چکیده
چین یک قدرت روبهرشد است و به طور مستمر، به عمق منافع آن در نقاط مختلف جهان افزوده میشود. یکی از مناطقی که چینیها با آن روابط عمیقی دارند، منطقه عمومی غرب آسیا و شمال آفریقا است. این منطقه که دارای منابع انرژی غنی و موقعیتی استراتژیک است، مدتهاست که زمین بازی قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهای متعدد است و مسائل سیاسی آن دارای پیچیدگی بسیاری است.
هرچند چین تاکنون ترجیح داده است که در اختلافات سیاسیِ غرب آسیا ورود نکند و بازیگر سیاسیِ دست اول نباشد، ولی به نظر نمیآید که این امر بتواند تا مدت طولانی ادامه یابد. در این مقاله سعی خواهد شد تا ضمن بررسی ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی روابط چین و کشورهای غرب آسیا، نورافکنی بر فعالیتهای چین انداخته شود و یک تصویر هوایی از آرایش چین در منطقهی غرب آسیا ارائه گردد.
مقدمه
برای بررسی روابط چین و کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، ناچار از تجزیه و طبقهبندی این روابط هستیم. هر چند که دستهبندی این روابط و جداسازی آنها بسیار دشوار است و همه این روابط در هم آمیختهاند، اما این شبه دستهبندیها به روشنی ابعاد مختلف روابط و ایجاد ذهنیت بهتر کمک خواهد کرد. لذا روابط این دو منطقه را به سه بخش تقسیم خواهیم کرد که عبارتاند از:
– روابط اقتصادی
– روابط سیاسی
– روابط نظامی- امنیتی
هر کدام از این بخشها خود از قسمتهای مختلفی تشکیل میگردد و تنوع بالایی دارد. در نتیجه سعی میشود تا در هر بخش، مؤلفههای مهم تشریح گردد تا بتوان ذهنیت درستی بهدست آورد.
تاریخچهای از روابط
هرچند میتوان تاریخچه روابط این دو حوزه را به عهد باستان و گذشتههای دور برگرداند، اما این پیشینه عمیق تأثیر چندانی بر مناسبات فعلی ندارد و میتوان بررسی روابط را از تاریخ معاصر آغاز کرد.
پیشنیه تاریخی ایران و چین
روابط چین و ایران را میتوان در دو مرحله بررسی كرد: یكی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و مرحله دیگر، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی.
الف) روابط ایران و چین قبل از انقلاب اسلامی
روابط چین و ایران قبل از پیروزی انقلاب را میتوان به سه دوره كاملاً مجزا تقسیم كرد: دوره اول كه از ابتدای برقراری رژیم كمونیستی در چین به رهبری مائو در سال 1949 تا شروع انقلاب فرهنگی پرولتاریایی چین را در بر میگیرد. سیاست چین در این دوره نسبت به ایران بسیار خصمانه بود و همچنین ایران نسبت به چین سیاستی منفی داشت و عملاً حاضر نبود كه رژیم پكن را به رسمیت بشناسد. چین از سیاستهای داخلی و روابط نزدیك تهران با واشنگتن انتقاد میكرد و از حزب توده ایران كه طرفدار مسكو بود، حمایت میكرد. در مقابل، ایران طرفدار رژیم تایپه (تایوان) بود و از سیاستهای تایوان حمایت كرده و با آن كشور (جمهوری چین) روابط گسترده تجاری داشت.
دوره دوم تقریباً از اواسط دهه شصت میلادی آغاز شده و تا اوایل دهه هفتاد ادامه یافت. در این دوره چین شدیداً از سیاستهای آمریكا و شوروی انتقاد میكرد. در این دوران كه مقارن با دوره سوم سیاست خارجی انزواطلبی چین بود، به طور بیسابقهای با هر دو ابرقدرت شرق و غرب در حال تنش و خواهان جبههای واحد در برابر هر دو قدرت جهانی بود. چین در راستای مقابله با هر دو ابرقدرت، به انتقاد شدید از رژیم سابق ایران پرداخت، هرچند روابط پكن با حزب توده ایران (حزب دست نشانده مسكو) لغو شده بود. در این دوره چین به حمایت از گروههای ضد روسی در ایران پرداخت و به گروههای مائوئیست در ایران كمكهای مالی كرده و از تعدادی از آنها دعوت كرد كه در چین به آموزشهای سیاسی و چریكی بپردازند.
دوره سوم سیاست ایران و چین در دوران رژیم شاه، سالهای ابتدای دهه 1970 تا سقوط رژیم شاه در سال 1979 را در بر میگیرد. در این دوره- كه نمودار تغییر جهت در سیاست جهانی چین است- پكن در یك چرخش 180 درجهای به برقراری روابط با ایران پرداخته و از حامیان قوی رژیم شاه و سیاستهای رژیم گذشته در منطقه بود. این كشور، رژیم تهران را سدی بزرگ در مقابل توسعهطلبی شوروی در منطقه حساس غرب آسیا و به ویژه خلیج فارس میدانست. چین در این دوره كه «اصلاحطلب غیر متحد» نامگذاری شده است، از انتقاد از رژیم گذشته دست برداشته و حمایت خود را از گروههای ضد رژیم لغو كرد و به همگان (عناصر ضد رژیم شاه) توصیه همكاری با رژیم سابق ایران را میكرد. در 17 اوت 1971 (مرداد 1350) ایران و چین به عادیسازی روابط با یكدیگر پرداختند و رژیم گذشته ایران، جمهوری خلق چین را به عنوان تنها نماینده قانونی مردم چین، علناً به رسمیت شناخت. (ابراهیمی & رضایی، زمستان 1391)
ب) روابط كشور چین و ایران پس از انقلاب اسلامی
روابط ایران و چین پس از انقلاب را میتوان به 3 برهه تقسیم کرد که عبارتاند از:
1- از پیروزی انقلاب تا 1985: روابط سرد
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979، ماهیت روابط چین و ایران دچار دگرگونی شد. در همین سال چین سیاست اصلاحات و درهای باز را در دستور کار خود قرار داد و اعلام کرد که سیاست خارجی مستقل و در عین حال حفظ و تثبیت روابط با آمریکا را در دستور کار خواهد داشت. این در شرایطی بود که رویکرد جامعه سیاسی ایران، از گرایش و وابستگی کامل به غرب (بهویژه آمریکا) به صورت گسترده، به سمت استقلال و قطع وابستگی و حرکات انقلابی و اسلامی تحول یافته بود و به عبارت دیگر، سیاستهای چین و ایران در این دوره، تقریباً همزمان در جهات مخالف یکدیگر به حرکت در آمد. در این دوره ایران گرفتار مسایل داخلی خود بود، لذا روابط دو کشور برای مدتی رو به سردی گرایید.
2- از 1985 تا دهه 1990: تعاملات نظامی
با شدت گرفتن جنگ تحمیلی، چین به یکی از مهمترین گزینهها برای تأمین تسلیحات ایران در آمد و با سفر هاشمی رفسنجانی به این کشور در 1985، دورهای جدید بر محور همکاریهای نظامی در روابط دو کشور شکل گرفت. آنگونه که هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود آورده، فروش سلاح مهمترین محور مذاکرات وی با مقامات چینی بوده است. نکته بسیار مهمی که هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای خود از سفر به چین به آن اشاره کرده، این است که به چینیها پیشنهاد همکاری استراتژیک داده و آنها نیز قبول کردهاند. روابط دو کشور تا پایان جنگ ایران و عراق بر محور تعاملات نظامی بوده است.
3- دهه 1990 به بعد: همکاریهای اقتصادی
در دوران پس از جنگ ایران و عراق، از یک سو ایران وارد دوران سازندگی و تلاش برای پیشبرد توسعه اقتصادی شد و از دیگر سو، چین وارد دوران طلایی توسعهی خود در دهه 1990 شده و نقش آن در اقتصاد جهانی به گونهای روزافزون پررنگ شد. از همین رو در این دوران، همکاریهای اقتصادی میان دو کشور آغاز شد و ابعاد اقتصادی و سیاسی مناسبات دو کشور بر سایر ابعاد، برتری یافت. در همین دوران، چین به تدریج در بخشهای مهم اقتصاد ایران همچون بخش نیروگاهی، صنعت سیمان و مترو، سرمایهگذاری کرد. تحول استراتژیک دیگری که در این مقطع رخ داد و روابط دو کشور را ابعاد جدیدی بخشید، ورود چین به صف واردکنندگان نفت بود؛ واردکنندهای که تقاضای آن با سرعتی بسیار بیش از میانگین تقاضای جهانی رشد کرد. (شریعتینیا، عوامل تعیینکننده روابط ایران و چین، تابستان 1391)
پیشینهی روابط عربها و چین
پیش از جنگ جهانی دوم و در زمان جمهوری چین، رئیس جمهور کومینتانگ، روابطی را با مصر و عربستان برقرار کرد و دانشجویانی را برای تحصیل در الازهر و مسلمانانی را برای زیارت به حج فرستاد. بعدها کومینتانگ نمایندگانی را به مصر و ترکیه و سوریه فرستاد تا حمایت این کشورها را در جنگ علیه ژاپن کسب کند.
میتوان روابط چین و کشورهای غرب آسیا را بعد از جنگ دوم جهانی، به 4 دوره تقسیم کرد:
مرحله اول (1955-1949): چین ضمن انتقاد از حکمرانان غرب آسیا، رژیم صهیونیستی را در قالب حرکتی سوسیالیستی نگاه میکند، زیرا سوسیالیستهای اروپایی در آن نقش داشتند.
مرحله دوم (1966-1956): با کنفرانس باندونگ، نگرش چین به رژیم صهیونیستی دگرگون شده و با کشورهای عربی رابطه سیاسی برقرا میکند. در سال 56، جمال عبدالناصر روابط را با جمهوری چین قطع کرده و با جمهوری خلق چین رابطه برقرار میکند. (ابراهیمی & رضایی، زمستان 1391)
در سال 1963، در دیدار جائو انلای (اولین نخستوزیر جمهوری خلق چین از ۱۹۴۹ تا پایان عمرش) از امارات، پنج اصل برای تعامل با کشورهای عربی پیشنهاد شد:
• حمایت از آنها در مبارزه با امپریالیسم
• حمایت از سیاست صلحآمیز و مستقل آنها
• حمایت از رسیدن به وحدت ملی و اتحاد
• حمایت از راهحل مسالمتآمیز نزاعهای داخلی عربی
• احترام به تمامیت ارضی کشورهای عربی و حمایت از آن. (Sun, 2015)
مرحله سوم (1976-1966): تحت تأثیر انقلاب فرهنگی، چین چندان توجهی به کشورهای غرب آسیا ندارد، هرچند که از 1971 به بعد، در تقابل با شوروی، با کشورهایی چون ایران و ترکیه رابطه برقرار میکند.
مرحله چهارم (1976 تا کنون): چین با برقرای روابط با آمریکا از 1977 به بعد، به تدریج از ایدئولوژی در مناسبات غرب آسیا فاصله میگیرد و به بعد اقتصادی مناسبات توجه بیشتری میکند. این مرحله تا 1990 ادامه مییابد. در این سال همه کشورهای عربی با جمهوری چین قطع روابط کرده و جمهوری خلق چین را به رسمیت میشناسند. چین در دوران جدید با فروپاشی نظام دو قطبی، فاصله بیشتری با ایدئولوژی میگیرد و در غرب آسیا بر اقتصاد تمرکز میکند. اتحادیه عرب در سال 1993 اولین دفتر خود را در چین باز میکند. (ابراهیمی & رضایی، زمستان 1391)
روابط اقتصادی
روابط اقتصادی چین و غرب آسیا در 20 سال اخیر شدیداً رشد کرده است. این روابط ابعاد گوناگونی دارد که عبارتاند از: بازار انرژی، تجارت و بازار فروش کالا، سرمایهگذاری و جذب سرمایه، تبادلات تکنولوژی. در ادامه سعی میشود که این روابط تشریح گردد:
بازار انرژی
کشور چین به تنهایی 20 درصد انرژی دنیا را مصرف میکند. اکثریت مطلق سبد انرژی چین ذغال سنگ است که این امر دغدغههای زیستمحیطیِ مرتبط با چین را تقویت میکند. چین بزرگترین تولیدکننده و مصرفکننده ذغال سنگ در دنیا است. 66 درصد از انرژی چین از ذغال سنگ تأمین میشود ولی 20 درصد آن از نفت و 5 درصد آن از گاز طبیعی است. چین روزانه بین 10 تا 11 ملیون بشکه مصرف نفت دارد.
با این که کشور چین 4اُمین تولیدکننده نفت در دنیا بعد از آمریکا، عربستان و روسیه است، اما تولیدات وی به اندازه مصرف این کشور نیست. در نتیجه علاوه بر 4.5 ملیون بشکه نفتی که در روز در چین تولید میشود، این کشور روزانه 6 میلیون بشکه نفت وارد میکند. این میزان واردات، چین را به بزرگترین واردکننده نفت دنیا تبدیل کرده است.
4 کشور از 6 منبع اصلی واردات نفت چین در غرب آسیا هستند. چین نزدیک به 51 درصد از نفت خود را از کشورهای غرب آسیا تأمین میکند و همچنین نزدیک به 40 درصد گاز طبیعی مصرفی خود را از کشورهای منطقه ( قطر و یمن) تأمین مینماید. چین خود 6اُمین تولیدکننده گاز طبیعی در دنیا است اما مصرف بالای آن باعث شده که 5اُمین واردکننده گاز دنیا باشد (US Energy Information Administration, 2015). قیمت انرژی یکی از نقاط تضاد منافع چین با کشورهای منطقه است و همیشه بین آنها اختلاف نظر وجود دارد.
روابط تجاری
روابط اقتصادی چین و منطقه غرب آسیا به انرژی محدود نمیشود. پس از مسئله انرژی، تجارت دوجانبه چین با کشورهای منطقه، از اهمیت زیادی برخوردار است. چین در دهه اخیر روابط تجاری خود را با منطقه به سرعت گسترش داده است. از سال 2005 تا 2009 روابط اقتصادی چین و غرب آسیا 87 درصد افزایش داشته و به 100 میلیارد دلار رسید. بنا بر آمار رسمی دولت چین، این عدد به 222 میلیارد دلار در سال 2012 رسید. شی جین پینگ در یک سخنرانی بیان کرد که حجم تجارت دوجانبه باید از 240 میلیارد دلار به 600 میلیارد دلار برسد. عموم کالاهایی که چین به منطقه صادر میکند، لوازم خانگی مناسب برای قشر متوسط جامعه است که از قیمت مناسبی برخوردار است. (Sun, 2015)
چین اولین شریک صادراتی ایران، عربستان و عمان است و شریک دوم صادراتی امارات و عراق؛ همچنین منبع اول واردات ایران، عربستان، مصر و کویت و نیز منبع دوم واردات رژیم صهیونیستی، عراق، الجزائر و ترکیه به حساب میآید. در نتیجه میتوان گفت که چین شریک اقتصادی غالب[1] منطقه غرب آسیا است. (Sullivan, 2015) محاسبه میشود که 50 درصد روابط تجاری مستقیم یا غیر مستقیم ایران با چین است.
از این منظر میتوان گفت که چین به کشورهای غرب آسیا و به خصوص کشورهای ثروتمند نفتی، به چشم یک بازار بزرگ فروش کالای مصرفی نگاه میکند.
سرمایهگذاری
در سال 2008 شرکتهای چینی، سرمایهگذاری مستقیمی در حدود 700 میلیون دلار در کشورهای عربی داشته و کشورهای عربی نیز 400 میلیون دلار در چین سرمایهگذاری کردهاند. این سرمایهگذاریها از طیف گستردهای از بخشها از ارتباطات و اتصالات، انرژی، حملونقل و معادن و مالهای خُردهفروشی را شامل میشود. (Sun, 2015)
چین 30 میلیارد دلار در دهه گذشته در بخش زیرساختهای منطقه سرمایهگذاری کرده است. در سال 2015 چین سهم خود در زیرساختهای ایران را دو برابر کرده و از 25 میلیارد دلار به 52 میلیارد دلار رسانده که عموماً در راستای تسهیل استخراج نفت و گاز بوده است. (Domínguez & Juan, 2015) چین بزرگترین سرمایهگذار خارجی در ایران و عراق است. در سال 2014، سرمایهگذاران چینی یک میلیارد دلار در بخش خدمات غذایی و شرکتهای بیمه رژیم صهیونیستی سرمایهگذاری کردند. (Chester, 2015) 22 درصد سرمایهگذاری خارجی شرکتهای چینی در غرب آسیا بوده است. (Domínguez & Juan, 2015) اما در نهایت میتوان گفت که محور اصلی سرمایهگذاری چین در منطقه در زمینه انرژی است.
بخش عظیمی از سرمایهگذاری چین در منطقه از کانال دبی عبور میکند. تجارت دو انبه این دو کشور در سال 2015 به 100 میلیارد دلار رسید. 70 درصد صادرات چین به امارات به کشورهای مجاور بازصادر میشود. اکثر بانکهای بزرگ چینی در دبی شعبه دارند و 200 هزار چینی در دبی زندگی میکنند (جمعیت چینیها در ایران کمتر از 10 هزار است). دوبی در حال ساختن یک شهر چینی در نزدیک فرودگاه دبی است که دارای یک مرکز تجاری شبیه به اژدها و یک دیوار بزرگ و یک شهر ممنوعه است که تا شصت هزار نفر ظرفیت دارد و بزرگترین شهر چینی دنیا خواهد بود. (Sullivan, 2015)
تکنولوژی
این نوع از روابط فقط به چین و رژیم صهیونیستی محدود میشود. رژیم صهیونیستی در زمینه تکنولوژیهای نظامی و ارتباطات پیشرفته محسوب میشود. یکی از معدود کالاهایی که چینیها در آن حوزه اقدام به واردات میکنند، حوزهی تکنولوژی است. رژیم صهیونیستی هم شدیداً در پی جذب سرمایه چینی در قسمت تکنولوژیِ خود است. در سال 2014، سرمایهگذاری شرکتهای چینی روی تکنولوژی در رژیم صهیونیستی، به 300 میلیون دلار رسید. شرکتهای بزرگ اینترنتی و ارتباطاتی چینی مثل بیدو، علیبابا، تنسنت و هو آوی و لنوو، همگی اعلام کردند که میخواهیم مراکز R&D (تحقیق و توسعه) در رژیم صهیونیستی افتتاح کنیم. (Chester, 2015)
تسلیحات
تسلیحات نیز بخشی از تجارت چین در منطقه را شکل میدهد که در بخش روابط نظامی- امنیتی، بیشتر توضیح داده خواهد شد.
روابط سیاسی
حضور چین در غرب آسیا، زیرکانه و پیچیده است و ممکن است متناقض به نظر بیاید. البته چینیها نیز در درون خود، اختلاف نظر و دستورالعملهای رقیب دارند که بارزترین آن بین وزارت خارجه و دفاع است. این منطقه شاهد نزاعهایی مثل نزاع ایران- سعودی، رژیم صهیونیستی- فلسطین، امارات- قطر و… است و در مجموع به لحاظ ساختار سیاسی منطقهی پیچیدهای به حساب میآید.
چین در حال حاضر نقش کمی در پایداری یا عدم پایداری منطقه دارد. عموماً اعتقاد بر این است که برای چین بهتر است که این منطقه، پایدارتر باشد، هرچند که در پارهای از موارد، چین از ناپایداری سود بیشتری برده است. (مثال ایران و سودان)
شی جین پینگ مفاهیمی مثل «استراتژی یک جاده، یک کمربنده»[2] و «کمربند اقتصادی جاده ابریشم»[3] را در سال 2013 مطرح کرد که میتوان آن را آغازی برای پدیده نگاه به غرب دانست. لذا برخی محققان نتیجه گرفتند که چین اولویت دیپلماتیک خود را از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه جابهجا کرده که منطقه غرب آسیا یکی از اولیتهای آن است.
چین و کشورهای عربی
باز کردن جای پا در این منطقه کار سادهای نیست و قدرتهای بزرگ همواره در حال گسترش نفوذ خود در این منطقه هستند. از طرفی جامعه عربی دارای تضادهای زیادی است که طراحی یک استراتژی هوشمند و یکسان را برای پکن سخت میکند. کشورهای عربی را به سختی میتوان ذیل این سه دسته آورد:
1- کشورهای پایدار و طرفدار غرب مورد حکومت خانوادگی مثل کشورهای حاشیه خلیج فارس و اردن و مراکش
2- کشورهای پایدار و مستقل مثل مصر، سودان، الجزایر، تونس
3- کشورهای ناپایدار و ورشکسته مثل عراق، سوریه، لیبی، یمن، سودان ، فلسطین، لبنان و….
8 کشور دسته اول در پی دوگانگی جئوپولیتیک و جئواکونومیک هستند. برای همکاری نظامی و امنیتی نگاه به غرب داشته و برای تجارت، سرمایهگذاری و نیز همکاریهای انرژی، نگاه به شرق (چین، هند، کره جنوبی، ژاپن) دارند.
گروه دوم ترجیح میدهند که روی پای خود بایستند و با همه اطراف رابطه داشته باشند. گروه سوم نیز بیش از هر چیزی در پی برقرار استقرار نظم در خانه هستند و از سیاست خارجی مشخص و واضحی تبعیت نمیکنند. اما میتوان گفت که همه کشورهای عربی نگاه به شرق را در دستور کار خود قرار دادهاند.
برخی از این کشورها از سیاست «رها کردن»[4] آمریکا در انقلابهای عربی- که نسبت به متحدین خود مثل مبارک یا بن علی اتخاذ کرد- ناراضی هستند که این امر انگیزه آنها را برای ارتقای روابط با چین افزایش میدهد. غربیها به کشورهایی مثل الجزائر فشار وارد میکنند تا از آنها تبعیت کرده و در پی توسعه دموکراسی باشند. ولی چین اینگونه فشاری را وارد نمیکند. (Sun, 2015)
اشتراکات چین و کشورهای منطقه در نظام بینالملل
چین و عموم کشورهای منطقه، نگاههای مشترکی حول نظم بینالمللی (international order)، حقوق بشر و دموکراسی دارند. این کشورها معتقدند که دموکراسی را نه میتوان صادر کرد و نه میشود به وسیله بیگانگان آن را در داخل کاشت. چین و کشورهای عربی معتقدند که نوعی سوسیال دموکراسی مطابق با ارزشهای محلی شاید بتواند راهحل باشد. چین، ایران و برخی کشورهای عربی خود را قدرتهای نوظهور در نظام بینالمللِ جدید میدانند. لذا این امر را میتوان یک نقطه مشترک سیاسی بین دو منطقه دانست.
چین و مسئله هستهای ایران
اگر رفتار چین در قبال مسئله هستهای ایران را بررسی کنیم، میتوانیم یک رویکرد مشخص را در رفتار چین از زمانی که برنامه هستهای ایران در اواخر 2002 در غرب مطرح شد، مشاهده کنیم. دیپلماتهای چینی و سخنگوی وزارت خارجه چین، همیشه موضعی مبنی بر حمایت از دیپلماسی و مذاکره در مورد مسئله هستهای ایران داشتهاند و در بسیاری از نشستها بر آن تأکید کردهاند. چین دائماً از همه طرفها خواسته که بردباری به خرج داده و سعی کنند تا این موضوع خارج از دستور کار شورای امنیت و سایر نهادهای بینالمللی باشد.
برخلاف ادعای مقامات چینی مبنی بر این که آنها نقش سازندهای در مذاکرات بازی میکنند، دولت چین بازیگر کلیدی در حل این بحران نیست. دیپلماتهای چینی به قطعنامه ضد ایرانی که توسط انگلیس و آلمان و فرانسه تدوین شده بود، رأی دادند، در حالی که از وتو یا خودداری از رأی دادن استفاده نکردند، ولی به نظر میرسد چین و روسیه در مذاکرات قبل از رأیگیری در تلاش بودند تا شدت تحریمها را ترقیق کنند. بعد از رأیگیری نیز تلاش میکردند تا این قطعنامهها را در راستای قانع کردن ایران برای همکاری بیشتر تفسیر کنند، درست بر خلاف دولتهای غربی که این قطعنامهها را بهمثابه مجازات ایران تفسیر میکردند. نخبگان چینی همچنین قولهای ضعیف و غیر تعهدآوری مبنی بر افزایش ارتباط با ایران و نیز وعده توسعه دوجانبه در همه زمینهها میدادند.
چنین تصمیمی به نظر گریزناپذیر میآمد؛ در واقع اگر از ادبیات واقعگرایی استفاده کنیم، چین به جای این که به وسیله ائتلاف با روسیه در پی بالانس کردن غرب در شورای امنیت باشد یا حمایتهای نظامی خود از ایران را افزایش بدهد، تصمیم گرفته تا خود را با آن تطابق بدهد، در حالی که سعی میکند از نفوذ خود برای کاهش اثر تحریمها استفاده کند. این نشان میدهد که چین روابط خود با غرب را نسبت به تأمین نیازهای اقتصادی خود از ایران، ارجح میداند. (Pember-Finn, 2011)
روابط امنیتی- نظامی
چین به لحاظ نظامی هنوز در منطقه فعال نیست. چین به علت مشکل در مسئله ناو هواپیمابر (یک فروند دارند و یک فروند دیگر در دست ساخت است) هنوز نمیتواند یک دارایی استراتژیک نظامی در منطقه داشته باشد. همچنین با مشکل فقدان هواپیماهای پنهانکار و بمبافکنهای برد بلند مواجه است. لذا فرصتهای پیشِ روی چین در زمینه همکاری یا مداخله بیشتر نظامی در منطقه عبارتاند از: آموزش نظامی، تبادل پرسنل سطوح بالا، همکاریهای نظامی، حفظ صلح زیر نظر سازمان ملل، همکاریهای انتظامی، به اشتراک گذاری اطلاعات برای ساختن قابلیت ضد تروریسم و…. هر چند که اخیراً اخباری مبنی بر احداث پایگاه نظامی در جیبوتی توسط چین مطرح میگردد.
تعاملات امنیتی چین با منطقه را میتوان در چهار محور خلاصه کرد:
1- امنیت عبور و مرور و انتقال انرژی و کالا
2- فروش اسلحه
3- تهدیدات تروریسم و تجزیهطلبی
4- نگاه به شرقِ آمریکا
عبور و مرور
یکی از مهمترین منافع چین در منطقهی غرب آسیا، گذرگاهها و امنیت عبور و مرور در آن است. این گذرگاهها عبارتاند از: تنگهی هرمز، خلیج عدن، کانال سوئز، تنگهی جبل الطارق. اکثریت نفتی که چین از غرب آسیا وارد میکند (به غیر از سهم عمان) و کالاهایی که به مقصد امارات، قطر، عربستان، عراق و کویت میروند، از تنگه هرمز میگذرد، لذا این تنگه اهمیت بالایی برای چین و امنیت انرژی و تجاری آن دارد. (US Energy Information Administration, 2015)
خلیج عدن محل عبور 12 درصد نفت جهان است و بخشی از نفت چین از خلیج عدن عبور میکند. علاوه بر این، مقدار زیادی از کالاهای صادراتی و 40 درصد واردات چین نیز از این ناحیه میگذرد. این عوامل باعث میشود تا موقعیت خلیج به عنوان یک نقطه حساس تجارت بینالملل رسمیت یابد. پس چین منافعی اساسی در امنیت خطوط کشتیرانی در آنجا دارد.
دزدی دریایی در این منطقه برای قرنها رایج بوده است، ولی از اواسط 2007 به خاطر زوال حکومت مرکزی سومالی، جهشی در میزان دزدی دریایی رخ داد. در انتهای 2008 وزارت دفاع چین اعلام کرد که یک ناوگان چینی را برای اسکورت کشتیهای چینی و سایر کشتیها در صورت درخواست، به منطقه اعزام میکند. این عملیات نمایانگر تغییر بزرگی در سیاست امنیتی چین بوده و برای اولین بار بود که ناوگان چینی وارد عملیات در خارج از اقیانوس آرام میشد. (Pember-Finn, 2011)
تسلیحات
مبادلات تسلیحاتی از اواخر دهه 1970 روند رو به افزایشی به خود گرفت و به تدریج چین را به یکی از تأمینکنندگان مهم تسلیحاتِ مورد نیاز کشورهای این منطقه، بهویژه کشورهای بزرگ آن تبدیل کرد:
1) ایران: ایران از مقطع جنگ عراق تاکنون، همواره یکی از کشورهای خریدار تسلیحاتِ چینی در منطقه بوده است.
2) عراق: عراق نیز در دوره صدام، بهویژه پس از جنگ این کشور علیه کویت و محدودیتهای اعمال شده از سوی جامعهی بینالملل، از جمله خریداران تسلیحاتِ چینی بوده است. در طول جنگ ایران و عراق، چین بیش از 5 میلیارد دلار تسلیحات به این دو کشور فروخت.
3) عربستان: فروش تسلیحاتیِ چین به این منطقه در دهه 1980، منحصر به ایران و عراق نبوده است. عربستان، دیگر کشور بزرگِ این منطقه نیز در این دهه به جمع واردکنندگان تسلیحاتِ چینی پیوست. در سال 1985 عربستان موشکهای بالستیکِ css-2 را با قابلیت حملِ کلاهک هستهای و با برد 3000 کیلومتر از چین خریداری کرد و در مراحل بعد، ریاض موشکهای بالستیکِ css-4 و css-5 را که به ترتیب 1800 و600 کیلومتر برد داشتند، از چین خریداری نمود.
4) رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی تنها رژیم منطقه است که مبادلات تسلیحاتی آن با چین، متفاوت از سایرین است، بدان معنا که چین برخی تسلیحات مورد نیاز خود بهویژه در حوزه سلاحهای پیشرفته را از این رژیم تأمین میکند. مبادلات تسلیحاتی چین و رژیم صهیونیستی همواره مناقشهبرانگیز بوده است؛ زیرا ایالات متحده به شدت با آن مخالفت ورزیده است. برای مثال، در دسامبر 2004، رژیم صهیونیستی و چین، موافقتنامهای را در زمینه ارتقای سطح کیفی هواپیماهای بدون سرنشین موسوم به هارپی کیلر (که در اواسط دهه 1990 از سوی رژیم صهیونیستی به چین فروخته شده بود) با قابلیت انهدام ایستگاههای رادار امضاء کردند که با اعتراض شدید ایالات متحده مواجه شد. همچنین این رژیم مجبور شد تحت فشار آمریکا قرارداد فروش رادارهای فالکن به چین را لغو کند. (شریعتینیا، سیاست خاورمیانهای چین، 1385)
اما در حال حاضر چین سهم بالایی از تجارت اسلحه غرب آسیا را ندارد و بیشترین صادرات سلاحی که به منطقه دارد، اسلحههای سبک است. در حال حاضر 47 درصد واردات سلاح منطقه از آمریکا، 12 درصد از روسیه و 10 درصد از انگلیس است. چین در طی چند سال اخیر، 5 درصد بازار سلاح دنیا را در اختیار داشت که عموماً به پاکستان، بنگلادش و میانمار صادر شدهاند.
تروریسم و تجزیهطلبی
استان سین کیانگ یکششم مساحت چین را شامل میشود. اکثریت فعلی این منطقه مسلمانان ترکزبان هستند. این منطقه در تمام مدتی که بخشی از امپراطوری چین و یا جمهوری خلق چین بوده، شاهد ناآرامیهای مدنی بوده است که از سال 1950 به بعد افزایش یافته است. استقلال موقت این ناحیه در سال 1933 و 34 به عنوان منبع افتخار و یادمانی در جمعیت اویغور خواهد بود. دولت چین مدعی است که در این ناحیه، گروههای مسلح اسلامی با اسمهایی با محوریت ترکستان شرقی فعالیت میکنند که با القاعده ارتباطاتی دارد.
چین معتقد است که صدها چینی در داعش مشغول به جنگ هستند (از ایغورها و خوئیها)[5] و ترکستان شرقی (سین کیانگ) جزء مناطقی است که داعش نسبت به آن اظهار دغدغه کرده و بغدادی به چین اشاره مستقیم داشته است. چین نگران عناصر افراطی منطقه است که ممکن است آموزشدهنده یا الهامبخش مسلمانان جداییطلب چین باشند. (Pember-Finn, 2011)
گسترش داعش در عراق میتواند به منافع چین ضربههای اساسی وارد کند. چون چینیها بزرگترین سرمایهگذار خارجی در میادین نفتی عراق هستند. 5 درصد از واردات نفت چین به خاطر فعالیتهای داعش در عراق دچار اختلال شد.
چرخش آمریکا به شرق آسیا
آمریکا از زمان کلینتون و بوش به اهمیت شرق آسیا پی برده بود و در پی تقویت نیروهای خود در آن منطقه بود. هر چند این سیاست در عصر آنها به طور جدی دنبال نشد و فقط برخی نیروهای نظامی در آنجا تقویت شدند، اما اوباما بعد از پیروزی به طور جدی سیاست «چرخش به سمت شرق آسیا» را اعلام و دنبال کرد. این استراتژی به این معناست که آمریکا توان اصلی نظامی و سیاست خارجی خود را به مرور زمان از اروپا و غرب آسیا، به شرق آسیا منتقل میکند. اقدامات کلیدی اعلامی این سیاست عبارت بودند از:
1- تقویت اتحادهای امنیتی دوجانبه 2- تقویت روابط با قدرتهای در حال ظهور 3- مشارکت در نهادهای چندجانبه منطقهای 4- توسعه تجارت و سرمایهگذاری 5- تقویت حضور نظامی 6- پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر. (Clintion, n.d.) هر چند در این سیاست اعلامی اسمی از چین به طور خاص نیامده، اما همه میدانند که مهار یا بالانس قدرت روزافزون چین یکی از مهمترین اهداف این طرح است.
چرخش به شرق آسیا زمانی با غرب آسیا گره میخورد که بسیاری از کارشناسان آن را «چرخش از غرب آسیا به شرق آسیا» میدانند. بسیاری از کارشناسان معتقدند که آمریکاییها میخواهند از حضور فعال خود در منطقه و منابعی که به غرب آسیا اختصاص دادهاند، بکاهند و حضور نظامی و دیپلماتیک خود را کاهش داده و این نیروها را به شرق آسیا ببرند. این پدیده در صورت وقوع، از دو محور برای چین تهدید محسوب میشود:
تهدید اول عبارت است از تقویت حضور آمریکا در مرزهای چین. این امر از قدرت چین و تسلط و سیطره آن بر شرق آسیا میکاهد و تهدیداتی امنیتی را متوجه چین خواهد کرد و تعادل قدرت در منطقه را به ضرر چین برهم خواهد زد. آمریکا نمیتواند به سادگی پای خود را از مسائل منطقه پس بکشد. بسیاری از بازیگران منطقهای و متحدین آمریکا به آن چشم داشته و این کشور را دعوت به حضور فعال در مسائل و دفاع از آنها میکنند. لذا از این منظر میتوان نتیجه گرفت که چین ترجیح میدهد تا غرب آسیا همواره حدی از ناپایداریِ سیاسی را دارا باشد تا آمریکا نتواند از آن خارج شود و درگیر آن باشد و خصوصاً ترجیح میدهد که کفه ترازو به ضرر متحدین آمریکا باشد تا توان بیشتری از آمریکا را مصروف نگه دارد.
تهدید دوم این است که در صورت خروج آمریکا از منطقهی غرب آسیا، ثبات و پایداری آن تضعیف میشود و منافع تجاری چین و به خصوص منافع انرژی آن مورد تهدید قرار میگیرد. در نتیجهی این پدیده، ممکن است چین مجبور به حضور فعالتر در منطقه شود و این امر برای چین هزینهبر باشد و رشد اقتصادی آن را تحت تأثیر قرار دهد. چین تا کنون از چتر امنیتی آمریکا در منطقه بهره میبرده و به اصطلاح «سواری مجانی»[6] میکرده است. اوباما در مصاحبهای با نیویورک تایمز، چین را یک «سواری مجانی گیرنده»[7] از اقدامات امنیتی ناتو در عراق نام برده و گفته است که این نگرانی وجود دارد که چین، بدون این که هزینهای بپردازد، از تلاشهای ناتو برای برقرای امنیت در این منطقه نفع ببرد.
اما خروج آمریکا از منطقه میتواند باعث روی آوردن کشورهای منطقه به چین برای بازیگری منطقهای بشود (چرخش غرب آسیا به شرق آسیا) که این امر میتواند نقطهی عطفی در سیاست خارجی چین برای تبدیل شدن به یک کنشگر فعال باشد تا ضمن تأمین امنیت لازم برای فعالیتهای تجاری خود، دست به قدرتنمایی بزند. البته این امر هزینههای زیادی دارد و هنوز جای شک و تردید است که چین بخواهد چنین هزینههایی را بپردازد.
—————————————-
منابع:
(2015, may 14). بازیابی از:
US Energy Information Administration: https://www.eia.gov/beta/international/analysis.cfm?iso=CHN
Chester, S. (2015). How Syria, Israel, the Palestinians, and Egypt View China’s Growing Role in the Middle Eas. Georgetown Security Studies Review (ص. 47-67). Georgetown: A Publication of the Center for Security Studies at Georgetown University’s Edmund A. Walsh School of Foreign Service.
Clintion, H. (بدون تاريخ). Engaged America Is Vital to Asia’s Future. بازیابی از:
http://iipdigital.usembassy.gov/st/english/article/2011/10/20111011161233su0.8861287.html#axzz30Ph1DmRw
Domínguez, G., & Juan, J. (2015, 02 04). بازیابی از:
http://www.dw.com/en/soft-power-chinas-expanding-role-in-the-middle-east/a-18233271
Feng, C. (2015). Embracing Interdependence: The Dynamics of China and the Middle East. Doha: Brookings.
Freeman, C. W. (2015). The Middle East and China. Georgetown Security Studies Review (ص. 1-11). Georgetown: Publication of the Center for Security Studies at Georgetown University’s Edmund A. Walsh School of Foreign Service.
Pember-Finn, T. (2011). China and the Middle East: The Emerging Security Nexus. Greater China, 37-66.
Sullivan, P. (2015). Does China Enhance Stability in the Middle East?Georgetown Security Studies Review (ص. 27- 47). Georgetown : A Publication of the Center for Security Studies at Georgetown University’s Edmund A. Walsh School of Foreign Service.
Sun, D. (2015). The Dragon Heads West: China-Arab Cooperation in the New Era. Georgetown Security Studies Review (ص. 11-27). Georgetown: A Publication of the Center for Security Studies at Georgetown University’s Edmund A. Walsh School of Foreign Service.
ابراهیمی, ش., & رضایی, ف. (زمستان1391). سیاست خاورمیانه ای چین و رقابت آمریکا. فصلنامه مطالعات خاورمیانه, سال 19. شماره 4.ص196-171.
دهقانی فیروزآبادی, ج., & فرازی, م. (1390). موانع و فرصت های گسترش نقش چین در خاورمیانه. پژوهش نامه علوم سیاسی, 107-143.
شریعتی نیا, م. (1385). سیاست خاورمیانهای چین. تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک نظام.
شریعتی نیا, م. (تابستان 1391). عوامل تعیین کننده روابط ایران و چین. فصل نامه روابط خارجی, 179-209.
[1] Dominant
[2] One Road and One Belt Strategy
[3] Silk Road Economic Belt
[4] Abandonment
[5] Hui Muslims
[6] Free riding
[7] Free rider