذا برآورد ما این بود که اگر جمهوری‌خواهان بر سر کار بیایند، بندر بن سلطان تضعیف شده و بندر بن سلطان جدی‌تر مطرح می‌گردد. آیا این تحلیل و برآورد ما با واقعیت سازگار بوده است یا خیر.

 

زنگنه: توجه داشته باشید که محمد بن نایف یک آدم عمل‌گرا و امنیتی اهل عمل و اقدام است. آن چه که اوباما با آن در منطقه درگیر است. گروه‌های تروریستی هستند و لذا محمد بن نایف بهترین گزینه است که می‌تواند با آن‌ها درگیر شود. اما همچنان آمال و آرزوی آمریکا بر این است که منطقه‌ی خاورمیانه درگیر تنش و درگیری باشد. چه کسانی از عربستان می‌توانند به این نیت آمریکا خدمت کنند. نیروهای تندرو، افراطی مثل بندر، ولی خاطر شما هست که این نوع معادلات باید زیر چتر خانواده حل شده و مورد بحث قرار گیرد. این افراد الان به صحنه آمدند، سدیری بودن بندر بن سلطان به او کمک خواهد کرد که مورد استفاده مجدد قرار گیرد، حال وی را از پست انداختند و الان شد مشاور

 

پرسش‌گر: سابقا رئیس شورای عالی امنیت ملی آن‌ها نیز بود.

 

زنگنه: بله! رئیس سازمان شد.

 

پرسش‌گر: باید توجه داشته باشیم که اگر محمد بن فهد مطرح گردد به رقابت‌ها دامن می‌زند به همان دلیل نیز بندر از سوی دموکرات‌ها و محمد بن نایف کنترل گردد که قدرت بیشتر نیابد، چرا که برای خود نمی‌خواهند رقیب بتراشند و دعوای سدیری-سدیری را باید از نطفه خفه کنند. اما اگر یکی از جمهوری‌خواهان بیاید و رئیس جمهور آمریکا گردد، بندر اصلا به بندر بوش معروف بود و به جمهوری‌خواهان بسیار نزدیک‌تر بود.

 

زنگنه: به عنوان خاتمه کلام، نگرانی آمریکایی‌ها مقداری فراتر از بحث‌های عربستان و منطقه خواهد بود. وقتی که آمریکایی‌ها احساس کنند که این جریان ممکن است که به داخل آمریکا کشیده شود آن وقت بحث جمهوری‌خواه و دموکرات مطرح نخواهد بود آن وقت یک رای و یک نظر جلو خواهند آمد. جمهوری‌خواهان به افغانستان و عراق حمله کردند. وقتی که حادثه 11 سپتامبر پیش آمد، عملیاتی در داخل خاک آمریکا بود، یا علیه اتباع آمریکایی‌ها اتفاق افتاد، مشاور بوش به عربستان آمد و صراحتا و علنا در جمع 1000 نفره به آن‌ها گفت که تمام تروریست‌ها از تعلیمات شما نشات گرفته اند، شما باید مدارس، کتاب‌ها و روش‌های آموزش خود را عوض کنید.

 

بنابراین معیار آمریکا صرف فروش سلاح و ایجاد درگیری در عراق نیست، بلکه تا چه این حد این درگیری می‌تواند محدود بماند و تا چه حد می‌تواند به داخل آمریکا نشت کند. باید منتظر این چیزها بود. اگر چنین اتفاقاتی بیفتد، آقای عبدالله وقتی احساس کرد که رفتار بندر بن سلطان دارد کل بازی منطقه‌ای را به هم می‌ریزد، بندر را بدون تعارف و محکم کنار زد. حالا عقلانیت محمد بن نایف می‌تواند تنش‌ها را کنترل کرده و کمک کند. بندر بن سلطان فکر می‌کند که با دادن پول و اسلحه در خارج از کشور می‌تواند خود و کشورش در امان باشد. محمد احساس می‌کند که این رفتارها به داخل کشور منعکس خواهد شد و همین طور هم دارد می‌شود. داعش الان دارد به داخل عربستان می‌آید و الان نیز حضور دارد. الان داعش تشکیلت و هسته‌های عجیب‌وغریبی دارد. در عربستان زن‌های متعصب سعودی القصیم، اسلحه جابجا می‌کنند، وارد خیابان شده و تظاهرات کردند و اعتراض نمودند. محمد بن نایف این چیزها را با پوست و گوشت خود لمس می‌کند اما بندر بن سلطان این چیزها را لمس نکرده است. فکر می‌کند که دیگران دارند کشته می‌شوند و عربستان در امان قرار می‌گیرد. اگر این قضیه به آمریکا سرایت نماید، معادله تغییر خواهد کرد.

 

اندیشکده تبیین: با تشکر از فرصتی که جناب استاد صباح زنگنه در اختیار ما گذاشتند و تشکر از میهمانان گرامی.

 

—————————————-

[1] تسعیر: قیمت گذاشتن بر چیزی

ارسال دیدگاه