سخنان «باراک»، مدیرکل موساد در مورد بحران سوریه و تأکید بر تجزیه بهعنوان تنها راهحل ممکن، دوباره توجه رسانهها و تحلیلگران را نسبت به سناریوی مطلوب رژیم صهیونیستی در سوریه جلب نمود.[1] سید حسن نصرالله در خصوص اظهارات مقامات رژیم صهیونیستی در مورد تجزیه سوریه واکنش نشان داد. او معتقد است: «اسرائیلیها در نشستهای اخیر خود، فهمیدهاند که فروپاشی نظام سوریه ممکن نیست و با وقاحت تمام، تجزیه سوریه را خواستار شدهاند و از حکومتهای سنّی، علوی و کردی سخن میگویند. اسرائیل بر این باور است که اکنون فرصتی طلایی برایش فراهم شده تا خود را بهعنوان دوست اعراب سنّی در جهان عرب و اسلام معرفی نماید.»[2]
پس از بیداری اسلامی در منطقه، تحلیلها و مقالات مختلفی در مورد تأثیر این اتفاقات بر امنیت و سیاست خارجی رژیم صهیونیستی به نگارش درآمده است. یکی از موضوعاتی که امروزه با گذشت 5 سال از بحران سوریه به آن بسیار پرداخته میشود، تجزیه سوریه و حالت مطلوب رژیم صهیونیستی است. به نظر میرسد برای درک سناریوی مطلوب رژیم صهیونیستی در خصوص سوریه، باید با الگو و چارچوبی منسجم، این موضوع را مورد بررسی قرار داد تا به نتیجهای صحیح رسید.
در این نوشتار، «استراتژی پیرامونی بن گوریون»[3] بهعنوان الگو و چارچوبی برای پاسخ به چیستی سناریوی مطلوب رژیم صهیونیستی در سوریه، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. به نظر میرسد استراتژی پیرامونی، امروزه در تداوم مسیر خود حرکت میکند و حالت مطلوب رژیم صهیونیستی پس از بیداری اسلامی نیز، در این چارچوب باید مورد بررسی قرار گیرد. ذکر این نکتهی اساسی ضروری است که رفتار و کنش رژیم صهیونیستی پس از بیداری اسلامی را باید به دو مرحله تقسیم نمود: مرحله اول که میتوان «صبر و انتظار» نامید (از سال 2011 تا 2014) که شاهد ظهور جدّی داعش در سوریه و عراق بودیم و مرحله دوم که خروج از انفعال و اتخاذ رفتارهایی تهاجمیتر است و از 2014 تا کنون را شامل میشود. در مرحله دوم بروز و ظهور داعش، فعالیت ایران و حزبالله در جولان، موجب شد تا رژیم صهیونیستی رفتارهای تهاجمیتری اتخاذ نماید. حمله چندینباره به حومه دمشق، سخن گفتن از تجزیه سوریه، جنگ 51روزه غزه و… را میتوان بخشی از تصمیمات تهاجمی و کنشی رژیم صهیونیستی در مرحله دوم بیداری اسلامی دانست.[4]
1- استراتژی پیرامونی بن گوریون پس از بیداری اسلامی
رژیم صهیونیستی همواره در سیاست خارجی خود استراتژیها و راهبردهای مختلفی را اجرا نموده است. معروفترین و شاید کلیدیترین کلیدواژهای که بتوان با آن، سیاست خارجی منطقهای تلآویو را بررسی نمود، استراتژی پیرامونی بن گوریون است. یکی از اصلیترین موضوعات رژیم صهیونیستی پس از تشکیل، دیدن خود در محاصرهی کشورهای اسلامی و عربیِ مخالف خود بود. بن گوریون در این شرایط استراتژی پیرامونی را مطرح کرد. هدف از این استراتژی در حقیقت، مقدمهای برای رسیدن به هدفِ عادیسازی و صلح با پیرامون و دفع خطر گروههای ضد صهیونیستی بود. اصلیترین هدفِ ایجاد یک استراتژی پیرامونی برای رفع تهدید رژیم صهیونیستی در منطقه، به باور بن گوریون، به دست آوردن دوست در کشورهای آسیا و افریقاست که ضمن تأمین این استراتژی، کینهی اعراب را نسبت به رژیم صهیونیستی کاهش دهد.[5] «افرایم سنیه»، یکی از بهترین نویسندگان صهیونیستی است که طرح استراتژی پیرامونی را در کتاب «اسرائیل پس از 2000» (چاپ شده در سال 1996) توضیح داده و تکیمل نموده است.
تجزیه سوریه، برای صهیونیستها با چند مؤلفه از جمله تعیین حالتهایی چون کشور جنوبی سوریه و هممرز با اردن و جولان، شیوه و مدل تجزیه سوریه (فدرالی، خودمختاری و تجزیه کامل)، محدوده حاکمیت علویها و بشار اسد و قدرت کشور یا فدرال نزدیک به مقاومت همراه خواهد بود.حالتهای گفته شده بهعلاوهی سخت بودن امکان کنترل گروهها و نیز رسیدن سونامی تجزیه به دیگر کشورهای پیرامونی، مجموعه عواملی است که سبب میشود سوریه یکپارچهی بدون بشار یا بسیار تضعیف شده، سناریوی مطلوبتری نسبت به تجزیه سوریه برای رژیم صهیونیستی باشد. |
افرایم سنیه در این کتاب بهخوبی نشان میدهد که استراتژی پیرامونی دارای مراحلی است. مرحله نخست که سخنان بن گوریون در دهه 50 میلادی است، برای نجات از محاصرهی کشورهای عرب همسایه است. رژیم صهیونیستی برای فرار از این محاصره باید با کشورهای پیرامونِ همسایگان رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار نماید و آنها را محاصره نماید. این کشورهای پیرامونی یک حلقه پیوسته از ترکیه، اقلیم کردستان، ایران شاهنشاهی، کشورهای حاشیه خلیج فارس و کشورهای شمال افریقا چون اتیوپی است. این حلقه، کشورهای سوریه، عراق، عربستان، اردن، مصر و سودان را که در دهههای اولیه تشکیل رژیم صهیونیستی از مخالفان تلآویو بودند، محاصره مینماید.[6] اما هدف نهایی این سناریو را بهصورت مرحلهای میتوان اینگونه خلاصه کرد:
1- محاصرهی دشمنان رژیم صهیونیستی توسط متحدین پیرامونی آن کشورها (در بالا توضیح داده شد)
2- درک اعراب مبنی بر شکستناپذیری رژیم صهیونیستی از طریق جنگ: این درک به این منظور است که روش و راهبرد مقاومت را کاملا دچار اختلال خواهد نمود که متاسفانه این درک تا حدودی میان اعراب ایجاد شده است؛ هرچند جنگ 33 روزه یک نقطه عطف در آغاز تغییر این درک خصوصا میان افکار عمومی بود.
3- ایجاد درگیری و ناامنی در پیرامون رژیم صهیونیستی: درگیری از اعراب و رژیم صهیونیستی به درون حوزهی پیرامونی رژیم صهیونیستی منتقل گردد تا پس از تضعیف بازیگران منطقهای، توازن قوا برقرار گردد. به نظر میرسد این سناریو بهطور عام پس از 2001 و بهطور خاص از 2013 آغاز شده است.
4- عادیسازی روابط و رسیدن به صلح با کشورهای پیرامونی و همسایه: در این مرحله که ناشی از درگیری در جهان عرب و اسلام است، نیاز به ایجاد روابط سیاسی و اقتصادی و حل موضوع فلسطین از سوی کشورهای اسلامی حسّ خواهد شد. با آغاز عادیسازی روابط با کشورهای عربی و تسرّی این همکاریها از مسائل اقتصادی به سیاسی، در پایان، باید یک صلح با دنیای عرب و اسلام رخ دهد؛ زیرا تشکیل رژیم صهیونیستی بزرگ را تنها در صلح و نابودی گروههای مقاومت با کمک کشورهای مخالف آن در منطقه امکانپذیر میدانند.[7] «دوری گلد» سرپرست وزارت خارجه رژیم صهیونیستی در گفتگو با روزنامه والاستریت ژورنال میگوید: «روشن است که منافع اسرائیل و بسیاری از کشورهای عرب سنّی با یکدیگر همخوانی دارد، بهخصوص با توجه به اینکه هر دو طرف با چالش هویتی در منطقه مواجه هستند.»[8] منظور از این استراتژی، صلحی است که دنیای عرب به اجبار به آن تن دهد و از مبارزه بپرهیزد و به تعبیری دقیقتر صهیونیسم و باورهای آن را به رسمیت بشناسد.[9]
با بررسی شرایط امروزی غرب آسیا میتوان مشاهده نمود که استراتژی پیرامونی با گذشت دههها، بر طبق اصول خود در حال پیشروی است؛ هرچند پس از بیداری اسلامی و با تغییر برخی حاکمیتها، روند صلح اعراب- صهیونیست دچار چالش شد، اما با سقوط مرسی و بازگشت ثبات به اردن، دیگر خطری این صلح را تهدید نمیکند.
امروزه رژیم صهیونیستی در تلاش برای گذر از مرحله سوم استراتژی پیرامونی یعنی تضعیف کشورهای منطقه با استفاده از درگیری میان کشورهای پیرامونی و رسیدن به مرحلهی چهارم یعنی عادیسازی روابط با همسایگان است. رژیم صهیونیستی در حالی در دهه 70 میلادی به دنبال محاصرهی کشورهای مخالف خود بود که امروزه با برقراری صلح و یا رساندن سطح روابط به عدم تخاصم با بسیاری کشورها چون مصر، اردن، ترکیه، عربستان و… تنها سوریه را مانعی برای تکمیل این پازل در پیش روی خود میبیند. در طی یک سال اخیر، طرحها و سخنان مختلفی برای تجزیه سوریه از سوی مسئولین و نخبگان صهیونیستی مطرح شده است. با بررسی طرحهای پیشبینی شده در چارچوب مرحله چهارم راهبرد کلان رژیم صهیونیستی برای رسیدن به صلح دائمی با اعراب و کشورهای اسلامی، میزان مطلوبیت سناریوهای پیشِ روی سوریه برای رژیم صهیونیستی را میتوان تخمین زد.
2- راهحلهای پیشنهادی نخبگان رژیم صهیونیستی برای سوریه
1-2- طرح «عاموس یادلین» رئیس سابق اطلاعات نظامی و رئیس مرکز پژوهشهای امنیت ملی رژیم صهیونیستی:
عاموس یادلین پس از ورود نظامی روسیه به سوریه، طی مقالهای، با بررسی سناریوهای محتمل، خواستار اقدامات عملی رژیم صهیونیستی بهمنظور سرنگونی بشار و شکست استراتژیک ایران در سوریه شد. وی در این طرح، 4 سناریو برای بشار اسد و دولت حامی مقاومت محتمل میداند:[10]
1. «سوریه بسیار کوچک» که یک دولت علوی در کنار مدیترانه و مناطق علوینشین است. این سناریو به باور رئیس سابق اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی مطلوب ولی کافی نیست؛ زیرا همچنان مقاومت و جمهوری اسلامی در مرزهای اشغالی و جولان حضور دارند، هرچند این فاصله از مرزها افزایش یافته است.
البته باید این نکته را متذکر شد که در صورت تجزیه سوریه به قسمتهای کوچک، آنچه در جنوب سوریه و مرکز تشکیل خواهد شد، بسیار حائز اهمیت است که در این طرح به آن پرداخته نشده است؛ زیرا در صورتی که سوریه مرکز از طیف اسلامگرایان رادیکال تشکیل شود، نهتنها خط ارتباطی مقاومت با عقبه آن یعنی عراق و ایران قطع خواهد شد، بلکه به دلیل عدم راه داشتن حاکمیت مرکزی سوریه به دریا همواره با آنچه عاموس یادلین سوریه بسیار کوچک مینامد درگیر خواهد شد و این دو عامل موجب خواهد شد مقاومت در سوریه بسیار تضعیف شود و این یک گزینه مطلوب برای رژیم صهیونیستی است. درحالی که طرح به این موضوعات نپرداخته و این گزینه را مطلوب نمیداند.
2. «سوریه کوچک»، حکومت علوی بشار اسد در کل حاشیه دریای مدیترانه از دمشق تا حلب و حماه را شامل میشود. این گزینه با توجه به رفتار روسیه بسیار محتملتر از گزینه نخست است، اما با تداوم حضور محور مقاومت در مرزهای جولان، گزینهای مطلوب نیست.
این طرح از سوی عاموس یادلین به دلیل شیوه حضور و عملکرد روسیه در درگیریها، بسیار محتمل است. وی معتقد است این سناریو روسیه را راضی خواهد نمود؛ لذا یادآور میشود که رژیم صهیونیستی باید وارد عمل شده و سناریو مطلوب خود را پیاده نماید.
3. «سوریه پیش از 2011» را بدترین حالت ممکن معرفی میکند؛ زیرا ضمن آنکه بشار و سوریه بسیار تضعیف شدهاند، اما همچنان یک سوریهی کامل با حفظ بشار است. این سناریو با شکست تمام مخالفان و گروههای تروریستی رخ خواهد داد که در صورت وقوع، هرچند بشار اسد، قدرت گذشته را نخواهد داشت اما همچنان تهدیدی پیرامونی برای رژیم صهیونیستی و بازوی اتصال محور مقاومت از ایران به لبنان و غزه خواهد بود.
4. «سوریه بدون بشار اسد» آخرین سناریوی ممکن از دید عاموس یادلین است. وی پذیرش چنین حاکمیتی را از سوی روسیه در صورت تداوم جنگ، امکانپذیر میداند. در این طرح ممکن است فرد دیگری بهجای بشار اسد به ریاست جمهوری برسد و در عین حال قطعه بزرگی (تمام سوریه) از حکومت حفظ و در اختیار دولتی نزدیک به بشار یا سوریه باشد.
عاموس یادلین این سناریو را پس از ورود روسیه به معادلات، گزینهای مطلوب برای رژیم صهیونیستی میداند زیرا ضمن محتمل بودن، یکی از دشمنان پیرامونی رژیم صهیونیستی حذف و بهتبع آن نقش ایران و قدرت مقاومت فلسطین و لبنان کاسته خواهد شد. به باور یادلین در این حکومت که سنیها حاکم خواهند بود، تمایل چندانی به همکاری با ایران و حزبالله از سوی حزبالله نخواهد بود.
افرایم سنیه، استراتژی پیرامونی را در 4 مرحله معرفی مینماید: اولاً محاصرهی دشمنان رژیم صهیونیستی توسط متحدین پیرامونی آن کشورها؛ ثانیاً درک اعراب مبنی بر شکستناپذیری رژیم صهیونیستی از طریق جنگ؛ ثالثاً ایجاد درگیری و ناامنی در پیرامون رژیم صهیونیستی؛ رابعاً عادیسازی روابط و رسیدن به صلح با کشورهای پیرامونی و همسایه. |
رئیس مرکز «پژوهشهای امنیت ملی اسرائیل» در پایان یادآور میشود که تلآویو در مقابل تلاش تهران برای هژمونی منطقهای و اقداماتی چون گسترش برنامه موشکی و حضور نظامی در مرز مشترک رژیم صهیونیستی، لبنان و سوریه (منطقه جولان و قنیطره)، هیچ اقدامی انجام نداده است. لذا رژیم صهیونیستی باید از فرصت حضور روسیه در سوریه استفاده نماید و اقدام عملی انجام دهد. او برای رژیم صهیونیستی دو فرصت در شرایط فعلی مطرح میکند:
فرصت اول؛ تقویت اتحاد با دولت و ملتهای سنی از جمله عربستان و ترکیه.
فرصت دوم؛ که البته بسیار بااهمیت است، یک فرصتطلبی پس از شکست احتمالی ائتلاف غرب و روسیه در شکست داعش است. او معتقد است رژیم صهیونیستی پس از شکست ائتلاف غرب در نابودی داعش، باید برای تحقق گزینه چهارم تلاش کند و عملاً برای حذف بشار وارد عمل شود، زیرا آن زمان میتوان اثبات نمود طرح اقدام ائتلاف غرب همزمانی بشار اسد و داعش شکست خورده است و راهحل تنها در کنار گذاشتن بشار اسد است.
2-2- طرح «گدعون ساعر» وزیر امور داخلی و «گابی سیبونی» ژنرال بازنشسته ارتش رژیم صهیونیستی:
این طرح، نسبت به نگاه عاموس یادلین- که در بالا گفته شد- نگاهی بسیار متفاوت به سوریه دارد. گدعون ساعر معتقد است حفظ سوریه واحد امروزه امکانپذیر نیست و هر راهحلی برای حل بحران این واقعیت را باید بپذیرد. در ادامه مقاله با ذکر سخنان جان کری که معتقد است ایالاتمتحده و روسیه برای آینده سوریه توافق کردهاند که سوریه متحد و سکولار بماند و با داعش بجنگد، این ایده را فاقد اعتبار معرفی میکند. گدعون ساعر و گابی سیبونی راهحل را در پذیرش اقلیتهای موجود در کنار اکثریت سنی در مرکز سوریه معرفی میکنند.
سه اقلیت مورد اشاره صهیونیستها، علویها در غرب و در طول کرانه ساحلی، دروزیها در کوهستان دروز در شمال اردن و جولان و نهایتاً کردهادر قسمت شمال نزدیک به سوریه هستند. گدعون ساعر معتقد است، هرچند تشکیل کشوری کردی از سوی ترکیه قطعاً با مخالفت روبرو خواهد شد، اما در صورتی که بازیگران و قدرتهای جهانی تصریح نمایند که این دولت کردی فراتر از مرزهای سوریه گسترش نیابد، در آن صورت میتوان منتظر کاسته شدن مخالفت ترکیه بود. او در مورد دروزیها یادآور میشود که هرچند آرمان ملیگرایانه و استقلالطلبی آنان به میزان کردها نیست، اما پیشنهاد استقلال برای حفظ بقا میتواند مورد استقبال آنان قرار بگیرد. این طرح این نکته را هم فاش میسازد که اصرار بر تشکیل حکومت دروزی همانند دولت جبل الدروز در سالهای 1920 از سوی فرانسه، موجب یک حائل میان اردن در جنوب سوریه و کشور سنیها در مرکز خواهد شد و رژیم صهیونیستی مستقیماً با آنان همسایه نخواهد بود.[11] این سناریو، بسیار شبیه به سناریوهای اول و دوم عاموس یادلین یعنی «سوریه بسیار کوچک» و «سوریه کوچک» است.
3- سناریو مطلوب در سوریه برای رژیم صهیونیستی
با کمی دقت در استراتژی پیرامونی و مراحل 4گانهی آن، میتوان درک بهتری از سناریو مطلوب رژیم صهیونیستی پس از بیداری اسلامی و آینده سوریه داشت. به نظر میرسد از منظر نخبگان صهیونیستی چون عاموس یادلین، منطقه پس از گذر از جنگ و تضعیف کشورهای پیرامونی رژیم صهیونیستی، باید به ثبات و صلح برسد. کشورهای عربی و حامیان مقاومت پس از تضعیف یا شکست در دوره بیثباتی، اجباراً به عادیسازی و سپس صلح با رژیم صهیونیستی خواهند پرداخت. در استراتژی پیرامونی بن گوریون، صلح سناریو مطلوبتری نسبت به ناآرامی و ایجاد مجال برای گروههای مقاومت و جهادی هر چند تضعیف شده در منطقه است.
هرچند بسیاری شخصیتهای صهیونیستی سخن از تجزیه سوریه بهعنوان تنها راه به زبان میآورند، اما تجزیه سوریه برای صهیونیستها با چند مؤلفه از جمله تعیین حالتهایی چون کشور جنوبی سوریه و هممرز با اردن و جولان، شیوه و مدل تجزیه سوریه (فدرالی، خودمختاری و تجزیه کامل)، محدوده حاکمیت علویها و بشار اسد و قدرت کشور یا فدرال نزدیک به مقاومت همراه خواهد بود. حالتهای گفته شده و سخت بودن امکان کنترل گروهها و رسیدن سونامی تجزیه به دیگر کشورهای پیرامونی، مجموعه عواملی است که به نظر میرسد، سوریه یکپارچه بدون بشار یا بسیار ضعیف شده، سناریوی مطلوبتری نسبت به تجزیه سوریه برای رژیم صهیونیستی خواهد بود.
[1] http://217.218.67.231/Detail/2016/02/15/450425/IsraeliofficialSyriasectarianpartition
[2] http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13941127001547
[3] Israel’s Periphery Doctrine
[4] دهشیری، محمدرضا، بررسی منابع تاثیرگذار بر سیاست خارجی و استراتژی امنیتی رژیم صهیونیستی پس از تحولات بیداری اسلامی، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، تابستان 94 شماره 41، ص 29-50
[5] محمدتقی تقی پور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1383 ص 32
[6] افرايم سنيه، اسرائيل پس از 2000، ترجمه عبدالكريم جادوري، نشر دوره عالي جنگ، 1381 ص 70-100
[8] http://fna.ir/U88NFD
[9] مطالعه بیشتر: محمدتقی تقی پور، استراتژی پیرامونی اسرائیل، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1383
[10] http://www.eshraf.ir/6042
[11] http://www.eshraf.ir/6020
